بخشی از مقاله
چکیده
در متون مختلف اسلامی، شخصیت »یوسف « - ع - به عنوان پیامبري خاص با رفتاري ویژه، بازتابی فراوان یافته است. در خلال آثار ادبی منظوم و منثور فارسی نیز حضرت »یوسف« به دلیل حضوري پر رنگ و اثرگذار در داستان قرآن و اشارة شاعران و نویسندگان به این موضوع، همواره نقشی نمایان و برجسته داشته است.
به طور کلی، میتوان بازتاب حضور حضرت یوسف در ادبیات فارسی را از دو منظر مورد بررسی و مطالعه قرار داد: یک وجه، برگرفته از نقشی است که شخصیت یوسف به عنوان اسطورهاي مذهبی به عهده دارد که با ابعاد مختلف اجتماعی موافق است و وجه دیگر مربوط به مخالفخوانیهایی است که در اشعار شاعران نسبت به این پیامبر ارائه شده و در این نگاه نو، شخصیت یوسف برخلاف انتظار جمعیمعرّ،فی میس شود.
در این مقاله میزان و چگونگی حضور شخصیت حضرت یوسف - ع - در دیوان صائب بررسی شده است. به علاوه مخالفخوانی هاي مرتبط با این شخصیت بزرگ دینی نیز ارائه می شود.
مقدمه
در میان آثار مکتوب، نخستین منبع در تأیید حضور یوسف - ع - منابع دینی است. این منابع، شامل کتاب مقدس، احادیث و اخبار میشود. از دیگر عرصههاي این حضور، ادبیات است. در متون ادبی از عناصر و ابعاد داستان حضرت یوسف، برداشتهاي مختلف عرفانه، عاشقانه، اخلاقی، اسلامی و.. شده است. از سوي دیگر، ابعاد حضور یوسف - ع - جزو دستمایههاي هنرنمایی شاعران در خلق زیباییهاي ادبی همچون تشبیهات، استعارات و ... گردیده است. به طور کلی، میتوان حضور یوسف - ع - را در پهنه گسترده متون ادب فارسی به دو بخش تقسیم نمود: آنچه موافق با داستان دینی است - که این بخش، ریشه در تفاسیر و متون عرفانی دارد- و آنچه مخالف با تعاریف شرعی و عرف است.
از آنجا که بررسی زوایاي مختلف حضور »یوسف« در متون فارسی، مجالی گسترده میطلبد و در این تحقیق برآنیم تا نقش این پیامبر و چگونگی حضورش را در اشعار صائب تبریزي بررسی کنیم، این عمل به نوعی بررسی تلمیح به یوسف پیامبر نیز محسوب میشود. »منظور از تلمیح آن است که شاعر در خلال شعر خویش، به داستان، شعر یا مثلی اشارت کند و به گونه رمز و نشانهاي آن را بیاورد
میرزا محمدعلی فرزند میرزا عبدالرحیم بازرگان تبریزي متخلص به صائب و معروف به میرزا صائب، شاعر قرن یازدهم در تبریز به دنیا آمدح صائب شاعري صاحبسبک و روشنبین است. نگاه نخست به دیوان مؤیاود این مطلب است که »صاحبنظران به طور کلی بر این باورند که ادبیات بر دو اصل استوار است. اصل اول، اصالت موضوع، یعنی تازه بودن مطلب و یا داشتن نگرشی نو و اصل دوم، تناسب قالب با محتوا که همان هارمونی محتوا با سبک نگارش و موضوع است. که صائب به هر دو اصل توجهی ویژه داشته است.
»آنان که دیوان اشعار صائب تبریزي را بدقت مطالعه و بررسی کردهاند؛ میپذیرند که صائب همچنانکه از نظر معنی در باریکاندیشی و ایجاد مضمونهاي بکر و تازه، در ادب پهناور زبان فارسی یکهتاز میدان است، از حیث لفظ و اصطلاح و تعبیر نیز مبتکر قدرتمندي است که نظیرش در میان سخنسرایان فارسیگو کمتر پیدا میشود.
در میان اشعار صائب، مخالفخوانیهاي بیشماري دیده میشود. منظور از مخالفخوانی یا آشنایی زدایی، شکستن حصار هنجارهاي پیشین در تلمیحپردازي ادبی یا سنت ادبی است. این نظریه نخستین بار توسط صورتگراي معروف ویکتور شکلوفسکی مطرح شد. او معتقد بود که کارکرد اصلی ادبیات، آشناییس زدایی است. این نویسنده میگوید: »فرمالیستها در پاسخ به این پرسش که وظیفه ادبیات چیست؟ نظریه »آشنایی زدایی را« مطرح کردند. اصولاً فرمالیستها زبان شعر را به صورت زبانی خاصی تجزیه و تحلیل میس کردند که آشناییزدایی زبان عادي و معمول و روزمره از ویژگیهاي اصلی آن است.
نویسندة کتاب ساختار و تأویل متن نیز در این باره می گوید: »عادتشکنی و ضدیت با قوانین هنري از نظر فرمالیستها گوهر اصلی و پایدار هنر است. درك اثر هنري، نیز جز به یاري آنچه یاکوبسن »نظمشکنی نظم« خوانده است، امکان ندارد. مفهومی که گامی است به سوي روش شالودهشکنی متن.
تري ایگلتون نیز با تمثیلی مناسب میگوید: »گاهی یادداشتی از دوستی را میخوانیم بدون آنکه به ساختار روایتی آن توجهی داشته باشیم، اما اگرداستان، قطع و دوباره آغاز شود و یا مرتباً از یک سطح روایتی به سطحی دیگر تغییر یابد و نقطه اوج آن به تأخیر افتد تا ما را در حالت تعلیق باقی گذارد، همراه با جلب توجه بیشتر ما نسبت به داستان، آگاهی جدیدي از چگونگی ساخته شدن آن به دست میآوریم.
»بنابراین هرچه ذهن دیرتر به مفهوم، دست یابد و براي رسیدن به آن تلاش بکند به آگاهی بیشتر و جدیدتري میرسد و از یافته جدید خود لذت میبرد زیرا تازه آن را کشف کرده است و تاکنون نسبت به آن ناآشنا بوده است. ویلیام امپسون صاحب کتاب هفت نوع ابهام میگوید که: هنر، مشکل میکند و فهم همین دشواري و مکث بر آن است که منشأ التذاذ هنري و تجربه زیباشناختی است. پس با مخالفخوانی - آشناییزدایی - است که میتوان به بازشناسی جدیدي دست یافت و صائب این کار را کرده است.
پس مخالف خوانی هر تلاش و کوشش هنري است که بخواهد رنگ تکرار و عادت را از اثر ادبی و خواننده آن بزداید و فرایند ادراك حسی را افزایش دهد. در میان آثار گذشتگان از این هنر سخنی نرفته است. در کتب بلاغت قدیم، تنها از صنعتی به نام »تغایر« نام برده و آن را دو قسم دانستهاند: »تحسین ما لایستقبح« و »تقبیح ما لایستحسن« که مخالف خوانی در این مقال میگنجد.
با این وجود، گروهی با نوع عملکرد صائب در چگونگی خلق مضامین، مخالف هستند. دکتر ذبیحاالله صفا در بیان این مساله میگوید: »از زمانی که نوبت سخن به بنیانگذاران شیوه جدید در نیمه دوم سده دوازدهم رسید، به جاي آنکه مبالغهکاران یا ناتوانانِ عهد صفوي را نشانه ملامت کنند، به تواناترین آنها یعنی صائب تاختند و همه تقصیرها را بر عهده او نهادند و بعضی از بیتهاي او را که قابل عیبگیري بود، بهانه تخطئه وي ساختند. حال آنکه به واقع صائب در غزل تواناست و با آنکه بسیار گفته، کمتر سخن قابل ایراد دارد