بخشی از مقاله

چکیده

اسلام به عنوان مکتبی انسان ساز، توجهی ویژه و خاص نسبت به امر تربیت در نهاد خانواده دارد و این مسأله به عنوان نمونه در توصیه قرآن کریم به چگونگی امر به نماز در نظام خانواده مشهود است و نکات تربیتی بسیار قابل توجهی مانند استقامت و استمرار و پذیرش در امر تربیت را روشن می کند.

شکل گیری عادات و روحیات انسانی و نهادینه کردن شاخصه های اخلاقی نیز از دیگر نکات مهم در امر نظام خانواده متعالی است. در تعیین شاخصه های نظام خانواده متعالی، نوع مبنای فکری و اعتقادی بسیار اثرگذار است؛ چنان که به عنوان نمونه درباره جایگاه زن در نظام خانواده، بر اساس مبنای اومانیستی، شاخصه هایی بر اساس مولفه های لذت جویانه زن مطرح می شود مانند اشتغال ، تحصیل، استقلال مالی، راحت طلبی - با پیامدهایی مانند ازدواج نکردن ، نیاوردن فرزند - ، و مانند آن؛ در حالی که در مبنای خدا محوری ، هدف و وضعیت مطلوب زن در خانواده، حرکت به حکم عقل و شرع بر اساس وظیفه الهی است.

همچنین در نگاه اولیه به برخی روایات ممکن است تعارضی در خصوص شاخصه های زن مطلوب مشاهده شود. در این مقاله ضمن پرداختن به برخی نمونه های این تعارضات ظاهری، با بهره گیری از قاعده ای اصول فقهی به جمع بندی و حل این تعارضات پرداخته شده و نگاه ارزش مدارانه و یا واقع نگرانه به این نصوص به عنوان بهترین راه حل برطرف نمودن این تعارضات ظاهری، مورد تحلیل و واکاوی قرار گرفته است.  

مقدمه

امروزه یکی از مباحث مهم اجتماعی، مسأله خانواده و مبانی تربیتی مطرح در شکل گیری نظام آن است که با توجه به نوع نگرش و مبنای فکری مکاتب گوناگون، متفاوت بوده و بر اساس نوع نگاه، شکل گیری این نظام و شاخصه ها و مولفه های آن مطرح می شود.

در نظام تربیتی اسلام، خانواده مهم ترین و اصلی ترین نهاد در طول تاریخ بشر است و قرآن کریم و روایات توجهی ویژه و خاص نسبت به امر تربیت در این نهاد دارند و شاخصه های و مولفه های مطرح در این نظام را جهت فرهنگ سازی به صورت روشن مطرح می نمایند.

یکی از مهم ترین نکات در این باب در پرداختن به این شاخصه ها و مولفه ها، فرآیند بودن امر تربیت است که در آیات و روایات نسبت بدان توجه شده است؛ به عنوان نمونه روایاتی که در خصوص بیان دوره های گوناگون تربیت مطرح شده است، بیانگر این امر است.   گفتنی است از مهم ترین تفاوت های میان نظام تربیتی اسلام در امر خانواده با دیگر نظام های موجود، نگاه متعالی اسلام نسبت به این نهاد است که آن را علاوه بر نهادی اجتماعی، نهادی دینی متعالی در جهت رسیدن افراد خانواده به سوی هدف غایی یعنی خدا می داند و ریشه های تربیت جامعه را به صورت یک فرآیند تربیتی، در آن مطرح می کند.

در این مقاله با توجه به اهمیت این امر، در پی واکاوی شاخصه های خانواده متعالی بویژه جایگاه و نقش زن در این نظام هستیم   سوالاتی که در این مقاله در پی پاسخ گویی به آن ها هستیم عبارتند از :

-1 عقل و شرع، چه هدف یا اهدافی را برای تعالی نظام خانواده ترسیم می کنند؟

-2 این اهداف بر اساس چه مبنایی تعریف و تعیین می شوند ؟  

-3 در این راستا، دیدگاه قرآن و سنت نسبت به شاخصه های نظام خانواده متعالی و زن مطلوب چیست و تعارضی که در برخی روایات در خصوص این شاخصه ها درباره جایگاه زن وجود دارد، چگونه قابل حل است؟

-4 آیا تعالی زن در گرو تعالی نظام خانواده و جامعه است یا می توان تعالی زن و تعالی نظام خانواده و جامعه را به صورت دو هدف جداگانه در نظر گرفت و راهکارهای وصول به هر یک را جستجو کرد؟  

اهمیت و چگونگی تربیت و رشد در نظام خانواده متعالی

تربیت از ماده »ربو« به معنای پروردن ، نشو و نما دادن و زیاد کردن است

ماده اصلی این کلمه بر اساس منابع لغوی ، به معنای سوق دادن یک چیز - اعم از انسان ، حیوان یا نبات - به سوی کمال و رفع نقائص از حیث اعتقادات و یا صفات و اخلاقیات و اعمال و آداب و ... است . چنان که در حدیث به همین ماده لغوی نیز استناد شده است : « یعنی تو نعمتی دارد که آن را حفظ می کنی و رشد و پرورش می دهی

بنابراین در تربیت ، بالا رفتن و اوج گرفتن و افزودن و رشد کردن مطرح است ؛ و به عبارتی کوششی است در جهت

دگرگونی مطلوب در خود و یا ایجاد زمینه برای دگرگونی مطلوب در فرد - متربی - و به کمال رسانیدن تدریجی و مداوم قوای انسانی . بر این اساس ، شهید مطهری درباره تربیت می فرماید :

تربیت» عبارت است از پرورش دادن، یعنی استعدادهای درونی ای را که بالقوّه در یک شی ء موجود است به فعلیّت درآوردن و پروردن. این پرورش دادن ها به معنی شکوفا کردن استعدادهای درونی آن موجود است و از همین جا معلوم می شود که تربیت باید تابع و پیرو فطرتو سرشت شی ء باشد. اگر بنا باشد یک شی ء شکوفا بشود، باید کوشش کرد همان استعدادهایی که در آن هست بروز و ظهور بکند. اما اگر استعدادی در یک شی ء نیست، بدیهی است آن چیزی که نیست و وجود ندارد، نمی شود آن را پرورش داد.

مثلاً استعداد درس خواندن در یک مرغ وجود ندارد. به همین جهت ما نمی توانیم یک مرغ را تعلیمات بدهیم که مثلاً ریاضیات یاد بگیرد. و از همین جا معلوم می شود که ترس و ارعاب و تهدید، در انسانها عامل تربیت نیست ؛ یعنی استعدادهای هیچ انسانی را از راه ترساندن، زدن، ارعاب و تهدید نمی شود پرورش داد، همان طور که یک غنچه گل را نمی شود به زور به صورت گل درآورد، فقط از راه طبیعی که احتیاج دارد به قوّه زمینی و خاک، آب، هوا، نور و حرارت ]رشد می کند. [ همانهایی را که احتیاج دارد باید به او بدهیم، خیلی هم با لطافت و نرمش و ملایمت- یعنی از راه خودش-تا رشد بکند. ولی اگر بخواهیم به زور گیاهی را رشد بدهیم ]نتیجه نمی گیریم. [ اصلاً اینجا عامل زور حکمفرما نیست.

بر این اساس ، در تربیت چند اصل مطرح است :

-1 تربیت باید تابع فطرت و سرشت باشد . به عنوان نمونه درباره مسئله حیا ، تربیت فرد تابع سرشت و فطرت اوست . فطرتی که حیا در آن وجود دارد و با تربیت ، این امر باید در او تثبیت و سپس بالفعل و هویدا گردد به گونه ای که رفتارهای ماخوذ به حیا از او صادر شود.

-2 تربیت باید با توجه به استعدادها و امکانات موجود در متربی صورت پذیرد و همراه لطافت و نرمش و ملایمت برای تاثیر گذاری بر قلب باشد وگرنه اثربخش نخواهد بود .

گفتنی است در تربیت دینی ، هدف تربیت قلب و قوای قلبی است نه تربیت ذهن . زیرا آن چه منجر به رفتار از انسان می شود ، قلب است و آن چه در آخرت نیز نجات بخش انسان خواهد بود ، قلب سلیم می باشد 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید