بخشی از مقاله

چکیده:
این مقاله به حرکت و زمان -که از عمده ترین مسئله های طبیعت و ما بعد طبیعت به شمار می آید -اختصاص یافته است. و در چهار بخش گردآوری شده است :

بخش اول، نخست در مورد زمان و نحوه وجود زمان از نظر فلاسفه مختلف به اختصار می پردازیم .

بخش دوم، به موضوع حرکت و نظر یه های مختلف در باب حرکت و در نهایت به نقد این نظریه خواهیم پرداخت.

بخش سوم ،در باره مفهوم دار قرار صحبت می شود که اگر معنای ثبات را از سکون جدا کنیم و برای ما روشن شود که ما در آخرت به ثبات و دارالقرار میرسیم ، نه به سکون و ایستایی .

در نهایت در این نوشتار به بحث تطبیقی وجود زمان و ارتباط آن با هنر های پایدار پرداخته و بحثی در باب اینکه چرا بسیاری از آثار هنری با گذر زمان همچنان پایدار و دلنشین می مانند اختصاص داده می شود.

کلید واژگان:زمان - وجود زمان - حرکت - حرکت توسطی -حرکت قطعی - حرکت جوهری-دار قرار-پایداری هنر

مقدمه
حرکت و زمان همانند سایر مفاهیم فلسفی در طول تاریخ ، ماجراها پشت سر گذاشته است . این دو عنصر از عناصر شناخته شده و اولیه بشر بوده و زمینه های تفکر را در اندیشمندان فراهم آورده است . تنوع و تغییر نقطه آغازین فکر بشر محسوب می شود که وی را به جستجوی وحدت در میان کثرت و ثبات در میان تغیر کشانده است . نزد برخی حکماء این دو واژه امر مبهم و غیر واقعی تلقی شده که واقعی بودن آنها با پذیرش هستی تعارض و منافات داشته است . بعضی از حکما و متکلمان اسلامی ، زمان را موهوم و غیر واقعی دانسته اند و از نظر برخی دیگر ، حرکت و زمان و هستی با هم ارتباط تنگاتنگی پیدا کرده ، نشانه هستی و بودن را در پویایی و تحول دانسته اند .

برخی سطحی نگرانه با حرکت و زمان روبرو شده و از حرکت تنها جابجائی مکانی و از زمان فقط پیوند و اتصال را ارده کرده اند و عده ای حرکت را در معنای وسیعتر و عمیق تری ملاحظه کرده و به پویش درونی و حرکت جوهری پرداخته اند . اگر چه حرکت و زمان نسبت به واژه جوهر قدمت بیشتری دارند اما شاید بتوان گفت از لحاظ مفهومی با هم زاده شده اند. سپس همین تحول جوهری در افکار افلاطون و فلوطین دنبال شده است تا در دنیای اسلام در دیدگاه صدرالدین شیرازی به بار نشسته است . ویعلاوه بر تبیین دقیق حرکت جوهری و پاسخ به اشکالات ، جایگاه جدیدی برای زمان در هویت همه موجودات طبیعی یافته است و زمان را نه در مقدار حرکت فلک الافلاک بلکه آنرا مقدار هر حرکتی دانسته است . این اندیشه تا به امروز از سوی متفکران مسلمان ظرافت و دقت بیشتری یافته است .

-1زمان
در بحث وجود زمان دونظر وجود دارد: ول نفی وجود زمان و قول به زمان موهوم، که نظریه ای کلامی است و در فلسفه اسلامی به تفصیل مورد مناقشه ونقد واقع شده است .دوم نظریه و جود زمان که رأی حکیمان مسلمان می باشد .قائلین به نظریه دوم خد بر دودسته اند: جمعی وجود زمان را محتاج برهان می دانند وگروهی آن را بدیهی وتنها نیازمند تنبیه دانسته اند، در ضمن تأمل در براهین طرفین ومناقشات وپاسخها و ردیه ها در می یابیم که نافیان و مثبتین وجودزمان ، امر واحدی را نفی واثبات نمی کنند وبخشهایی از ادعای هر دو گروه حق است. آنچه بسیار ضرو ری می باشد، تعیین »نحوه وجود زمان« است شبهات بسیار مفصل و گاه دقیق وبجایی که در این باره مطرح شده است، همه ناشی از نپرداختن به این مسأله مهم است. سخن در این نیست که زمان وجود دارد یا نه؟ چرا که این امری مفروغ عنه است از سر بداهت و وجدان، بحث در این است که نحوه وجود زمان چگونه است؟ به عبارت دیگر به چه معنی زمان وجود دارد وبه چه معنی معدوم است. “6 -

-1-1نحوه وجود زمان
مهمترین بحثی که در باره وجود زمان می باید مطرح کرد، نحوه وجود زمان است. قبل از اقامه ادله ووجود زمان براهین بر یا استدلال بر عدم وجود زمان ، می باید تلقی خود را از نحوه وجود زمان ارائه کرد؛ چرا که وجود ، انحار مختلفی دارد ونفی یک نحوه وجود به معنای عدم وجود نیست. پیشتر بر این نکته اصرار کردیم که با عنایت به ادله مثبتین ومنکرین وجود زمان در می یابیم که بخش اعظم نزاع وجود وعدم زمان ، نزاعی لفظی و ناشی از عدم تنقیح محل نزاع است. آن چه منکرن وجود زمان انکار کرده اند آن نیست که مثبتین وجود زمان در پی اثبات آنند. بسیاری از آنچه نافیان وجود زمان گفته اند حق است.اما این هم به معنای عدم وجود زمان نیست. این را نیز تاکید کرده ایم که بحث وجود زمان پیش از آنکه محتاج استدلال وبرهان و تصدیق باشد، نیازمند تصوری پاکیزه ومنقح است.

شایسته بود حکیمان و متکلمان قبل از اقامه براهین طویل ومناقشات دراز دامن وپاسخهای ظریف به بحث از نحوه وجود زمان می پرداختند .متأسفانه » نحوه وجود زمان « به عنوان یک بحث مستقل در فلسفه ما مورد عنایت واقع نشده است. هر چند در مطاوی کلمات فیلسوفان در تضاعیف تصانیف فلسفی، در تنگنای پاسخگویی به شبهات ودر گیر ومدار رد مناقشات، نکات بدیعی مورد تصریح قرار گرفته است که از کنار هم قرار دادن آنها می توان نحوه وجود زمان در نظر فلاسفه را باز سازی کرد. از آنجا که کلمات فلاسفه گاهی بر سبیل مماشات با قوم است وگاهی در مراتب وبطون مختلف از واقع گویی ،تنظیم منظومه ای منسجم از آرای یک حکیم یا یک دستگاه فلسفی دشوار است.

این دشواری در کلمات صدر المتألهین به او خود می رسد؛ چرا که تمییز کلماتی که بر طریق قوم تقریر کرده وآنچه ناشی از مبانی بکر وی است ونیز اینکه تقریرات مختلف وی بسان مراتب وجود ، کلی مشکک هستند، در موضعی مطلبی را اثبات کرده ودر جایی دیگر همان را نفی کرده است، آسان نیست . صعوبت وغموض طبیعت بحث زمان بر این دشواری، مزید علت است. حل چنین مسأله ذهن سوزی کاری خرد نیست. حکیمانی بزرگ در عقبه های این راه پر پیچ وخم لغزیده اند وحکیمانی دیگر در توجیه لغزشهای ایشان وتأیل گفته های نسفته شان سعی بلیغ نموده اند. هر چند دشوار است بپذیریم این توجیهات وتأویلات راه بجایی برده است. قبل از توجیه وتأویل می باید مبانی مختلف را در چنین بحث دشواری مشخص کرده از هم تفکیک نمود. اینگونه نیست که همه حکیمان بر یک مبنا سخن گفته ونفی واثبات کرده باشند. آنچه را ما حق وعین واقع می دانیم لزوما از دیدگاه های دیگر چنین نیست. “6 -

-1-1-1تحلیل نحوه وجود زمان در حکمت غیر متعالیه

اندیشه ای که طبیعت را در ذات خود ثابت وغیر متحرک وحرکت را امری بیرون از ذات جهان می شناسد، حرکت را عرضی ومنحصر در چهار مقوله می بیند وزمان را مقدار حرکت فلک اعظم تعریف می کند. زمان امری خارج از ذات اشیا زمان عرضی لازم و محمولی بالضمیمه است. وجود زمان مثل بقیه اعراض محتاج موضوع است، ولذا وجودی رابطی دارد .اتصاف جوهر جسمانی به زمان اتصافی بالعرض است. زمان از اعراض خارجیه اشیا به حساب می آید. منتهی فرق این عرض با بقیه اعراض در این است که زمان عرضی غیر قار است و تدریجا موجود می شود. وجود وعدمش به هم آمیخته است .تدریجی الحدوث وتدریجی الفناست.

وجود متحصل وثابت ندارد. اجزایش با هم محقق نیستند.بین اجزایش تقدم وتأخر بر قرار است وجود زمان وجودی نقطه مانند مانند است نه خطی . تصویر خطی از زمان تنها در وهم وخیال است و وجود زمان به معنای وجود آن سیال ست. وجود زمان وجودی ضعیف وحتی اضعف ازوجود حرکت است. زمان در این تلقی معقولی اولی است ومفهومی ماهوی دارد .این تلقی مبتنی بر چند مقدمه است: 1کمّیات- ومقادیر در این تلقی از عوارض لازمه خارجیه اند. به نظر آخوند، شیخ کمیّات را چنین تصویر کرده است؛یعنی وی کمیّاترا خارجی وبه اصطلاح محمول بالضمیمه ونه خارج المحمول وعرض تحلیلی می داند.

2 -با اینکه اکثر فلاسفه این نظام فلسفی، وجود حرکت قطعیه را انکار کرده اند، اما به وجود زمان تصریح کرده اند واین نوعی تناقض در این نظام فلسفی به شمار می رود. لذا باید یکی از این دو را تأویل کرد.

-3 اکثر حکیمان این نحله فلسفی وجود خطی زمان مقدار حرکت قطعیه را انکار نموده اند وآن را حد اکثر موجود به وجود منشأ انتزاع دانسته اند، نه وجود به وجود مصداق؛ در عین اینکه قویا وجود خارجی زمان را قائلند و وجود آن» سیّال« را پذیرفته اند. این سه نکته با هم سازگار نیست وحکایت از عدم انسجام داخلی این نظام فکری دارد. “6 -

-1-1-تحلیل نحوخ وجود زمان در حکمت متعالیه
بنابر تحقیقات صدر المتألهین زمان امری مباین امورزمانیه وظرفی خالی که حوادث آن را پر کند نیست، بلکه در حقیقت بعدی از ابعاد وجودی مادی است که از ترتب اجزایش به قوه تعبیر می شود. آن را عرض غیر قار از انواع کم متصل اعتبار کرده اند. در اینکه زمان وسایر اقسام کم متصل ماهیت عرضی داشته باشند، اشکال است. صدر المتألهین کمیات متصله را عرض تحلیلی دانسته است. اشبه این است که زمان معقول ثانیه است که از نحوه وجود زمانیات با نظر به ترتب اجزای فرضی طولیشان به حیثی که جزئی جز با انعدام جزء سابق بر آن موجود نشود، انتزاع می شود. این بعد خاص زمان واشیای موجود در آن زمانی نامیده می شوند؛ آنچنان که همین اشیا با نظر به تغییر تدریجیشان متحرک نامیده می شوند. خود تغییر تدریجی حرکت نام دارد. این دو - حرکت و زمان - دو مفهوم متلازمند وبین آنها علیت ومعلولیت به معنای تأثیر وتأثر خارجی نیست. “6 -

-1-2نظر های فیلسوفان مختلف درباره زمان:
-گروهی براین باورند ،که زمان هیچ گونه وجودی در واقع ندارد. -دسته ای زمان را دارای وجود متوهم می دانند.

-عده ای وجود زمان را نسبت برخی از رویداد ها با برخی دیگر دانسته و گفته اند :زمان مجموع اوقات است ؛مانند فرض آمدن باران با طلوع خورشید -گروهی زمان را حقیقتی قائم به خویش تلقی کرده اند.که از این دسته برخی زمان را جوهری قائم به خویش تلقی کرده اند،وبعضی زمان را چوهری ازلی شمرده اند،زیرا ضروری اوجود است. “2 -

-1-3دلیل نظرهای مختلف درباره زمان

همانطور که گفته شد گروهی بر عدم زمان در واقع قائل شده اند؛ ابن سینا می گوید این گروه برای اثبات درستی نظر خود به تردید هایی تمسک جسته اند :

-اگر زمان موجود باشد ،یا انقسام پذیر است یا انقسام پذیر نیست !چنانچه انقسام پذیر نباشد باید انقسامش به سال ، ماه و ساعت ،گذشته ، حال و آینده محال باشد؛ در حالیکه محال نیست!

-اگر انقسام پذیر باشد،یا همه اقسامش موجود است یا بعضی از آن موجود است .

-اگر با همه اقسامش موجود باشد ،باید گذشته و حال و آینده با هم موجود باشد و این محال است.

پس فقط این فرض می ماند که بعضی از اجزا و اقسام زمان موجود است و اگر چنین باشد ،این به همان گذشته و حال و آینده باز می گردد.اما گذشته و آینده معدومند و فقط بخش میانی زمان باقی می ماند که زمان حال نامیده می شود.می پرسیم آیا این زمان حال انقسام پذیر به اجزا است یا نه ؟ برای گریز از اشکال تقسیم زمان حال به گذشته و حال و آینده که ماهیت زمان حال را منتفی و متناقض می سازد ،ناگزیر باید فرضی دیگر در نظر بگیریم و بگوییم جزء مربوط به زمان حال دیگر به گذشته ،اکنون و آینده تقسیم پذیر نیست،بدین ترتیب با اشکال و تناقض روبرو نمی شویم،چنانچه این فرض را بپذیریم ،زمان حال یک »آن« تلقی می شود،که از سنخ زمان نیست زیرا زمان انقسام پذیر است و» آن« این خصوصیت را ندارد. با این همه » آن« نمی تواند بالفعل موجود باشد یا »پایدار« می ماند یا » ناپایدار« نمی ماند.

اگر پایدار بماند دو اشکال پیش می آید؛ نخست اینکه : » آن« از گذشته ،حال و آینده تشکیل شده باشد که این خلف و تناقض است، دوم اینکه گذشته و آینده در یک آن موجود باشد و چون فرض این است که » آن« بالفعل،گذشته و آینده بالفعل دارد - البته این نیز محال است-پس پایدار ماندن » آن«،محال به نظر می رسد. اگر فرض دوم را بگیریم یعنی » آن« پایدار نمی ماند ،باید » آن«در یک فاصله زمانی پایدار بماند که قبلاً ابطال شد ؛پس » آن« در آنی که بی فاصله زمانی پس از» آن« اول می آید و معدوم می شود،در این صورت » آن« ها بی آنکه هیچ فاصله زمانی میانشان باشد ،در پی هم قرار می گیرند. و در نظر کسانی که زمان را دارای و»جود« می دانند محال است.

نتیجه : بر اساس این فرضیه ،حقیقت زمان ،مجموعه ای از اجزاست که خود از اجزای دیگری پدید نیامده اند،این اجزای تجزیه ناپذیر ،آنات منفصله و متتالیه خوانده می شوند.هریک از این» آن« ها ،در عین این که موجودیتی جدا دارند ،بی هیچ فاصله زمانی در پی دیگری می آیند ؛به گونه ای که وقتی یک » آن« از میان می رود ،» آن« بعدی بی درنگ جایش را پر می کند. “2 -

-1-4 استدلال بر فرضیه موهوم بودن زمان

ابن سینا در تقریر این استدلال می گوید:از آن جا که وجود زمان ،بیرون از ذهن محال است و نفی کامل آن نیز درست نیست،پس در » وهم «جای دارد. بنابراین زمان نمی تواند خارج از اذهان موجود باشد،از طرف دیگر اگر »وجود« به کلی از زمان نفی شود سفسطه لازم می آید .چون ما بسیاری از کارهای عمده خویش را بر اساس معیار زمان انجام می دهیم. پس زمان از نوعی »وجود« برخوردار است و چون آن »وجود« در خارج ممکن نیست ،وجود ذهنی و متوهم است. “2 -

-1-5دید گاه ملاصدرا درباره زمان
وضع زمان این است که تمام آینده ها به حال تبدیل می شود و تمام حال ها به گذشته . نهر زمان بالذّات پیوسته در جریان است .خود ما انسانها هم سپری می شویم .گذشته ما با تمام واقعیت هایی که داشتیم سپری شده است . و آینده نیز اگر به آن یا بخشی از آن برسیم وآن حال ها به گذشته منتقل می گردد.به تعبیر قرآن به صورت قصه در می آید:فجعلنا» هم احادیث و مزّقناهم کلّ ممزق« مشیت خداوند به این تعلق گرفته که ایشان را به گذشته منتقل کند.یعنی تاریخِ آنها ،پیش از این که موعدش برسد ،منقضی شده و به قصّه تبدیل شده اند . پس خود زمان بالذّات در حال انقضا وگذشته شدن است!از گذشته فقط خبر باقی می ماند:»کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام« هرکه روی زمین است ،دستخوش مرگ وفناست و زنده ابدی ذات خدای باجلال و عظمت توست.

این قبلیات و بعدیات و حال ها،فصول حقیقی زمان به شمار می آیند .زمان فراغ و فاصله هایی است که به طور کلی »قبل«،»بعد«و»حال« فصول ذاتی آن شمرده می شود.اشیاء همیشه با زمان حالند،یعنی زمان بر آنها می گذرد و هر وضعیتی که همیشه اشیاء دارند ،مقارنت با زمان حال است. به عبارت دیگر ما پیوسته با زمان حال هستیم . حال ها بر ما منقضی می شود وحال دیگری خواهیم داشت.خود ثابت ما یا هر شیء دائماً با زمان حال به سر میبرد. ملاصدرا درباب حقیقت زمان ،زمان را یک امتداد نامرئی یا بعد چهارم از وجود مادی می داند. زمان مندی اجسام نشانه نوعی امتداد در هستی آنهاست!و حکایت از حرکتی عمیق و بنیادین در جهان می کند و در هیچ لحظه ای جهان را بر قرار سابق خویش وا نمی گذارد. “2 -

-1-6 انقسام پذیری زمان به سوی بی نهایت در فلسفه اسلامی و شرقی

انقسام پذیری زمان ،در کل دوره های فلسفه اسلامی شرق پذیرفته شده است؛یعنی از یعقوب بن اسحاق ،فارابی ، ابن سینا ،بهمنیار و لوکری تا خواجه نصیرالدین توسی،سیخ اشراق و قطب الدین شیرازی و تا میر داماد و ملاصدرا و پس از وی. “2 -

-1-7گونه هستی زمان در فلسفه ملاصدرا

زمان یک موجودیتی میانه در بین قوه ی محض و فعلیت محض است.نه مانند ماده ی نخستین بالقوه محض شمرده می شود و نه مانند عقول بالفعل محض.هر جزئی از زمان ،نسبت به آینده ،قوه ی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید