بخشی از مقاله

صائب و انتقادهای اجتماعی او
چکیده
موضوع سیاست و چگونگی ادارهی امور مردم و جامعه یکی از دغدغههای فکری شاعران و نویسندگان است و اهمیت این موضوع سبب شده تا در سرودهها و نوشتههای خود به این موضوع بپردازند؛ چنان که سعدی در گلستان و بوستان ، عنصرالمعالی در قابوس نامه و زینالعابدین مراغهای در سیاحت نامهی ابراهیم بیگ گوشه ای از سیاست حاکمان را در قالب رمان اجتماعی بیان کرده اند.
صائب تبریزی از بزرگترین سخن سرایان سبک هندی در قرن دهم هجری است. مضمون آفرینیهای زیبای او در غزل، توجّه ویژهی او به مسائل اجتماعی و پیروی از طنز حافظ و سعدی، او را در ردیف یکی از چهرههای بزرگ ادبی ایران قرار داده است. صائب با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی عصر خود نگاهی ویژه به سیاست و کشورداری دارد. او در هر باب، نقدهایی در پردهی پند و اندرز برای کارگزاران حکومت دارد. در این مقاله سعی شده است نمونههایی از انتقادهای سیاسی و اجتماعی منعکس شده در اشعار صائب تبریزی ارائه شود.
واژههای کلیدی:
صائب تبریزی، انتقاد، اجتماع، عدالت، ظلم.

مقدمه
مسائل مرتبط با اجتماع، همواره یکی از موارد انعکاس یافته در آثار ادیبان کهن ایران زمین بوده است. با مطالعه ی بیشتر آثار شاعران و نویسندگان قدیمی، می توانیم به اوضاع اجتماعی و حتی سیاسی روزگار آنان پی ببریم. به طور قطع بسیاری از آثار ادبی فارسی حاصل تجربیّات اجتماعی پدید آورندگان آنهاست. آثاری که زوایای هزارتوی فرهنگ ایرانی را به سان بافتهای خوش نقش و نگار به تصویر میکشد که هر تار و پود آن آمال و آرزوهای ایرانیان عصر خویش را دربردارد و علاوه بر نشان دادن ظرافتهای بلاغی و هنری ادب آن دوره به خوبی منعکس کنندهی نظام اجتماعی و سیاسی و جهانبینی حاکم و دربردارندهی تضادها و تفاوتهای اجتماعی، طبقاتی و فرهنگی است.
هر اثر ادبی، خواسته یا ناخواسته از اجتماع تأثیر میپذیرد و بر محیط نیز تأثیر میگذارد. »بعضی از منتقدان در نقد آثار ادبی، مبانی اجتماعی را معتبر دانستهاند. تحقیق دربارهی نحوهی ارتباط ادبیات با جامعه، موضوع نقّادی این دسته از نقّادان است. شک نیست که محیط ادبی از تأثیر محیط اجتماعی برکنار نتواند بود. افکار و عقاید و ذوق ها و اندیشه ها تابع احوال اجتماعی میباشند. در روش نقد اجتماعی، تأثیری که ادبیات در جامعه دارد و نیز تأثیری که جامعه در آثار ادبی دارد مورد مطالعه است.« (زرینکوب، (42-41 :1386 بیشک بزرگانی چون فردوسی، بیهقی، عنصرالمعالی، ناصر خسرو،مولوی،سعدی، صائب و بسیاری از شاعران و نویسندگان دیگر که هر یک با تأثیرپذیری از تحوّلات اجتماعی-سیاسی عصر خود و کسب تجربیّات فراوان از تضادها و تعارضات زندگی اطرافیان شان، با استفاده از درونمایه های حکمی، تربیتی، اخلاقی،اجتماعی و ملّی، جوامع انسانی بعد از خود را مورد خطاب قرار داده و راه و رسم بهتر زیستن را به آنها آموختهاند. آنها ارزشهایی چون نوع دوستی، احترام به افراد جامعه،پیروی از سنّت ها، وطن دوستی و... را در جامعه ترویج کردهاند. روح میهن پرستی و فخر و مباهات به تمدّن گذشته که شاهنامه؛ این اثر سترگ ز بان فارسی در روح و روان ایرانیان دمیده و تعالیم بلند اخلاقی و اجتماعی و انسان دوستیهایی که سعدی بر ذهن و فکر جوامع بعد از خود القاء کرده و تأثیر اندیشه های بلند آسمانی و عرفانی مولوی بر روح و روان انسان دنیاگرای امروزی و بسیاری از تعالیم و اندیشههای بلند شاعران و نویسندگان دیگر بر جوامع ایرانی و غیر ایرانی بر کسی پوشیده نیست. این بیت فردوسی که روح وطنپرستی و حفظ وطن را در جان ایرانیان می دمد و احساسات آنها بر می انگیزد، شاهد مثالی بر این ادّعاست:
مبادا که ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
(شاهنامه،ج2،ص194 (
و در ابیات زیر که ارزشهای مطلوب و آرمانیِ هر انسان آزاده چنین بیان می گردد:
خنک در جهان مرد پیمان منش که پاکی و شرم است پیرامنش
چو جانش تنش را نگهبان بود همه زندگانیش آسان بود
بماند بدو رادی و راستی نکوبد در کژّی و کاستی
(همان،ج8،ص(1756
عنصرالمعالی نیز در قابوس نامه تجربیّات اجتماعی خود را برای فرزندش بازگو کرده است. آنچه وی بیان کرده، در حقیقت نظام روابط اجتماعی حاکم بر جامعهی زمان خود اوست و بسیاری از اندیشهای اجتماعی او حتّی در جامعهی امروزی نیز میتواند کاربرد داشته باشد. در بخشی از این کتاب می خوانیم: » ای پسر! بدان و آگاه باش که به هر گناهی مردم را مستوجب عقوبت مدان و اگر کسی گناه کند از خویشتن در دل عذر گناه او بخواه. و بر خیره عقوبت مکن تا بی گناه، سزای عقوبت نگردی و به هر چیزی خشمناک مشو، اگر کسی گناهی کند و بدان گناه مستوجب عقوبت گردد، تو به سزای آن گناه او را عقوبت کن تا طریق تعلّم و آزرم و رحمت فراموش نکرده باشی.« (کیکاووس بن قابوس،(109 : 1368


اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در عصر صائب
اوضاع اجتماعی و وضع حاکم در دوران یک شاعر ارتباط تنگاتنگی با شیوه و طرز تفکّر شاعران دارد. صائب تبریزی، شاعر اندیشمندی است که خود را از محیطی که در آن زندگی می کرد، جدا نمیدانست. به طوری که اشعار صائب با زندگی اجتماعی و روزگار او ارتباط ناگسستنی دارد و تمام و یا قسمتهای مهمّ اشعار او محصول محیط طبیعی و تمایلات اجتماعی روزگار وی می باشد.
»دوران عصر صفوی از حیث جریانات اجتماعی عهد نامساعدی را پشت سر گذاشته است. این دوران از جهت این که قیام شاه اسماعیل و سرخ کلاهان، به یک دوران جدید از هروسپ شاهی (harvisp shahi ) که در ایران آغاز شده بود پایان بخشید و با اعلام مذهب رسمی تشیّع، ایرانیان را خواه ناخواه به جانب نوعی از وحدت که جنبه دینی داشت سوق داد. در مقابل، مایهی گسترش و رواج مفاسد و بنیانگذاری پایههای انحطاط فکری و علمی و ادبی و اجتماعی، و شیوع خرافات و سبک مغزیها در ایران گردید.« (صفا،:1372 ( 61-60 بیدادگریها و بی ثباتیهای فراوانی در دورهی صفوی گسترش یافت؛ »تازیانه زدن و کشتن دادخواهان، باز گذاشتن دست بیدادگران، کشتار های بزرگ مردم، کور کردن، پوست کندن آدمیزاد، سوزاندن فرزندان آدم در آتش یا در قبای باروتی، افکندن انسان در قفس و سوزانیدن او، محبوس ساختن آدمی در خُم و فرو انداختن از بالای منارهی مسجد، بریدن گوش و زبان و بینی، شرابخواری و اعتیاد به موّاد افیونی و دیگر اعمال و کارهای وحشیانه در فضای حاکم بر آن دوران،جاری و عادی بود.« (همان:(61 بیتوجّهی شاهان صفوی به شاعران و گرایش آنها به اشعار مذهبی، شاعر نوازی پادشاهان و امرای هند، رواج زبان فارسی در دربار هند، حمایت پادشاهان هند از زبان فارسی، ایرانی بودن رجال سیاسی و علمی آن کشور، بستن مرزهای استانبول به روی شیعیان، جاذبه های هند،اتّحاد بین دو کشور ایران و هند و وابستگی اقتصادی آنها به همدیگر، وسعت بازار تجّار و فراخی نعمت در هند و وجود نزدیکان و خویشاوندان ایرانیان در هند، سبب شد تا در چنین زمانی ( دوران صائب) ایرانیان، برای حفظ زبان و ادب و رهایی از شیوع خرافات و سبک مغزیهای تحمّل ناپذیر، مهاجر هند شوند و به دامان ترکان عثمانی و گورکانیان هندی روی آورند. اگر چه »قیام متعصّبانه شیعیان اثنی عشری دورهای از پیروزی را پی افکند، امّا نتیجهی این قیام، عدّه ای از مردم را گرفتار انواع خرافات باقی گذاشت که به زودی در دام بدعت گذاران عهد قاجاری در افتادند و بر آتش پراکندگی اندیشه ها دامن زدند.« (همان:(62 اختلافات و جنگهای ایران و عثمانی مهمترین دغدغهی حکومت صفویّه بود و اروپائیان این جنگها را تشدید میکردند تا از این طریق به مقاصد و اهداف خود برسند. به طوری که این گونه جنگها نه تنها وضعیّت حاکم بر آن دوران را اصلاح نمی کرد، بلکه حقوق فردی و اجتماعی و اقتصادی مردم را نیز نادیده میگرفت.
از نظر سیاسی، دورهی صفویّه، فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است. به طوری که میتوان گفت این دوره از بعضی جهات دارای جنبهی مثبت و از بعضی جهات دارای جنبهی منفی بوده است؛ از نظر جنبهی مثبت، این دوره با کامیابیهای نظامی و سیاسی و با دلاوری های افرادی چون شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی و نادرشاه افشار همراه بود.

بازتاب قشربندیهای اجتماعی در دیوان صائب
نظام قشربندی اجتماعی، افراد را بر حسب میزان برخورداریشان ازکیفیّتهای مطلوب، رتبهبندی میکند و آنها را در طبقات متناسب با وضعیّتشان جای می دهد. این کیفیّتهای خوشایند را فرهنگ هر جامعه ای مشخص میسازد.در جوامع نوین، کیفیّتهای مطلوب عبارتند از : تحصیلات خوب، درآمد بالا، ثروت چشمگیر، و دارا بودن شغل آبرو مندانه. به هر حال در کنار این شاخص ها،متغیّرهای دیگری نیز وجود دارند که در قشربندی و شکلگیری این طبقات، مؤثرند. برخی از این متغیرها عبارتند از: مذهب، ملیّت، جنسیّت، محل سکونت و زمینهی خانوادگی.

جامعهی عصر صفوی یک اجتماع ترکیبی متشکّل از همهی این عناصر و به شکل یک هرم بود که شاه در رأس آن هرم قرار داشت و در قاعده ی هرم هم مردم عادی شامل دهقانان مناطق روستایی، صنعتگران، دکّان داران، تجّار کوچک شهرها و... بودند. بین رأس هرم یعنی شاه و قاعدهی آن، گروههای دیگری از جمله اشراف لشکری وکشوری و تودهای از مقامات روحانی با وظایف متفاوت در سطوح مختلف قرار داشتند.
جامعهی عصر صفوی، یک جامعه ی فضیلتسالار بود که صاحب منصبان بر اساس ارزش و شایستگیشان و نه بر اساس نسبشان منصوب می شدند. به خاطر همین گرایش به فضیلت سالاری بود که عناصر مختلف و متنوّع از هر طبقه و گروه و نژاد مختلف می توانستند به مقامات و مناصب بالایی دست یابند.
وجود طبقات مختلف چون علما و مشایخ و دهقانان و اصناف بازاری و گروهها و بخشهای نیمهمذهبی و مذهبی و رابطه و اتّحاد محکمی که میان آنان در دورهی اوّل حکومت صفوی به وجود آمد، بیانگر سیاست حاکمان صفوی در ایجاد حکومت مناسب بود. با توجه به این توضیحات، عمدهترین نابسامانیهای اجتماعی که در عصر صائب در دولت صفوی وجود داشته و صائب، چه با زبان پند و اندرز و چه با زبان تند آتشین بر آن موارد تاخته است، مواردی هستند که به تفصیل به آنها پرداخته میشود:

انتقاد از حاکمان قدرت
استبداد ستیزی و شوریدن بر خودکامگانِ تاریخ نظیر شاه و سلطان، امیر و خلیفه وکارگزاران از مضامین انتقادی شعر فارسی است. برخلاف گروهی از شاعران چاپلوس یا دست آموز و مداحان دربارها، تعدادی از گویندگان به واسطه ی استغنای طبع و آزادگی و عدالت خواهی و همچنین به سبب اثرات ژرفی که تعلیمات اسلامی بر آنان داشته، از جمله اعتقاد به اصل حاکمیّت خداوند و طاغوت ستیزی و توصیهوَلَاهایی تَرکَنُواچون » إِلَی الَذﱠینَ ﱠکُمُ النﱠارُ وَ مَالَکُم مِّن دُونِ االلهِ مِن اَولِیاء ثُمﱠ لَاتُنصَرُون« (هود، ( 113 (شما مومنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست شوید و گرنه آتش کیفر آنان در شما خواهد گرفت و در آن حال جز خدا، هیچ کس شما را یاری نخواهد کرد )، راضی نشدهاند اندیشه و هنر خویش را در خدمت جبّاران و دستگاههای قدرت آنان به کار گیرند و تن به ذّلت ستایشگران دهند تا جایی که به عنوان مثال، حکیمناصرِ خسرو نظر خود را در اینباره اینگونه ابراز نموده است:
من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی درّ لفظ دری را «
( دیوان ناصر خسرو، ص(143
با مطالعهی اجمالی آثار این دسته از شاعران، به این نتیجه می رسیم که هر کدام از آنان، بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی زمان و موقعیت خود در برابر حکومت های وقتشان، با زبان و شیوه ای خاص، انزجار و نفرت خویش را از حکومت سلاطین جور و تأسفشان را از بردگی فکری و سیاسی مردم به دست مستکبران تاریخ نمایاندهاند و در واقع با سلاح سخن از رسالت همیشگی اسلام که نجات انسان از اسارت حکام جور است، دفاع کرده و هر یک به سهم خود در مسیر بیداری مردم، تأثیرگذار بوده اند.
سعدی در گلستان چنین می آورد:
»یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید : از عبادتها کدام فاضلتر است ؟ گفت: تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.« (سعدی،(117 : 1375
و یا عطّار در مصیبتنامهاش از ظالمی حکایت می کند که برای توسعهی کاخ خود از کوخ پیرزنی نمیگذرد و برای راحتی خود خانه ی گلی او را ویران می کند و سر انجام آه مظلوم اثر می گذارد و خداوند او را در کاخش فرو می برد و او را با همهی آرزوهایش در دل خاک مدفون می نماید.
حق تعالی کرد آن شه را هلاک در سرای خود فرو بردش به خاک...
عدل کن در ملک چون فرزانگان تا نگردی سخرهی دیوانگان
(عطار114- 113 :1373 (
و یا سنایی در حدیقه الحقیقه، پاد شاهانی را که از دین و شریعت خارج شدهاند، شیاطینی می داند که بر مسند قدرت تکیه زدهاند :
وین سلاطین که نه از ره دین اند نه سلاطین که آن شیاطیناند
(سنایی،( 338 :1373
شاعرانی چون فردوسی، نظامی، عبید زاکانی، بهار، عشقی، نسیم شمال، دهخدا و.... نیز از این نوع اشعار انتقادی بسیار دارند.
در این میان، صائب تبریزی، هر چند در زندگی خویش در دربار شاهان صفوی در رفاه و آسایش نسبی بوده و حتی لقب ملک الشعرایی را از شاه عباس دوم گرفته، و با سلاطین متعدد برخورد داشته است، اما هر گاه لازم دیده، چه با پند و اندرز و چه با زبان آتشین خود بسیار روشن و با شجاعتی کم نظیر از ستمگری های شاهان بر ضعفا و مستضعفان سخن گفته و خطاب به شاهنشاهان عصر خویش انتقادهایی داشته است. گاهی از ظلم شاهان وگاهی از خشم و انتقامگیری شاه و اطرافیانش از مردم ضعیف نالیده و گاهی هم به شاهان پند داده که نسبت به مردم و به خصوص طبقه ی ضعیف، نیکی کنند، زیرا شاهان هم به مردم نیازمندند و از آنها خواسته که نگذارند کشور رو به بیگانگی آورد و تفرقه پایههای حکومتشان را سست کند.

ظلم شاهان
صائب از ستمگری شاهان بر ضعفا و مستضعفان در عصر خویش به ستوه آمده و خطاب به آنان سروده:
شاهی که بر رعیّت خود می کند ستم مستی بود که می کند از ران خود کباب
(دیوان صائب، ص179 )
او به شاهان هشدار می دهد که تنگگیری دولت بر ملّت نشان زوال حکومت است،
همانطوری که سایهی خورشید در وقت غروب کوتاهتر میشود:
سایه ی خورشید کمتر می شود وقت زوال تنگ گیری به اهل دولت دلیل رفتنست
(همان، ص186 )
او همچنین به شاه یادآور می شود که اسم اعظم بر روی خاتم نشان این است که به هیچ زیر دستی ظلم وستم روا نداریم:
مبند آزار موری نقش در دل که اسم اعظم خاتم همین است
(همان، ص(326
او حتّی اثر ظلم و ستمگری شاهان را در سایر جانداران دیده و از همنوعان خواسته عنان خویش را در دربار شاه از دست ندهند :
ز داغ شاه نظرهاست هر شکاری را مده ز دست درین صیدگه عنان گستاخ
(همان،ص(340 ستمگری شاه که جهان را به ستمکده تبدیل نموده است، او را به شکوه در آورده و این چنین لب به سخن میگشاید:
شکایت از تو ستمگر کجا برم که جهان ز سایه ی سر زلف تو کافرستان است
صائب همچنین در جاهایی، مکافات عمل را یادآور می شود و به شاه متذکر می گردد که:
شوکت شاهی سبک سنگ است در میزان عشق عشق می گیرد به خون کوهکن پرویز را
(همان، ص(90
خون فرهاد محال است که پامال شود که به خون خواهی او بسته کمر هر رگ سنگ
(همان، ص(704 او به شاه ظالم هشدار می دهد که اشک سوختگان وخون بی گناهان و ناله ی دردمندان، برای شما اشک کباب و بادهی ناب و افسانهی شب است :
گریه ی سوختگان اشک کباب است تو را خون این بی گنهان باده ی ناب است تو را
نالهای کز جگر سنگ برون آرد آه از دل همچو شب، افسانه ی خواب است تو را
(همان، ص(107

تذّکر برای احسان و بخشندگی شاهان
صائب بر این باور است که تداوم در احسان و بخشندگی باعث پایداری و دوام حکومت است و این نکته را به شاه عصر خود متذکر می شود:
مکن در مدّ احسان کوتهی تا منصبی داری که باشد باد دستی لنگر آرام منصب را
(همان، ص(89
او از شاهان می خواهد حال و روز تیرهروزان را دریابند و موانع سر راهشان را بردارند و به آنان کمک کنند تا این عمل آنان برایشان سرمایهای با ارزش در جهان باقی شود:
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ تو را شمع مزاری باشد
خس و خاری که ز بهر دگران برداری در دل خاک تو را باغ و بهاری باشد
(همان، ص397 )

صائب بار دیگر دست گیری و کمک به مردم را پشتوانهی مملکت و کلید گشایش مشکلات میداند:

دولت ز دستگیری مردم به پا بود فانوس این چراغ ز دست دعا بود
هرغنچه وا نشد ز نسیمی در این چمن مفتاح قفل جود ز دست گدا بود

(همان، ص(534 او بخشندگی از جانب شاه را تنها، ویژگی انسانهای خاص نمیداند، بلکه به شاه سفارش میکند که همچو باران بر همه ببارد و اجازه ندهد که سائلی از دربار ناراضی و نالان برگردد که نالهی او همچون نهنگی خون آشام است:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید