بخشی از مقاله
چکیده
ذهن هر هنرمندی به معانی و فضاهای مشخصی تعلق خاطر دارد و خودآگاه یا ناخودآگاه در خلق آثار خود از این معانی و فضاها بیشتر استفاده میکند. این عناصر، جهان هنری خاص آن هنرمند را تشکیل میدهد. یکی از مهم ترین عوامل در تحلیل داستان، شناسایی عناصر اصلی تشکیلدهنده جهان داستانی نویسنده است که پارهای از آنها به جهت تکرار در آثار گوناگون وی، تبدیل به بن مایههایی میشود که میتوان با یافتن و بررسی آنها به ذهنیت نویسنده نزدیک شد و در تحلیل داستانهای وی از آن بنمایهها بهره گرفت.
ساعدی یکی از شاخصترین نویسندههای ایرانی در عرصه داستاننویسی به شمار میآید و بنمایههایی همچون ترس، استحاله و خشم و حسرت از عناصر اصلی اندیشه ساعدی وی به شمار میآید. در این مقاله، داستان هفتم از مجموعه داستان عزاداران بیل - داستان موسرخه - مورد تحلیل ساختاری قرار گرفته است. ساعدی در داستان موسرخه با استفاده از عناصر اسرارآمیز به مضامینی همچون ناپایداری انسان، آزمندی و حرص و طمع، درگیری آدمی با جهل و بیاخلاقی و کشمکش پایانناپذیر انسان با محیط خود میپردازد.
-1 مقدمه:
غلامحسین ساعدی - 1314 -1364 - از توانمندترین چهره های ادب داستانی ایران است که علاوه بر داستان نویسی در حوزه پژوهشهای جامعه شناسانه نیز فعالیت کرده است. گستره وسیع آفرینش ادبی ساعدی، او را به یک نویسنده منحصر به فرد بدل کرده است. در کارنامهی او انواع آثار داستانی اعم از داستانکوتاه، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، ترجمه، پژوهش و تکنگاری دیده میشود.
از برجستهترین آثار ساعدی در حوزهی داستان کوتاه، مجموعهستاند عزاداران بَیَل است. عزاداران بیل در 1343 سال انتشار یافت. این کتاب دارای هشت داستان است که هیچکدام عنوان ندارد. آنچه این داستانها را به هم مرتبط میکند، مکان وقوع آنهاست، روستایی خیالی بهنام بیل است. همچنین شخصیتهای مشترکی که در تمامی داستانها حضور دارند، موجب پیوستگی این داستانها میشوند. شاخصههای سبک داستاننویسی ساعدی در تمامی این داستانها به خوبی دیده میشود؛ عناصری همچون ترس از ناشناختهها، خشم و حسرت نسبت به نداشتهها، استحاله و دگرگونی ظاهری و ذهنی شخصیتها که از شاخصههای داستانهای ساعدی است، در داستانهای این مجموعه دیده میشود.
»با توجه به آنکه ساعدی روانپزشک بود، تجربیات تحصیلی و شغلیاش به شکل توجه به رنج بیماران و دردشناسی شخصیتهای آشفته فکر در آثارش بازتاب یافت . ادبیات ساعدی ادبیات زمانه ی هراس است؛ از این رو، ترس از هجومی قریبالوقوع فضای داستانهایش را فراگرفتهاست. داستانهای به هم پیوستهی عزاداران بیل بر اساس انتظار نزول بلا در محیطی روستایی و عقبمانده طرح ریزی شدهاند. او از عوامل وهمانگیز طبیعت برای ایجاد حال و هوای هول و گمگشتگی بهره میگیرد و فضاهای شگفت و مرموزی میآفریند.
در بیشتر داستانهای این مجموعه، رگههایی از رئالیسم جادویی را میتوان یافت. عنصر وهم و خیال در داستانهای این مجموعه قابل مشاهده است؛ مثلا در داستان اول - همان: - 29- 7 و داستان هفتم - همان: - 212-192 از این مجموعه، با نوعی در هم آمیختگی کامل خیال و واقعیت مواجه هستیم. داستان در بستری از واقعیت رخ میدهد، اما عنصری خیالی و غیر عادی بر سرتاسر داستان حاکم است و همچنین در داستان سوم - ساعدی: - 103-64 و یا داستان ششم - همان: - 189-168 صدایی برای لحظاتی به گوش برخی از شخصیتها میرسد و قطع میشود.. داستان موسرخه با توجه به درهم آمیخته شدن الگوهای واقعی و عینی با عناصر خیال و وهم، از نظر موضوع در دستهی داستانهای »واقعگرای جادویی« جای میگیرد.
عصاره اصلی اندیشه های پنهان در داستانهای پیوستهی این مجموعه، آمدن بلا و مصیبت از بیرون روستا ست. در عزاداران بیل، میان زمینهی زندگی آدمها و ذهنیت آنها همبستگی و همساختی کاملی وجود دارد. مهارت ساعدی در فضاسازی هایی است که در آن دلهره، ترس و ناامیدی، وهم و خیال، خرافه، روزمرگی و شکست انکارناپذیر است. ساعدی آدمهایی را به داستانهایش راه میدهد که هر کدام به نوعی بیمارند. رواننژندی، ویژگی عمومی شخصیتهای داستانی ساعدی است. ساعدی به عنوان یک روانشناس میکوشد درون آشفتهی آدمها را بکاود و از راه درونکاوی شخصیتها، درون جامعه را بکاود. از دید او آدم های آشفته محصول شرایط آشفتهی اجتماعند.
در روستای بیل که مختصات جغرافیایی معلومی ندارد و فضایی وهمناک بر آنجا مستولی است، از در و دیوار و زمین و آسمان، درد و مرض و بلا و مصیبت میبارد. به گونهای که در ذهن اهالی روستا، نزول بلا حتمیت پیدا کرده است و از آن گریزی نیست. اهالی روستا هر پدیدهی جدیدی را که وارد روستا می شود، نوعی بلا و مصیبت میدانند. در داستان سوم زمانی که با گردباد مواجه میشوند به علت اینکه با آن آشنایی ندارند از آن به بلا تعبیر می کنند:
ننه خانوم گفت: میبینین چه خاکی سرمون شد؟ قحطی و گرسنگی از یک طرف و این بلای تازه هم یک طرف.
این حتمیت در نزول بلا و مصیبت و این باور در شخصیتها، گاهی به صورت بیماری بروز مییابد همانند اتفاقی که برای مش حسن در داستان چهارم رخ میدهد و یا بلایی که موسرخه در داستان هفتم با آن مواجه شد.
-2 عناصر اصلی تشکیل دهندهی جهان داستانی ساعدی:
بیشک ذهن هر هنرمندی به معانی و فضاهای مشخصی تعلق خاطر دارد و خودآگاه یا ناخودآگاه در خلق آثار خود از این معانی و فضاها بیشتر استفاده میکند. این عناصر که بیارتباط با یکدیگر نیستند، جهان هنری خاص آن هنرمند را تشکیل میدهد. »ساعدی در مقام یک آسیبشناس اجتماعی و یک روانشناس دردآگاه، واقع گرایی را با فراواقعگرایی در هم میآمیزد و گاهی در واقع گرایی چنان پیش میرود که به داستاننویسان ناتورالیست نزدیک میشود و داستانهایی مانند »گدا« را مینویسد و وهم و خیالهای آشفته را به فضاهای داستانهایش راه میدهد.
رانده شدن آدمها از جایگاه اصلی خود، کنده شدن دهقانها از زمین و پناه آوردن به شهرها که مظهر آوارگی و در به دریاند، مسخ و از خود بیگانگی روشنفکران مردد، نادانی و خرافات به عنوان عوامل بیچارگی و مسخ آدم ها، زندگی ملالآور و آسیبپذیر کارمندان، انتظار نزول بلا، فضاحتهای زندگی شهری همچون عیش و عشرت و میخوارگی اقشار پایین جامعه با هدف رهایی از غم ها و مشکلات و فراموش کردن دردها و روا ننژندی آدم های اجتماع، از دیگر مضامین آثار وی هستند. مهمترین عناصر اصلی تشکیل دهندهی جهان داستانی ساعدی را میتوان چنین برشمرد:
-1-2 ترس
ترس را میتوان اصلیترین عنصر در آثار ساعدی دانست. ریشههای ترس در آثار ساعدی، عموما در ناشناختهها است. عدم شناخت از محیط اطراف و آدم ها منجر به ایجاد حس ترس در شخصیتها میشود. در پردهی اول آی بی کلاه، آی با کلاه آدمها - ساعدی، - 11-52 :1351 از شخصیت ناشناختهای که وارد خانهای شده است میترسند. در داستان دوم مجموعه داستان ترس و لرز - ساعدی، - 25-62 :1377، »ملا« یک شخصیت ناشناخته است و اهالی از او میترسند. در داستان سوم مجموعه داستان عزاداران بیل - ساعدی، - 64- 103 :1349، گردبادی که کفنهای سفید را با خود به طرف بیل میآورد عنصری ناشناخته و ترسناک است. در داستان واهمههای بی نام و نشان - ساعدی، - 1355 رگههای ترس و وحشت را به وضوح میتوان مشاهده کرد. آدم های واهمههای بینام و نشان این بار در شهر هستند و درگیر خرافهاند و از پدیده های ساده مانند ماه گرفتگی در هراساند.
-2-2 استحاله
از یکی دیگر عناصر سازندهی جهان داستانی ساعدی، استحاله است. »در برخی از آثار ساعدی اعم از نمایشنامه و داستان، بیش از همهی ویژگی های رئالیسم جادویی، آفرینش موجودات وهمی و استحالهی شخصیتها مدنظر قرار گرفته است. برخی از وجوه این سبک، در آثار برجسته ی او مانند عزاداران بیل، آشفته حالان بیداربخت و ترس و لرز منعکس است. از جملهی این وجوه، عناصر نامتجانس؛ به ویژه موجودات عجیب و ترکیبی میان انسان و حیوان در آثار اوست. فضاهای روستایی، زمینهی اصلی بسیاری از آثار او را تشکیل میدهد؛ البته روستای او چندان هم نشان روستا ندارد و به آسانی میتوان از آن جامعهای دیگر را تعبیر کرد؛ جامعهای که با عقبماندگی و بربریت خو گرفته و از مدنیت بی نصیب مانده است.
در داستانهای ساعدی استحاله را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
-1 استحالهی جسمی: که در حد مسخ انسان به حیوان است. در این حالت شخصیت دچار رفتارهای حیوانی میشود؛ مانند آنچه در داستان هفتم موسرخه با آن مواجه شد که در ادامه به آن پرداخته میشود
اسماعیل دوتا سیبزمینی از جیبش در آورد و گذاشت دهن موسرخه و گفت: دست و پاهاشم یه جوری شده.
پسر مشدی صفر دست موسرخه را گرفت و نگاه کرد و گفت: شده پنجهی خرس، یه خرس حسابی.
-2 استحالهی ذهنی: در اثر فشارهای روانی که بر شخصیت وارد میشود، فرد برای اینکه خود را نبازد دچار جنون میشود؛ مانند آنچه برای مشد حسن در داستان چهارم عزادارن بیل رخ داد. مشد حسن بر اثر فشار ناشی از مردن گاو مورد علاقهاش، دیوانه میشود و خود را گاو می پندارد و مانند گاو نعره می کشد و علف میخورد.
مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفهی له شده از لب و لوچهاش آویزان بود.
-3 استحالهی شخصیتی: به صورت ناگهانی در شخصیت رخ می دهد که منجر به تغییر جایگاه اجتماعی و یا خلقیات شخصیت اصلی داستان است؛ مانند آنچه در داستان عافیتگاه از مجموعه داستان دندیل - ساعدی، - 51 -67 :1352، رخ داد. در این داستان شخصیت »کاف« که مأمور یک مؤسسهی زبانشناسی خارجی است که پس از سه ماه اقامت در منطقهی دشتستان، دست از کار خود می کشد و تبدیل به یک جاشو و ماهیگیر میشود.
-3-2 خشم و حسرت
حسرت و خشم در داستانهای ساعدی جایگاه ویژهای دارد. شخصیتهای داستانهای ساعدی به سبب مشکلات گوناگون فرهنگی و اقتصادی نسبت به پدیده های اطراف خود همواره یا دچار حسرتند که چرا از آن برخوردار نیستند و یا آنکه خشمگینانه نسبت به آنچه ندارند و یا از دست میدهند، واکنش نشان میدهند. در داستان چتر از مجموعه داستان شبنشینی با شکوه شاهد خشم یک کارمند خرده پا نسبت به کار و شخصیت خودش هستیم. ساعدی ریشههای روانپریشی آدم ها را در نا به جایی و تعلیق آنها میبیند. بیشتر شخصیتها و تیپهای مورد استفاده ی ساعدی، مردان و زنان، کودکان و نوجوانانی هستند که در اثر گسیختگی شیرازههای اجتماعی و کارکردهای بد نظامات اقتصادی و اجتماعی، از خانه روستاها کنده شدهاند و در حاشیهی شهرها در فقر و فلاکت جان میکنند.
ساعدی برای نشان دادن آثار روانی - اجتماعی خشونت جامعه بر روح مردم خرده پا، از مرزهای تثبیت شدهی واقعگرایی درمیگذرد و با بهرهگیری از پدیدههای اسرارآمیز جامعهی عقبماندهی ایرانی، به نوعی سوررئالیسم یا رئالیسم جادویی میرسد. در فضای غمگنانهی داستانهای او، حوادث واقعی چنان غیرعادی می نمایند که هراس انگیز میشوند، به طوری که گاه به نظر میرسد نویسنده، علّت مسائل و مشکلات اجتماعی را در ماوراءالطبیعه میجوید. در این نوع داستانها ساعدی برای رسیدن به نتایج تمثیلی، با کمک عوامل ذهنی و حسی اغراقآمیز، فضایی مشکوک و ترسناک میآفریند.