بخشی از مقاله

چکیده

غلامحسین ساعدی بهخاطر داستانهای کوتاه خود به شهرت رسید. او در این داستانها روحیات و خرافات و اعتقادات مردم روزگار خود را به چالش میکشد. بهدلیل وجود آسیبهای فرهنگی مختلف، آدمهای داستان کوتاه به طَبَع آدمهای واقعی، دچار چالشهای متفاوتی هستند. این آدمها از نویسندهای به نویسنده دیگر و از نسلی به نسل دیگر متفاوتاند. این اشخاص در داستان کوتاه، به دلیل آسیبهایی که میبینند »لهشدهتلقّی« میشوند.

پس از بررسی علل لهشدگی آنها، گونههای متفاوت این اشخاص در چهار گروه دسته بندی میگردند: - 1 در پی فرصتی برای انتقام هستند، - 2 اشخاصی که هیچگاه تثبیت نمیشوند و زندگی آنها دستخوش اظهارات بیپایهای است که روزمره در پیرامونشان در جریان است، - 3 از تحقیر به سوی تباهی مطلق میگریزند، - 4 برای جلوگیری از تلاشی هویّت خود فرافکنی میکنند. موضوع و درونمایه تعداد زیادی از داستانهای مدرن، تحلیل کنشهای بیرونی و درونی آدمها است، بنابراین در اینجا سعی میشود با پیگیری نشانهها در داستانهای کوتاه دهه 80شمسی، تا حدّ امکان الگویی صحیح در دستهبندی آدمهای لهشده به دست داده شود. برای دورماندن از دخالت سلیقه و ضرورت بهرهگیری از روش علمی، روش نشانهشناسی عمومی که نشانهها آغازگاه آن هستند، بهکار گرفته خواهد شد. واژههای کلیدی:شخصیّت، چالشها، لهشدگی، تطابق نام با کارکرد.

.1  مقدمه

این مقاله به دلیل وجود داستانی کوتاه از غلامحسین ساعدی در کتاب ادبیات فارسی سال سوم رشته ریاضی- فیزیک و لزوم بحث درباره ادبیات داستانی در کلاس درس نوشته شده است. آنچه در تاریخ داستان کوتاه، به عنوان یک اصل مسلّم پذیرفته شده است، تنهایی و استیصال شخصیت-های آن است. این اصلی است که آنتوان چخوف - 1904 - 1860 - در داستان کوتاه شنل - overcoat - بوجود آورد و همه نویسندگان بعدی، فقط ادامهدهنده آن بودند. این تأییدی است که تورگهنیف بر آن پایمیفشارد.

بهاینترتیب آدمهای لهشده و حقیر - - little man ویژگی مشترک همه داستانهای کوتاه قرن بیستم شد. »این آدمهای فروخوردهشده، محصول جوامع بستهای بودند - «اوکانر، - 10 :1381 که دوستنداشتند یا اصولاً نمیتوانستند کسی را که زمینخورده-است، بلندکنند. ارنست همینگوی - 1899-1961 - یکبار گفته بود: »یک مرد نابود میشود اما شکست نمی-خورد.« و شاید برای همین بود که آدمهایی مخلوق خود را نابود میکردند. آدمهایی که هرکدام به یک نحوی دچار این تنهایی هستند.

این درماندگی و لهشدگی در داستانهای کوتاه غلامحسین ساعدی - 1985 - 1935 - در نتیجه بیسوادی و فقر است. آدمهایی که در آستانه مدرنیزهشدن ایران، اسباب لازم را برای ورود به این محیط ندارند و سرانجام منکوب و تباهمیشوند. سپس می-خواهند معصومیتازدسترفته را بازگردانند. - اسدی، - 27 :1381 همین درماندگی در داستانهای کوتاه صادق چوبک و احمد محمود وجود دارد. در داستانهای کوتاه صادق چوبکحتّی حیوانات هم سهمی از این درماندگی و اضمحلال روحی انسانها دارند.

در دنیای داستانی چوبک، حیواناتِ زبان بسته، نمادی بر بیپناهی انسانها هستند. درداستانهای کوتاه صادق هدایت هم، آدمها بیپشت و پناه هستند؛ آدمهایی طلسمشده که ناخواسته در دست حوادث اسیرند. جهان داستانی صادق هدایت سرشار است از مرگ و جنون. در آن داستانها نه از طراوت خبری هست و نه از زایش. اشخاص او همه منفعل هستند و با چشمهای پف کرده، مات و مبهوت بر همهچیز فقط و فقط نگاهمیکنند؛ گویا جز نگاهکردن کاری نمیتوانند بکنند. »تاریکی . . . های تاریکی . . . مرموز است تاریکی. . «. این نخستین عبارت از داستان کوتاه رنگ آتش نیمروز، از شهریار مندنیپور - متولد - 1335 است. این تاریکی مرموز چیست؟ آدمهای او هم دچار همان فضای تاریک هستند. در تاریکی اندیشه - این مفهوم را که در تقابل با روشنی فکر است و نه در معنای اصطلاحی آن، روشنفکری - ، با فقر مالی تقویتمیشود.

همین سرگردانی و بُهت را در داستان کوتاه اگر تابوت نداشته باشد و بسیاری از داستانهای او میبینیم. این درماندگی شخصیتها را در داستانهای مرتضائیان آبکنار، به شکل دیگر میبینیم: ..» دلم پُره. همدم و مونسی ندارم که . . «. - مرتضائیان، - 44 :1378 عبارتی از داستان کوتاه مینای من. آدمهای مرتضائیان همواره دچار حسرتاند؛ بنابراین باید یک خصوصیت دیگر هم داشتهباشند که تسکین آن باشد؛ خودفریبی یا خودفراموشی و به عبارتی دیگر، فرافکنی. همچنانکه در داستان آن شب ماه نبود شخصیت داستان برای فرار از گذشته خود، نمیخواهد چیزهایی را باور کند و همواره آنها را زیرسؤالمیبرد تا باورشان سخت شود؛ یک فراموشی خودخواسته. بدون هیچاغراقی، این، فضای عمومی داستان کوتاه ایرانی است که تنها در علل با فضای داستان امروز جهان متفاوت است؛ زیرا معلول که همان فضای عمومی است یکسان است.

در واقع از بینرفتن مرزهای جغرافیایی و سیاسی جهان امروز، مرزهای فرهنگی را نیز نابودکرده است. برای همین است که این فضای معلولگونه در همهجا به یک شکل درآمده است. لیکن دالّ یا علل شکلگیری این فضا، بر اساس شاخصههای متفاوت هر فرهنگی، که هنوز فرصت یکشکلشدن نداشته است، متفاوت است. در هر حال آدمهای داستانی، مطابق طبیعت داستان کوتاه فرصت گسترش ندارند و در سطح میمانند . - flat - اکثر آدمهای داستان ایرانی، جز برخی شاهکارهای شخصیتپردازی، که آدم چند بعدی - round - میشوند، هیچگاه عمق و پیچیدگی پیدا نمیکنند؛ برای همین هم اکثر این شخصیتها را در یک جمله میتوان معرفیکرد.

این شخصیتها، یک بعدی یا در نهایت دوبعدی هستند؛ مثلاً مهربان و گاهی تندمزاج. دارای یک خصوصیت مشخّص هستند و این خصوصیّت هم از آغاز تا پایان داستان تحولنمییابد؛ تغییرنمیکند. آدمها هیچگاه نامنتظره و غیرقابل پیشبینی-نمیشوند. در حالی که فلسفه آدمهای مدرن غیرقابل پیشبینی بودن آنها است. این موضوع بدقّت در بحث موشکافی میشود؛ اما ازایننظر که شخصیتپردازی به روش توصیف است یا به روش دراماتیک - نمایشی - ، کفه سنگین به توصیف متمایل است. در داستان کوتاه ایران، سعی راوی بر-این است که با خاموشکردن صدای خود، صدای شخصیت را بلندکند تا او خود، به معرفی خود بپردازد.

این سعی، بیشتر از روش توصیف است هرچند که دراماتیزهکردن، بنا به قصّه داستان، معمولاً عمق پیدا نمیکند. در روش توصیفی برای معرفی شخصیت حداقل یک پاراگراف لازم است؛ ولی در روش دراماتیک شاید کل داستان تبدیل به معرفی شخصیت شود و ناگهان داستان کوتاه را به »داستان شخصیت - The character - « تبدیلبکند. آنچه در داستان کوتاه یک فنجان چای سرد از حسن طلانژاد میبینیم. قسمتی از سطحیماندن شخصیت مربوط به حجم داستان، قسمتی مربوط به داشتن یا نداشتن ایجاز در نثر داستان و بخشی هم مربوط به ظرفیتهای قصّه داستان است.

- 2 بحث

داستان ماه بر گور میتابد برجستهترین ویژگیهای اشخاص لهشده را دارد، بنابراین به تفصیل بررسیمیشود:

.1 .2نشانهها

-    صدای پارس سگهای کریم میآمد

-    میترسید که سگها بروند سراغش

-    اسم سگها، جبّار و عوض و تیمور بود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید