بخشی از مقاله

چکیده

در مورد رابطه فرهنگ و سیاست نظرات مختلفی وجود دارد. عده ای اولویت را به سیاست داده و فرهنگ را تابعی از تصمیات سیاسی و برگرفته از اعتقادات و ارزش های حاکمان یک نظام سیاسی می دانند و عده ای فرهنگ را زیربنای تمام موارد دیگر از جمله سیاست می دانند، بر همین مبنا میزان دخالت دولت در امور فرهنگی نیز مشخص می شود، عده ای به دخالت حداقلی و عده ای به دخالت حداکثری معتقدند.

موسیقی نیز که یکی از عناصر فرهنگی است، از این حیطه خارج نیست، گاه متأثر از سیاست است و گاه بر سیاست و سیاستمداران تأثیر می گذارد. بررسی رابطه موسیقی و سیاست مستلزم بررسی رابطه فرهنگ و سیاست در جوامع است. پژوهش حاضر در نظر دارد رابطه فرهنگ و سیاست را با ملاحظه نقش دولت و سیاست در موسیقی بررسی کند. این پژوهش با بررسی شرایط بعد از انقلاب اسلامی، نشان می دهد که فرهنگ و به تبع آن، موسیقی، تا حد زیادی متأثر از مباحث سیاسی است.

مقدمه و بیان مسئله

فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد عضو جامعه، از جامعه خود فرا می گیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد - گوهری پور، . - 140 :1388 در تعریفی دیگر، فرهنگ مجموعه به هم پیوسته ای از اندیشه ها، احساسات و اعمال کم و بیش صریحی است که بیشتر افراد گروه پذیرفته اند و برای اینکه این افراد گروه معین و مشخصی را تشکیل دهند لازم است که آن مجموعه به هم پیوسته، عینی و سمبلیک مراعات شود - گوهری پور، . - 140 :1388

معنای امروزی فرهنگ دلالت دارد بر اینکه فرهنگ، به اصطلاح منطقی قدیم، »فصل جداگر« انسان از حیوان است. در واقع انسان از راه فرهنگ بر طبیعت درون - غریزه - و بیرون چیره گشته و با بیرون آمدن از این طبیعت، گام به گام مراحل تکامل فرهنگی را پشت سر گذاشته است. فرهنگ را از جهتی به »فرهنگ مادی« و »فرهنگ معنوی« بخش بندی کرده اند. فرهنگ مادی را شامل همه وسایل و ابزارهای مادی و آنچه به دست بشر از ماده طبیعی ساخته می شود و شیوه ها و فرایندهای ساخت و ساز آنها می دانند و فرهنگ معنوی را شامل ارزشها، دیده ها و باورها، اندیشه ها و فن ها، یعنی آداب و سنت ها، علوم و فلسفه و ادبیات و هنر و همه فراورده های ذهن انسان. بنابراین فرهنگ شامل همه سازمایه های مادی و معنوی زندگی اجتماعی است که فرد انسانی در درون آن زاده و پرورده می شود. از این راه به فرد انسانی چیزی ارزانی می شود که »هویت فرهنگی« نامیده می شود و این هویت کل گرایش های رفتاری او را به او میبخشد.

فرهنگ ها را از نظر طول زمان زندگی شان می توان به جوان و پیر و از نظر توان زندگی به سالم و ناسالم بخش بندی کرد. فرهنگ سالم فرهنگی است که نظامی از ارزش ها و هنجارهای رفتار و اندیشه به مردم خود می دهد که مردم با پذیرش درونی از آن پیروی می کنند و در نتیجه، زندگی اجتماعی با هماهنگی پیش می رود. هماهنگی از درون و پذیرش باطنی ارزش های یک نظام در همه مراتب اجتماعی است که جامعه ای بهنجار و کارامد می سازد. برعکس در فرهنگ بیمار که ارزش ها و هنجارها معنای درونی خود را از دست داده اند و فرد بدون باور به آنها، آنها را همچون نقاب هایی در رفتار و رابطه اجتماعی به کار می گیرد، نظام اجتماعی نه تنها نمی تواند نیروی اجتماعی را در جهتی بسیج کند، که همه نیروها برای یکدیگر به عاملی فرساینده تبدیل می شوند - ولایتی، . - 19:1389

فرهنگ به عنوان یکی از مؤلفههای جامعه از دو منظر حائز اهمیت است؛ یکی جایگاهی که فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه دارد و دیگری نقشی که فرهنگ در پیشرفت جوامع ایفا میکند. جنبه اول را میتوان اهمیت و جایگاه فرهنگ در موجودیت جامعه انگاشت و وجه دوم را می توان اهمیت و نقش فرهنگ صحیح در حرکت به سمت اعتلا یا انحطاط جوامع دانست. در زمینه نقش فرهنگ در موجودیت جامعه باید گفت، حوزه نفوذ فرهنگ به همه ابعاد زندگی بشر کشیده شده است و همه ویژگیهای غیرفیزیکی و متمایزکننده انسانها از یکدیگر و نیز همه ویژگیهای متفرقه جوامع در فرهنگ آنها نهفته است. در تقسیم بندی عوامل دگرگون ساز جوامع عوامل محیطی، سیاسی و فرهنگی از اهمیت ویژه ای برخوردارند، که پر اثرترین آنها عوامل فرهنگی است. این عوامل شامل مذهب، شیوه های تفکر و آگاهیهای عمومی می باشد.

نظام عقیدتی بیش از هر چیز از یک سو ضرورت پایبند بودن بر یک سری از ارزش ها و هنجارها و شعائر سنتی تأکید می کند و از سویی دیگر در صورت سستی و کاهش پایبندی های افراد و نظام حاکم به ارزش های نظام عقیدتی به عنوان یک عامل تسریع کننده در دگرگون ساختن جامعه وارد عمل می شود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1357 نیز فرهنگ عمومی و جامعه بسیار متأثر از مذهب دگرگون شد.

یکی از مؤلفه های اساسی که در این مورد می تواند مورد ارزیابی قرار گیرد موسیقی است. با یک نگاه ساده نیز می توان دریافت که موسیقی قبل و بعد از انقلاب با یکدیگر تفاوت اساسی دارند. در این راستا سوال مهمی که در مورد موسیقی مطرح می شود این است که سیاست چه تأثیری در موسیقی بعد از انقلاب داشته است؟ پژوهش حاضر با این فرضیه که بعد از پیروزی انقلاب در ایران، موسیقی نیز مانند سایر جنبه های فرهنگی، تحت تأثیر موازین اسلامی قرار گرفت و تا حدود زیادی محدود شد، سعی دارد با روشی توصیفی- تحلیلی، نقش سیاست در مسائل فرهنگی، بویژه موسیقی را بررسی کند.

-1    رابطه فرهنگ و سیاست

فرهنگ از موضوعات سهل و ممتنع در علوم اجتماعی است که همه آن را حس می کنند، امّا وقتی که قرار باشد تعریفی از آن به عمل آید دشواری کار آشکار میشود مفهوم فرهنگ در فرهنگ غرب مثل بسیاری از مفاهیم دیگر ریشه ای مذهبی دارد و از واژه - Culte - به معنای پرستش گرفته شده و پس از آن معادل - Culture - از مصدر - Cultivar - به معنای کاشتن به کار رفته است، تا قرن هجدهم در همان معنای اصلی آن یعنی کاشتن و پرورش دادن به کار می رفت و کم کم به پرورش فکر اختصاص یافت؛ از اواسط قرن هجدهم در برابر طبیعت - Nature - به کار رفت و در عصر روشنگری به عنوان وجه ممیزه انسان از حیوان و طبیعت کاربستی وسیع در ادبیات این دوره پیدا کرد، به ویژه آنکه معنای پرورشی آن با یکی از اصول مدرنیته یعنی پیشرفت همسویی داشت.

به غیر از پاره ای از پیروان مکتب واقع بینی که منکر هرگونه رابطه ای بین فرهنگ و سیاست میباشند، همچنین پاره ای از نگرش های متأثر از مارکسیسم، بقیه مطالعات قرن بیستم به نحوی بین فرهنگ و سیاست رابطه برقرار می ساختند. پارسونز به فرهنگ و نقش مذهب و مقدسات در درون یک نظام فرهنگی توجه خاصی مبذول داشت. جامعه شناسان اروپایی به جامعه شناسی تاریخی فرهنگ که در آن توجه خاصی به امر مقدس و نقش مذاهب در شکل گیری حوزه های فرهنگی و نظام های سیاسی مبذول میشود روی آوردند. زیرا هسته مرکزی یک نظام فرهنگی، نظام ارزشی آن است که رابطه مستقیمی با مذهب دارد.

-1-1   تقدم فرهنگ یا سیاست؟

سه نظریه عمده را در مورد رابطه سیاست و فرهنگ می توان از هم تفکیک کرد: اول فرهنگ گرایان که فرهنگ را بن مایه تمامی کنش های اجتماعی از جمله سیاست تلقی می کنند، دوم آنان که اولویت را به جامعه داده و فرهنگ را مخلوق آن یا بخش هایی از آن مثل سیاست قلمداد میکنند و از جامعه شناسی سیاسی فرهنگ سخن می گویند و یا سرنوشت جوامع را در چارچوب یک جامعه شناسی تاریخیB فرهنگی مورد مطالعه قرار می دهند و بالاخره طرفداران رابطه متقابل که فرهنگ و سیاست و حتی سایر پدیده ها را در کنش و واکنش نسبت به یکدیگر مورد بررسی قرار می دهند.

-1-1-1   فرهنگ گرایی و تعیین کنندگی فرهنگ

اگر تعریف مالینفسکی از فرهنگ را بپذیریم که در آن فرهنگ اعم از ابتدایی یا پیچیده به عنوان کلیتی اجتماعی مشتمل بر ابزارهای مادی و جنبه های غیرمادی زندگی انسان مثل باورها و عادات معرفی می شود که به انسان اجازه می دهد با مسائل ملموسی که فراروی او قرار می گیرد مقابله کند - نقیب زاده، . - 72:1380 آنگاه فرهنگ نه تنها به تصورات و رفتارهای فردی جهت می دهد، بلکه تعیین کننده رفتارهای جمعی نیز هست؛ یعنی فرهنگ تمامی زندگی بشر را در بر می گیرد و روابط انسان ها را با یکدیگر و با محیط آن ها تنظیم می کند.

بویژه این که در فرایند ادغام فرد در بدنه جامعه نقشی اساسی ایفا می کند و فرهنگ همچون یک نظام دارای عناصر و ابعاد گوناگون است و این عناصر در ارتباط با یکدیگر یک کلیت تام به وجود میآورند. در آثار لاکلائو و موفه گفتمان با همه کردارها، نهادها و هویت های اجتماعی از جمله آنها که به طور سنتی تر به عنوان اقتصادی،اجتماعی یا سیاسی شناخته شده اند، درآمیخته است. به عبارت دیگر از نظر این دو »هر چیزی فرهنگی است« - نش، - 50:1389 و از آنجا که خود واقعیت اجتماعی از سنخ گفتمان است، بنابراین همواره نظم اجتماعی از طریق فرهنگ ساخته شده، مورد مخالفت قرار گرفته و باز تولید شده است.

-2-1-1  فرهنگ به عنوان تابعی از قدرت سیاسی

مارکس و ماکس وبر هر دو بر این عقیده اند که قدرت فرهنگ های مختلفی که در رقابت با یکدیگر و رو در روی یکدیگر قرار می گیرند، تابع مستقیمی از قدرت اجتماعی گروه هایی است که حامی یا حامل این گروه ها هستند - نقیب زاده، . - 79:1380 در آموزه های مارکس، فرهنگ بازتابی از شرایط اجتماعی است و فرهنگ مسلط چیزی جز ارزش ها و باورهای همان طبقه مسلط نیست. ماکس وبر نیز جامعه شناسی سیاسی فرهنگ یعنی شرایط سیاسی خاص را که یک فرهنگ در آن بر فرهنگ های دیگر غلبه می یابد از یاد نمی برد.

او به خوبی می داند که دست کم یکی دلایل پیروزی پروتستانیسم در اروپای شمالی، هواداری شاهزادگان این نواحی از مذهب جدید بود که آن ها را نیز از قید بازوی دنیوی کلیسا یعنی امپراطوری مقدس رم- ژرمنی رهایی می بخشید. همان طور که پارکین القا می کند، یک نظام ارزشی - به عنوان رکن اصلی نظام فرهنگی - بدون حمایت یک قدرت نهادینه امکان نشر و پایداری پیدا نمی کند. عکس این نکته نیز درست است که سلطه یک گروه نیز با قبولاندن ارزش های آن گروه به زیر سلطه گان همراه است. نمونه های تاریخی فرضیه پارکین امپراطوری های ساسانی، عثمانی و صفویه است.

امپراطوری ساسانی مذهب زرتشت را چنان بازسازی کرد که در خدمت قدرت سیاسی قرار گیرد و بتواند ایران را با مجهز کردن به یک ایدئولوژی مذهبی در برابر امپراطوری رم و چین که آنها نیز هر یک مجهز به یک ایدئولوژی مذهبی بودند حفظ کند. همچنین باید به مسائل دیگری که در ذیل بیان می شود توجه داشت؛ اگر این تعریف از فرهنگ را بپذیریم که فرهنگ عبارت است از مجموعه ای از رفتارهای آموختنی، باورها، عادات و سنن که میان گروهی از افراد مشترک است و به گونه ای متوالی توسط دیگران که وارد آن جامعه میشوند، آموخته و به کار گرفته می شوند - نوری، . - 63:1386

این تعریف، فرهنگ را آموختنی می داند نه ذاتی و غریزی. اگر این درست باشد به این نتیجه می رسیم که می توان فرهنگ ها را با آموزش اعضای پیرو آن دگرگون ساخت و به جای فرهنگ های ناتوان در برخی از زمینه ها به فرهنگ های تواناتر روی آورد. اعضای قدیم فرهنگی را از فرهنگشان دور کرد و آن را به فرهنگ جدیدتری سوق داد، در آن صورت کنش و واکنش فرهنگ ها بر روی یکدیگر قابل ملاحظه است. فرهنگ های قوی تر فرهنگ های ضعیف تر را از صحنه خارج می کنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید