بخشی از مقاله
پرورش مهارتهاي سرپرستي
مقدمه
مديران در تمامي سطوح سازماني و در كلية سازمانها وظيفة بنيادي طراحي و پويا نگهداشتن محيطي را بر عهده دارند كه در آن ، افراد با همكاري همديگر ، بتوانند مأموريت ها و هدفهاي معني را به اجرا درآورند .
اجراي اين مهم ، نياز به توانايي ها ، مهارتها و دانشهايي دارد . هدف از تهيه اين جزوه تلاش به منظور اشنايي هر چه بيشتر اينجانب با اصول سرپرستي مي باشد لذا با راهنمايي استاد ارجمند جناب آقاي افشار تلاش گرديده تا با مفهوم رشد و رهبري از ديدگاه اسلام آشنا شده و بر اهميت جلب همكاري روانها و حركت درآوردن آنها به سوي هدفي مقدس و عالي تأكيد گردد .
رشد و رهبري در اسلام
هنگامي كه صحبت از جامعه است و اجتماع انساني ، به دليل ماهيت موجوي انسان كه مخلوقي است جامعه زي ، مباحثي به ميان مي آيد كه به چگونگي ادارة اجتماع انساني مربوط مي شود . اسلام ديني است جاوداني و فراگير و براي همة شئون زندگي مردم ، در مورد رهبري و مسئوليت هايش سرشار از ايات و احاديث است و سيره زندگي پيامبر (ص) و معصومين (ع) نيز خود ،نمونه هايي (الگوهايي) در اين زمينه خواهند بود . اسلام همة توجه خود را به رهبران معطوف ننموده ،
بلكه فرد فرد مسلمانان را نيز مسئول مي داند و با اين نگرش وسيع و عميق ، نه گرفتار اصالت فرد شده ونه اصالت اجتماع ، بلكه به هر دو وجه امعان نظر داشته است ولي مسئوليت رهبران را بيش از شهروندان مي داند . روايتي از پيامبران (ص) نقل شده كه فرمودند : « دو گروه هستند كه هر گاه صالح باشند ، امت نيز صالح خواهد بود و اگر فاسد شوند ، امت فاسد خواهد شد و آن دو گروه علما و اميران جامعه اند . » از اين روايط چنين استنباط مي شود كه مسئوليت كساني كه رهبري فكري مردم را به عهده دارند (علما و دانشمندان ) و نيز افرادي كه مسئوليت هاي نظام ، اعم از اجرايي و غير آن را پذيرا شده اند ، بسيار سنگين و در چگونگي ادارة جامعه و حتي روش زندگي مردم تعيين كننده است .
شايد اين سوال پيش بيايد كه در اسلام چرا ، هم «افراد» مسئول هستند و هم «گردانندگاه حكومت»؟ در پاسخ بايد خلقت انسان را ياد آور شد كه گونه اي است كه «اختيار و اراده» از خصوصيات بارز او و يكي از شاخه هاي تعيين كنندة تفاوت اين مخلوق برتر عالم خلقت و حيوانات خواهد بود . بنابراين خداوند آفريننده ، با افزايش چنين موجودي هرگز او را عبث نيافريده و او را رها نكرده تا از اين خصلت خود ، يعن اختيار اراده ، هر طور كه مايل است استفاده كند . در مقابل از او مسئوليت خواسته است ، مسئوليت در قبال خود و مسئوليت در قبال جامعه كه در آن زندگي مي كند و حتي جامعه جهاني . در اسلام هيچ كس حق ندارد حتي به خودش ضرر بزند . مسئوليت تا به اين حد است و اينچنين ، اختيار او مهار و در مسير بهبود ، رشد و تكامل جهت دار شده است . خداوند براي اين صيرورت و اين شدن و به سوي تعالي رفتن ، مجموعه دستورهايي را در كتابي
جاوداني به نام قرآن بر مردم عرضه نموده و خود مي فرمايد : «وليكن افرادي رباني باشيد به واسطه آنكه كتاب خدا را پيوسته آموزش مي دهيد و به واسطه آنكه پيوسته انس و رجوع دايمي به قرآن داريد . » (آيه 79 ، سوره آل عمران) خداوند با بيان اين آيه به مسلمانان مي فرمايد كه به اين كتاب بايد همچون يك كتاب درسي نگاه كرد . بايد از آن چيز ياد گرفت و آن را آموزش داد و از طريق انس دايمي با ان ، به انسانهايي رباني – كمال يافته در روح و روان شخصيت – تبديل شد .
اسلام با وجود همة تأكيدها برفرد و مسئوليت هاي او ، مديران نظام اسلامي را نيز مسئول ايجاد جامعه اي مي داند كه در آن زمينه هاي رشد شعور و آگاهي مردم فراهم باشد . در چنين فضايي مردم بصيرت و بهره گيري از خرد ، اختيار و اراده خويش ، در جهت بهبود و رفاه مادي و معنوي خود استفاده خواهند برد . در قرآن كريم چنين آمده :
1- خداوند آگاه و بصير است . (آيه 1 ، سوره مجادله)
2- نظام طبيعت بر اساس آگاهي خلق شده و بر همين اساس نيز اداره مي گردد (آيه 41،سوره نور)
3- قرآن و ساير كتابهاي آسماني بر اساس تنظيم شده اند كه بصيرت آور و آگاه كننده اند . (آيه 104 ، سوره انعام )
4- بصيرت و آگاهي ، از صفات بارز انساني و جدا كنندة او از حيوان است .
تأمل در ايم واقعيات ، مسئوليت افراد را در جهت رشد و تكامل فردي و همچنين مسئوليتهاي رهبري و مديريت ، در ايجاد جامعه اي آگاه و بصير مشخص مي سازد .
با ذكر اين مقدمه تلخيصي از گفتار استاد شهيد مطهري با عنوان «رشد و رهبري در اسلام» ارائه گردد .
رشد و رهبري
استاد شهيد مطهري
الف- رشد (قدرت ميريت)
رشد ، كلمه اي است كه از قرآن مجيد گرفته شده است . قرآن مجيد در مورد كودكان بي سرپرست كه داراي ثروت هستند اين اصزلاح را به كار برده است . در مورد يتيمان مي فرمايد : يتيماني كه سرپرست خود را از دست داده اند و مملوك و ثروتي دارند تا زماني بلوغ بر آنها قيمومت كنيد و ثروتشان را در اختيارشان قرار ندهيد . البته بلوغ ، شرط لازم لازم است ولي كافي نيست زيرا علاوه بر بلوغ ، «رشد» لازم است . به تغيير قرآن : براي آنكه ثروتشان را در اختيارشان قرار دهيد ، رسيدن به حد بلوف طبيعي يعني بلوغ جنسي كافي نيست ، زماني كه رشد در آنها احساس شد ، مي توان ثروت را در اختيارشان قرار دارد . در فقه و سنت اسلامي نظير همين مطلب در مورد ازدواج آمده است . در فقه اسلامي محرز و مسلم است كه براي ازدواج ، تنها عقل و بلوغ ، كافي نيست يعني يك پسر به صرف اينكه عاقل و بالغ است نمي تواند با دختري ازدواج كند. چنانكه براي دختر نيز عاقله بودن و رسيدن به سن بلوغ دليل كافي براي ازدواج نيست ، علاوه بر بلوغ و علاوه بر عقل ، رشد لازم است . عقل غير از رشد است و مسئله ديگري است . افراد يا عاقل اند يا مجنون . عاقل ها به دو دسته تقسيم مي شوند : يا رشيدنده يا غير رشيدنده . يعني انسان عاقل و بالغ ممكن است رشيد باشد و ممكن است غير رشيد باشد .
قبل از توضيح اين اصطلاح لازم است براي رفع اشتباه به يك اصطلاح شايع امروز خودمان در زبان فارسي اشاره كنم .
در اصطلاح متداول فارسي امروز به كسي رشيد مي گوييم كه اندام خيلي موزون و برازنده اي
داشته باشد . عرب اين را رشيق مي گويند نه رشيد . رشد در اصطلاح فقهي مربوط به اندام نيست ، يك نوع كمال روحي است . مثلاًدر مورد پسري كه مي خواهد ازدواج كند بايد معني و هدف و ارزش نتايج ازدواج را درك نموده ، قدرت تشخيص ، انتخاب و اراده داشته باشد . به صرف تلقين اين و آن ، شخصي را به عنوان همسر انتخاب نكرده باشد چنانكه دختر نيز براي انتخاب همسر بايد رشد داشته باشد .
به ياد دارم كه در قباله هاي ازدواج ، در مقابل اسم زوج مي نوشتند : العاقل و البالغ الرشيد و در باره زوجه مي نوشتند : العاقله البالغه الرشيده . يعني اين مرد كه ازدواج كرده مرد عاقل ، بال
غ و رشيد است و اين زن هم زني عاقله ، بالغه و رشيد است . يعني علاوه بر عقل و بلوغ ، داراي رشد است . اينها كه در قباله هاي قديمي نوشته مي شد به معني اين بود كه عاقدهاي مي خواستند مدعي شوند كه ما رعايت همه جوانب فقهي را كرده ايم ، اما آيا واقعاً و عملاً اين امر مهم رعايت مي شده است ؟ اينكه آيا واقعاً به رشد پسران و دختران بر طبق فقه اسلامي عمل مي شد يا خير مطلب ديگري است و تا حدي شرم آور است .
تعريف رشد
اگر بخواهيم كل‚ه رشد را به مفهوم عام آن كه شامل عنواع رشدها در همه موارد بشود ، تعريف كنيم ، بايد بگوييم : «رشد يعني اينكخ انسان شايستگي و لياقت اداره و نگهداري و بهره برداري از سرمايه ها و امكانات مادي و يا معنوي كه به او سپرده مي شود ، داشته باشد » ، يعني اگر انسان در هر ناحيه از نواحي زندگي كه حكم يك شأن وسيله اي را دارد ، شايستگي اداره و نگهداري و بهره برداري از ان را داشته باشد ، چنين شخصي در آن كار و آن موضوع رشيد است . حال آن چيز هر چه مي خواهد باشد . همه آن چيزها و اشياء ، وسايل و سرمايه هاي زندگي هستند . سرمايه به مال و ثروت انحصار ندارد . مردي كه ازدواج مي كند خود ازدواج و زن و فرزند و و كانون خانوادگي ، وسايل و به تعبير ديگر ، سرمايه هاي زندگي او هستند و يا شوهر و براي زن و زن براي شوهر حكم سرمايه را دارد .
رشد ملي
رشد فقط منحصر به فرد نيست و در مورد ملت ها نيز سرمايه هاي طبيعي ، فرهنگي و انساني و امثال آن سرمايه هايي است كه در اختيار ملتها قرار دارد و رشد ملي عبارت است از لياقت و شايستگي يك ملت براي نگداري و بهره برداري و سود بردن از سرمايه ها و امكانات طبيعي و انساني خود . به هر اندازه كه لياقت و شايستگي اداره و بهره برداري از آنها را دارد ، به همان اندازه رشيد است .
رهبري و مديريت كه مضوع اصلي بحث است خود مستلزم نوعي رشد ارزش شده است ، زيرا رهبري در حقيقت عبارت است از بسيج كردن نيروي انساني و بهرا برداري صحيح از نيروهاي انساني .
من براي توضيح بيشتر مقدمتاً دو مثال از رشد فردي و شخصي مي آورم ، سپس وارد مسئله رهبري مي شوم . عرض كردم رشد يعني قدرت اداره و قدرت بهره برداري از امكاناتو سرمايهها.
رشد فردي و اخلاقي
اولين رشدي كه انسان بايد از آن بهره مند باشد ، رشد فردي ، شخصي و اخلاقي است . اين سوال پيش مي آيدكه ايا بيشتر افراد مي توانند اين سرمايه را اداره و از آن بهره برداري كنند ؟ باور كنيد كمتر كسي است كه چنانكه بايد ؤ از سرمايه هاي فردي و شخصي خود بهره برداري كند . به مناسبت اينكه مجمع نا مجمع علمي است و همانطوري كه در آغاز سخن عرض كردم مجمع ما دو بعدي است ، يكي از دو مثال ، متناسب است با بعد علمي مجمع ما و ديگري با بعد ديني آن . مثال اول متناسب با بعد علمي مجمع ماست ، مربوط است به قواي هوشي و قواي ادراكي انسان .
مديريت حافظه
افراد از نظر هوش ، فهم ، استعداد و حافظه ، با يكديگر اختلاف دارند . انسانهاي رشيد از حافظة خود بهره برداري صحيح مي كنند ولي افراد غير رشيد ممكن است حافظه بسيار نيرومندي نيز داشته باشند ، اما نتوانند از آن استفاده كنند . انسان غير رشيد ، تصور كند حافظه يك انبار است . انباري كه بايد مدام آن را پر كند . هر چخ پيدا كند ، آنجا پرت كند . عيناً مانند انبار يك خانه كه وقتي احياناً وارد مي شوي مي بيني يك تكه حلبي ، يك قطعه فلز ، يك ميز شكسته ، يك صندلي شكسته در آنجا افتاه است ، اما انساني كه رشيد باشد ، در بهره برداري از حافظه خود را مقدس مي شمارد و حاضر نيست هر چه شد ، در آن سرازير كند . حساب مي كند كه دانستن چه چيزهايي براي او مفيد و چه جيزهايي براي او بي فايده است . مفيدها را درجه بندي مي كند و مفيدتر ها را انتخاب مي كند سپس آنها را به حافظه خويش مي سپارد . چنانچه كه امانتي را به اميني مي سپارد ، در خود «سپردن» دقت مي كند ، يعني واقعاً و به طور دقيق و روشن آن را وارد ذهن مي كند و سپس تحويل حافظه مي دهد .
مثلاً كتابس را مطالعه مي كنند ، يك بار مي خواند . انسان كتاب را بار اول به قصد لذت مي خواند در اين صورت نمي تواند در مورد كتاب ، حساب و قضاوت كند ، دور دوم مي خواند . حتي قوي ترين حافظه هاي نيازمند است كه يك كتاب مفيد را لااقل دوبار پشت سر هم بخواند ، پس از آن مطالب است به حافظه مي سپارد ، به جد كوشش مي كند و كتاب ديگري را در دستور مطالعه قرار دهد كه در موضوع كتاب پيشين است و تا حد امكان تا از موضوعي فارغ نشده و در حافظه به صورت روشن و منظم نسپرده است ، وارد موضوع ديگري نشود . اشتباه است اگر انسان يك كتاب را مانند سرگرمي مطالعه كند و قبل از آنكه مطالب كتاب ، درست جذب ذهن شده باشد و ذهن فرصت تجزيه و تحليل پيدا كرده باشد به كتاب ديگر و موضوع ديگر بپردازد . امروز كتب تاريخي ، فردا روانشناسي و پس فردا مثلاً كتب مذهبي مطالعه كند ، همه مخلوط مي شود و حكم انباري بي نظم را پيدا مي كند .
انسان رشيد كتابها و مطالبي را كه براي خود لازم مي داند ، جمع آوري مي كند ، انها را مكرراً مطالعه و دسته بندي و سپس خلاصه مي نمايد ، خلاصه را ياد داشت مي كند و به حافظه خود مي سپارد و بعد به موضوع ديگر مي پردازد . چنين فردي اگر حافظه اش ضعيف هم باشد ، از آن حداكثر استفاده را مي كند و مثل كسي مي شود كه كتابخانه منظمي با قفسه هاي مرتب دارد ، كتابخانه اي كه هر قفسه اش به كتابهاي معيني در رشته خاص مربوط مي شود ، به طوري كه هر كتابي را كه بخواهد فوراً دست مي گذارد روي آن و آن را مي يابد . اما اگر غير از اين باشد همانند فردي است كه كتابخانه اي با هزار كتاب داشته باشد اما كتابها روي يكديگر ريخته است . هر وقت كتابي را بخواهد ، دو ساعت بايد دنبالش بگرددد تا پيدا كند . اين بود مثالي از مديريت صحيح و نا صحيح در مورد بهره برداري از يكي از قواي هوشي و عقلاني انسان .
رشد در عبادت
مثال دوم از مديريت فردي كه با بعد ديني و مذهبي مجمع ما مناسبت دارد ، مسئله عبادت است . بايد اعتراف كنيم كه ما راه عبادت را نيز نمي دانيم . يعني ما از نظر عبادت نيز قادر به ادارة خود به نحو صحيح نيستيم . غالباً خيال مي كنند كه چون عبادت خوب است پس هر چه بيشتر بهتر . فكر نمي كه عبادت انگاه اثر خود را مي بخشد كه جذب روح شود و روح از ان به طور صحيح تغذيه نمايد . همانطور كه معني استفاده از غذاي خوب اين نيست كه هر چه بيشتر بهتر ، معني استفاده از عبادت نيز ان نيست . عبادت بايد با نشاط روح توأم باشد . مقصودم اين نيست كه قبلاً بايد نشاطي وجود داشته باشد تا عبادت شروع شود . بسا افرادي كه هيچ وقت نشاط پيدا نكنند ، خود نشاط تدريجاً با عبادت و انس ذكر خا اگر روي اصول صورت گيرد ، پيدا مي شود . انس و علاقه و نشاط پيددا مي شود . مقصود اين است كه ظرفيت انسان براي عبادت ، يك ظرفيت محدود است . فرضاً انسان عبادت را با نشاط آغاز كند پس از مدتي كه بدن خسته شد ، نشاط هم از بين مي رود و و عبادت جنبه تحميلي پيدا مي كند و در حكم خوردني نا مطبوع و مهوعي ميگردد كه عكس العمل بدن اين است كه آن را بوسيلة استفراغ يا وسيلة ديگر دفع نمايد ، نه حكم غذاي مطبوع را كه عكس العمل بدن اين است كه آن را جذب نمايد .
پيغمبر اكرم (ص) خطاب به جابربن عبدالله انصاري فرمود : «دين اسلام ديني است
متين و محكم و منطقي و مبتني بر ملاحظات دقيق رواني و اجتماعي ، علي هذا با مدارا و عبادت ، خود را منقوض و منفور نفس خود قرار مده .» يعني طوري عمل نكن كه نفست عبادت را دشمن بدارد بلكه طوريعمل كن كه نفس ، عبادت را دوست بدارد و به آن با ميل و رغبت اقبال نمايد و در خود جذب كند . بعد اضافه فر مود « فان المنبت لا ارضاقطع و لا ظهرا ابقي » يعني اينكه چند منزل را يكي مي راند نه مسافت را طي مي كند و نه پشت سالم براي مركب خود باقي مي گذارد . سوره اي كه ميزان توانايي مركب را در نظرر نمي گيرد و تنها شلاق را مي شناسد و شلاقكش دو منزل يكي و سه منزل يكي مي تازد ، يك وقت مي بيند كه حيوان در حالي كه پشتش ذخم شده زانو بر زمين زد و خوابيد و قدم از قدم بر نمي دارد زيرا نمي تواند قدم بردارد .
پيغمبر اكرم در حديث ديگر فرمود : «خوشا به حال افرادي كه به عبادت عشق مي ورزند و آن را در آغوش مي گيرند . » در اين حديث ، رسول اكرم مي خواهد بفرمايدد تنها كساني از ثمرات و نتايج عالي عبادت بهره مند مي گردند كه عبادت را طوري انجام دهند كه قلب آنها عاشقانه عبادت را انتخاب كند و بپذيرد .
«خوب عبادت كردن» و ار مواهب ان بهره مند شدن ، حساب و قاعده و به اصطلاح ، مكانيسمي دارد و مربوط به حسن مديريت خود ، يعني خود را ، احساسات خود را ، غرايز خود را و بالاخره قلب و دل خود را خوب اداره كند . دل و احساس و عاطفه از هر چيز ديگر بيشتر نيازمند به مديريت صحيح است . اكنون بر مي گرديم به مديريت اجتماعي .
ب)امامت و رهبري امت
گفتم رشد يعني مديريت . وقتي كه انسان مي خواهد انسانهاي ديگر را اداره كند ، يعني وقتي كه موضوع رشد ، اداره انسانهاي ديگر باشد آن را هدايت و رهبري مي ناميم . اين نوع از رشد در اصطلاح اسلاممي «هدايت» و به تعبير رساتر «امامت» ناميده مي شود .
دقيق ترين كلمه اي كه بر كلمه امامت منطبق مي شود ، همين كلمه رهبري است . فرق نبوت و امامت در اين است كه نبوت ، راهنمايي و امات ، رهبري است . نبوت ، «ابلاغ» اخبار ، اطلاع دادن ، اتمام حجت و راهنمايي است . راهنمايي چه مي كند ؟ راه را نشان مي دهد . وظيفه اش بيش از اين نيست كه راه را نشان دهد . ولي بشر علاوه بر راهنمايي ، به رهبري نياز دارد ، يعني نيازمند به افراد يا گروه و يا دستگاهي است كه قوا و نيروهاي وي را بسيج كنند ، حركت دهند ،
سامان و سازمان بخشند ، نبوت راهنمايي است و يك منصب است اما امات ، رهبري است و منصب ديگري است . پيغمبران بزرگ ، هم نبي و هم اما هستند . امامت ، رهبري است و منصب ديگري است . پيغمبران بزرگ ، هم نبي و هم امام هستند ، پيغمبران كوچك نبي بودند و امام نبودند ، راهنما بودند ولي رهبر نبودند . اما پيغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند . هم شأن راهنمايي و هم شأن رهبري . ابراهيم ، موسي ، عيسي هر كدام راهنما و رهبرند . خاتم الانبيا رهنماي رهبر است . قرآن مجيد بر اين اصل بسيار تكيه مي كند و در معارف شيعه اين اصل قرآني جاي شايستة خود را دارد .
اين نكته را بايد ياداوري كنم كه انچه قرآن تحت عنوان رهبري از آن بحث مي كند ، مافوق رهبري است كه بشريت مي شناسد . رهبري كه بشريت مي شناسد ، از حدود رهبري در مسائل اجتماعي تجاوز نمي كند ولي منظور قرآن از رهبري ، علاوه بر رهبري اجتماعي ، رهبري معنوي يعني رهبري به سوي خداست و اين خود حساب دقيق و حساسي دارد و رهبريهاي اجتماعي بسي بسي دقيق تر و حساس تر است . قعلاً مجال درباره اين جهت نيست .
فوق نبوت و امامت
قرآن دربارة ابراهيم حرف عجيبي مي زند و مي گويد : «خداوند ابراهيم را در مراحل بسيار مورد آزمايش قرار داد و ابراهيم از اين ازمايشها پيروز بيرون امد . »
ابراهيم از پيغمبرهايي است كه سرگذشت عجيبي دارد و ازمونهات برايش پيش امده و در همه انها كمال موفقيت و پيروزي را داشته است ..
در ميان قووم بابل به نبوت مبعوث شد و يك تنه با عقايد منحط و شرك اميز قوم خود كه همه از فراگرفته بود مبارزه كرد ، همة بتها را به استثناي بت بزرگ شكست . تبر بت شكني را به گردن بت بزرگ انداخت ، به علامت اينكه بت ها با يكديگر نزاع كرده و بت بزرگ ساير بتها را به اين روز انداخته است .
ابراهيم با اين كار خود نيروي فطري عقلي خفته مردم را بيدار كرد . زيرا فطرتاً درك مي كنند كه ممكن نيست جمادات با يكديگر به نزاع برخيزند . همين جا به خود مي ايند كه پس چرا انسان عاقل شاعر مدرك ، سر به آستان موجودات لايشعر فرود آورد . ابراهيم مكرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آنجا كه او را در گودالي حتي مي توان گفت در دريايي از آتش انداختند ولي او از سخن خود دست بر نمي داشت . ابراهيم از طرفي يبا عقايد منحط و خرافي و تقليدي خود درگير بود و پيروز مي گشت و از طرف ديگر با نمرود درگيري شديد پيدا كرد و تا ميان آتش رفت و در همان حال يك آزمون عجيب الهي به سراغش آمد . يعني از طرف خدا به امري مأمور شد كه جز يككه بايد فرزند جوان عزيزت را با دست خود در راه خدا فدا كني و سر ببري . ابراهيم تصميم به انجام اين كار گرفت و در آخرين مرحله كه تصميم ابراهيمي ظهور كرد ، از جانب خداوند ندا رسيد كه يا ابراهيم تو عمل كردي و ما آنچه از تو خواستيم همين بود . ما از تو همين حد از تسليم را مي خواستيم ، ما كشتن فرزند از تو نمي خواستيمم .
ابراهيم اين منازل و مراحل را طي كرد و پشت سر گذاشت . بعد از همه اينها بود كه به او گفته شد اكنون شايستة امامت و رهبري هستي . ابراهيم از نوبت و رسالت گذشت تا به رهبري
رسيد .
در حديث است : «ابراهيم اول نبي بود و هنوز رسول نبود ، رسول شد و هنوز خليل نبود ، خليل ا.. شد و هنوز اما و رهبر نبود ، بعد از همة اينها به مقام امامت و رهبري رسيد . »