بخشی از مقاله
چکیده
دگرگونی یعنی تغییر صورت و شکل در جهت تکامل بیشتر و سیمای معشوق که در اشعار فارسی بیشترین تغییر را داشته است. در اشعار فارسیمعشوق معمولاًچهره ای مبهم و کلّی داشته است و از دوره ای به دوره دیگر و از سبکی به سبک دیگر دچار تغییر و دگرگونی شده استگاهی. انسان بوده و مخصوصاً جنس مونّث و زن منظور شاعران بوده و گاهی سیمایی آسمانی و روحانی داشته و متعالی بوده و قابل پرستش و گاهی زمینی و خاکی و غیر روحانی و غیر متعالیامّا. در طول تاریخ ادبیّات فارسی و بویژه در شعر فارسی این سیما و چهره - سیمای معشوق - بنا به اقتضای زمانش تغییر شکل داده است.
گاهی معشوق مظهر ناز بود و عاشق مظهر نیاز و زمانی هم عاشق مظهر ناز بوده و معشوق مظهر نیازامّا. آنچه مسلم است سیمای معشوق همیشه ایّام یک مفهوم مطلق نداشته است به طوریکه در دوره اوّل شعر فارسی معشوق چهره ای زمینی داشته و اسباب عیش و کامجویی و کامیابی مردان.در دوره دوّم شعر فارسی، معشوق از زمین به آسمان نقل مکان می کند و برای عاشق دست نیافتنی می شود و چهره ای آسمانی و روحانی به خود می گیرد و عاشق همیشه از اینکه دستش به معشوق نرسیده در شعر هایش نالیده استدر.دوره مکتب وقوع دوباره سیمایی زمینی یافته امّا این بار نه زن که مرد مدّ نظر عاشقان است. بعد دوباره در سبک هندی چهره ای نمادین و غیر قابل دسترس پیدا می کند امّا باز هم در دوره بازگشت؛ معشوق دوباره چهره ای زمینی به خود می گیرد امّا در حالت کلّی نه مظهر نیاز یا مظهر ناز بلکه یک انسان است تا اسباب عیش و کامجویی مردان امّ.آنچه مشخّص است این می تواند باشد که سیمای معشوق همیشه دچار دگرگونی و تغییر بوده است.
کلیدواژهها: عاشق، معشوق، عشق، وحشی بافقی، صائب تبریزی، ایرج میرزا
1مقدّمه-
عاشق و معشوق و درحالت کلّی عشق در شعر فارسی از پرکاربردترین واژه ها و عمیق ترین معانی است که از دیرباز موردتوجّه شاعران و سخنوران و ادیبان قرارگرفته و انگیزه خلق شاهکارهای هنری و ادبی است. سیمای معشوق در شعر فارسی، رنگ و بوی و ویژگی های خود را مرهون محیط شاعر و پایگاه اقتصادی و طبقاتی اوست رابطه شاعر با معشوق زمینی یا آسمانی و شخصیّتی و برخورداری یا محرومیّت وی از برخی جهات و جنبه ها در طول زندگیش از عواملی هستند که در چگونگی زایش معنا در اندیشه ی شاعر موثّرند .رایج ترین عنصر شعر عاشقانه و درحقیقت محور و مدار شعرکه پیوسته کانون توجّه شاعران بوده ،معشوق است.
این نکته را به آسانی می توان دریافت که در سراسر حیات شعر ،معشوق ،شخص یا پدیده یا موجودی با ویژگی های ثابت و حتّی کاملاً معیّن و مشخّص نبوده است و در ادوار مختلف ادبی آنچه به عنوان معشوق مورد نظر عاطفی شاعران بوده متناسب با عوامل سیاسی، اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی و میزان و کیفیّت تأثیر این عوامل در زندگی و شخصیّت شاعران، دستخوش تغییر شده و سیما و صفات معشوق شعر فارسی همواره در معرض دگرگونی و تغییر قرار گرفته است.مکتب وقوعز ااوائل قرن دهم وارد ادبیّات شد. اساس این مکتب عبارت است از شرح و بیان ساده حوادث عاطفی که در زندگی شاعر رخ می دهد و اتّفاق می افتد و شاعر حقایق زندگی خود را دقیقاً به تصویر می کشدمکتب. وقوع حدّ وسط بین سبک عراقی و سبک هندی است. وحشی بافقی از شاعران صاحب نام مکتب وقوع محسوب میشود.
در سبک هندی که شاعر توانمندی مثل صائب تبریزی در رأس این سبک می درخشد مضامین و مفاهیم بسیار ظریف از لحاظ معنایی و ادبی و تشبیهات بسیار عمیق به چشم میخورددر. ادامه این سیر تحوّل و در دوران بازگشت به این دلیل که شاعران وسخن پردازان پارسی گوی دیگر بار به سبک خراسانی و عراقی روی میآوردند، سیمای معشوقهم از معشوق سنّتی سبک خراسانی و عراقی الگوبرداری می شود. بعدز ا دوره بازگشت و در عصر مشروطیّت، معشوق تازه ای را در شعر فارسی می توان حاضر و جلوهگر دیددر. دوره معاصر در شعری که متأثّر از شعرسنّتی است شاعران در ترسیم سیمای معشوق باز هم تحت تأثیر معشوق های ادوار پیشین شعر فارسی هستندبه. طور کلّی عشق در دوره معاصر و روابط عاشق و معشوق در جریان غیر سنّتی شعر معاصر از عشق مازوخیستی و داوطلبانه دور شده است و به صورت یک پدیده طبیعی انسانی و برخاسته از فطرت و نیاز طبیعی انسانی در آمده است.
-2سبک خراسانی
در ائلاو قرن سوّم،شعرای فارسی گوی مانند ابوالعبّاس مروزی و حنظله بادغیسی در خراسان و سیستان پیدا شدند و با آن که در قرن مزبور بخارا و نیشابور موطن رجال عرب زبان بوده و وزرا هم به شعر و نثر عربی اقبالی ویژه داشتند معذالک به سبب دور بودن از حوزه تسلّط عرب و میل پادشاهان خراسان، دوستی شعر فارسی در ملوک و امرا چنان قوّت گرفته بود که در عرض یک و نیم قرن صدها شاعر و نویسنده فارسی در ماورالنّهر و نیشابور به وجودآمدند.بر اثر جنگ ها و فتوحات سامانیان و غزنویان در بلاد ترکستان و نیز به علّت کوچاندن و مهاجرت بسیاری از مردم آن سامان به داخل ایران، رفته رفته ایرانیان با ترکان که مردمی صاحب جمال و زیبا بودند تماس حاصل کردند.
اینان که مردمی شجاع و جنگی بوده اند اغلب به کار نظامی گری اشتغال داشتندو یا در خانه های بزرگان و محتشمان به خدمت گزاری مشغول می شدند، اسیران و زرخریدانی نیز از آنان در خدمت صدارت و امرا و صاحب قدرتان در می آمدند. »دیری نگذشت که که آوازه هنر و جمال ایشان همه جا پخش شد و شهرها را در ولوله و آشوب فرو برد؛ همه جا ذکر جمال و رعنایی ترکان نو خط و شاهدان شهر آشوب می رفت، هر جا دلی بود در دام زلفی اسیر و هر جا سری بود در کمند گیسوئی گرفتار بود، جان آرزومندان و مشتاقان در هوای شمسهخوبان تراز و آفتاب ترکستان و بتان فرخار و بنفشه زلفان خلّخ و یغما در پرواز بود. عنصری در وصف شاهد جنگی میگوید:
»رامش افزایی کند، وقتی که در مجلس بود لشکر آرایی کند ، وقتی که در میدان بود«
معشوق فرخی به سفر می رود و شاعر در فراق معشوق لشکر ی خویش می نالد:
»لشکر برفت و آن بت لشکر شکن برفت یا رب مباد کس که دهد دل به لشکری«
معزّی در وصف شان می گوید:
»در رزم به جز تیغ زدن رای نبینند در بزم به جز دل ستدن کار ندارند«
شعرا صریحاً در اشعار خود از معاشقه و مغازله با بندگان سیمین بر و بیجاده لب سخن می گفتند و بدون پروا و شرم، اشعار خود را در محافل و مجالس رسمی و در حضور سلاطین و امرا و قضات و صدور می خواندند. نظر به رابطه بندگی و خواجگی که بین معشوقان وعاشقان بر قرار بود و احتشام و نفوذ و قدرتی که خواجگان داشتند و فراوانی مکنت و ثروت و نیز به علّت غلبه روح حماسی، عاشقان عموماً بر معشوقان خود مسلّط و کم و بیش در آرمان و آرزوهای خویش کامیاب بودند - «مؤتمن،1371،صص. - 252-250
-1-2معشوق زمینی
برخورداری شاعران در نخستین دوره های پیدایش شعر فارسی و از جمله در بخش اعظمی از دوره استیلا سبک خراسانی و ترکستانی،از پشتیبانی و حمایت دربار امرا و حاکمان وقت که اتّفاقاً شعر دوست هم بودند و شاعر نواز و بهره و منفعتی که شعرای این دوره از خوان گستره حاکمان بخشنده و سخی می بردند، پایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان را مستحکم میکرد و شعرا نیز از خیلی از نعمات و موهبتهای زندگی مادّی و دنیوی مثل برخورداری از وجود زن بهره ها می بردند که نسبت به معشوق و به ویژه جنس مخالف، عطش و التهابی را که در شعر فارسی بویژه غزلهای دورههای بعد دیده میشود را نداشتندوحتّی گاهی دیده میشود که برعکس، جنس مخالف عاشقانه رفتار می کند و شاعر را بر پایگاه ناز می نشاند و سوز و التهاب و نا آرامی را بر زبانش جاری می سازد. در حقیقت در شروع دوران آغازین شعر فارسی، عاشق و معشوق جایشان تعویض شده بود. در این دوره ها شعرا که اغلب از جنس مرد هستند به جای اینکه عاشق و مطیع معشوق باشند بر معشوقهای خود حاکم بودند و بر آنها تملّک داشتند و در اصل صاحب تمام و کمال معشوق محسوب می شدند به عبارت دیگر معشوق آنها بودند.
2-2معشوق- مونّث
جنس مخالفهب طور سنّتی، محور و کانون شعر فارسی بویژه غزل در همه زبانها و فرهنگها محسوب می شود. به عبارت دیگر شعرا همه چیزها قابل ستایش و دوست داشتنی و خوشایند را معمولاً با صفات و ویژگی های زنانه از قبیل ظرافت، لطافت، دلنشین و دلخواه توصیف می کنند و به آنها عشق می ورزندحتّی. مفاهیمی که حالات عاطفی از قبیل تنهایی، دلتنگی و نگرانی و سایر احساسات لطیف را شامل می شوددر، اکثر مواقع همنشین جنس مؤنّثمعرّفی می نماید.در همه فرهنگها و ادیان، زن و مرد مکمّل و متمّم هم هستند و اگر در برخی مواقع خلاف این رخ داده و مجالیرایب بروز و ظهور نیافته علّتش به رفتار وفرهنگ و عرف جامعه گره خورده است که نشانگر بسته بودن جامعه می باشد.
3-2معشوق- مذکّر
رقیب و همراه معشوق مؤنّث، در دوره غزنوی و ادوار بعد تا قرن هفتم،معشوق مذکّر و هم جنس است. چون شعر فردگرای دوره آغازین شعر فارسی عمل گراست و شعر دوره عراقی ذهنگرابا. توجّه به شرایط سیاسی واجتماعی حاکم در دوره اوّل فارسی، قرار گرفتنمعشوق مذکّر در کنار جنس مخالف و راه یابی آن به شعر فارسیکاملاً طبیعی به نظر میرسد. همانطور که رخت بر بستنش در دوره بعد یعنی استیلای سبک و دوره عراقیکاملاً طبیعی به نظر میرسد هر چند این امر مطلق نبوده است.
-3 سبک عراقی
پس از حمله مغول و تخریب خراسان و کشتار عظیم مردمان آن دیار و فرار گروه معدودی از فضلا و شعرا و نویسندگان آن دیار به اصفهان و شیراز و بغداد، دوره شعر و شاعری از خراسان رخت بر بست و به عراق منتقل گردید. زیرا شعر و شاعری در محیط دارا و صاحب تمدّن و ثروت و مکنت رشد می کند و چون مغولان در محدوده جغرافیایی خراسان همه تمدّن را تخریب کردند و نه مدنیّتی باقی ماند و نه ثروتی حفظ شد، صنعت شعر و شاعری هم به تبع آن باقی نماند و به حکم سالم ماندن اصفهان و فارس و عراق از قتل و تجاوز مغول، دوره سخنگویی به سخن گویان و سخن سرایان آن دیار افتاد و در این دوره به موازات این حوادث، زبان عربی هم دامنه نفوذش را بسط می داد و بدین ترتیب بود که سبک عراقی شکل گرفت.
دگرگونی و تغییر سیمای معشوق در این دوره به دگرگونی مفهوم و کیفیّت عشق نیز ارتباط دارد. در این دوره عشق به خاطر عشق ستوده می شود و مورد تحسین واقع می شودهمچنین. کسی از معشوق انتظار لذّت و تمتّع ندارد. معشوق بزرگتر و والاتر از آن است که شاعر خود را و یا تنها خودش را قابل و مستحق و شایسته عشق ورزی به او بداند . اگر جهانی هم به او عشق بورزند، رشک او بر انگیخته نمی شود و حسّ حسادت به وی دست نمی دهد زیرا این امر را لازمه حسن و کمال او می داند. عشق در این دوره ، دیگر در بند نقش و صورت نیست و لذا معشوق نیز نمی تواند و نمی خواهد مقیّد به وجود محسوس و محدود باشد. این عشق، عشقی است به وجود معبود و معشوق ازلی که پرتو جمالش از ازلیّت تا ابدیّت گسترده است و جز نیکی و خیر از او متصوّر نیست.
-1-3معشوق خیالی
معشوق شعر فارسی بویژه غزل در طیّ دو قرنی که دوره استیلای سبک معروف به عراقی به شمار می رود یعنی قرن های هفتم و هشتم،به تبع بی ارزشی انسان و خدشه دار شدن حیثیّت او پس از حمله قوم مغولان به ایران و قتل و غارت و تخریب و تجاوز بسیار، به طرف آسمان پر می کشد و از زمین دل می کند. در حقیقت شعرا و سخن پردازان و سخن سرایان و ادیبان این دوره، در جستجوی معشوقی معتبر تر و ارجمندتر و با حیثیّت تر از معشوق زمینی هستند و معشوقی با این خصوصیّات را می جویند و آن را در خیال خود پیدا می کنند و به این خاطر است که معشوق شعر فارسی در این دوره در آسمان ذهن و اندیشه ی شاعر به سر می برد و چندان دست یافتنی نیست ».معشوق و معبود و مرکز اندیشه ی عاشقانه ی عارفان و سوز و گداز آنان ذات یگانه خداوند و وحدت وجود کامل و جامع اوست که مصدر و مبدأ ازلی و منشأ کلّ وجود است. در راه این عشق، هر موجودی، وقتی کامل می شود که از رذایل و تعلّقات این جهان فانی فارغ گردد و حتّی خود را نیز در میان نبیند و با رسیدن به فنای کامل به وجود کلّ و مبدأ بپیوندد و به بقای جاوید دست یابد. اندیشه وحدت وجود را میتوان مایه اصلی اشعارعارفانه دانست.در این گونه غزلیّات، عالم کثرت، جز واحد، چیزی نیست و این واحد که منشأ و مبدأ جهان هستی و موجودات است، ازلی و ابدی و جامع و