بخشی از مقاله

سياست خارجي دولت احمدي نژاد در قبال کشورهاي آمريکاي لاتين
چکيده
جمهوري اسلامي ايران در سال هاي اخير به دنبال گسترش روابط خود با کشورهاي آمريکاي لاتين بوده است و افزايش اين مناسبات را يکي از راهبرد هاي اصلي سياست خارجي خود مي داند. بدون شک، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران تأثيراتي بر الهيات رهايي بخش در آمريکاي لاتين ايجاد کرده و شاهد همکاري انقلابيون ساندينيست و کليسا در نيکاراگوئه بوده ايم . در ادبيات سياسي ايران پس از انقلاب، ملل آمريکاي لاتين اغلب به عنوان «ملل مستضعف » قلمداد شده و ايران تحولات اين منطقه را با کنجکاوي و نگرش مثبت تحت نظر داشته است . اما اوج گسترش مناسبات با اين منطقه را بايد از سال ٢٠٠٥ به اين طرف جستجو کرد که علت آن به گسترش موج چپ در آمريکاي لاتين ، پيروزي احزاب و گروه هاي ضد امپرياليست در اکثر اين کشورها و روي کارآمدن دولت محمود احمدي نژاد در ايران با رويکرد مشابه برمي گردد. ايران در اين دوره، رويکردي آرمان گرايانه و ضد آمريکايي را در پيش گرفت . ايران از سال ٢٠٠٥ تعداد نمايندگي هاي ديپلماتيک خود در آمريکاي لاتين را افزايش داده است . همکاري با کشورهاي ونزوئلا، برزيل ، نيکاراگوئه ، بوليوي و کوبا در زمينه هاي سياسي ، اقتصادي و فرهنگي افزايش يافته و اين کشورها در سازمان هاي بين المللي گام هاي مشترکي برداشته اند. اين مقاله با استفاده از روش توصيفي -تحليلي ، روابط ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين را در دوره دولت هاي نهم و دهم جمهوري اسلامي ايران بررسي مي کند و به دنبال پاسخ به اين پرسش است که چه عواملي موجب هم گرايي ميان ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين شده است و افق آينده اين روابط چگونه ديده مي شود؟ مقاله نشان مي دهد که درک متقابل درباره چالش ها و سرنوشت هاي مشترک اين کشورها در فرايند توسعه ، حفظ منافع ملي ، جهاني شدن، مبارزه با امپرياليسم و ايجاد صلح جهاني در ايجاد هم گرايي مؤثر بوده است .
واژگان مهم : سياست خارجي ، آمريکاي لاتين ، ايران، چاوز، احمدي نژا د، امپرياليسم

مقدمه
مجموعه اي از ٣٤ کشور از آمريکاي شمالي ، آمريکاي مرکزي ، حوزه کارائيب و جنوب آمريکا، آمريکاي لاتين ناميده مي شود. ا ين کشورها عبارت اند از ونزوئلا، نيکاراگوئه ، کوبا، برزيل ، بوليوي، آرژانتين ، کلمبيا، کاستاريک ا، شيلي ، اکوادور، السالوادور، گواتمالا، هندوراس، مکزيک پاناما، پاراگوئه ، پرو، پورتوريک و، جمهوري دومنيکن ، اروگوئه ، آنتيگو بربودا، باهاماس، باربادوس، بليز، دومنيکا، گرانادا، گويانيا، هائيتي ، جامائيکا، سن کيست ونويس ، سان ويسنت ، سانتالوسيا، سورينام، ترنيداد و توباگو.
از سال ٢٠٠٢ تحولات سياسي در منطقه آمريکاي لاتين به گون ه اي شکل گرفت که به قدرت يافتن احزاب چپ (سوسياليست هاي مرکزگرا) منجر شد.
روي کار آمدن لولا در برزيل ، واسکز در اروگوئه ، کرشنر در آرژانتين ، مورالس در بوليوي، کورئا در اکوادور و اورتگا در نيکاراگوئه و از همه مهم تر تحکيم و بسط قدرت چاوز به عنوان مرکز ايده هم گرايي منطقه اي بر محور ايده هاي «سيمون بوليوار»، همگي حکايت از اين موضوع دارد که گروه ناسيوناليست ها و سوسياليست ها در اين منطقه در حال ايجاد اتحاديه اي سياسي از هم مسلکاني هستند که در نظام بين الملل جديد به دنبال هويت جديد و مستقل از قدرت هاي نظام بين المللي اند (ضيائي ، ١٣٨٥).
تحول اساسي در روابط جمهوري اسلامي ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين با دوره رياست جمهوري محمود احمدي نژاد در سال هاي ١٣٨٤ الي ١٣٩٢ ايجاد شد. اين دوره تقريبا با پيروزي برخي از جريانات و احزاب سياسي چپ گرا در تعدادي از کشورهاي اين منطقه در دهه اول قرن بيست و يکم هم زمان شد.
کشورهاي آمريکاي لاتين به عنوان کشورهاي در حال توسعه در سال هاي اخير الگوي سياست خارجي بدون حضور آمريکا را تجربه مي کنند. اين کشورهاي جهان سومي از کشورهاي فقير همانند بوليوي گرفته تا کشورهاي نوظهور مثل برزيل با حساب هاي سياسي در زمينه هاي مهمي چون ساخت نيروگاه زاسيون ارتش ، خلع سلاح هسته اي، بحران جهاني هاي هسته اي، مدرني
انرژي همکاري با قدرت هاي رقيب آمريکا را ترجيح مي دهند. نخبگان و توده هاي مردمي اين کشورها نسبت به جايگاه ايران در سياست بين الملل حساس هستند و روابط منحصربه فرد ايران و آمريکا را دنبال مي کنند.
در دوره رياست جمهوري احمدي نژاد، بسياري از محور هاي سياست خارجي منطقه آمريکاي لاتين با اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران شباهت هايي داشت . بنابراين ، اين احساس نزديکي طرفين در سياست بين الملل باعث شده است تا جمهوري اسلامي ايران درصدد توسعه و گسترش روابط با کشورهاي آمريکاي لاتين باشد.
روابط جمهوري اسلامي ايران با کشورهاي ونزوئلا، برزيل ، نيکاراگوئه ، بوليوي و کوبا در زمينه هاي سياسي ، اقتصادي و فرهنگي و ديپلماتيک موضوع اصلي مقاله حاضر است . اين مقاله با استفاده از روش توصيفي -تحليلي ، روابط ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين را در دولت هاي نهم و دهم سياست خارجي دولت احمدي نژاد در قبال کشور هاي آمريکاي لاتين جمهوري اسلامي ايران بررسي مي نمايد و در جستجوي پاسخ اين پرسش است که چه عواملي موجب هم گرايي ميان ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين شده است و افق آينده اين روابط چگونه ديده مي شود؟ مقاله نشان مي دهد که عوامل اصلي هم گرايي درک متقابل در باره چالش ها و سرنوشت مشترک اين کشورها در فرايند توسعه ، حفظ منافع ملي ، جهاني شدن ، مبارزه با امپرياليسم و ايجاد صلح جهاني مي باشد.
چارچوب نظري: مثلث معنايي براي فهم رهيافت هاي متنوع
مناسبات موجود ميان جمهوري اسلامي ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين را مي توان در چارچوب سه نگاه متفاوت يعني نخست ، رويکرد سازه انگارانه يا نگاه «فرهنگ محور»، دوم رويکرد ايده آليستي يا نگرش «سياست محور» و سوم، رهيافت رآليستي يا همان نگاه «قدرت محور» مورد تحليل و ارزيابي قرار داد. به اين معنا که در توضيح روابط ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين ، يک نگاه فرهنگ محور وجود دارد که معتقد است زير ساخت هاي فرهنگي و تمدني مشابه ، کشورهاي آمريکاي لاتين و ايران را به سوي اتخاذ مواضع مشترک و هماهنگ در قبال مسايل بين المللي هدايت مي کند. واقعيت نظام، نه امري از پيش داده شده، بلکه امري تکوين يافته در تعامل متقابل بازيگران است و شاخصه ها و ويژگي هاي اين عرصه اجتماعي در اين تعاملات ظاهر مي شود. بازيگران در تعامل متقابل خود بر اساس سازهها و ايدهها و تصورات ذهن خود عمل مي کنند و در نهايت در يک ذهنيت مشترک، واقعيت را مي سازند (متقي و کاظمي ، ١٣٨٦: ٢١٥).
جوامع آمريکاي لاتين امروز اکثرا در زمينه هاي اجتماعي، ديدگاه هاي کاملا جهان سومي به ويژه در حوزه هاي فرهنگ ، جهان بيني ، دموکراسي، امپريالسيم ، حقوق بشر، عدالت ، نظام سلطه در جهان و ديگر ارزش هاي سياسي -اجتماعي دارند. درحالي که نگاه مردم ايران نسبت به مسايل مختلف جهاني نيز از زاويه ارزش هاي شرقي ، ايراني ، اسلامي و گاهي سنتي تبيين مي شود و شباهت هاي زيادي در زمينه هاي سياسي و ايدئولوژيک همراه با ايده ها، فرهنگ ، هويت و ارزش هاي ملل آمريکاي لاتين دارد. توجه مردم ايران به الهيات رهايي بخش را مي توان در اين چارچوب ارزيابي نمود.
در چارچوب نگاه دوم، رويکرد «سياست محور» بر اين باور است که سياست گذاران و مجريان سياست خارجي مي کوشند شعارها و آرمان ها را بنيان سياست ورزي در عرصه روابط خارجي قرار دهند. آنان در پي جانب داري از عدالت ، مبارزه با ظلم و رهايي ملت ها، گاه مرز هاي جغرافيايي و تعهدات بين المللي را درمي نوردند (محمودي، ١٣٨٨). کشورهاي آمريکاي لاتين براي دست رسي به نظام هاي دموکراتيک تلاش مي کنند و در اين راه جنبش ها و انقلاب هايي را هدايت نموده اند که چون جنگ عليه رژيم هاي ديکتاتوري و امپرياليسم تلويحا يک اصل سياسي محسوب مي شود. بنابراين ، بنياد هاي سياسي و مراودات ديپلماتيک مي تواند ميان مواضع ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين نقش اساسي ايفا کند. اين نگاه آرمان گرايانه بر اتحاد کشورهاي در حال توسعه و سياست هاي ضد استعمار، ضد سلطه و مبارزه با نظام تک قطبي در سياست بين الملل تأکيد دارد. در اين رويکرد با آرمان گرايي به سبک بوليواريسم آشنا مي شويم .
در نهايت در قالب ديدگاه سوم يعني نگاه قدرت محور که مبتني بر رويکرد رآليستي است و با اين اعتقاد که منافع ملي چراغ راهنماي سياست خارجي بوده و جوهره اصلي سياست بين الملل و قدرت نيز ابزار اصلي در نيل به اهداف محسوب مي شود. منافع و اهداف ملي در حکم چراغ راهنماي سياست خارجي به کنش ها و رفتار هاي آن جهت مي دهد (دهقاني فيرو ز آبادي ، ١٣٩٢). بنابراين ، دولت هاي آمريکاي لاتين و جمهوري اسلامي ايران در سياست خارجي دولت احمدي نژاد در قبال کشور هاي آمريکاي لاتين حوزه هاي مختلف و به ويژه در مقابله با حاکميت قدرت هاي بزرگ در معادلات سياسي و بين المللي جهان، مواضع مشـابه يا يکسان دارند که منافع ملي آنها اقتضا مي کند. در اين چارچوب، نگاه نخبگان اين کشورها بر سياست گذاري ها و رفتار سياسي ، قدرت محور است و تأکيد بر خودکفايي ، رشد اقتصادي، قدرت سياسي و توان مندي هاي دفاعي دارد. ناگفته نماند که منافع ملي کشورها ريشه در ارزش ها دارند و در محاسبه قدرت آنها ارزش هاي مطلوب آنها نيز دخيل هستند.
سياست خارجي ايران پس از انقلاب با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و تأسيس نظام سياسي جديد، سياست خارجي ايران نيز با تغييرات اساسي روبه رو شد. سياست «نه شرقي و نه غربي »، باعث بازنگري جدي در تصميم گيري ه اي روابط خارجي ايران گرديد.
گفتمان انقلاب اسلامي که در جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک نظام سياسي تجلي يافت و سياست خارجي آن نمود و کانون خارجي بروز ارزش ها، آرمان ها و اهداف آن ب ه شمار مي رود و بازتاب دهنده آن در محيط بين المللي است ، تلاش براي تحقق عدالت ، مبارزه با استکبار جهاني و بازگشت به معنويت را مطرح کرده است (اديب زاد ه، ١٣٨٧: ١٤٣). نگاه جديد ايران به سياست خارجي از قانون اساسي جديد قدرت گرفت و در دو اصل مهم اين گونه بيان شد:
جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در کل جامعه بشـر ي را آرمـان خـود مي داند و استقلال و آزادي و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهـان مي شناسد. بنابراين ، در عين خودداري کامل از هـر گونـه دخالـت در امـور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابـر مسـتکبر ين در هر نقطه جهان حمايت مي کند (اصل ١٥٤).
اصل ديگري، به طور واضح دامنه وسيعي را براي پي گيري اهداف سياست خارجي ايران نشان مي دهد:
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اساس نفي هر گونه سلطه جويي و سلطه پذيري، حفظ استقلال همه جانبه و تماميـ ت ارضـ ي کشـور ، دفـاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هـاي سـلطه گـر و روابـط صلح آميز متقابل با غير محارب استوار است (اصل ١٥٢).
از سوي ديگر، نظرات رهبران جمهوري اسلامي نيز اصول کلي سياست خارجي ايران را ترسيم مي نمايد:
اسلام نه با سرمايه داري ظالمانه و بي حساب محروم کننده توده هـاي تحـت ستم و مظلوم، موافق است و نه بـا رژيمـ ي ماننـد کمونيسـم و مارکسيسـم .
اسلام يک رژيم معتدل با شناخت مالکيت و احترام به آن بـه نحـو محـدود مي خواهد. در پيدا کردن مالکيت و مصرف اگر به حـق بـه آن عمـل شـود ، چرخ هاي اقتصاد سالم به راه مي افتد و عدالت اجتماعي که لازمه يک رژيـ م سالم است ، تحقق مي يابد (خميني ، ١٣٦٩: ٣-١).
انديشه هاي رهبران سياسي ايران و نيز محتواي قانون اساسي نشانگر آن است که ايران پس از انقلاب با تغيير رويکرد در سياست خارجي خود، اصول و ايده هاي بسيار نويني را در سطح جهان مطرح کرده و نظم موجود جهاني را به چالش کشيده است . جمهوري اسلامي با اين اصول، به دنبال هدف هايي همانند رفع هر گونه تهديد از پيرامون نظام جمهوري اسلامي و ايجاد روندهاي جديد در سياست بين الملل ، فرصت سازي براي رشد روابط اصولي ميان دوستان خود و ايجاد ظرفيت هاي نوين جهت هم گرايي و افزايش عمق استراتژيک خود مي باشد.
البته به رغم اينکه گفتمان انقلابي تمام شئونات و مناسبات داخلي و خارجي را تحت الشعاع آموزه هاي خود قرار داده بود، ولي در گذر زمان دستخوش تغيير و تحول مي شود و در دوره هاي مختلف با سيما و مشربي نسبتا متفاوت سياست خارجي دولت احمدي نژاد در قبال کشور هاي آمريکاي لاتين مطرح و ظاهر مي گردد. دولت هاي قبل از احمدي نژاد با رويکرد هاي ملي گرايي مصلحت محور، آرمان گرايي انقلابي ، عمل گرايي اقتصادي و عمل گرايي سياسي -فرهنگي فعاليت کردند (ازغندي، ١٣٨٩: ١٩٠-١٨٥).
در دوره دولت احمدي نژاد نوعي سياست خارجي فعال شکل گرفت که الگوي رفتاري و رويه تعامل نويني را در پيش گرفت . اين سياست فعال و رويه تعاملي به شيوهها و ابزار متمايزي در رفتار سياست خارجي ايران در عرصه ي بين المللي تجلي يافت . در اين چارچوب، جهان سومگرايي و به ويژه نزديکي به آمريکاي لاتين ، در سياست خارجي تقويت و توسعه يافت (دهقاني فيروز آبادي، ١٣٩١: ٥١٣-٥١٢).
دولت نهم و دهم موضوعات کلاني را در سياست خارجي در نظر داشت که رويکرد کلي جهت گيري سياست خارجي آن را مشخص کرده و در واقع الگوي رايج تعاملات و مواضع بين المللي اين دولت بوده است که به طورکلي
چنين بيان شده است : عدالت و مهروزي در روابط بين الملل ، سياست نگاه به شرق، توسعه روابط با همسايگان، توازن روابط سياسي با روابط اقتصادي، مقابله با تک قطبي گرايي و تأکيد بر سياست خارجي چندجانبه گرا؛ اتخاذ رويکرد از موضع مدعي (مراديف ر، ١٣٨٧: ٤٥٥).
دولت احمدينژاد با فعال کردن سياست خود در منطقه سعي کرد در وهله اول از طريق توسعه و تحکيم روابط خود با کشورهاي داراي مواضع انقلابي و اصولي در سطح بين المللي ضمن تلاش براي تقويت جبهه مقاومت و گسترش محور جنوب–جنوب به توسعه روابط اقتصادي نيز با کشورهاي منطقه مبادرت کند. اين فرصت ها در دولت هاي نهم و دهم که هم زمان با روي کارآمدن تعداد بيشتري از دولت هاي چپ گرا در منطقه بوده است بيش از پيش اهميت يافتند (سبحاني ، ١٣٨٩: ١٩-١٨).
جايگاه آمريکاي لاتين در سياست خارجي ايران در دولت احمدي نژاد
همزمان با قدرت يافتن گروه ها و احزاب چپ گرا در برخي از کشورهاي آمريکاي لاتين ، دولت نهم ايران به رياست محمود احمدي نژاد نيز با رويکرد عدالت طلبانه و ضد سلطه روي کار آمد و اين ، نقطه عطفي در روابط جمهوري اسلامي ايران با کشورهاي اين منطقه شد.
در دوران رياست جمهوري احمدي نژاد ديدار هاي دو طرفه رهبران سياسي کشورهاي آمريکاي لاتين و ايران به طور موازي با گسترش کمي و کيفي روابط ديپلماتيک افزايش يافت . سفارت خانه ها و رايزني هاي فرهنگي در اين کشورها داير شد. تعداد سفارت خانه هاي ايران در آمريکاي لاتين فقط ميان سال هاي ٢٠٠٥ تا ٢٠١٠ دو برابر شده و به ١١ سفارت خانه رسيده و تعداد مراکز فرهنگي اش نيز به ١٧ مرکز افزايش يافته است .
درحالي که پيش از اين
تعداد سفارت خانه هاي ايران در آمريکاي لاتين تنها ٤ سفارت خانه بوده است آيند، ١٣٩١). در زمينه هاي فرهنگي و رسانه اي، علوم و فناوري، (خوش اقتصاد، تجارت و انرژي قراردادهاي زيادي امضاء شد و همکاري و تعامل به اوج رسيد.
چه گفته ها و سخنان رييس جمهور و کارگزاران حکومتي و چه در رفتار و کردار آنان شاهد تأثيرگذاري برجسته ارزش ها و هنجار هاي شيعي به صورت هاي مختلف به ويژه به صورت ابراز علاقه به همکاري و تعامل بيشتر و جدي تري با سازمان هاي ضد اسراييلي ازجمله حماس و يا با کشورهاي محروم و آمريکاستيزي هم چون نيکاراگوئه ، ونزوئلا و کوبا هستيم (ازغندي، .(131 :1389
احمدي نژاد، کشورهاي آمريکاي لاتين را دشمن ِ دشمن خود مي دانست و بنابراين ، بر روابط و همکاري با اين کشورها اهميت خاصي قائل بود. اين سياست خارجي دولت احمدي نژاد در قبال کشور هاي آمريکاي لاتين کشورها در زمينه مشکلات مختلف ايران سعي کردند در کنار ايران حرکت کنند. نوع خاص همکاري ايران و کشورهاي آمريکاي لاتين در سازمان هاي بين المللي به طور مشخص مشاهده مي شد. احمدي نژاد با موضع گيري ه اي سياسي و بين المللي خود مدام سلطه گران جهاني را زير سئوال مي برد و توده هاي مستضعف جهان را به مبارزه عليه نظام سلطه به رهبري ايالات متحده آمريکا تشويق مي کرد.
محمود احمدي نژاد، ساختار فعلي قدرت جهاني در تمام ابعاد حقوقي ، فکري و سياسي اش را قبول نداشت و ليبراليسم ، دموکراسي و حقوق بشر غرب را زير سئوال مي برد. در راستاي غرب ستيزي مي توان به حمايت از مبارزات مردم جنوب در مقابله با سلطه گري کشورهاي شمال، حمايت از مبارزات ضد آمريکايي کشورهاي آمريکاي لاتين به ويژه کشورهاي کوبا، ونزوئلا و بوليوي و از همه مهم تر از حمايت همه جانبه جمهوري اسلامي از حزب الله لبنان و سازمان فلسطيي حماس اشاره کرد (همان: ١٤٦).
افکار آرمان گرايانه رييس جمهور ايران در ارتباط با نجات ملل آمريکاي لاتين و تشکيل جوامع آزاد و پيشرفته در اين سرزمين ها، نظر محافل جهاني را به خود جلب نمود. اين روند با واکنش جدي و منفي جهان غرب ليبرال روبه رو شد. با وجود فشار هاي سياسي و تحريم هاي اقتصادي براي تخريب روابط جمهوري اسلامي ايران با کشورهاي منطقه آمريکاي لاتين ، پيام ايران به ملت هاي اين منطقه تقويت روابط در جهت صلح ، دوستي و بهروزي است .
سازه هاي ارزشي : تعامل دين و سياست در الهيات رهايي بخش جنبش الهيات رهايي بخش در آمريکاي لاتين ، از پديده هاي نوين قرن حاضر است . اين جنبش را مي توان نتيجه مستقيم هجوم همه جانبه اقتصادي و فرهنگي به کشورهاي آمريکاي لاتين دانست . استقبال حکام وابسته از استعمارگران از يک طرف و ترويج سياست صبر و بردباري در مقابل ظلم و استثمار توسط اسقف ها و کشيشان وابسته از طرف ديگر، اين قاره را به صورت يکي از مستعمرات امپرياليسم در آورده است . در اين ميان برخي اسقف ها و کشيشاني که از نزديک نظاره گر مصايب و آلام مردم هستند و نيز به واسطه کوتاهي کليسا در مقابله با ظلم ، مسيحيت را در خطر ديده اند، با درک اين واقعيت که الهيات موجود مسيحي ، توانايي مقابله با هجوم استعمار را ندارد، به چاره انديشي پرداخته و برداشتي نوين از مسيحيت تدوين کرده اند و آن را الهيات رهايي بخش نام نهاده اند (مصطفوي کاشاني ، ١٣٦٧: ٥).
اين جنبش را در آمريکاي لاتين به عنوان جنبش الهيات رهايي بخش مي شناسند. در واقع برخلاف نقش کليسا در کشورهاي اروپايي ، در آمريکاي لاتين اين نهاد مذهبي کوشيد به صورتي فعال در عرصه مبارزات مردمي عليه استبداد و استعمار حضور يابد (ميرزايي ، ١٣٩٠: ١٢٥). در سال هاي اخير فعاليت هاي لئوناردو بوف از رهبران الهيات رهايي بخش ، بر شدت فعاليت خود افزوده و در يک مورد گفته است : «مهم ترين امر در حال حاضر برگزاري ارتباط با اسلام و يافتن مفاهيم مشترک در اسلام و مسيحيت است .» (رازاني ، ١٣٨٣: ٣٨٤- ٣٨٢) الهيات رهايي بخش در مانيفست خود چنين اعلام مي دارد:
ارتباط هاي جديد بر اساس عدم تساوي و ظلم و ستم ميان ملـت هـا يي کـه قدرت دارند و ملت هايي کـه فاقـد قـدرت هسـتند بـه وجـود آمـده اسـت .
پي گيري اهداف شخصي ، فارغ از منافع مشـترک بشـريت ، سـرلوحه روابـط بين الملل قرار گرفته است . تعادل ملل فقير به علت واردات اسلحه که در راه سلطه يک گروه به گروه ديگر به کار گرفته مي شود، برهم خورده است . چـه قدرت هايي مي توانند مانع از استفاده نظام يافته از اسـ لحه بشـوند و قـانون را پياده کنند؟ (مصطفوي کاشاني ، ١٣٦٧: ١٣٨)
سياست خارجي دولت احمدي نژاد در قبال کشور هاي آمريکاي لاتين ادبيات به کار گرفته شده توسط رهبران الهيات رهايي بخش ، نشانگر فاصله نزديک آرمان هاي اصول گراياني همانند احمدي نژاد مي باشد:
عدم تساوي در ارتباط ملل بر اساس قدرت منجر بـه پيـدايي نهضـت هـا يي براي آزادسازي ملت هاي جوان و اغلب فقيـر و رهاشـده از اسـتعمار شـده است . ولي چه بسيار مواقع که اين ملت ها به علـت رژيـم هـاي خودکامـه و خائن که در زيرپاگذاشتن حقوق بشر افسار گسـيخته شـده انـد ، نسـبت بـه استقلال نوپاي خود سرخورده و نااميد مي شوند. ثمـره اسـتقلال بـراي آنهـا صرفا فقدان قدرت و حاکميت و جابه جايي ارباب ها بوده است . ولي بـدون ترديد يکي از واقعيات مهم عصر ما، همانا بيداري مردمي اسـت کـه پشـت آنها در زير بار سنگين فقر ديرينه ، خـم شـده و در آرزوي عـدالت و اعـاده حقوق خود به سر برده و براي نيل به آزادي آمـاده مبـارزه هسـتند (همـان : .(138
الهيات رهايي بخش ، برآمده از اراده مردمي است که مي خواهند با فقر مبارزه کنند و عدالت اجتماعي برقرار کنند. عمدتا کار هاي امدادي و خيريه اي انجام مي دادند، به طوري که مي توان آنها را با فعاليت هاي کميته امداد امام خميني (ره)، جمعيت هلال احمر و گاهي جهاد سازندگي يا اردو هاي جهادي دانشجو يان ايراني مقايسه کرد (عسکري، ١٣٩٠: ٦١).
پيداست که اين نهضت و رهبران سياسي و انقلابي متأخر در آمريکاي لاتين ، نقش دين را در مبارزات مردم مسلمان ايران در برابر استعمار و امپرياليسم و نيز رويه هاي پس از انقلاب را مشاهده نموده و از انقلاب اسلامي تأثير پذيرفته اند که همکاري ساندينيست هاي سوسياليست و کليساي نيکاراگوئه ، اين تأثير ويژه را منعکس مي کند. پيروزي انقلاب اسلامي حتي در جوامع مذهبي غير مسلمان هم آثار خود را بر جاي گذاشت . کليساي مسيحيت که خود را بر اين باور ثابت قدم و پايدار مي ديد که نه حق دارد و نه ضرورت دارد وارد صحنه مبارزات سياسي عليه رژيم هاي خودکامه شود و تنها مي تواند به پند و اندرز و نصيحت بسنده کند، با پيروزي انقلاب اسلامي که به رهبري علماي ديني شکل گرفت ، بعضي از رهبران مسيحيت را به ويژه در آمريکاي لاتين به فکر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید