بخشی از مقاله
مرگ مدرن
تاريخ مرگ مدرن:
چالز جنكز، تاريخ نگار و منتقد معماري، ديگر نظريه پرداز مهم معماري پست مدرن است وي در سال 1977 كتابي به نام زبان معماري پست مدرن به رشته تحرير درآورد. با اين وجود كتاب، جنكز روند جديد را كه ونچوري در معماري آغاز نموده بود، نام گذاري كرد و گسترش داد.
جنكز در اين كتاب تاريخ دقيق مرگ معماري مدرن را 15 ژوئيه 1972، ساعت
23/3 بعدازظهر اعلام كرد، زماني كه مجموعه آپارتمانهاي مسكوني پروت ايگو در شهر سنت لوييس آمريكا توسط ديناميت منهدم شد. جنكز بيان مي كند كه اين مجموعه آپارتمانها نماد معماري مكعب شكل و بدون تزئينات مدرن بود و بسياري از اصول طراحي آن، منطبق با اصول مطرح شده در كنگره سيام (CIAM) بود. اما به دليل آن كه زبان انتزاعي مورد استفاده در طرح اين مجموعه مدرن با آنچه سياهپوستان ساكن و نسبتاً فقير اين مجموعه به عنوان خانه قلمداد مي كردند بيگانه بود، لذا انهدام و نيستي تنها راه چاره براي پايان دادن به رنج ساكنان اين ساختمان و خود ساختمان بود.
از جمله آثار مخرب كه اين مجموعه بر شهر داشت محل تجمع فساد منطقه شده بود كه خود اين مسئله نيز از عوامل تخريب و از بين بردن مجموعه محسوب مي شده بود.
بر طبق نظر جنكز معمار نبايد خود به تنهايي ساختمان را طراحي كند، آنچه در معماري مدرن مرسوم بود، بلكه بايد همكار و مشاور استفاده كنندگان باشد.
الگوي شكل ساختمان نبايد تنها در ذهن معمار باشد بلكه بايد آن چيزي باشد كه ساكنان آينده با آن انس و آشنائي دارند و مي توانند با آن ارتباط برقرار كنند.
در اين كتاب نيز جنكز همانند سلف خود ونچوري انتقاد اصلي را متوجه ميس وندرو خصوصاً طرح هاي مكعب شكل او براي موسسه تكنولوژي ايلي نويز (IIT) در آمريكا كرد، مجموعه اي از جعبه هاي زيباي مشابه كه فاقد هويت و نوع كاربري بودند.
معماري پست مدرن
از دهة شصت ميلادي، موضوع پست مدرن در معماري به صورت يك سبك مهم مطرح شد و انتقادات زيربنايي به انديشة منطق گرا و تكنومدار معماري مدرن وارد گرديد. آغازگر اين جنبش كسي نبود مگر يكي از شاگردان لويي كان به نام رابرت ونچوري.
و.ي در سال 1996 كتابي به نام پيچيدگي و تضاد در معماري به رشته تحرير درآورد. به گفته معلم سابقش، وينسنت اسكالي، «اين كتاب مهم ترين كتاب از سال 1923 – به سوي يك معماري نوين – لوكوربوزيه است».
در اين كتاب ونچوري اصول فلسفي و جهانبيني معماري مدرن را زير سؤال برد. وي بينش تكنومدار را رد كرد و به جاي آن خواهان توجه به خصوصيات انساني و يك معماري انسان مدار گرديد. در اين كتاب نقد ونچوري عمدتاً متوجه ميس ونده رواست، زيرا كه وي تا پايان عمر نماد معماري مدرن بود و از عقايد خود در دهه هاي 20 و 30 ميلادي هيچ گاه عدول نكرد.
در جواب شعار ميس كمتر، بيشتر است ونچوري در كتاب خود بيان مي كند كه كمتر، كسل كننده است (Less is bore). از نظر ونچوري، معماري تنها تكنيك و تكنولوژي نيست، بلكه مسائل بسيار پيچيده و متضاد در ساختمان وجود دارد كه
نمي توان آنها را ناديده گرفت يا حذف كرد.
چارلز مور، ديگر معمار پست مدرن، در جواب شعار ميس مي گويد: بيشتر بيشتر است (Moore is more)، به جاي كسرگرايي و حذف صورت مسئله، بايد جمع گرايي را مورد توجه قرار داد و راه حل مناسب براي مجموعه اي از مسائل يافت. البته يك طنز زيبا و يك دوگانگي معنا در اين شعار ملحوظ است، زيرا كه مورد نام فاميل خود را در ابتداي اين شعار قرار داده است. يعني معماي ديگر اين شعار اين است كه من بيشتر هستم.
از نظر ونچوري، ساختمان ها نمي توانند همه داراي يك فرم و فلسفه باشند. ساختمان مانند يك ماشين نيست كه تنها شامل مجموعه اي از مسائل تكنولوژيكي و مكانيكي باشد. اگر براي كوربوزيه، معبد پارتنان با مجموعه اي از احجام و سطوح از پيش طراحي شده و قواعد و تناسبات رياضي نماد بوده است براي رابرت ونچوري، نه فرمول هاي از قبل تعيين شده بلكه شهرك هاي دامنة كوهپايه هاي ايتاليا، كه بر اساس نيازهاي مردم و شرايط اقليمي بنا شده، ملاك است.
ونچوري سبك بين الملل را كاملاً مردود مي داند و به جاي آن معتقد به زمينه گرايي است. يعني هر بنايي بايد بر اساس زمينه فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و كالبدي و شرايط خاص آن سايت و ساختمان طراحي و اجرا گردد. مي توان آن را سبك محلي و يا سبك بومي نام نهاد. مدرنيست ها معماري را يك مسئله تكنولوژيك مي دانستند. تكنولوژي يك خصوصيت عام دارد و در سرتاسر جهان از قواعد و اصول يكسان تبعيت مي كند. ولي پست مدرنيست ها به معماري يك نگرش فرهنگي دارند و فرهنگ در هر منطقه اي متفاوت با ساير مناطق است.
اكنون اين سؤال مطرح است كه چه مسائلي بايد فرم (شكل به علاوه معنا) ساختمان را مشخص كند و اين فرم بايد پاسخگوي چه مسائلي باشد؟
از نظر معماري پست مدرن، اين مسائل را مي توان در موارد زير خلاصه كرد:
1-خصوصيات فرهنگي، اجتماعي. تاريخي و اقتصادي افرادي كه از آن ساختمان استفاده مي كنند؛
2-خصوصيات شهري، خيابان، ميدان، كوچه، مغازه؛
3-شرايط اقليمي، رطوبت، سرما، گرما، جنگل، صحرا؛
4-نحوه زندگي روزمره اهالي ساختمان، نيازهاي آنها، عادات آنها، طرز استفاده و پيش زمينه هاي ذهني آنها در رابطه با فرم هاي زيستي.
ونچوري سعي مي كند تا مجدداً ارتباط معماري و ساختمان ها را با هويت انساني برقرار كند. به عقيده وي، شرايط تعيين كنندة شكل ها و نمادها است. در شرايط متفاوت شكل ها و نمادها بايد متفاوت باشد. ونچوري تزئينات را رد نمي كند، بلكه تزئينات ساختمان را بخشي از خصوصيات فرهنگي و تاريخي هر منطقه مي داند كه مي تواند در ساختمان هاي جديد مورد استفاده قرار گيرد.
رابرت ونچوري در سال 1972 كتاب ديگري به نام يادگيري از لاس وگاس منتشر كرد. در اين كتاب نيز او سعي نمود كه توجه معماران را به فرهنگ مردم و خصوصيات زندگي روزمرة آنها جلب كند. وي در كتاب خود عنوان كرد كه نمادها آنهايي نيستند كه ما به عنوان قشر روشنفكر به جامعه ديكته كنيم، بلكه آنهايي هستند كه خود مردم طرح كرده اند و قابل فهم براي آنها است. وي بر اين نظر است كه سردرهاي مورد استفاده بر بالاي مغازه ها و احجام معماري عامه پسند و مطابق درك عامه آن چيزي است كه به لاس وگاس جذابيت بخشيده و بايد مورد توجه معماران قرار گيرد.
در اكثر كارهاي معماران پست مدرن مشاهده مي شود كه آنها سعي دارند تا از نشانه ها و نمادهايي استفاده كنند كه در هر منطقه مشخص كننده نوع كاربري آن ساختمان است. مانند خانه مادر ونچوري كه براي طرح آن از نمادهاي يك خانه و آنچه در غرب به عنوان خانه محسوب مي شود. استفاده شده است. بر خلاف ايدة مطرح شده در ويلاساووا خانه ماشيني است براي زندگي و يا خانة شيشه اي كمتر بيشتر اساس، در خانه مادر ونچوري ايدة خانه خانه است بيان شده.
اگر كوربوزيه در كتاب خود، به سوي معماري نوين، نگاه معماران را به اتومبيل، كشتي و ب
ه طور خلاصه به تكنولوژي معطوف داشت، ونچوري و ديگر معماران پست مدرن مي خواهند نگاه معماران را به سمت فرهنگ، تاريخ، سنت و در يك كلام آن چيزي كه هويت انسان و محيط كالبدي پيرامون آن را شكل مي دهد برگردانند.
خانة مادر ونچوري، اولين ساختمان ساخته شده به سبك پست مدرن و نماد اين معماري است. اين خانه را رابرت ونچوري براي مادرش در سال 1962 در نزديكي شهر فلادلفيا در ايالت پنسيلوانيا در آمريكا ساخت. ونچوري در طرح خود از نمادهايي همچون بام شيبدار، پنجره، قوس سردر ورودي و نشانه هاي يك خانه شمرده مي شود. هر كس در غرب، در نگاه اول، اين ساختمان را به
عنوان يك خانة مسكوني تشخيص مي دهد.
پنجره ها به صورت نامتقارن طراحي شده اند. در سمت راست فضاهاي نيمه خصوصي، همچون آشپزخانه، پذيرايي و ناهارخوري قرار دارد. در سمت چپ فضاهاي خصوصي، همچون اتاق هاي خواب و حمام طراحي شده است. اين عدم تقارن و دوگانگي در چيدمان پلان، در نما توسط بام شيبدار، ديوار زير دودكش و قوس تزئيني در بالاي سردر ورودي به يگانگي و وحدت تبديل شده است. اين عدم تقارن و دوگانگي در چيدمان پلان، در نما توسط بام شيبدار، ديوار زير دودكش و قوس تزئيني در بالاي سر ورودي به يگانگي و وحدت تبديل شده است. لذا وحدت و يكپارچگي از طريق حذف المانهاي مختلف ساختمان به دست نيامده، بلكه همه تناقضات پيچيدگي هاي خانه در اين طرح وجود دارد و وحدت در عين كثرت با شامل نمودن كليه موارد موجود در بنا آمده است.
نمونه هايي از معماري پست مدرن:
خانة مادر ونچوري 1964-1962:
پس همانطوري كه در بالا ذكر شد خانه مادر ونچوري اولين نمونه، ساختمان هاي پست مدرن است و نمادهاي اولية ساختمان هاي پست مدرن به وضوح در آن ديده مي شود.
سالن غذاخوري گوردن در نيوجرسي، ونچوري،1983-1981:
اما يكي از قابل ذكرترين كارهاي ونچوري در زمينه پست مدرن سالن غذاخوري گوردن در نيوجرسي مي باشد ساخت اين بنا در سال هاي 1983-1981 صورت گرفته است. استفاده از فرم ها و حجم هاي متنوع به خوبي در اين نمونه ديده مي شود. بر خلاف فضاهاي مدرن، كه مجرد و در عين حال برخوردار از خواص مشابه اند، فضا، لبه ها و مرزها را محدود مي كند و ارتباط جز با كل از استنتاجي منطقي و تفكرگرا بهره مي گيرد، ادعا مي شود كه فضاي پست مدرن تاريخ گرا
ست، با گذشته خود ارتباط دارد و تبديل شدني و دگرگوني پذير است.
اشتاتگالري در اشتوتگارت، جيمز استرلينگ: 1984-1977
يكي از قابل توجه ترين و شايد بهترين نمونه دو عنوانگي در معماري را مي توان در ضميمهي اشتاتگالري در اشتوتگارت كار جيمز استرلينگ ديد. در اين جا مي توان ديد كه چگونه بافت شهر و موزه را به روشي جالب و كنايه آميز گسترش داده اند. آن جا كه شكل قديمي و u شكل و قصر مانند گالري قديم تكرار شده و روي يك سكوي بلند قرار گرفته است يا آكروپليسي بر فراز آمد و شد شهري. اما اين پاية كلاسيك گاراژي بسيار لازم و كارآمد را نگه مي دارد. گاراژي كه در خود كنايه اي دارد از سنگهائي كه همچون «آوار» به زمين «ريخته اند». حفره هاي حاصل، سازه اي واقعي را نشان مي دهند كه ديگر قطعات مرمر ضخيم آكروپليس واقعي نيستند و چارچوب فولادي است كه روكش سنگي خويش را تن را نگه مي دارد و طبق ضوابط تهويهي هوا را ممكن مي سازد.
مي توان برروي آوارهاي كاذب نشست و در بارهي سادگي از دست رفته مان انديشيد، اين كه ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه مي توانيم با مصالح زيبا و گويا ساختمان بسازيم، و اين تا زماني است كه آن ها را سطحي نگه داريم و به اسكلتي فولادي متصل. البته يك مدرنيست وجود چنين لذتي براي ما و خودش را رد مي كند، به دلايلي نظير: «اصالت مواد و مصالح»، «پيوستگي منطقي»، «صراحت و سادگي» و رانش همواري پاك سازي و تطهير.
استرلينگ بر خلاف آن ها و همانند عاشقان مورد ذكر امبراتواكو، مي خواهد ارزش ها متفاوت بيشتري را انتقال دهد. براي فهماندن ماهيت هميشگي موزه، از حالت روستايي سنتي و فرم هاي كلاسيك، شامل يك قرنيز مصري، يك پانتئون روباز و قوس هاي سنگي چند تكه اي استفاده شده است. اين ها به طريقي متعارف و با كتمان حقيقت، زيبا هستند، اما گذشته را احيا نمي كنند. چون يا تغييرات اندكي يافته اند و يا از مصالح مدرني چون بتن مسلح، ساخته شده اند. مي گويند «ما زيبا هستيم،؟ همانند آكروپوليس يا پانتئون، اما اين زيبايي بر فريب و فن آوري استوارست». حد
اعلاي اين دوعنوانگي در ورودي بنا هويداست: يك چارچوب فولادي شبيه طرح كلي معابد يوناني كه محل توقف تاكسي را نشان مي دهد و سايبان هاي فولادي مدرنيستي كه به مردم مي گويند از كجا داخل شوند. اين فرم ها و رنگ ها، يادآور دستايل اند، زباني بذات مدرن، اما با پيشينه ي سنتي خويش تلفيق شده اند. بدين ترتيب مدرنيسم با كلاسي سيسم مواجه مي شود، به حدي كه هم مدرنيست و هم كلاسيك متعجب مي شوند، البته اگر به آن ها بر نخورد. پيوستگي و هماهنگي ساده، ساده، نه در زبان است، نه در ديدگاه. مثل اين است كه استرلينگ به زبان دورگه
و با برخوردهاي نه چندان آسان اش، چنين مي گويد كه ما در جهاني پيچيده زندگي مي كنيم كه در آن نه مي توان گذشته و زيبايي مرسوم را انكار كرد و نه زمان حال و واقعيات اجتماعي و فني امروزين را. استرلينگ در كشمكش ميان گذشته و حال، در حالي كه نيم خواهد وضعيت مان را بيش از حد ساده جلوه دهد، واقعي ترين زيبايي معماري پست – مدرن را تا كنون پديد آورده است.
اين واقعيت همان قدر كه به مذاق ها متكي ست، بن فن آوري وابسته است. مدرنيسم تا حدودي در توليد انبوه مسكن و ساختن شهر شكست خورد، زيرا در ايجاد ارتباط با ساكنان و مصرف كنندگاناش كه ممكن بود از اين سبك خوش شان نيابد و يا نفهمند كه چه مي گويد و حتي چگونه از آن استفاده كنند، ناتوان ماند. از اين رو دوعنوانگي، (تعريف اصلي پست – مدرنيسم)، مانند
ابزاري است در ايجاد ارتباط در سطوح مختلف و در زمان واحد. به واقع هر معمار پست – مدرن همانند رابرت ونچوري، هانس هولاين، چارلز موور، رابرت استرن، مايكل گربوز و آراتا ايسوزاكي، نمونه هايي اند قابل ذكر، كه نمادهاي نخبه و عامه پسند را در كارهاي شان براي دستيابي به نتايجي كاملاً متفاوت به كار مي گيرند و سبك هاي شان اساساً دورگه است. ساده بگوييم، براي مثال در اشتوتگارت نرده هاي قرمز و آبي راه پله و رنگ آميزي تند، مورد پسند جواناني است كه به موزه مي آيند، به تعبيري شبيه كاپشن ها و موهاي بلندشان است.
در معماري پست مدرن ارزش هاي احساسي و اجتماعي پيش از لرزش هاي روشنفكرانه و تحليل گرانه اهميت دارد. در واقع احساس نسبت به ارزش هاي ديگر اهميت بيشتري دارد. حدود فشارها غالباً به صورت نامشخص رها شده و اجازه داده مي شود كه فضا بدون اينكه با لبه هاي آشكار و مشخص محدود شود، بصورت نامحدود گسترش يابد.
در اين معماري از جداسازي فضائي اجتناب مي شود و سعي در راه تلفيق و چند منظوره و چند معنايي كردن اجزاء و فرم هاي معماري است.
مركز تحقيقات كازومي، مايكل گريوز، 1999-1990
از جمله نمونه هاي معماري پست مدرن مركز تحقيقات كازومي اثر مايكل گريوز مي باشد ساخت اين مجموعه در سال هاي 1999-1990 صورت گرفته است و در شهر تسوكوباي ژاپن احداث گرديده است. مصالح بكار رفته در اين مجموعه فلز، بتن مسلح و كاشي هاي رنگارنگ مي باشد. مايكل گريوز از رنگهاي گوناگون براي ايجاد نشاط در مجموعه خود استفاده كرده است.
ساختمان وسط اين مجموعه 6 طبقه شامل دفاتر و مراكز اداري اين مركز تحقيقاتي مي باشد و در ساختمانهاي جانبي آزمايشگاهي تخصصي و محل جمع آوري نمونه ها وجود دارد.
مجموعه هتل هاي والت ديزني، مايكل گريوز، 1990-1987
مجموعه هتل هاي والت ديزني كه شامل هتل دولفين و هتل قو مي باشد از ديگر ساختمانهاي ساخته شده بسبك پست مدرن مي باشد. اين مجموعه نيز توسط مايكل گريوز بين سالهاي 1990-1987 در فلوريداي آمريكا ساخته شده است. كه به ترتيب داراي 500 و 758 اتاق مي باشد. سازه) مجموعه بصورت مركب فلزي و بتن مسلح كار شده است.
اين 2 هتل روبروي هم قرار گرفته اند و ميانشان يك درياچه مصنوعي وجود دارد. در ديوارههاي خارجي و داخلي مجموعه از رنگهاي عامه پسند و مردمي استفاده شده است كه توجه عموم را به خود جلب كند. و روحية منطقه والت ديزني را نشان مي دهد. مجسمه هاي بزرگي برروي هركدام از دو هتل قرار دارند كه بتوان آنها را نيز از دور شناسايي كرد.
دفتر مركز پزشكي شركت هيومنا، مايكل گريوز، 1986-1982
از ديگر كارهاي مايكل گريوز كه به خوبي مي توان معماري پست مدرن را در آن ها مشاهده كرد مي توان از دفتر مركز پزشكي شركت هيومنا در لوئيس ويل كنتاكي آمريكا كه در سال 6-1982 ساخته شده و ساختمان اداره خدمات عمومي پرتلند در سال هاي 83-1980 و نيز مركز آموزش محيط در نيوجرسي(83-1980) را نام برد كه در همة اين آثار استفاده از تنوع رنگها و احجام و تزئينات عامه پسند به وضوح ديده مي شود. خصوصاً در ساختمان اداري پرتلند استفاده از رنگهاي زرد، آبي، قرمز در نماي بيروني ساختمان باعث تنوع به بافت اطراف شده است.
فروشگاه رتي، هانس هولاين، 1967
آژانس مسافرتي در وين، هانس هولاين، 1977
يكي از مهمترين معماراني كه كارهاي زيادي در زمينه پست مدرن دارد، هانس هولاين معمار اتريشي مي باشد. پس از يك وقفة سي ساله، از اواخر دهه شصت معماري اتريش مجدداً به صحنه بين الملل بازگشت. حركت نظري و عملي معماران در اين دهه و سال هاي بعد از آن در تاريخ معماري مدرن اروپا جايگاهي ويژه يافت. از دهه هفتاد مي توان رشد دو جريان معماري را به موازات
هم در اتريش مشاهده كرد: جريان پست مدرن و نهضت ساختارشكني هولاين با كارهاي كوچك ولي برجسته اش چون فروشگاه رتي، جايگاه شاياني در سبك پست مدرن يافته بود. اين در حالي است كه خود معمار همواره در مصاحبه ها و نوشته هايش مخالفت خود را با چيزي كه «قرار گرفتن
در كشوي پست مدرن» مي ناميد ابراز كرده بود. با وجود اين متخصصان در اين نكته اتفاق نظر دارند كه آثار او سبك پست مدرن را غني تر كرده است. از جمله اين آثار مي توان به طراحي دفاتر يك آژانس مسافرتي در وين اشاره كرد كه هولاين به سال 1977 متقبل شد. وجه مميز اين مجموعه ايده هاي تازه در طراحي داخلي دفاتر آن بود.
معمار با طراحي پاويون، جاي دادن درختان و نخل ها در داخل و نقش بندي ديوارها آن را همانند صحنه اي آراست تا به مراجعه كننده از همان بدو ورود و به ويژه در لحظه خريد بليط احساس مسافر بودن دست دهد. هولاين به سال 1966 مي نوشت: «معماري واقعي زمانه ما در صدد است نه تنها موجوديت خويش را از نو تعريف كند، بلكه محدوده امكانات خود را گسترش دهد. همان گونه كه بسياري از فعاليتهاي خارج از موضوع ساختمان در معماري تأثير دارند. معماري و معماران نيز در طيف گسترده يا مشتغل هستند.»سپس در ادامه مشهورترين جملة خود را نيز ذكر مي كرد: «همه معمارند و همه چيز معماري است» «صحرا» نامي كه معمار به فضاي داخلي دفتر مي دهد، نشان دهنده سعي معمار براي رفع تضادهاي فضاي دروني و بيروني است.
جنكز در سال 1980 كتاب مهم ديگري به نام كلاسيسيسم پست مدرن منتشر كرد. در اين كتاب نيز او به بسط و تبيين نظرية معماري پست مدرن پرداخت و آثار مهم معماران اين سبك را از زبان خود معماران و در غرب و ژاپن تدوين نمود.
به معماري پست مدرن «معماري پاپ» يا «معماري مردمي» هم مي گويند، چرا كه در اين معماري از احجام، تزئينات و رنگ هايي عامه پسند و جالب توجه براي عموم استفاده مي شود. بر خلاف معماري مدرن كه تنها قشر خاص روشنفكر مي تواند متوجه معاني و مفاهيم انتزاعي آن باشد.
جنكز در كتاب خود به معماران يادآوري مي كند كه «ساختمان پست مدرن داراي دوگانگي در قواعد و مفاهيم است: يكي براي قشر روشنفكر و ديگري براي عامه مردم».
ميدان ايتاليا، چارلز مور، 1979-1978
يكي از طرحهاي محوري پست مدرن، ميدان ايتاليا توسط چارلزمور، معمار فقيد و رئيس اسبق دانشكده معماري دانشگاه معروف U.C.L.A انجام شده است. اين ميدان براي ايتاليايي تباران مقيم شهر سنت لوييس در آمريكا، بين سالهاي
79-1978 احداث گرديد.
مور در طرح خود توجهي به بافت اطراف سايت كه نمادي از يك شهر آمريكايي معمولي بود نكرد. بلكه منبع الهام او در اين طرح، ميدان هاي ايتاليا و بالاخص فواره تري (1732) در شهر رم بود. در ميدان جديد، همانند ميدان هاي قديم، ساختمان، مجسمه، محوطه و خصوصاً آب و فواره به صورت يك مجموعة به هم تنيده به نمايش گذاشته شده است.
طراحي سايت پلان اين ميدان نيز حائز توجه است. مور نقشه شبه جزيره ايتاليا را برروي پلان اين ميدان پياده كرد. از آن جا كه اكثر ايتاليايي تباران شهر سنت لوييس از جزيره سيسيل هستند، لذا جزيره سيسيل در وسط اين ميدان قرار داده شد و مركز پرگار در وسط جزيره سيسيل قرار گرفت. بنابراين، در اين ميدان، مركز توجه و يا به عبارت بهتر، مركز پرگار، منطبق بر هويت و ريشه هاي قومي و فرهنگي استفاده كنندگان از اين ميدان است و طرح كالبدي بر مدار هويت مي گردد.
در شمال كشور ايتاليا، كوه هاي آلپ قرار دارد كه سرچشمة اكثر رودخانه هاي اين كشور همچون پو، تيبر و آنرو است. در اين ميدان نيز شمال نقشة ايتاليا مرتفع است و آب فواره ها از آنجا به پايين جريان پيدا مي كند.
نمايش تاريخ و گذشته به صورتي جديد و امروزي شده در اين ميدان صورت گرفته است. ستون هاي سنگي توسكان، دوريك، ايونيك و كرنتين در ميدان ايتاليا با مصالحي همچون بتن و ورق گالوانيزه اجرا شده است. در شب، نور نئون و چراغ هاي مختلف به زيبايي اين ميدان مي افزايد. مور حتي دو تصوير حجاري شده از صورت خود را همچون هنرمندان و صنعتگران دورة رنسانس، برروي يكي از ديوارهاي اين ميدان قرار داد. آب از درون اين تنديس ها به بيرون مي جهد.
كتاب ديگري با نام شكست معماري مدرن در دهة هفتاد چاپ شد. برنت برولين، مؤلف اين كتاب، به روش طراحي معماري و شهرسازي مدرن و خصوصاً آنچه كه لوكوربوزيه در طرح شهر چنديگار هند (1975) انجام داد. انتقاد تند و گزنده اي كرد. به نظر برولين، لوكوربوزيه طراحي اين شهر و ساختمان هاي آن را كاملاً بر طبق الگوهاي مرسوم در اروپاي مرفه اجرا كرد، كه به كلي متفاوت از آن چيزي است كه اهالي فقير و هندومذهب هند با آن آشنايي دارند. وي در اين كتاب توضيح مي دهد كه چگونه اهالي اين شهر در طي دو دهة گذشته كالبد ساختمان ها و شهر مطابق با نياز خود تغيير داده اند.
معماري پست مدرن بر بيش از نيم قرن سلطة بلامنازع معماري مدرن نقطة پايان گذارد. در طي اين دوره معماران آوانگارد، چون مايكل گريوز، چارلز مور، استانلي تايگرمن، رابرت استرن و بسياري ديگر در آمريكا سعي كردند معماريي را كه تبلوري از هويت مردم است به نمايش بگذارند. نكته قابل توجه اين كه، يكي از بازماندگان بزرگ معماري مدرن، فليپ جانسون، در طراحي آسمانخراش AT & T در نيويويرك (84-1078)، به جمع معماران پست مدرن پيوست.
معماري پست مدرن تأثير بسيار گسترده اي در سطح جهاني داشت و تا نيمة دهه هشتاد ميلادي، به عنوان معماري آوانگارد و فراگير مطرح بود. در اروپا معماراني همچون استرلينگ، ريكاردو و بوفيل، ماريو بوتا، آلدوراسي و هانس هولاين از جمله معماران شاخص اين سبك بوده و هستند. در ژاپن آتارا ايسوزاكي، كيشو كوروكاوا و اساموايشي ياما جزو پيروان اين سبك به شمار مي روند.
در ايران، سبك پست مدرن پس از انقلاب مطرح شد. ولي عمدتاً آنچه در شهرهاي بزرگ ايران، بالاخص تهران، ساخته شد تقليد از معماري غرب بود و خصوصيات بومي و محلي خاص هر نقطه در ايران مورد توجه واقع نشد. يعني يك تقليد صرف از مجلات معماري صورت گرفت و به معاني و اصول فكري معماري پست مدرن توجهي نشد؛ اگرچه معماراني همچون شيخ زين الدين، كلانتري و صفامنش، كه معماري دورة قاجار را عمدتاً الگو قرار داده اند، بي
تر به اصول و مباني پست مدرن نزديك هستند.
با انتقاداتي كه به معماري مدرن در دهة شصت و هفتاد ميلادي صورت گرفت، بسياري انقراض قريب الوقوع آن را پيش بيني مي كردند و حتي ساعت دقيق انقراض آن اعلام شده بود. ولي همزمان با اين انتقادات، چهره ديگري از معماري مدرن در حال شكل گرفتن بود. در سال 1972 كتابي به پنج معمار در نيويورك به چاپ رسيد. در اين كتاب پنج معمار در نيويورك به چاپ رسيد. در اين كتاب پنج معمار جوان به نام پيتر آيزنمن، مايكل گريوز، چارلز گواتمي، جان هيداك و ريچارد مير مطلبي جامع در بارة ساختمان هاي دهة شصت و هفتاد خود چاپ كرده بودند.
چكيده
در حقيقت هدف از عصر روشنگري و مدرنيته حاصل از آن، اين بود كه تمامي افراد مختلف و پراكنده جهان، پديده ها و امور را به شيوه اي واحد ببينند و درك كنند يعني شيوه عقلاني. اين تفكر در اواخر قرن نوزده توسط فيلسوف آلماني نيچه زير سؤال برده شد. وي مشكل بزرگ بشريت را مدرنيته مي داند و معتقد است عقل خلاقيت زندگي را از بين مي برد. نيچه احساس را بيش از
عقل باور داشت. از سوي ديگر علم مدرن كه حاصل عقلانيت و از پايه هاي اصلي مدرنيسم مي باشد نيز مورد نقد پست مدرنيسم قرار گرفت. البته بايد توجه داشت كه پست مدرن ها ابزار جايگزيني براي عقل معرفي نمي كنند. از نظر آن ها جايگزين مطمئني وجود ندارد و فقط بايد متوجه ايرادات و لغزش ها بود. پست مدرنيسم ضد جنبش فكري رنسانس، ضد عصر روشنفكري و
خردگرايي متعاقب آن و ضد هرگونه ايدئولوژي و فراروايت است. ايدئولوژي نظامي ارزش گراست و هر ايدئولوژي مقابل خودش را نفي مي كند. ايدئولوژي در تضاد است و تقابل را مطرح مي كند. مدرنيسم عصر ايدئولوژي آفرين است و پست مدرنيسم عصر پايان ايدئولوژي و پايان فراروايت هاست.
پست مدرنيسم معتقد به تكثر و قرائت هاي مختلف و جامعه كثرت گراست و هيچ ابر روايت يا ابرنظريه اي را مطلق و حلال تمام مشكلات نمي داند. مدرنيسم هميشه به دنبال وحدت است چه در انديشه و چه در هنر ولي پست مدرنيسم كثرت گراست. در حقيقت عصر پست مدرن عصر انتخاب هاي بسيار و فزاينده است.
از سوي ديگر فلاسفه پست مدرن نقش زمان را در تفكر و نوع انديشه بشر تعيين كننده و اساسي مي دانند و بايد توجه داشت هر يك از بازي هاي زباني، قواعد و اصول معيني مي باشد كه در شرايط مكاني و اجتماعي خاص خود مورد استفاده قرار مي گيرد. در تفكر پست مدرن كانون توجه معطوف ساختار اجتماعي و زبان شناختي واقعيت است، معطوف تفسير، بازگويي و استدلال د
ر بارة معناي جهان هستي است.
تأكيد بر علم و تكنولوژي همواره از شاخه هاي اصلي مدرنيسم بوده است اگرچه پست مدرنيسم اهميت تكنولوژي را نفي نمي كند و عصر تكنولوژي پيشرفته از خصيصه هاي عصر پست مدرن محسوب مي شود ولي نگرش پست مدرنيسم به تكنولوژي متفاوت از آن چيزي است كه مدرنيسم باور دارد. از نظر هايدگر از فلاسفه پست مدرن تكنولوژي خاصيت تعرضي دارد، تعرض به طبيعت و تغيير دادن آن و همچنان كه باعث تغيير شكل طبيعت مي شود، سبب تغيير شكل رفتار و انگيزه در انسان و جامعه نيز مي گردد. پست مدرن مخالف تكنولوژي نيست بلكه ديدگاهي است كه معتقد است نبايد عاشق تكنولوژي بود و آن را غايت و هدف قرار داد.
معماري مدرن با اعتقاد راسخ به علم و تكنولوژي و جهاني بودن علم و تكنولوژي، پايه گذار سبك بين المللي بود ولي معماري پست مدرن به بافت، زمينه و خصوصيات محلي توجه دارد و مي توان گفت سبك محلي آن چيزي است كه معماري پست مدرن عرضه مي دارد. از نظر معماران اين سبك معماري يك مقوله فرهنگي است و نه تكنيكي و از آن جايي كه فرهنگ ها در مناطق مختلف متفاوت است، معماري نيز در هر منطقه متفاوت از ساير مناطق است. از دهه شصت ميلادي، موضوع پست مدرن به صورت يك سبك مطرح شد و آغازگر اين جنبش كسي نبود مگر يكي از
معماري» به رشته تحرير درآورد. اين كتاب مهمترين كتاب از سال 1923 – به سوي معماري نوين – كوربوزيه است. در جواب شعار ميس كمتر بيشتر است ونچوري بيان مي كند «كمتر كسل كننده است وي معتقد است معماري تنها تكنيك و تكنولوژي نيست بلكه مسائلي بسيار پيچيده و متضاد در ساختمان وجود دارد كه نمي توان آن را ناديده گرفت. از نظر ونچوري ساختمان ها نمي توانند همه داراي يك فرم و فلسفه باشند، ساختمان مانند يك ماشين نيست كه تنها شامل مجموعه اي از مسائل تكنولوژيكي و مكانيكي باشد و معتقد به زمينه گرايي است يعني هر بنايي بايد بر اساس زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و كالبدي و شرايط خاص آن سايت و ساختمان طراحي و اجرا گردد. مي توان آن را سبك محلي يا بومي نام نهاد از نظر معماران پست مدرن اين مسائل بايد در تعيين فرم بنا مورد توجه قرار گيرد: 1-خصوصيات فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و اقتصادي افرادي كه از آن استفاده مي كنند.2-خصوصيات شهري، خيابان، ميدان، كوچه 3-شرايط اقليمي، رطوبت، سرما، گرما، جنگل، صحرا.
4-نحوة زندگي روزمرة اهالي ساختمان، نيازهاي آن ها، عادات و طرز استفاده و پيش زمينه هاي ذهني آن ها در رابطه با فرم هاي زيستي.
خانه مادر ونچوري اولين بناي ساخته شده به اين سبك و نماد اين معماري است. در اين خانه كه رابرت ونچوري براي مادرش در سال 1962 در نزديكي شهر فيلادلفيا در ايالت پنسيلوانيا ساخت نمادهايي چون شيبدار، پنجره، قوس سردر ورودي و لوله دودكش استفاده كرد كه در غرب نمادها و نشانه هاي يك خانه شمرده مي شود.
چارلز جنكز تاريخ نگار و منتقد معماري از نظريه پردازان مهم معماري پست مدرن در سال 1977 در كتابي به نام زبان معماري پست مدرن روند جديدي كه ونچوري در معماري آغاز نموده بود نام گذاري كرد و گسترش داد. وي تاريخ دقيق مرگ معماري مدرن را 15 ژوئيه 1972 اعلام كرد زماني كه مجموعه آپارتمان هاي مسكوني پروت ايگو در شهر سنت لوئيس آمريكا توسط ديناميت منهدم شد. اين مجموعه آپارتمان ها نماد معماري مكعب شكل و بدون تزئينات مدرن بود. طبق نظر جنكز معمار نبايد به تنهايي ساختمان را طراحي كند بلكه بايد همكار و مشاور استفاده كنندگان باشد. به معماري پست مدرن «معماري پاپ» يا «معماري مردمي» نيز مي گويند چرا كه در اين معماري از احجام، تزئينات و رنگ هاي عامه پسند و جالب توجه براي عموم استفاده مي شود. معماران پست مدرن، چون رابرت ونچوري، مايكل گريوز، هانس هولاين، چارلز مور با توجه به اصول ياد شده بناهاي بسياري در اقصي نقاط جهان ساختند. بناهايي چون ميدان ايتاليا در نيوارلئان (چارلز مور) – ساختمان تيم ديزي در بربنك كاليفرنيا – ساختمان مركزي صفحات شيشه اي (PPG) در شهر پيتسبورگ در آمريكا (فليپ جانسون، بازمانده يا از بزرگان معماري مدرن كه در اواخر دهه هفتاد تغيير موضع داد و با قراردادن سنتوري تزئيني غير عملكردي بر بالاي برج شركت تلفن و تلگراف آمريكا (AT & T) به جمع معماران پست مدرن پيوست) و ...
مقدمه
تحولات رخ داده در حوزه معماري طي سه دهه پاياني قرن گذشته در غرب باعث متزلزل ساختن اركان تنها سبك فراگير و جهاني. در بخش عمده اي از قرن بيستم يعني معماري مدرن گرديد. اين تحولات ريشه در تغييرات بنيادي فكري و اجتماعي و دگرگوني نگرش نسبت به خود و جهان پيرامون در غرب داشته است. تغييرات ذكر شده با انتقادات نيچه از مدرنيته از اواخر قرن نوزده در آلمان آغاز؛ و توسط انديشمنداني همچون فرويد، هايدگر، دريدا، دلوز، ليوتارد و ديگران مورد بسط و شرح قرار گرفت.
اگر فلسفه روح زمان و معماري كالبد زمان است، با عوض شدن روح زمان كالبد زمان هم عوض مي شود.
دورة مدرن كه تصور مي شد براي هميشه ادامه خواهد يافت، به سرعت جزئي از گذشته مي گردد و مرحلة صنعتي جاي خويش را به دورة فرا صنعتي مي دهد. پست مدرن در فارسي به فرا مدرن و پسامدرن ترجمه شده است و منظور از آن شرايط بعد از مدرن و يا مرحلة تاريخي بعد از مدرن مي باشد. مفهوم پست مدرنيسم را اولين بار نويسندة اسپانيايي، فردريك دي انتيس در سال 1934 به عنوان عكس العملي در برابر مدرنيسم ادبي به كار برده است. بعضي پست مدرن را دورة فراصنعتي تلقي كرده اند. عده اي نيز آنرا دوره اي از دورة مدرن مي دانند و برخي از فلاسفه نيز آن را مرحله اي از دوران مدرن مي دانند كه نقدي به خود مدرن است ولي از نظر ماهيت تفاوتي با عصر مدرن ندارد. نكتة مشترك در مورد همه فلاسفه پست مدرن اين است كه عقلانيت، قطعيت علمي و خردگرايي محض مدرن را زير سؤال مي برند. رنه دكارت از پايه گذاران فلسفه مدرن با اين گفته «من مي انديشم پس هستم» تأكيد ذهنيت مدرن بر عقل و عقل گرايي را ابراز كرد.
تعريف پست مدرنيته
پست مدرن در فارسي به فرامدرن و پسامدرن ترجمه شده است كه منظور شرايط بعد از مدرن و يا مرحلة تاريخي بعد از مدرن است. اين لغات به پساوندگرايي و مابعد تجدد ترجمه شده است.
«اهب حسن، در مقاله اي با عنوان «فرهنگ پسامدرن»، معتقد است كه كلمه پسامدرن نخستين بار توسط فدريكو دو انتيس در دهة 1930 به مثابه عكس العمل در برابر مدرنيسم ادبي به كار رفته است».
آرنولد توينبي (1975-1889)، فيلسوف و مورخ انگليسي، «در نهمين جلد از كتاب پژوهش تاريخ در سال 1954، از زوال تمدن غرب به ورطه نابخردانگي و نسبيت گرايي ياد كرد، كه به عقيده وي منشاء آن در تحولات دهه 1870 بوده است. لذا از اصطلاح پست مدرن به مثابة امري مجازي و تحقير آميز منفي اش سود جست».
پست مدرن را دوره فراصنعتي تلقي كرده اند. عده اي نيز آن را دوره اي متفاوت از دورة مدرن مي دانند. البته عده اي از فلاسفه هم آن را مرحله اي از دوران مدرن مي دانند كه نقدي به خود مدرن است ولي از نظر ماهيت تفاوتي با عصر مدرن ندارد. عده اي هم پست مدرن را پاسخگوي مشكل مدرن مي دانند بدون آن كه راه حل مشخصي ارائه دهد.
دكتر هاشم آغاجري، استاد تاريخ دانشگاه، در اين مورد معتقد است كه:
«پست مدرن نقد مدرنيته در فرايند تاريخ مدرنيته است و نبايد آن را با هرگونه ضديت و نقد مدرنيته از مواضع سنتي اشتباه گرفت... هدف متفكران پست مدرن به هيچ وجه بازگشت به دوران ماقبل از مدرن نيست، زيرا دوران ماقبل مدرن و مدرن از نگاه پست مدرن ها در يك مسأله مشترك است و آن هم اين است كه هر دو به نوعي كليت ثابت و امر عام و توتاليته قائل هستند. منتهي توتاليته دوران ماقبل مدرن، يك نوع توتاليته مذهبي است و توتاليته دوران مدرن، عقل جديد است. پست مدرنيسم از اين جهت كه علامت بحران مدرنيته است آموزنده مي باشد...
منطق پست مدرن اساساً منطق نفي است و نه اثبات يعني شورش عليه توتاليته عقل روشنگري و افكار و هرگونه حاكميت مطلق و بلامنازع اصول و معيارهاي ثابت و عام...
پست مدرنيته به اين عقل (عقل مدرن) پشت كرد، اما رو به سوي جاي مشخصي ندارد. لذا من فكر مي كنم كه پست مدرنيته تنها به عنوان يك راه آسيب شناختي براي مدرنيته تلقي مي شود».
دكتر رضا داوري اردكاني. استاد فلسفة دانشگاه تهران، در اين مورد چنين اظهار مي دارد:
«پست مدرن با مدرنيته متفاوت است زيرا پست مدرن تشكيك در اصول و مباني مدرنيته است بدون اينكه همه شئون و آثار و نتايج آن را رد كند يا طرح عالم ديگري به جاي آن دراندازد. به عبارت ديگر وضع پست مدرن وضعي است كه در آن مدرنتيه با تحقق تمام امكاناتش وجود دارد اما اعتقاد به آن سست شده است».
چارلز جنكز در مورد عصر پست مدرن مي نويسد:
«صنعتي شدن با سرعتي پرشتاب جاي خود را به عصر پساصنعتي مي سپارد. كار در كارخانجات جاي خود را به كار در منزل و ادارات مي سپارد...
عصر پست مدرن عصر انتخاب هاي بي شمار و فزاينده است. عصري است كه هيچ گونه جريان ارتدكسي را نمي توان بدون خودآگاهي و طنز پذيرفت، زيرا تمام سنت ها براي خود واجد ارزش و اعتبارند. اين امر تا حدودي نتيجة چيزي است كه انفجار اطلاعات، ظهور دانش سازمان يافته، ارتباطات جهاني و سيبرنتيك خوانده مي شود.
نكته مشترك در مورد همه فلاسفه پست مدرن اين است كه عقلانيت، قطعيت علمي و خردگرايي محض مدرن را زير سؤال مي برند. از ديدگاه پست مدرن، مشكلات امروز جوامع مدرن مانند كم بها شدن حيثيت انسان، بي هويتي، بحران هاي فرهنگي، خشونت بيش از حد، جنگ هاي ويرانگر، كم رنگ شدن روابط انساني و بالاخره تسلط تكنولوژي بر زندگي انسان به سبب شرايطي است كه زندگي مدرن و بينش مدرن براي انسان به وجود آورده است و براي توجه و آگاهي نسبت به آن بايد گوهر مدرنيته مورد وارسي مجدد قرار گيرد.
به طور كلي پست مدرنيسم بيشتر از جنبة نقد مدرنيسم از آغاز پيدايش اين جهان بيني تا كنون مطرح است. لذا پست مدرنيسم ضد جنبش فكري رنسانس، ضد عصر روشنگري و خردگرايي متعاقب آن، ضد انقلاب كبير فرانسه و ضد ايدئولوژي ليبراليست، كمونيست و هرگونه ايدئولوژي و فراروايت است.
اگرچه مدرنيسم طرحي مدون و معين و غايات مشخص براي جهان بعد از سنت ارائه كرد، ولي پست مدرنيسم فاقد اصول تعيين شده و مرزبندي هاي دقيق و روشن است. همچنين بايد بيان كرد كه همة فلاسفة اين نحله فكري در مورد مباني نظري اين نهضت هم رأي و هم نظر نيستند، ولي بعضي خطوط فكري مشترك در مورد آنها قابل مشاهده است.
نظريات پست مدرنيسم و نقد آن از مدرنيسم در موارد ذيل قابل بررسي است:
1-عقلانيت
2-ايدئولوژي
3-كثرت گرايي
4-تاريخ
5-رسانه ها
6-زبان
7-تكنولوژي
عقلانيت
رنه دكارت، از پايه گذاران فلسفه مدرن با اين گفته خود كه (من فكر مي كنم پس هستم، تأكيد بيش از پيش ذهنيت مدرن بر عقل و عقل گرايي را ابراز كرد. در عصر روشنگري نيز بر عقل، خرد و استدلال منطقي تأكيد مجدد شد. ولي يكي از وجوه شاخص و عمدة نقد پست مدرنيسم از مدرنيسم، عقلانيت و خرد عددانديش مدرن است. استينار كوال از چهره هاي برجسته در زمينه پست مدرن و روانشناسي مي نويسد:
«عصر پست مدرن با مفهوم ساده و محدودي از عقلانيت سر و كار داشت كه در آن عقلانيت فني ابزار – اهداف وجه غالب را دارا است.
«هدف عصر روشنگري اين بود كه شرايطي فراهم آورد تا تمامي افراد مختلف و پراكنده جهان، پديده ها و امور را به شيوه اي واحد ببينند و درك كنند، يعني شيوة عقلاني.
متفكران و انديشمندان عصر روشنگري اين نكته را اصلي مسلم و بديهي مي دانستند كه براي هر پرسشي تنها يك پاسخ صحيح ممكن وجود دارد و از اين اصل نتيجه مي گرفتند كه تنها در صورتي مي توان جهان را به گونه اي منطقي و عقلاني كنترل و ساماندهي نمود كه بتوانيم به گونه اي صحيح و درست آن را ترسيم و بازنمايي سازيم».
اين نوع نگرش به امور و محور قرار دادن عقل تك ساحتي در اواخر قرن نوزده توسط فيلسوف طغيانگر آلماني، فردريك نيچه زير سؤال برده شد. از نظر وي «تمدن غربي نوعي پدرسالاري عقل باوري دارد كه باعث شده همه چيز در چارچوب خردباوري افراطي، بشر را اسير خودش كند. نيچه مشكل بزرگ بشريت را مدرنيته مي داند». او به احساس بيش از عقل باور داشت و لذا علم مدرن و روش تحقيق دكارتي را زير سؤال برد. به عقيده نيچه «هرگونه روش تحقيق علمي لزوماً با دروغ و تقلب همراه است... عقل خلاقيت زندگي را از بين مي برد».
ماكس وبر (1920-1864)، جامعه شناس آلماني، «گزنده ترين نقد خود را براي عقلانيت مدرن نگه داشت كه در ديوان سالاري متجلي مي شد».
وبر در اين باره چنين ابراز مي كند: «سازمان ديوان سالارانه، همراه با ماشين دولتي، دست اندركار ساختن اسارتگاه هاي آينده است، كه در آن انسان ها چه بسا چون دهقانان دولت مصر باشند، فرمانبردار و ناتوان». و باز وبر در بارة عقلانيت بر اين نظر است كه «عقلانيت نه به رؤياي فيلسوف در بارة آزادي بل به اسارت ديوان سالارانه در قفس آهنين مي انجامد».
ليوتار در اين مورد گفته: «هيچ تضميني وجود ندارد كه عقل پيامدهاي آزادي بخش بيافريند».
پست مدرنيسم ها معتقدند كه «چنان كه تاريخ قرن بيستم با قدرت گواهي مي دهد، اين باور كه ترقي تكنولوژي لزوماً باعث پيشرفت تمدن انساني مي شود، دروغين است».
علم مدرن كه حاصل عقلانيت و يكي از پايه هاي اصلي مدرنيسم مي باشد، حوزة ديگري اس
ت كه مورد پرسش و نقد پست مدرنيسم قرار گرفته است. «ديگر هيچ شالودة روش شناسانه مطمئن وجود ندارد، قطعيت هاي علمي از پاي بست ويران اند. در واقع، دانش به معناي مورد نظر مدرن ها منحل است، ساده تر بگوييم شرح جهان ديگر ممكن نيست».
زيگموند فرويد (1939-1856)، روان شناس و انديشمند اتريشي، نيز عقل مداري را زير سؤال برد. فرويد ضمير ناخودآگاه و ساحت آن را مطرح كرد. «مكتب روانكاوي فرويد، خرد چالش ناپذير روشنگري را زير سؤال مي برد و نشان مي دهد كه خرد آدمي جزيرة كوچكي است در اقيانوس پهناور نيروهاي تاريك و ناخودآگاه بشري كه نام آن غرايض است».
فرويد ضمير آگاه و عقل انسان را در سيطرة ضمير ناخودآگاه كه همان غرايض است مي داند. به عبارت ديگر غرايض آن چيزي است كه انگيزه هاي انسان را هدايت مي كند و عقل تنها وسيله براي رسيدن به اين انگيزه ها است.
چنانچه توماس هابز، فيلسوف قرن 17 انگلستان، گفته «انسان اسير سوداها و رؤياهاي دروني خويش است».
هنرمندان سوررئاليست همانند اندره برتون و سالوادور دالي سعي كردند در ساحت ناخودآگاه به كاوش در مورد انگيزه هاي انسان بپردازند. آنها در كارهاي خود سعي در نمايش ضمير ناخودآگاه و نشان دادن وجهي مهم از تمايلات دروني انسان نمودند.
در اينجا بايد بيان داشت كه عقل ابزاري و عقل محاسبه گر كه مورد تأكيد فلاسفه مدرن بوده، از نظر پست مدرن مورد چالش قرار گرفته است. از نظر پست مدرن ها اين عقل ابزار كامل و بدون نقصي نيست و نمي توان با اتكا بر آن انتظار كشف حقيقت، آزادي، و رستگاري داشت. اين عقل داراي نواقص و ايرادات عديده اي است و بسياري از مشكلات امروز بشر به لحاظ ناديده گرفتن اين نواقص است. ولي بايد توجه داشت كه پست مدرن ها ابزار ديگري به عنوان جايگزين عقل معرفي نمي كنند. آنها عقل مدرن را نقد كرده اند بدون آنكه جايگزين ثابت و مطمئن به جاي آن عنوان نمايند. البته از نظر آنها جايگزين مطمئني وجود ندارد و فقط بايد متوجه لغزش ها و ايرادات بود.
كثرت گرايي
«مدرنيسم هميشه به دنبال وحدت است، چه در انديشه و چه در هنر، ولي پست مدرنيسم كثرت گرا است. از نظر پست مدرن امروز همه چيز مجاز است».
جوامع امروزي در غرب عمدتاً جوامع كثرت گرا هستند و در اكثر شهرهاي بزرگ، نژادها و فرهنگ ها و اقوام مختلف در كنار يكديگر زندگي مي كنند. بهترين نمونة آن ايالت كاليفرنيا و بالاخص شهر لس آنجلس در اين ايالت است. در لس آنجلس، شهرك چيني ها، تهران جلس، محلة سياهان، محلة ارامنه، محلة ژاپني ها و كره اي ها در كنار محلات سفيدپوست اروپايي تبار قرار دارند. ساكنان و مهاجران اين شهر هر روز با گوناگوني هاي مختلف فرهنگي، نژادي، زباني، مذهبي، اعتقادي و هنري مواجه هستند. اين موضوع شامل معماري اين شهر نيز مي شود.
در جوامع سنتي اكثر مردم در بستر فرهنگي واحد و مستقلي به سر مي بردند. افراد هر جامعه مي توانستند فارغ و بي اعتنا به جوامع بيگانه زندگي كنند. ولي در حال حاضر «عصري شروع شده كه در آن همه ما داريم به دنياي واقعيت متنوع و متكثر عادت مي كنيم...
...همه ما در حال خارج شدن از حصار امنيتي قبايل، سنت ها، اديان و جهان بيني هاي خود و وارد شدن به تمدن جهاني هستيم كه به گونه اي كاملاً فراگير و خيره كننده كثرت گرا و پلوراليستي است». به عبارتي همان گونه كه چارلز جنكز بيان نمود عصر پست مدرن، عصر انتخاب هاي بي شمار و فزاينده است.
«يكي از اساسي ترين مضامين مبحث پسامدرن، حول واقعيت، يا فقدان واقعيت يا چندگانگي واقعيت، مي چرخد. هيچ انگاري مفهومي نيچه يي است كه با اين معناي سيال و بي ثبات از واقعيت رابطة تنگاتنگي دارد... نيچه تأكيد مي كند كه نظام هاي به اصطلاح عقلاني در واقع نظام هاي قانع سازي هستند. بدين سان نيچه نقاب از چهرة ادعاهاي كشف حقيقت برمي
دارد و نشان مي دهد كه اين ادعاها همان چيزي هستند كه او آن را «خواست قدرت» مي نامد. آنان كه چنين ادعاهايي دارند، خود را بالاتر از كساني قرار مي دهند كه اين ادعاها براي آنان طرح شده است و بدين سان بر آنان مسلط مي شوند.»
ايدئولوژي
در تعريف ايدئولوژي بايد گفت «ايدئولوژي بسته بندي كردن ايده اي براي اهداف مشخص سياسي است. ايدئولوژي نوعي مكتب است كه هدفش بسيج مردم براي اهداف سياسي و آرمان هاي خاص تحت لواي ايده هاي معين است. ايدئولوژي توجيه اجتماعي باورها و اعتقاداتي است كه فرد يا طبقه اي خاص براي حفظ بقاي خودش تدوين مي كند. ايدئولوژي نظامي ارزش گراست و هر ايدئولوژي مقابل خودش را نفي مي كند. ايدئولوژي در تضاد است و تقابل را مطرح مي كند. از نظر نيچه، ايدئولوژي فلسفة موميايي شده اي است كه پايايي خودش را از دست داده».
پست مدرنيسم با ايدئولوژي و هرگونه فراروايت مخالف است. اگر «مدرنيسم عصر ايدئولوژي آفرين است» پست مدرنيسم عصر پايان ايدئولوژي و پايان فراروايت ها است. دو ايدئولوژي مهم عصر مدرن يعني ليبراليسم و كمونيسم و ساير ايدئولوژي هاي اين دوره همچون فاشيسم، نازيسم،
ناسيوناليسم، سوسياليسم و انترناسيوناليسم همه از نظر فلاسفه پست مدرن مورد انتقاد است.
آنها به وجود آمدن جنگ هاي مختلف، كورة آدم سوزي و بالاخص دو جنگ جهاني اول و دوم را به لحاظ وجود همين روايت هاي كلان و تقابل بين اين فراروايت ها مي دانند.
فرانسواليوتار مي نويسد: «من با ساده كردن بيش از حد، پست مدرن را به منزلة بي اعتقادي و عدم ايمان به فراروايت ها توصيف مي كنم».