بخشی از مقاله

چکیده

هدف از تحقیق حاضر، تحلیل و رمزگشایی نماد هاي برخی از آثار مکرمه قنبري 1384-1307 - ش - است، که به دلیل ادغام شدن آن نمادها با زندگی هنرمند اغلب ناآشنا ماندهاست و نیاز به تحلیل و بررسی دارد. مکرمه قنبري با استفادهاز رمز و نماد در آثارش، به بیان فرهنگ اعتقادي، محیط جغرافیایی و اجتماعی خود پرداختهاست که ریشه در خاطرات وي داشته اند.

این نقاش، زنی روستایی بوده که در اواخر عمر خود دست به نقاشی برده و به دلیل عدم دسترسی بهابزار نقاشی بر روي دیوار منزلش به تصویرگري پرداختهاست. یافتههاي تحقیق نشان می دهد که با توجه به سن بالاي نقاش، آثار وي جنبهي صرفاً هنري، تفننی یا سرگرمی نداشته، بلکه هنرمند همچون مادربزرگی راوي قصهها و سرگذشت خود بودهاست. هنرمند ناکامی هاي خود را در نقاشی هایش روایت کرده و گویی می خواستهاست با کمک هنر نقاشی بهامال و آرزوهاي دست نیافتنی عمرش دست یابد.

مقدمه:

نماد، نشانه یا علامت چیزي است که به جاي چیز دیگري به کار می رود که نشان دهنده ي آن است یا بر آن دلالت دارد

نقاشیهاي مکرمه قنبري با وجود سادگی، سرشار از مفاهیم عمیقی است که معلول زندگی پر فراز و نشیب اوست. لذت زیبایی که پس از دریافت و کشف این مفاهیم و درك روابط شخصی بین اثر و زندگی هنرمند درمییابیم، ماندگارتر از زیبایی لحظهاي است که در اولین برخورد با اثر و بدون شناخت اثر به ما میرسد. آنچه در آثار این هنرمند قابل تأمل است، وجود نمادها و مهمتر از آن متأثر بودن نمادها از زندگی شخصی هنرمند است. به عبارت دیگر، همانطور که همواره گرایش طبیعی براي ایجاد نمادها، انعکاس ویژگی روان بشري است، این بار نیز هنرمند از تصویر حیوانات براي بیان مقاصد نماین استفاده کرده است.

هدف از ارائه تحقیق حاضر بررسی سهاثر - سگ سوار- خروس سوار- گوهر و امیر - هنرمند بر چهارچوب نظریهي نمادشناسی است. تفسیر نمایه و شمایل آسان است، چون از واقعیت شکل می گیرند و نمایشی از محیط هستند؛ اما نماد چنین نیست

اگر نمادها بهدرستی رمزگشایی نشوند، سوءتفاهم حاصل میشود یا اصلاً تفاهمی رخ نمیدهد. نمادها را میتوان براساس نوع شکل گیري به دو دسته طبیعی وقراردادي تقسیم کرد. نمادهاي طبیعی که به طور طبیعی با مدلول خود رابطه دارند. لذا هرانسانی قادر است به سادگی آنها را درك کند؛ مانند دود که نشانه ي آتش است. نمادهاي قراردادي که میتوان گفت تقریباً تمامی نمادهاي اجتماعی ازاین دسته هستند؛ مانند لباس سیاه نماد عزاداري است.

منتقل کنندگان پیام، با مخاطبان خود به لحاظ طبقه اجتماعی، سطح تحصیلات، ایدئولوژي سیاسی، جهانبینی و روحیه گروهی تفاوت هایی دارند. از اینرو، دریافت کنندگان با منتقل کنندگان پیام داراي رمز یکسان نیستند و به همین دلیل دریافتکنندگان پیام را از دید خود تفسیر میکنند - آسابرگر، - 54 :1387 از این رو ما در این تحقیق تمام سعی خود را بر آن نهادهایم تا سهاثر از آثار هنرمند را حدالامکان نزدیک با نیت هنرمند و همسو با دنیاي آن براي مخاطبان تحلیل کنیم.

پیشینهي تحقیق:

منافتی در مقاله ي »بررسی مقایسه اي آثار مکرمه قنبري، کته کلویتس و هنري ماتیس

آثار مکرمه قنبري را از جهت تکنیک و رنگ گذاري با هنري ماتیس - نقاش فوویسم - و از جهت مضمون با کته کلویتس - نقاش اکسپرسیونیسم - مقایسه کردهاست. حجازي در مقاله اي تحت عنوان »نگاهی به جایگاه نماد حیوانی در نقاشیهاي مکرمه قنبري« 

به صورت موردي به بررسی نماد حیوانی در نقاشی هاي مکرمه قنبري پرداختهاست. حال با توجه به تحقیقات انجام شده قصد ما در این مقاله بررسی تحولات زندگی مکرمه قنبري بهانضمام تحلیل سهاثر هنرمند از منظر نشانه شناسی است.

روش تحقیق:

روش گردآوري اطلاعات در تحقیق حاضر، روش کتابخانهاي و میدانی بودهاست. بدین منظور به زادگاه نقاش در روستاي دریکنده مازندران رفته و آثار وي را از نزدیک مشاهده کردهایم. همچنین مصاحبههایی با فرزند نقاش، محمدعلی بلبلی انجام دادهایم کهاین مصاحبهها به رمزگشایی عناصر نمادین آثار نقاش کمک کردهاست.

مکرمه قنبري، هنرمند مکتب ندیده

هنرمندان مکتب ندیده فاقد درك تاریخ هنر و وابستگی به سبک و قالب خاصی هستند؛ خارج از نظام رسمی هنر و بهصورت خودانگیخته و خودجوش به خلق و ارائه ي آثار هنري میپردازند؛ از قراردادها و سنتهاي هنري پیروي نمیکنند؛ تکنیکها و سبکهاي هنري را نمیشناسند و از تجربهي شخصی خود الهام میگیرند. اینان آئینه تمام نماي جغرافیاي زمانهي خویش هستند. علی عزتی، موسس انجمن هنرمندان خودآموخته، آثار هنرمندان خودآموخته را اینگونه توصیف میکند:

الف - روایت افسانههاي تودرتوي نیروهاي خیر و شر؛

ب - نگاه ژرف آنان به زندگی انسانها؛

ج - دغدغههاي بیرونی و همهمههاي درونی آنان بیهیچ تکرار مکرر

تحلیل روانی آثار هنري همواره نشان میدهد که گرایش آفرینش هنري کهاز ضمیر ناخودآگاه سرچشمه می گیرد، تا چهاندازه نیرومند و خودکامهاست 

در این راستا آنچه در آثار مکرمه قنبري برجستهاست، مطابقت آثار هنري وي و سوداي درونی اوست. توجه و استقبال منتقدان و کارشناسان هنري از سراسر جهان بهاثار مکرمه قنبري، تنها به دلیل سادگی و روستایی بودن هنرمند سالخورده نیست. بلکهانها با لایههاي عمیقتري از پندارهاي ذهنی و مفاهیم ژرف انسانی در آثار مکرمه روبرو شده اند

این هنرمند به دلیل عوامل فرهنگی موجود در روستا و ماجراهاي شخصی از هنر دور مانده بود، اما در سن 67 سالگی با روي آوردن به نقاشی دردهاي خود را به مدد هنر نقاشی به تصویر آورد. »هنر بیانگرروح دوران است  و روح دوران در مکرمه به صورت درد و درمان با هم شکل گرفت. براي دریافت

رمز و حقیقت نمادها باید از تاریخچه زندگی فردي، اجتماعی، سیاسی و نیز آثار هنرمند کمک گرفت تا بتوان به معانی مشابهانچه وي در نظر داشته نزدیک تر شد از این رو بخشی از زندگی نامه مکرمه قنبري که با درون مایه ي آثارش مرتبط است، مورد بررسی قرار میگیرد. مکرمه قنبري در سال 1370 در روستاي دریکنده شهرستان بابل در استان مازندران به دنیا آمد. جوشش درونی او براي خلق تصاویر از همان زمان کودکی، بهصورت بازي با گل و خاك خود را آشکار می ساخت، اما تا سن 67 سالگی براي بیان احساسات خود از طریق نقاشی فعالیتی نکرد. روي آوردن او به نقاشی با فروخته شدن گاو مورد علاقه اش بدون اطلاع وي، آغاز شد. او براي غلبه بر احساساتش به نقاشی پناه برد، در حالی که هیچگونهاموزش رسمی نقاشی ندیده بود و حتی قادر به خواندن و نوشتن نبود.

مکرمه قنبري تنها یک نقاش نیست، بلکه نقالی است که به خاطرات تلخ و شیرین زندگی اش، صورتی از جاودانگی میبخشد. اثر هنري به یک معنی رها ساختن شخصیت انسان است - رید، - 21 :1386 هفتاد سالگی سن وسوسهي بوم سپید نیست، بلکه سن قصهگویی مادر بزرگها در روستاست. به همین دلیل، او در آثارش نه با زبان رایج نقاشی که به زبان مثل، قصه، افسانه، اسطوره و آیه سخن میگوید. مکرمه در دنیایی زندگی میکرد که مملو از اشباح بود و این اشباح در قالب تصاویري بهصورت موجوداتی با نوعی شکل و شمایل خاص و منحصر به فرد دیده میشود

بخش اعظمی از کارهاي مکرمه را میتوان اعتراضی به جامعهي مرد سالار و بهویژهازدواج اجباري نقاش تعبیر کرد. آنچه به عنوان زن و مرد در آثار مکرمه به کار رفته، نمادي از زنان و مردان آن روزگار است که بهصورت داستانهاي مرتبط با این مضمون در آثارش به کار رفتهاست.

نقاشی هاي مکرمه قنبري را میتوان به دو بخش مثبت و منفی تفکیک کرد. نقاشیهاي مثبت، که در آن رنگها روشنتر و شخصیتها بهانسانهایی که در عالم خارج وجود دارند، شبیهاست و گاهی اوقات زیباتر نیز هستند که با دیدن آنها نوعی حس مثبت به مخاطب القا میشود.

نقاشیهاي منفی، که سرتاسر آن پر شدهاز دیوها، غولها و مردانی زشت چهره با صورتهایی خشمگین که حتی رنگ پوست آنها متمایل به قرمز است؛ و حاکی از مهارت هنرمند در تصویر کردن این »دیومرد«هاست. دیو مردها، با چهرههاي شیطانی نمایانگر تصویر و ذهنیتی از مردان مستبدي بوده که در ذهن نقاش وجود داشته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید