بخشی از مقاله
مقدمه
انسان در همه دورانهاي زندگي بشري اسير و گرفتار زندگي سرشار از نكبت غفلتي بوده است و منتهي در هر دوره از دورانهاي زنگي بشر ، در اين دنياي پر از نكبت و غفلت اين مسئله ابعاد مخصوصي داشته و چهره مشخص خود را نشان داده ، كه شايد با دورانهاي ديگر متفاوت بوده است . ولي به هر حال آنچه بصورت تغيير ناپذير تا امروز دوام يافته همان اساس غظت و نكبت در اين دنياي فاني است كه در هيچ دوره اي ، جهان بشري از آن پاك و مبري نبوده است . درباره چنين دنيايي كه در ادوار گوناگون بر دنيا حاكم است رسوا… در كلامي مقدس و پيامبرانه چنين مي فرمايند:
«هيچ روزي طلوع نمي كند و هيچ شبي پديد نمي آيد ، كه دو فرشته آسماني از فراز آسمان به افق زندگي انسانها نگاه ندوزند و با چهار تعبير متوالي و به هم پيوسته درباره انسان و زندگي تاسف بارش با يكديگر سخن نگويند . آري اين دو فرشته هر روز و شب از آسمان به زمين مي نگرند و با چهار تعبير تاسف آلود و آميخته به حسرت و اندوه درباره انسان ، با يكديگر مكالمه مي كنند .
يكي از آن دو فرشته مي گويد : كاش خداوند متعال اين انسانها را نمي آفريد .
فرشته دوم نگاهي به فرشته اول كرده مي گويد : حال كه پروردگار اينان را آفريده است كاش مي فهميدند كمال آنان در چيست و چه زندگي جاويدي در انتظارشان است .
فرشته اول بار ديگر به سخن مي آيد و مي گويد : يعني حال كه خداي تعالي اين انسانها را آفريده ولي هدف و غايت آفرينش و راز كمال انسان براي آنان روشن نشده است ، كاش به همان مقدار از اعمال نيكي كه بدان معرفت و آشنايي دارند عمل مي كردند .
فرشته دوم چهارمين تعبير را درباره موجود انسان بدين گونه بيان مي كند : حال كه اين انسانها و اين همه سرمايه هاي بي مانندي كه خداوند متعال به آنان عنايت كرده طرفي نبسته و سودي نبرده اند و در مسير استفاده از آن به ورطه گمراهي افتاده اند ، كاش حد اقل از اين اعمال غير انساني و فضاحت بار ، توبه مي كردند و از اين اعمال زشت و ننگين به راه راست باز مي گشتند و اين دو فرشته در حقيقت بياني از همان رمز روح تابناك رسول است و پيامبر اكرم مي خواهد با اين بيان به انسانها هشدار دهد و آگاهشان سازد كه داراي چه سرمايه غيبي عظيمي هستند . اين سرمايه عظيم كه همان اخلاق حسنه است مي تواند آدمي را خليفه خدا در جهان آفرينش قرار دهد .
تعريف اخلاق :
كارهاي نيك و بدي كه انسان سر مي زند ممكن است با اراده و اختيار انجام شود يا از روي تقليد ديگران صادر شود . مثلا ممكن است انسان راستگو يا مهمان نواز باشد ولي اين عمل نيك ، داراي ريشه ثابت در نفس و جان او نباشد بلكه بصورت تقليدي از ديگران صادر مي شود . بدين معني كه شخصي راستگو بوده ، اين انسان هم تحت تاثير او واقع شده و به تقليد از او ، سخني را به صدق و راستي بر زبان آورده است . يا مثلا رفيق و برادرش مهمان نوازي و گشاده دستي نشان داده اند و به ديگري احسان كرده اند
و اين انسان هم بر اساس تاثير پذيري و تقليد از آنها دست به احسان و انفاق گشوده است .
پس اگر چه اين شخص اعمال نيك انجام داده ، و اگر چه مي توان و بايد به اعمال نيك او اذعان داشت ولي صدور اين اعمال نيك ، ريشه از نفس او نداشته بلكه از روي تاثير و تقليد و پيروي از ديگران بوده است . معلم و فيلسوف اخلاق ، پيرامون اينگونه اعمال و افعالي كه از انسان بصورت تقليد از ديگران صادر مي شود بحث نمي كند بلكه فيلسوف اخلاق از آن دسته اعمال و افعالي سخن مي گويد و بحث مي كند كه ريشه و سر منشا آن ، در نفس انسان باشد با توجه به آنچه بيان شده ، اكنون مي توانيم به يك تعريف كلي و عمومي از اخلاق دست يابيم . آن سلسله صفاتي كه در نفس و روح انسان ثابت و ريشه دار است و منشا صدور اعمال نيك همچون راستگويي و انفاق ، يا اعمال همچون دروغگويي و خست مي شود ، اخلاق ناميده مي شود
.
موضوع فايده و اهميت علم اخلاق :
موضوع علم اخلاق انسان است از اين نظر كه مي تواند واجد صفات نيك باشد . علم اخلاق از صفاتي بحث مي كند كه سازنده شخصيت انسان است و نيز صفاتي كه او را از انسانيت دور مي كند . تغيير اين صفات و خوب يا بد بودن آنها بر اساس بينش و نگرش ما به انسان و جهان هستي خواهد بود . بر پايه جهان بيني اسلامي دو دسته صفات اخلاقي براي انسان وجود دارد :
الف ) صفات پسنديده ( حسنه ) ب ) صفات نكوهيده ( رذليه )
فايده علم اخلاق همين است كه رذايل اخلاقي را بشناسيم و خود را به آنها بياراييم . قرآن هدف از رسالت پيامبر را چنين بيان مي كند : خداوند بر مؤمنان منت نهاد آنگاه كه پيامبري از ميان خودشان بر انگيخت كه آيات او را بر آنان مي خواند و آنها را تزكيه مي كند و به آنان كتاب و حكمت مي آموزد گرچه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند .
در باب اهميت علم اخلاق در اينجا به ذكر رواياتي از امام صادق ( ع) و امام باقر(ع) و پيامبر اكرم ( ص ) بسنده مي كنيم .
امام صادق (ع) مي فرمايند : « ضروري ترين علم براي تو علمي است كه تو را بر صلاح قلبت راهنمايي كند و راه فساد قلب را به تو بشناساند . »
امام باقر ( ع) مي فرمايند : « كاملترين مردم از لحاظ ايمان ، خوش خلق ترين آنهاست . » همچنين پيامبر اكرم ( ص) فرمودند : « در ترازويي كه در روز قيامت براي هر كس نصب مي كنند بهتر از حسن خلق گذاشته نمي شود » و نيز آن حضرت فرمودند همانا پاداش انسان خوش خلق مانند اجر شخص روزه گير و شب زنده دار است .
به هر حال از اهميتي كه در روايات به حسن خلق داده شده است مي توان اهميت اخلاق را فهميد . چرا كه علم اخلاق ، بيان رذايل اخلاقي ، راههاي معالجه آنها و نيز شناساندن محاسن اخلاقي و طرق تحصيل آنها را بر عهده دارد .
لزوم دين و اخلاق :
در روزگار گذشته بي ايماني و فساد اخلاقي كم و بيش وجود داشته و مردم هر عصر از عوارض شوم و زيانبار آن در رنج و عذاب بوده اند . قرآن شريف چهارده قرن قبل در اين باره فر موده است : « بر اثر كارهاي نارواي مردم ، در خشكي و دريا ، فساد و اختلال بروز كرده است ، تا خداوند بدينوسيله نتيجه تلخ پاره اي از اعمالشان را به آنان بچشاند . باشد كه متنبه شوند و از راه غلطي كه رفته اند باز گردند .
در عصر كنوني و با پيشرفت علوم طبيعي و استقرار تمدن صنعتي زمينه براي جرايم و جنايات مهيا تر شده گناه و ناپاكي در سطحي وسيعتر و با شدتي بيشتر گسترش يافته و تخريب و فساد از خشكي و دريا گذشته و به فضا نيز سرايت نموده است . بشر امروز با هواپيماربائي ، اسير كردن مسافران و ايجاد وحشت و اضطراب به گناهان نوظهوري دست زده ، در نتيجه به بالايا و مصائب نويني دچار شده است . حضرت رضا عليه السلام فرموده است : هرگاه مردم گناهان جديدي آغاز كنند كه از آن پيش تر مرتكب نمي شدند خداوند نيز آنان را به بلاي تازه اي كه نميشناختند مبتلا مي سازد .
در قرن گذشته كساني تصور مي كردند كه با گسترش تمدن صنعتي و رشد فرهنگ عمومي ، بشر از تعاليم الهي و دستورات پيامبران بي نياز مي شود ، دانش جايگزين دين مي شود . علم خلاء مذهبي را پر مي كند ، مردم وظيفه شناس مي شوند و خود به خود به راه اصلاح و رستگاري گرايش مي يابند مي گفتند هم اكنون دوران اخلاق منهاي مذهب فرا رسيده است . از اين پس بايد نيروي علم و خرد مشكلات اخلاقي را حل كند ، غرائز و شهوات را تعديل نمايد ، مردم را به مكارم اخلاق و سجاياي انساني متخلق سازد و دنيا را از فساد و تباهي مصون دارد .
اشتفن ستويك مي گويد : مردم در قرن 19 بعلت ترقي فوق العاده علوم و صنايع ، سر مست و گيج شدند همه تصور مي كردند همه چيز تحت فرمان هوش در آمده و عقل حاكم بر حيات شده است . هر روز بلكه هر ساعت خبر پيروزي جديد هوش انساني بر عوامل طبيعي شيوع مي يافت و دانشمندان با سرعت بر عوامل مكان و زمان كه تا آن زمان مطلقا خود سر بودند غالب مي شدند . مي گفتند همه جا هرج و مرج موقوف شده و بجاي آن تشكيلات صحيح و دقيق استوار گرديده است . اين قبيل تفكرات بر اذهان عامه رسوخ يافت و طبعا اين سؤال پيش مي آمد كه آيا اداره علم كه به تمام مشكلات فائق آمده و همه موانع راذايل نموده است قادر نخواهد بود كه نفس اماره و هرج و مرج بشر را نيز منكوب نمايد و تحت اراده خود در آورد ؟
اين فكر رفته رفته قوت گرفت و عقيده اكثر مردم شد . مي گفتند قسمت اعظم اين وظيفه تا كنون انجام گرديده و اگر احيانا هنوز در بعضي موارد تظاهرات نا مناسب شهواني و خلاف اخلاق در انسان متجدد در انسان مترقي و افراد تربيت شده ابراز مي شود مهم نيست ، زيرا اينها آخرين تظاهرات و باز پسين يادگارهاي خوي حيواني است كه با قدري تامل و كمي ممارست زايل مي شود .
انساني كه به راهنماييهاي عقل و هوش از حفيض يبعيت و پستي به اوج تعالي و ترقي رسيده است اين چند يادگار منحوس را هم از بين خواهد برد .
اكنون كه قرن 20 به پايان رسيده و در قرن 19 بسر مي بريم و بشر نيز به پيروزيهاي علمي بزرگي فائق گرديده و اسرار مجهول الهويه جهان را شناخته و پيش از پيش طبيعت سر كش را مقهور خود نموده است ولي بر خلاف آنچه در قرن 19 تصور مي شود نه فقط تظاهرات باز پسين خوي حيواني زايل نگرديده . نفس هرج و مرج طلب منكوب نگرديده و بشر متمدن و مترقي از سيئات اخلاقي رهايي نيافته است بلكه برعكس فساد اخلاق و زشتكاري قوس صعودي را پيموده و همچنان در حال پيشوري است و اگر وضع به همين منوال ادامه يابد طولي نمي كشد كه بزهكاري سراسر جهان را فرا ميگيرد فساد اخلاقي به صورت يك بيماري همه گير در مي آيد و تمدن بشري در معرض خطر قطعي واقع مي شود .
نه تنها در قرن 19 كساني تصور مي كردند كه با پيشرفت علم و گسترش فرهنگ ، نفس سر كش بشر رام مي شود ، فساد اخلاقي از ميان ميرود و مردم به سجاياي اخلاقي متخلق مي گردند بلكه امروز نيز مردم بسياري همانند آنان فكر مي كنند و روي تمايا با مادي گري و انديشه اخلاقي منهاي مذهب در سر مي پرورند و عقيده دارند كه با رشد دانش و بالا رفتن سطح فرهنگ عمومي ، بشر وظيفه شناس و رستگار مي شود ، سيئات اخلاقي را ترك مي گويد . آيا اين نظريه درست است ؟ نگاهي به آثار جرم و بزهكاري و درصد پيشرفت اين امر بيانگر اين نكته است كه اين نظريه نمي تواند درست باشد و بين پيشرفت علوم طبيعي و اصلاح اخلاق رابطه اي وجود ندارد .
از سال 1966 تا 1971 جمعيت آمريكا 5 درصد افزايش پيدا كرده و انتظار مي رفت جرايم نيز به همين نسبت افزايش يابد ولي در طول اين 5 سال ميزان جرم و جنايت به حد 74 درصد بالا رفت . در سال 1960 در هر 58 دقيقه يك جنايت روي داد و در سال 1970 اين مدت به 33 دقيقه رسيد .
علوم طبيعي و صنايع ماشيني در صورتي كه درست به كار افتد باعث عمران و آباداني مي شود ولي در تزكيه نفس ، سلامت فكر و پاكسازي اخلاق مؤثر نيستند.
غرائز و شهواتي كه در ساختمان آدمي بكار رفته و با سرشت بشر آميخته شده همانند غرائز حيوانات كور و بي شعورند و همواره ارضاء بي قيد و شرط خود را طلب مي كنند و در راه رسيدن به هدفي كه دارند خوب و بد نمي فهمند ، فضيلت و رذليت را درك نمي كنند ، متوجه صلاح و فساد نيستند و خير را از شر تميز نمي دهند .
گرگ گرسنه چو گوشت يافت نيرسد اين شتر صالح است يا خر دجال
در تمدن صنعتي نه تنها موجبات تمرين غرائزي گسترش يافت . قدرت طلبي برتري طلبي مال دوستي و … اوج گرفت . از طرفي بشر اين پيشرفتهاي علمي را در خلاف جهت بعضي اصول اخلاقي بكار گرفته است . به طور مثال به توليد سلاحهاي مخرب شيميايي پرداخت . دكتر آدولف هوده نويسنده كتاب بشريت مضطرب در يكي از روزنامه هاي آلماني چنين نوشته : چهار هزار ميليارد هزينه مسابقات تسليحاتي جهان در ده سال آينده يعني دهه 70 ميلادي مي باشد در جنگ جهاني دوم چندين ميليون نفر كشته شدند و چند هزار نفر دچار نقص عضو شدند . بعضي از صاحبنظران برجسته خاطر نشان ساخته اند كه خطر محو اين سياره خاكي را تهديد مي كند .
از مجموع مطالب گفته شده اين نتيجه گيري مي شود كه بشر براي احراز انسانيت و نيل به سعادت واقعي بايد خود را آنطور كه هست بشناسد ، از جنبه هاي مادي و معنوي خويش آگاه گردد ، بر وقف آئين خلقت زندگي كند و تمايلات حيواني و انساني را به موازات هم با رعايت اندازه گيري و تعادل اعمال نمايد . پيامبران خدا در راه احياء انسانيت ، پرورش اخلاق انساني ، تعديل غرائز و مهار كردن هواي نفساني ، اين برنامه را به موقع به اجراء مي گذارند ، مردم را به شناخت خودشان دعوت مي كردند ذخائري كه در اعماق وجودشان نهفته بود آشكار مي نمودند و بدين وسيله آنها را به مسير انسانيت سوق مي دادند .
در آغاز از معرفت فطري كه با سرشت بشر آميخته است سخن مي گفتند و با استفاده از نيروي عقل و مطالعه در آيات الهي ، خداشناسي مي آموختند ، افراد را به آفرينش جهان مؤمن و متعهد مي ساختند و خاطر نشان مي نمودند كه ايمان به خداوند ركن اصلي و پايه اساسي سعادت بشر است و آدمي در پرتو آن مي تواند مدارج تعالي را بپيمايد و به كمال نهايي دست يابد .
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند : « بالايمان يرتقي الي ذوره السعاده و نهايه الحبور » بر اثر ايمان بشر ، برفيعترين مدارج سعادت نائل مي شود و از بهجت و سرور كامل بر خوردار مي گردد .
از جمله ذخائر پر ارج انسانيت وجدان اخلاق است كه در ضمير آدميان ريشه طبيعي دارد و قرآن شريف آنرا الهام الهي خوانده است . پيامبران خدا ، مردم را به اين سرمايه بزرگ معنوي كه راهنماي اصول فضائل و رذائل اخلاق است متوجه مي نمودند و از آنان مي خواستند كه اين نيروي انسان ساز را بشناسند ، خوب و بد اخلاق خويش را با آن تميز دهند و در گفتار و رفتار خود همواره از نداي وجدان كه الهام سعادت بخش الهي است پيروي نمايند .
شناخت فضائل و رذائل اخلاق از ديدگاه قرآن
قرآن كريم انسان را داراي چهار نفس معرفي نموده : 1- نفس ملهمه يا الهام كننده 2- نفس اماره 3- نفس لوامه 4- نفس مطمئنه .
1- نفس ملهمه يا الهام كننده همانست كه خداوند متعال در قرآن كريم در سوره شمس پس از دو قسم مي فرمايد : « سوگند به جان و تن آدمي كه او را بي كژي و كاستي خلق كردم . خداوند به انسان ، فضائل و خوبيها و رذائل و بدي ها را الهام مي كند و وجدان فطرت انسان ، تشخيص خوب و نيكوي و بد و زشتي را مي دهد . هر كس جانب خوبي را گرفت و عمل به آن كرد رستگار و سعادتمند شد و هر كس جانب بدي را گرفت و بدان عمل كرد زيانكار و بد بخت گرديد . »
آري آدمي به هدايت فطري پايه هاي فضائل و رذائل اخلاقي را تشخيص مي دهد و اصول اخلاق نيك و بد را درك مي كند و به راهنمايي تكويني و فطري خداوند مي داند كه وفا به عهد و اداء امانت و راستي و درستي و شجاعت ، و عدالت خوب و از خلق و خوي پسنديده بود ه ، بر عكس عهد شكني ، خيانت در امانت ، دروغگويي نادرستي ، زبوني ، پستي ظلم و بيعدالتي از صفات ناپسند مي باشد . قرآن شريف اين هدايت را تكويني و نفس الهام كننده معرفي كرده است.
2- نفس اماره : نفس اماره بنا به تعريفي كه قرآن كريم دست مي دهد ، عبارت است از نفسي كه انسان را به ناپاكي ها و گناهان دعوت مي كند ، زيرا خداوند از زبان حضرت يوسف بيان مي كند : بار الها من نمي توانم نفس خود را از گرداب گناه حفظ كنم زيرا نفس اماره مرا به گناه دعوت مي كند مگر آنكه تو مرا رحم كني و از شر اماره نگهم داري .
ولي بنا به نص قرآن كريم ، هر كه با تقوا و پرهيز كار باشد در آن هنگام كه نفس اماره و شيطان به سراغش بيايند و به ياد خدا بيفتد و واقعا پناهنده به خدا شود قطعي است كه خداوند او را از مهلكه نجات داده و از شر نفس اماره و شيطان محفوظش خواهد داشت.
از اينجهت پيامبر اكرم مي فرمايد : بزرگترين دشمنان شما همان نفس اماره و شيطان نفساني است كه در سينه شما وسوسه مي كند و كسي كه بي قيد و شرط پيروي نفس اماره و اميال و هواهاي نفساني خود را بكند در واقع نفس اماره و هواي نفساني خود را معبود خود بداند ، خداوند هم او را هيچگونه مددي نمي كند و به خودش وا مي گذارد تا در چنگال نفس اماره نابود شده و در گرداب گناه ، چشم و گوش بسته به هلاكت برسد
.
3- نفس لوامه : خداوند در قرآن كريم به آن سوگند ياد نموده و فرموده است : قسم به روز قيامت و قسم به نفس لوامه ، لطف خداوند چنين اقتضا دارد كه هميشه سايه لطف بر سر بندگانش سايه افكنده ، پس از آنكه انسان فريب نفس لوامه را خورد و در معرض گناه قرار گرفت ، فوري وجدانش بيدار شده ، نفس اماره را به محاكمه مي كشاند و اين نفس لوامه است كه انسان را بر گناه و معصيتي كه مرتكب شده است ، ملامت مي نمايد و هشدار مي- دهد .
پس نفس لوامه محكمه و وجداني است كه انسان را متوجه خطا و لغزش خود نموده و او را به استغفار و توبه حقيقي و دوري از گناه دعوت مي كند .
4- نفس مطمئنه : بالاترين مقام ارجمندي كه خداوند به بندگان خالصش رحمت مي فرمايد همان مقام نفس مطمئنه است چنانكه در قرآن كريم مي فرمايد : اي كساني كه به مقام شامخ نفس مطمئنه رسيديد به قرب پروردگارتان ( كه نهايت اوج كمال انسانيت است ) برگرديد در حالي كه هم شما از پروردگارتان راضي و خشنود و هم پروردگارتان از شما راضي و خشنود است سپس در زمره بندگان خالص من در آمده و در بهشت جاويدان من در آئيد .
البته انسان به اين مقام رفيع نمي رسد جز آنكه كاملا از بوته امتحان و آزمايش الهي با مجاهدتهاي پيگير خود پيروز در آمده و هيچگاه پيروي هوي و هوس و نفس اماره خود را ننموده بلكه هميشه به نص قرآن ، خدا را حاضر و ناظر خود را در محضرش حاضر بداند و اگر شيطان خواست او را فريب دهد چون هميشه به ياد خدا بوده خوف و خشيت از حق را در نظر داشته و جلوي هواي نفس را گرفته، در اين هنگام در بهشت برين جايگاهش خواهد بود . و اين حالت براي انسان ايجاد نمي گردد مگر آنكه هميشه دل و جانش به ياد خدا و زبانش ذاكر به خدا باشد .
و براي چنين افراد با ايماني ، خداوند آرامش روح و سكينه و وقار و شادماني خاطر مرحمت مي فرمايد . و اين افراد با ايمان و نوراني در همه حال و در تمام اوقات چه ايستاده و چه نشسته و چه در هنگام استراحت ، به ياد محبوبشان بوده و لحظه اي از ياد خدا غفلت نمي كنند و در هاله اي از تفكر و انديشه به عظمت و نظام خلقت زمين و آسمان مي نگرند . حتي اين دسته مؤمنين چنان مستغرق در ياد خدا هستند كه به هنگام كارهاي مادي و داد و ستد و معامله ، قطب دلشان متوجه خدا بوده و هيچ چيزي نمي تواند آنها را از معبودشان غافل سازد . و محبت آنان نسبت به پروردگار به حدي است كه سراسر وجودشان را محبت پروردگار فرا گرفته است . در اينصورت است كه ديگر جزء بندگان خالص و اولياء خدا در آمده و در يك محيط پر از نورانيت و ملكوت بسر مي برند و با آرامش و شادماني خاطر ديگر هيچگونه خوف و هراس و غم و اندوهي ندارند .
بدينوسيله نفس مطمئنه به سير الهي خويش ادامه داده ، به سعادت و كمال واقعي خود مي رسد و در اين هنگام است كه متخلق به اخلاق الهي و فضائل انساني و اسماء حسنه شده ، نسبت به تمام مخلوقات محبت و عشق مي ورزد زيرا همه موجودات را مخلوق و مصنوع خدا مي داند ، و جز فضائل اخلاقي چيز ديگري از او سر نمي زند ، در اين موقع است كه عبد خالص پروردگارش شده و مصداق حديث قدسي مي گردد كه فرمود : اي بنده خالص من اطاعت و فرمانبرداري مرا بنما تا تو را مثل خود قرار داده و همه عوامل وجود ملك و ملكوت را در اختيار تو بگذارم تا كارهاي خدائي كني .
مقايسه مكتب اخلاق با ديگر مكاتب از نظر اسلام
مكتب اخلاقي اسلامي امتيازات و برتري هاي زيادي بر مكاتب اخلاقي ديگر داشته و به دلائل زير بهترين و كاملترين و عملي ترين مكاتب اخلاقي مي باشد .
1- اسلام اولا به حسن و قبح ذاتي فضائل و رذائل اخلاقي معتقد است ، بر خلاف مكتبهاي غربي و كمونيستي كه براي اخلاق ، حسن و قبح ذاتي و قداست قائل نيستند
. بلكه حسن و قبح اخلاقي را عارضي و در زمان و مكان و موقعيت خاص معتقدند كه تغيير مي كند ولي اسلام مي گويد تمام اخلاق و رفتار و پندار انسان از دو حالت خارج نيست يا ذاتا نيكو و پسنديده است و يا ذاتا زشت و ناپسند است و با گذر زمان ، تغييري در حسن و قبح آن ايجاد نمي شود . راستي و صداقت و امانت همواره صفات نيك بشري بشمار مي آمده اند . و در مقابل رذالت اخلاقي ذاتا پليد و مذموم است مانند دروغ ، خيانت ، ظلم ، بي عدالتي ، بي عاطفگي و امثال آنها و مفهوم و معني هيچكدام از آنها تغيير پذير نيست و ثابت و لا يتغير است و بر خلاف آنچه مكاتب غربي مادي و كمونيستي معتقدند ، هيچگاه دروغ و خيانت و ظلم پسنديده نبوده و هيچگاه راستگوئي ، امانت و عدالت نا پسند نمي گردد .
2- اخلاق در اسلام متكي به مذهب است زيرا اسلام ، معتقد به آنست كه خداوند متعال در همه احوال حاضر و ناظر اعمال او بوده و هميشه در خلوت ، جلوت ، ظاهر و باطن ، مراقب رفتار و كردار و حتي پندار اوست . چنانكه در قرآن كريم است : « ان ربك لبا لمرصاد » خداوند در كمينگاه حاضر و ناظر اعمال بندگان است و « يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصدور» از آنچه با گوشه چشم خيانت كنيد و يا در ضمير نهان دلتان بگذاريد خداوند آگاه است. علاوه بر نظارت خداوند ، به نقل قرآن كريم دو ملك « رقيب و عتيد » تمام اعمال و گفتار و كردار و پندار ما را مي نويسند « ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد » هيچ گفتار و كردار و پنداري از انسان سر نمي زند جز آنكه فرشته تند نويس « رقيب » كارهاي خوب و « عتيد » كارهاي زشت ما را مي نويسد ، در حاليكه اخلاق در جهان شرق و غرب هيچ پشتوانه اي الا عرف و قانون ندارد .
3- اسلام معتقد به پاداش و كيفر اعمال بوده ، اثر وضعي اعمال را ، هم دراين دنيا هم در عالم آخرت قائل است . « ان خيرا فخيرا و ان شرا فشرا » اگر خير باشد اثر وضعي خوب و شايسته خواهد شد و اگر شر باشد اثر وضعي آن زشت و ناشايسته خواهد بود ، مانند اثر وضعي آب كه برودت است و اثر وضعي آتش كه سوزندگي است زيرا نظام اين عالم بر اساس حق و عدالت خلق شده و داراي يك مزاج حق و حقيقي است . هر كس بر خلاف حق و حقيقت قدم بردارد ، اثر وضعي آن دودي است كه اول به چشم خودش مي رود ، « للحق دوله و للباطل جوله » براي حق دوام و دولتي است و براي باطل جولان موقتي است . پس در همين دنيا ، شخص مسلمان معتقد است كه اثر وضعي عملش را في الجمله مي بيند ، گذشته از آنكه معتقد است چندين برابر پاداش عمل خير و كيفر عمل بد را در نشانه آخرت خواهد ديد آنهم نه در يك مدت محدود بلكه الي الابد و هميشگي تا خدا است پاداش و كيفر اعمالش را خواهد ديد . بر خلاف ماديين كه اصلا معتقد به مبدا و معاد نيستند ، خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :
« من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون »
هر كس ايمان به خداوند و عمل صالح و فضيلت اخلاقي داشته باشد خواه مرد يا زن ، در همين دنيا يك زندگي لذت بخش و خرم و خوش به او عنايت مي كنيم و در آخرت هم به چندين برابر دنيا ، پاداش و جزاي خير به او خواهيم داد.
علاوه بر آنكه در آخرت به كوچكترين عمل خير و شر انسان پاداش و كيفر دائمي و هميشگي خواهد داد به مصداق آيه :
« فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره »
هر كس به اندازه يك ذره كوچك كار خوبي كند در آن سراي پاداشش را خواهد ديد و هر كس ذره اي كار شر كند كيفرش را خواهد ديد .
4- اسلام معتقد است كه انسان فطرتا فضيلت دوست و از رذائل متنفر و كسي كه به خدا ايمان داشته و به عمل صالح و فضائل اخلاقي عمل كند خداوند محبت او را به دل ديگران انداخته و او را محبوب و عزيز مي نمايد و اين محبوبيت و عزت ، د راجتماع و بين مردم بزرگترين آرزو و آمال هر فرد است ، چنانچه در قرآن كريم آمده است :
« ان الذين امنوا و عملوا صالحات سيجعل لهم الرحمن ودا »
هر كس ايمان به خدا آورده و داري عمل صالح و فضائل اخلاقي باشد به زودي ما محبت ديگران را به دل او مي اندازيم تا در جامعه محبوبيت و مجد و عزت پيدا كند . همچنين به مصداق قرآن كريم ، عزت و آبرو و شرافت نيز مي يابد .
« لله العزه و لرسوله و للمؤمنين » .
عزت و شرافت و آبروي حقيقي فقط براي خدا و مؤمنين است .
در چهارده قرن گذشته مكتب اخلاقي اسلام خود را به عنوان برترين و درخشنده ترين و جامعترين مكاتب اخلاقي جهان نشان داده است . اگر بخواهيم سر برتري مكتب اخلاقي اسلام را بر ديگر مكاتب شرق و غرب جستجو كنيم و رمز عملي بودن آن را بررسي نماييم ، شايد مهمترين برتري اخلاق اسلامي بر ديگر مكاتب اخلاقي ، داشتن پشتوانه اعتقادي و ضمانت اجرايي باشد . اين قدرت ايمان به خدا و اعتقاد به پاداش و كيفر روز باز پسين است كه انسان را در برابر گناه بيمه مي كند و يك مصونيت هميشگي و تقواي الهي عطا مي فرمايد كه در انسان يك حالت خويشتن داري و تملك نفس كه همان ملكه عدالت است ايجاد مي شود چنانچه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : « ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا و اذاهم مبصرون »
كساني كه ايمان و تقوا دارند اگر شيطان بسوي آنها رو آورد و بخواهد آنها را به سوي گناه آورد خدا را حاضر و ناظر دانسته بياد خدا مي افتد و جلوي خودشان را از گناه مي گيرند .
علاوه بر آن اساس اين مكتب بر محبت و عشق به خدا و مقدم داشتن خواست و اراده او بر خواست و اراده بنده مي باشد و اين چنين مكتبي عاليترين مكتب اخلاقي است كه مي تواند ريشه رذائل اخلاقي را از بين برده و انسان را به فضائل اخلاقي كامل تربيت كند .
و اما كتاب حاضر ، كه « الاخلاق » نام داشته و در اصل عربي و تاليف مرحوم علامه شبر از دانشمندان بزرگ و مفاخر علماي شيعه عراق مي باشد ، و به همراه تفسير ايشان از مشهور ترين آثار آن مرحوم ، بين علماي اعلاماست ، اين كتاب در دو جلد به فارسي برگردانده شده است كه جلد اول آن توسط جناب آقاي حسين بهجو و جلد دوم آن توسط جناب آقاي مشتاق عسگري ترجمه گرديده است . روايات و آيات متن مدرك يابي شده و مدارك مربوطه در پاورقي نگاه داشته شد.
جلد اول اين كتاب ، در بيان عبادات و فروغ دين و اسرار و حكمت طهارت و صلوه و صوم و حج و زكوه و خمس بوده ، همچنين دستورات واجب و مستحب و امور مربوط به وظائف اجتماعي را مطرح مي سازد .
جلد دوم در بيان فضائل و رذائل انساني و بيان عواملي كه موجب ايجاد هر يك در نفس انساني مي گردد مي باشد و اينكه چگونه مي تواند انسان خود را از اين رذائل و امراض برهاند و به صفات و زيور فضائل نيكو مزين سازد ، تا به هدف مقدس انبياء كه تكميل اخلاق است برسد .
اميد آنكه با مطالعه اين كتاب گرانقدر و ديگر كتب اخلاقي كه مؤسسه دين و دانش ( كتابخانه سيار حائر تهراني ) به چاپ رسانيده و يا به چاپ خواهد رسانيد ، عموم برادران ديني استفاده لازم را برده ، با عمل بدانها به هدف پيامبران كه تكميل اخلاق مي باشد و سعادت و خوشبختي نهايي نائل آيند .