بخشی از مقاله
چکیده
صحنههای زیبایی که نظامی گنجوی در شعر خسرو و شیرین آفریده موضوع نگارههای نقاشان دورهی تیموری و صفوی شده است. منظومه خسرو و شیرین بارها برای پادشاهان مصور شد و از بین تمام صحنههای این داستان، صحنه اولین دیدار خسرو و شیرین بیش از همه مورد توجه بوده به قدری که حتی بر پارچههای مخمل دورهی صفوی، این صحنه برای نخستین بار ملاحظه میشود. البته پارچههایی که دارای نقش گیاه و انسان هستند، محصول و شاهکار بافندگان تبریز است و این تصاویر مینیاتورهای قرن دهم، مکتب دوم تبریز را به یاد میآورد. در این دوره که طراحان پارچه، یا خود از نگارگران بودند و یا تحت تاثیر کتابخانهی سلطنتی قرار داشتند، بسیاری از نگارهها را برای بافته شدن روی پارچهها به کارگاههای بافندگی فرستادهاند که یکی از مورد توجهترین آنها صحنه اولین دیدار خسرو و شیرین است. در این تحقیق نگارههای خسرو و شیرین با پارچههای دورهی صفوی با موضوع مشابه مورد مطالعه تطبیقی قرار خواهد گرفت.
واژه های کلیدی:خسرو و شیرین، صفوی، پارچه، نقاشی
مقدمه
اولین داستانی که نظامی بعد از مخزن الاسرار به نظم درآورد داستان خسرو و شیرین است که در نواحی گنجه از دیرباز شهرت داشت. شاعر گنجه دوست داشت عشقنامه شیرین و خسرو را آنگونه که در بردع و گنجه نقل میشد به نظم آورد، نه همچون فردوسی که در شاهنامه جزئیات فرمانروایی خسرو را دنبال میکند. گرچه در داستانی که بیان میشود، نظامی بیشتر به شیوه بیان مردم گنجه توجه داشته و یا خود به علت آنکه همسر از دست دادهاش آفاق را بگونهایی در شخصیت شیرین تجسم میکرده، بیان میکند، ولی صحنههای زیبایی که در شعر خود آفریده بسیار زیبا و جذاب است. بسیاری از صحنههای این داستان نظر نگارگران را در سدههای نهم و دهم به خود جلب نموده بود و موضوعات عاشقانهایی چون »شیرین تصویر خسرو را میبیند، فرهاد کوهکن، به دوش گرفتن اسب شیرین توسط فرهاد، آب تنی شیرین به دفعات به تصویر کشیده شدهاند.
از بین تمام صحنههای این داستان، صحنه اولین دیدار خسرو و شیرین به هنگام آب تنی شیرین بیش از همه مورد توجه بوده به قدری که حتی بر پارچههای دورهی صفوی این صحنه ملاحظه میشود. در این دوره که طراحان پارچه، یا خود از نگارگران بودند و یا تحت تاثیر کتابخانهی سلطنتی قرار داشتند، بسیاری از نگارهها را برای بافته شدن روی پارچهها به کارگاههای بافندگی فرستادهاند که یکی از مورد توجهترین آنها آب تنی شیرین است. در پارچهها نیز همچون نگارهها، شیرین در چشمهساری در حال آب تنی و خسرو پنهانی در حال تماشای شیرین است. گرچه خمسههای زیادی در مکتب هرات و بعدها در مکتب اصفهان و کابل مصور شدند و پارچههای زیادی نیز از قرن یازدهم به بعد تحت تاثیر مکتب تبریز بافته شدند اما چون قبل یا بعد از تاریخ بافت پارچههای مورد مطالعه در این پژوهش میباشند بنابرابن در این مقاله تنها به مقایسه و تطبیق مینیاتورها و پارچههای سالهای بین 1500-1630میلادی بسند خواهیم نمود و میزان تاثیر گذاری نگارگران مکتب تبریز بر طراحان پارچه دورهی صفوی بررسی خواهد شد.
پیشینهی تحقیق:
پارچههای ایران بارها مورد توجه محققان قرار گرفته است. به دلیل اینکه اکثر این پارچهها در موزههای اروپا و آمریکا پراکنده است، محققان اروپایی فرصت بررسی بیشتری در این زمینه داشتهاند. از جمله این محققان فلیسیتی اکرمن، آرتور پوپ، میلتون ساندی و کارول بیر میباشند که هر کدام تلاشهای متفاوتی در زمینهی تاریخ پارچه بافی ایران، احیاء طرح پارچههایی که قطعه قطعه شده و در موزههای مختلف پراکنده گشتهاند، همچنین در مورد تاثیر مینیاتور و نگارگران بر طرح پارچههای ایران مطالبی ارائه دادهاند.
خسرو و شیرین در خمسه نظامی
همانطور که در بالا بدان اشاره شد، صحنهایی از داستان خسرو و شیرین در پارچههای دورهی صفوی بکار رفته، آب تنی شیرین است. داستانی که نظامی در این قسمت بازگو میکند عبارت است از: بعد از آنکه شیرین تصویر خسرو را میبیند، به هدایت شاپور فرستاده خسرو، از دیار ارمنستان راهی مداین میشود. بر سر راه شیرین خسته، به چشمه ساری رسید و خواست که در آن تن خود را بشوید. در آن هنگام خسرو که در لباس مبدل راه ارمنستان را در پیش گرفته بود به همان چشمه سار رسید و در یک لحظه از تماشای صورت و اندام شیرین غرق حیرت شد. شیرین که از پشت تارهای گیسوانش جوان ناشناس را دید، ترسید .[1] توصیف این برخورد کوتاه و تصویر این آب تنی در کلام شاعر و نقاش با چنان لطف و زیبایی آمده است که هر خواننده و بینندهایی را به خود جلب میکند.
مینیاتورهایی با نقش دیدار خسرو و شیرین
مینیاتورهای که در فاصلهی سالهای 1500-1630م. با موضوع آبتنی شیرین کار شده سه اثر در مکتب تبریز و شیراز است. یکی از نگارههایی که به این موضوع پرداخته، اثر سلطان محمد تبریزی است که در سال 947ه.ق، برای خمسه نظامی شاه تهماسب به تصویر کشیده شده است - تصویر. - 1 سلطان محمد در این اثر آن لحظه کوتاه دیدار خسرو و شیرین را به بهترین وجه نشان داده است. میان آن دو کلامی رد و بدل نمیشود اما »نماد عشق در شیههی اسب سیاه شیرین است که رو به سوی اسب خسرو سر میدهد. [2]« اثر دیگر با موضوع مشابه از خمسه، متعلق به سال 954ه.ق وجود دارد که نقاش آن نامشخص است، و نقاش همچون نمونه اولی، خسرو و شیرین را در طبیعت به تصویر کشیده است - تصویر. - 2 خمسه دیگری که در شیراز به سال 992 ه.ق مصور شده، یکی از موضوعات را به نقاشی همین ماجرا اختصاص داده است اما در این نگاره خسرو تنها نیست او به همراه مهتر خود از پس صخرهها، انگشت به دهان، شیرین را نظاره میکند - تصویر. - 3 درست است که همه این نگاره به یک موضوع پرداختهاند ولی تفاوتها و شبهاهتهایی در ترکیببندی آثار و در عناصر بکار رفته، در آنها وجود دارد که در قیاس با هم و تطبیق با نمونه پارچهها مشخص میشود.
لندن کتابخانه بریتانیا
ایلخانیان برای اولین بار مرکز عمده فرهنگی- هنری را در تبریز تشکیل دادند و بعد از آنها تیموریان، آق قویونلوها و صفویان به تشکیل چنین مراکزی مبادرت ورزیدند. بنابراین از دورهی ایلخانیان به دلیل اینکه کارگاههای سلطنتی به صورت متمرکز و تحت نظارت کتابخانهی دولتی مشغول به فعالیت بوده، انواع محصولات هنری نیز تحت تاثیر سبک آن دوره قابل ملاحظه میباشد. در این میان تشابهات بین نقوش پارچههای ایلخانی و مینیاتورها بسیار چشمگیر است، به گونهایی که از این دوره به بعد میتوان پارچه را تحت مکاتب هنری چون تبریز، هرات و اصفهان طبقه بندی کرد. در دورهی صفوی موضوعات طرحهای پارچه و مینیاتورها بقدری به هم نزدیک شد که میتوان موضوعات نقاشی، نظیر داستانهای عاشقانه، شکار، اسارت و صحنههای درباری را نیز بر روی پارچهها مشاهده کرد. در این پارچهها انسان به عنوان محور اصلی در صحنههای مختلف زندگی و طبیعت مطرح شده است.[3]
زکی محمد حسن در کتاب صنایع ایران آورده است، پارچههایی که نقش گیاه و انسان دارد، محصول و شاهکار بافندگان تبریز است.[4] به راستی هم در قرن دهم بود که پارچههایی با نقوش انسان و گیاه شبیه موضوعات مینیاتورهای همان دوره، اولین بار در کارگاههای سلطنتی در تبریز بافته شد اما با وقوع جنگهای پی در پی با عثمانی، پراکنده شدن هنرمندان و صنعتگران این شهر و نیاز دربار به پارچههای نفیس، جهت تامین نیازهای داخلی و همچنین نیاز روز افزون بر صادرات و حصول درآمد باعث شد تا کارگاههای سلطنتی دیگری در شهرهای یزد و کاشان دایر شود تا طرحهایی را که نگارگران در کتابخانه تبریز تصویر میکردند با سرعت و حجم بیشتری بافته و تولید کنند.
مخملهای بافت تبریز نسبت به کاشان و یزد در قرن دهم هجری از نظر ظرافت در بافت و نوآوری در طرح برتری داشت و از سراسر اروپا تجّار برای خرید این پارچهها به تبریز میآمدند. اما بیشک تنها علت پسند بودن این پارچهها در دنیا، تنها بافت خوب آن نبوده، بلکه مهمترین ویژگی این پارچهها نقوش بکار رفته در این پارچهها بوده است. بافت پارچههایی با تصاویر مینیاتورها و با محوریت انسان، یاد آور مکتب دوم تبریز است که با انتقال پایتخت از تبریز به اصفهان،کم کم متوقف شد. آرتور پوپ نیز در کتاب خود در خصوص کیفیت مخملهای این دوره میگوید: »پارچههای مخمل تبریز از کیفیت خاصی برخوردار است و در بافت آنها از الیاف طلا، برای اجرای نقش از رنگهای پخته و روشن استفاده شده است.[5] کاشان در نیمه دوم سده دهم هجری شروع به بافت طرحهایی با نقوش انسان نمود و پوپ در این زمینه میگوید:» مخملهای کاشان تا حدی خشن و از این لحاظ قابل تشخیص هستند.« و یزد نیز تا زمان شاه عباس کارگاههای مخمل بافی مهمی نداشته است.[ 6] پارچههای مخمل زربفت که در این مقاله نیز مورد تحقیق قرار گرفته متعلق به دورهی مذکور است بنابراین مشاهده تاثیر مکتب تبریز بر پارچههای تولید شده در تمام کارگاههای دولتی طبیعی است.
مقایسه تصاویر مینیاتورها و نقوش پارچهها
گرچه پارچهها به علت تفاوت در مواد ارائه اثر، از ظرافت و جزئیات کمتری نسبت به نقاشیها برخوردار هستند اما با مقایسه عناصر اصلی ماجرا که کم و بیش در همه آثار یکسان هستند، نظیر شیرین، شبدیز اسب شیرین و اسب خسرو، میتوان تفاوتها و تشابهات آنها را مشخص کرد. در تصویر یک، اثر سلطان محمد، شیرین لباسهای خود را بر درختی خمیده آویخته، چکمههای خود را کنار سنگی گذارده و در حال آب تنی و شانه کردن موهای بلند خود میباشد و جهت نگاه او رو به سوی اسب خود که در حال شیهه کشیدن است. اسب سیاه شیرین زین و روپوشی منقش دارد. اسب یک پای جلویی خود را بالا برده و گردن خود را به عقب برگردانده است.
درخت بلندی در سمت چپ تصویر مشاهده میشود که با پیچشی اندک و برگهای کنگرهدار تصویر شده است. گرچه ما در پارچه مونترال با یک ترکیببندی جدید مواجه هستیم و مهتر افسار اسب خسرو را در دست دارد اما نحوهی انداخته شدن لباس شیرین بر شاخهی درخت، درخت بلند با برگهای کنگرهدار، زین و نحوه قرار گیری پاهای جلویی اسب شیرین، گردش گردن اسب به پشت سر و امتداد نگاه شیرین، بسیار شبیه اثر سلطان محمد است. اما آرتور پوپ معتقد است که »این پارچه از لحاظ طراحی شبیه کارهای شاه محمد و شیوه کار محمد هروی است« و »شیوه طراحی شیرین و اسب او نمونه بارز نقاشیهای مکتب تبریزاست.[7]
« گرچه هیچ کسی نمیتواند به طور حتم این اثر را به سلطان محمد و یا دیگران نسبت دهد ولی به هر حال شباهت عناصر تصویر یک و پارچه موجود در موزهی مونترال بسیار بارز بوده و طراح آن هرکسی که بوده توجه ویژهایی به اثر او داشته است.در مینیاتور شماره دو که در شیراز تصویر شده نیز تاثیر مکتب تبریز آشکار است اما این اثر ترکیب بندی متفاوت نسبت به دو نگاره دیگر دارد. در این اثر هنرمند تقسیم بندی خود را به صورت مورب انجام داده است. شیرین در آب است و دست خود را برخلاف دو اثر دیگر بالا برده تا موی خود را شانه کند. او طوری سر خود را پایین گرفته که گویا متوجه حضور خسرو نیست.
اسب او نیز گرچه شیهه میکشد ولی نگاهش رو به پایین است و ارتباطی که بین این سه عنصر در اثر قبلی وجود داشت در اینجا از بین رفته است. زین او شبیه زین اسبی است که در پارچه مونترال تصویر شده، دامنی که شیرین به تن دارد و لباسی که بر شاخه درخت آویخته شده صاف بدون چین و پیچش بوده و برخلاف نمونههای دیگر خالی از ظرافت است. چکمههای شیرین نیز کنار درخت پر شکوفه به رنگ سبز مشخص میباشد. اما تشابهاتی که پارچه موجود در توپقاپو سرای با دو اثر دیگر، در حالت اسب خسرو، لباس و کلاه میباشد که نشان دهنده لباسهای متداول آن دوره است. حالت نشستن شیرین و اینکه او دست خود را بالا برده تا موی خود را شانه کند، شبیه مینیاتور شماره سه است. اسب شیرین در این پارچه حضور ندارد و هر کدام از شخصیتها در داخل یک ترنج قرار گرفته است.
خمسهی دیگری که در شیراز سال 992 ه.ق مصور شده، مهتر افسار اسب خسرو را در دست دارد و نگاه شیرین با خسرو گره خورده، لباسهای شیرین از جهت مخالف بر درختی خمیده آویخته شده و اسب سیاه شیرین که دارای طراحی و زین متفاوتی است، در تصویر قابل مشاهده است. گردن اسب شیرین به زیبایی اثر اول نقاشی نشده است و سر آن نسبت به بدن حیوان کوچک است. نوع درختان تصویر شده در این اثر هم با مینیاتورهای مورد بحث و هم با پارچهها کاملا متفاوت است.پارچه مخملی دیگری که در موزهی منسوجات واشنگتن نگهداری میشود که از نظر ترکیببندی و طراحی شباهت بیشتری به پارچه مونترال دارد. متاسفانه تنها در این اثر بخشی از اسب، لباسهای شیرین بر درختی که دارای برگهای کنگرهدار است و گل برگهای زمینه مشخص میباشد.
»میلتون ساندی در 1987 نقش کامل این پارچه را بر اساس قطعات مختلف این پارچه که در سه موزه پراکنده شده، مجددا طرح نمود - Bier. 1987,p.190 - که در آن میتوان شباهتهای این پارچه زیبا را با پارچه شماره یک و تعلق آن را به مکتب تبریز به طور واضحتری مشاهده نمود. در این پارچه عناصر بارز این مکتب وجود دارد از جمله این عناصر درخت خمیدهایی است که قرقاولی بر شاخهی آن نشسته، شیوه طراحی اسب، گل و برگها، شیرین و چشمهایی که در آن نشسته است. در این پارچه خسرو درست در مقابل شیرین انگشت به دهان سوار بر اسب خود است. برعکس اسب شیرین پشت درخت قرار گرفته است. گرچه پارچه شماره یک و سه از نظر طرح بسیار شبهات دارند ولی این پارچه در اواخر قرن دهم یا اوایل قرن یازدهم هجری بافته شده نسبت به آن از ظرافت بیشتری در بافت برخوردار است. این ظرافت در بافت و اجرای نقش حاکی از پیشرفت تکنیکهای بافندگی در آن دوره میباشد.
پارچههای با نقش نخستین دیدار خسرو و شیرین
در پارچه شماره یک نقوش در عرض پارچه تکرار شده و فضاهای خالی بین فیگورها با دو درخت سرو کنار هم، یک درخت بلند و میوه دار، دیگری کوتاه خمیده و شکوفهدار و انواع گیاهان پر شده است. راپورت پارچه 56×34 سانتیمتر به شکل مستطیل در جهت افقی و