بخشی از مقاله
چکیده
پدیدة مرگ به عنوان یکی از دلمشغولیهاي اصلی بشر مورد توجه تمامی ادیان و مکتبها، از جمله مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم بوده است. احمد شاملو، شاعر نواندیش معاصر، نیز به مرگ که از بنمایههاي اصلی اشعار اوست، نگاهی ویژه دارد و در این خصوص رد پاي اندیشههاي متفکران اگزیستانسیالیست را در اشعار او بهوضوح میتوان دید.
در این جستار نویسندگان برآنند تا به وارسی و تحلیل همانندي و یا تأثیر پذیري شاملو از آراي اندیشمندان اگزیستانسیالیست همچون سارتر، هایدگر و گابریل مارسل در خصوص مسأله مرگ بپردازند. در این مسیر، بحث بر چهار نظریه: مرگ: امکان والاي آدمی، مرگ: پیروزي دیدگاه دیگري بر دیدگاه انسان، مرگ: باقی ماندن در گذشته، و آزمون حضور، متمرکز خواهد بود.
نتایج نشانمیدهد که مفهوم مرگ در شعر شاملو با تفکرات هایدگر در این زمینه قرابت بیشتري دارد. همچنین میتوان تأثیر آراء فیلسوفانی چون سارتر و مارسل را بهطور پراکنده در شعر شاملو مشاهده نمود.
.1 مقدمه
در میان دلمشغولیهاي بشر آنچه از ابتداي بودن او، پیوسته ذهنشرا به خود معطوف داشته و سایهوار ملازم او بوده، پدیدة مرگ - Phenomenon of - deathاست. چگونگی رویارویی با این معضل و حل این معمااز دغدغه-هاي اصلی تمامی مکاتب فکرينیز بودهو متفکران بسیاري در این خصوص نظریه پردازيها نمودهاند.از میان مکاتب فلسفی معاصر، مکتب اگزیستانسیالیسم که بر وجود و اصالت آن متکی است، ناگزیر به تفکردر باب مسأله مرگ = - عدم و نیستی؟ - یعنی روي دیگر سکه وجود بودهو پاسخهایی به آن داده است.
هایدگر از جمله اندیشمندان این مکتب، بیش از دیگر وجودگراها به مسأله مرگ پرداخته است.در ادبیات منظوم فارسی نیز که به نوعی دایرهالمعارف اندیشهها و دلمشغولیهاي انسان ایرانی است، پدیدة مرگ از جمله درونمایههاي اصلی است وشاعران بسیاري با رویکردهاي متفاوت فلسفی، کلامی، عرفانیو دینی صرف، و یا با نگاهی یأسآلود و بعضاً پوچانگار، به آن پرداختهاند. در این میان شاملو چهره اي استثنایی است که به نظر میرسد،غالباً به مقوله مرگ از منظر متفکران اگزیستانسیالیست مینگرد و اندیشمندانه و فیلسوفمآبانه در پی توصیف و تبیین آن است. نگاه او به مرگ گاه خوشبینانه و امیدوارانه است و گاه سرشار از یأس و افسوس.
با توجه به اهمیت موضوع مرگ در زندگی بشر و در شعر شاملو، همچنین با نظر به جایگاه مهمشاملو در شعر معاصر در حوزة اندیشه و ساخت شعر، در این جستار مقوله مرگ در اشعار شاملو با پیشفرض تأثیر پذیري او از وجودگراها، بویژهاز آرايهایدگر، با تأکید بر محورهایی همچون »مرگ: امکان والاي آدمی«، »مرگ: پیروزي دیدگاه دیگري بر دیدگاه انسان«، »مرگ: باقی ماندن در گذشته«و »آزمون حضور«، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
پیش از این امنخانی - - 1391 و ارجمند - 1392 - نیز به این موضوع پرداختهاند. با این تفاوت که امنخانیبین تفکرشاملو با هایدگر هیچگونه قرابتی نمیبیند و حال آنکه چنان که در این جستار خواهیم دید، در مباحثی چون »واجب الوجود« و »مرگ«، اندیشههاي شاملو با تفکرات هایدگر هم-سوتر است. ارجمند نیز با نادیده انگاشتن قرابت یا اشتراکات فکري شاملو با دیگر اگزیستانسیالیستها، تنها به تأثیر اندیشه سارتر بر شاملو پرداخته است.
.2 بحث
مضمون مرگ یکی از برجسته ترین بنمایه هاي شعري شاملوست و در بسیاري از اشعار او، به مقوله مرگ از دیدگاهی اندیشمندانه و فیلسوفمآبانه پرداخته شده است. در بین فیلسوفان وجودگرا نیز، هایدگر تنها کسی است که صورتبه مفصل به مقوله مرگ پرداخته است. در اشعار شاملو، در این باب میتوان رد پاي تفکر وجودگراها بویژه هایدگر را به وضوح مشاهده کرد. گرچه آراي دیگر اندیشمندان وجودگرا نیز در جاي جاي شعر او مطرح میشود.