بخشی از مقاله

مقدمه
خانواده را از جمله مؤثرترینوعمومیترین نهاد اجتماعی میدانند که در تمام جوامع وجود دارد و مهمترین تکیهگاه و محور زندگی اجتماعی است. این نهاد در همه جوامع پذیرفته شده و توسعه یافته است. در محیط و جوّ خانواده کودکان به صورت مستقیم و غیر مستقیم فرهنگ، عقاید، آداب و رسوم و ارزشها را میآموزند و با کسب تجارب اولیه در زمینههای گوناگون با دنیای بیرون از خانه رابطه برقرار میکنند بر این اساس نقش مادر و پدر و سایر اعضاء در این زمینه سازنده و اساس است.خانواده یکی از اصلیترین نهادهای اجتماعی است که با ازدواج دو فرد به وجود می آید. سلامت روانی در خانواده میتواند منجر به شکل گیری جامعهای سالم شود و به همین ترتیب عدم وجود سلامت روانی در خانواده هزینهها و پیامدهای زیادی را میتواند بر جامعه تحمیل کند.

خانواده ارزندهترین ساختار و غنیترین بستر جهت رشد و تکامل ویژگیهای جسمانی، رفتاری وشخصیتی است که قدمت آن به اندازه طول تاریخ بشریت بوده و حرکت انسان در مسیر زندگی با تأثیرپذیری شدید از محیط ادامه مییابد. خانواده اولین کانونی است که فرد در آن احساس امنیت می کند، و نخستین نهاد اجتماعی است که فرد را مورد پذیرش و حمایت خود قرار می دهد.به نظر میرسد که خانواده بیشترین نقش رادر شکلگیری و تکامل شخصیت کودک نقش ایفا میکند. زیرا کودک در خانواده چشم به جهان میگشاید و اولین تجربهها و رفتارهای خود را درون خانواده و در ارتباط با پدر و مادر میآموزد - کلانتری، - 1379

هر شخص در داخل تعدادی» نظامهای پایگاهی« مواضعی را اشغال میکند. می توان نظام پایگاهی را به مثابه نقشه جغرافیایی فرض کرد که چندین بُعد دارد و پایگاه های مختلف را نسبت به یکدیگر تعیین می کند و ارتباط بین آنها را درون نظام مشخص می نماید. موضع یا پایگاه شخص را جای او در چنین نقشه ای تعیین می کند. مفهوم پایگاه لزوماً مفهومی ارتباطی است و ویژگی شخص را با مجموعه حقوق و وظایف او نشان می دهد، حقوق و وظایفی که رابطه وی را با اشخاص دیگر که پایگاه های دیگری دارند تنظیم می کنند. من باب مثل، در جامعه ما پایگاه »پدر« نسبت به فرزندان برخی وظایف را به دوش او می گذارد - صوصاًخ تأمین غذای و مراقبت از آنها - و بعضی حقوق را به او می دهد - مثلا ُمورد احترامو و اطاعت قرار گرفتن - .

همه جوامع دارای تعداد بسیاری نظام های پایگاهی هستند. در بعضی از این نظام ها، مواضع بر اساس آنچه که شخص هست، - سنّ، جنس - تعیین می شود. این مشخصه ها را پایگاه های انتسابی می-نامند. در نظامهای دیگر مواضع برحسب آنچه که شخص می تواند انجام بدهد تعیین میشود. اینها را پایگاههای اکتسابی میگویند. پایگاه های انتسابی و پایگاه های اکتسابی پایگاه های آرمانی هستند. پایگاه هایی که ما در زندگی واقعی می بینیم آمیزه ای از این دو نوع پایگاهند.

خانواده و جنسیت
خانواده یک گروه خویشاندی است که در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی از نیاز های بنیادی دیگر جامعه، مسئولیت اصلی را به عهده دارد. خانواده از گروهی از آدمها ترکیب می شود که از راه خون، زناشویی و یا فرزندپذیری با یکدیگر ارتباط می یابند و طی یک دوره زمانی نامشخص، با هم زندگی می کنند. تصویر قالبی ما از خانواده که از یک شوهر، همسر و فرزندانشان ترکیب می شود، با توجه به ساختار خانواده در سراسر تاریخ بشری، تصویر چندان درستی نیست. دانشجوی جامعه شناسی باید این نکته را در نظر داشته باشد که ساختار خانواده از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر، تنوع های بسیاری را به خود می پذیرد. این تنوع ها را می توان به صورت های گوناگون در جوامع بشری پیدا کرد.

کودک در تمام مراحل رشد نه تنها نیازمند توجه و مراقبت کامل جسمانی است، بلکه در جنبههای دیگر نیاز مبرم و اساسی به هدایت و راهنمایی عملی و آگاهانه دارد. غالباً اختلالها و ناسازگاریهای رفتاری بعد از دوران کودکی، ناشی از کمبود توجه به دوران مهم و حساس کودکی و عدم هدایت صحیح به سوی رشد و تکامل است، این بی توجهی منجر به عدم سازش و انطباق با محیط و بروز انحرافات گوناگون در ابعاد مختلف برای کودک میشود. - نجاتی، - 1380انسان از لحظه تولد تا هنگام مرگ به دیگران وابسته و نیازمند بود، و برای ادامه حیات از لحاظ جسمانی، روانی و اجتماعی به پرستاری و مراقبت دیگران نیاز دارد.

انسان به تنهایی نمیتواند بار مشکلات خویش را بر دوش بکشد باید دانست که فرد از لحاظ اجتماعی بدون کمک دیگران قادر به بر آوردن نیاز های خود نبوده و به تنهایی نمیتواند به آرزوهای خود برسد. از ویژگیهای بارز انسان-ها اجتماعیبودن و زندگی کردن بصورت گروهی است و خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی اساس تشکیل جامعه و حفظ عواطف انسانی است و یکی از عوامل مؤثر در رفتار فرد و خانواده است. محیط خانه نخستین و با دوامترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیر میگذارد - فرجاد، - 1386تشکیل یک خانوادهی بهنجار نقش مهمی در سلامت و بهزیستی کل جامعه دارد.

ناسازگاریها و اختلافات زن و شوهر با یکدیگر چه به طلاق بیانجامد و چه به صورت فرسایشی کشمکش های طاقت فرسایی را به بار آورد؛ آثار روانی - اجتماعی سویی هم برای زن و هم برای شوهر به صورت افسردگی، احساس پوچی، ناامیدی و از خود بیگانگی خواهد داشت و ضربات مهلکی بر پیکر جامعه وارد می آورد. به همین جهت است که شناخت و درمان اختلافهای زناشویی برای هر جامعه با هر ایدئولوژی و مکتبی در درجه اول قرار دارد.شناخت وتحلیل خانواده دشوارتر از آن است که بتوان تصور کرد. نمایشنامه خانواده حاوی سنتها وانتظارات مشخص برای هر خانواده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.

لینگ - 1972 - متخصص سرشناس خانواده می گوید:»اولین خانواده ای که توجه مرا به خود جلب کرد، خانواده خودم بود،در جای که هنوز آن را کمتر از هر خانواده دیگری میشناسم « وقتی یک متخصص بزرگخانواده در باره شناخت خانواده خود چنین قضاوت می کند، وضع اشخاص غیر متخصص معلوم است. برن - 1972 - می-نویسد، انسانها شاهزاده به دنیا میآیند، تا اینکه والدین آنها را به قورباغه تبدیل می کنند. اوعقیده دارد انسانها به طور طبیعی خوب متولد میشوند وبذرهای اختلال عاطفی،ناخشنودی وجنون در آنها نیست، والدین هستند که اینها را به ایشان منتقل می کنند - اشتاینر، 1974به نقل ازثنای. - 1378

جنسیت گرایی دقیق و اجتماعی شدن نقش جنسیتی.اشکال ظریفی از پیشداوری، درمورد زنان نیز اعمال می شود. داریل و ساندرابم پیشنهاد میکنند که پیشداوری علیه زنان در جامعه ما، نمونهای از یک طرز فکر ناآگاهانه است، یعنی مجموعه عقایدی که ما تلویحا میپذیریم، بدون اینکه از آنها آگاه باشیم، زیرا حتی نمیتوانیم مفاهیمی مغایر با آن ها را دربارهی دنیا تصور کنیم. در این فرهنگ، مثلا، ما چنان بار آمده ایم که نمی توانیم حتی تصور هم بکنیم که زنی به عنوان راننده کامیون یا نگهبان، به کار مشغول شود و شوهرش در خانه بماند، جارو کند و از بچهها نگهداری کند.مطالعات روت هارتلی، نشان می دهد که کودکان در پنج سالگی، مفاهیم کاملی از آنچه راکه رفتار مناسب زنان ومردان را تشکیل می دهد، کسب کردهاند .

این طرز فکر ناخود آگاهانه می تواند پیامدهای مهمی برای اجتماع داشته باشد. مثلأ جین لیمپن- بلومن. گزارش گزارش می دهد اکثر زنانی که در اوایل کودکی، یک نظریه سنّتی در مورد نقش جنسیتی کسب می کنند - یعنی اینکه»جای زن در خانه است - «در صدد کسب تحصیلات عالی بر نمی آیند از طرفی دیگر ،زنانی که دید برابرخواهانه تری در مورد نقش جنسیتی پیدا می-کنندتمایل قویتری به برخورداری از تحصیلات عالی نشان میدهند . انتظارهای فرهنگی از مردان وزنان، مجموعه پیچیده ای ازتصورات قالبی را در بر می گیرد که نقشهای جنسیتی نامیده می شوند وشیوه عملکرد زنان و مردان را از پیش تعیین می کنند. افراد ناآگاه تمایل دارند، دوست داشتنی، مهربان، صبور و مطیع - کارت رایت و دیگران،. - 1983 اما تصور قالبی مربوط به این ویژگی ها را دارد:خشن، محافظ و مستقل - میرز و گوندا، . - 1982

زن ها اغلب، انسان های خونگرم و هیجانی به حساب می آیند، در حالی که مردها به عنوان افراد خود رأی و رقابت جو در نظر گرفته می شوند. عقیده اکثریت درباره مرد ها این است که باید هدایت خانواده و تهیه مایحتاج زندگی را بر عهده داشته باشند.تحلیل عمیق تر پاسخ ها این امکان را فراهم می آورد که کل فه به دو گروه بزرگ تقسیم شود. یکی از گروه ها در اطراف صلاحیت و شایستگی در قلمرو کاربرد اشیا، از جمله دنیای کار، که ما»بُعد کار کردی« توصیف می کنیم، متمرکز می شود. گروه دوم، عاطفه و بیان احساسات را در بر می گیرد که ما آن را»بُعد عاطفی- بیانی« در نظر می گیریم.آزمودنیهای دیگر، بعداً سوالات را از این نظر ارزشیابی می کنند که بیشتر برای مرد ها قابل قبول اند یا برای زن ها؟ به طور کلی، صفات مردانه بُعد کارکردی، بیشتر برای مردها قابل قبول تشخیص داده می شود، در صورتی صفات زنانه ای بُعد، برای زن ها مناسب منظور می شود.

ارزشهای تصورات قالبی جنسیتی
تصورات قالبی جنسیتی، از نظر تعلیم وتربیت،فعالیتها، مشاغل،سلامتی وروابط متقابل اشخاص،ارزشهای زیادی دارند،در زیر به تعدادی از این ارزشها اشاره می کنیم:
ارزش از نظر تعلیم وتربیت . در طول تاریخ، تصورات قالبی همیشه در جهت محرومیت زنها عمل کرده است. در جریان قرنهای گذشته، عقیده بر این بود که دخترها توانایی دریافت تعلیم وتربیت را ندارند. حتی فیلسوف بزرگ سویسی - فرانسوی ، ژان ژاک روسو، که پیشرو دیدگاه آزاد اندیشی در تعلیم وتربیت به حساب می آید، معتقد بود که دخترها از پایه غیر منطقی هستند و به طور طبیعی توانایی مراقبت از کودکان وانجامدادن امور خانه داری را دارند،اما نباید به تجارت، علوم وصنعت روی بیاورند.امروزه، پسرها ودخترها، ازنظر استعداد کلی یادگیری، تقریباًیکسان در نظر گرفته میشوند. با این همه، انتظارهایی که افقهای دو جنس را محدود می سازند، تفاوتهای بسیار عمیق وغیر قابل انکار دارند.

برای مثال، توانایی خواندن را در نظر میگیریم. در مورد اینکه چرا دخترها، در مجموع، بهتر از پسرها میخوانند، روانشناسان فرضیه های زیادی ارئه داده اند که برخی از آنها به عوامل زیستی مربوط می شودالبته. این امکان نیز وجود داردکه عوامل فرهنگی ومخصوصاً تصورات قالبی، درتفاوتهای دو جنس از نظر استعداد خواندن، نقش عمده داشته باشد. ادعای اخیر براین واقعیت استوار استکه تفاتهای دو جنس از نظر خواندن، در حال از بین رفتن یا حتی، در برخی فرهنگها، در حال معکوس شدن است - ماتلین، . - 1987ارزش از نظر فعالیت وشغل .کودکان، ازهمان دو یا سه سالگی، فعالیتها واسباب بازی هایی ترجیح می دهند که طبق تصورات قالبی، به جنس خود آنها تعلق دارد. در سنین بالاتر، اگر آنها با اسباب بازیهای جنس مخالف خود بازی کنند، از جانب کودکان دیگر سرزنش میشوند.

درسنین پایین، کودکان تنها نگرشهای قالبی مربوط به بازی یا اسباب بازیها را دریافت نمیکنند، بلکه مفاهیمیرا هم که »کار یک مرد«یا »کار یک زن« را تشکیل میدهند،یاد میگیرند.وقتی بازار کار را مطالعه میکنیم، در آنجا نیز نابرابریهایی زیادی میبینیم کا بر پایه جنس بنا شده است برای چندمین بار تکرار می-کنیم که باز زنها هستند که بازندهاند؛ مثلاً، در مقابل کار یکسان، زنها کمتر از مردها مزد میگیرند. در مجموع، زنها خیلی کمتر از مردها به پستهای مدیریتی میرسند. اما وقتی پستهای مدیریتی را اشغال میکنند، در مقایسه با مردها، احساس میکنند که باید بیشتر سخت گیر باشندتا نازک دل واحساساتی جلوه نکنند. همچنین آنها خود را مجبور میکنند که، نسبت به مردها، بیشتر به وضع ظاهری خود برسند، زیرا همکاران آنهابه لباس، آرایش مو،طرز لباس پوشیدن، نوع لباس وسایر ویژگیهای ظاهری اهمیت بیشتری قایل میشوند.

ارزش از نظر سلامت روانی وروابط متقابل اشخاص . تصورات قالبی، سلامت روانی وروابط متقابلما با دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می-دهند. زنانی که نقش سنتی خود را به طور کامل میپذیرند، نسبت به زنانی که صفات قالبی مربوط به مردان را میپذیرند، عزت نفس ضعیفتری دارند. همچنین آنها تمایل دارند باور کنند که زنهابرای پیروی کردن به وجود آمدهاند نه برای هدایت کردن. بنابراین، آنهاکمتر از طریق شناساندن نیازها و تمایلات خود، ابراز وجود می-کنند ودر نتیجه در معرض ناکامیها قرار میگیرند.مردانی که نقش سنتی خود را میپذیرند، در فعالیتهای مراقبت از کودکان، مثل حمام کردن، لباس پوشاندن یا غذا دادن، کمتر احساس راحتی میکنند. این مردان حتی زمانی که به کمکهای پزشکی نیاز دارند، کمتر تمایل نشان میدهندکه تقاضای کمک کنند. همچنین آنهاکمتر آمادگی دارندکه خودرا همدل ومهربان نشان دهند و احساسات عشقی خود را، حتی در روابط زناشویی، برزبان آورند.

تفاوت در سبک ارتباط
به رغم تصور قالبی وعقیده عمومی بر اینکه زنها بیشتر از مردها حرف میزنند تحقیقات در این مورد نشان می دهد که مردها، در تعداد زیادی از موقعیتها، زمانِ بیشتری برای حرف زدن می گذرانند. همچنین مردها بیشتر تمایل دارند که موصوعهای تازه، وارد بحث کنند وسخن دیگران را ببرند. با این همه، به نظر می رسد که زنها بیشتر تمایل دارندکه احساسات وتجربه های شخص خود را آشکار سازند. زنها ، نسبت به مردها ، کمتر تمایل دارند قضاوت کنند، به استثنای مواردی که علیه تصورات قالبی مربوط به جنس مبارزه می-کنند. به عبارت دیگر، زنها در مقابل تبعیض تحمل کمتری دارند.برخی نویسندگان معتقدند تغییراتی که در حال حاضر در اجتماع روی می دهد به دلیل تأکید بر رشد فردی و هماهنگ با رقابت در ارزش های »بازار آزاد« است - گیدنز،. - 1999

در این فرهنگ ، مصرف کننده حق انتخاب آزاد دارد. در این شرایط انتخاب امری عادی تلقی می شود و عدم رضایت از تولید ممکن است به تغییر محصول بیانجامد. سیمونز - - 1995 مطرح می سازد که فردیت بر استقلال تکیه دارد و فرد حق دارد نیاز های خود را برتر از دیگران بداند.جنبش فمینیست و تجدید نظر در نقش و موقعیت زنان در جامعه، اندیشه استقلال فردی زن و مرد را قدرت بخشیده است. این جنبش اندیشه های قبلی درباره زنان را به چالش کشیده است. اولین موضوع این است که آیا تنها توانایی زن توانایی فرزند آوری است؟ آیا مادری کردن یا به معنای دیگر مسئولیت والد بودن را می توان بین دو جنس تقسیم کرد؟ در نتیجه با تغییر دنیای ، تحت تسلط مردان از نظر دارایی، ثروت و قدرت، انتظارات پیرامون زنان نیز تغییر خواهد کرد.

در این جنبش، تصویر زن به عنوان موجود پرورش دهنده و مراقبت کننده از مردان و کودکان، به دلیل جنبه بیولوژکی زن، به چالش کشیده می شود و بیشتر به عنوان ساختاری اجتماعی پنداشته می شود - کاپلان،. - 1987نیاز های اقتصادی باعث شده است تا زن به دلیل نیاز خانواده به دو درآمد برای حفظ استاندارد زندگی یا نیاز کارفرما به کارگر زن، وارد بازار کار شود. در عین حال وضعیت جدید بر اشتغال مردان - در گذشته صنعت برای کار در مشاغل سخت و معادن به نیروی مردان بیشتر نیازمند بوده - . تأثیر گذاشته است و باعث بیکاری بیشتر در میان آنان گردیده است. بیکاری یکی از عواملی است که با طلاق رابطه زیادی دارد - لمپارد،1994؛کرنان و مولر،. - 1998

فکر می کنم در اینجا، دو درس می توان آموخت. نخست اینکه، با وجودی که ممکن است تفاوت هایی میان رفتار مردان و زنان وجود داشته باشد، بسیاری از این تفاوت ها را می توان در تفاوت موقعیت هایی که آنان خود را در آنها یافته اند، ردیابی کرد. بدین معنا که، زنان ممکن است به این دلیل ابتدا متقاعد شدنی تر به نظر برسند یا از موفقیت بهراسند که بر حسب قواعد باز مردان مورد ارزیابی قرار می گیرند. با کمال تعجّب، هنگامی که مردان، برحسب قواعد زنانارزیابی می شوند، آنان نیز متقاعدشدنی تر به نظر می آیند، از موفقیت می ترسند، و جز اینها. افزون بر آن، حتی هنگامیکه زنان و مردان به طور یکسان رفتار می کنند، اغلب طبق معیار های متفاوت وردم داوری قرار می گیرند.

مثلاُ، همانطور که پیش از این دیدیم، وقتی که زنی موفّق می شود، موفقیت او معمولاُ به سخت کوشی یا بخت و اقبال نسبت داده می شود، در حالیکه موفقیت یک مرد به توانایی وی منتسب می شود. بدین سان،پیش از رسیدن به این نتیجه گیری که یک جنس در حوزه ای پایین تر از دیگری است، باید زمینه ای را که رفتارها درآن رویداده اند، به دقت وارسی کنیم تا مبادا به هنگام ارزیابی رفتار های مردان و زنان، یک بام و دو هواشده باشد.درس دوم مربوط به این تشخیص است که همه ما، مردان، زنان، پسران، دختران، سیاه پوستان، آسیایی ها، سفید پوستان، ثروتمندان، فقیران ... قربانی نقش های قالب فکری گونه محدود کننده ایم. ساده امدیشی است اگر از این واقعیت بدیهی غافل باشیم که برخی از نقش ها، محدودکننده تر و ناتوان کننده تر از بقیه هستند. هرچند، عدم تشخیص این نکته هم ابلهانه است که تلاش یک گروه برای

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید