بخشی از مقاله
چکیده
مسئله »دیگري« ومفهوم آن همواره در ساختارهاي قدرت و بیشترازهمه در پس گفتمان هاي شرق شناسی تعریف شده است. فرآیندي که در آن غرب،برتري خویشتنِ خود را در آینه »دیگري« یعنی شرق تعریف کرده است. در واقع تحلیل هاي پدید آمده در این زمینه برنگرش برخی ازنویسندگان ایرانی تاثیر گذاشته و درنوشته هاي آنان انعکاس یافته است به طوري که گاهی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم تحت تأثیر گفتمان هاي یک سویه و مرکز گرایانه شرق شناسی قرار گرفته اند. نگارندگان در این پژوهش با بهره گیري از رویکرد توصیفی – تحلیلی، به بررسی برخی از داستان هاي »محمدعلی جمال زاده« و »رسول پرویزي« با توجه به بازتاب هاي استعاري »خود« و »دیگري« و همچنین بازتاب شرقی شدگی نسبت به ملیت ایرانی پرداخته اند. نتایج به دست آمده در این پژوهش نشان می دهد که دو نویسندة مذکور خواسته یا ناخواسته در لایه هاي زیرین آثارخود به تقابل دوتایی »شرق و غرب« که شامل فرادستی و خود محوري غرب و تحقیر شرق است ، دامن زده اند و نه تنها به آثار شرقی شده تقلیل یافته اند بلکه شرقی سازي را نیز ترویج کرده اند. در این دو اثر الگوهاي ایرانی شرقی ، در مقایسه با همتاهاي پیشرفته غربی خود فرو دست دیگريِو«» عقب مانده انگاشته شده اند.
کلمات کلیدي: شرق شناسی ، شرقی شدگی ، دیگري، جمال زاده ، پرویزي .
1 مقدمه
مسئله »دیگري« و شناخت او یکی از دغدغه هاي دیرین در فرهنگ هاي مختلف بوده است. در واقع »از همان زمانی که غرب و اروپاي مسیحی کوشید هویتی مشخص براي خویش پردازش کند، تعریف شرق به مثابه »دیگري« ضرورت یافت و غرب تلاش کرد خود را در ساختار آن روزگار در تقابل با این دیگري تعریف کند. به بیان دیگر، شرق آن دیگري بودکه غرب براي هویت یابی می باید از آن فاصله بگیرد و این فاصله گیري مستلزم شناخت این دیگري بود. غرب مدرن باید این دیگري را تعریف می کرد تا خود را در برابر آن و در تفاوت با آن تعریف کند« - شفیعی،صادقی، - 125 : 1388، و این چنین بود که شرق شناسی شکل گرفت تا آغازي به »غیریت سازي« شرق باشدل در واقع »واژة "غیر سازي" یا "دگر سازي" بدان معناست که دو جهان زیست جدا از هم وجود دارد : "غرب" و"شرق". سرزمین خاور جایی دیگرگون با مردمانی ویژه و با ویژگی هایی جداگانه است.
بیننده در همه چیز به دنبال تفاوت می گردد و به ناچار یکی را برتر و فرادست و دیگري را در حاشیه و فرودست قلمداد می کند« - سعید، . - 88 :1390 در واقع دگر سازي همان فرآیند ضمنی است که غربیان در تعریف خویشتن »خود« درآینه »دیگري« یا شرق برآمده اند. به این ترتیب اروپاییان براین باورند که »فقط در سرزمینی که ما در آن زندگی می کنیم معیار هاي عقلانیت و حقیقت وجود دارد« - میرزایی ، رحمانی ،. - 56 : 1387 از این نظر در آثار شرق شناسان، منش ها و رفتارهاي شرقیان مقوله هایی بسیار متفاوت با فرهنگ غربی دانسته شده است، ودر این متون، سعی شده است که از شرقیان نژادي »بیگانه« و »دیگري« متفاوت ساخته شود.
از این منظر غربیان درتعریف خود از شرق چه از طریق بازنمایی هاي ذهنی مانند رمان وچه از توصیفات به ظاهر حقیقی مانند سفرنامه ها و گزارش هاي خبري و یا حتی نوشته هاي تاریخی و فرهنگی، دست به نوعی مقایسه فرهنگی زده اند واز رهگذر این مقایسه ها به طور ضمنی به »برتري خود« و موجه و قانونی نشان دادن فرهنگ و تمدن خود دست زده اند. البته این ویژگی سنجش با خود در حوزة مطالعات شرق شناسی ، گفتمانی بنیادین و ریشه اي است و در واقع این ویژگی بسیارپررنگ در آثار شرق شناسان، از آشکارترین دلایلی است که منتقدان پسااستعماري را به اعتراض واداشته است، زیرا در این آثار به وضوح به میزان »هوش« و» فهم« ملل شرقی توهین شده و نیازمند به هدایت و کنترل دانسته شده اند.
در واقع »در این دوآلیسم خوب و بد، صفات ناپسند به شرقی یا همان » دیگري« و صفات پسندیده به غربی - خود - نسبت داده می شود - « نساج ،133 : 1391در - ، واقع شرق شناسانی که با انگیزه هاي منفیِ سیاسی درصدد شناساندن شرق و مردمان آن به تمام دنیا بوده اند، همواره کوشش کرداند براي تأثیرگذاري بیشتر در دراز مدت بر ذهن و فکر ونگرش روشن فکران ، شاعران، روزنامه نگاران و نویسندگان و حتی سیاست مداران شرقیثیرتأ بگذارند و الگوي شرقیِ تحقیر شده را در اندیشه هاي ایشان درونی کرده و باعث به وجود آمدن دیدگاه هاي شرقی شدگی شوند. به نظر می رسد این شرق شناسان تا حدودي در این راه موفق بوده اند و توانسته اند روشن فکران ایرانی را تا حد زیادي با خود همراه کنند.
در این راستا در دسته بندي هاي ارائه شده در باب »دگر سازي فرهنگی« در حوزة مطالعات شرق شناسی، عده اي برآنند که این گفتمان - دگر سازي - تا حد زیادي مبانی و اصول خود را بر نویسندگان حوزة مطالعاتی شرق تحمیل کرده است، به طوري که نویسندگانی که در مورد شرق و شرقیان مطالعه کرده و یا به طور کلی آثار ادبی را پدید می آورند، در هیچ مقطعی به طور کامل نتوانسته اند خود را از زیر سایه سنگین این گفتمان بیرون بکشند، و شرقیان را آن گونه که هستند به مطالعه بنشینند وجالب تر این که این گفتمان به طور ویژه بر بسیاري از روشنفکران و نویسندگان ایرانی - شرقی که خود به نوعی در تنگناهاي سنت و مدرنیته - که نماد هاي شرق و غرب اند - ، گرفتار شده بودند، تأثیر شایانی گذاشت.
در باب دگر سازي فرهنگی و شرقی شدگی، در آثار »محمد علی جمال زاده« و »رسول پرویزي« می توان گفت که به نظر می رسد که ایشان با وجود داشتن دیدگاه هاي انقلابی، رئالیستی و روشنفکرانه در زمینه داستان نویسی، در برخی از آثار خود با اتخاذ رویکردهاي تقلیل گرایانه،کمابیش متأثر از گفتمان هاي یک سویه و مرکز گرایانه شرق شناسی قرار گرفتهو استحکام بخش و باز تولید کنندة این گفتمان ها در پهنه همیاري فرهنگی و سیاسی این نهضت فکريِ غربی بوده اند. با توجه به آن چه ذکر شد، در راستاي این پژوهش