بخشی از مقاله

چکیده:

در این مقاله نشان داده می شود که شرط رسیدن به توسعه مطلوب از نظر اسلام ، دست یابی بشر به حیاط معقول است. حیاطی که در آن نیازهای مادی انسان به گون های تامین شود که زمینه رشد و تعالی معنوی اش و رسیدن به مقام والایی که خداوند متعال بشر را برای آن آفریده، فراهم شود. بنابرین از نظر اسلام، انسان هدف ومحور توسعه است . جهت تبیین شاخص های توسعه اقتصادی انسان محور از نظر اسلام، ترسیم وضعیت اقتصادی مطلوب جامعه اسلامی در سه زمینه تولید، توزیع ومصرف لازم است.

معیار کلی تصمیم گیری در زمینه تولید رفع نیازهای حیاطی واساسی جامعه است، زیرا تا نیازهای حیاطی وضرور جامعه تامین نشود صرف منابع در امور دیگر خلاف مصلحت عموم است. از نظر اسلام ، رشد و توسعه پیشنیاز عدالت نیست، بلکه عدالت پیشنیاز رشد وتوسعه است وحد مطلوب مصرف آن است که افراد جامعه در زندگی شخصی واجتماعی خود به حد کفاف برسد. این مقاله دارای سه بخش است. دربخش نخست تاریخچه شکل گیری انسان محوری ودر بخش دوم نسبت حقیقت و انسان از منظر فیلسوفان مدرن مورد بررسی قرار میگیرد ودربخش سوم تعاریف مفهومی واژگان مطرح می شود ودرآخر جمع بندی ونتیجه گیری.

مقدمه:

دیدگاه توسعه انسان محور، چیزی رامی گوید که درآموزه های فرهنگی خود ما نیزهست: حق گرفتنی است نه دادنی! یعنی ما باید شرایطی ایجاد کنیم که انسان ها »توانمند« شوند تا درنتیجه تضمین کافی وجود داشته باشد که این انسان های توانمند، می توانند حق خود را بگیرند. چنین رویکردی ، یک دیدگاه انسان محور خوانده می شود. یعنی اینجا خودانسان متغیراست وتغییرات باید روی اوصورت بپذیرد.

بر این اساس سیاست های رفاهی و بحث توانمندسازی برفرد فرد انسان ها متمرکزمی شود. به عبارت دیگر، دراین نگاه، به انسان نقش فاعلی داده ایم. نکته مهم دیگر آن است که در رویکرد توسعه انسان محور، توسعه سیاسی دردل توسعه انسان محور قرارگرفته است و برخلاف مثلا رویکرد »رشدگرا« که توسعه سیاسی وتوسعه اقتصادی دو خاستگاه متفاوت دارند، حرکت ازیک نقطه صورت می گیردو هردو مکمل یکدیگر هستند. یعنی تغییر وتحول در این نگاه درهردو زمینه اقتصادی وسیاسی روی خود مردم استوار است.

اقتصاددانان، حامی رویکرد »توسعه انسان محور« بودند و به تدریج با اقبال نهادهای بین المللی و به ویژه سازمان ملل متحد هم مواجه شدند.در اواخر دهه 1980، برنامه توسعه سازمان ملل - UNDP - از محبوب الحق اقتصاددان برجسته پاکستانی دعوت کرد به UNDP بیاید، تا درزمینه نگاه انسان محور به توسعه، راهبردهایی ارائه کند.

محبوب الحق هم از سوی سازمان ملل گروهی راتشکیل دادوحاصل گزارش تحلیلی نهایی شان این بودکه باز هم یک پله دیگرجایگاه نیروی انسانی درفرآیندتوسعه رابالاتربرد ودرکنارعبارت » سرمایه انسانی - Human Capital - «، عبارت جدیدی تحت عنوان » توسعه انسانی - Human Development - « را مطرح کرد و در سال 1990، اولین گزارش رسمی شاخص توسعه انسانی - HDI - از سوی سازمان ملل منتشر شد. در گزارش توسعه انسانی که سازمان ملل در سال 1990 منتشر کرد، براین امرتاکید شد که انسان ها ثروت واقعی واصلی هرملتی هستند و هدف ازفرآیند »توسعه«، ایجاد شرایطی است که انسان ها از عمرطولانی و با کیفیت و زندگی سالم و سازنده ای درآن بهره مند شوند.

بعد از آن، در طول دو دهه بعد، »آمارتیاسن« با نگارش آثاری چون »توسعه به مثابه آزادی« مفهوم توسعه انسانی را عمق و ژرفای بیشتری دادومفهوم »قابلیت انسانی - human capability - « را مطرح کرد و بنابراین برای نخستین بار »انسان« درکانون یک نظریه توسعه قرارگرفت و رویکرد انسان محور با ابعادی چندگانه وارد مباحث توسعه شد. در چنین رویکردی، این پس زمینه وجود داشت که »انسان« هم »ابزار« توسعه وهم »هدف« توسعه خواهد بود.

به طور مشخص، شاخص توسعه انسانی که همه ساله از سوی سازمان ملل متحد برای تک تک کشورهای جهان محاسبه و اعلام می شود، از چه مولفه هایی تشکیل شده است؟

از 1990 تا به حال، هر ساله گزارش توسعه انسانی سازمان ملل منتشر می شود و کشورهای جهان رارتبه بندی می کند. روح این گزارش آن است که می گوید ارزیابی سطح توسعه در هر جامعه، باید بر این مبنا باشدکه انسان ها چقدر قدرت انتخاب دارند.

برای رسیدن به قدرت انتخاب بیشتر برای انسان ها هم، شرایط محیطی باید به گونه ای باشد که برابری منصفانه فرصت ها را ایجاد کند تا قابلیت های هر فرد بتواند به کارکرد - function - منجر شود. یعنی پرنده باید هم »بال« داشته باشد، وهم »فضا« و اجازه برای پرواز.اما این شاخص توسعه انسانی، خود ازسه مولفه تشکیل می شود: نخست برخورداری انسان ها از عمر طولانی و سلامت فیزیکی، دوم توان دانش ومعرفت اندوزی و سوم توان دسترسی به منابع وامکانات برای برخورداری ازسطح مناسب زندگی. مفروض اساسی این بودکه با این نوع سنجش، اولاابعاد گوناگون توسعه انسانی تامین می شود و ثانیا درچنین رویکردی، به انسان همزمان به صورت »ابزار« و »هدف« فرآیند توسعه نگریسته می شود.

مبنای نظری رویکرد توسعه انسانی و ارائه گزارش شاخص توسعه انسانی، این است که »توسعه« چیزی جز »افزایش دامنه انتخاب انسان ها« نیست.این رویکرد معتقد است که باید محدودیت انتخاب انسان ها و قابلیت های ایشان ارزیابی شوند وشرایطی مناسب برای تبدیل »قابلیت ها« به »کارکردها - function - « به وجود بیاید. قابلیت های فردی انسان مثل سلامت، درآمد، تجربه، مهارت ودانش به او اجازه انتخاب می دهد. اما این قابلیت ها زمانی تبدیل به کارکرد می شود که شرایط یا قابلیت های محیطی لازم نیز فراهم باشد. یعنی درعرصه سیاسی و اجتماعی برابری فرصت ها و توزیع عادلانه و منصفانه سیاسی واجتماعی وجود داشته باشد و دسترسی به فرصت های شغلی و منابع مالی در همه حوزه ها وجود داشته باشد تا زمینه های انتخاب افزایش یابد. بنابراین »توسعه انسانی« در یک کلام، به معنای »افزایش دامنه انتخاب انسان ها« است.

تاریخچه شکل گیری انسان محوری :

- انسان محوری - تفکری برخاسته ازسکولاریسم است که ازعصر نوزایی - رنسانس - و با ورود درهنروادبیات آغازگردیدو به تدریج در عصر روشنگری به جهان بینی جدیدی تبدیل شد. هدف از بررسی اومانیسم نشان دادن این واقعیت است که اومانیسم درحدیک اصطلاح باقی نمانده است ودرحوزه های گوناگون معرفت شناسی ، هستی شناسی، انسان شناسی، ارزش شناسی علوم ومانند آن ورود پیدا کرده ویک عالم جدید با محوریت تفکرانسان ایجاد کرده است.آنچه در بررسی اومانیسم مهم است کشف رابطه اومانیسم با دستاوردهای آن است زیرا بسیار اتفاق افتاده که انسان ها با یک جریان فکری مخالفند اما به سبب آنکه چگونگی ورود آن تفکررا درزندگی نمی دانند آن تفکروجهان بینی را به صورت ناخودآگاه می پذیرند وبه آنچه نمی خواستند مبتلا می شوند.

شاخص های توسعه انسا ن محور:

1.    میزان توسعه یافتگی نیروهای انسانی

2.    میزان تناسب سطح مصرف ورفاه جامعه بامعیشت عموم مردم

3.    میزان پایبندی افراد جامعه درباره حفظ منافع ملی

4.    میزان تعهد، مسؤلیت پذیری وپاسخ گویی افراد جامعه

5.    میزان کامیابی دررفع فقر وتأمین رفاه نسبی.

نسبت حقیقت وانسان ازمنظرفیلسوفان مدرن:

دوره مدرن به لحاظ معرفت شناختی دارای اهمیت خاص است زیرا ازیک سو نسبت جدیدی میان انسان وحقیقت تعریف گردید که درآن فیلسوفان مدرن چون دکارت کانت ونیچه نقش زیادی داشتند واز دیگرسو انسان توانست محور وملاک فهم وتفسیرحقیقت گردد. درواقع در این دوره خود بنیادی معرفت شناختی انسان نقش بسیارمهمی درنگاه به کل هستی دارد.

دکارت بامحوریت اندیشه کوژیتو روش ریاضی و عقل گرایی وملاک تصورات واضح ومتمایزکانت با مقولات پیشین انقلاب کپرنیکی نهیلیسم وسارتر با نشاندن انسان به جای خدا درسیر تکاملی تدریجی در خود بنیادی معرفت شناختی و امور ماورای طبیعی دین اخلاق و محدود کردن انسان به تمشیت حیات دنیوی بود. به بیان دیگر دوره مدرنیته دوره ای است که به واسطه تغییراساسی به عنوان سوژه موجودات دیگر راتنها ازطریق چارچوب های ذهنی خودمورد فهم وتفسیر قرار می دهد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید