بخشی از مقاله
چکیده
شناخت جهانشناسی - کیهانشناسی - نظامهاي فکري کهن، از مهمترین مقومات درك جهانبینی گذشتگان است. در خصوص هندسه معرفتی عارفان مسلمان تا کنون پژوهش کافی صورت نگرفته است. این مقاله برخی از عناصر جهان-شناسی مجدودبن آدم سنایی - ف. - 532، حکیم و عارف پیشگام شعر تعلیمی صوفیانه را گزارش و بررسی میکند. همو که آثارش به شیواترین بیان، معرف آ راء نخستین عارفان خراسان بزرگ است و از سوي دیگر، بر ذهن و زبان عارفان پس از خود تأثیر بسیاري گذاشته است. این جستار نظرگاه سنایی را با آراء مکاتب مهم کلامی فیلسوفان مسلمان درباره موضوعات زیر به صورت تطبیقی بررسی میکند: غرضمندي آفرینش هستی و حکمت صنع، جایگ اه قانون علیت در نظام آفرینش، وسایط و میانجی هاي آفرینش - امر، عقل کل، نفس کل و... - ، تعریف و ویژگیهاي جواهر و اعراض، شعورمندي و تسبیح کائنات، سرنوشت ارواح پس از مرگ و باور به نوعی تناسخ. این جستار اشتراکات نگاه سنایی را با فیلسوفان مسلمان و تباین آنها را با مواضع مکاتب کلامی مشهور، به ویژه اشاعره، نشان میدهد.
واژگان کلیدي: حکیم سنایی غزنوي، شعورمندي کائنات، تناسخ، عقل کل، نفس کل، جهانشناسی حکیم غزنوى
مقدمه:
جایگاه سنایی در ادبیات عرفانی
در تاریخ ادبیات فارسی، نخستین شاعران مشهورى که قالب شعرى را، عمدتا در بیان اعتقادات دینی خود گذاردهاند، کسایی مروزى 341- 394 - ه ق. - و ناصر خسرو قبادیانی 394 - 481 - ق - بودهاند، ولی هیچ یک از این دو، به عنوان چهرههاى عرفانی و صوفی شناخته نمی شوند و آنچه که تا قبل از سنایی - ف532 ق. - از شعر عرفانی باقی مانده است، به هیچ روى قابل مقایسه با آثار منثور عرفانی نیست.افزون بر آن، نو آورى مهم سنایی در سرایش شعر این بوده که آن قالب را، در بیان جهانبینی عرفانی و کلامی، اصول و مواعظ اخلاقی، مدح بزرگان دین، ذکر حکایات، قصص و وقایع تاریخی به جهت عبرتگیرى از آنها، تفسیر آیات و اخبار و غیره به کاربرده است.
این شیوه ﺳﻨﺎﯾﻰ بویژه در حدیقه الحقیقه، در ایجاد منظومههایی از قبیل تحفه العراقین خاقانی و مخزن الاسرار نظامی و مثنوى معنوى مولوى و برخی از آثار دیگر، در ادب فارسی اثر مستقیم و غیر مستقیم بر جاى گذارده 1و عارفان فارسی زبان، هیچگاه با وجود مثنوى مولوى از مراجعه و تعلیم حدیقه تاکنون مستغنی نبودهاند و از اینرو شرحهاى گوناگونی بر آن نوشتهاند.2این مقاله عمدتاً با استناد به دو اثر جدیقه و دیوان وي، در پی تبیین جهانشناسی حکیم غزنوى است و می خواهد همسویی یا تعارضات فکري او را با دیدگاههاي جریانها و مکاتب کلامی در این زمینه بنمایاند .
با نظر به تأثیر بی بدیل ذهنی و زبانی حکیم اقلیم عشق بر قاطبه عارفان ایران، بویژه عارفان مکتب خراسان کشف دیدگاههاي وي اهمیت بسیار دارد. چنان که در حدود سیصد سال بعد، الگوى مولانا در سرایش مثنوى آموزههاى حدیقه الحقیقه - الهینامه - سنایی و قالب منطق الطیر بوده است - افلاکی، ج 2،صص. - 739-741 به گفته خود مولانا، تعمق در سخنان سنایی، تنها طریق درك سخنان اوست: » و همچنان بفرمود که هر که سخنان عطار را به جد بخواند، اسرار سنایی را فهم کند و هر که سخن سنایی را به اعتقاد مطالعه نماید، کلام ما را ادراك کند و از آن برخوردار شود و برخورد - همان،ص.3 . - 458
-1 غرضمندى افعال خدا
.1-1 دیدگاه متکلمان: اشاعره افعال خداوند را، معلل به اغراض نمیدانند4، زیرا معتقدند اگر خداوند غرض داشته باشد، در واقع به دنبال استکمال خود است و این، دلالت بر نقص او دارد - فخر رازى، المحصل . - 484-483/ مضافا ابوالحسن اشعري و پیروانش قاعده صلاح و اصلح، لطف و شمول لطف و کرم خداوند را نسبت به آفرینش هستی وهمه مخلوقات باور ندارند.5از معتزله در مورد انگیزه و غرض خداوند آفرینش موجودات، چهار قول نقل شده است:
1-1-1 ابوالهذیل گفته است: انگیزه خداوند در آفرینش عالم، سود و مصلحت انسان بوده است، چراکه انجام کارهایی که بی هیچ انگیزه اى باشد و هیچ کس از آن سود نبود، عبث و بیهوده است و عبث بر خداوند محال است.
2-1-1نظّا م نیز هدف از آفرینش را، مصلحت مخلوقات میدانسته است و انگیزه - علت - و هدف را، در مورد خداوند یکی میداند.
3-1- 1معمر میگوید: آفرینش بنا بر علتی است و آن علت را نیز علتی است ولی سلسله علل بینهایت است و به غایتی نمیانجامد.
- از سلطان ولد - دیوان،ص 277بیت - 5700 این بیت منقول است:3 عطار روح بود و سنایی، دو چشم او ما قبله سنایی و عطار آمدیمدر مثنوى - دفتر 4، ابیات - 3749-3750 نیز مولانا میگوید آنچه بر زبان او جارى شده بخشی از حقیقت است و صورت کاملتر آن را باید در حدیقه - الهی نامه - آن حکیم غیب و فخرالعارفین جستجو کرد:
ترك جوشش، شرح کردم نیم خام از حکیم غزنوى بشنو تمام
در الهی نامه گوید شرح این آن حکیم غیب، فخرالعارفین
- 4 باقلانی، 1414 ق: 50 – 52 و غزالی، :1368 ج،1صص 254- 253 - 5 گفته ابوالحسن اشعري: » ان االله وفق المومنین لطاعته و لطف بهم و یلطف بهم حتی یکونوا مومنین و لکنه اراد ان یکونوا کافرین کما علم و خذلهم و طبع علی قلوبهم ... و ان العباد لا یملکون لانفسهم ضراً و لا نفعاً الا باالله - «الابانه، ص 16 و مضمون مشابه در مقالات ، - 292 یعنی: » خداوند توفیق اطاعت را به مومنان بخشید و به آنان لطف و عنایت داشته و هدایت و اصلاح کرده است و کافران را گمراه ساخته و هدایت نکرده و مورد لطف قرار نداده است ... و خداوند بر اصلاح و لطف به کافران تواناست تا آنان را از زمره مومنان قرار دهند، ولی اراده کرده که کافر باشند چنانکه به آینده آنان آگاه بوده و آنان خوار گردانیده و بر دلهایشان مهر گمراهی زده است ... در حالی که بندگان جز به اراده خداوند، مالک سود و زیان خویش نمی باشند .«
4-1-1عباد گوید: خداوند خلق را بنا بر علتی نیافریده است.6 ابومنصور ماتریدى - التوحید - 108/ به حکمت و غرض خداوند در آفرینش عالم باور دارد، هر چند که معتقد است حقیقت آن، قابل شناخت براى ما آدمیان ممکن است نباشد، ولی ندانستن ما دلیل عدم وجود غرض و حکمت حق نیست.
-2-1 آراءحکیم غزنوى:
.1-2-1سنایی در ابیاتی، غایت و غرض آفرینش را چون بسیارى از عارفان بر اساس حدیث زیر میداند:لَ کُنت کَنزاقَالَمﺨﻔداوودیا فَأَح: ببت أَنْ أُعرَف فَخَلَقْت الْخَلْقَ لکَی أُعرَف7 .یعنی:»داوود گفت خداوند من! کائنات را براى چه آفریدى؟ خداوند پاسخ داد: گنج مخفی بودم، دوست داشتم شناخته شوم،پس مخلوقات را آفریدم تا شناخته شوم« بسیارى از بزرگان اهل سنت از جمله ابن تیمیه، ابن حجر و زرکشی حدیث فوق را حدیثی موضوع دانسته و سندىصحیح و یا ضعیف براى آن نیافتهاند - فروزانفر، احادیث مثنوى، ص - 29 .سنایی - حدیقه - 67/ با اشاره به حدیث فوق گوید:
آفریدت ز صنع در تکلیف کرد فضلش تو را به خود تعریف
گفت: گنجی بدم نهانی من خلق الخلق تا بدانی من
.2-2-1 بر حسب حدیث دیگرى که در کتب عرفانی بکرات ذکر شده، عالم وجود، طفیلی وجود محمد - ص - است: ما خَلَقْت الدنیا والآخرَةِ و لا السمواترضولا الأو لاَ العرْش و لاالکرسیالْقَلَمولاالجو لانﱠهَالنّارولا ولَولا ماحخَلَقُتْکمدم یا آدم. 8 یعنی: ]خداوند میفرماید:[ اگر محمد نمیبود دنیا، آخرت، آسمان ها، زمین، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت و جهنم را نمیآفریدم، و اى آدم! اگر محمد نمیبود، تو را ]نیز[ نمیآفریدم. 9در حدیث دیگرى چنین آمده است:تَدأَوعهلُ ممنْاخَلَقَنورِه الّلههو اشْتَقﱠه م نْ ج لالِ ع ظَمته10 یعنی: »نخستین چیزى که خدا آفرید، نور ]وجود[ من بود. که آن را از نور و جلال عظمتش برگرفت«حکیم سنایی - حدیقه - 194 / مضامین فوق را در بیت زیر در خطاب به پیامبر خاتم - ص - گنجانیده است:
غرض کُن ز حکم در ازل او اول الفکر و آخرالعمل او
بوده اول به خلقت و صورت و آمده آخر از پی دعوت
در ابیاتی دیگر - حدیقه - 374/ ، حکیم سنایی، مقصود و غرض آفرینش را صریحا به همه آدمیان باز میگرداند، زیرا او تنها موجودى است که از کرامت عقل و تکلیف برخوردار است:
آدمی بهر بی غمی را نیست پاى در گل، جز آدمی را نیست