بخشی از مقاله
چکیده
طراحی راهبرد در هر موضوعی از جمله در فرهنگ به معنی راه و روش رسیدن به هدف است و بر اساس هدف، سنجش مبتنی بر درکی عمیق از چیستی نهادها و چگونگی کارکرد آنها، همراه با واقع بینی از فرصتها و موانع در افق مورد نظر، ضرورت مییابد. راهبرد فرهنگی به طور خاص اشاره به مطالبهای از آحاد جامعه است که اصالت خود را در یابند و کاری برای ارتقاء شان و انسان ماندن خود و آیندگان خود بکنند.
در راستای اهمیتی که فرهنگ دارد، فرهنگ مورد توجه افراد، ادیان، صاحب نظران، دولتها و نهادهای بین المللی و امثال آن قرار گرفته است. در حقیقت فرهنگ ارزشها و نگرشهایی است که جهتگیری فردی و جمعی انسان را نشان میدهد و سنت برگزیدهای است که آحاد مردم و نهاد دانش، در یک جریان دائمی، کیان پویای فرهنگ مسلط را تداوم میبخشند. فرهنگ گرچه همواره در مرکز و رکن بینادین، قضاوتها، اعمال و اراده آدمیان است، اما به دلیل خصلت خود که سرنوشت محتوم و قفل شده از پیش تعیین شده ندارد، این کیفیت ونوع مداخله آحاد جامعه است که در این عرصهلااقل بخشی از هویت فرهنگیِ حال و آینده را خواهد ساخت.
در این مقاله براساس روش تحلیلی-استنتاجی و واقع گرایی انتقادی، کوشیده شده است تا با اشاره به رئوس واقعیتها و فرایندهای موجود در عرصه فرهنگ، به ضرورت توجه هم زمان به فرد و جامعه، ساختار و کارکرد، همه جانبه گرایی به تمامی عرصههای حیات انسانی، بهرهگیری از آموزههای متعالی دینی، توام با توجه به مختصات زمان و همراه با امید نسبت به گشایشهای بیشتر در آینده و امثال آن جلب نماید.
مقدمه:
در افق درازمدت برجسته ترین عامل اثرگذار در سرنوشت ملتها تا آنجا که به اراده وعمل انسانها مربوط میشود، به حوزه فرهنگ تعلق دارد. چرا که فرهنگ در کل، حاکی از مشی و منش زندگی مردم جوامع و انسان پرورش یافته یا فرهیخته است. - باکر - 108 / فرهنگ چیزی است که اغلب مردم تصمیم به مبارزه در راه آن میگیرند. - کاستلز - 46/ با اذعان به این نکته که فرهنگ در معانی گوناگون بکار رفته و میرود، به دلیل هدف و حوزه مورد نظر مقاله، مراد نگارنده از این واژه به دو عرصه محدود شده است.
اول بشکل توصیف واقعیت موجود اعم از عقاید، باورها، ارزشها، الگوها و هنجارهای جاری در متن جامعه و دوم بعنوان ارزشهای معیار، الگوهای مطلوب و اهداف متعالی که برآیند فکر و منش جامعه آنها را مطلوب و ایدهآل تلقی میکند و کوشش فردی و جمعی در هر چه نزدیکتر شدن به آن را ارج مینهد. برگزیدن این دو محور در مقاله، ناشی از این است که »راهبرد« طرح واره حرکت در مدار و افق ترسیم وضع موجود به مطلوب است و نیازمند توجه به واقعیت موجود از یک سو و وضع مطلوب از سوی دیگر است.
میدانیم که بسیاری از مردم از وضعیت موجود فرهنگ در مقیاس محلی، ملی و جهانی دل نگران هستند که این از یک نظر ناظر بر نابسامانی های موجود در این حوزه است. ولی درعین حال همین دل نگرانی، نوید دهنده علاقه مندی به وضعیت بهتر است که این علاقه، تکیهگاه و سرمایه اصلیی است که امکان ترسیم راهبرد همراه با امیدواری به تحقق هر چند نسبی آن را در آینده فراهم میکند. بر اساس نگرش فوق، و از زاویه کلان نگری با در نظر گرفتن شعاع و دامنه فرهنگ، میتوان الزامات فرهنگ و در نهایت راهبرد فرهنگ را در دو بخش ذیل ترسیم کرد.
-1واقعیت فرهنگ در زیست فردی و جمعی انسان
-1-1نقش فرهنگ در شکلدهی به کیان جامعه
سرنوشت بقاء و زوال جامعه و کیفیت زیست انسان به ویژه در درازمدت، تا آنجا که به خود انسان ها مربوط میشود به قدرت و اعتبار فرهنگ و کیفیت آن وابسته است. زیرا، تدوام حیات انسانی به ویژه حیات جمعی، به کیفیت و قابلیت جامعه در مواجهه و حل مشکلات و چالشهایی که خواه ناخواه در گذر زمان در برابر جوامع ظاهر میشود، است. از سرگذراندن موفق مشکلات در نهایت، در گرو قابلیتهای شناختی، مهارتی و تواناییهای ذخیره شده، انسجام و شدت ارادهای است که در آن بزنگاه، به کار گرفته میشود.
عنصر مسلط در تمامی این موارد فرهنگ است. زیرا، وجه اصلی تمایز جوامع را میتوان در تفاوت نگرشها، ارزشها و مهارتهای اصلی و پایدار آنان یعنی فرهنگ جستجو کرد. - اینگلهارت - 1/ چنانکه به نظر لاکلائووموفه همه چیزبُعد فرهنگی دارد و نظم اجتماعی از طریق فرهنگ ساخته میشود - نش - 50/ نظمی که پایه ای ترین و درعین حال بدیهیترین عنصر برای دستیابی به هر نوع هدفی است. بنیان این نظم و تعادل، در سایه اهداف و روشهای مشترک جمعی به دست میآید که در ذیل مساله فرهنگ، جا میگیرد. در این راستا دریدا معتقد است، وجود بی ثباتی ثبات را ضروری میسازد و کار سیاست فرهنگی با ثبات سازی است - نش - 53/ و به نظر اینگلهارت وجه تمایز مردم جوامع مختلف در نگرشها، ارزشها و مهارتهای اصلی و پایدار آنان یعنی فرهنگ است. - اینگلهارت - 1/ این شیرازه اصلی هر جامعهای فرهنگ آن جامعه است.
-2-1پویایی و تحول پذیری مستمر فرهنگ
هر چند که تاروپود فرهنگ حاکی از ته نشینها، عصاره تجربیات و اندیشههای دیرین است که بر نسلهای پیاپی افراد هر جامعه گذشته. ولی، نسل کنونی نیز به نوبه خود حلقهای از این زنجیره است که در عین حال که جرات آن را ندارد که به یکباره میراث مستمر گذشته که بازتاب تجربه سازنده آنان و کارآمدی است و تایید فکری و عقلایی نسلهای گذشته نسبت به الگوها را همراه دارد، کنار بگذارد ولی با این حال، تدوام آن میراث وابسته به نسل کنونی و آینده است.
چراکه فرهنگ، رهیافت مردم درتطابق با محیط است و درلندمدتب این رهیافت ها به دگرگونیِ اقتصادی، تکنولوژی، سیاسی و ...، پاسخ میدهند و آن قسمت از فرهنگ که پاسخ ندهد بعید است که گسترش یابد - اینگلهارت - 1/ زیرا، انسان ها همواره نیازمند تطابق و توازن بین فکر، هنجار، عمل و نتیجه هستند وتوازن بین نیازها با آرزوها از یک سو و انجام آن از سوی دیگر پیوسته بهم میخورد و درتطابق و توازن مجدد، به ناچار تحول نسبی صورت میگیرد. - اینگلهارت - 245/
-3-1ثبات و پایداری نسبی فرهنگ
ویژگیهای فرهنگی درعین تغییر پذیری، به دلایل مختلف ثبات نسبی دارند. زیرا، اولا خروجی اندیشه و تجربه موفق نسلها هستند. ثانیا یک عنصرملی ضروری در شکل دهی به جامعه - اینگلهارت - 13/ و آحاد مردم برای بقاء است که آنان را ملزم به حفظ عناصر اصلی آن مینماید. ثالثا هنجارهای بنیادیی هستند که قبل از مرحله تعقل، با تلقین شکل میگیرند - اینگلهارت - 12/ و در سنین طفولیت درونی شده و با بازدارنده های پیش تعقلی تقویت میشوند و این دسته امور پایدار هستند. - اینگلهارت - 202/ رابعا ارزشهای بنیادی ملی بازتاب هنجارهای فرهنگی شناختی هستند و نه غم و شادهای فردی - اینگلهارت - 32/ و شناخت به آسانی تغییر نمیکند، به این ترتیب تمامی این نکات ناظر برثبات نسبی فرهنگ است.
-4-1ارتباط فرهنگ به تمامی ساحت های زیست انسانی
فرهنگ معنی بخش به حوزههای اجتماعی مشترک و مرتبط است که به طرق مختلف و در حوزه های متنوع زندگی از زاویه فرهنگ، معانی را درک میکنیم. در حقیقت، فرهنگ تمامی مولفه های زیست انسانی را با داعیه برتری و هژمونیک، در قالب واحد جمع بندی و مفصل بندی میکند و از موضع ارزشهای معیار، دائم دست به قضاوت، ارزیابی و اولویت بندی، میزند و از این موضع به تئوریزه کردن روابط بین مولفه ها به مفهوم »مفصل بندی« می پردازد. »مفصل بندی« به صورت بندی و اتحاد موقت میان عناصر نه لزوما به هم مرتبط، ناظر است. و از این رهگذر هم بر بازنمایی و هم تلاقی اشاره دارد.