بخشی از مقاله

طنز اجتماعی صائب
کلیدواژه ها : طنز، انتقاد، نقد انحراف اجتماعی، اعتراض، جامعه شناسی ادبیات، اجتماع عصر صفوی، صائب.
چکیده
نقد و انتقاد معضلات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اخلاقی و ... به ویژه اگر در پدیده هنر ادبیات جلوه کند، بسیار سودمند و تأثیرگذار خواهد بود. طنز، از مقوله هایی است که می تواند شاعر و یا نویسنده را در رسیدن به هدف بزرگ اصلاح معایب، یاری دهد. عموما یک روی دیگر سکه طنز؛ انتقاد، محکوم کردن وجدان انسان ها، تمسخر آنچه نباید باشد، و تحتر نسبت به آنچه در آرزوی آنیم و بزرگ نمایی زشتیها و پلیدیها است. هنرمندی می تواند هر چه بهتر این مسائل را بشکافد، و برای تزكيه و تربیت به دیگران نشان دهد که از اندیشه و تفکری فراتر از انسان های معمولی برخوردار باشد. صائب از شاعران برجسته عصر صفوی است که نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی زمان خودش بی تفاوت نبوده، و با طنز و تعریض، به سرزنش و نکوهش نابسامانی ها و ناملایمات پرداخته است. در این مقاله، به بخشی از مسائل اجتماعی عصر صفوی و فرهنگ مردم آن از دیدگاه طنز آمیز صائب اشاره می شود.
زندگی نامه صائب میرزا محمد علی صائب، فرزند میرزا عبدالرحیم بازرگان معتبر تبریز، برجسته ترین شاعر عصر صفوی در قرن یازدهم هجری است که سبک هندی یا اصفهانی را به کمال رساند.
«زادسالش به درستی دانسته نیست؛ ولی چنان که در قصص الخاقانی آمده است، صائب به سال ۱۰۷۶ق به شصت سالگی رسیده بود». پس باید تولدش پیرامون سال ۰۱۰اق بوده باشد؛ اما در این که در تبریز متولد شده، جای شکی نیست چنان که خود اشاره می کند:
صائب از خاک پاک تبریز است
هست سعدی گر از گل شیراز
(غ ۴۸۲)
در سال ۱۰۱۲ق خانواده اش با هزار خانوار دیگر به فرمان شاه عباس از تبریز به اصفهان کوچ کردند، و در محله عباس آباد سکنی گزیدند. صائب در اصفهان پرورش . یافت، و بنابر شیوه زمان، آنچه را از دانش های ادبی و عقلی و نقلی که بایسته فرهیختگان زمان بود، نزد استادان این شهر و خطاطی را از عم خود شمس الدين تبریزی معروف به «شیرین قلم» آموخت، و در همین روزگار جوانی، به مکه و مشهد سفر کرد. صائب خود می گوید:
الله الحمد که بعد از سفر حج صائب
عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم
(غ ۵۶۳۹)
در عصر صفوی، هندوستان برای ایرانیان جاذبه ای خاص داشت. امپراتوران گورکانی هند و سلاطين محلی دکن، توجه ویژه ای به ادبا، فضلا و هنرمندان ایرانی داشتند. صائب نیز در سال ۱۰۳۴ق راهی سفر هند شد، و چند سال با ظفر خان احسن در کابل به سر برد. صائب در سال ۱۰۴۲ق همراه پدر خود - که به قصد دیدار او به هند آمده بود ، به ایران بازگشت، و در اصفهان مقیم شد.
تاریخ فوت صائب - همون تاریخ ولادتش - مجهول است. محمد قهرمانی سال وفات او را ۱۰۸۷ق حدس زده است. ایشان قطعه زیر را که به خط صائب، در نسخه نویافته ای آمده است، و ماده تاریخ ۱۰۸۶ق را نشان می دهد، دلیلی می داند بر این که صائب تا این سال، در قید حیات بوده است. بعضی حکیم رکنا مسیح کاشی و حکیم شفایی اصفهانی را استاد صائب دانسته اند؛ ولی صائب به این موضوع اشاره ای نکرده است، می توان در این مورد، گفتار خود او را پذیرفت که فرموده است:
تتبع سختي کس نکرده ام هرگز
کسی نکرده به من فن شعر را تلقین
به زور فکر به این طرز دست یافته ام
صدف ز آبله دست بافت در ثمين
(ص ۳۶۲۹)
آثار صائب
مایه شهرت صائب، غزل سرایی او است که حاوی مضمونهای عرفانی، حکمی، اخلاقی و عاشقانه است. صائب از شعرهای فراوان خویش دفترهایی مانند مرآة الجمال مجموعه بیتهایی در وصف پیکر معشوق)، آرایش نگار (بیتهایی حاوی مضمونهایی از آینه و شانه)، می خانه بیت هایی در وصف می و می خانه) و واجب الحفظ (برگزیده مطلع هایی از غزلهایش فراهم آورد.
همچنین از وی بیاضی از اشعار منتخب گذشتگان (از شش صد و نود و یک شاعر ادوار مختلف در دست است. «از کارهای بزرگ میرزا [صائب در فن سخن، یکی این است که کلام قدما و متأخرین را انتخاب کرده، بیاضی مرتب ساخته است که آن، دلیل راه اهل سخن می باشد؛ چه، نظر به مهارت و استادی و نیز سلامتی ذوق، اشعار بلند و نادری در این جا انتخاب شده اند. در میان شعرای عرب، ابوتمام از شعرای معتبر گذشته است که با متنبی او را هم پایه می دانند. او مجموعه ای انتخاب کرده است که به نام حماسه، مشهور و روح فن ادب است. اهل فن می نویسند: کمال شاعری أبوتمام را آنقدری که از این طرز انتخاب می توان معلوم داشت، از خود دیوان او بدان مثابه، معلوم نمی شود. انتخاب میرزا صائب هم همین حکم را دارد. اشعاری که از هر شاعری انتخاب کرده، آن اشعار، چکیده تمام دیوان آن شاعر می باشد»..
این بیاض، نشان دهنده ارتباط عمیق صائب با ادبیات غنی پارسی و انس و هم نشینی با دیوان شعرای گذشته و هم عصر خود است. وی اگرچه تحت تأثير شاعران پیش از خود بوده است؛
از آتشین دمان فغانی کن اقتدا
صائب اگر تتبع دیوان کس کنی
(غ ۶۹۵۱)
زمزمه فكر من وجد سماع آورد
تا غزل مولوی است، سرخط افکار من
(غ ۶۴۶۱)
به فکر صائب از آن می کنند رغبت خلق
که یاد می دهد از طرز حافظ شیراز
(غ ۴۷۶۲)
ولی با درک عمیق از سنت و نوآوری و با نازک خیالی و معنی آفرینی، خلق تصاویر شاعرانه، استفاده هنرمندانه از صنعتها و آرایه های ادبی و هم چنین کاربرد کنایه ها و اصطلاحات عامیانه و محاوره ای، به همراهی استعداد و قریحه شگرف خود توانست سبک خاص و شیوه و طرزی نو بیافریند:
میان اهل سخن امتیاز من صائب
همین بس است که با طرز آشنا شده ام
(غ ۵۷۱۸)
صائب علاوه بر مفاهیم اخلاقی، حکمی و عرفانی، با دید وسیع اجتماعی، انتقادی و جامعه شناسی خود در اشعارش از طنز استفاده کرده است، به گونه ای که اگر چه وی طنزپرداز به معنای اخص کلمه نیست؛ ولی با ظرافت های زبانی، نکته سنجی های دقيق، مضمون آفرینی های زیبا و شگردهای انتقادی، مضامینی طنز آمیز به شعر خود بخشیده است. در این مقاله به بخشی از طنز صائب که در آن، از مردم روزگار، فلک و چرخ کج مدار انتقاد کرده است، اشاره می شود.
نقد اجتماعی
اگر ادبیات را آیینه اجتماع بدانیم، مطالعه آثار ادبی، ما را بر چند و چون مشکلات اجتماعی مردم و جوامع، واقفخواهد ساخت. جامه شناسی ادبیات نیز رسالت مطالعه این ابعاد اجتماعی را بر عهده دارد. یکی از ویژگیهای مهم عصر صفوی، وارد شدن ادبیات در میان کوچه و بازار، و توجه شاعران به فرهنگ مردم است. یکی از وظایف پدیده های هنری - که ادبیات، شکلی از آن است -، انعکاس شرایط اجتماعی و بازتاب واقعیتهای عینی زندگی در جامعه به شمار می رود. صائب نیز که با جامعه عصر خود بیگانه نیست، به خوبی از عهده این وظیفه حساس بر آمده است، به گونه ای که زشتیها و معایب جامعه، با طنزی ظریف همراه با انتقاداتی که غالبا دردناک و نیشدار است، در شعر او جایگاه ویژه ای دارد. صائب در این گونه اشعار، قصد اصلاح و تنبیه داشته، و خشم و اعتراض او از سر کینه و دشمنی و نفرت های شدید نبوده است.
صائب وقتی از آداب و رسوم و ویژگیهای روحی مردم جامعه سخن می گوید، قصدش توهین و اهانت نیست؛ بلکه از افراط و تفریط ها در مسائل فرهنگی و اجتماعی می نالد. صائب هیچگاه به ظاهر و ویژگی های جسمی مردم کاری ندارد، آنچه او را متحیر و مات می کند، ویژگی های روانی ای همچون حرص، غرور، جهل و ناباوری است. او قصد تخریب شخصیت مردم جامعه را ندارد؛ بلکه با کلام و زبانی پاک، یکی از وظایفش را بیدار کردن و به خود آوردن مردم می داند. او برای اینک بتواند مقصود خود را هرچه بهتر بیان کنند، با دیدی طنز آمیز به موضوع نگاه می کند، چنانکه پرداختن به ویژگی های مردم جامعه، از بهترین طنزهای واقعی، اصلاحگرانه و در عین حال، زیرکانه صائب به شمار می آید که از نظر جامعه شناسی نیز اهمیت فراوانی دارد.
صائب، شاعری مردمی است او در زمان خود، مورد احترام بوده است، با مردم، نشست و برخاست داشته، و همراه با آنان زندگی کرده است؛ نه این که مردم گریز باشد، و بخواهد از آنها بگوید، و همین، لطف سخن او است؛ چراکه او آن چه را می بیند می سراید؛ نه آنچه از دیگران شنیده است را. وی کاملا با اوضاع عصر خود آشنا است. وی پلیدیها را می بیند، متحیر و ناراحت می شود، تاب نمی آورد، انتقاد می کند، و با هنر شاعری اش و با شگرد طنز و تعریض، آنچه نباید باشد را گوشزد میکند.
طنز صائب نسبت به مردم جامعه، طنز تلخ و گزنده، و از قاه قاه و خنده های شادمانه به دور است، و در واقع، تبسمی گریه آور بر لبان می نشاند. «مبنای طنز بر شوخی و خنده است؛ اما این، خنده شوخی و شادمانی نیست؛ خنده ای است تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش و سرکوفت و کمابیش زننده و نیش دار که با ایجاد ترس و بیم، خطاکاران را به خطای خود متوجه می سازد، و معایب و نواقصی را که در حیات اجتماعی پدید آمده است بر طرف می کند، و به عبارت دیگر، اشاره و تنبیه اجتماعی است که عزلت و غفلت را مجازات می کند، و هدف آن، اصلاح و تزکیه است، نه دم و قدح و مردم آزاری. این نوع خنده، خنده علاقه و دلسوزی است، ناراحت می کند؛ اما ممنون می سازد، و کسانی را که معروض آن هستند، به اندیشه و تفکر وامی دارد. در مقام تشبیه می توان گفت: قلم طنزنویس، کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی، با همه تیزی و برندگی اش، جانکاه و موذی و کشنده نیست؛ بلکه آرام بخش و سلامت آور است، زخم های نهانی را می شکافد و می برد، و چرک و ریم و پلیدی ها را بیرون می ریزد عفونت را می زداید و بیمار را بهبود می بخشد. گاهی خنده و شوخی گذران و خفیف، زاییده نقص ها و اشتباهات کوچک و بی اهمیت است، و زمانی تلخ و زهرآگین و ناشی از عیوب و مفاسد و گمراهیهایی که مقام اخلاقی طبیعت بشریت را تنژل میدهند. پس هرچه مخالفت نویسنده و بغض و کینه او نسبت به حوادث زندگی، شدید تر و قوی تر باشد، به همان نسبت، طنز، کاری تر و دردناک تر می شود، و از شوخی و خنده ساده و سبک، به مرتبه اعلای آن که همان طنز واقعی باشد، نزدیک می گردد»..
در مجموع، صائب با طنز خود می خواهد خواننده یا شنونده را به خود جلب کند، زشتی ها را یکی یکی به او نشان دهد، و نقاط ضعف را به او یادآوری کند تا از وضع موجود خسته شود، و آنگاه شوق کمال و خودجویی و آگاهی را در او برانگیزد، و اندیشه یک زندگی روشن و انسانی را جانشین رذالت و پستی همه مظاهر اهریمنی و جاهلانه کنند.
طنز صائب نسبت به مردم جامعه، با همین هدف شكل گرفته است. طنزهای صائب در این زمینه را می توان این گونه طبقه بندی کرد:
۱. طنز و انتقاد نسبت به عادت ها و مرام های ناپسند.
یکی از عادت های ناپسند مردم این است که چشم دیدن شادی های دیگران را ندارند، و اگر کسی به نان و نوایی برسد، با حیرت و بدبینی و گاهی حسادت به او نگاه می کنند:
چو ماه عید به انگشت می نمایندش
اگر به خنده لبی در جهان گشاده شود
(غ ۳۹۸۳)
سطحی نگری و ندید بدید بودن و توجه به مسائل بی اساس که جزیی از وجود مردم شده، از چشم تیزبین صائب مخفی نمانده است؛ ابیات زیر از این ویژگی ها حکایت میکند
مینمایند به انگشت چون ماه عیدش
قسمت هرکه ز گردون لب نان می گردد
(غ ۳۲۸۶)
انگشت نما بود ز نادیدگی خلق
هرکس چو مه نو لب نانی ز جهان داشت
(غ 2197)
گر به دست افتد چو ماه نو لبنانی مرا
خلق از انگشت اشارت تیربارانم کنند
(غ ۲۵۹۸)
مردم عصر صائب با شورچشمی خود، بی برکتی می آورند؛ علاوه بر این، آن قدر گرسنه و چشم حریص اند که شب قدر، خود را در ماه مبارک رمضان مخفی کرده است تا از شر آنها در امان بماند:
برکت می رود از هرچه به آن چشم رسید
زینهار از نظر خلق نهان كن خود را
میخورندت به نظر، گرسنه چشمان جهان
چون شب قدر نهان در رمضان کن خود را
(غ ۵۰۴)
اگر کسی فقط دو هفته از عمرش را هم به خوشی سپری کند، از چشم شور مردم جاهل در امان نیست، مانند ماه شب چهارده (دو هفته) که پس از مدتی هلالی نحیف و نزار می شود:
به چشم شور کنندش چو ماه دنبه گداز
دو هفته هرکه ز ایام می شود فربه
(غ ۶۶۲۱)
حتی کسی که با گدایی چیزی به دست می آورد، مانند هلال ماه که با گدایی نور خورشید، کامل می شود، از دست مردم کوتاه بین، آسایش ندارد
می خورندش مردم کوتاه بين أخر به چشم
هرکه چون مه فربه از نور گدایی می شود
(غ ۲۷۳۳)
صائب به هر کس بیماری و مشکل خود را می گوید، خود را به نشنیدن و نفهمی می زند:
سنگین کند ز گوش گران، بار درد من
صائب به هرکه درد خود اظهار می کنم
(۵۸۴۲غ )
از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر
که گیرد گوش خود با هرکه درد خویش می گویم
(غ 5615 )
در روز نیاز مندی، از لطف و همدلی دوستان خبری نیست:
معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
(غ ۹۲۰)
مردم روزگار فقط به فکر خویش اند:
هرکه را دیدیم در عالم گرفتار خود است
کار حق بر طاق نسیان مانده در کار خود است
کیست از دوش کسی باری تواند بر گرفت
گر همه عیسی است در فکر خر و بار خود است
(غ ۹۶۵)
از دیگر عادتهای ناپسند، فضولی و دخالت در کار دیگران است
از سفر با خود رهاوردی که آرد میهمان
بهتر از ترک فضولی نیست صاحب خانه را
(غ ۲۲۵)
٢. انتقاد از فرهنگ و آداب و رسوم افراطی و نادرست:
یکی از آداب و رسوم عصر صفوی که ریشه در فرهنگ مردم دارد، دید و بازدیدهای عید و احوال پرسیهای رسمی و تعارفهای معمول بوده است. «ایرانیان عادت دارند که در تمام عیدهای رسمی، به دید و بازدید یکدیگر بروند، و عید را به یکدیگر تبریک می گویند. بزرگ تران در خانه می مانند تا منتظر دیدار کسانی شوند که از آنها کوچک ترند، و سپس سوار می شوند اسب تا برای بازدید به خانه آنها بروند، درباریان این دیدارها را در همه سال ادامه می دهند، و به خانه بزرگان والامقام می روند، و آن قدر در ایوان با تالار می مانند تا آنها از اندرونی که جایگاه زنان آنها است بیرون آیند؛ وقتی این بزرگان به تالار داخل می شوند، برای سلام به گروهی که منتظرند، دست بر شکم می گذارند، و کرنشی می کنند. پس از تعارفاتی چند، در ملازمت کسانی که به دیدار آمده اند، سوار اسب می شوند و آنها را تا خانه شاه، همراهی می کنند، تا به مساعدت و لطف آنها، مورد مرحمت شاه قرار گیرند».
صائب از این گونه آداب و رسوم، اظهار ملال و انتقاد میکند
درد بر من ناگوار از پرسش ارباب شد
تلخ بر من عید را رسم مبارک باد کرد
(غ ۲۳۵۴)
کم بلایی نیست صائب پرسش ارباب رسم
چشم زخم عید ما دايم مبارک باد بود
(غ ۲۶۱۷)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید