بخشی از مقاله
چکیده
آب و آتش در فرهنگهای گوناگون جهان، دارای ارج و منزلتی بالا و مثال زدنی هستند و بسته به کارکرد این دو عنصر در سرزمینهای مختلف، نقش های نمادین متفاوتی را شامل میشوند. از اینرو شاعران و اندیشه وران سرزمینهای مختلف نیز به نمادینگی آب و آتش و کارکردهای گوناگون آن دو توجه داشتهاند و برای بیان ذهنیّات و غنای آثار خویش از آنها بهره جستهاند.
در جستار پیش رو، به شیوه توصیفی- تحلیلی و تطبیقی کارکردهای مختلف دو نماد آب و آتش در آثار سهراب سپهری و جبران خلیل جبران بررسی گردیده است. نتایج تحقیق حاکی از این است که سپهری به طور گستردهتری از این دو نماد بهره برده و همچنین نقشهای نمادینی که سهراب به کارگرفته است، بیشتر برگرفته از نمادها و اسطوره های کهن ایرانی اسلامی است؛ حال آنکه جبران خلیل جبران بیشتر از نقشهای نمادین غربی و جهانی این دو نماد استفاده کرده است.
مقدمه:
نماد در فرهنگهای گوناگون جهانی نقش بسزایی ایفا نموده و در پویایی و شکوفاییادبیات هر ملّت نیز وظیفهی خطیری بر عهده داشته است. شاعران و نویسندگان مختلف جهان با توجه به شرایط و مختصات زمانی خاص خود، هر یک از زاویهای ویژه به اسطوره و نماد نظر کردهاند.
آب و آتش به عنوان دو نماد طبیعی در فرهنگهای مختلف، دارای ارج و منزلتی بالا و مثالزدنی هستند و بسته به کارکرد این دو عنصر، نقشهای نمادین متفاوتی را در هر فرهنگ شامل میشوند؛ از این رو، شاعران و اندیشهوران سرزمینهای مختلف نیز به نمادینگی آب و آتش و کارکردهای گوناگون آن دو توجه داشتهاند و برای بیان ذهنیّات و غنای آثار خویش از آنها بهره جستهاند. بنابراین بیشک وقتی دلالتها و مفاهیم در یک متن، متعدد و گوناگون باشد - چنان که در متنهای نمادین است - درهای تأویل و تفسیر نیز باز میشود و زمینهی کاوش در ابعاد پنهان آن فراهم میگردد. همچنین با تطبیق نماد و رمز در آثار ادبی فارسی و عربی میتوان به شناخت رموز سخن و زیبایی ادبی کلام ملل مختلف پی برد و با نگرش شاعر به جهان اطرافش آشنا شد.
باتوجه به شرایط اجتماعی و سیاسی تقریباً مشابه ایران و کشورهای عربی در دورهی حیات سهراب سپهری و جبران خلیل جبران، شاعران و نویسندگان این سرزمینها نیز به مضمونها و درونمایههای نزدیک و همانندی پرداختهاند؛ از دیگر سو اندیشمندان پارسیزبان و عربزبان از مکتبهای ادبی غربی تأثیر فراوان گرفتهاند و مکتبهای ادبیای همچون سمبولیسم، رمانتیسم، رئالیسم و. .. را پایه و اساس آفرینشهای ادبی خود قرار دادهاند.
در این میان، سهراب سپهری و جبران خلیل جبران هر دو تحت تأثیر مکتبهای ادبی سمبولیسم و رمانتیسم قرار دارند. همچنین سهراب و جبران هر دو در بیان اندیشههای خود به گونهای گسترده و قابل توجه به طبیعت اطراف خود متکیاند و از عناصر طبیعی با بسامد بالایی بهره جستهاند که در بسیاری از موارد این کاربرد، رنگی نمادین به خود میگیرد. لذا با توجه به این همانندیها و اهمیت این موضوع، نگارنده بر آن شد تا با بررسی و تحلیل دو نماد آب و آتش در آثار سهراب سپهری و جبران خلیل جبران به شیوهی توصیفی - تحلیلی و تطبیقی، کارکردهای مختلف این دو عنصر و همچنین همانندیها و تفاوتهایشان را در بهکارگیری آن مشخّص سازد.
شایان ذکر است اگر چه دربارهی سهراب و جبران چه در مقایسهی تطبیقی و چه به طور جداگانه مقالههای فراوان نوشته شده است امّا پژوهشی با این شیوه که بر اساس مقایسه، تحلیل و تطبیق، کارکرد دو نماد آب و آتش را در آثار این دو شاعر بررسی کرده باشد، پیشینه و سابقهای ندارد و در نوع خود تازه و بکر است.
سهراب، جبران و نماد:
سهراب سپهری در سرودههایش توجهی ویژه به نماد داشته و بهرهمندی از سمبل و تصویر را به صورت الزام و ضرورتی در کار خود تلقّی کرده است. سهراب همیشه در جست و جوی حقیقت بود و رها از آنچه دور و برش رخ میداد، می کوشید تا به باوری راستین دربارهی هستی و فراسوی آن دست یابد و به همین دلیل نیز مسافرتهای فراوانی کرد و کتاب های بسیاری نیز خواند و میوهی این کاوش خستگیناپذیر را میتوان سرودههای بیمانند عرفانی و اشراقی وی دانست.
سهراب در این جستوجوها به لایههای نهفتهی عرفانی بسیاری دست یافت و برای به زبان آوردن و در میان گذاشتن این تجربهها با خوانندگان سرودههایش به دو دست آویز متوسّل شد طبیعت و نماد؛ طبیعت را برگزید چرا که دوستی ژرفی با آن داشت و آوای هستی را به نیکی دریافته بود و از دیگر سو، رمز و نماد را برگزید چرا که بیان مسائل عرفانی و دریافتها و تجربههای متافیزیکی نیاز به قالبی درخور و شایسته داشت که توان بیان این دریافتها را داشته باشد و رمز ونماد - آن گونه که عارفان پیشین ایرانزمین نیز به نیکی دریافته بودند - این ویژگی را دارا بود. شعر سهراب نمونهای بارز برای این سخن یونگ است که میگوید: »ما پیوسته ساختارهای نمادین را به کار میبریم تا مفاهیمی را نمودار سازیم که نمیتوانیم تعریف کنیم؛ یا کاملاً بفهمیم
شاید وقتی سهراب میگوید: »من از مصاحبت آفتاب میآیم / کجاست سایه؟« مراد وی از آوردن آفتاب در واقع بیان این سخن است که او حقیقت را دریافته و آن را به شکل نور و آفتاب در سرودهاش میآورد و در برابر این حقیقت آفتابی، سایه را میآورد که نماد نادانی و جمود است؛ اینگونه بیان برای آفرینش یک سخن شاعرانه و عارفانه، بهترین تصویر ممکن برای تجسم چیزی است که ناشناخته است و نمیتوان آن را به شیوهای روشنتر نشان داد
امّا گذشته از همهی این گفتهها، سهراب نمی خواهد که نماد و نمونه قرار گرفتن برخی عناصر و پدیده ها، موجب طرد و رانده شدن برخی دیگر از آفریده های خداوند گردد؛ چرا که در نگاه سهراب، هستی راهی یگانه را پیش رو دارد و همهی آفریدگان در یک مسیر به سوی کمال مطلوب در حرکتاند؛ به همین دلیل می گوید:
»من نمیدانم، که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لالهی قرمز دارد چشمها را باید شست.
جور دیگر باید دید. واژهها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
جبران خلیل جبران نیز در بهرهجویی از نماد برای بیان دریافتها و تجربههای خود، قلمی توانمند و شیوا دارد و با نکتهسنجی بیمانندی از عناصر طبیعت برای بیان دریافتهها و اندوختههای درونی و آنچه در سینه دارد، بهره می جوید. نکتهای که باید دربارهی جبران و کاربرد نماد از سوی وی در نظر گرفته شود این است که بهرهجویی از نماد در نوشتهها و سروده های جبران با نوسان همراه است؛ برای نمونه، جبران در آثاری همچونالنّبی و المواکببه شدّت تحت تأثیر نمادگرایی، رمزپردازی و نگاه نمادین است؛ حال آنکه در دیگر آثار وی کاربرد نماد از شدّت کمتری برخوردار است.
برخی از پژوهشگران بر این باورند که جبران خلیلجبران نخستین کسی بود که از سمبولیسم را وارد ادبیّات معاصر عرب کرد. الیاسشبکه،او میخائیل نُعَیمه و ایلیا ابوماضی او را آفرینندهی رمزگرایی میدانند؛ به شیوهای که در آن، زبان طراوت خود را از دست نمیدهدامّا برای بیان دلیل و عامل کاربرد نماد از سوی جبران - با توجه به دلایل ذکر شده برای نمادگرایی نویسندگان و شاعران عرب - باید هر دو دلیل را نام برد، چراکه وی هم با نمادگرایی غربی انس و آشنایی داشت و هم اندیشمندی مردمی و فردی اجتماعی بود و جامعه و رویدادهای آن از دغدغههای وی به شمار می آمد به همین جهت جبران به سوی نماد گرایش پیدا کرد.
با این توضیح وارد بحث اصلی میشویم و کارکردهای مختلف دو نماد آب و آتش را در آثار سهراب و جبران بررسی میکنیم تا وجوه اختلاف و اشتراک این دو شاعر در زمینهی کاربرد این دو نماد، آشکار گردد و همچنین بتوانیم با این بررسی و تحلیل، به دیدگاهی جامع دربارهی منشا این نمادها در بیان اندیشهی آنها دست پیدا کنیم.
نماد آب در آثار سهراب سپهری و جبران خلیل جبران پیش از بررسی و تحلیل نماد آب در آثار سهراب و جبران، به ذکر مختصری دربارهی کارکرد این نماد در فرهنگ ها و آیینهای مختلف میپردازیم:
این عنصر که کارکردهای نمادین بسیاری همچون پاکی، لطافت، جاودانگی، باروری و . .. را درخود جای داده است، از اسطوره تا حماسه و در ادامه در درازای تاریخ جریان مییابد و در این مسیر دچار تحوّلات کارکردی گوناگونی میشود. این تغییرات کارکردی، از یک اصل ثابت ناشی میشود. نمادهای اسطورهای، کارکرد باورشناختی دارند و اعتقاد گوینده و شنونده به آنها، اعتقاد و ایمانی قلبی و باورمند به اسطوره است و آنها را حقایقی مطلق و مقدّس میانگارد؛ امّا زمانی که این نمادها از اسطوره گذر میکنند و وارد حماسه میشوند، اعتقاد گوینده و شنونده به آنها رنگ میبازد و جنبهی تقدّسخود را تا حدّی از دست میدهد و گیتیگ و مادّی میشوند
اسطوره ی آب به عنوان یکی از عناصر متضادّ چهارگانهی تشکیلدهندهی جهان مادی در اساطیر، بر مبنای ضدّیت جوهری و وحدت نهایی میان این عناصر، صاحب نقشهایی شده است که در اساطیر هانج عمومیّت دارد. نقشهای نمادین اسطورهی آب در اساطیر را میتوان در سه بخش اصلی تقسیمبندی کرد:
-1 اسطوره ی آب در فرهنگهای متفاوت بشری، نمادی از آغاز مرحلهی آفرینش مادّی و حرکت چرخهی زندگی در ساختار کیهانی بوده است؛ این نقش در آفرینش نخستین جهان از آب و پایان نمادین هستی در آن، جلوهگر شده است.
-2 اسطوره ی آب مظهر جاودانگی و تداوم زندگی مادّی است؛ این نقش در اسطورهی آب حیات و آب درمانبخش، نمادینه شده است.
-3 سومین نقش آب در اساطیر، در اسطورهی گذر از آب - آزمون آب - و شستشوی نمادین توسّط آن - اسطوره ی غسل تعمید - جلوهگر شدهاست که به عنوان آزمونی از مادّه برای پالایش روح، عبور از مرحلهی کهن و ورود به مرحلهی متعالی جدید را در قالب کهنالگوی مرگ و زایش دوباره، نمادینه می کند
برای نمونه میتوان به داستان حضرت موسی - ع - و گذر وی از رود نیل چه در هنگام زاده شدن و چه در هنگام فرار از فرعون اشاره کرد.
به دلیل اهمیّت آب در باروری و زایندگی طبیعت، بخش مهمی از اساطیر به این عنصر حیاتی اختصاص یافته است. آب و ابرهای بارانزا درگسترهی اساطیر گاه به چهرهی زن - دراسطورههای ایرانی - - چراکه همیشه زن نماد زایش و حیات و بقا بوده است- وگاه به چهرهی گاو - در اسطورههای هندی - پدیدارشده است که اژدهایی که نماد خشکسالی است با در بند کشیدن آنها، مانع طراوت و زایندگی طبیعت میشود؛ سپس پهلوانی با شکست اژدها و آزادی گاوها یا زنهای در بند، آب و ابرهای بارانزا را آزاد کرده و دوباره زایندگی و سرسبزی را به هستی بازمیگرداند که اهمیّت آب و پردازش نمادین آن در هیأت گاو یا زن در اسطور-های ضحّاک، اسفندیار و گشتاسپ در ایران و یا ایندرا و رامایانا در هند نمایان است و همهی این اسطورههای یاد شده، ژرفساختی بارورانه دارند و آب در آنها نقشی بنیادین دارد