بخشی از مقاله
انيميشن سنّتي
طليعة كميك استريپ امروزي در يك نقاشي ديواري مصري در حدود 2000 سال قبل از ميلاد مشاهده مي شود. در صفحات پي در پي، آن نشان دهندة حركت هاي دو كشتي گير در حالتهاي مختلف است. در يكي از مهمترين تصاوير لئوناردو داوينچي، نشان مي دهد كه بالها در موقعيتهاي مختلف چگونه به نظر مي رسند. فرشتگان جوتو، در حال حركتهاي مكرر خود، بنظر مي رسد كه دارند پرواز مي كنند. ژاپني ها از طومارها براي بيان داستانهاي دنباله دار استفاده مي كردند.
از زمانهاي كهن، ابناء بشر براي دستيابي به مفهوم حركت در هنر خود تلاش كرده اند. از گراز هشت پاي غارهاي آلتا ميرا در اسپانياي شمالي گرفته تا نقاشي هاي كنار باقيمانده هاي فراعنة مرده، اين ميل براي ثبت حركت، يك تم مشترك در سراسر بيشترين تلاشهاي هنري بشر بوده است.
انيميشن واقعي نمي تواند بدون يك درك ابتدايي از قواعد اساسي چشم انسان بدست آيد: دوام تصوير. اين در ابتدا در سال 1828 توسط پل روژة فرانسوي كه توماتروپ را اختراع كرد نشان داده شد. آن يك ديسك بود با يك نوار يا ميخ كه به هر دو طرف آن وصل شده بود. يك طرف ديسك، يك پرنده را نشان مي داد و طرف ديگر يك قفس خالي را. وقتي كه ديسك چرخانده ميشد، پرنده در قفس به نظر مي رسيد. اين نشان داد كه وقتي چشم در معرض يك سري تصاوير قرار مي گيرد، تصويرها را حفظ مي كند.
دو اختراع ديگر براي پيشرفت انيميشن كمك كرد. فناكيسمتوسكوپ. كه توسط ژوزف پلاتو در 1826 اختراع شد، يك كارت مدّور بود كه دور لبههايش شكافهايي داشت. بيننده كارت را بالاي يك آيينه نگه داشته و با چرخش كارت از داخل شكافها نگاه مي كرد. از طريق يك سري طراحي ها حول محيط پيرامون كارت، بيننده شاهد پيشروي تصاوير بود كه منجر به يك شكل در حال حركت مي شد. تكنيك مشابهي در زئوتروپ بكار رفت. در 1860، پير دويني يك نوار كاغذي حاوي ترسيم هايي را در داخل يك استوانة طبل مانند جا سازي كرد. طبل در روي يك محور مي چرخيد و بيننده به
داخل شيارهاي بالاي طبل خيره مي شد. شكل هاي روي سطح داخلي بطور ناباورانه اي زنده مي شدند و به طرز معجزه آوري بطور مداوم دور مي زد.
ساخت پروژكتور و دوربين حركتي توسط توماس اديسون و سايرين باعث ايجاد نخستين ابزار حقيقي و عملي ساخت انيميشن شد. حتي هنوز هم انيميشن با ساده ترين وسايل ساخته مي شد
.
استيوارت بلكتن، يك فيلم كوتاه انيميشن را با عنوان “ قسمتهاي جالب چهره هاي خنده دار” ساخت كه در آن وي چهره هاي فكاهي را بر روي يك تخته سياه رسم كرد، از آنها عكس گرفت و سپس آن را پاك كرد تا مرحلة ديگري از بيان چهره را نقاشي كند. اين جلوة“ توقف ـ حركت” با زنده ساختن نقاشي ها، حاضرين را شگفت زده كرد.
در اوايل قرن بيستم، همه گير بودن كارتون انيميشني چندان زياد نبود و نمايش دهندگان فيلم در جاهاي ديگري بدنبال رسانه هاي تفريحي جايگزين مي گشتند. عموم مردم از مشكل قديمي برشته درآوردن لطايف بصري در كنار هم بدون يك خط داستاني يا هر ايجاد شخصيتي خسته شده بودند.
آنچه كه هنر انيميشن توانست به انجام برساند هنوز در اين دوران مشهود نبود، به غير از كارهاي وينزور مك كي مانند “ دايناسوري با نام گرتي”،1914، كار مهم مك كي اين حقيقت بود كه وي يك شخصيت را در دايناسور خود بوجود آورد، چيزي كه قبلاً تنها در “ فليكس گربه” اثر اتومسمر ديده شده بود. اثر هنري مك كي تأثيري مهيج بر روي حاضرين داشت. مفهوم زنده شدن يك دايناسور بر روي صحنه بسيار شگفت انگيز بود. از ميان تمام انيميشن هاي اوليه، فليكس گربه، قويترين شخصيت تصوري را ايجاد كرد ولي با تكيه بر حقه هاي تصويري براي سرگرم ساختن بيننده ها از پيشروي بيشتر و ايجاد يك شخصيت قويتر بصري باز ماند.
در اين زمان، بيشتر انيميشن ها بر مبناي شوخيها و بزن بزن هاي اوليه بودند كه در مورد كارتونها امروزين هم صادق است. يك كاراكتر با بي رحمي كاراكتر ديگر را مي زند تنها براي اينكه قرباني اش بسرعت خوب شود و جلب توجه و حمايت كند. شايد قهرمان داستان شمشير خود را تاب دهد و شخصيت منفي را تكه تكه كند تا اينكه دوباره بهم وصل شود.
در اواسط قرن بيستم يك تغيير عظيم در اين صنعت حاصل شد: تجاري سازي. استوديو هاي بزرگ پذيراي صنايع كارگاهي كوچكتر شده و استانداردهايي را براي انيميشن سازي تعيين نمودند.
انيماتورها به ازاي تعداد طرح هايي كه ناچار بودند در روز توليد كنند، سهميه به آنها تعلق مي گرفت. اكنون كارتونها به تعداد زياد و بسيار ارزانتر ساخته مي شدند.
روي همان لطايف كار شد و كار شد. با كم شدن نوآوري و خلاقيت در طرحهايي كه روي صحنه جان مي گرفتند، بينندگان هم دلسرد شدند. اين امر باعث ركود و كسادي در تجارت انيميشن شد كه مقارن با ركود اقتصاد ايالات
متحده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استوديوي انيميشن برادران وارنر هم مانند بسياري ديگر كار خود را با تأسي از ديزني و با تصاحب اعضاي پرسنل آنجا شروع نمود. بهر حال، در اواسط دهة 1930، وارنرها اعضاي ديزني تبار خود را اخراج كرده و حيات جديدي يافتند. اين تجديد حيات در مسير كار برادران وارنر باعث خلق كاراكترهايي مانند دافي داك تا په په له پو شد. تا دهة 1940 برادران وارنر، ديزني را پشت سر نهاده و تسلط خود را چنان آغاز كردند كه صنعت انيميشن را بيش از بيست سال مي گرداند. نخستين كارمندان استوديوها، هيو هارمون، ايزادورفرلنگ و رودولف آيزينگ همگي اصلاً در ديزني بودند و همان موقع ديزني را رها كردند. هر كدام با اين توقع كه شركت يونيورسال در توليد فيلمهاي كوتاه« اسوالد خرگوش» ياري برسانند ولي يونيورسال امتناع ورزيد و اين هنرمندان را بدون جايي براي كار باقي گذاشت.
در پاسخ، انيماتورهاي از كار بيكار شده كمپاني خود را شكل داده و براي ساخت كارتون مشغول به كار شدند. توليد اول آنها « بوسكو، بچه پرحرف» بود كه آنها آن را براي كمپاني با نام پاسفيك آرت و تايتل ارائه كردند و از آن طريق يك جامي براي اقدامات خود يافتند. سپس اين گروه سه نفري يك قرارداد را براي توليد يك سريال با نام لوني تونز امضا كردند كه تقليد شوخي آميزي از عنوان « سمفونيهاي احمقانة » ديزني بود.« غرق شدن در وان حمام» اولين لوني تون بود كه در 1930 ساخته شد. اين انيميشن دربارة باسكو و دوست دخترش هاني مي باشد. از زماني كه برادران وارنر براي پيشرفت موسيقي خود وارد اين عرصه شدند، اين كارتون اوليه تنها بعنوان يك پس زمينة موسيقي بكار مي رفت. اين كارتون به عنوان يك برنامة سرگرم كنندة دلپذير كاملاً موفق بود با اينكه يك شروع مستقيم از ميكي موس و ميني ماوس بود. علاوه بر اين، بيشتر شوخي ها مستقيماً از كارتونهاي ساخت ديزني برگرفته شده بودند. باسكو تبديل به جزء اصلي تلاشهاي كاري استوديوي انيميشن برادران وارنر براي چندين سال شد. با اينكه باسكو و هاني هرگز به شهرت ميكي و ميني نرسيدند ولي مغلوب نيز نشدند.
كار بعدي استوديو با كاراكتر ديگري شبيه به ميكي ماوس بود. اين بار آن يك روباه با نام فاكسي بود ولي اين روباه بعد از چند برنامة طنز، محو شد. سپس برادران وارنر بر سر يك سريال ماهانه و مجدداً با قصد به نمايش گذاشتن موسيقي خود به توافق رسيدند. اين بار، نام اين سريال، مري ملوديز بود. كارتون هاي ساخته شده براي اين سري بخوبي دريافت شدند ولي فاقد هرگونه توان حقيقي براي دوام و استمرار بودند. در كل چهار سال آينده، استوديو كارهاي مشابه بيشتري انجام دادند كه هر كدام از آنها به جاي خود خوب بودند ولي بصورت يك مجموعه اين قطعات ساختار يكنواخت و بي تنوعي را تشكيل مي دادند. قسمتي از اين مشكل، نياز بي وقفة هيوهارمون براي پيروي از خطوط ديزني بود. متأسفانه اين امر نه بصورت غير قابل پيش بيني اي منجر به ركودي جدي در مهارتهاي خلاقانه شد. ماهيتاً در طول اين دوره تقريباً هيچ پيشرفت رو به جلويي در استوديوي برادران وارنر رخ نداد.
در اين زمان، بين انيماتورها و مافوق ها بر سر مسائل مالي، اختلافاتي وجود داشت. در نتيجه انيماتورها از آنجا رفتند و باسكو را براي آنها باقي گذاشتند و برادران وارنر متخصصين جديدي مانند جك كينگ و تام پامر را به كار گرفتند. فريتز فرلنگ در واقع بموقع به گروه بازگشت تا براي
بهبود انيميشن هاي پامر كمك كند چرا كه آنها تاكنون توسط برادران وارنر پذيرفته نشده بودند. براي جايگزيني باسكو، گروه جديد بادي را ابداع كردند كه در اصل از تمامي جهات با يك باسكوي سفيد شباهت داشت بغير از اينكه بادي چندان شخصيت پردازي زيادي نداشت. چاك جونز كه يك سهامدار بود، در طول سالهاي متعلق به بادي تا حد يك انيماتور ترقي كرد ولي عملاً نتوانست به بادي كه دو سال بعد از بين رفت كمكي بكند.
فرلنگ تصميم گرفت كه بر روي مري ملوديز تمركز نمايد كه در واقع چندان موفق نبود چرا كه آنها هنوز در مهلكة بحران خلاقيت مانده از قبل گرفتار بودند. در اين زمان، تكز اوري به گروه برادران وارنر پيوست. او، جونز و چند نفر ديگر يك گروه را تشكيل دادند و به يك آلونك كوچك در مجموعة برادران وارنر نقل مكان كردند و به آنها اختيار تام براي خلق چيزي جديد و خلاقانه داده شد.
نتيجة خلاقيت اين گروه يك سبك كاملاً نوين در طراحي كارتون بود. “ جويندگان طلا 49” اولين پيامد تلاشهاي آنان بود. در اين كارتون، يك نسخه از « پوركي خوكه» فعلي معرفي شد. و يك دورة جديد در برادران وارنر آغاز شد كه در آن نه تنها كارتونها ديگر صامت نبودند، بلكه خنده دار هم بودند. چندي بعد، جونز و كلمپت آنجا را به مقصد استوديوي اوب آيوركس ترك كردند ولي بزودي به وارنر بازگشتند.
اين زوج در بازگشت به جمع خانوادگي، توليد كارتونهاي جديد پوركي خوكه را آغاز كردند. آنها يك شيوة نوين نمايش سرعت در انيميشن را ابداع كردند كه قبل از آن حتي در ديزني هم انجام نشده بود. اوري نيز كاربرد تقابل كاراكتر كارتوني با انيماتورها را به كار افزود چنانچه قبلاً در استوديوهاي MGM هم بكار برده بود. علاوه بر شيوه هاي جديد، دو عضو جديد به گروه اضافه شد: كارل استالينگ آهنگساز و مجري راديويي. مل بلانك. مل بلانك بزودي تبديل به بهترين
متخصص صداي استوديو و يكي از مهمترين دلايل براي ازدياد موفقيت هاي كارتوني شد. پوركي خوكه نقش كاراكتر اصلي برادران وارنر را بعنوان يك خوك جوان چاق با يك معصوميت كودكانه بر عهده گرفت. پوركي همچنين تبديل به سخنگوي مشخصة عبارت خاص استوديو شد: ” تمومه، ملت!”
در اكثر سالهاي دهة 1930، پوركي برتري كامل را در اختيار داشت. كاراكترهاي بعدي كه وارد صحنه شدند عبارت بودند از دافي داك و كله تخم مرغي. دافي كار خود را در « شكار اردك براي پورتي » آغاز كرد. دافي تقريباً بصورت يك اردك تقريباً ديوانه نشان داده مي شود كه ك
ار اصلي اش، انجام كارهاي احمقانه است. متأسفانه، اوري ازدافي غافل ماند تا بر روي كله تخم مرغي تمركز كند، يك كاراكتر انسان مانند كه بعداً تبديل به المرفاد شد. دافي بعداً بعنوان شريك و همراه پوركي در كارتونها احيا شد. اين دو كاراكترهاي اصلي در « تو بايد در تصاوير باشي» بودند كه فيلم كوتاه اكشن را يا انيميشن تركيب مي كرد. در همين زمان، جونز بر روي “ دردسر تام بند انگشتي” كار مي كرد و نيز بر روي “ جولگو، سوسك شب تاب” كه هر دو كار در مورد كاراكترهاي كوچك بودند. همچنين در همين زمان، كاراكتر ديگري با نام باگزباني به قلمرو برادران وارنر وارد شد كه اولين حضورش در “ شكارچي خرگوش پوركي” بود. او همانند دافي بعنوان يك احمق كامل شروع بكار كرد كه مانند پوركي ديوانه بود. خلق باگزباني عموماً به باگز هاردوي بر مي گردد. المرفاد نيز بعنوان شكارچي باگزباني بر روي صحنه برگشت. در “ يك خرگوش وحشي” باگز بالاخره تبديل به يك كاراكتر منطقي تر، با ديوانه بازي كمتر ولي همانقدر بد رفتار تبديل شد. اين كارتون شاهد بيان اين عبارت براي اولين بار از سوي باگز مي باشد:“ چه خبر داك؟”. اوايل دهة 1940 دربردارندة پيشرفت باگز، دافي، پوركي و المر بهمراه شيوة برادران وارنر ميباشد.
همچنين در اوايل دهة 1940، تكز اوري استوديو را ترك كرد و نورمن مك كيب جاي او را گرفت و مجموعه اي از كارتونهاي زمان جنگ را ساخت كه آدولف هيتلر و موسوليني را با لوني تون ها بعنوان كاركترهاي اصلي نمايش مي دادند. تا اين زمان، دافي و باگز در استوديو جاي گرفته بودند و پوركي كمي عقبتر قرار گرفته بود. در 1944، استوديو برادران وارنر كه همواره تاكنون بسختي شناخته شده بودند با خريداري شدن توسط ليون اشليزينگر، سرمايه گذار اصلي، بصورت رسمي تبديل به استوديو برادران وارنر شد. بهرحال، استوديو تماس بسيار اندكي با رئيس اجرايي خود، جك وارنر يا هر كدام از برادران ديگر داشت. در واقع جك حتي نمي توانست نام هيچ كدام از افراد استوديو را بخاطر بياورد.
در اين زمان، استوديو سالانه 26 كارتون منتشر مي كرد. در اواسط تا اواخر دهة 19
40، سيلوستر گربه و توييتي از طريق فرلنگ و كلمپت وارد صحنه شدند. در واقع، آنها چنان موفق بودند كه برندة يك جايزة آكادمي شدند. بطور همزمان، چاك جونز مشغول ساخت پپه له پو و رابرت مك كينسون در پي ساخت فاگمورن لگهورن، خروس بلند و پر رو، بچة سيلوستر، يك كانگورو با نام هيپرتي هاپر و شيطان تاسماني بودند. در اواسط دهة 1940، ياسمايت سام در مقابله با باگزباني ساخته شد. بين 1946 و 1956، چاك جونز نشان يكي از بهترين انيماتورهاي س
تارة برادران وارنر را بدست آورد. مايكل ماليتز، يك نويسندة فوق العاده بود كه بسرعت به او ملحق شد. در طول اين دوره، برخي از بهترين كارهاي باگزباني و دافي داك ساخته شدند. « اردك ديوانه» يك اثر فوق العاده خلاقانه است كه در آن دافي تلاش مي كند كه با تغيير صحنه ها و نقاشي هاي فيلم، بهمراه پاك شدن آنها، بسرعت حركت كند. ماروين مريخي در 1935 ساخته شد.
در 1948، جونز سري رودرانر را شروع نمود كه در آن كايوت بر عليه رودرانر عمل كمي كند. اين سريال از آن جهت با بقيه متفاوت است كه هيچ ديالوگي وجود ندارد و مكان آن همواره در بيابان است. تا زماني كه وارنرها استوديو را در اواخر 1953 بستند، انيماتورها به ابداع و استخراج تعداد بسيار زيادي كاراكترهاي مربوطه و كارتونهاي سرگرم كننده ادامه دادند.
در 1953، وارنرها با اين پيش بيني كه كارتونهاي سه بعدي بزودي بازار را قبضه خواهند كرد و آنها توان دستيابي به هزينة توليد سه بعدي را ندارند، استوديو را تعطيل كردند. برتري اين گروه از بين رفت، چاك جونز حتي در ديزني كار كرد، تا چهار ماه بعد كه وارنر تصميم به بازگشايي موسسه كرد. خوشبختانه، جنون سه بعدي فروكش كرد.
دهة 1960 شاهد كاهشي در كيفيت انيميشن هاي استوديو برادران وارنر بود. استالينگ بازنشسته شد، فاستر و ماليتز آنجا را به قصد هاناباربرا ترك كردند. رنگهاي شفاف و روشن نرمال شدند و اغلب بر كاراكترها فائق مي آمدند. امتياز عظيم اركستر اكنون يك چيز كهنه بود. در تلاش براي بازگرداندن حيات به استوديو، جونز و فرلنگ“ شوي باگزباني” را ابداع كردند. اين گرچه باعث اشتياق كوچكي شده ولي براي بازگرداندن ارزش سرگرم كنندكي پيشينيان خود ناكام ماند. سالهاي پايان توليد در وارنرز در اثر خستگي و كسالت كم بار بود. ايده ها و كاراكترهاي جديد هم اصلاً متوقف شدند.
وقتي برادران وارنر در استوديوي كارتون خود را بستند، هر آنچه كه استوديو را چنان مسحور كننده ساخته بود، محو شدند. بهرحال اين مرگ انيميشن برادران وارنر نبود. فرلنگ و يكي از رؤساي برادران وارنر استوديو را براي اغاز كار خود اجاره نمودند. در عرض يك سال، مدير ديگري از وارنرز بازگشايي دپارتمان كارتون آنجا را يك ايدة خوب تلقي نمود. اكنون، آنها استوديو را براي كار توسط فرلنگ در استوديوي قديمي برادران وارنر اجاره كردند تا كارتون براي آنها بس
ازد. اين اقدام جديد بيش از 60 كارتون توليد كرد كه همة آنها بسيار بد بودند. رودرانر و دافي داك داراي رل هاي جديدي شدند كه اصلاً متناسب كاراكترهايشان نبود. علي رغم كيفيت ضعيف فيلم ها، آنها باندازة كافي براي اينكه استوديو تحت كنترل مستقيم وارنر و نه تحت امتياز فرلنگ بازگشايي شود كافي بودند.
بمدت چند سال، استوديوي بازگشايي شده چند كارتونOK ارائه كرد ولي چنان چيز چشمگيري نبودند. در 1969، از آنجا كه هيچ نيروي ماهر جديدي به استوديو نپيوسته بو
د، وارنرها تصميم به تعطيلي كامل و نهايي استوديو گرفتند. شايد هم نه.
در اواخر دهة1970، برادران وارنر به چاك جونز اجازه دادند كه كاراكترهاي لوني تون را احيا كنند تا استوديوي كارتون را زنده كند. اين كارتونهاي جديد در يك برنامة تلويزيوني بنمايش در آمدند و بسيار خوب بودند. در واقع حيات جديدي به كاراكترهاي قديمي داده شد و استوديوي كارتون با بازگشت فرلنگ، بلانك و ماليتز بر روي پروژه ها، يك موفقيت عظيم بود. فرلنگ در اواسط دهة80 بازنشسته شد و بازيگران مهم زيادي مردند ولي استوديو انيميشن برادران وارنر اكنون پابرجا بود و حتي به سمت بازارهاي تجاري بسط مي يافت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حركت با سكون آغاز مي گردد
راه زيادي از ژاپن كهن تا اسپيدريسر وجود دارد. ولي آن همانجاست كه همه چيز آغاز مي شود، با هنرمندان ژاپن كهن كه حس زيبايي شناسي و عشق آنها براي هنر دراماتيك، تحت لواي“ انيمه” يا انيميشن ژاپني امروز قرار مي گيرد. شما مي توانيد اين را در سكون آرامش انگيز يك چشم انداز ژاپني مشاهده كنيد؛ فلسفة شرق به هنر آنان راه يافت و سپس اين رشته از طريق انيميشن امروزي آنان ادامه مي يابد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از چشم اندازهاي كهن، جرقه اي رو به پيش....
.... تا قرن بيستم، عصر مدرن مشابه با چشم اندازهاي پرنده گون، رماني تصويري است كه همان manga نام دارد. حس آرامش در ميان يك جهان آشفته از فلسفة شرق برگرفته شده و بزيبايي به صورت اين آثار در مي آيد؛ كاراكترها خويشتن دار هستند و تا زماني كه درگير جنگ نشده باشند بندرت آن ژست هاي تكان دهندة مرسوم در كميك هاي غربي را به خود مي گيرند. پيشرفت منطقي از رمان تصويري تا انيميشن ممكن است چنان به نظر برسد كه اين حس آرامش را به مخاطره انداخته است؛ چگونه مي توان بوسيلة حركت، آرامش و سكون را به نمايش در آورد؟
طليعة انيميشن مدرن در بطن L.A. ( لس آنجلس) نهفته است.
در 1963، ژاپن در حال بهبود از شرايط نابود كننده و تباهي جنگ جهاني دوم بود. انيماتورهاي ژاپني كه بشدت تحت تأثير و نفوذ كاراكترهاي والت ديزني با اجزاء عظيم و بيانگر آنها بودند، شروع به تقليد از سبك غربي نمودند. « اتم تتسوان» داستان يك پسر بجه با يك قلب اتمي در ميان نخستين يورشهاي ژاپنيان به سمت قلمروي بود كه در آن آنها برتري اندكي نشان داده بودند.
موفقيت ژاپن در تلاشهايشان در داستانسرايي چنان عظيم بود كه ديزني
در واقع بخاطر دزديدن داستان شيرشاه از يك سريال ساخته شده توسط اوساموتزوكا( خالق اتم تتسوان) مورد بازخواست قرار گيرد. ديزني هر گونه اطلاعي را از اين سريال و كلاً از انيميشن ژاپني تكذيب مي كند.
جذابيت اتم تتسوان و تقابل هاي حقيقي بين كاراكترهاي داستانهاي اوليه مشابه آن باعث ايجاد تقليدي از اولين انيمة ژاپني شد؛ اين تقليد بعنوان طرفداران موج اول انيميشن ژاپني شناخته مي شود.
موج دوم بسرعت پديد آمد...
گرچه ممكن است نام ايپه اي كوره اي را نشنيده باشيد. ولي بسيار محتمل است كه محصول خلاقيت وي را بشناسيد ـ يك پسر بچة چشم روشن با موهاي تيره كه وقتي اتومبيلش را دور پيست گاز مي دهد، مانند يك شيطانك مي راند. اسپيدريسر، ريسر ايكس، پاپز، تريكزي، و تمامي آنچه كه به موج دوم انيمه تعلق دارد كه از سرزمين آفتاب تابان شكوفا مي شوند.
« تيم علمي گاچامان» كه هم اكنون با عنوان « رانندة عقاب» دوباره در ايالات پخش مي شود مسؤول ايجاد طرفداران موج دوم است كه اسپيد در خلق آن ناكام ماند: اين اواخر دهة 1960 بود و انيميشن هرگز مشابه آن نبود.
در برافروختن موج دوم، ليگي ماتسوموتو و كروزر فضايي او يعني ياماتو( در اينجا با عنوان بليزرهاي ستاره اي پخش مي شود) نيز مؤثر بودند.
علاقه بيشتر شد….
انيماتورها در ژاپن شروع به نوشتن براي بازارهايي بجز برنامه هاي علمي ـ داستاني كردند. چندين برنامه با هدف قرار دادن دختران نوجوان ايجاد شدند. مثالهاي اين نوع امروز عبارتند از سيلورمون( ماه دريانورد) و درتي پير( جفت كثيف) كه علي رغم آنچه نام آنها و لباسهاي آنها ممكن است ابراز كنند، نسبتاً براي كودكان معمولي قابل قبول بودند.
و تا پايان دهة 70….
كاپيتان هارلوك؛ راهزنان فضايي؛ ياماتوكروزر فضايي؛ كهكشان. اين محصولات جديد انباشته از درام و داستانهاي زيبا بودند؛ در سراسر آنها شامل قهرمانها، آدمهاي بد و
كاراكترهاي متنوع بودند كه هنوز داراي آرامشي بودند كه به آنها اجازة رويارويي با دشمنانشان با عزم راسخ و نيز حمله به موانع با يك رفتار بزرگ منشانة خارجي را مي داد.
و سپس نقطة عطف ديگري پديدار شد ـ داستاني دربارة يك ربات با نام موبيل سوت گاندام.
با نمونة بي مانندي از رشد و تنش دراماتيك بهمراه ايده هاي فني تصويري گسترده، گاندام زمينة موجود در انيميشن را شكست. مفهوم نيوتايپ را متبادر ساخت ـ يك موجود قدرتمند تر و قابل تر از يك انسان معمولي، يك مجموعة با استعداد از اجزا و افراد كه انسانهاي معمولي براي حفاظت در مقابل تهديدات خارجي همانند نيو تايپ هاي ديگر، به آن وابسته بودند.
عصر طلايي انيميشن: دهة 80……
ماكروس ساگا، كه در اينجا با نام سريالي آن روبوتك شناخته مي شود، و شخصيت پردازي آبكي مايسون ايكوكو كه جالب ترين قسمت اين انيميشن شمرده مي شود. ماكروس كه با يك طرح داستاني فوق العاده مناسب آغاز مي شد موفقيت زيادي يافت و آن بخاطر كاراكترهايي بود كه در طول دورة زماني داستان رشد مي كردند و نيز بخاطر طرحهاي مكانيكي مفصل و فوق العاده دقيق آن جنگنده هاي جت/ فضا پيما هاي تغيير شكل دهنده/ ربات
هاي جنگنده 50 فوتي كه توسط اشخاص بي تجربه اما ماهري مانند ريك هانتر هدايت و رانده مي شدند و نيز توسط رفقاي او كه توسط قلعه هاي جنگي بزرگ تغيير شكل دهنده اي از يك دنياي ديگر همراهي مي شدند. به جنگ شجاعانه اي عليه زنترادي غول پيكر و كروزرهاي جنگي اش كه به شكل سيب زميني بودند و براي فتح زمين آمده بودند مي رفتند.
ميسون ايكوكو كه اثر تقليدي از يك كمدي انيميشني فوق العاده موفق بود.