بخشی از مقاله

چکیده

زاده شدن، نقطه آغازین حضور انسان بر روي زمین و مرگ نقطه پایانی آن است. فاصله این دو نقطه-چه کوتاه و چه بلند- زندگی نام دارد. اهمیت این دو، مخصوصاً پدیدة مرگ به قدري است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است و شاعران و نویسندگان را نیز در این میان، سهمی است عمده و بهسزا. برخی با دیدي مثبت و برخی با نگاهی منفی به آن نگریستهاند و برخی هم راه میانه و تعادل را برگزیدهاند. باباطاهر همدانی، شاعر و عارف دوبیتی سرا نیز از این قاعده مستثنی نیست.

در این پژوهش که به شیوة تحلیلی-توصیفی و با دادههاي کتابخانهاي صورت پذیرفتهاست، پس از بیان دیدگاه چند تن از شعراي فارسی زبان در مبحث زندگی و مرگ، به بررسی نظر این شاعر پرداخته و نشان داده شدهاست، که زبان ساده و بیپیرایه شعر باباطاهر به همراه مسلک عارفانه وي، گرچه عشق و امید به زندگی را بیان داشته، اما بیاعتباري دنیا و یاد و فکر آخرت و مرگی که نتیجهاش وصال محبوب و معشوق ازلی است، در سرودههایش از جلوهاي بارزتر برخوردار است.

کلیدواژهها :زندگی، مرگ، باباطاهر.

مقدمه

مرگ همواره براي بشر، بسی رازآلودهتر و پیچیدهتر از زندگی بودهاست. این رازآلودگی و پیچیدگی با گذشت سالهاي عمر انسان، همچنان در هالهاي از ابهام ماند. گرچه وسعت این هاله با پیشرفت علم کمتر شد ولی با این وجود بازهم مرگ و دنیاي پس از آن معماگونه مینماید. از این رو است که در ابتدا ذهن انسان نخستین به ساختن و پرداختن اسطورههاي بیمرگی و رویینتنان آسیبناپذیر روي میآورد و سپس با پاينهادن به دنیاي علم و تکنولوژي و انجام آزمون و خطاهاي بسیار میتواند تا حدي به طول مدت زندگانی خویش بیفزاید، اما هنوز توان برحذر داشتن خود را از این پدیده نیافتهاست و مرگ همچنان گریبانگیر زندگی او است.

گرچه مقوله زندگی، مهمتر و ارزشمندتر از مرگ است، چرا که تا هستی و تولدي نباشد، نیستی و مرگی هم در کار نخواهد بود، اما از آنجا که دنیاي پس از مرگ هنوز بر کسی شناخته شده نیست، تفکر و تأمل دربارة مرگ، بر زندگی رجحان یافتهاست و در این بین شعرا که نمایندگان بلامنازع احساسات و عواطف و آیینه تمام نماي رویدادهاي مردم روزگار خویش هستند، سهمی عمده دارند که با زبان شعري مختص خود، به پردازش عقاید و دیدگاههایشان میگرایند که البته مبحث مرگ در آثار ایشان، گاهی پررنگتر از زندگی جلوهگر میشود.

باباطاهر همدانی، معروف به باباطاهر عریان، شاعر اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجري قمري است که در دوران طغرل بیگ سلجوقی میزیستهاست. از زندگی وي آگاهی چندانی در دسترس نیست. گویا لقب »بابا« را که در ابتداي نامش به چشم میخورد، به پیران کامل اطلاق میکردند. برخی را نیز عقیده برآناست که لقب »بابا« از عناوین ممتاز سلسله بکتاشیه بودهاست. نیز»عریان« را که به وي نسبت دادهاند، به دلیل بیتوجهی به علایق دنیوي و زهد او است.

وي، سالهاي بسیار از عمر خویش را به سیر و سیاحت پرداخت و به اصفهان و شیراز نیز سفر کرد. باباطاهر با همه مقامات و کمالات والاي انسانی خویش در تمام عمر، گمنام و گوشهگیر زیست اما نام و نشان او را در همه جا میتوان یافت که به دلیل اندیشه والا در لابهلاي اشعارش نمایانگر است.

بیان مسأله

زندگی و مرگ، دو پدیدة قابل تأمل و در عین حال پیچیدهاي است که همواره فرا روي بشر قرار داشتهاست. بودن و زیستن همیشه براي انسان شیرین و لذتبخش بوده است و به این سبب مرگ را تلخ و پایانبخش لذتها میپندارد. البته اگر باور به زندگی بعد از مرگ و وجود دنیایی دیگر پس از این دنیا بر اعتقادات انسان سایه افکند، هیچگاه مرگ را پایان همه چیز نخواهد یافت. همانگونه که اشاره شد، شاعران نیز هریک با دید خود به بیان مقوله مرگ پرداختهاند و گاهی رنگ و بویی بیش از زندگی بهدان دادهاند. بهویژه شاعران عرفانگرا که با دیدي خاص و عارفانه، زندگی را سنجیده و مرگ را بر آن برتري مینهند.

باباطاهر عریان همدانی نیز از جرگه همین شاعران عارف است که گرچه زندگی را به عنوان نعمت و هدیهاي از سوي خداوند میپذیرد ولی دراشعارش از بیاعتباري و پوچی جهان و برپایی قیامت بیشتر سخن میراند. مرگ را بسیار به خود نزدیک میبیند و چون او را به وصال محبوب ازلی خویش میرساند، مورد ستایشش قرار میدهد. او خود را در این دنیاي خاکی، غریب و بیگانه احساس میکند و مرگ را پلی براي رسیدن به حق و آرام گرفتن در جوار ذاتش میداند.

در این پژوهش به بیان جنبههایی از تفکر و نگاه این شاعر، هم در باب مسأله زندگی، امید و عشق و هم دربارة مرگ و اعتقاد وي بهدان پرداخته شدهاست تا نشان داده شود که از دید عرفا و سالکان حق، مرگ را بر زندگی برتري تمام است چرا که زندگی را دوري از معبود و مرگ را پایان دوري و رسیدن و پیوستن به معشوق حقیقی بر میشمرند.

پیشینه تحقیق

در بحث نگرش شاعران بزرگ سنتی و معاصر به زندگی و مرگ، مقالات و کتب فراوانی نگاشته شدهاست اما در باب عقاید باباطاهر، تنها یک مقاله با عنوان مرگ اندیشیهاي باباطاهر همدانی توسط دکتر عبدالرضا مدرس زاده در»فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی« به رشته تحریر درآمده و منتشر شدهاست که تنها به بررسی مسأله مرگ و اندیشههاي جنبی این شاعر در این مقوله اشاره دارد، اما مقاله حاضر علاوه بر بیان دیدگاه این شاعر نسبت به مرگ، به جنبههاي دیگري از جمله عشق، امید و مثبت اندیشیهاي عرفانی وي نیز پرداختهاست و از این منظر پژوهشی نوین مینماید.

اهداف و فرضیه هاي پژوهش

هدف از انجام این پژوهش، پس از بیان دیدگاه برخی شاعران نسبت به مسأله زندگی و مرگ، بررسی جایگاه زندگی و مرگ در اشعار باباطاهر همدانی است و این فرضیهها مورد بحث قرار گرفتهاند: در اشعار باباطاهر، فقط عشق به معشوق حقیقی بیان نشده بلکه عشق به معشوق زمینی با بیانی ساده و دلنشین نیز از جلوهاي بارز برخوردار است. باباطاهر هیچگاه از مهر و رحمت خداوند در حق خود نا امید نیست و همواره در اشعارش امید به حق، جاري و ساري است.* اگر باباطاهر در شعرش، از مرگ بسیار سخن میگوید، دلیل آن را باید در عشق عارفانه و والاي وي به خداوند دانست که مرگ را راهی جهت رسیدن به معشوق ازلی خویش میداند و با آغوشی باز به استقبال آن میرود.

روش تحقیق

این پژوهش به روش تحلیلی- توصیفی و با دادههاي کتابخانهاي با محوریت بررسی اشعار باباطاهر همدانی از روي نسخه حمید دستگردي به همراه تعلیقات به رشته تحریر درآمدهاست. -2 بحث در میان پدیده هایی که انسان با آنها روبهرو است، زندگانی و مرگ مهمترین و اساسیترین محسوب میشود. پس اگر این دو موضوع را بنیاديترین بحث در میان مباحث پیش روي انسان بنامیم، سخنی به گزاف نگفتهایم. در این میان شاعران، چه گذشتگان، چه شعراي معاصر و چه آنها که خواهندآمد، از گفتن و سرودن در باب زندگی و مرگ رويگردان نبودهاند و نخواهند بود.

در دورههاي مختلف شعر فارسی، دیدگاهها، نگرشها و واکنشهایی گوناگون در باب زندگی و بهویژه مرگ بیان شدهاست که گاهی متفاوت و گاه متضاد بودهاست و ناشی از نوع نگرش و زاویه دید شخص نسبت به مسأله مرگ و تقابل آن با زندگی است اگر سیري در اشعار دورههاي مختلف ادبیات فارسی داشته باشیم، در مییابیم که درصد بیشتري از آنها به موضوع مرگ بیش از زندگی پرداخته اند.

از ابتداي رواج شعر فارسی دري، شعرایی همچون رودکی، ابوشکور بلخی، کسایی، سنایی، ناصرخسرو و نظامی، اشعاري با درونمایه پند و اندرز و وعظ و حکمت سرودهاند که در آنها به دلنبستن به دنیا و پوچی آن اشاره رفتهاست. این نوع شعر در رباعیات ابوسعید ابوالخیر، مناجات خواجه عبدا... انصاري و دوبیتیهاي باباطاهر، شور بیشتري دارد که برتابیده از ذوق و حال این شاعران زاهدمنش و عارف مسلک است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید