بخشی از مقاله

سیره امامان


بسمه تعالي
معصوم چهاردهم قائم آل محمد عليه السلام، امام منتظر و مهدي موعود عجل الله تعالي و فرجه كه جهان در انتظار مقدم مباركش دقيه شماري مي كند و دست استعانت به درگاه باريتعالي دراز نموده است و آرزوي فرج آقا امام زمان (عج) را از ساحت مقدس پروردگار مي خواهند.
سنت الهي بر اين بوده كه روي كره زمين بدون حجت الهي خالي نماند،
سنت اليه بر اين بود كه خلقي بيافريند و آنها را بسوي كمال مطلوب بوسيله پيامبران خود هدايت و راهنمائي فرمايد، تا در تمام ازمنه و اوقات قيام به حق كنند و شرايط موفقيت را در قيام آنها شرح و بسط داده كه از چه شرايطي قيام نمايند تا به موفقيت نهائي قائل شوند و برسند،


اين قيام از وظائف حتمي افراد است، خواه آن فر مطاع باشد يا مطيع و در هر حال حكم قيام بايد انجام بگيرد، قيامي به حق براي نشر توحيد و حفظ وحدت عقيده،
قيام براي خدا در اقامه صلوه و اداء زكوه، قيام براي اصلح جامعه، قيام براي پايداري دين و استواري اساس اجتماعي اسلام و قيام براي تكامل احكام و انسانيت كه انسانيت در سير تكاملي دعوت انبياء بوده و هر نبي و پيغمبر هم قيام به وظيفه خود كرده و ملت و امت خود را دعوت به قيام الله نموده است،


حضرت آدم ابوالبشر نبي اول مأمور به قيام بوده تا رسيد به رسالت حضرت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و حضرت خاتم النبيين (ص) كه همه قيام به حق كرده و عقيده توحيد را در خود كيفيت فهم و مشاعر مردم عصر و شرح و بسط داده اند و اين سنت نيز تا آخرين فرد ناجي بشريت خاتم انبياء حضرت محمد (ص) بوده است، با آنكه بعد از رسول الله پيامبر ديگري وجود نداشت كه رسالت مهم الهي را بعهده بگيرد، 12 نفر اوصياي اولي الامر امام بعد از رسول خدا به امر خداوند تبارك و تعالي انتخاب و معرفي شد و حضرت خاتم الاوصيا مهدي آل محمد (ص)، كه ولايت به وجود او تمام مي شود، با تقدم وجودي تأخير ظهوري دارد و همواره د رحال قيام هستند، ولي قيام ها نيز از

نظر زماني داراي انگيزه هاي مختلف هستند، مثلاً قيام اباعبدالله الحسين عليه السلام قابل مقايسه با قيام ساير مردان جنگي با ساير قيام اجتماعي حكومتي نيست، زيرا اين قيام براي بقاء حقيقت و ابقاء حكم توحيد بوده و قيام آل محمد (ص) هر يك در صف خود اثر عميق در جامعه بخشيده است، قيام قائم آل محمد (ص) حضرت مهدي (عج) در تمام بشر عصر ظهور اثر مي بخشد و آن قيام آسماني است كه دست قدرت الهي اين وديعه ولايت را براي قيام به جهت ابقاي توحيد و نبوت و احياء دين و تجديد مجدد عظمت اسلام در پس غيبت نگاهداشته تا روزي كه ظهور كند و دعوت به قيام الله نمايد و انسانيت را تحت لواي قرآن بسوي تكامل معنوي هدايت نمايد.
پيامبر اكرم و رسول مكرم اسلام داراي عقل كل و ختم رسل و قائم بالله بود و جهان به نور ارشاد او منور گشت و در ميان هزار انبياء در سطح بالاتر رسالت قرار داشت و اكمل و اشرف انبياء و انسانها بود، بلكه نه تنها رسول بود كه رسالت به او ختم و به فرزندش مهدي قائم عليه السلام نيز ختم ولايت ختم خواهد شد. زيرا كه امامت همدوش نبوت و مستحكم رسالت است و امام مهدي دوازدهمين وصي بلافصل پيامبر اكرم است و همان شخصيتي كه خود سالهاي سال قبل از تولد مهدي به جهان اسلام معرفي نمود، كه فرموده است: حجه بن الحسن العسكري قائم به حق است و راعي قيام و دوازدهمين وصي من است.
از اوصاف حضرت مهدي (عج) چنين به ما روايت شده كه آن حضرت دعوت نبوي را تجديد مي كند و شجاعت وصول حيدريه را نشان مي دهد، كه اوست عصمت و عفت فاطمه زهرا سلام عليها را نشان خواهد داد و به ظهور خواهد رساند، اوست كه حلم حسن مجتبي و بردباري و شكيبائي سبط اكبر را در قيام مهم خود دارد، قائم به حق است كه شجاعت حسيني سالار شهيدان را

ظاهر مي سازد اوست كه عبادت و اطاعت و طريق بندگي زين العابدين را به مردم عصر نشان مي دهد آن قائم به حق است كه تاثر علمي باقر علوم اسلام را متجلي مي سازد.
حجه بن الحسن العسكري كه علوم جعفري را بر مردم مي رساند و آموزش و پرورش جعفريه را تجديد مي كند، اوست كه علوم كاظمي و ريزه كاريهاي علمي باب الحوائج را ظاهر مي سازد و احتجاجات رضوي را با علماي خارجي و داخلي تجريد مطلع مي كند و چهره حقايق را به جهانيان

نشان مي دهد، اوست كه داراي جود و بخشش تقي متقي و داراي تفاوت تقوي و شرافت و كرامت فاطمي مي باشد: قائم به حق داراي هيبت عسكري و صاحب غيبت الهي است، او حكمه اللهي است كه دست قدرت براي روز مصاديق و مفاهيم صفات اولياء خود در پس پرده غيبت نگاه داشته و آنچه خوبان همه دارند او به تنهائي واجد همة فضائل است،
امام زمان عليه السلام قيام مي كند كه فرصت هاي از دست رفته را براي تكامل معنوي تجريد فرمايد، او قيام مي كند تا بشر را با تعديل تمدن مادي به سرحد تكامل معنوي برساند،
او مظهر نمونه عدل و داد و عدالت و تساوي حقوقي جامعه انساني بوده و هست و اوست كه به زنگي پرآشوب جهان و قتل و غارت و كشتارهاي بي رحمانه خاتمه مي دهد و يك محيط امن و امان و پرآسايش را توام با حكميت قرآن بوجود خواهد آورد كه قرنها ادامه خواهد داشت.
اين حجت الهي و اين قائم جهان اسلام و اين آفتاب عالمتاب وجود دوازدهمين شخص ولايت در آسمان وجود بشريت در نيمه شعبان سال 255 هجري در كشور عراق در شهر سامرا (سرمن راي) بر جهانيان پرتوافكن گرديد،
امام مهدي (عج) در پانزدهم شعبان المعظم سال 255 هجري در زمان حكومت المتعمد عباسي متولد، پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري و مادر محترمه اش (نرجس) دختر امپراطور روم شرقي است، كه آن حضرت پنج ساله بود كه پدرش امام حسن عسكري شهيد شد و در مسند امامت قرار گرفت و در پنج سالگي بنا به فرمان خداوند غيبت صغري فرمود (علت غيبت آن حضرت عمليات ايدائي حكومت سفاك عباسي و بعضي از نزديكان آن حضرت مانند عمويش جعفر كذاب بود البته ناگفته نماند كه مصلحت و تقدير خداوندي نيز در غيبت آنجناب دخيل بوده).
و اما جعفر كذاب برادر امام حصن عسكري در مقام غصب مقام منيع امامت كه يك وديعه الهي مي باشد، بود و با دسيسه چيني و پشتيباني حاكمان مزدور خود را امام معرفي كرد و عده اي از اشخاص ساده لوح و خصوصاً حكومتي ها دور و برش جمع شدند. جعفر از دشمنان درجه اول آن حضرت و امام مقتدا ولي عصر محسوب مي شد و در موقع تشييع جنازه امام حسن عسكري (ع) جعفر كذاب خواست بر جسد برادر نماز بخواند كه وجود مقدس امام مهدي فوراً وارد شد و دست عموي خود را گرفت و به عقب زد و فرمود: عمن من از شما اولي ترم و نماز بر پدر بزرگوار خود خواند،


امام حسن عسكري (ع) در سال 231 متولد و در سال 260 هجري مسموم شد و درگذشت و 29 سال عمر پربركتش بود فقط نسل او منحصر به مهدي پسر پنج ساله اش بود كه از نرجس خاتون ملكه رومي و يگانه كنيز خود پيدا كرده بود و دست قدرت الهي حوادثي به وقوع آورد ، تا اين لعبت رومي را كه از صالحترين زنان و پاكترين نسلهاي بشري در اروپا بود آن را به عراق كوچ داد و نصيب حضرت ابو محمد حسن العسكري عليه السلام كرد تا صدف درج گرانمايه ولايت گردد.
ناگفته نماند كه اين يك نيت الهي است كه كانون پرورش اولياء خود را از ساير ارحام الهات منز

ه دارد و از مصالح عاليه ساختمان كند و به تربيت نيكو پرورش دهد و هيچ شكي نيست كه كارهاي خوب را خداوند بدست مردان خوب مي سپارد و او بهترين افراد و بندگان خود را مي شناسد و لذا هر كار خوب را از دست مردان خوب خارج مي نمايد و امور خطير را بدست مردان بزرگ و با كفايت و لايق سپرده كه آنها انجام دهند، براي پرورش اوصياء خود كه گوهرهاي تابناك خلقت بوده اند صدفهاي پاك و پاكيزه اي آفريد و بدست مربيان خداپرست و نيكو سيرت داده تا آنها پرورش نمايند تا قابل يار وجود امام ولي خود گردد ود رخمسه طيبه كه آية تطهير آنها را منزه از هر پليدي معرفي فرمود و گاهي در علل و اقوام ديگر دوشيزگاني پاك و روشن ضمير انتخاب و بدست قدرت خود او را حفظ كرده و از شهري به شهر ديگر انتقال داد تا با آفتاب امامت وضع و مجازات يافته و از ميان مادران كه اصداف گوهرهاي تابناك ولايت بوده اند چند نفر آنها را ديديم كه از ملل غربي انتخاب و به سرزمين وحي و الهام فرستاده اند و ماد رامام عصر نيز يكي از آن ملكه هاي وجاهت و زيبائي است كه از نسل حواريون عيسي بن مريم بوده و دست قدرت اين لطيفه آسماني را براي همسري امام حسن عسكري فرستاده تا گوهر تابناك مهدويت در آن رحم پاك پرورش يابد. نمونه بارز ديگر

شهربانو دختر يزدگرد ساساني بوده كه از مدائن رانده شد و در مدينه كشور عربستان نصيب سالار شهيدان اباعبدالله الحسين (ع) گرديد و حضرت سجاد عليه السلام از او بوجود آمد و نرجس خاتون دختر بزرگترين قياصره روم و از خاندان شمعون وحي بلافصل حضرت عيسي بن مريم عليه السلام بوده كه دست قدرت اين شاهزاده رومي را براي مادري حجه بن الحسن عليه السلام حفظ كرد و به كشور عراق فرستاد.
موضوع مهدويت يك امر آسماني و در تمامي كتابهاي مقدس ذكر آن شده است.
در كتاب زبور داود ص 1955 چاپ لندن كه جزو تورات و انجيل به چاپ رسيده بشارت مي دهد جهانيان را بوجود مصلحي كه از دريا يا دريا داد كند و باقصاي جهان حكمراني نمايد و جمع امتهاي جهان او را بندگي خواهند كرد وجودش براي عالميان بركت است و اين گفتارها همه با معتقدات شيعه نيز مطابقت دارد،
در كتاب اوسياي تورات باب دوازدهم چاپ لندن ص 10113 جنگ عمومي قبل از ظهور مصلح بزرگ واقع م يشود و ايمني براي كسي باقي نمي گذارد سخن مي گويد و سپس وعده امن و امان مي دهد و در باب 33 همان كتاب وعده پادشاه عادلي را مي دهد كه مالك روي زمين مي شود و عالم را بعد از آنكه سه دوم از اهلش نابود مي شود اصلاح مي كند.
در باب دوم كتاب (اشعياي نبي) مرقوم است كه براي خدا روزي است كه بر هر چيزي فرود مي آيد و آنها در برابرش پست مي شوند. اشعياي نبي در باب سيزدهم كتاب خود مي گويد، روز خداوند نزديك است و هلاكتي از جانب قادر متعال مي آيد تا جهان را ويران سازد و گنه كاران را هلاك نمايد،
در انجيل نيز مطالبي آمده است كه حضرت رسول را آفتاب و حضرت علي را ماه و دوازده امام را به دوازده ستاره كه بر سر من قرار دارد تعبير مي كند و نزد خدا رهبري مي شود.
در كتاب (دادنگ) از كتب براهمه و كتاب (جاماسب زردتشتيان) و بعضي فصول انجيل مانند (مكاشفات يوحنا) و كلمات متي و كتاب (دسندرة عيسويان) نقل شده است كه در آخرالزمان پس از آنكه جهان پر از ظلم و جور شد و از اسلام جز نامي بعلت فسق و فجور عالميان و ظلم ظالمان و حسد حاسدان نماند، پادشاهي كه از امت و نسل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است ظهور مي كند و مشرق و مغرب عالم را مي گيرد و بسيار كسان را مي كشد و بتخانه ها را خراب مي كند و بتان را به دريا مي افكند و بسيار از نيكان را زنده مي كند و به كارهاي بزرگ مي گمارد و بسياري از بدان و جادوگران را كيفر ميدهد و بدعت ها را از ميان برمي دارد وعصاي موسي و انگشتر و ديهيم سليمان باد و خواهد بود، همه خلايق او را مطيع مي شوند و جزيه ا زيهوديان قبول نمي كند و اگر مسلمان نشوند آنها را مي كشد و پاپ را به قتل مي رساند و پادشاه فرنگ را خوار مي سازد و مسيح از آسمان به كمكش فرود مي آيد و همه خلايق را بدين واحد در مي آورد از

خوانندگان عزيز تقاضا مي شود در صورت امكان به كتاب مكاشفات يوحنا باب 19 ص 117 مراجعه و مطالعه فرمايند و در بعضي ديگر از فصول انجيل از پادشاهي سخن مي گويد كه كليه جهان را مسخر مي كند و مرغان جهان از پاره هاي گوشت دشمنانش سير مي شوند و در قرآن مجيد نيز بطور صريح در اين بيان آمده كه مسيح روزي از آسمان بزمين خواهد آمد و همه مردم اهل كتاب بريخ شيعه ص 137 آمده كه مسيح از آسمان بزمين مي آيد و پشت سر مهدي نماز مي گذارد و مسيحيان او را مي شناسند و با او و حضرت مهدي (عج) بيعت و پيروي مي نمايند ما شيعيان و معتقدان ولي عصر ارواحنا الفدا انتظار ظهور امام زمان (عج) را داريم يعني مصلح عالم بشريت ك دنيا انتظار او را دارند كه بساط عدل حقيقي را در عالم بگستراند و دنيا را از تاريكي و كفر و نفاق و از ظلم و تعدي صهيونيست هاي ضد اسلام و دين برهاند، نام مبارك امام مهدي و قائم آل محمد صلي الله عليه و آله هم نام جدش رسول ا لله و كنيه آن حصرت ابوالقاسم و القابش حجت، مهدي، خلف الصالح، القائم المنتظر و صاحب الزمان مي باشد.
اين جوان هاشمي دوازدهمين يادگار پيشواي اسلام است كه داراي چشمان سياه و ابروهاي پيوسته و بيني زيبا و بلند قد و ريش انبوه و خال هاشمي درگونه راست مي باشد.
رسول خدا د رحق امام قائم فرمود: مهدي از اولاد من است صورتش مانند ماه شب چهارده مي درخشد رنگش عري گندم گون بلند قد خواهد بود، اوست كه زمين را از عدل و داد پر كند همانطوريكه از ظلم و جور پرشده باشد،
زندگاني آن حضرت از سن 5 سالگي از سال 260 هجري تا سال 330 هجري هفتاد سال (زمان غيبت صغري) شروع شده كه توده مردم و عمال دولت از زيارت جمالش محروم بودند ولي خواص و علما به خدمتش رسيده و كسب فيض مي كردند، و امور شرعي دين و دنياي خود را مي پرسيدند و مشاهير اين دسته چهار نفر وكلاي اربعه كه بنام نواب اربعه مشهورند كه واسطه فيض بشرح زير بودند:
1- عثمان بن سعيد عمري ملقب به ابوعمر كه وكيل حضرت عسكري بود به نيابت آن حضرت منصور شده و اين مرد بزرگوار در سال 300 هجري وفات كرد.
2- محمد بن عثمان پسر بزرگ وكيل امام عسكري كه مردي راستگو و متقي و با فضيلت بوده به وكالت حضرت مهدي منصور شد و او هم در سال 305 هجري وفات نمود.
3- ابوالقاسم حسين بن نوح نوبختي كه محمد بن عثمان قبل از فوتش به امر حضرت حجت ايشان را معرفي نمود كه به نيابت و وكالت برقرار شد و او هم در شعبان هجري وفات كرد.


4- ابوالحسن علي بن محمد سمري كه از بزرگترين موثقين و معتمدين و از فحول علماء فقهاي اسلام است به وكالت و نيابت برگزيده شد واين مرد متقي و زاهد هم د رنيمه شعبان سال 329 هجري درگذشت كه قبل از فوت نايب چهارم توقيفي صادر شد كه ديگر آن حضرت نايبي نداشته و غيبت كبري اختيار خواهد نمود و دومين دوره زندگاني آن حضرت از سال 330 شروع مي شود. همان غيبت كبري است تا روزي كه فرمان مهمي از طرف پروردگار صادر و حضرت مأمور به خروج و ظهور بشوند.
از امام حسين عليه السلام روايت است كه آن حضرت فرمود از ما دوازدهمين مهدي اام ائمه اطهار عليه السلام به آمدن مهدي قائم صلوات الله عليه تصريح فرموده اند،
چنانچه هست فلك را دوازده تمثال كه آفتاب بر آن دور مي كند مه و سال
بر آسمان ولايت دوازده برجند چو آفتاب ترتيب همه بر اوج كمال
مثال دوازده ماه و دوازده كوكب به آفتاب نبوت نموده استقبال
ستارگان سپهر ولايت شرفند كه ايمنند ز نقصان و احتراق و وبال
اين دين اسلام با تمام جهات فرعي آن تا اين ساعت بطور كامل با وفق زمان كامل چرخيده و به لازمه توصيف و تشريح و تفسير و تأويل و ادامه طرق و ايصال به مطلوب و عنوان مظاهر و مصاديق اعمال و احكام بود، تمام آنها را در طول سه قرن دوازده نور پاك ولايت به مردم فهمانيد و مانند آن است كه منظوم ه شمس نبوت در بروج ولايت يكدوره كامل گردش كرده و تمام جهات و خصوصيات متصوره دين را كه براي آسايش انديشه و آرامش خاطر بشر فرستادند عملاً ترجمه كرده و به مردم جهان نشان دادند و در اين اوقات كه در غيبت كبري امام زمان عليه السلام عمري را مي گذرانيم دوران گردش منظومه شمسي تمام و مدتي چهره زيباي دوازدهمين مهر سپهر ولايت زير ابرهاي عدم سنخيت مخفي است تا ظاهر گردد و اسلام را احياء و زنده كند و ندا بر عالم زند: «اني بقيه الله و حجته و خليفته عليكم»
همه شب آرزويم كه ببينم از تو روئي چه زيان تو را كه منهم برسم به آرزوئي
بكسي جمال خود را ننموده و ببينم همه جا بهر زباني بود از تو گفتگوئي
نه بباغ ره دهندم كه گلي بكام بويم نه دماغ آنكه از گل شنوم بباغ بوئي
الهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليه و علي آبائه في هذه السا عه و في كل ساعه ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها

طويلا برحمتك يا ارحم الراحمين.

تولد امام زمان (عج)
از پس پرده برون آي بكن عشوه گري تو گلي از چمن و باغ و گلستان علي
ناز بر ما مفروش ما كه گرفتار توئيم تو به گلزار امامت گلي اندر چمني


روي بر ما بنما عاشق رخسار توئيم روي زيباي تو محراب عبادت به مني
قد رعناي تو را جان فدا خواهيم كرد اي كه سروي به گلستان تو درّ يمني
يوسف مصر بزيبايي تو كي برسد جمله عالم به تو عاشق شه چون ممتحني


باز آ جان به فدايت همه عشاق كشند ماه را نور توئي نور خدا را ضمني
تو پناهي به ضعيفان تو مهدي بتول يادگاري تو ز انوار حسين و حسني
چاره سازي بهمه درد بيا مهدي جان روح بر جسم همه روح تواندر بدني
دست ما سوي خدا ديدن تو مي طبيم عطر تو مي شنونيم عطر گل ياسمني
تو فريدي تو عزيزي همه هست عاشق تو در ملاحت فصاحت كه شيرين سخني
در فراقت همه شب دست بدعا برداريم كي بيائي به نامت كه تو كي زني


«البرزم» دست تمنا بسويت به تلاش كي بود مدح مرا جلوه اي پيش مهمني
(البرز)
1- اما چگونگي بهره مندي (مردم) به هنگام غيبت من، همانند بهره م ند شدنشان از خورشيد به هنگام نهان شدنش در پشت ابر است،
2- من امان اهل زمينم چنانكه ستارگان ، امان اهل آسمانند.
3- نامه اي امام زمان (عج) به آخرين نايب آن حضرت علي بن محمد سمري شش روز قبل از وفاتش، (وفات علي محمد بن محمد سمري)
بسم الله الرحمن الرحيم
اي علي بن محمد سمري، خداوند اجر و پاداش دوستانت را در مصيبت تو زياد كند، تا شش روز ديگر خواهي مرد، خود را آماده كن و براي جانشيني خود به كسي وصيت ننما كه غيبت تام (من) فرا رسيده است و ديگر ظهوري نخواهد بود مگر با دستور خداوند متعال، آنهم پس از دوراني طولاني و پس از قساوت دلها و پرشدن زمين از ستم، ديري نخواهد پاييد كه از ميان پيروانم كساني خواهند بود كه ادعاي ديدار مرا كنند، اما آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج (سفياني) و پديد آمدن، صيحه، مدعي ديدار من بشود دروغ زن و مفتري است و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم،


«به نظر مي رسد كه فرمان حضرت براي دوراني بود كه عده خود را آماده كرده بودند از انتشار ديدار با آن حضرت سوء استفاده نمايند لذا امام فرموده اند هر كس ادعاي ديدار مرا داشته باشد دروغ مي گويد و اين نيز حتماً از آنهائيكه هر روز داستاني علم مي كنند و از آن بهره برداري غيرمنطقي مي نمايند مي باشد د رصورتيكه ما روايات بي شماري داريم كه از حضرات آيات عظام و اشخاص متفرقه به خدمت آقا مشرف شده اند مانند شيخ مقدس، علامه حلي و علامه بحرالعلوم و صدها هزار اشخاص ديگر، البته ناگفته نماند كه امام زمان (عج) در ميان ما زندگي مي كند ولي ديدن آفتاب با چشمان غيرمسلح امكان ندارد بايد اول دل و جان و روح را با اصل مبدأ آفرينش پيوند بدهي

تا اينكه موفق بديدار امام زمان (عج) گردي»
4- بدرستيكه من سبب امنيت براي اهل زمين هستم.
5- براي تعجيل در فرج من بسيار دعا كنيد والسلام علي من اتبع الهدي
نيمه شعبان
آمد به جهان حجت حق حامي قرآن روشنگر آئين و صفابحش و دل وجان
تفسير خود شرح هدي ضامن پيمان بر اصل جهان واسطة رحمت يزدان
آن قائد دين نبي و مظهر ايمان آن پور حس زادة نرجس شه دوران
آمد به گلستان نبي خسرو خوبان از مقدم او صحن جهان رشگ وجنان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
او جلوه ي دلجوي خداوند جهان است در پرده اي غيبت اگر از ديده نهان است
از عطر خوشش صحن جهان مشگ جنان است روشن ز رخش جمله كران تا به كران است
بالاتر از انديش و برتر ز گمان است اين حجت حق گرچه نهانست و عيان است
اما به عيان حامي مظلوم جهان است او قلب حيات و بشر و كهف امان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
چون نور ظهورش برسد بر كرة خاك اسلام فراتر رود از گنبد افلاك
اي آنك مقام تو بود برتر از ادراك تا چند كنم جامه جان را ز غمت چاك
كي آئي كني روي جهانرا از بدي پاك جانم بفداي تو شود اي شه مولاك
ايران شده شاها همه از لطف تو بي باك از معدلتست ملك پر از امن و امان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است


اميد صد اميد كه از غايت تدبير روزي بنهايت رسد اين دورة تاخير
بر درگه تو بنده شود قدرت و تقدير روشن بشود چشم و چراغ فلك پير
دل شيشه پر خون شود از آن مژه و تير شرمنده از آن نور جمالت شده نير
تا عرش خداوند رسد نفخه تكبير آنروز همه رسم و ره كفر نهان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
آنروز شب تيرة هجران بسرآيد اندر پي يلداي فراقش سحر آيد
خورشيد جمالش بجهان جلوه گر آيد يزدان متجلي بظهورش دگر آيد
اسرار ازل جملگي از پرده برآيد فرزند بتول منتقم را دگر آيد
امشب بجهان پادشه پرثمر آيد آنروز بهاريست كه خالي ز خزان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
او پرتو انوار خداوند جهان است او معني پاينده گي دور و زمان است
او مقصد و او ملجاء و او كهف زمان است در چهره ئي او جلوه دادار عيان است
از قدرت او چهره بيدار نهان است فرزند علي آمده چون شير ژيان است
از مقدم او پشت عدو همچو كمان است آنرا كه عيان است چه حاجت به

بيان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
در بحر جمالش كه بود نا شناهي شد يونس انديشة من طعمه ماهي
ننمايد اگر چهره خورشيد پناهي هرگز به سپيدي نبرد راه سياهي
نابود شود هر ستم و ظلم و گناهي از ظلم شده زندگي خلق تباهي
خشكيده شود ريشة دشمن به نگاهي گنجور خبردار از آن گنج گران است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
آن چهره خدايا زپس پرده بيرون آر از صولت نامش علم كفر نگون آر
بگسسته زهم سلسله دشمن دون آر هر كفر و تباهي به شكست و به زبون آر
اوضاع پرآشوب جهان را به سكون آر هر دشمن دشمن تو الهي به فنون آر
از كيد عدو حجت خود را تو مصون آر چشم برهش يار خدا يا نگران است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است


مائيم به فرمان قضا راضي و تسليم مائيم ميان بسته پي نشر، تعاليم
تا دين برسد بر همه آفاق و اقاليم با حكم تو از دوري دلدار بناليم
اما چه كنم طالب ديد از جماليم با هجر بسازيم و از اين فخر بباليم
يا رب م ددي ده كه ما تشنه وصاليم او حاضر و در جمع محبان به ميان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
اي سرو سرافراز فداي گل خوشبوي مداح تو شد مجلسي و كرد به توروي
خواهد ز تو توفيق و تكاپوي از گلشن مدح تو وجد تو سخن گوي
ثابت قدمش دار و ثناخوان و خداجوي بيمار رخ ياريم و هستيم شفاجوي
ما ديده براهيم كه بيايي تو ضياروي اي آنكه قدش از غم هجرش كمان است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
اي در گهر بار گل گلشن زهرا اي پور حسن عسكري اي سيد والا
سوگند تو را خون شهيدان مصلي محتاج در رحمتيم اي آيت عظما
ما منتظر لطف توئيم سيد طاها امروز كه عيد است به ما كن عطايا
بر ما نظر لطف نما اي شه والا زيرا نظرت رحمت غفران خدا است
ميلاد خوش مهدي موعود زمان است
بيژن فاضل مجلسي

بسمه تعالي
امام حسن عسكري عليه السلام يازدهمين كوكب درخشندة امامت در افق آسمان ولايت در مدينة منوره طالع شد، و با عمر كوتاه ولي پربركت خويش روشني از زندگي خود باقي گذاشت، كه مأثر بلند و دامنه دارش تا ابد باقي است، اين پيشواي بزرگ كه علم و دانشش متصل و مربوط به

اقيانوس عظيم علم نبوت و سرچشمه وحي و الهام بود و در عصر سفاكترين حاكم جبار زمان متوكل عباسي مي زيست، بيست و هشت سال زندگي چون گل كوتاه امام حسن عسكري عليه السلام همواره تحت نظر و مراقبت خلفاي عباسي بود. زندگي پربركت اين امام همام به سه دوره تقسيم مي شود، دوره اول سيزده سال در مدينه، دوره دوم در سال در عراق و شهر سامرا قبل از امامت و دوره سوم زمان ولايت و تصرف او در امور بوده كه بيش از شش سال طول نكشيد و در اي

ن مدت همان مردم و برنامه و خط سيري كه اجداد والاتبارش رفته بودند رفت و همان مقصد را تعقيب فرمود، و در مدت شش سال امامت خود سه سال در زندان بني عباس عمر شريف را گذراند، حضرت امام عسكري عليه السلام فرزند امام علي النقي الهادي و مادرش سوسن از زنان صالح روزگار و داراي فضائف نفساني بود كه اسم اصلي اين بانو سليل از اولاد پادشاهان رومي بود.
فرزند امام هادي حضرت حسن عسكري عليه السلام در مدينه منوره 24 ربيع الاول سال 232 متولد و در دوم همان ماه در سال 260 هجري به شهادت رسيد،
مورخان اسلامي نگاشته اند كه پس از شهادت آنحضرت شيعيانش مويه و زاري بسيار كردند و مردم شهر سامره كار و دكاكين خود را تعطيل و در تشييع جنازه و سوگواري آن حضرت شركت كرده و همه مردم مي گريستند و به شخصيت والاي آن بزرگوار اعتراف مي كردند،
امام يازدهم د رامامت خود تعليمات ع دليه از قرآن و دين اسلام داد كه تجديد عظمت و نيزوي آن گرديد و در اواسط قرن سوم هجرت بود كه اين جنبش علمي پيدا شد فلاسفه بزرگي چون اسحق كندي و ابونصر فارابي از بركت وجود امام و تعليمات آن حضرت بهره مند مي شدند و در فقه واصول دين يك نهضت نويي بوجود آورد كه ملت اسلام را از آن خواب غفلت و ناگهاني بيدار كرد،
شخصيت امام حسن عسكري عليه السلام بر محور اين مطلب كه پدر مهدي موعود است دور مي زند، ناگفته نماند كه خلفاي بني عباس از سفاح گرفته تا آخرين آنها در ظلم و خشونت و تجاوز و دشمني با آن رسول الله دست كمي از اولاد بني اميه نداشتند و كارهائي كه يزيد و يزيديان و جرثومه كثيف خاندان بني اميه انجام داده بودند اينها تجاوز و ظلم و كشتار اولاد فاطمه و رسول خدا را از حد و مقياس بني اميه گذراندند،
بني عباس كه به نام بني هاشم و گرفتن حق اولاد علي به صحنه آمده بودند وقتي بر اريكه سلطنت نشستند تمام وعده و وعيدها را فراموش كردند و اولين تاخت و تاز را بر عليه خاندان علي المرتضي شروع كردند، در هر جا نامي از علي و اولاد علي بود به سخترين شكل براي از بين بردن آن اقدام مي كردند، هنوز در زير پايه هاي كاخ هاي فرعوني بني عباس، هارونها و معتصم ها اجساد اولاد فاطمه كه زنده، زنده در زير پي گذاشته شده اند بيانگر جنايات اين خاندان است.
آنها هر يك به نحوي در كشتار اولاد پيامبر دست داشتند، زهر حلال مشكلات آنها بود و تمام ائمه كه در دوران آنها بودند همه را با زهر مسموم كردند.
معاويه يا يزيد حداقل مراعات بعضي از اصول را براي پايداري حكومت خود لازم مي دانستند، معاويه اگر حسن به علي را با دستياري عمله جات خود مسموم مي كند حداقل امام موسي بن جعفر را در زندان 17 سال محبوس و به زندگيش با زهر خاتمه نمي دهد، ادعاي معاويه در مورد مسموميت حسن به علي اشكهاي مزورانه بود يا يزيد وقتي پرده از جناياتش برداشته شد. لعن و نفرين به ابن سعد و ابن زياد و عمله جات بي اراده اش مي نمود وي گفت اگر حسين به پيش من مي آمد هچه مي خواست بپايش مي ريختم، البته با ريا و تزوير پايه هاي حكومتش را كه لرزان شده بود مي خواست حفظ نمايد.
ولي بني عباس شمشير مخالفت را از رو بستند، به قبر حسين بن علي (ع) آب بستند و با گاوآهن مزار شريفش ر شخم زدند، هر جنايتي كه مي توانستند انجام دادند، اللهم من
خدايا لعن و نفرينت را به اول و دوم و آخر و تابع
دنباله رو و هر كه مخالف خاندان رسول خدا نثارشان كن، آمين يا رب العالمين،
ولي مسئلة امام حسن عسكري با امامان ديگر فرق داشت، بني عباس و نوكران و جيره خوارانشان از رسول گرامي و علي المرتضي وامامان قبلي شنيده بودند كه ائمه بعد از رسول خدا 12 نفر هستند، پس 11 نفرشان آمده و دوازدهمين شخصيت ممتاز عالم بشريت از امام حسن عسكري مي باشد، پس بايد اين مرد را بهرنحوي كه باشد زير نظر داشت و مولود جديد را در موقع تولد سر به نيست كرد تا گفته رسول خدا انجام نگيرد و منتضم حقيقي و عادل، عدالت گستر پا به عرصه وجود نگذارد، لذا براي امام حسن عسكري بيشتر از ائمه ديگر فشار آوردند و هر روز به نحوي مزاحم وجود شريفش مي شدند، احضارهاي بي موقع و زندان و سختگيري از فعاليت هاي مذهبي در اين دوره به اوج خود رسيد ولي از آنجائيكه خداوند نور خود را در تاريكترين نقطه محفوظ نگه مي دارد چنانچه موسي را در زير تخت فرعون بزرگ نمود. يوسف را در چاه نگهداري و به عزت رسانيد و نوح را از طوفان نجات داد و ابراهيم را از آتش سوزان نمرود به گلستانش برد، آري مهدي موعود را نيز برخلاف خواسته اي خفاشان كوردل در خانواده اي حسن عسكري از نرجس خاتون به دنيا آورد. تا در روز معين قيام نمايد و عالم را از كفر و نفاق و شرك نجات دهد.
امام عسكري عليه السلام با تمام سختگيري ها، نهضت علمي دنياي اسلام را مواجه با بسط معارف گردانيد و با آنها حقايق پنهان شده و متروك مانده را بيان فرمود و از يك راز بزرگي كه در خداشناسي بسيار اهميت داشت سخن گفت، تفسير قرآن به قلم آن حضرت نگاشته شده و اولين تفسيري كه در باره قرآن نوشته شده همان است كه از آن حضرت بيادگار مانده است.


امام هادي و امام عسكري كمتر خود را به مردم نشان مي داند، از يكطرف جلوگيري اعوان انصار حكومت از طرف ديگر خود حضرتشان زمينه را براي امام مهدي (عج) آماده مي كردند تا بعداً امر غيبت در نزد شيعيان امري عجيب بنظر نرسد، پس از مسموم شدن آن حضرت قبل از شهادت مواريث پيامبران و رسول اكرم (ص) و ائمه پيشين از خود را به پسرش امام مهدي عجل الله تعالي فرجه سپرد و آن حضرت را در سامره در كنار مزار پدرش دفن نمودند.
علمي بزرگ مسيحي كه معاصر آن حضرت بودند چنان متوجه و شيفته دانش و كرامات او شده بودند كه او را مسيح مي پنداشتند در سخاوت و علم و شجاعت و كرامت و ساير مزاياي امامت نظير نداشت.
امام حسن خلق عالي مكان حسين نژاد و كرامت نشان


گل گلشن خاتم الانيباء چراغ شبستان آل عبا
دري بود از بحر احسان وجود منور مهي بر سپهر وجود
رخش آفتاب سپهر جلال قدش سرو گلزار فضل و كمال
***
گلي از گلستان باغ نبي جگر گوشه اش فاطمه هم علي
حسين و حسن را بود او ولي حسن عسكري در مقامي جلي
***
پدر بر امام زمان مفتخر چو ماهي درخشنده اي در سپهر
همه هستي چرخ هم بحر و بر به جودش بود كائنات مفتخر
(رويا) ساناز شريفي

امام حسن عسكري عليه السلام
عشقت شراره زد به دلم از شرار عشق حسنت ربود از دلم صبر و قرار عشق
در حسرتم كه بر سر كويت گذر كنم لطفي نما به عاشق مجنون شعار عشق
حست گرفت عالم و عالم به حيرتند اي ماه من تو جلوه نما بر ديار عشق
فرخنده روز هشت ربيع ماه چهارمين در سامره چو ماه منير آشكار عشق
رخشنده اختري ز برج امامت طلوع كرد بر عاشق راه والا اعتبار عشق
بر خاكپاي مقدمش جانها فدا شود او صاحب ولايت و هم اقتدار عشق
نامش حسن ز حسن پيمبر نمونه ايي همچون علي شجاع و متين با وقار عشق
از بود او بقاي ولايت مسجل است از نور او كه ماه شده شرمسار عشق
بر عاشقان راه ولايت خبر دهيد جاويد ولايت و ولي پايدار عشق


تبريك و تهنيت به پيامبر وحي او عالم جوان گشت و بيا ركه يار عشق
گر برد فريد، نيم نگاهي حسن كند بر عالمين فخر فروشد به دار عشق
(فريد)

اي كه بر تارك عالم چو گل سرسبدي زاده سبط علي فاطمه را منتخبي


تا ابد دست تو و نور تو پاينده بود چونكه بر گلي زهرا تو گل منتخبي
(رويا) ساناز شريفي

حسن عسكري
1- علامت مؤمن در پنج عمل است: پنجاه و يك ركعت نماز (واجب و مستحب) در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر بدست راست كردن، پيشاني به خاك نهادن، و بسم الله را بلند گفتن.
2- كسي كه از امام خود دور افتاده و دسترسي به پيشواي ديني ندارد و به احكام لازم خود نمي رسد از بچه يتيم، يتيم تر است.
3- كساني كه به احكام ما آشنا باشند و شخص دور افتاده از پيشواي ديني را كفالت علمي نموده و هدايت كنند در طبقات مرتفع بهشت هم جوار ما خواهند بود.
4- خداوند به جبرئيل دستور داد فلان مرد عابد و زاهد را جلوتر از مردمان كافر و تبهكار بزمين فرو بر چه آنكه وي را قدرت و توانائي گفتار داديم، او امر بمعروف و نهي از منكر نكرد.
5- خداوند به اولياي پيغمبر وحي كرد بر ملت بني اسرائيل در ميان شهر و مسكن خودشان كسي را مسلط خواهم كرد كه خونشان را بريزد و اموالشان را غارت كند به طوريك بر گريه آنها رحم نكنم و دعايشان را نپذيرم و بيت المقدس را خراب كرده صد سال در حال خرابي بگذارم و اين عذاب را بر علماي بي گناه آنان نيز شامل سازم چه آنكه آنها قبايح ديگران را ديدند و جلوگيري نكردند.
6- فضل و برتري كفالت كننده يتيم، جهل بر كفيل يتيم بي پدر همانند برتري آفتاب درخشان است بر ستارة كم نور.
7- سه چيز از حقايق ايمان است، بخشش هنگام نداري، معاشرت منصفانه با مردم، آموختن علم بر طالبين آن.
8- كسي كه در پنهان برادر ديني خود را موعظه كند و ضعف هاي او را به او تذكر دهد او را آراسته است و كسي كه در برابر ديگران وي را پند دهد موجب زشتي و بي آبرويي او شده است.
9- جدال مكن پس مي رود خوبي و حسن تو و مزاح مكن كه جرئت مي كنند و دلير مي ش

وند بر تو.
10- از تواضع است آنكه سلام كني بر هر كسي كه مي گذري بر او.
11- و آنكه نشيني در جايي كه پست تر از مكان شريف مجلس.
12- پارساترين مردم كسي است كه توقف كند نزد شبه و عابدترين مردم كسي است كه بپا دارد فرائض را.
13- زاهدترين مردم كسي است كه ترك كند حرام را و از همه مردم كوشش و منفعتش بيشتر اس كسي كه ترك كند گناهان را.
14- دل آدم احمق در دهانش است و دهان مرد حكيم در دلش است، حاصل آنكه شخص احمق اول چيزي را مي گويد بعد از آن تأمل در آن مي كند كه آيا صلاح بود گفتن اين كلام يا نه، بعكس شخص حكيم اول تأمل مي كند بعد حرف مي زند.
15- از ادب دور است ظاهر كردن خوشحال در نزد شخص غمناك.
16- مشغول نسازد تو را روزي كه خدا ضامن آن شده از عملي كه بر تو فرض است.
17- رام كردن و تربيت شخص جاهل و برگردانيدن صاحب عادت را از عاداتش مثل معجزه است.
18- مداوا كردم مريضان را پس شفا يافتند به اذن خدا و زنده كردم مردگان را به اول

 

خدا و معالجه كردم احمق را و قدرت نيافتم بر اصلاح او.
19- اكرام مكن شخصي را به آن چيزي كه شاق و دشوار است بر او.
20- كسي موعظه كرد برادر خود را در پنهاني همانا آراست او را و كسي كه موعظه كرد او را آشكارا همانا عيب كرد او را.
21- هر كسي كه انس به خدا گرفت وحشت كند از مردم
22- اگر اهل دنيا دانايي و فهم داشتند و دريافت مي كردند دنيا خراب و ويران مي شد.
23- همانا از براي جود و بخشش اندازه و مقداري است پس هرگاه زياد شد از آن مقدار پس آن جبن و ترس است.
24- از براي اقتضاد و ميانه روي مقداري است پس هرگاه زياد شد بر آن پس از آن تهور و بي باكي است.
25- كافي است كه تو را از براي ادب كردن اجتناب كردنت از چيزي كه مكروه و ناپسند مي شماري از غير خودت.
26- فرزند من همان قائم بعد از من است و همان كسي است كه داراي علائم پيامبران يعني طول عمر و غيبت طولاني خواهد بود، و بر اثر طولاني بودن مدت غيبتش، دل ها قساوت مي گيرد و جز افرادي كه خداوند مهر ايمان بر دلشان زده و با امداد غيبي مؤيد داشته كسي در راه اعتقاد به وي ثابت نمي ماند.
27- همه پليديها در خانه اي نهاده شده و كليد آن در خانه دروغ است.
28- زيبايي صورت، جمال ظاهري انسان است و زيبايي عقل و فكر جمال باطني اوست.
29- اي مردم بر شما را باد كه حذر كنيد از شهرت طلبي و رياست ك اين دو موجب هلاك خود و مردم مي شود و دعوتي است بسوي مرگ و نابودي
30- چه به بنده ايست آنكه دو رو باشد و نسبت به برادران ديني خود زيان داشته باشد و در حضور آنها را بستايد و تعريف كند و در غياب مذمت آنها را و غيبت كند اگر همان برادر ديني به او بخشش كند حسد ورزد، اگر مبتلا شود خيانت نمايد.
31- الاقتصاد مقداراً فان زاد عليه فهو بخل: ميانه روي در هزينه هاي زندگي اندازه اي دارد كه چون از آن بگذرد و بخل و تنگ چشم است .
32- من الجهل الضحك من غير عجب: خندة بي مورد از ناداني است .
33- قلب الاحمق في خمه و خم الحكيم في قلبه: دل ابله بر سر زبان اوست و زبان داناي خردمند در كنج دل او .


34- صديقا لجاهل لقب: دوست نادان مايه ناراحتي است .
35- التواضع لهم لا يحسر عليها: فروتني نعمتي است كه كسي بر آن رشك نبرد .
36- من وعظ اخاه سراً فقد زانه: هر كه دوست خود را پنهاني اندرز گويد او را آراسته است .
37- حسن الصوره جمال ظاهر و حسن العقل جمال باطن: زيبائي چهره، جمال برون است و خردمندي جمال درون .
38- اتقوالله ذكونرا زيناً و لا تكونو شيئاً: از خدا بترسيد و مايه افتخار براي ما باشيد نه ماية شرمندگي .
39- لايدرك حريص ما لم يقدر له: شخص حريص و آزمند بيش از روزي مقدر بدست نخواهد آورد .
40- من يزرع خيراً يحصد غبطه: هركه تخم نيكي بپاشد، مسرت و شادماني درو كند .
41- من يزرع شراً يحصد ندامته: هر كس تخم شر و بدي بپاشد، پشيماني درو كند .
42- ردالمعتاد عن عادته كالمعجز: معتاد را از عادتش برگرداندن به معجزه شبيه است .
43- ليس من الادب اظهار الفرج عندالمحزون: شادي كردن در برابر شخص مصيبت زده بي ادبي است .
44- الله هوالذي تباً له اليه عندالحوائج و الشدائد كل مخلوق عند القطاع الرجاء من كل من دونه و تقطع الاسباب من جميع من سواه: الله همان است كه هر مخلوقي به هنگام قطع اميد از غير و قطع اسباب از سواي او، در نيازمنديها و سختي ها بدو روي مي آورد .
45- تواضع نعمتي است كه بر آن حسد نمي برند.
46- جود و سخاء اندازه اي دارد كه اگر از آن تجاوز كند، اسراف خواهد بود.
47- آن كس كه از مردم حيا نمي كند، از خدا نيز شرم نخواهد داشت.
48- آنكه با نادانان درشتي كند، همواره در زحمت است.
49- تمام پليديها در اتاقي قرار داده شده، و كليد آن دروغ است.
50- بسم الله الرحم الرحيم اقرب الي اسم الله الاعظم من سواد عين الي بياضها، بسم الله الرحمن الرحيم باسم اعظم خداوند از سياهي چشم به سفيديش نزديك تر است.
51- من التواضع السلام علي كل تمّر به و الجلوس دون شرف المجلس، سلام كردن بر هر كسي كه از كنار تو بگذرد و نشستن در پائين مجلس از تواضع است.
52- العضب مفتاح كل شرّ: خشم كليد همه بديها و شرارتهاست.
53- اورع الناس من وقف عندالشبهه: پارساترين مردم كسي كه در نزد چيزهاي شبهه ناك توقف كند و تا حقيقت امر برايش روشن شود.
54- اعبدالناس من اقام علي الفرائض: خدا پرست ترين مردم كسي است كه واجبات را انجام دهد.
55- المؤمن بركه علي المؤمن و حجه علي الكافر: مؤمن براي مؤمن خير و بركت است و براي كافر اتمام حجت است.
56- اشدالناس اجتهاد من ترك الذنوب: كوشاترين مردم كسي اسكه معاصي را ترك كند.
57- ما ترك الحق عزيز الاول و لا اخذ به ذليل الاعزّ: هيچ عزيزي حق را رها نكرد جز آنكه خود شد و هيچ خواري به طرف حق نرفت جز اينكه عزيز شد.


58- صديق الجاهل لقب، دوست نادان ما به رنج و زحمت است.
59- خصلتان ليس فوقهما شيء الايمان بالله و نفع الاخوان، مافوق 2 صفت چيزي نيست ايمان بخدا و سود رسانيدن به برادر ديني.
60- رياضه الجاهل و ردّالمعتاد عن عادته كالمعجز: پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش مانند معجزه است.
61- مأمن بليع الاوليه فيها تحيط بها، هيچ بلائي نيست مگر اينكه در پيرامونش از طرف خدا نعمتي است.
62- ما اقبح باالمؤمن ان تكون له رغبهً تذله، چه زشت است براي مؤمن دل بستگي به چيزي كه او را خوار مي كند.
63- ليست العباده كثره الصيام و الصلاه و انها العباده كثره التفكر في امرالله: عبادت به روزه و نماز زياد نيست بلكه به تفكر بسيار در بارة امر خداست.
64- لايشقك رزق مضمون عن عمل مفروض، اگرچه خداوند در نظام حكيمانه آفرينش، ارزاق مردم را تضمين كرده است، ولي مبادا انديشه، ضمانت خداوند مغرورت سازد.
65- يعقوب بن اسحاق مي گويد: به امام حسن عسكري (ع) نوشتم كه: چگونه بنده پروردگارش را پرستد در صورتي كه او را نبيند؟ آن حضرت نوشت: اي ابا يوسف: آقا و مولا و ولي نعمت من و پدرانم بزرگتر از آن است كه ديده شود:
گويد از آن حضرت سئوال كردم آيا پيامبر (ص) پروردگارش را ديده است، در جواب نوشت خداي تبارك و تعالي از نور عظمتش به قلب پيغمبرش آنچه دوست داشت ارائه فرمود .
66- احمد بن اسحاق گويد: به امام حسن عسكري (ع) نامه نوشتم و از ديدن خدا و اختلاف مردم در آن سئوال كردم، آن حضرت نوشت: تا وقتي كه ميان بيننده و ديده شده (هدف ديد) هوائي كه ديد در آن نفوذ كند نباشد ديدن صورت نگيرد، پس اگر چنين هوائي از ميان بيننده و هدف قطع شود ديدن درست نشود و در صورت درستي هم مانند شوق بيننده بهدف است (در اينكه هر دو جايگزين شده و در جهت مخصوص هستند) زيرا بيننده چون برابر هدف قرار گرفت از نظر شرط ديدن ميان آنها تشبيه واقع شود، و اين همان تشبيه ممتنع است (كه خدا را مانندي باشد) زيرا اتصال بين اسباب و مسببات حتمي است .
67- اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست، آصف يك حرف را داشت، و چون بزبان آورد، زمين ميان او و شهر سبا شكافته شده، او تخت بلقيس را بدست گرفت و به سليمان رسانيد، سپس زمين گشاده گشت و اين عمل در كمتر از چشم بهم زدني انجام شد و نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم است و يك حرف نزد خداست كه در علم غيب بخود اختصاص داده است .
68- معمربن خراء گويد: مردي از اهل فارس بحضرت ابوالحسن عليه السلام، عرض كرد: شما علم غيب مي دانيد؟ امام فرمود: حضرت ابوجعفر عليه السلام فرمود: چون علم الهي براي ما گشوده شود بدانيم و چون از ما گرفته شود ندانيم، علم را از خداي عزّوجل است كه آن را به جبرئيل عليه السلام در ميان گذارد و جبرئيل آن را به محمد صلي الله عليه و آله براز گويد و محمد بهر كه خواهد (از امامان عليهم السلام) براز گويد .


69- ما خانواده در علم و شجاعت برابريم و در بخشيدن و علم و مال بمردم، بهر اندازه كه دستور داريم، مي بخشيم .
70- در باره قول خداي عزّوجل و گمراه تر از آنكه هوس خويش را بدون هدايت خدا پيروي كند كيست؟(50 سوره 28) فرمود: كسي كه رأيش دينش باشد بدون امامي از ائمه هدي، و يعني امامي را كه خدا رهبر و هادي او قرار داده رها كند و طبق رأي و سليقه خويش براي خود امامي بتراشد و در اصول و فروع دين بقياس و امتحان و نظرات شخص خويش اكتفا كند .
71- احمدبن عمر پرسيدند، معني قول امام صادق عليه السلام چيست كه فرمايد: (حديث ما را هيچ فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و مؤمني كه خدا قلبش را بايمان آزموده تحمل نكند؟، فرمود: كه همانا معني قول امام صادق عليه السلام كه فرمايد هيچ فرشته و پيغمبر و مؤمني آنرا تحمل نكند، اين است كه فرشته آن را تحمل نكند تا آنرا بفرشته ديگر برساند و پيغمبر آنرا تحمل نكند تا به پيغمبري ديگر برساند و مؤمن تحمل نكند تا آنرا به مؤمن ديگر برساند، اين است معني قول جدم عليه السلام .
72- محمد بن ريان گويد به امام عسكري (ع) نوشتم : قربانت، براي ما روايت كرده اند كه پيغمبر (ص) از دنيا جز خمش حقي ندارد، جواب آمد كه، جهان و آنچه روي آن است از پيامبرهاي الله عليه و آله است .

73- در باره قول خداي عزّوجل و بنذر وفا مي كنند، (6 سوره 76) فرمود: به نذري كه از آنها پيمان گرفته شد و آن ولايت ماست، وفا مي كنند .
74- در باره قول خداوند عزّوجل: «ما اين گفتار را براي ايشان پي در پي كرديم، شايد متمركز شوند «51 سوره 28» فرمود: امامي را به امامي ديگر پيوستيم (تا زمين از حجت خالي نماند و مردم را عذر و بهانه ئي نباشد» .
75- قول خدا «سجده گاهها براي خداست، پس با خدا ديگري را نخوانيد» «18 سوره 71» فرمود: آنها اوصياء هستند .
76- عمر حلال گويد: از حضرت ابوالحسن (ع) را جع بقول خدايتعالي: «پس بانگ زني ميان آنها بانگ زند كه لعنت خدا بر ستمگران باد» «44 سوره 7، پرسيدم فرمود: بانگ زن اميرالمؤمنين عليه السلام است .
77- محمد بن فضيل گويد: از حضرت راجع به قول خداي عزّوجل «مي خواهند با پف دهانشان نور خدا را خاموش كنند» «8 سوره 61»پرسيدم، فرمود: يعني مي خواهند ولايت اميرالمؤمنين (ع) را با پف دهانشان خاموش كنند، عرض كردم: «خدا تمام كننده نور خود است» فرمود: خدا تمام كننده امامت است، بدليل قول خداي عزوجل «كسانيكه بخدا و رسولش و نوري كه فرد فرستاده ايم ايمان آورند «8 سوره 64» پس نور همان امامت است .
78- عرض كردم: (اوست خدائي كه رسول خدا را به هدايت و دين حق فرستاده است) «9 سوره 64» فرمود: يعني اوست كه رسولش را به ولايت وصيش امر كرد و ولايت همان دين حق است .
79- عرض كردم: «تا آنرا بر هر ديني غالب كند» فرمود: يعني آنرا در زمان قيام قائم بر همه دين ها غلبه دهد، خدا مي فرمايد: «و خدا تمام كننده نور خود است» يعني ولايت قائم «اگر چه كافران به ولايت علي عليه السلام» نخواهند، عرض كردم: اين تنزيل است؟ فرمود: آري اين حرف تنزيل است و اما غير آن تأويل است .


شرح- يعني جمله والله متم نوره و لو كره الكافرون حرفي است كه از طرف خدا نازل شده است، و اما آنچه من مي گويم يعني جمله ولايه القائم و جمله بولايه علي تأويل است و مجلسي ره گويد: يعني اين دو جمله اسم تنزيل است و ممكن است، مقصود اين باشد كه اينها تفسير در زمان تنزيل است (يعني جبرئيل (ع) آنچه را در قرآن موجود است آورده ولي همانجا براي من تفسير كرد كه مقصود ولايت قائم و ولايت علي بن ابي طالب (ع) است»
80- عرض كردم: (تفسير اين آيه چيست؟) (اين براي آن است كه آنها ايمان آورده، سپس

كافر شدند) (3 سوره 63) فرمود: خداي تبارك و تعالي كساني را كه از پيغمبرش در امر ولايت وصيش پيروي نكرده، منافق ناميده و كسي را كه وصيت و امامت او را منكر شده، مانند منكر محمد قرار داد، و براي اين مطلب آيه اي نازل كرده و فرموده است: «چون منافقين «بولايت وصيت» نزد تو آيند، گويند: شهادت مي دهيم كه تو پيغمبر خدائي، خدا نيز داند كه تو پيغمبر او هستي خدا شهادت مي دهد كه منافقين (بولايت علي) دروغ گويند، سوگندهاي دروغين خويش را سپر خود ساخته اند و از راه خدا بگشته اند «راه خدا همان وصي است» و بد است آنچه انجام مي دهند، اين براي آن است كه (برسالت تو) ايمان آورده و (به ولايت وصيت كافر شدند پس (خدا) بر دلهايشان مهر نهاد و آنها فهم نمي كنند (3 سوره 63)
81- عرض كردم: معني فهم نمي كنند چيست؟ فرمود: خدا مي فرمايد: نبوت تو را تعقل نمي كنند، عرض كردم «و چون به آنها بگويند: بيائيد تا رسول خدا براي شما آمرزش طلبد» فرمود: يعني و چون به آنها گويند به ولايت علي برگرديد تا پيغمبر براي گناهان شما آمرزش طلبد «سرهاي خويش به پيچند» خدا فرمايد: (و آنها را ببيني كه برگردند)، از ولايت علي «در حاليكه متكبرند» از آن سپس گفتار خدا متوجه معرفي آنها شده، مي فرمايد: «براي آنها برابر است، برايشان آمرزش خواهي يا آمرزش نخواهي، خدا آنها را هرگز نخواهد آمرزيد، كه خدا گروه فاسقان را هدايت نكند» يعني ستمگران به وصي تو را .
82- عرض كردم: (آيا آنكه نگونسار بر چهره خويش راه رود، هدايت يافته تر است يا آنكه با قامت راست براه مستقيم مي رود؟ (22 سوره 67)
فرمود: خدا كسي را كه از ولايت علي برگشته به كسي مثل زده است كه برو افتاده، راه مي رود و دركار خود گمراهست، و كسي را كه از علي پيروي كند، با قامت راست و بر راه مستقيم قرار داده و راه مستقيم همان اميرالمؤمنين عليه السلام است .
83- عرض كردم: خدا فرمايد: «آن گفتار رسولي ارجمند است» (40 سوره 69) فرمود: يعني گفتار جبرئيل از جانب خدا در بارة ولايت علي عليه السلام است .
84- عرض كردم: (و گفتار خيال پردازي نيست، شما اندكي ايمان مي آوريد ) «41 سوره 69» فرمود: آنها گفتند: محمد بپروردگارش دروغ بسته و خدا او را در باره علي چنين دستوري نداده است، پس خدا آيه اي فرستاد و فرمود: همانا (ولايت علي) از جانب پروردگار جهانيان نازل شده

است، اگر (محمد) بعضي از گفته ها را بدروغ بما نسبت دهد، دست راستش را مي گيريم «او را بشدت بگيريم، و شاهرگش را ببريم» سپس سخن را متوجه اين موضوع كرده است: همانا (ولايت علي) يادآوري است براي پرهيزگاران (جهانيان) و ما مي دانيم كه بعضي از شما تكذيب كنندگانيد، و همان (علي) مايه افسوس كافران است و همانا (ولايت او) حقيقت يقين است، تسبيح بگو (اي محمد) بنام پروردگار، بزرگست آخر سوره 69» مي فرمايد: پروردگار بزرگت را كه اين فضيلت بتو

عطا فرموده سپاسگزاري كن . عرض كردم: خدا فرمايد: (و ما همين كه هدايت را شنيديم به آن ايمان آورديم – 13 سوره 71).
85- فرمود: هدايت همان ولايت است يعني به مولاي خود ايمان آوريم، پس هر كه به ولايت مولاي خود ايمان آورد «از نقصان و ستم نترسد» .
عرض كردم: اين تنزيل است؟ فرمود: نه، تأويل است «يعني آنچه در باره ولايت گفتم آيه قرآن نيست ولي مقصود و معني آن است».
عرض كردم: خدا فرمايد: «من اختيار زيان زدن و هدايت كردن شما را ندارم- 21 سوره 71».
86- فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله مردم را به ولايت علي دعوت فرمود، قريش نزد آن حضرت انجمن كردند و گفتند: اي محمد ما را از اين امر معاف كن، پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنها فرمود: اين امر با خداست با من نيست، آنها حضرت را متهم كردند و از نزدش بيرون آمد، پس خدا اين آيه را نازل فرمود: (بگو من اختيار زيان زدن و هدايت كردن شما را ندارم، بگو هيچ كس مرا در برابر خدا پناه ندهد (اگ رنافرمانيش كنم) و جز او پناهگاهي نيابم، مگر اينكه از جانب خدا ابلاغ كنم و پيغامهاي او را «در باره علي عليه السلام برسانم (22).
87- عرض كردم: اين تنزيل است؟ فرمود: آري، سپس خدا براي تأكيد فرموده است: «و هر كه نافرماني خدا و رسولش كند «در باره ولايت علي» آتش دوزخ هميشه و جاودان براي او است .
88- عرض كردم: تا زماني كه عذاب موعود را ببينند خواهند دانست كه ياورش ناتوانتر و سپاهش كمتر است (23) فرمود: مقصود از اين آيه امام قائم و ياران او است .


89- عرض كردم: «بر آنچه مي گويند شكيبا باش- 9 سوره 72» فرمود: يعني آنچه در باره تو مي گويند از آنها ببر، بريد في نيكو، و مرا واگذار (اي محمد) با تكذيب كنندگان (نسبت به وصيت) كه صاحب نعمتند و اندكي مهلتشان ده -11-» عرض كردم: اين تنزيل است؟ فرمود: آري (يعني بوصيك نازل شده است »
90- عرض كردم: «تا به يقين رسند كساني كه به آنا كتاب داده شده؟ - 31 سوره 74» فرمود: يعني تا يقين كنند كه خدا و پيغمبر و وصيش برحقند .

 


91- عرض كردم: (و آنها كه ايمان آورده اند، ايمانشان بيفزايد؟» فرمود: يعني ايمانشان به ولايت وصي افزوده گردد .
92- عرض كردم: «و اهل كتاب و مؤمنان شك نكنند؟» فرمود: يعني به ولايت علي (ع) .
93- عرض كردم: مقصود از شك چيست؟ فرمود: مقصود اهل كتابست مؤمنيني كه خدا ذكر نموده ، سپس فرمود: و آنها در باره ولايت شك نكنند .
94- عرض كردم: در اين جز يادآوري براي بشر نيست؟ فرمود: آري، ولايت علي (ع) است .
95- عرض كردم: آن يكي از حوادث بزرگست؟ فرمود: يعني ولايت .
96- عرض كردم: «براي هر كس از شما كه خواهد جلو رود يا عقب افتئد؟» فرمود: يعني كسي كه به ولايت ما جلو رود از دوزخ عقب افتد و آنكه از ما عقب كشد، به دوزخ جلو رود .
97- عرض كردم: (جز ا صحاب يمين؟) فرمود: آنها به خدا شيعيان ما باشند .
98- عرض كردم: (ما از نمازگزاران نبوديم؟ - 42» فرمود: يعني ما وصي محمد و اوصياء بعد از او را دوست نداشتيم و بر آنها درود نمي فرستادند .
99- عرض كردم: (آنها را چه شده كه ازاين تذكر روي گردانند؟ 49، فرمود: يعني از ولايت روي گردانند .
100- عرض كردم: نه، اين يادآوري است؟ فرمود: يعني ولايت .
101- عرض كردم خدا فرمايد: «به نذر وفا مي كنند؟ 7 سوره 76» فرمود: يعني به پيماني كه خدا و ميثاق راجع به ولايت ما از آنها گرفته وفا مي كنند .
102- عرض كردم: (ما اين قرآن را بتو نازل كرديم، نازل كردني- 31» فرمود: يعني نازل كردني به ولايت علي عليه السلام .
103- عرض كردم: اين تنزيل است؟ فرمود: آري، اين تأويل است .
104- عرض كردم: همانا اين يادآوري است ؟ فرمود: يعني ولايت .
105- عرض كردم: «خدا هر كه را هواهد در رحمت خود داخل كند؟- 31، فرمود: يعني در ولايت ما .

106- فرمود: «و خدا براي ستمگران عذابي دردناك آماده ساخته» .
107- فرمود: مگر نمي بيني كه خدا فرمايد: (بما ستم نكردند ولي بخودشان ستم مي كنند؟ -54 سوره 2» امام فرمود: همانا خدا گرامي تر و عالي تر از آن است كه ستم بيند يا خود را به ستم نسبت دهد، ولي خدا، ما را بخود مربوط ساخت و ستم به ما را ستم به خود قرار داد و ولايت ما را ولايت خويش سپس براي اين موضوع آيه ئي بر پيامبرش نازل كرد و فرمود: «ما به آنها ستم نكرديم، ولي آنها به خود ستم نمودند- 118- سوره 16-» گفتم: اين تنزيل است؟ فرمود: آري .


108- عرض كردم: در آنروز واي بر تكذيب كنندگان؟- 15- سوره 77- فرمود: يعني اي محمد واي بر تكذيب كنندگان ولايت (علي بن ابي طالب (ع) كه به تو وحي كرديم «مگر پيشينيان را هلاك نكرديم؟ و ديگران را نيز دنبال آنها بريم؟- 17-» فرمود: پيشينيان آنهايند كه پيغمبران را راجع به اطاعت از اوصياء تكذيب نمودند «با نافرمانان اينگونه رفتار مي كنيم؟» فرمود: يعني آنها كه نسبت به آل محمد نافرماني نموده و كردند آنچه كردند .
109- عرض كردم: (همانا پرهيزگاران» فرمود: بخدا ما هستيم و شيعيان، جز با كسي ملت ابراهيم را ندارد، و مردم ديگر از آن بركنارند .
110- عرض كردم: «روزي كه روح و فرشتگان صف كشيده سخن نگويند تا آخر آيه 38 سوره 78- (كه فرمايد: مگر كسي كه خدا به او اجازه دهد و او درست گويد» فرمود: به خدا ما هستيم كه روز قيامت اجازه داريم (سخن گوئيم) و درست گوئيم .
111- عرض كردم: آنگاه كه گوئيد چه خواهيد گفت؟ فرمود: بزرگي پروردگار خود گوئيم و بر پيامبر خود درود فرستيم و از شيعيان خود شفاعت كنيم و پروردگار ما را رد نكند .
112- عرض كردم: (نه: اصلاً نامه گنهكاران در سجين است- 7 سوره 83-» فرمود: آنها كساني هستند كه نسبت به حق ائمه نافرماني خدا كردند و برايشان ستم نمودند .
113- عرض كردم: «سپس گفته مي شود، اين است آنچه تكذيبش مي كرديد؟ -16-» فرمود: يعني اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كردم: تنزيل است؟ فرمود: آري .
114- فرمود: ولايت علي عليه السلام در تمام كتب پيغمبران نوشته شده است و خدا هيچ پيغمبري را مبعوث نسازد، جز به نبوت محمد صلي الله عليه وآله و وصيت علي عليه السلام (يعني اقرار به اين دو مطلب از طرف خدا بر او واجب است» .
115- هر كه برادر ديني خود را در خفا اندرز دهد، او را زينت بخشيده است .

 


116- هر كه برادر ديني اش را آشكارا نصيحت كند، به شخصيت او آسيب رسانده و وي را معيوب كرده است .
117- خنده بي مورد دليل جهل انسان است.
118- هر كه نيكوكار و خوشي م درود هر كه بدي بكارد پشيماني مي درود هر كس آن درود عاقبت كار كه كشت.
119- ان للسخاء مقداراً فان زاد عليه فهو سرف و للحزم مقداراً فان زاد عليه فهو جبن و للاقتصاد مقداراً فان زاد عليه فهو بخل و للشجاعه مقداراً فان زاد عليه فهو تهور (بحارالانوار، ج 17، ص 218) جود وسخا اندازه اي دارد كه اگر از آن تجاوز كند، اسراف مي شود، احتياط و محكم كاري اندازه اي دارد كه اگر از حدش ، ترس خواهد بود، صرفه جوئي و اعتدال در صرف مال اندازه اي دارد كه اگر از آن بيشتر شود، بخل است، و شجاعت و دليري اندازه اي دارد كه اگر از حدش بگذرد، تهور و بي باكي خواهد بود.

بسمه تعالي
امام علي النقي
پيامبر گرامي ما كه درود و رحمت و صلوات تمام جن و بشر و ملائكان مقرب بر وجود مباركشان باشد براي اعجاب خود فرمودند كه اولياء و اوصياء بعداز من 12 نفر خواهند بود كه اول آنها علي بن ابي طالب پسرعمم و برادرم وآخرين آنها كه با نام من قرين خواهد بود واطاعت از آنها را براي امت خويش واجب دانست و فرمود: جهان بدون حجت يك ثانيه باقي نمي ماند و فرمود: هر كسي امام زمان خود را نشناسد واز جهان برود در دين جاهليت از جهان مي رود.
صدها بار در پيش تمام اصحاب فرمودند: كه خدايا من حسن و حسين را دوست دارم. دوست دوست را نشان و دشمن دار دشمنانشان را.
مسئله امامت كه از طرف خداوند تبارك و تعالي انتخاب وانتصاب مي گردد، بايد معصوم باشد و هيچ گناه كبيره و صغيره انجام نداده باشد و حتي فكر گناه صغيره را نيز ننمايد و تمام امام ها از لحاظ رتبه و مقام در پيش خداوند همانند يكديگرند وعلم هيچ يك از ديگري بالاتر نيست و هر كسي وظيفه دارد كه به او از طرف خداوند محول شده و مجبور به انجام آن مي باشد و غرض از گفتن اين حرف اين نيست كه آنها بدون اراده و جبري هر كه استاد ازل گفته همان را دنبال مي كنند، بلي با اينكه گفته استاد ازل را انجام مي دهند ولي خودشان اختيار دارند با تغيير اوضاع محيط از نقشه ي قبلي عدول نمايند يك مثال ساده: اگر امام حسن مي دانست كه جريان خلافت باين صورت در خواهد آمد چرا خلافت را قبول نمود واگر نمي دانست علم امامت كجا بود، جواب خيلي ساده را پدرش علي بن ابي طالب (ع) در جنگ صفين داده و وقتي ابن عباس، حضرت را در هنگامه جنگ مشغول پينه زدن كفش خود ديد و اعتراض نمود. امام فرمودند: كه دنيا و حكومت آن پيش علي از اين لنگه كفش بي مقدار و كم ارزش مي باشد، و باز مي فرمود، كه معاويه و بني اميه بر اين

امت هزار ماه حكومت خواهند كرد و اين حديث از پيامبر گرامي نيز به ما رسيده است، پس چون علي مي دانست حكومت بدست بني اميه خواهد افتاد دست روي دست بگذارد و تماشا كد، پس وظيفه وجداني و انساني او كجا رفته و امام حسين (ع) نيز در روز عرفه موقع حركت كردن از مكه و به سوي عراق فرمودند، اين كارواني است كه به سوي كوفه روان است و مرگ بدنبال آن حركت مي كند و هزاران شاهد ديگر، ياور شب عاشورا فرمودند: آنهائيكه از با دة عشق ولايت و شهادت سرمست نيستند ما را ترك كنند كه فردا ظهر ميدان كربلا را مي بينيم كه جنازه هاي ما بر روي زمين افتاده و گرگان كوفه و شام با پنجه هاي خون آلود بدريدن پيكرهاي پاك شهدا مشغولند.
تمام ائمه اطهار (ع) در يك راه و طريق مستقيم كه از رسول گرامي (ص) به ارث رسيده بود و آن حضرت نيز از خداوند متعال به آن مأموريت داشت گام برمي داشتند و آنهم رضاي خدا و اعتلاي حكم لا اله الا الله و محمداً رسول الله بود و السلام.
امام علي النقي (ع) در سال دويست و دوازده هجري پانزدهم ذيحجه چشم به جهان گشود و متأسفانه سايه پدر زياد بر سرش مستدام نشد و پدر گراميش در عنفوان جواني توسط جباران بني عباس به شهادت رسيد واين جهان را ترك گفت و لنگركشي دين و امامت را به دست با كفايت فرزند والا گهرش سپرد، امام در تمام زمينه ها از دين جدش پاسداري نمود و با حكومت وقت كه دست هاي خود را به خون بي گناهان مي آلود و در درياي كثافت و شهوتراني و عياشي غوطه ور بود مبارزه مي كرد و اگر ما ملاحظه مي كنيم كه عمر گرانمايه اي امامان ما كوتاه بود علتش خباثت حكومت ها را مي توان عامل اين مسئله دانست، چون تمام ائمه را حكومتهاي وقت به عناويني به شهادت رساندند و اگر علي را در كوفه به شهادت مي رساند، دستهاي كثيف حكومت معاويه به روشني ديده مي شود، كه اگر جنگ صفين و حكميت و نهروانيان نبودند تا علي را به شهادت برسانند و يا اگر شمشيرهاي زهرآگين پيكر مقدس اباعبدالله الحسين (ع) را پاره پاره مي نمايد، دست حكومت پليد بني اميه در آن هست و اگر امامان ديگر به جاي شمشير زهر به كار برده مي شود آن نيز تحفه پسر هنده جگرخوار معاويه در قتل سردار رشيد اسلام مالك اشتر و يا حسن بن علي (ع) توسط دختر اشعث بن قيس به يادگار مانده و در شير منحوس به دسته اي بني عباس رسيده بود.
بيداري امت اسلامي ديگر اجازه جنگ و جدل و كشتار خاندان رسول گرامي را به پادشاهان منحط بني عباس نمي داد لذا كارشان دستهاي آلوده به زهر بود كه بسوي آن پاك مردان دراز مي شد.
امام علي النقي (ع) نيز توسط ايادي حكومت وقت با زهر مسموم دار فاني را در رجب سال دويست و پنجاه و چهار هجري وداع نمودند.
از آن حضرت فرزند گرانمايه به امامت برگزيده شد به نام حسن به علي (حسن عسكري) (ع) مزار شريف آن امام همام در سامرا د رجنب مزار فرزندش امام حسن عسكري كه زيارتگاه عشاق آل الله مي باشد قرار دارد، روانش و راهش مستدام باد.

امام هادي (ع)
1- خداوند به خاطر شما باران را فرو مي فرستد و به خاطر شما آسمان را نگه مي دارد كه بر زمين فرود نيايد.
2- هر كه راحتي و خوشنود شد از خوو پسنديد خود را، بسيار شوند خشمناكان بر او.
3- مصيبت شخص صبر كننده يكي است و براي جزع كننده دو قامت
4- بيهودگي خوش بيني بي خردان و صفت نادانان است.
5- بيداري لذيذ كننده تر است خواب را و گرسنگي زياد مي كند در خوبي و پاكيزه گي طعام.
6- يادكن آنوقتي را كه افكنده شده اي بر زمين مقابل اهل خود.
7- مقدرات وچيزهائي كه تقدير شده بنماياند به تو چيزهايي را كه خطور نكرده بود بدل تو.
8- حكمت تأثير نمي كند در طبع هاي فاسد.
9- هر كس قدر خود را نداند از شر اشخاص ايمن نباشد.
10- دنيا بازاري است كه گروهي در آن منتفع مي شود و گروهي ضرر مي بينند.


11- ايمان افضل نعمت هاي الهي است و سرچشمة تمام موفقيت ها و نظام جهان بشريت است.
12- هر رستگاري و فوز و فلاح در سايه اي ايمان بدست مي آيد.
13- هر بندة با ايمان در هر كار رستگار و خوشبخت است.
14- هر كس براي خدا پرهيزكار باشد واز خدا بترسد مردم از او مي ترسند و هر كه اطاعت حق كند مردم اطاعت او را مي كند.
15- مصيبت براي مردم شكيبا يكي است و براي جزع كنندگان دوتاست.
16- گردن بند گوهر بر گردن خران ننهيد و سفلگان را علم و دانش نياموزيد زيرا گوهر در خلاب افتد هنوز نفيس است و غبار اگر بر فلك نشيند هنوز خسيس است.
17- از خود راضي ها ناراضي بسيار دارند از آنها بپرهيزيد.
18- مصيبت زده كه شكايت كننده از ثواب آخرت بي بهره باشد.
19- هر زمان كه عدالتي حكومت كند سوء ظين در چنين روزي حرام است مگر آنكه بدي اشخاص و خلاف قانون از آنها روشن گردد.
20- اگر ظلم و ستم حكومت كند گمان خير از اشخاص نبايد داشت مگر آنكه ثابت شود اهل خير است.
21- خداوند متعال اولاد فاطمه را بر كليه درندگان و سباع حرام كرده است.
22- الحسد ما حي الحسنات: حسد نيكي ها را محو و نابود مي كند .
23- ان العالم و المتعلم شريكا في الرشد: ياد دهنده و يادگيرنده در پيشرفت و ترقي با هم سهيم هستند .
24- الغضب علي من لملك لوم: خشم گرفتن به زيردستان، پستي است .
25- المحق السفيه يكادان يطفي نورحقه بسفهه: صاحب حق ابله، گاهي به ناداني چراغ حق خود را خاموش مي كند .
26- العقوق يعقب القلد و يودي الي الذله: ترك احسان به پدر و مادر موجب تنهايي و منتهي به خواري مي شود .
27- خودپسندي انسان را از آموختي حقيقت باز مي دارد.


28- كسي كه خودپسند است دشمنان او بسيار است.
29- من ما نت عليه نفسه ملاتا من شره: هر كس براي خودش ازرش قائل نبود از شرش بپرهيز .
30- خير من الخير فاعله: خوبتر از خوب، انجام دهندة خوبي است .
31- من رضي عن نفسه كثر الساخطون عليه: هر كس از خود راضي شد مورد خشم مردم قرار گيرد .
32- الغني فله يمسك: كمي آرزو، بي نيازي و ثروت است .
33- العجب صارف عن طلب العلم: خودپسندي انسان را از ياد گرفتن باز مي دارد .
34- لا تطلب الصفا محسن كدرت عليه: از كسي كه اورا آرزوي دور و دراز است توقع صميميت نداشته باش .
35- البخل ازم الاخلاق: نكوهيده ترين خوي ها بخل و تنگ نظري است .
36- كسي كه خودبيني به او راه يابد هلاك مي شود.
37- يحيي بن اكثم قاضي القضات عصر مأمون و معتصم بود و از دانشمندترين قضات آن دوران بشمار مي آمد، سئوالاتي از امام هادي (ع) نموده اند كه در اينجا ذكر مي گردد:
38- در بارة آية شريفه: و قال الذي عنده علم من الكتاب انا اتيك قبل از يرتد طرفك: سليمان تخت بلقيس را خواست و آصف بن برخيا تخت او را بيش از آنكه پلك چشم خود را بر هم زند، حاضر كرد مگر پيغمبر خدا به علم آصف محتاج بود؟ امام جواب فرمودند: آنكه علمي از كتاب داشت آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان از شناسايي آنچه آصف مي شناخت، عاجز نبود و مي خواست به امت خود از جن وانس بفهماند كه حجت بعد از او آصف است و آن علم را سليمان به امر خدا به وي سپرده و تعليمش داده بود، تا در امامت و رهنمائيش اختلاف نكنند. همچنان كه در زمان داود هم علومي از جانب خداوند به حضرت سليمان تعليم شده بود تا پيامبري و پيشوايي او پس از پدر معلوم شود و حجت بر خلق مستحكم گردد.
39- سئوال: در آية شريفة: و رفع ابويه علي العرش و خرداً سجداً: پدر و مادرش را بر فراز تخت برد و (همه) در برابرش به سجده افتادند، چگونه يعقوب و فرزندانش كه پيامبر بودند، براي يوسف سجده كردند؟
جواب: سجده يعقوب و فرزندانش براي يوسف نبود، بلكه براي اطاعت خدا، و اظهار علاقه به يوسف بود، چنانكه سجدة ملائكه هم براي آدم نبود بلكه اطاعت فرمان خدا و اظهار علاقه به حضرت آدم بود، يعقوب و فرزندانش در كنار يوسف نيز به شكرانه گرد هم آمدن دوباره و پايان دوران فراق بود، نمي بيني كه هماندم در مقام شكر مي گويد: رب قد اتيتني من الملك علمتني من تأويل الاحاديث: پروردگارا مرا ملك و سلطنت دادي و علم تعبير خوابها را به من آموختي،


سئوال، در اين آيه: و ان كنت في شك في انزلنا اليك فاسئل الذين يفرون الكتاب: اگر از آنچه بر تو نازل كرده ايم. در شكي از آنها كه پيش از تو كتاب مي خوانده اند بپرس، خطاب كيست؟ اگر خطاب به پيامبر است چگونه او شك دارد واگر به ديگري است قرآن بر كه نازل شده است؟
40- جواب: در آية و ان كنت في شك، مخاطب پيغمبر است اما او در وحيي كه به وي نازل شده بود، شك نداشت و ليكن نادانان مي گفتند چرا خدا فرشته اي را به رسالت نفرستاده، و ميان ما و پيغمبرش فرق نگذاشته؟ او هم مي خورد و مي نوشد و در بازارها راه مي رود؟ خداوند وحي كرد كه د رحضور اين نادانان از آنها كه بيش از تو با كتابهاي آسماني آشنا بوده اند بپرس، آيا خدا تاكنون پيغمبري براي بشر فرستاده كه نخورد و نياشامد و در بازارها راه نرود؟ تو هم مثل آنها و اين تعبير كه اگر شك داري با اينكه او شك نداشت از نظر مماشات و همراهي با طرف است چنانكه در آيه مباهله قرآن به او دستور مي دهد بگو: بيائيد تا فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را دعوت كنيم، سپس نفرين كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم، البته دروغگويان، نصاري بودند ودر اين امر ترديدي نبود ولي اگر مي گفت لعنت خدا بر شما قرار دهيم به مباهله حاضر نمي شدند و خداوند مي دانست پيغمبرش رسالت هاي او را ابلاغ مي كند و دروغگو نيست، در اينجا هم به راستگوئي پيغمبر خود يقين داشت ولي مي خواست با مدعي به عنوان بي طرف كند،
4- سئوال: در اين آيه: ولوان ما في الارض من شجره اقلام البحر يمده من ليده بسقه ابحر ما تقدت كلمات الله:
اگر آنچه درخت در زمين است همه قلم باشد و دريا به ضميمه هفت درياي ديگر مركب شود، كلمات خدا
پايان نپذيرد، اين هفت دريا چيست؟ و كجاست؟
41- جواب: اما آية: ولوان ما في الارض من شجره اقلام، آري چنين است، اگر درختهاي دنيا قلم شود و دريا را هفت دريا مدد كند و چشمه ها از زمين به جوشد، آبها تمام شود، پيش از آنكه حكمات خدا پايان پذيرد، و هفت دريا عبارتند از: 1- درياي كبريت، 2- درياي مديترانه، 3- درياي طبريه در فلسطين، 4- درياي خمسه (دريائي است كه خاكش سياه باشد و آبش گرم كه مراد درياچه آلبرت يا ويكتوريا ست كه زير خط استوا واقع است، 5- ماسبندان يا ما رسودان كه در سودان است، 6- درياي گرم آفريقا كه معروف به سان است، 7- درياي بحرون، و مراد از كلمات الله، ما ائمه جانشينان پيامبر خدا هستيم. كه فضائل ما تمام نشود. 5- سئوال، در بارة بهشت خداوند فرمود: و فيها ما تشتهبيه الانفس و تلذ الاعين: هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، در آن موجود است، دل آدم گندم خواست و خورد، پس چرا مجازات شد؟
42- جواب: اما بهشت، البته هرگونه خوراكي، نوشابه و تفريح و سرگرمي كه دل بخواهد و چشم لذت برد، در آن هست و همه را هم خداوند براي آدم حلال كرده بود، اما آن درختي كه آدم و همسرش را از آن نهي كرده بود، درخت حسد بود (به عنوان استفاده نام درخت بر آن نهاده شده) به آنها توصيه كرده بود كه به چشم حسد به كساني كه خداوند بر مخلوقات ديگر آنها را برتري و فضيلت داده بوده ننگرند، آدم فراموش كرد و بر آنها حسد ورزيد و عزم و تصميمي نداشت. 6- سئوال: در اين آيه: او يزوجهم ذكراناً و اناثاً (بطوري كه يحيي بن اكثم قاضي هم جنس باز دستگاه خلافت فهميده) مي فرمايد: (يا پسران و دختران به آنها تزويج كنيم) جائي كه خدا پسران را به بندگانش تزويج كند، پس چگونه قومي را بر اين عمل كيفر داده؟
43- جواب: اما آية: او يزوجهم ذكراناً و اناثاً مفهومش اين است كه گاه نوزاد دو تاست يكي پ

سر و يكي دختر و به هر دو تائي كه با هم قرين باشند، جفت گفته مي شود هر يك جفت ديگري است (نه اينكه مراد ازدواج باشد پناه بر خدا كه مراد پروردگار جليل نيرنگنهائي باشد كه تو بر خود ساخته اي تا مجوز بزهكاريت باشد و هر كه مرتكب اين گناه شود كيفر ببيند، روز قيامت عذابش دو چندان شود و خوار و زبون تا ابد در عذاب بماند، البته اگر توبه نكرده باشد، 7- سئوال: در اية شريفة مي فرمايد: و اشهدوا ذوي عدل منكم: دو مرد عادل را به شهادت بگيريد، پس چگونه در بعضي از دعواها شهادت زن تنها مسموع است؟
44- جواب: و اما قبول شهادت يك زن، اين مربوط به قابله است (و موضوع زنده يا مرده بودن نوزاد هنگام ولادت) كه اگر گواهي او پسنديده (و موثق) باشد، پذيرفته است و اگر پسنديده نباأ، كمتر از دو زن كافي نيست و به حكم ضرورت به جاي دو مرد محسوب مي شوند، زيرا در اين جا مرد نمي تواند كار زن را به عهده بگيرد و اگر يك زن (اما مطمئن) بيش نبود، شهادتش با قسم قبول است. 8- سئوال: در بارة خنثي كه علي (ع) دستور داده بود (براي تشخيص زن و مرد بودن و يقين آن) كه ببينند از كدام مجري ادرار مي كند، اين جريان را كه بايد ببيند؟ اگر نگاه كند، شايد او زن باشد و اگر زن ببيند، شايد مرد باشد و اين هر دو جايز نيست، ادعاي خودش هم كه قبول نيست، چون ذي نفع است؟)
45- جواب: اما در مسأله خنثي همان است كه علي (ع) فرموده، به اين صورت كه مردان عادلي جلو آئينه مي ايستند، خنثي پشت سر آنها برهنه مي شود، شهود عكس او را در آئينه مي بينند و گواهي مي دهند، 9- سئوال- راجع به مردي كه ديد چوپاني با گوشفندي جمع شده و چون نظرش به صاحب گله افتاده كنار رفت وآن گوسفند در ميان گوسفندان ديگر گم شد، اين گوسفندها را چگونه سر ببرند؟ گوشت آنها حلال است يا حرام؟
46- جواب: در موضوع گوسفند و چوپان، اگر گوسفند معلوم بود بايد آن را سر ببرند و بسوزانند وگرنه (با قيد قرعه تعيين مي كنند) گله را دو نصف مي كنند و قرعه مي كشند به نام هر يك درآمد نصف ديگر آزاد است باز همين نصف را دو نيمه مي كنند و قرعه مي كند و اين عمل را ادامه مي دهند تا دو تا بيشتر نماند و قرعه آخرين به نام هر كدام افتاد آن را سر مي برند و مي سوزانند و بقيه آزاد مي شوند. 10- سئوال: نماز صبح چرا بلند خوانده مي شود با اينكه در نمازهاي روزانه است و بلند خواندن مربوط به نمازهاي شبانه؟
47- جواب: اما بلند خواندن نماز صبح، براي اين است كه پيامبر (ص) وقتي آن را مي خواند، كه هوا تاريك بود و لذا در حكم قرائتهاي شبانه است، 11- سئوال، چرا علي (ع) به (ابن جرموز و قاتل زبير) فرمود: قاتل ابن صفيه را به آتش بشارت د ه، پس چرا او كه امام بود اين قاتل را به قتل نرساند؟
48- جواب: اما جريان علي (ع) و قاتل زبير كه فرمود قاتل ابن صفيه را به دوزخ مژده بده، اين مژده اي بود كه پيامبر داده بود و قاتل از خوارج بود كه در جنگ نهروان شركت كرد و علي (ع) او را از اين جهت نكشت كه مي دانست در فتنه نهروان كشته خواهد شد. 12- سئوال: باز چرا علي (ع) در جنگ صفين همه لشگريان دشمن را مي كشت، چه مهاجم، چه فراري و چه زخمي، اما در جنگ جمل با فراري و مجروح كاري نداشت و اعلان كرد هر كس به خانه اش برود ايمن است هر كس سلاحش را زمين بگذارد ايمن است، اين اختلاف رويه براي چه بود؟ و اگر حكم اول درست بود، ناچار دوم اشتباه بوده است.
49- جواب: اما اختلاف روش علي (ع) در جنگ صفين و جمل كه آنجا مهاجم و فراري و زخمي را مي كشت و اينجا فراريان را تعقيب نمي كرد، مجروحان را نمي كشت، آنها را سلاح مي افكندند يا به خانه ها پناه مي بردند امان داد، سرّش اين بود كه اهل جمل فرمانه و رهبرشان (طلحه و

زيبر) كشته شده بودند و ديگر پايگاه و جمعيتي نداشتند كه به آن بازگردند و فتنه را از سر بگيرند همه به خانه ها برگشته و ديگر نه جنگجو بودند و نه مخالف و معارض، راضي بودند كه كسي با آنها كاري نداشته باشد، اما اهل صفين به پايگاه مجهز مي گشتند، باز فرماندهي داشتند كه اسلحه برايشان فراهم مي كرد و جوائزي ميان آنها تقسيم مي نمود، آذوقه تهيه مي كرد و زخميان را درمان مي نمود، پياده ها را مركب و برهنگان را لباس مي داد و باز دوباره همه را به ميدان مي فرستاد و آمادة نبرد مي كرد، از اين رو علي (ع) اين دو گروه را به يك چشم ننگريست كه وظيفه را در پيكار با گويندگان لااله الا الله خوب مي دانست، حق را برايشان شرح مي داد و هر كه نمي پذيرفت شمشير به رويش مي كشيد جز اينكه توبه كند. 13- سئوال: مردي كه اقرار به لواط كند آيا حدي بر او هست يا خير؟
50- جواب: و اما مردي كه اقرار به لواط كند، اگر شاهدي در كار نباشد و به دلخواه خود اقرار كند، حاكم شرع مي تواند بر او منت بگذارد (و چون خود اقرار كرده معافش دارد) چنانكه حق دارد از جانب خدا كيفرش دهد، به دليل آية، هذا عطاونا فامنن او امسك بغير حساب.
51- محمد بن عيس گويد: به امام (ع) نوشتم: آقايم خدا مرا قربانت گرداند، براي ما روايت كرده اند كه: خدا در موضع معيني از عرش قرار دار و نيمه آخر هر شب به آسمان پائين فرود آيد بو باز روايت كنند كه در شب عرفه پائين آيد و سپس به جاي خود برگردد، يكي از دوستان شما در اين باره گويد: اگ رخدا در موضع معيني باشد در ملاقات و مجاورت هوا قرار گيرد در صورتي كه هوا جسم رقيقي است كه بهر چيز خودش احاطه كند، پس چگونه در اين صورت هوا به خدا احاطه كند؟ حضرت مرقوم فرمود: اين را خدا خود مي داند و او دست كه نيكو اندازه گيري كند، بدانكه او اگر در آسمان پائين باشد همچنان در عرش است در يك وقت معين عملش بهر دو ناحيه مساوسيت) و علم و قدرت و سلطنت و احاطه او بر همه چيز يكسانست .
52- هرگاه پيشواي شما (دانش شما) از ميان شما برداشته شود، از زير پاي خود منتظر فرج باشيد .
53- زمين از حجت خالي نماند، بخدا آن حجت منم .
54- حلال گويد از حضرت در بارة قول خداي عزوجل (21سوره 11) «آيا كسي كه از پروردگار خود دليل خود دليل دارد و گواهي از خودش در پي اوستز پرسيدم، فرمود اميرالمؤمنين (ع) گواه در پي رسول خدا (ص) است و رسول خدا (ص) از پروردگار خود دليل دارد (و آن قرآنست) .
55- محمد بن ريان گويد به حضرت هادي (امام عسكري) عليه السلام نوشتم: قربانت، براي ما روايت كرده اند كه: پيامبر (ص) از دنيا جز خمس حقي ندارد، جواب آمد كه، جهان و آنچه روي آنست از پيغمبر صلي الله عليه و آله است .

بسمه تعالي
در دوران وليعهدي ظاهري امام هشتم فرزند والاتبارش امام جواد الائمه (ع) براي ديدار بسوي ايران حرك فرمودند كه متأسفانه پس از شهادت امام رضا (ع) به خراسان نزول اجلال فرمودند و بنا به روايتي امام نهم در اين تاريخ 8 يا 9 سال داشتند، مي گويند يك روز امام در كوچه مشغول تماشاي بازي همسالان خود بودند و مأمون با لشگريان خود عزم شكار كرده بود از همان مسير كه كودكان مشغول بازي بودند خليفه با لشگريان انبوه خود مي گذشت،جوانان كه مشغول بازي بودند با ديدن مأمون و لشگريانش همه پا به فرار گذاشتند فقط امام در جاي خود بي حركت ايستادند و مأمون از جسارت اين جوان 9 ساله در تعجب ماند، وقتي در مقابل امام رسيدند سؤال كرد كه شما چرا

فرار نكرديد؟ امام فرمود: جرمي مرتكب نشده بودم و راه وسيع لشگريان را تنگ نكرده بودم علتي نداشت كه فرار كنم، مأمون از اين سخن خوشش آمد و پرسيد كه شما كه هستيد؟ امام فرمودند: محمد بن علي واز خاندان بني هاشم هستم،
مأمون راه خود را گرفت و رفت وليه همه اش در فكر اصالت و شجاعت خاندان بني هاشم بود و موقع برگشتن باز امام را در همانجا ايستاده يافت و براي امتحان آن حضرت مشت خود را گرفت و گفت اگر گفتي در توي مشت من چه هست؟ امام فرمود خ داوند را آبهائي هست كه از آنها در اثر تبدلات جوي چيزهايي پديد مي آيد و از روي درياها ابرها به سوي آسمان حركت م يكنند و بادهايي خدا مي فرستد تا آنها را از مكاني به مكان ديگر حركت دهند و در توي ابرها كه از دل درياها برخاسته اند ماهيهاي كوچك با ابرها حركت مي كنند و مرغ شكاري خليفه آن ماهي ها را صيد و يكي از آنها را شكار مي نمايد و خليفه براي امتحان حجت خدا از آن سؤال مي نمايد،
مأمون مات و بهت زده زبان به تعريف و تمجيدش گشود و او را به دربار خود دعوت نمود و پس از مدتي دختر خود را به حباله نكاح حضرت درآورد.
در شهر مدينه در خاندان امام هشتم علي بن موس الرضا در روز جمعه 19 ماه مبارك رمضان سال يكصدو نود و پنج هجري نوزادي چشم به جهان گشود كه نام مباركش را محمد نام نهادند و در پرتو تعليمات امام هشتم اعجوبه اي در علم و دانش گرديد كه در ميان مجلس مأمون كه از بزرگترين دانشمندان عصر از هر فرقه و اديان و مسلك و حتي دهريون تشكيل شده بود همه را با استدلال و منطق كوبنده خود مجاب نمود ولي با كمال تأسف و تأثر عمر گرانمايه اين امام معصوم مثل آفتاب پاييزي زود غروب كرد و در اخبار و احاديث نقل مي گردد كه باعث شهادت امام (ع) حسادت زنانه با دسيسه چيني درباريان و عباسيان بود.
امام محمد تقي (ع) دست بخشنده داشت واز اين لحاظ به جواد ملقب شده اند،
در سي ام ذي القعده سال دويست و بيست وهشت هجري از اين جهان به سراي باقي شتافت و جهان اسلام را در عزاي خود باقي گذاشت.
مزار شريفش در كاظمين نزديك بغداد د رجوار جد گراميش مي باشد و زيارتگاه شيعيان و دلدادگان مكتب رسالت و امامت مي باشد.
امام محمد تقي
1- حضرت امام محمد تقي (ع) از جدش، از اميرالمؤمنين حديث كرد كه فرمود: «مردم هميشه مشمول خير و صلاح هستند، چنانچه از لحاظ سرشت متفاوت باشند، هنگامي كه مساوي شدند هلاك مي گردند .
2- ديدار برادران مايه آسايش روح و بارور كننده عقل است هر چند بسيار اندك باشد.
3- خود را از ا عمالي كه موجب ننگ در دنيا و عذاب در آخرت است حفظ كن.
4- مؤمن نيازمند سه چيز است توفيقي از خدا، واعظي از خود و نيز پندپذيري از كسي كه او را نصيحت كند.
5- جمال آدمي در زبان او و كمال وي در عقل اوست.
6- عزت مؤمن در بي نيازي او از مردم است.
7- نعمه لا تشكر كسيئه لاتغفر: ناشكري نعمت، چون گناهي نابخشودني است (بحار، ج2، ص 364).
8- العافيه احسن عطاء: صحت و تندرستي بهترين بخشش خداوند است (بحار، ج2، ص 364).
9- ائتد تصب او تكد: در كارها استوار باش تا به نتيجه برسي (الدره الباهره)
10- لا تنال محبه الله الا ببغض كثير من الناس: دوستي خدا ميسر نمي شود مگر با دشمن عده زيادي از مردم (كاف، ج3، ص 56).
11- الايام تهنك الامر عن الاسرار الكامفه: گذشت زمان پرده ها را مي درد و اسرار نهان را بر تو آشكار مي كند (بحار، ج17، ص 214).
12- رضا الناس بعد رضا الله: رضايت و خشنودي خلق بايد پس از خشنودي خدا قرار بگيرد (بحار، ج2، ص 362).
13- هلك جهال فيما لا يعلمون: اشخاص نادان بوسيلهناداني و جهالت خود نابود مي شود (بحار، ج2، ص 365).
14- ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم: زيانباران كساني هستند كه خود به زبان خويشتن اقدام مي كنند (بحار، ج2، ص 365).

 


15- ان المشوره مباركه: مشورت عمل با بركتي است.
16- عز المؤمن في غناه عن الناس: عزت مسلمان در بي نيازي از مردم است (بحار، ج2، ص 365).
17- من اطاع هواه اعطي عدوه مناه: هر كه از هوس خود پيروي كند آرزوي دشمن خود را برآورده است (الدره الباهره)
18- راكب الشهوات لا تقال عثرته: كسي كه از شهوات خود سواري گيرد از لغزش در امان نخواهد بود (بحار، ج2، ص 364).
19- التحفظ علي قدر الخوف: به اندازه ترس بايد احتياط كرد (بحار، ج2، ص 364).
20- اعتماد به خداوند تعالي بهاء هر چيز گرانبهائي است و بسوي هر چيز بلندي نردبان است.
21- مباش ولي خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهاني.
22- استفاده به معني فايده گرفتن و فايده خواستن و فائده دادن است.
23- هر كه كمك نمايد برادري را به جهت خداوند تعالي همانا تهيه كرده خانه اي در بهشت براي خود.
24- چگونه ضايع و تلف مي شود كسي كه خداوند تعالي قبول كننده و پذيرنده تعهد او است.
25- چگونه نجات مي يابد كسي كه خداوند در طلب او است.
26- كسي كه خود را از خداوند بريد و بديگري چسبانيد خداوند آن را به آن ديگري واگذارد.
27- كسي كه عمل كرد از غير علم فاسد و تباه كرده پيش از آنچه اصلاح كرده است.
28- بپرهيزيد از رفاقت با آدم بد، بدرستي كه او شمشير كشيده مي ماند منظرش نيكوست و آثارش است.
29- بس است در دغلي و نادرستي مرد، آنكه امين خيانتكاران باشد.
30- مؤمن محتاج به سه خصلت است: توفيق از حق تعالي و واعظي از نفس خود كه پيوسته او را موعظه كند و قبول كند از آنكه او را نصيحت كند.
31- فرمود: فقر را بالين خود گردان دوست به گردن فقرا در آر و ترك كن شهوت را و مخالفت كن با هواي نفس و خواهش دل خود و بدانكه تو هميشه در مرئي و منظر حقتعالي مي باشي پس ببين خود را چگونه مي باشي.
32- دشمني مكن با احدي تا آنكه بشناسي آنچه مابين او و مابين خداوند تعالي است.
33- بعداز حضرت موسي (ع) يهوديان 71 فرقه شدند، يك فرقه از آنها در بهشت است و 70 فرقه در آتش، و بعد از حضرت عيسي (ع) هم مسيحيان 72 فرقه شدند كه يك فرقه در بهشت است و 71 فرقه در آتش، و اين امت بعد از پيامبرشان (ص) 73 فرقه شدند كه 72 فرقه از آنها در آتش مي باشند و تنها يك فرقه در بهشت است و 72 فرقه از 73 فرقه كساني هستند كه ولايت و مودت، را بخود مي بندد و 72 فرقه از آنها در آتش هستند و تنها يك فرقه در بهشت است.
34- مؤمن به رفيق الهي و واعظي دروني و حسن نصيحت پذيري محتاج است.
35- كسي كه از هواي نفس خويش اطاعت نمايد با اين عمل خواسته هاي دشمن خويش (شيطان) را برآورده است.
36- به امام (ع) عرض كردم فدايت شوم، اساتيد ما از امام باقر و امام صادق عليهما السلام رواياتي دارند كه چون در آن زمان تقيه سخت بوده كتب خود را پنهان كردند و از آنها روايت نشد، چون آنها مردند كتب ايشان بما رسيد، فرمود: آنها را نقل كنيد كه درست است.
37- ابوهاشم گويد: از امام (ع) پرسيدم: معني خدا يكتاست چيست؟ فرمود: اتفاق همه زبانها بر يكتائي او چنانچه خودش فرمايد: اگر از آنها بپرسي كه آنها را آفريده، محققاً مي گويند: خدا .
38- جعفري گويد: به امام (ع) عرض كردم: فدايت گردم، معني حمد چيست؟ فرمود: آقائي كه در هر كم و زياد به او توجه شود .
39- ام هاني گويد: ابا جعفر محمد بن علي (ع) را ملاقات كردم و راجع به آيه (15 و 16 سوره 81) از آن حضرت سؤال كردم: فرمود: حُنس (ستارگان غروب كننده) امامي است كه در زمان خود هنگامي كه مردم از وجود او خبر ندارند (برخي از علمش از مردم گرفته شود) پنهان مي شود، در سال 260 سپس مانند شعله درخشان در شبستار ظاهر مي شود، اگر آن زمان را درك كني چشمت روشن باد .
40- مردي به حضرت جواد (ع) نوشت و از وسوسه هائي كه به خاطرش آيد شكايت كرد، حضرت در جوابش چنين نوشت: همانا خداي عزّوجل اگر بخواهد تو را ثابت و پابرجا كند و از براي شيطان بر تو راهي قرار ندهد.
41- و مردمي هم پيامبر (ص) شكايت بردند از خاطره هائي كه در دل آنها افتد كه اگر باد آنها را بجاي دوري اندازد و يا قطعه قطعه شوند دارند از اينكه آن خاطره ها را بزبان آرند؟ پس رسول خدا (ص) فرمود: اين را دريافت (كه اين خاطره ها بر شما بسيار گران است؟) عرض كردند: آري، فرمود: سوگند به آنكه جانم بدست اوست اين صريح ايمان است، پس هرگاه آن را يافتيد (و احساس كرديد كه اين خاطره ها بسراغتان آمده) بگوئيد: (آمنا بالله و رسوله و لا حول و لا قوه الا بالله) .
42- ابن ابي نجران گويد: از امام جواد (ع) راجع به توحيد سؤال كردم و گفتم: مي توانم خدا را چيزي تصور كنم؟ فرمود: آري ولي چيزي كه حقيقتش درك نمي شود و حدي ندارد زيرا هر چيز كه در خاطرت درآيد خدا غير او باشد، چيزي مانند او نيست و خاطره ها او را درك نكنندچگونه خاطر دركش كنند در صورتيكه او برخلاف آنچه تعقل شود و در خاطر نقش بندد مي باشد، در باره خدا تنها همين اندازه به خاطر گذرد: «چيزي كه حقيقتش درك نشود و حدي ندارد» .


43- ابوهاشم گويد: به حضرت جواد (ع) آيه «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار» را عرض كردم، فرمود: اي ابا هاشم خاطره دلها دقيقتر از بينائي چشم هاست، زيرا تو گاهي با خاطره دلت سند و هند و شهرهائي كه به آنها نرفته اي درك مي كني ولي با چشمت درك نمي كني، خاطره دلها خدا را درك نكنند تا چه رسد به بينائي چشم ها .
44- سئوال شد، رواست گفته شود: خدا چيزيست؟ فرمود: آري چيزي كه او را از حد تعطيل و تشبيه خارج كند .


45- ابوهاشم گويد: از امام جواد (ع) پرسيدم: معني خدا يكتاست چيست؟ فرمود: اتفاق همه زبانها بر يكتائي او چنانچه خودش فرمايد: اگر از آنها بپرسي كي آنها را آفريده؟ محققاً مي گويند: خدا .
46- جعفري گويد: به امام جواد (ع) عرض كردم: فدايت گردم، معني صمد چيست؟ فرمود: آقائي كه در هر كم و زياد به او توجه شود .
47- عزت مؤمن در بي نيازي از مردم است.
48- زينت كار خيرع ترك كردن منت است
49- صبر را تكيه گاه خويش كن و با هوس مخالفت نما.
50- گذشت زمان پرده ها را مي درد و اسرار نهان را آشكار مي سازد.
51- كسي كه از هواي نفس خود پيروي كند، آرزوي دشمنش را برآورده ساخته است.
52- زينت كار خير، ترك كردن ملت است.
53- از همنشيني بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه اند، ظاهرشان زيبا و آثارشان بسيار زشت است.
54- من اصفي الي ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس، هر كس گوش دل به گوينده اي دهد او را پرستيده، اگر گوينده از طرف خداست خدا را پرستيده و اگر گوينده از زبان ابليس سخن گويد شيطان را پرستيده.
55- قيل لجواد الائمه: ما الصمد، قال: السيد المصمور اليه في التقليل و الكثير، بامام جواد گفته شد ك (صمد چيست) فرمود: آقائي كه براي هر كم و بيش باو نياز برند.

بسمه تعالي
منصور عباسي خليفه سفاك بالاخره با كوله باري از جنايات و ظلم هاي بي شمار چشم از اين جهان بست و بدار مكافات شتافت تا جوابگوي اعمال و كردار خويش در مقابل قادر يكتا باشد، زندگاني و دوران عمر تمام ابناي بشر همين است چه خوب و چه بد بايد بگذارد و برود و در آن دنيا و در روز رستاخيز كه تمام آفريده ها در مقابل خداي بزرگ ايستاده و حساب اعمال انجام داده خويش را پس مي دهند. در آنجائي كه هيچ قدرتي به غير از قادر متعال حساب رس نيست و چه حساب رسي دقيقي و چه روز وحشتناكي، آري همه موجودات در آن روز در پيشگاه خداوند بايد حاضر گردند و حساب اعمال نيك و بد خود را بدهند، خوشا به حال كسي كه بارش كمتر و حسابش آسانتر باشد.
آري منصور خليفه با قدرت نيز مانند همه رفتگان به كاروان ابديت پيوست و حكومت بدست هارون الرشيد افتاد، هارون الرشيد در ميان خلفاي عباسي مقتدرترين همة آنها بود و حكومت عباسي نيز تحكيم يافته بود و احتياج به نيرنگ بازي و دورويي نداشت و در مخالفت با آل علي آنچه دلش مي خواست انجام مي داد،
ديكتاتورها در هنگامه حكومت همه چيز دارند ولي متأسفانه هيچ چيز ندارند، آنها قدرت زدوبند و كشتار و غارت را دارند، آنها قدرت حكومت را بر مردمان ضعيف و از پاافتاده را دارند، آنها مي توانند كشورگشائي كنند و مردمان ممالك تسخير شده را به اسارت بگيرند و به زنجير كشند، ولي نمي توانند قلب و روح انسانهاي بزنجير كشيده را به زنجير محبت و دوستي بكشند، شهرها را مي توانند تسخير كنند ولي قلب و روح ها را نمي توانند تسخير كنند. هارون هم از اين نوع ديكتاتورها بود، همه جا را تسخير مي كرد. به جز قلب تودة مردم را، در اين حالت بحراني است كه ديكتاتور خود را تنها، منزوي، واخورده، طرد شده از ميان تودة مردم مي بيند و در دلش به هر چيز ارزشمند دشمني حس مي كند اگر ببيند كه پدري فرزندش را به آغوش كشيده و از رويش مي بوسد نفرتي در آن بوجود مي آيد.


هارون اين حالت را داشت، گفتيم همه چيز داشت و هيچ چيز نداشت،
در اين موقع در مدينه شخصيتي بارزي زندگي ساده و زاهدانه مي كرد و كاري به زر و زيور و قدرت كذائي حكومت دنيا را نداشت در محراب عبادت ناله هاي شبانه اش مي پيچيد و با خداي خود راز و نياز مي كرد، آري آن شخصيت محبوب دلها، پسر زهراي مرضيه، محمد خاتم و علي المرتضي موسي به جعفر بود.
پس از شهادت امام جعفر الصادق (ع) به جايش امام موسي بن جعفر (ع) به امامت رسيدند واما موسي بن جعفر (ع) در تاريخ هفتم ماه صفر روز يكشنبه در سال صدوبيست و هشت هجري در مدينه منوره چشم به جهان گشودند و برادر بزرگتر آن حضرت اسماعيل بن جعفر بود كه در ايام حيات امام جعفر الصادق (ع) ديده از جهان فرو بست و حضرت امام جعفر الصادق (ع) در روز فقدانش در ب قي ع از روي جنازه كفن را كنار زد و به همه اطرافيان و تشييع كنندگان نشان دادند و فرمودند همه شاهد باشيد كه اسماعيل فرزند من از دنيا رفته و در بقيع دفن گرديده چون امام پيش بيني آينده را نموده بود كه عده اي پيدا خواهند شد واسماعيل را جاويدان و فرقه اي بنام اسماعيليه را علم خواهند نمود و باز دردي بر دردهاي دين و اجتماع خواهند افزود، فرقه اسماعيليه از روز پيدايش در تمام بلاد جهان دست به كارهائي زد كه روي حكومت بني عباس و بني اميه را سفيد نمود، حسن صباح و سرگذشت او يا آقاخان ها و امثال آنها كه امروز نير توسط حكومت استعماري تقويت مي گردند هنوز به قول خودشان در انتظار ظهور اسماعيل فرزند امام جعفر صادق (ع) مي باشند، البته با راه و رسم انحرافي كه هيچ گونه شباهتي به دين اسلام ندارند.
پيامبر خدا فرمود: هر كس بخواهد وارد خانه اي گردد بايد از در ولايت داخل شود و كليد اين خانه در دست علي (ع) مي باشد (تقريباً بهمين مضمون).
تاريخچه اسماعيليه يكي از پرفراز و نشيب ترين فرقه هاي دين اسلام مي باشد و چه كشتار هايي كه توسط فدائيان و از جان گذشتگان اين فرقه در تمام اكناف دنيا و خصوصاً در ايران به مظنه ظهور رسيده است كه اينجا احتياج به توضيح آن نيست و علاقمندان مي توانند به كتابهاي منتشر شده در باره اسماعيليه مراجعه نمايند،
پس از فوت منصور هارون الرشيد بر اريكه حكومت تكيه زد و در ايام هارون حدود و ثقور كشورهاي اسلامي حتي بطرف فرانسه كشيده شد و در يكي از مسافرتهاي هارون به مكه و مدينه دستور توقيف و تبعيد امام موسي الكاظم (ع) را صادر كرد و با كمال بي شرمي در مقابل قبر رسول خدا

(ص) عرض كرد يا بن عم مي دانم كه فرزند تو بي گناه است ولي براي تحكيم حكومت و براندازي اختلاف از ميان امت اسلامي و براي حفظ حكومتم لازم است كه فرزند تو را از تو جدا نمايم، آري اين است شيوة مردان خود فروخته و دليل مسخره براي راضي كردن خود، و براي اعمال ننگين خود، اتحاد اسلام و نگهداري دين را علم مي نمايند، تاريخ از اين شيوه اتحاد امت و تحكيم حكومت

اسلامي و حفظ حراست از ناموس دين و انسانها زياد دارد. كه هر يك در روزگاران ما نيز توسط حكومت هاي اسلامي به نمايش در مي آيد.
امام (ع) را از مدينه به بغداد منتقل نمودند و مدتها تحت نظر قرار دادند و در بعضي مواقع در مجلس هارون حاضرش مي كردند البته با اجبار، مي نويسند در روز عيد كع تمام اعوان و انصار و بزرگان قوم در حضور هارون بودند، امام (ع) را نيز به آن مجلس دعوت كرده بودند، امام سوار بر استري به دم درب بارگاه هارون رسيد و از هيبت آنچناب دربانها راه را باز كردند و مسئول تشريفات فوراً به هارون اطلاع داد كه سيدي عاليقدر سوار بر استر به آستانة بارگاه تشريف دارند و هارون به محض مشاهده جمال آقا از تخت پائين آمده و به استقبال امام شتافتند و مانع پياده شدن حضرتش گرديدند وامام با همان وضع سوار وارد تالار شدند و در مقابل تخت حكومت و قدرت از استر پياده شدند و هارون حضرت را به بالاي تخت براند و در كنار خود جاي دادند و بدون اينك به حاضرين مجلس توجهي نمايند با حضرت شروع به صحبت نمودند، امين و مأمون كه در تالار و در پيش هارون بودند از اين منظره بع تعجب افتاده بودند و دهانشان از حيرت باز مانده بود، پس از مذاكرات طولاني و وعده و وعيدهاي هارون امام از جا بلند شدند و هارون به مأمون و امين دستور داد كه عموزاده خود را تا دم منزل مشايعت نمائيد، وقتي مجلس خلوت شد مأمون كه در صحبت جسارتي بيشتر مي داشت از هارون ماجرا را پرسيد هارون گفت فرزندم اين شخص عاليقدر پسررسول خدا و فاطمه زهرا مي باشد و حكومت در حقيقت مال ايشان است، مأمون گفت پدر حالا كه اعتراف مي كنيد و مي دانيد كه حكومت مال ايشان است چرا از حكومت كناره گيري نمي كني؟ هارون با غضب به مأمون نگاه كرد و گفت اگر تو كه نور چشم من هستي بخواهي به حكومت دست درازي كني سرت را از تنت جدا مي كنم، حكومت ناز است، حكومت كور است و شخص براي بدست آوردن آن چشمش كور و گوشش كر و عقلش زايل مي گردد و با اين كلمه خواست به مأمون هشدار بدهد كه مبادا به فكر دسيسه براي بدست گرفتن حكومت باشد.
مثل هواي بهاري هر روز زندگي برا ي امام (ع) به شكلي در مي آمد، هارون براي تبرئه خود و براي اينكه در بين مردم خصوصاٌ طرفداران آن حضرت بدنام نگردد، در مجالس رسمي و اعياد از امام پذيرائي و آنكه در توان داشت چاپلوسي مي كرد و در نهان دستورات محكمي براي تنگ گرفتن دايرة زندگي آن حضرت را تنگ تر مي كرد، مي نويسند د راين جنايت عظيم خاندان متأسفانه رل مهمي داشتند و خدا خوب مي داند، در هر حال حضرت را هر روز از گوشه اي به گوشه اي مي كشيدند و هر كه بيشتر مورد شكنجه و آزار قرار مي دادند و هر كس در اين عمل ناجوانمردانه بيعت بخرج مي داد مورد توجه هارون قرار مي گرفت. هارون مرد سياست و در تزوير و صحنه سازي استاد بود، گفتيم در اعياد امام را بهر طريق بود به دربار مي آورد تا بهمه نشان بدهدكه او احترام پيامبر اكرم و خاندان او را دارد، در يكي از اين اعياد كه اعيان و اشراف حضور داشتند رو بطرف امام نمود و عرض كرد پسر عموجان يابن الرسول الله مي داني كه در قلمرو حكومت من هيچ وقت آفتاب غروب نمي كند واگر در مكاني غروب بكند در جاي ديگر كشور پهناور من آفتاب طلوع مي نمايد و خواست بدين طريق مباهات وافتخار نمايد و امام حرفي زدند كه آتش كينه هارون را زياد نمود، امام فرمودند، همان آفتابي كه بر روي كنگره هاي كاخ تو و به كشور پهناور تو مي تابد همان آفتاب از روزنه هاي زندان من نيز به توي زندان مي تابد و همان وقتي كه آفتاب عالمتاب نور خود را از روي كاخ تو برمي چيند از زندان من نيز مي چيند و اما اين روزها طي مي گردد و روزي در محضر خداوند قادر قهار همه مي ايستيم و جوابگوي اعما لو كردار خود خواهيم بود، و اين سخن در آن مجلس

هارون را دگرگون ساخت و تصميم خطرناكي گرفت كه در روز بيست و پنجم ماه رجب سال يكصد و هشتاد و سه هجري توسط (سندي)، ملعون به مرحلة اجراء در آمد و امام (ع) را با زهر مسموم و به شهادت رسانيد و عالم اسلام را به عزاي حضرتش نشانيد.
سليمان كه از خاندان بني عباس بود در كاخ خود نشسته بود، ديد چهار نفر حمال نردباني را حمل مي كنند و جنازه اي بروي آن قرار دارد. دلش بحال آن مرده سوخت و دستور داد تا نوكرانش او را حمل و تشييع نمايند، كاركنان سليمان تا از ماجرا خبردار شدند عده اي فرياد برآورد و دوستان كشف گرديد و دوستاران حضرت اطرافش را گرفتند و يك نفر در جلو تابوت فرياد مي زد كه ايها الناس اين امام موسي بن جعفر (ع) است و هر دم اجتماع مردم زياد مي شد، دستگاه خائن

حكومت به وحشت افتادند و براي اينكه خود را از تهمت برهانند جنازه را بر روي زمين قرار دادند و روي جنازه را باز كردند و گفتند مردم ببينيد كه امام رافضي ها با اجل خود از دنيا رفته كه در اين وقت يك نفر پزشك مسيحي با ديدن جمال و دستهاي آقا فرياد زد مردم اين شخص را با زهر مسموم كرده اند و او با اجل خود از دنيا نرفته است.
قرار آن بزرگوار در شهر كاظمين و زيارتش، عاشقان خاندان رسول الله مي باشد، سالهاست كه از انوار بيكرانش شهر كاظمين منور مي گردد واز آن همه جاه و جلال و قدرت و شوكت هارون و بني عباس در صفحه تاريخ بغير از ننگ و رسوائي و جنايت يادگار ديگري باقي نمانده است.
والسلام عليكم و رحمه الله العالمين
عباس شبگاهي شبستري


تولد حضرت موسي بن جعفر عليه السلام
ساقي بيار باده كه دنيا به كام ماست دنيا به كام ما و مسگه اي عزت به نام ماست
شهر مدينه گشته منور ز نور حق نايب مقام جعفر الصادق و صاحب مقام ماست
در حيرت است موسي عمران به طور خود بر موسي مدينه سلام و پيام ماست
اي نور چشم حيدر و اي روح مصطفي اي يوسف مدينه به قوامين سلام ماست
درياي صبرو مظهر مهر و وفا توئي نامت چو عطر جنت او بر مشام ماست
باب الحوائج است گو بزني چنگ دامنش مرضي المرام گردي و دنياي كه رام ماست
بر قرسطي و زيدي و بر منكرش بگو او صاحب ولايت و صاحب امام ماست
اول علي و بعد حسن، سومين حسين سجاد و باقر، جعفر و كاظم امام ماست
بر رهروان راه ولايت كه مژده باد چون بادة ولايت او پربه جام ماست
بر پيشگاه ضرت او صد سلام باد او صاحب جلالت و صاحب زمام ماست
شاها قسم به جده سادات نظر نما (البرز) عاشق است بتو و دين مرام ماست
(البرز)

امام موسي بن جعفر (ع)
1- آغاز كننده به دشنام ستكارتر است و گناه خود و گناه رفيقش به گردن اوست در صورتي كه آن كه ستم به او شده از حد نگذرد.
2- از ما نيست كسي كه هر روز حساب خود را نكند، پس اگر كار نيكي كرده است از خدا زيادي آن را خواهد، و اگر گناه و كار بدي كرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و بسوي او بازگشت كنند (توبه كند).
3- كار خير هر چند زياد باشد آن را بزرگ نشماريد (منت به كسي نگذاريد)
4- گناه هر چقدر كوچك باشد بزرگ بشماريد و از ارتكاب به آن بپرهيزيد.
5- گناهان كوچك اگر جمع شوند مبدل به گناهان برزگ شوند (آدم گنه كار اگر زنجير پاره كند هر روز بدتر از پيش مي تازد (مولف).
6- از خدا در نهان بترسيد تا خودتان انصاف و عدالت كرده باشيد.


7- به سوي اطلاعت از پروردگار بشتابيد، و راست بگوئيد و امانات را به صاحبانش برگردانيد كه به صلاح شماست.
8- در آنچه بر شما حلا ل نيست وارد نشويد زيرا كه آن به زيان شماست.
9- هيچ كدام از شما نيست جز اينكه بهشت را به آنچه در آن است به چشم خود ديده، و دوزخ و آنچه در آن است ديده است اگر قرآن را راست ود رست دانيد (و آن را باور داريد)
10- همانا دعا بر ميگرداند، آنچه را مقدر شده و آنچه مقدر نشده، عرض كردم مقدر شده را دانستم مقدر نشده كدام است؟ فرمود: تا اين كه تقديري در باره آن نشود.
11- چون مؤمن بميرد فرشتگان و عبادتگاها و زميني كه خدا را در آن عبادت مي كرده و درهاي آسماني كه اعمالش از آن ها بالا مي رفته بر او گريه كنند و در اسلام رخنه يي افتد كه چيزي آن را نبندد زيرا مؤمين درهاي اسلامند، دژهاي اطراف شهر.
12- گفتگوي با عالم كرد و به بهتر از گفتگو با جاهل روي تشك ها.
13- نشستن نزد كسي كه به او اعتماد دارم از عبادت يك سال برايم اطمينان بخش تر است.
14- كيست كه به خدا وامي نيكو دهد تا برايش چند برابر كند و او را مزدي ارجمند است.
15- سوره 57 آية 11 فرمود: در بارة سعه به امام نازل شده است.
16- خمس از پنچ چيز بايد داده شود: 1- غنيمت ها، 2- غواصي (منابع دريا)، 3- گنج ها، 4- معادن، 5- نمك زارها (معدن مخصوص نمك) از تمام اين انواع دريافت مي شود و به كساني كه خدايتعالي مقرر فرموده داده مي شود و چهار پنجم آن (يعني غنائم) ميان جنگجويان و متصديان جنگ تقسيم مي شود، و خمس ميان آنها (كه خدا مقرر فرموده) به شش سهم تقسيم مي شود. 1- سهم خدا، 2- سهم پيامبر، 3- سهم خويشان پيامبر، 4- سهم يتيمان، 5- سهم تهيدستان، 6- سهم در راه ماندگان.
17- سهم خدا و سهم پيغمبر پس از وفات پيامبر از نظر وراثت به واليان امر (ائمه معصومين) تعلق دارد، پس براي امام سه سهم است: دو سهم از نظر وراثت و يك سهم بهره خود او است از جانب خدا، بنابراين نصف كامف خمس از اوست (كه در اين زمان به سهم امام معروف است) و نصف ديگر در ميان يك سهم به يتيمان و يك سهم به تهي دستان، و يك سهم به در راه ماندگان داده مي شود كه طبق قرآن و سنت ميان آنها تقسيم شود، به مقداري كه يك سال خرج شان را كفايت كند، اگر از آنها چيزي زياد آمد به حاكم شرع مي رسد و اگر سهم امام قابل قسمت نبود، يا كمتر از مقدار كفاف آنها بود به عهده حاكم شرع است كه از آنچه در دست دارد ايشانرا بي نيا زكند، و مخارج آنها را از اين نظر به عهده حاكم شرع گذاشته شده كه مقدار زيادي از آنها به او تعلق دارد.
18- كسي كه خدا را شناخت سزاوار است روزي دادن او را كند و دير نشمارد او را در حكمش متهم ندارد.

 


19- تبليغ خير كن و گوينده خير باش، مگو من هم مانند مردم و يكي از آنها، زيرا نبي اكرم (ص) فرمود: همانا راه خير و شر بر شما روشن است، چرا بايد راه شر را برويد وآن را تبليغ كنيد.
20- خدا گاهي اراده مي فرمايد كه زيادها را كم و كم ها را زياد نمايد.
21- آموخته هاي دوران جواني مانند نقش كه بر سنگ حجاري شده باشد، ثابت و پايدار مي ماند.
22- به تحقيق قرآن داراي ظاهري آشكار و باطني ناپيدا است.
23- همه آنچه را كه خداوند در قرآن حرام كرده ، پليدي آن سطحي و ظاهري است و باطن و روح آن امامان (رهبران – پيشوايان) ستمكارند.
24- و همة آنچه را خداوند در اين كتاب حلال نمود، حليّت آن ظاهري است و باطن آن امامان حق اند.
25- به علي بن يقطين فرمود: كفاره كارگري براي سلطان نيكي كردن به برادران ديني است.
26- هر زماني كه پديد آوردند مردمان گناهاني را كه ياد نداشتند، حق تعالي پديد آورد براي ايشان از بلاها و چيزهائي كه آنها را بلا نمي شمردند (يعني كيفر جديد به اشكال جديد).
27- بپرهيز از ملولي و كسالت زيرا كه اين دو منع مي كند حظّ تو را از دنيا و آخرت
28- مصيبت براي صبر كننده يكي است و براي جزع كننده دو مصيبت است.
29- شدت و سخت جور را كسي مي داند كه حكم به جور در حق او شده است.
30- به خدا قسم ك نازل مي شود روزي به اندازه احتياج و نازل مي شود صبر به قدر مصيبت.
31- كسي كه ميان روي و قناعت نمايد نعمت بر او بماند و كسي كه اسراف و تبذير كند نعمت از او زايل گردد.
32- ادا كردن امانت و راستي در گفتار روزي بياورد و خيانت و دروغ فقر و نفاق آورد.
33- هر گاه خدا خواهد كه به مورچه شرّي برسد براي او دو بال بروياند و آنگاه مورچه بپرد و مرغ هوا او را بخورد (يعني صلاح جنبده ها را خداوند بهتر مي داند).
34- بپرهيز از آنكه منع كني مال خود را در طاعت خدا كه انفاق خواهي كرد و مثل آن را جاهاي ديگر.
35- كسي كه دو روزش (روز گذشته و آينده) مساوي باشد مغبون است.
36- كسي كه روز دومش بدتر از روز اولش باشد ملعون است.
37- كسي كه زيادتي در نفس خود نمي يابد در نقصان است.
38- كسي كه رو به نقصان است مرگ از براي او بهتر از حيات است.
39- احسان زنجيري است بر گردن آن كسي كه به او احسان شده كه بيرون نمي آورد آن را مگر مكافات و احسان نمودن به احسان كننده و يا شكر او را نمودن.
40- اگر ظاهر شود اجل ها رسوا شود آرزوها.
41- كسي كه متولد و پروريده شده در فق، سرگشته وحيران كند او را توانگري.
42- دو نفر همديگر را دشنام ندهند مگر آنكه بالاتر است و فرود خواهد آمد به مرتبه آنكه پست تر است.

 


43- مؤمن مثل دو كفة ترازو است هر چه زير شود ايمانش زياد شود.
44- دعا نمودن و از خدا خواستن و اظهار مطلب به خدا بلا را برطرف سازد.
45- كسي كه اين را از رهگذر علم و دين بپذيرد و كوهها متزلزل مي گردند ولي انسان متدين متزلزل نمي گردد.
46- و بر عكس كسي كه از رهگذر تقليد و ظن و گمان دين را پذيرفت با تقليد كوركورانه هم از قلمرو مذهب خارج مي شود.
47- مؤمن كم حرف است و پركار و منافق پر حرف است و كم كار.
48- زني كه شوهرش بعد از ازدواج به ضعف عقل يا ديوانگي دچار شود، اختيار با زن است مي تواند از او كناره گيري كند و طلاق بگيرد.
49- بر مسلمان لازم است كه به عهد و پيمان وفا كند و به آن صادقانه عمل نمايد.
50- پيمانهاي اخلاقي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، نظامي و غيره، از جمله پيمانهايي هستند كه از نظر اسلام بايد به آنها وفادار بود.
51- عهد و پيمان شكني از رفتار و آداب يك مسلمان واقعي نيست.
52- مسلمان نيست كسي كه به عهد و پيمان وفادار نباشد.
53- به هشام فرمود: انسان عاقل دروغ نمي گويد اگر چه دروغ وسيلة برآمدن خواهشهاي نفساني او باشد.
54- كساني كه مقتصد باشند و قناعت كنند نعمت هاي الهي بر آنها باقي و مستمر خواهد بود.
55- كسي كه تبذير و اسراف كند نعم الهي از او زايل مي شود.
56- حفظ امانت، راستي و درستي جلب رزق و روزي مي شود.
57- دزدي دروغ موجب فقر و نفاق خواهد بود.
58- پرسيدند يقين چيست؟ فرمود: يتوكل الله (توكل بر خدا) تسليم الله، (تسليم بامر خدا در هر شرايط) و برخي لقضاالله (راضي شدن به قضاء خداوند) يقوض الي الله (در اختيار گذاشتن خود به خدا).
59- اگ رمي خواهي بدون ثروت بي نياز باشي و روح و جان تو از بيماري حسد (و انحرافات اخلاقي) آسوده گردد و دين و ايمان تو سالم بماند از خدا بخواه تا عقل و خرد تو را كامل سازد،
60- به تحقيق قرآن داراي ظاهري آشكار و باطني ناپيداست، همه آنچه را كه خداوند در قرآن حرام كرده، پليدي آن سطحي و ظاهر است و باطن و روح آن امامان ستمكارند، و همة آنچه را خداوند در اين كتاب حلال نموده حليّت آن ظاهري و باطن آن امامان حق اند (توضيح حديث 60 از قول امام صادق (ع) نيز نقل شده).
61- ان الله تعالي ليبفض العبدا لئوامة ان الله ليبفض العبد الفارغ: خداوند بندة پرخواب و بندة بي كار را مبفوض مي دارد.
62- اجعلوا حظاً من الدنيا باعطائها ما تستهي من الحلال و مالا ينثلم المروه و مالا سرف فيه و استعينوا بذلك علي امور الدين فانه روي ليس مناني ترك دنيا لدينه او ترك دينه لدنياه: يعن اي انسانها بر نفس هاي خودتا حظّي و بهره اي از نعمت هاي دنيا قرا ردهيد، به اين ترتيب كه آنچه از نعمت ها كه حلال است و نفس شما طالب آنها مي باشد، در انجام آن مجازيد، تا صفت مروت خدشه دار نگردد و جواز اين عمل د رحد است كه مرتكب اسراف نشويد و از اين عمل براي انجام امور ديني كمك بگيريد زيرا دوستدار ما اهل بيت نيست كسي كه دنياي خود را به جهت دينش و يا دين خود را به جهت دنيايش ترك كند.
63- اليأس مما في ايدي الناس عزّ المؤمن في دينه و مروته في نفسه و شرفه في دنياه و عظمته في اعين الناس و جلالته في عشيرته و مهابته عند عياله و هوا غني الناس عند نفسه و عند جميع الناس: از مردم قطع اميد كردن و از ثروتشان چشم پوشيدن و به درآمد خود قانع شدن براي مرد با ايمان ماية عزت ديني و روح جوانمردي و شرف دنيوي است، چنين شخصي در نظر مردم بزرگ و بين فاميل خود محترم و در محيط خانواده اش داراي وقار و عظمت خواهد بود، او در باطن خود در نظر ديگران بي نياز ترين تمام مردم است.
64- من طلب هذا الرزق من حله ليعود به علي نفسه و عياله كان كالمجاهد في سبيل الله: كسي كه اين روز حلال را (به وسيله كار و تلاش) براي خود و عيالش بطلبد، مانند جهادگري است
65- اگر گردوئي در دستت بوده باشد و همة مردم بگويند كه آن جواهر است سودي براي تو نخواهد داشت زيرا كه تو خود مي داني كه آن گردو است واگر جواهري در دستت باشد و همة مردم بگويند كه آن گردو است، زياني به حالت نخواهد داشت زيرا كه تو مي داني آن جواهر است .
66- من استشار لم يعدم عند الصواب مادحاً وعند الخطاء عاذراً ، كسي كه در كار خويش با صاحب نظر و عقل و درايتي مشورت كند، اين كار از دو حال خارج نيست اگر به صلاح و مصلحت بوده مورد ستايش ديگران قرار مي گيرد واگر خطائي در مشورت و نحوة آن انجام شده باشد و در كارش موفق نباشد داراي عذر بود، مورد نكوهش قرار نمي گيرد.
67- از آنچه داني به نادانان بياموز.
68- الحميه رأس الدواء: پرهيز سر سلسله دارو و درمان است .
69- اتق الله و قل الحق و ان كان فيه هلاكك: از خدا بترس و حق را بگوي گرچه موجب نابودي تو شود .
70- الرفق نصف العيش: مدارا و نرمي، نيمي از زندگي است .
71- اياك و المزاح فانه يذهب بنور ايمانك و يستخف مروتك: از مزاح و شوخي دوري كن زيرا ايمان تو را زائل مي سازد و مروت تو را كم مي كند.
72- جهاد المرء حسن التبهل: جهاد زن، شوهرداري نيكوست.
73- خداوند بر مردم دو حجت دارد، حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار، رسولان و انبياء و امامانند، و حجت باطنه، عقول و افكارند.
74- من تكلم في الله هلك و من طلب الرئاسته هلك و من دخله العجب هلك، هر كس در ذات خدا سخن گفت هلاك شد و هر كه رياست طلب شد هلاك گشت، و هر كس خودبين شد هلاك گرديد.
75- عومك للضعيف من افضل الصدقه: كمك تو به ناتوان از افضل صدقات است.
76- كلما احدث الناس من الذنوب مالم يكونوا يعلمون احدث الله لهم من البلاء، مالم يكونوا يعدون: هر چه مردم مرتكب گناهناني شوند كه قبلاً نميشدند خدا بلاهاي تازه اي به آنها دهد كه به حساب نمي آورند.
77- لادين لمن لامروه له و الامروه لمن لاعقل له: كسي كه مروت ندارد، دين نيز ندارد و كسي كه عاقل نباشد داراي مروت نيز نيست.
78- عن موسي بن جعفر (ع) قال علي (ع) مروا صبيانكم بالصوه و اذا كانوا بناء سبع سنين و فرقوا بينهم في المضاحع اذا كانوا ابناء عشر سنين: حضرت موسي به جعفر از علي بن ابي طالب (ع) نقل كرده است كه فرمود: در هفت سالگي فرزندان خود را به نماز واداريد و در ده سالگي بستر خواب آنها را از يكديگر جدا سازيد.
79- اشياء به مشيت و ارادة خدا صورت مي پذيرد و بدون اينكه سخني بگويند و يا در درون تردد مي باشد.


80- صفوان بن يحيي نقل مي كند: از امام هفتم سؤال كردم: كه اراده را در خدا، و در مخلق براي من تفسير كند، فرمود:
81- اما اراده خدا فقط در مخلوق امر دروني است كه پس از آن فعل مستحق مي شود،
82- اما ارادة خدا فقط احداث (ايجاد) او است، زيرا در خدا، نظر و انديشيدن، آنگاه قصد و تصميم به يك طرف وجود ندارد، اين صفات از خدا منتفي است، و همگي از صفات مخلوق (انسان) است،
83- ارادة خدا ايجاد است، او مي گويد: (باش) آن هم محقق مي شود بدون اينكه لفظي در كار باشد و لفظي انجام گيرد.
84- و بدون اينكه بينديشد و تفكر كند، اراده او فاقد هر كيفيت و چگونگي است

چون براي خدا كيفيت و چگونگي معقول نيست.
85- نمازهاي نافله براي هر مؤمني وسيله تقرب به درگاه خداست.
86- هر چه را بيني در آن پندي است.
87- در برابر حق فروتني كن تا عاقل ترين مردمام باشي.
88- طمع سرچشمه خواري و ذلت است.
89- بر طاعت خدا صبور باش.
90- هر كه سبب ناراحتي برادر ديني خود شود، در حق خود بد كرده است.
91- بدترين مردم، افراد دورو و دو زبان اند.
92- مؤمن اندك سخن گويد و بسيار كار مي كند.
93- بر بندگي خداوند پايدار باش.
94- برترين دين شناس برعايد، همچون برتري خورشيد بر ستارگان است.
95- مستصعف كسي است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقايد كه محرك بر تحقيق است) پي نبرده باشد، اما هنگامي كه به اين مطلب پي برد، ديگ مستصعف نيست.
96- كسي نزد رسول خدا آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد، فرمود: بايد او را به نام صدا نزند (بلكه بگويد پدم) و جلوتر از او راه نرود، قبل از او نه نشيند و كاري نكند كه مردم به پدرش بدگويي كنند.
97- ملعون من اتهم اخاه: هر كه برادر و رفيق خود را متهم كند، از رحمت خداوند دور باد .
98- ملعون من غش اخاه: هر كه برادر و دوست خود را بفريبد از رحمت خداوند دور باد .
99- من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر و من تعلم و هو كبير كان بمنزله الكتاب علي جه الماء: امام هفتم از پدرانش از رسول اكرم (ص) نقل مي نمايد: علم آموختن د رجواني بمنزله نقش در سنگ است زايل نخواهد شد و در پيري مثل نوشته در آب است.


100- من اتي الي اخيه مكروهاً فنبفسه بدا:؟ هر كه ناراحتي براي دوست خود مي خواهد بهتر است از خود آغاز كند .
101- ما قسم بني العباد افضل من العقل: چيزي به انسان بهتر از عقل داده نشده .
102- ما من شيء تراه عينيك الا فيه موعظه: چيزي را نمي بيني مگر آنكه مي تواني از آن عبرت بگيري .
103- من طلب الرئاسه هلك: هر كه جاه طلب باشد هلاك گردد .
104- مشاوره العاقل الناصح يمن و بركه درشد: با خردمند خيرخواه مشورت كردن موجب ميمنت و بركت و ترقي است .
105- ما بعث الله نبياً الا سخيا: خداوند هيچ پيامبر را مبعوث نكرده است مگر اين كه سخاوتمند بوده است .
106- ملعون من لم ينصح اخاه: هر كه دوست و برادر خود را اندرز نگويد از رحمت خدا دور باشد .
107- كسي كه در به دست آوردن مخارج زندگي خويش بكوشد به آن اندازه كه خود و خانواده اش را اداره كند، مانند كسي است كه در راه خدا جهاد كند .
108- اگر كسي خرجش بر درآمدش فزوني گرفت از ديگران وام بگيرد بر خدا و فرستاده اوست كه احتياجات خانوادة او را به وي برساند و چنانكه بميرد هنوز قرض خود را نپرداخته باشد بر امام (ع) لازم است كه از بيت المال آن را بپردازد.
109- تفقه در دين (شناخت دين)، پيدا كنيد، پس بي ترديد فقه (شناخت دين) كليد بينائي است تمام عبادت است، سبب دست يابي به منازل بلند و درجات والا در دين و دنياست.
110- برتري انسان دين شناس و آگاه به احكام اسلامي يعني (فقيه) بر عابد، مانند برتري خورشيد است بر ستارگان.
111- آنكه براي شناخت احكام دين خود اقدام نمي كند، خداوند از هيچ عمل او راضي نيست .
112- بهتر است كه طفل در كودكي با سختي ها و مشكلات اجتناب ناپذير حيات كه به غرمت

زندگي هستند، رو به رو شود تا در جواني و بزرگسالي بردبار و صبور باشد .
113- كسي كه روزي خويش را از راه حلال بطلبد تا بدان وسيله مخارج خويش و خانواده خود را اداره كند مانند كسي است كه در راه خدا شمشير مي زند و جهاد مي نمايد .
114- شيعه علي تنها آن كسي است كه كردارش، گفتار و رفتار و اعمالش را تصديق كند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید