بخشی از مقاله
توبه و جايگاه بلند آن در عرفان
يكىاز مباحث مهم درعرفان عملى و مقاماتالعارفين توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علماخلاق، متكلمان و محدثان از جايگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفيان توجهاى خاص و عنايتى ويژه به آن مبذول داشتهاند. سيرى اجمالى در آثار مشايخ بزرگ به وضوح نشانگر اين معنى است. از آثار ارزشمند آنان چنين بدست مىآيد كه تقريبا همه اينها توبه را از مهمترين مقامهاى سالك راه حق مىدانستهاند. بعنوان نمونه در آثار مختلف پير هرات از كشف الاسرار گرفته، منازل السائرين و صد ميدان و... اين مطلب با اهميتخاصى طرح شده است. محيىالدين عربى، چهره برجسته عرفان اسلامى باب مفصلى را در دايرةالمعارف بزرگ
خود(الفتوحات المكيه) (۲) به اين امر اختصاص داده است.
نجمالدين رازى در «مرصادالعباد» دو مبحثبسيار مهم در اين مورد دارد. مولوى افزون بر طرح مسئله توبه در «مثنوى معنوى» به مناسبتهاى مختلفى، توبه نصوح را بطور جالب، جامع و مشروح بيان فرموده است. بلبل گلستان شعر و عرفان، حافظ شيرازى در حد قابل توجهى مسئله را مدنظر داشته و در سى و دو بيت از ديوان خود به بيان توبه پرداخته است، ابن فارض شبسترى، و نسفى هر كدام بنوبه خود بر اهميت اين موضوع اصرار ورزيدهاند. ما بعنوان نمونه سخنى از خواجه عبدالله انصارى را در ارزش والاى توبه نقل مىكنيم: «...توبه نشان راه است، و سالار بار، و كليد گنج، و شفيع وصال، و ميانجى بزرگ و شرط قبول و سر همه شادى.»
از نشانههاى اهميت توبه، تاريخ ديرينه آن است; زندگى آدم ابوالبشر در اين ناسوت خاكى با آن آغاز مىشود، پيام آوران بزرگى همانند ابراهيم، اسماعيل، يونس، موسى و پيامبر بزرگ اسلام - صلىالله عليه وآله - هموار در حال توبه و در طلب توبه الهى بودهاند. اميرالمومنين علىابن ابى طالب - عليهالسلام - كه همه صوفيان و عارفان بوجودش افتخار مىكنند و وى را مرشد مرشدان و... مىدانند - و فرزندان معصومش - بويژه امام زينالعابدين - عليهالسلام - رهنمودهايشان و خصوصا
نيايشهايشان مملو از توبه و استغفار است و سلوك معنوى بسيارى از ستارههاى درخشان آسمان عشق و عرفان مانند رابعه عدويه، ابراهيمبن ادهم و فضيل عياض و... با توبه آغاز مىگردد و بسيارى از عارفان بزرگ آن را نخستين گام سالك در راه سازندگى مىدانند.
از ديدگاه قرآن هم كه بىگمان از مهمترين منابع عرفان است، دهها آيه به اين امر خطير اختصاص داده شده است، واژه «توبه» و مشتقاتش نود و دو بار و «استغفار» و مشتقاتش چهل و پنج مرتبه در كتاب خداى عزوجل استعمال شده است. افزون بر اينكه در آيات متعدد و مختلف ديگر هم بدون
ذكرى از اين واژهها اين مسئله مطرح شده است. مفسران كتاب خدا نيز با عنايتى خاص به شرح و بسط و تفصيل معناى اين واژه كوتاه اما پر محتوا پرداختهاند; تاملى اندك در تفاسير شيعه و سنى بويژه تفاسير عرفانى به روشنى اين واقعيت را نشان مىدهد بعنوان نمونه پير هرات در تفسير ارزشمند خود ذيل اكثر آيات توبه و استغفار، در ابعاد گوناگون توبه سخن رانده است و آهنگ كلام وى نشانگر اين است كه گاه آنقدر تحت تاثير نورانيت قرآن قرار گرفته كه عنان اختيار از كف داده و
مطالب والا و گرانقدرى كه سرشار از سوز، شيفتگى و عشق است، براى ما بيادگار گذاشته است. علامه طباطبايى نيز افزون بر تفسير اين آيات بحث مفصلى در ذيل آيات ۱۷ و ۱۸ سوره توبه طرح فرموده است.
اخبار و روايات بسيار زيادى نيز در اين باره وارد شده است كه بىگمان مورد استفاده و استشهاد عرفا در اين مبحثبوده است; مرحوم مجلسى مجموعهاى از اين روايت را در «بحارالانوار» گرد آورده است.
خواجه نصير طوسى - رضوانالله تعالى عليه - در تجريد نيز بابى را بعنوان توبه گشوده است و شارحان كتاب وى هم مطلب را مورد شرح و تفصيل قرار دادهاند از مجموع اينهانتيجه مىگيريم كه:
توبه در عرفان، اخلاق، قرآن، حديث و كلام از جايگاه والا و ارزش گرانقدرى برخوردار است.
به هرحال،توبه يكى از مقامات العارفين است، قبل از شروع بحث، به توضيح معناى مقام و سلوك مىپردازيم.
معناى سلوك و مقام
هدف عارف وصول به حق و رسيدن به محبوب است واين مهم جز از راه سلوك و طى مقامات بس دشوارى ميسرنمىگردد، و توبه يكى از اين منازل و مقامها است. از اينرو از باب مقدمه اشارهاى به معناى سلوك و مقام نموده و در اين مورد به نقل كلام تنى چند از عارفان بزرگ بسنده مىنماييم.
شيخ محمود شبسترى در توضيح معناى سلوك و مقام چنين مىفرمايد: «سلوك سالك سفرى
معنوى است و در اين سفر مراحلى قطع مىكند و از منازلى مىگذرد در هر مرحله مقامى است كه سالك به آن در مىآيد و پس از اينكه در يك مقام به كمال رسيد به مقام برتر مىرود، مقام مرتبهاى از مراتب سلوك است كه به سعى و كوشش و اراده و اختيار سالك بدست مىآيد. روانباشد از مقام خود اندر گذرد بىآنكه حق آن مقام بگذارد. در جريان آمدن به اين مقامات وگذار از آنها آيينه دل سالك صفا مىپذيرد و از جهان معنوى به او فيضها مىرسد... سالك در قدم اول به توبه متصف مىگردد.»
و عزالدين كاشانى در«مصباحالهداية» مىفرمايد:«مقامات در اصطلاح صوفيان اقامتبنده است در عبادت از آغاز سلوك به درجهاى كه به آن توسل كرده است و شرط سالك آنست كه از مقامى به مقام ديگر ترقى كند. و در تعريف آن آوردهاند مراد از مقام مرتبهاى است از مراتب سلوك كه در تحت قدم سالك آيد و محل استقامت او گردد و زوال نپذيرد.»
تعداد و ترتيب مقامات
در تعداد منازل و مقامات و ترتيب و نظم آنها عبارات عارفان مختلف است. بعنوان مثال: ابونصر سراج (متوفى ۳۷۸) مراحل سلوك را هفت مقام مىداند كه به ترتيب عبارتند از: توبه و... ابومحمد الكلاباذى (م ۳۸۰) در كتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف» از باب ۳۵ تا ۶۱ تاليف خود به ذكر پارهاى از مقامات پرداخته و از توبه آغاز و به توحيد ختم كرده است.
عزالدين كاشانى (م ۷۳۵) در مصباح الهدايه مقامات را ده مرحله دانسته است و از مقام توبه آغاز و به رضا ختم كرده است. به روايت هجويرى در كشفالمحجوب اول كسى كه اندر ترتيب مقامات و بسط احوال خوض كرد «ابوالحسن سرى بن المفلس السقطى» استاد و دايى جنيد بغدادى بود مىگويد هر كدام از انبيا مقامى دارند پس مقام آدم توبه بود. و حاصل سخن آنكه: سخن بزرگان عرفان و تصوف در تعداد منازل و مقامات مختلف است ، برخى تعداد آنها را هفت، و برخى ده و
برخى چهل، روزبهان اصفهانى هزارويك ، پيرهرات (خواجه عبدالله انصارى) صد و... دانسته اند.
در چينش و نظم و ترتيب آنها نيز بهمان اندازه سخن عارفان مختلف است. در هرحال بسيارى از شخصيتهاى برجسته عرفان، توبه رامقام اول و نخستين منزل سير صعودى و سفر روحانى سالك دانستهاند.
توبه اولين مقام و منزل عارفان
بى گمان، سالك راه حق براى وصول به سرمنزل مقصود بايد منازل و مقاماتى را طى كند و توبه اولين مقام و منزل سالكان راه حق است. كسى كه مىخواهد به سوى او سير كند بايد روى از دنيا، خود و هرچه غيراوست، برتابد و باتمام وجود متوجه حق شود و اين جز با انقلابى بزرگ از درون كه ديو منيت و هواهاو شهوتهارا از تحتسيطره وسلطنت دل برافكند، ممكن نيست و اين است كه زمينه ساز اجابت دعوت خدا و استفاضه از فيض او و نخستين پله نردبانى است كه آنسويش درياى بى
كران وجودالهى است. و به بيانى ديگر: براى اينكه عارف واصل شود، بايد مقامات و منازل بس دشوارى رابپيمايد و اين پيمودن مراحل و مراتب منظمى دارد كه نخستين آنها توبه است; چرا كه اين حركتى است كه با فضل خدا آغاز شده، براى او وبسوى او و توام با عشق او است و براى اينكه راه اين سير صعودى هموار گردد،بايد سالك طريق حق، آتش، در دل افكند و آن آتش شعله بركشد و شعلهها فروزان شود تا ريشههاى گناه و آثار و تبعات غفلتها، ترك اولىها و... سوخته شود ودل
شيفته شيدا را آماده حركتبسوى او كند و اين همان توبه است كه البته پس از يقظه و بيدارى حاصل مىشود. بنابراين، سائرالى الله قبل از هر چيز به توبهاى حقيقى بپردازد و تمام توان و تلاش خود را به منظور كمال آن مبذول دارد كه توبهاى كامل و نصوح وار، زمينه ساز مقام بعدى. و به قول پيرهرات: «ميدان دوم، ميدان مروت است، از ميدان توبه، ميدان مروت زايد.» و عارفان بزرگ و عاليقدر به اين واقعيت تصريح فرمودهاند كه نمونههايى از آن به شرح زير است:
«ميدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن استبه خداى... توبه نشان راهست و سالار بار و كليد گنج، و شفيع وصال، و ميانجى بزرگ، وشرط قبول و سرهمه شادى.»
عزالدين كاشانى مىگويد:«اساس جمله مقامات و مفتاح جميع خيرات واصل همه منازل و معاملات قلبى و قالبى، توبه است.»
هجويرى در كشف المحجوب مىگويد: اول مقام سالكان طريق حق، توبه است. دكتر سيد محمد دامادى در كتاب «شرحى برمقامات العارفين» مىگويد:
توبه را بابالابواب گويند، زيرا اول چيزى است كه طالب سالك به سبب و وسيله آن چيز به مقام قرب حضرت خداوند وصول مىيابد، توبه است.»
از موارد متعددى از كتاب مشارقالدر استفاده مىشود كه توبه مقام اول عارفان است.
در مرصادالعباد مىفرمايد: «چون مريد به خدمتشيخ پيوست و... بايد به بيست صفت موصوف باشد تا داد صحبتشيخ بتواند و سلوك اين را ه بكمال او را دست دهد. اول مقام توبه استبايد كه توبتى نصوح كند كه بناى جمله اعمال بر اين اصل خواهد بود و اگر اين اساس بخلل باشد در نهايت كار خلل آن ظاهر شود و جمله باطل گردد وآنهمه رنجها حبط شود.»
شبسترى در گلشن راز مىفرمايد:
به توبه متصف گردد درآندم
شود در اصطفاء ز اولاد آدم
و لاهيجى مىفرمايد: «بدانكه در طريق سير الىالله و سير رجوعى، اول مقامى كه سالك سائر برآن عبور مىنمايد، مقام توبه است.. . اشاره براين معنى است كه: در هنگام توجه به جانب عليين ابرار و شروع در سلوك طريقتبه توبه.... متصف گردد و توبه صفت وى شود.
مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى در رساله لقاءالله پس از بيانات سودمند و جامعى در اثبات لقاءالله يعنى امكان رسيدن بهمقام بلند عرفانى و معنوى از طريق مجاهده، مىفرمايد: «آرى بعد از اينك مقصود معين شد آن وقت دامن همتبه كمر بزند و بگويد:
دست از طلب ندارم تاكام منبرآيد
ياجان رسد به جانان ياجان زتن برآيد
توبه صحيحى از گذشتهها بكند...» در مصباحالشريعة مىفرمايد: «التوبه حبل الله و مدد عنايته ولابد للعبد من مداومة التوبه على كل حال.»
در ميدان عمل نيز بسيارى از مشايخ بزرگ عرفان و تصوف از توبه آغاز كردهاند كه بذكر نمونههايىاز آنان مىپردازيم.
توبه اولين منزل رابعه عدويه
شايد عطار نيشابورى اولين كسى باشد كه قسمتهاى اول شرح زندگى رابعه عدويه را نوشته است، علىرغم مسلك شعرى و عرفانى عطار وتلاش گسترده ايشان در جهتبزرگ نشان دادن چهره عارفان، عطار داستان توبه رابعه را بسيار مجمل و كوتاه و با شتابى تمام نقل كردهاست. و احتمال ديگرى را درباره وى تقويت نمودهاست، عبارت وى دراين باره چنين است... «و گروهى گويند در مطربى افتاد آنگاه بردستحسن توبهكرد و در ويرانه ساكن گشت...»
عبدالرحمن بدوى پس از تاملى عميق در عبارت عطار و بيان علتشتابزدگى وى در توبه «رابعة» ضمن تحليل نسبتا مفصلى همين روايت عطار را صحيح دانسته و اولين منزل رابعة را توبة مىداند.
توبه،اولين منزل ابراهيم ابنادهم و فضيل عياض
اولين منزل ابراهيم ابنادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. حركت عرفانى فضيل عياض نيز با انقلابى كامل و جامع از درون (توبه) آغاز مىشود. معنويت و عرفان «بشرحافى» نيز از توبه آغاز مىگردد.
البته همانگونه كه اشاره كرديم همه عرفا در اين مورد اتفاق نظر ندارند و برخى از آنان مقام اول را توبه نمىدانند، بعبارت ديگر در مورد اينكه نخستين منزل سالك چيست؟ اختلاف است و در اينجا اين مبحث رابه كلام محىالدينابن عربى در مورد اختلاف ختم مىكنيم:
«ميان اصحاب ،در مورد اولين مقام عارف و سالك اختلاف است; برخى از آنان فرمودهاند: اولين مقام «يقظة است و برخى فرمودهاند: اولين منزل «انتباه» است و برخى فرمودهاند: نخستين گام «توبه» است.»
مفهوم توبه
توبه در لغت: توبه از ماده «توب» به معناى «رجع» (بازگشت) است. ابن فارس متوفاى ۳۹۵. ه در «معجم مقاييس اللغة» مىگويد: «توب» التاء والباء والواو كلمة واحدة تدل على الرجوع يقال تاب من ذنبه اى رجع عنه، يتوب الى الله توبة ومتابا...»
ابنمنظورلغوى معروف مىگويد: «التوبة الرجوع منالذنب... و تاب الى الله يتوب توبا و توبة و متابا اناب و رجع عن المعصية الىالطاعة... و تاب الله عليه وفقه لها والله تواب يتوب على عبده.»
راغب اصفهانى مىگويد:«توبه ترك گناه به بهترين وجه است و آن رساترين شكل پوزشخواهى است زيرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمى ندارد:
۱- اينكه پوزش خواه بگويد اين كار را انجام ندادهام. (كار را از اساس منكر شود.)
۲- بگويد آنرا بدين دليل انجام دادهام. (عذرى براى كارش بتراشد.)
۳- اين كار را انجام دادهام وگناه كردهام و از بن و بيخ آن را ترك مىكنم.
توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم استحقيقت توبه است اما بد نيستبعنوان مقدمه به ذكر پارهاى از تعاريف توبه كه در گوشه و كنار كتب عرفانى آمده استبپردازيم.
الف: جرجانى مىگويد:«...و در اصطلاح شرع پشيمانى از گناهان است و صوفيان مىگويند: توبه رجوع به خداى تعالى استبراى گشودن گرهامتناع از قلب وبرخاستنبه تمام حقوق پروردگار.»
ب: عبدالرزاق كاشانى در شرح منازل السائرين پير هرات مىگويد: «توبه بازگشت از مخالفتحكم حق استبه موافقت او پس تا زمانى كه مكلف حقيقت گناه را نشناسد و نداند كه فعلى كه از او صادر مىشود مخالف حكم خدا استبراى آن مكلف رجوع از گناه صحيح نيست»
ذوالنون مصرى: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصرى، توبهاى است توبه دل،نيت كردن استبر ترك شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترك گرفتن دست ازمناهى و توبه پاى،نارفتن به مناهى.»
سهلبن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پسانابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابتبه فعل بود و انابتبه دل و توبه به نيت و استغفار از تقصير... اول چيزى كه مبتدى را لازم آيد توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل بركندن و از حركات مذمومه به حركات محموده نقل كردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشى را لازم خود نگرداند و...»
جنيد بغدادى:«توبه را سه معنى است: اول ندامت، دوم عزم بر ترك معاودت. سوم خود را پاك كردن از مظالم و خصومت.»
خواجه نصيرطوسى (ره):«معناى توبه رجوع از گناه باشد و اول بايد دانست گناه چه باشد.»
دكتر قاسم غنى:«صوفيه توبه را به اين شكل تعريف كردهاند كه بيدارى روح است از غفلت و بىخبرى به طورى كه گناهكار از راههاى ناصوابى كه مىپيمايد، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولى فقط تذكر و تنبه كافى نيست كه تائب شمرده شود مگر آنكه توبه كار بكلى آن معصيتيا معاصى را كه مرتكب بوده و متذكر شده رها نمايد و مصمم شود كه بار ديگر به آن معاصى برنگردد تا به قول شيخ عطار در منطق الطير:
از تف يك توبه برخيزد ز راه
لاهيجى:...بتوبه - كه بازگشتن بجانب حق است و ترك ماسوى الله - متصف گردد.
غزالى در احياءالعلوم، نراقى در جامع السعادات و فيض در محجةالبيضاء در تعريف توبه مىفرمايند: «توبه عبارتست از سه امرى كه مترتب بر يكديگرند و هر كدام علت ديگرى است و آن سه عبارتند از: ۱- علم به مضرات گناه و اينكه سبب دورى از حق تعالى مىگردد. ۲- ندم و پشيمانى. ۳- تصميم و اراده به عمل. كيفيت ترتب اين سه امر به اين صورت است كه آگاهى از زبان گناه لتحالت ندامت و پشيمانى از آن مىگردد و هنگامى كه بخوبى اين ندامتبر انسان مستولى گردد تصميم مىگير
د گناهان گذشته راجبران كند و در زمان حال گناه نكند و تصميم مىگيرد در آينده نيز مرتكب گناه نگردد.
توبه و جايگاه بلند آن درعرفان(۲)
اشاره
گذشت كه: توبه در عرفان، جايگاهى بلند و ارزشى والا دارد و براىاينكه سالك به حق واصل شود بايد مقاماتى را طى كند كه نخستينآنها توبه است.
سخنان چهرههاى برجسته عرفان اسلامى در تعريف حقيقتتوبه نقل شد و اينك قسمت دوم آن مقال را پى مىگيريم
حقيقت توبه
حقيقت توبه چيست؟ آنچه تحت اين عنوان نخستين گام سالكراه حق است ماهيتش از چه قرار است؟ آيا همان تعاريف پيشينتعريفهايى از واقعيت توبه است؟ بىگمان چنين نيست اينتعريفها، همانطور كه محيىالدين مىفرمايد، حد واقعى نيستبلكه جان مطلب چيز ديگرى است و آن اينكه:
هنگامى كه انسان متوجه مىشود كه غفلتها و گناهها حجابىميان او و محبوبش ايجاده كرده كه نمىتواند به او نزديك شود وبه سويش حركت كند; وقتى متذكر مىگردد كه ظلمتبار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سايه افكنده است كه هيچ پرتوىاز نور حق بر آن نمىتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است كه«ويل للقاسية قلوبهم»، پشيمان مىگردد، متالم مىشود و اينآتش پشيمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مىگيرد، شعله مىكشد و شعلههايش فروزان و فروزانتر مىشود
واينشرارهها است كه تمامى آثار شوم، ريشههاى گناه، پردهها وحجابها را مىسوزاند و خاكستر مىكند و ديوارههاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ كه شرارههاى آتش بر آن تابيده و آن را سفيدكردهاست، آماده چسباندن خميرايمان مىكند و مهم اين استكه هيزم اين آتش ندامت ريشهها، شاخهها و برگهاى گناه استكه در دل جاى خوش كرده است. خداى مى فرمايد:«الا من تابو امن و عمل صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان اللهغفورا رحيما.»
چند ازاين الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با اين سوز ساز هر آن دل راكه سوزى نيست دل نيست دل بىسوز غير از آب و گل نيست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حركتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سير كند. توضيح اين كه از ديدگاهعارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهايى است كه گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حكومت مىكند و سالك بايد درنخستين گام بيدار شود، عليه اين سلطه بپاخيزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد كند تا بتواند بهسوى حق پرواز نمايد و اينهمان توبه است و چون حجابها و پردهها نسبى و تشكيكىاست، اين معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمتباشد. و چه از نور، بايد انقلاب درونى و آتش ندامتجان را بلرزاند، متزلزلش كند و با يك دگرگونى و زير و رويىزمينه سير روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقيقت توبههمين است و شرايط و اركانى كه براى آن ذكر شده استيامقدمه و يا از آثار و شرايط توبه است. جان و روح توبه همانسوز، درد،
انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله عليه مىفرمايند:«الندم من الذنب توبة» و علىعليهالسلام مىفرمايد:«الندم علىالخطيئة استغفار» و در جاىديگر نيز مىفرمايد:«الندم احد و باز مىفرمايد:«الندم على الخطيئة يمنع عن معاودتها» و مىفرمايد «من ندم فقدتاب» و امام باقر عليهالسلام مىفرمايد «كفى بالندم توبة» وروايات ديگرى به همين مضمون كه همگى دلالتبر اين داردكهتوبه همانآتش ندامت جانسوزاست.بسيارى از شخصيتهاىبرجسته عرفان هم، همين نظر را دارند و بهنظر ما تعريف صحيحتوبه در همه مراتب، همين است.
پيرهرات در كشف الاسرار مىگويد:
«حقيقت توبهپشيمانى است كه در دل پديد آيد، دردى كه ازدرون سينه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازديده فرو ريزد نه بينى كه شاخى از يك سرآن آتش زنى و از آنديگر سر،آب قطرهقطره مىچكد مصطفى صلىالله عليه و آلهگفت: «من اذنب ذنبا فندم عليه فهو توبة» فضيل عياض به راهزنىمعروف بود، پيوسته با صد مرد در كمين مكابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مىكرد،ناگاه از كمين گاه غيب اين تير قهركه: «الم يعلم بان الله يرى» برجان و دل او زدند فضيل را چناناسيركرد كه در نماز نعره بزد و بيفتاد و كارش بجايى رسيد كه پيرعالمى گشت.»
نجمالدين رازى در مرصادالعباد مىفرمايد:
...او برمثال جوز بود كه در وى مغزايمان بود اماپوست طلخاعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند كه حاملپوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوستخلاص دهند،پوست را غذاى آتش كنند كه «كلمانضجت جلودهم» مغز را درپوست لطايف حق پيچند... اين صفت آن طايفه است كه در حقايشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امايعذبهم و امايتوبعليهم» و اگر فضل ربانى و تاييد آسمانى او را دريابد و پيشاز مرگ اگر همه بهيك نفس باشد نسيم نفخات الطاف خود بهمشام جان او رساندتا از دل شكسته و جان خسته او اين نفسبرآيد و از سر درد اين دوبيتبسرايد.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق كهن ناشده ما نو كرد. اى باد تو بوى آشنايى دارى زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد.
در حال دردى در نهاد وى پديد آيد، آتش ندامت در خرمنمعامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواستسوخت، آتش ندامتبه يك نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا كه هاويه صفتبود بزايد كه «الندم توبه»
و شيخ شبسترى مىگويد:
و حقيقت توبه چيزى جز روى گرداندن و روى كردن نيست«حقيقت توبه آن است كه سالك راه اله را از هرچه مانع وصولبه محبوب حقيقى است از مراتب دنيا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جميع موانع صورى و معنوىرا «فنبذوه وراء ظهورهم» گردانيده مطلقا نظر به غير حق نيندازد.بنياد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازهاىاستيعنى چنان است كهآدمى زندگانى هر روزه و عادى خويشرا بى ارزش ببيند، كمر ش
و مولوى در مثنوى چنين گويد:
«توبه عبارتست از يك نوع انقلاب حال و تحولى در طالبو ابتداى حيات تازهاى است. براى مثال در مورد ابواسحقابراهيم ادهم بلخى متوفاى (۲ - ۱۶۱) گفته شده است كه در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرميده بود و هاى هويىبر بام قصر شنيدو چون از سبب جويا شده، گفتهاند: شترگمكردهايم و در بام قصر مىجوييم. ابراهيم با تعجب پرسيد كهچگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مىكنيد؟مىگويد: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مىطلبى؟! سرانجاماز سرتاج وتختبرخاست و به وادى فقر و سيرسلوك قدم نهادو در اين راه چندان كوشا وگرم سير بود كه بهمقامات و درجاتعالى نايل آمد مولوىاين داستان عرفانى رابهتفصيل آوردهاست:
بر سرتختى شنيد آن نيكنام طقطقى وهاى هويى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفتبا خود چنين زهرهكرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه كه كيست؟ اين نباشد آدمى ماناپريست سرفرو كردند قومى بوالعجب ماهمى كرديم شب بهر طلب هين چه مىجوييد؟گفتند اشتران گفت:اشتربام بركى جست هان پس بگفتندش كه تو برتخت جاه چونهمى جويى ملاقات اله
و مرحوم طبرسى در «مجمع البيان» ذيل آيه شريفه «الاالذينتابوا» مىفرمايد: «اى ندموا على ما قدموا»
ممكن است مراد غزالى دراحياءالعلوم و فيض درمحجةالبيضاء نيز همين باشد. بدين معنى كه علم و آگاهى ازمضرات و زيانهاى گناه را مقدمه توبه و تصميم بر ترك گناه را درآينده از نتايج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات» مرحوم نراقى از بعضى علما نقلمىكند كه ندامت و تالم قلبى حقيقت
توبهاست كه خود مقدورنيست گرچه تحصيل مقدماتش مقدور است. و عجيب ايناست كه در همين صفحهاز بعضى الاعاظم نقل مىكند كه ندامتو پشيمانى خارج از حقيقت توبه است. بيان مرحوم علامهطباطبايى در «الميزان» قابل بازگشتبه همين معنى است. امامحيىالدين تصريح مىكند كه توبه عوام سه ركن دارد و توبهاهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصميم بر ترك گناه وتصريح مىكند كه «الندمتوبة» مانند «الحج عرفة» هست، بله اگرمىفرمود: «الندمالتوبة» دلالت داشت كه توبه همان ندامتاست. مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى در «لقاء الله» توبه رابه همين معنى دانسته و نمونههايى براى آن ذكر كرده است.
فضيلت توبه
در فضيلت توبه همين بس كه توبه كننده محبوب خداوند است.«ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» و پيامبر بزرگ اسلاممىفرمايد: «ليس شيىء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنةتائبة»
پيرهرات در فضيلت توبه مىگويد:
«اى جوانمرد صدهزاران ما هرويان فردوس از راه نظاره دربازار كرم منتظر ايستادهاند مگر عاصىاى از پرده عصيان بيرونآيد و قدم بربساط توبه نهد تا ايشان جانها و دلها را در صدق قدموى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند كه: «وبشرالذين انلهم قدم صدق عند ربهم»
شيخ نجمالدين در مرصادالعباد مىفرمايد:
«...توبه نصوح،بهيك دماو را چنانپاككندكهگويى هرگز بدانآلايش ملوث نبودهاست.كه «التائب منالذنب كمن لاذنب له»چون در وى نصيبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر كنداز دوزخفرياد برخيزد كه «جزيا مؤمن فقد اطفا نورك لهبى»... و نور توبه كهازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فرياد بر دركاتدوزخ و جود بشرى افتاد كه «جزياتائب» كه تواكنون محبوبحضرتى كه «انالله يحبالتوابين و انالله يحب المتطهرين.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربيان اخلاق در فضيلتتوبه بسيار است و مابه همين مقدار اكتفا مىكنيم.
توبه برخاسته از فضل خدا است
ازديدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنايت و محبت الهىاست، توبه هنگامى ميسور و ممكن مىگردد كه انسان از سوىحقتعالى مورد توجه قرار گيرد و خداى بهاو رجوع كند، وقتىانسان مىتواند به خداى باز گردد و اولين گام سفرمعنوى وسلوك مقدس الهى را بردارد كه حقتعالى توبه برانسان كند وبذل توجهى فرمايد.