بخشی از مقاله
فرمانده سالاری در آثار باستانی و چشم انداز
"مسئله پیچیده در شناسایی و مرتبط سازی مستقیم مفهوم عاملان از این گروه ها، تمایزها و همبستگی های ایجاد شده در سیستم اِمیک قرار دارد، که گروه های علاقمند با تحلیل ساختارهای سیاسی و اقتصادی آنها را شناسایی کرده اند". نتیجه گیری بین وضعیت اجتماعی و موقعیت اقتصادی با معرفی غلط قدرت در رتبه وجود دارد. اساساً ایدئولوژی سلسله مراتب که در دفینه های متمایز شده نشان داده شده است ممکن است از روابط اقتصادی ناشی گردد اما دینامیک خاص
خود را دارد که با روابط اقتصادی مرتبط است. بنابراین دو دوره مشابه تمایز اجتماعی ممکن است تکنیک های دفن متفاوتی داشته باشند: با اقتصاد رو به توسعه و سلسله مراتب های اجتماعی انعطاف پذیر در شمال اروپا، رقابت فعال برای بدست آوردن منفعت در هدایای بزرگ در دفینه ها مشخص بود؛ البته در طی دوره های کساد اقتصاد، رقابت کمتر آشکار بود و دفینه ها از لحاظ ثروت خیلی با هم متمایز نبودند. پیش بینی های ساده تفاوت بین جوامع سلسله مراتبی و تساوی گرای، این تغییرپذیری را از لحاظ باستان شناسی پنهان میکنند. یک مسئله واضح اینست که فقط رخدادهای مذهبی منفرد (و یا حداقل رخدادهای مرتبط) نشان داده می شوند و رقابت از طریق نمایش ثروت و مصرف ضرورتاً بیان نمی گردد.
تمایز منطقی تری از ثروت و نابرابری اجتماعی را میتوان با تحلیل انرژی صرف شده برای ساخت ساختمان ها انجام داد. ارباب ها را میتوان توسط اندازه، ساختار و موقعیت خانه های آنها شناسایی کرد. معماری توسط گروه های اجتماعی ساخته می شود. میتوان پیش بینی کرد که این مسئله تعداد، نوع و روابط متقابل بین این گروه ها و همچنین ثروت آنها را نشان میدهد
. اساساً خانه سازی نیازمند کاربرد روزانه است و عملکرد نمایشی آن بیشتر احتمال دارد که نشاندهنده روابط اقتصادی و سیاسی باشد، نه اینکه نشاندهنده دفینه باشد. از برآورد اندازه و انرژی صرف شده در خانه سازی برای تعیین حدود توسعه طبقه بندی اجتماعی در هاوایی استفاده شده است. خانه سازی ممتاز را نیز میتوان توسط وجود و کثرت کالاهای خاص، از جمله اشیاء خارجی شناسایی کرد.
وضعیت سلامت نیز دسترسی متفاوت به منابع اقتصادی را نشان میدهد که به معنای وجود تمایز و موفقیت بهره ور می باشد. مطالعه استخوان شناسی مقدماتی تفاوت هایی را در رژیم غذایی و سلامت بین افراد برتر و افراد معمولی نشان میدهد. جالب اینکه شاید در یک مطالعه تطبیقی، تفاوت های بین افراد برتر و افراد معمولی، در جوامع ساده تر بیشتر بود، که در آن، مقیاس یکپارچگی کمتر است؛ صلح منطقه ای ایجاد شده برای جوامع پیچیده به نظر می رسد که برای سلامت همه اعضای جامعه سودمند بوده است.
مبناهای اقتصادی جوامع
در واقع همه این تلاش ها برای درک تکامل جوامع در ابتدا بصورت یک سازمان با مرکزیت اقتصادی (یک توزیع مجدد در جامعه) مشاهده می شد. ما پیوندهای دقیق بین تمرکز اقتصادی و سیاسی را مورد بحث قرار میدهیم. بحث اول مربوط به اهمیت نسبی مدیریت و کنترل بعنوان اساس اقتصادی برای جوامع دارای ارباب است. از این کنترل های مورد تأکید ، بحث دیگری نیز این خواهد بود که آیا کنترل عمدتاً از تولید و توزیع طبقه بندی شده ای ناشی می گردد.
مدیریت
سروایس دب تعریف مؤثر خود از مدیریت جوامع می گوید که سازمان منطقه ای و مدیریت مرکزی مدیریت جوامع از جداسازی مناطق مختلفی ناشی شده است که باعث جداسازی جامعه محلی، تبادل محصولات اصلی، وابستگی منطقه ای، و پیدایش ارباب های منطقه ای برای هماهنگ سازی تبادل مرکزی کالاهای ویژه در منطقه و حفظ صلح در منطقه شده اند که اقتصاد و جامعه به آنها بستگی دارد. این مدل مدیریت بر مبنای پلی نزیا بود که تنوع محیطی بالا و توزیع مجدد با هم وجود داشتند. بحث حساس سروایس پشتیبانی اصلی برای کارکردگرایی بوم شناختی دهه 1960 بود و اغلب بعنوان یک ویژگی مبنا برای مدیریت ذکر می شد.
البته با بررسی بیشتر، مشخص شد که سیستم های توزیع مجدد، توزیع اصلی را بین جوامع ایجاد نمی کنند چون خود جوامع تا حد زیادی تعمیم یافته بودند و در کالاهای اصلی خود کفا بودند. در نگاه به گذشته، این یافته نباید عجیب باشد. در ابتدا ایده توزیع مجدد توسط مبناگرایان بیان شد تا نشان دهند که فعالیت اقتصادی یکسانی را میتوان توسط مکانیزم های مختلف مطابق با چارچوب سازمانی جامعه انجام داد. البته توزیع مجدد یک نماینده غیر محتمل برای تبادل عناصر اصلی است. با وجود مسائل لجستیکی، این احتمال وجود ندارد که ارباب ها بتوانند طوری عمل کنند تا تولید عناصر اصلی را سازماندهی کنند و محصولات محلی را توزیع کنند. تشریفات توزیع مجدد خیلی بندرت رخ میدهد (فقط چند بار در سال) و نمیتواند نیازهای مصرف روزانه خانوارها را برآورده سازد. بلکه در مدیریت جوامع با توزیع مجدد، بصورت یک سیستم مالی عمل می کند که ابزاری برای آماده سازی کالاهای اصلی برای جشن ها و تشریفات عمومی و فراهم سازی غذا برای خادمان ارباب ها است. ایده مدیریت جامعه بعنوان یک سری وابسته از جوامع تخصیص داده شده برکنار شده است؛ حتی پیبلز و کاس پیشنهاد میکنند که اقتصادهای جوامع تعمیم یافته مدیریت را توصیف میکنند.
یک تئوری مدیریتی ثانوی برای تکامل مدیریت جوامع بر نقش ارباب ها در ساخت و تعمیر عناصر پیچیده آبیاری تأکید دارد. ویتفوگل از هاوایی بعنوان یک مورد مرکزی در تئوری خود در مورد مبنای هیدرولیک(تکیه داشتن بر آب) برای تکامل ایالت استفاده کرد. همانطور که در دهه 1960 نیز استفاده می شد، تئوری هیدرولیک پیوند انطباقی ساده ای را معرفی میکند، که آن هم به نوبه خود نیازمند مدیریت مرکزی توسط ارباب ها می باشد.
هیچوقت بر رابطه بین آبیاری و مدیریت جامعه تأکید نشده است چون تاریخی ترین مدیریت ها از آبیاری استفاده نمی کردند. تحلیل مجدد مورد هاوایی پیوند بین آبیاری و توسعه مدیریت را تأیید کرد اما جنبه مدیریتی این تئوری را نادیده گرفته بود. فقط افراد کمی اکنون از تئوری مدیریتی آبیاری طرفداری میکنند، اگرچه رجوع گهگاهی به نیازهای مدیریتی کشت عمقی شده است؛ اسپریگز بیان میکند که سیستم های بزرگتر آبیاری زمانی نیازمند سیاست منطقه ای برای حفظ صلح ضروری برای عملیات خود بودند.
جنگ یک مسئله دیگر است که نیازمند مدیریت مرکزی ارباب ها است. جنگ مسلماً یک خصوصیات عمومی برای مدیریت جوامع است. همانطور که کارنیرو نیز می گوید، رقابت بر روی زمین بخاطر رشد جمعیت ایجاد شد که حق تصرف را در مرکزیت قرار میداد. جنگ شدید که جوامع بدون تابعیت را توصیف میکند، نیز ممکن است مدیریت جامعه طرفداری کند، که این جنگ را بیشتر قابل پیش بینی، و برای جوامع محلی کمتر زیان بخش می سازد. همچنین، چون کار عامل محدود کننده تولید در جوامع سلسله مراتبی اولیه است، جنگ می تواند از مقابله های با هدف تصرف زمین های بیشتر، به جنگ با هدف غلبه بر جوامع دیگر تبدیل شود.
تنها تئوری مدیریتی برای حفظ پشتیبانی گسترده، این پیشنهاد می باشد که ارباب هاریسک های ایجاد شده توسط تشدید را مدیریت می کنند. مالینوسکی مدیران را بانکداران قبیله میداند، که ریسک ها را برای افراد پشتیبان خود مدیریت می کنند. در بستر های آمریکایی، انتقال به کشت ذرت در خاک های رسوبی احتمالاً بهره وری را در همان زمان افزایش داد که آسیب پذیری زمین ها در مقابل سیل افزایش یافت. ارباب ها ممکن است سپس ذخیره زیاد و عملکردهای توزیع را برای پشتیبانی دوره ای از جوامع مختل شده فراهم کرده باشند. بحث های مشابهی برای تبادل بین جزیره ها در میکرونزی، برای تبادل هوپویلان، برای آبیاری هاوایی، و برای کشاورزی گسترده، استقرار انبوه، و تبادل منطقه ای در جنوب آمریکا پیشنهاد شده است. شکست تئوری های مدیریتی دیگر باعث می شود در مورد ارزش ریسک بعنوان یک عامل سببی به تردید بیفتم. اگرچه ذخیره (بعنوان مثال) میتواند از خانوارها در مقابل ریسک محافظت کند، به نظر می رسد که گزینه همزمانی را توسط ارباب ها بعنوان بخشی از سیستم در حال توسعه مالی نشان دهد.
این نکته در مورد ذخیره سازی، مسئله کلی تری را نشان میدهد. تشدید و تغییرات مربوط به آن در اقتصاد معیشتی مسائلی را پیش می آورد که نیازمند مدیریت هستند، اما مدیریت سطح-پایین در بیشتر نمونه ها برای جمعیت محلی بهترین گزینه به نظر می رسد. می توان پیش بینی کرد که چنین مدیریتی مسئول نیازهای جمعیت در تقابل با سلسله مراتبط مدیریتی مذهبی و دور باشد که برای اعمال آنها غیر قابل دسترسی و غیر مسئول خواهد بود.
کنترل
تئوریهای دیگر استفاده شده برای توضیح تکامل مدیریت بر شیوه ای تأکید دارند که افراد برتر توسط کنترل اقتصاد پدیدار می گردند. کنترل از دسترسی های مختلف به منابع تولیدی و/یا ثروت مبادله نشده ناشی می گردد، که هر دوی آنها امکان ایجاد کانال های جریان انرژی و کنترل کار را ایجاد میکنند. از این لحاظ، تکامل پیچیدگی اجتماعی وابسته به تحرک و استفاده از کالاهای اضافی برای تأمین هزینه پولی افراد برتر پدیدار شده و مؤسسات آنها تصور می شود. فرآیند مبنای متمرکزسازی
تدریجی جریان های انرژی بصورت مرتبط با دینامیک رقابتی مدیریت ها به نظر می رسد. رهبری پدیدار شده محدود به کسر کوچکی از جمعیت، دارای مزایای احترام، موفقیت تولیدی، و افزایش استانداردهای زندگی می باشد. رقابت برای موقعیت های رهبری نیازمند به حداکثر رساندن اخلاق اقتصادی است؛ آینده و حفظ رهبری نیازمند جمع آوری دقیق پشتیبانی ناشی از پرستیژ و دسترسی تمایزی ضمنی می باشد که بر مبنای آن قرار دارد. تقریباً همه جوامع عناصری از سلطه میان فردی دارند، بطوریکه کلید گسترش طبقه بندی اینست که سلطه را چطور میتوان حفظ کرد. ماهیت اقتصاد به نظر می رسد که مبنای این کنترل باشد، اما بحث هایی در مورد ماهیت دقیق آن وجود دارد.
کنترل تولید عناصر اصلی (بعنوان گزینه اول)، بر مبنای مالکیت و دسترسی محدود به منابع تولیدی و همچنین زمین خواهد بود. این کنترل بعنوان سیستمی از امور مالی عناصر اصلی آشکار می باشد. غذا از تولیدکنندگان معمول بصورت اجاره برای زمین قرار داده شده در اختیار آنها متغیر خواهد بود. اقتصاد توزیع مجدد هاوایی بخوبی نشان میدهد که این مسئله تا حدی بخوبی انجام شده است. زمین بخاطر حق فتح، به مالکیت ارباب برتر در آمد. سپس زمین به ارباب های برتر بعنوان دارائی های آنها اختصاص داده شد. افراد معمولی حق استفاده از قطعه زمین های کوچک برای امرار معاش خود را در عوض کار خود بر روی زمین هایی که متعلق به ارباب بود دریافت کردند. بنابراین غذای جمع آوری شده در اختیار خانوار ارباب ها، متخصصان وابسته به ارباب ها، و همه افرادی که برای ارباب ها کار می کردند قرار می گرفت. چنین اعمالی ساده و قابل درک بود و به معنای پشتیبانی از بخش غیر تولیدی جامعه بود.
اما مالکیتی که این کنترل بر مبنای آن قرار دارد چطور بوجود آمد؟ به نظر می رسد که پاسخ کلیدی برای این سوال سلطه تولیدی زمین های محدود باشد که یک فرد برتر میتوانست آنها را نگه دارد و از آنها دفاع کند. به نظر می رسد که این سلطه نتیجه شرایط محیطی خاص و شیوه ای باشد که آنها شکل گرفتند و مورد استفاده قرار گرفتند. بهترین مثال ها از اینکه این چطور می تواند اتفاق بیفتد، همان سیستم های ارباب و رعیت است که به آبیاری وابسته است. در جنوب اسپانیا، محیط خشک و توسعه آن با آبیاری در عصر مس و برنز امکان رشد طبقه بندی اجتماعی را بر مبنای کنترل بر زمین های قابل آبیاری و سودآور ایجاد کرد. در پلی نزیا روندکلی بین تشدید و توسعه پیچیدگی اجتماعی وجود دارد. دوره ما قبل تاریخ جزایر هاوایی بطور واضح نشان میدهد که تشدید چطور منجر به افزایش کنترل اقتصادی و طبقه بندی اجتماعی شد. با پیروی از این مهاجرت های اولیه، جمعیت های افزایش پیدا کردند و در این جزار پراکنده شدند، که در ابتدا بر منابع دریایی تأکید داشتند اما بتدریج به کشاورزی زمین های کوهستانی روی آوردند. زراعی کردن زمین های کوهستانی منجر به تخریب و فروافت این منابع ضعیف و ته نشین شدن کف دره شد. ارباب ها که تحت تأثیر این تغییرات محیطی انجام شده توسط انسان قرار گرفتند، انتقال سریعی را به کشاورزی با استفاده از آبیاری در خاک های زراعی آبرفتی جدید توسعه دادند تا موقعیت رقابتی خود را به حداکثر برسانند. خاک های آبیاری شده فقط کسر کوچکی از خاک های آبیاری شده در جزیره را نشان میدهند و توسعه آنها مالکیت را ممکن ساخت.
کنترل اقتصادی از طریق مالکیت منابع می تواند به توضیح مثالهای دیگر از توسعه نظام اربابی که بر مبنای آبیاری نیست نیز کمک کند. کئو می گوید که نظام اربابی به مالکیت خاک های ساحلی طبیعی با بهره وری بالا وابسته است، که حاصلخیزی آن توسط افزایش سالیانه آب رودخانه حفظ میشد. نظام های اربابی اطراف دریای کاریب و رودخانه آمازون بر مبنای کشاورزی گسترده بسترهای رسوبی بودند. گفته کارنیرو که نظام های اربابی به تعیین محدوده ها بستگی دارد، یک گفته اولیه در مورد این اصول است. تراکم جمعیت همراه با تشدید، و رقابت برای بهترین زمین، کار را کنترل میکند که تحرک می تواند بر مبنای آن باشد.
تحویل عناصر اصلی بعنوان بخشی از تحرک اغلب در حسابهای نژادشناسی و تاریخی ذکر می گردد، که امکان برآورد اجازه پرداخت شده در نظام های اربابی را فراهم می سازد. از لحاظ باستان شناسی، مدارک تحرک اغلب بصورت توزیع ذخایر مرکزی است, عموماً میتوان گفت که ذخیره سازی در سطح روی زمین (قابل مشاهده) با اقتصاد سیاسی مغایر با ذخایر خانواری مخفی اقتصاد معیشتی همراه بود. استپوناتیس راه های خلاقانه ای برای بررسی تحرک کالاهای اصلی توسط آزمایش توزیع استقرارها و روابط آنها با منابع تولیدی را معرفی میکند.
یک راه دیگر برای کنترل تولید عناصر اصلی میتواند نیازمند افراد برتر در ساخت تکنولوژی تولیدی باشد. ارباب های تروبریاند از وارد سازی سنگ و استفاده از آن برای تولید تبرهای مورد نیاز برای کار بر روی زمین پشتیبانی کردند. در عصر آهن، تشدید آبیاری در اروپا نیازمند استفاده از تکنولوژی جدید آهن بود، که تولید و توزیع آن میتواند فرصت هایی را برای کنترل افراد برتر ایجاد کند. تولید ابزار شیشه معدنی (اگرچه ما کاربرد آنها را نمی دانیم) در خانوارهای برتر در کلیمانجارو انجام می شد. تولید سرامیک خاص نیز ممکن است توسط مالکیت منابع محدود خاک رس کنترل گردد. البته مدارک بدست آمده از جای دیگری نیز نشان میدهد که تخصص ابزار تولیدی یک رابطه استاندارد نظام اربابی یا حتی دولت های اولیه نبود.
کنترل توزیع کالاهای اعتباری گزینه دوم بعنوان ابزاری برای نیروی متمرکزسازی در نظام اربابی است. این اشیاء ثروت و اعتبار در جوامع ناقص و همچنین نظام های اربابی و دولت ها یافته می شود. آنها در تبادلات اجتماعی بعنوان ذخایری از ارزش قابل تبدیل به غذا و همچنین بعنوان نمادهایی از اعتبار و قدرت عمل میکنند. فریدمن و رولندز مدل واضحی را از نقشی ایجاد کردند که توزیع ثروت در متمرکزسازی سیاسی جوامع سطح-نظام اربابی بازی میکند. کار از طریق توزیع ثروت، توسط ایجاد روابط ازدواج، دوستی و اتحاد کنترل می گردد. این مدل برای نظام های اربابی در اروپا و عصر آهن و عصر برنز اعمال شده است؛ رولندز آنرا بعنوان یک راهکار ثانوی برای مدل گیلمان ارائه میدهد که بر کنترل مستقیم بر تولید تأکید دارد. مثالهای واضحی از استفاده از ثروت در نظام های اربابی شامل تزئینات طلا توسط ارباب های پانامات و نمایش رقابتی و هدیه دادن اشیاء اروپایی در ایسلند می باشد.
دلایل پیدایش سیستم هاب تبادلات ثروت در مرحله اول می تواند چندین مورد باشد. نقش ثروت بعنوان ذخیره ارزش و اهمیت شبکه های تبادل منطقه ای بعنوان سپری در مقابل تولید غذای ناپایدار نیز ذکر شده است. همچنین این تبادلات بزرگ-مقیاس که نیازمند ثروت هستند ممکن است بعنوان بخشی از یک شبکه گسترده از روابط متقابل بین افراد برتر حاضر در رقابت وضعیتی، تشکیل اتحاد، و تبادلات دانش محرمانه دیده شوند. در جاهایی که نظام اربابی حاشیه هایی را برای جوامع پیچیده تر ایجاد میکنند، نقش ثروت در روابط پیرامونی-هسته ای سلطه و استخراج مورد بحث قرار گرفته است.
وجود تبادلات با ارزش به خودی خود منجر به پیچیدگی اجتماعی نمی گردد. مسئله کلیدی اینست که کنترل توزیع ثروت اعمال شده است. چون تبادلات تا حد زیادی نسبت به جامعه خارجی است و بنابراین فراتر شبکه های اجتماعی نرمال است، مشارکت تا حد زیادی به رئیس یا ارباب قبایل محدود می گردد. ایجاد کره های تبادل را میتوان در این زمینه بعنوان تلاشی برای حذف موارد دیگر از مشارکت مستقیم مشاهده کرد. تکنولوژی تجارت نیز میتواند مشارکت احتمالی را محدود سازید؛ ارباب هایی که بخاطر موقعیت حاشیه ای خود در تبادل کولا از جزایر تروبریاند اخراج شدند، تجارت قایق بدون بادبان را به یک ضرورت تبدیل کرد. چون ساخت این قایق ها نیازمند هزینه های کار زیادی بود، آنها فقط تحت مالکیت ارباب ها بودند. جوامع مدخل که دارای موقعیت گسترده ای بودند مسیرهای تبادل را محدود ساختند که فرصت هایی دیگری را برای کنترل افراد برتر برای تجارت در مسافت های طولانی فراهم می ساخت.
راه دیگری برای کنترل ثروت نیازمند پشتیبانی و مدیریت تولید آن است. متخصصان ماهر نیز ممکن بود در تولید ثروت مورد استفاده در تبادلات اجتماعی و پرداخت های سیاسی نقش داشته باشند. وجود متخصصان ماهر برای افراد برتر بصورت تاریخی و باستان شناسی مورد توجه قرار گرفته است. البته نقش تخصص در کنترل اقتصاد احتمالاً فقط فرصت های محدودی را در نظام های اربابی ایجاده کرده است. برای مثال در نظام های اربابی جزیره ایبری و می سی سی پی، تخصص فقط تا حد کمی توسعه پیدا کرده بود و تحت کنترل نزدیک افراد برتر نبود چون نیازمند تولید اشیاء خاص و نادر بود.
چون اساس کنترل در توزیع ثروت تا حد زیادی در خارج از اقتصاد نظام اربابی قرار دارد، باید در محتوای منطقه ای گسترده تری از روابط متقابل حکومت اشرافی و روابط هسته ای-پیرامونی درک گردد. این بدین معناست که نظام های اربابی ساخته شده بر مبنای جریان های ثروت ذاتاً ناپایدار بودند و دوره های چشمگیر رشد و کاهش نظام های اربابی در اروپا ممکن است این الگو را نشان دهد. نظام های اربابی در جنوب اسپانیا (که بر مبنای کنترل تولید عناصر اصلی بود) با نظام های اربابی پرتغال مغایرت دارد که بر مبنای توزیع ثروت بود). بر مبنای این راهکارهای ثانونی، این امکان وجود خواهد داشت که دو خط رشدی را برای نظام های اربابی با دینامیک های کاملاً متفاوت مشاهده کنیم، اگرچه موارد واقعی هر دو مکانیزم مالی را تا حدودی با هم ترکیب میکنند.
مکانیزم سوم کنترل در نظام های اربابی، نیروی جنگجویان برتر و قوی بود. نقش جنگ در تکامل نظام های اربابی غیر قابل انکار به نظر می ردس. فینمن و نیزل پی بردند که رهبری در جنگ یک تابع معمول از ارباب ها بود. از لحاظ تاریخی ارباب ها قدرت خود را از رهبری، زمین های تصرف شده، غارت ها و اسیران می گرفتند. در حقیقت پیروزی در جنگ را میتوان بعنوان گزینه ای در استراتژی ارباب برای توسعه مبنای درآمد خود در نظر گرفت. از لحاظ باستان شناسی، رابطه بین جنگ و نظام های اربابی اغلب در استقرارهای دفاعی، سلاح های جنگی، و در پیکرنگاری جنگ مشهود است. کنترل تجارت و تولید سلاح ها نیز مبنایی برای قدرت را تشکیل میدهند، و قرت جنگجویان برتر نیز احتمال دارد که به رهبری عمومی گسترش داده شود.
ترکیب مبناهای اقتصادی
دو دیدگاه ماتریالیستی در مورد تکامل نظام های اربابی بر نیروهای محرک مختلف تأکید دارد. ترکیب اخیر این دو دیگاه نشان میدهد که مسائل بقا چطور نیاز به ایجاد روابط را پیش می آورند و در عین حال، فرصت هایی را برای کنترل نیز فراهم می سازند. بنابراین برای درک تکامل نظام های اربابی باید تعادل منفافع بین یک جمعیت وابسته و یک اشراف سالاری در حال پیدایش را درک کنیم. وقتی که سیستم های طبقه بندی تکامل پیدا کردند، اشراف سالاری اقتصاد و روابط سیاسی را تغییر داد، و وابستگی و تعادل منافع افراد برتر را افزایش داد. البته ضروری است که تشخیص دهیم که تا زمان انقلاب صنعتی، حدود اصلی تولید به نظر می رسید که کار باشد، و کنترل این کار نیازمند حکومت افراد برتر برای حفظ همرایی از طریق احترام بود. این کار تا حدودی توسط ایدئولوژی ماهرانه برای تنظیم قانون انجام می شد؛ البته تا حدودی نیز توسط پدرسالاری ارباب ها انجام می شد.
مبناهای ایدئولوژیکی نظام های اربابی
نظام های اربابی مراحل اولیه تمدن هستند و حالت هایی از ذهن هستند که تنظیماتی را برای وجود خود ایجاد میکنند. نمادگرایی، تشخیص و ایدئولوژی در باستان شناسی سیاسی و مطالعات مربوطه مهم هستند. این روند حساس است و گسترش ضروری از تئوری های تکاملی از دهه 1950 به شمار می آید. تئوری های انطابق گرایی اصلی برای تکامل فرهنگی نیاز کمی به مسائل ایدئولوژیکی داشت چون عموماً فرض میشد که فرهنگ ها واحدهای کلی یکپارچه ای هستند که در آنها، رهبری تکاملی به برآورده سازی نیازهای سیستمیک گسترده تر کمک میکرد. البته نسل فرآیند گرایان در دهه 1970 نیز
مغایرت های داخلی و جنبه های استخراجی جامعه را تشخیص دادند. دیدگاه جدید نظام های اربابی بر مغایرت های داخلی بین جوامع، افراد برت، و طبقات پدید آمده تأکید دارد. پایداری این سیستم ها از تعادل منافع، انحصار قدرت و ایدئولوژی جدید ناشی می گردد.
مطالعه ابنر کوهن بر روی نمادهای روابط قدرت نقطه آغازی را برای این تحلیل فراهم می سازد. قدرت اقتصادی و سیاسی در ابتدا محدود بودند و نمادها به تشکیل گروه هایی با منافع مغایر کمک می کرد. نمادها به طبیعی سازی روابط سیاسی کمک میکردند.
یک تصویر جام
ع دارای ماهیت حکومت مذهبی نظام های اربابی است که یک مفهوم ایدئولوژیکی خود جوامع است. اما حکومت مذهبی به معنای مجوزهای مذهبی رهبری است. در نظام های اربابی پیچیده مانند هاوایی و اوملک، ارباب ها خدایانی بودند که حکومت آنها بخشی از نظام طبیعی به شمار می آمد. هلمز ارباب ها را بعنوان واسطه های مقدس بین جامعه انسانی منظم تحت حکومت آنها و هستی های منظم توصیف میکند. بسیاری از تشریفات نظام های اربابی اعمال مذهبی رهبران را گسترش می دادند که نشان میدهد که نظام های اربابی دارای پیام واضحی بودند.
در بازبینی من از مقالات مربوط به نظام های اربابی، عناصر ایدئولوژیکی واضح بودند. محتوای خاص ایدئولوژی واضح در مکان ها و زمان هایر مختلف متغیر بود. برای مثال، اس. جِی. شنان بر این تأکید میکند که تغییر در نظام اربابی از کلان سنگ به فرهنگ های بل بیکر چطور تغییر ایدئولوژیکی مهمی را در رابطه با نظام اجتماعی نشان میدادند. اگرچه هیچ تلاشی برای ترکیب ایدئولوژی در نظام های اربابی کامل نیست، با اینحال من میخواهم پیشنهاد کنم که سه موضوع وابسته احتمالاً دارای مبناهای مختلف کنترل بودند.
موضوع اول تشریفات مکان همراه با ایجاد یک منظره مقدس با ساختمان های تاریخی مانند هنگ ها و کورسوس ها در بریتانیای نوسنگی، گروه های تپه ای می سی سی پی، و معابد هیائو در هاوایی است. اینها مکان های مقدسی هستند که در آنها، ارباب ها بعنوان خدایانی بر روی زمین عمل می کردند که با نیروهای کیهانی مرتبط بودند. در هاوایی، ارباب برتر، الهه لونو را در حین تشریفات ماکاهیکی ترسیم کرده است؛ او همچنین مسئول حاصلخیزی زمین ها و مردم تحت قدرت خود است. منظره مقدس ایجاد شده ، جزو دارائی های ایجاد کننده، یا همان ارباب بود. بنابراین ساختمان تاریخی احتمالاً از مالکیت حمایت میکند؛ ساختمان های تاریخی تمرکزی را برای مکانی ایجاد میکنند که محدود است و فرآورده اعمال انسانی است و تحت مالکیت خدایان زمینی یا ارباب ها قرار دارد. شاید کار بیگاری سازماندهی شده برای ساخت بناهای تاریخی دقیقاً همان چیزی است که نشاندهنده ارباب ها بعنوان مالک منابع گروه می باشد.
موضوع دوم نمادهای موقعیت فردی در یک جامعه است که در دفینه ها بخوبی واضح می باشد. برای اجتماع دفینه های عصر برنز و دوره بل بیکر در بریتانیا و اسکاندیناوی، اشیائی با سبک یا مواد خارجی شناسایی شدند. این نظام های اربابی با کره های روابط متقابل گسترده همراه بودند. در این شرایط، می توان پیشنهاد کرد که قدرت از خارج ناشی می گردد و نیازمند تبادل کالاهای اعتباری است. البته متأسفانه خود اشیاء مهم نبودند اما دانش محرمانه و قدرت آنها مهم بود. دو مقولگی مشاهده شده در اشیاء عصر برنز میتواند عرصه رقابت عمومی مردان برای قدرت خارجی را بر خلاف عرصه های خصوصی زنان نشان دهد. ارباب ها اغلب بر اصالت خارجی خود تأکید داشتند که گفته ای است که حکومت را توسط سری گروه مرتبط با نظام جهانی قانونی می سازد. جستجوی گسترده با خطوط نظام اربابی قدرت خدایی مرتبط می باشد. در هاوایی، زنان حاکم در نظام های اربابی توسط یک دیدگاه جهانی با هم مرتبط بودند.
موضوع سوم نمادهای جنگجویان است که ممکن است در مجموعه دفینه های نظام های اربابی مختلف معرفی شده باشد. این نمادها برتری نظامی را نشان میدهند که نیازی نیست که استفاده شوند، زمانیکه آگاهی در مورد آنها بدست آمده است. نظام های اربابی پاناما همراه با سیک کوکل بخوبی استفاده از نمادگرایی جنگجویان را نشان میدهند. دفینه ها با وسایل جنگ همراه هستند و با سرامیک هایی تزئین شده اند که بر تصاویر حیواناتی تأکید دارند که بخاطر خصوصیات جنگی شان انتخاب شده اند. این نمادها بجای نشان دادن جامعه جنگجو، بطور موفق قدرت را بصورت تداوم نظام طبیعی جهان با سلطه از سوی افراد قوی نشان میدهد.
مهم است که بر این مسئله تأکید کنیم که سه نقش ایدئولوژیکی شناسایی شده برای نظام های اربابی به هیچ وجه جایگزین نیستند. در نظام های اربابی وسکس، برای مثال، ایدئولوژی جدید همراه با دفینه های شخصی توسط قرار دادن دفینه ها در رابطه مستقیم با بناهای تاریخی هنگ اولیه، قانونیت محلی را بدست آورده اند. من فقط میخواهم پیشنهاد کنم که مهارت و تأکید یک موضوع بر موضوع دیگر، میتواند نشاندهنده منابع مختلف قدرت باشد.
این بحث بطور طبیعی منجر به ملاحظات برتری متغیر در توضیح نظام های اربابی می گردد. رابطه زیاد با ایدئولوژی نیز آنرا بصورت پدیده ای برای نیروهای اقتصادی اصلی در نظر می گیرد که برای قانونی کردن سیستم های حکومت ایجاد شدند. اما یک تغییر دیگر نیز وجود دارد که نشان میدهد که ایدئولوژی می تواند نقش راهنمایی داشته باشد. از لحاظ منطقی این امکان وجود دارد که برتری را نشان دهیم، و این قابل ترجیح به نظر می رسد که مبناهای اقتصادی و ایدئولوژیکی نظام های اربابی را بصورت ترکیب شده با هم مشاهده کنیم.
نتیجه گیری
ایده یک جامعه سطح متوسط اسیر شده در نظام اربابی نقش پیوسته ای در مطالعات ما در مورد تکامل فرهنگی دارد. تصور ما از نظام های اربابی از مطالعه سروایس توسط شناسایی مبناهای سیاسی و ایدئولوژیکی تغییر یافته است که با دینامسیم جایگزین می گردد. تغییر در نظام های اربابی قابل ملاحظه است و علت های تکامل آنها پیچیده است، اما نظام اربابی حدود منطقی از تغییر را برای استفاده در مطالعات تطبیقی نشان میدهد.