بخشی از مقاله

صلح گرايي و خشونت زدايي در اسلام و مقايسه با دين هاي يهود و مسيح .
چکيده :
با عنايت به خاتميت و جاودانگي دين اسلام و تلاش مغرضانه ي دشمنان آن بـراي ضـربه زدن و انتساب خشونت گرائي به پيامبر اعظم (ص ) و دين وي ، اين سئوال مطرح مي شـود کـه رفتار پيامبر اکرم و مسلمين در خصوص بسط دين خود و مقابله با دشمنان و مخالفـان چگونـه بوده است ؟
در اين مقاله با ارائه دلايل ومستندات از جمله آيـات قرآنـي و سـيره پيـامبر (ص ) و ائمـه اطهار (ع ) انتساب خشونت گرائي به دين اسلام مورد بررسي و نقـد قـرار گرفتـه اسـت .روش پيامبر اعظم (ص ) در تمام مراحل دعوت ، بر برهان ، حکمت ، منطق و صلح استوار بوده است .
مروري بر تاريخ يهوديان ومسيحيان نشان مي دهد که کارنامه آنهـا بـسيار تاريـک و همـراه بـا جنگ و خونريزي بوده است ؛
اين درحالي است که در متن نامه هاي ارسالي پيامبر (ص ) به سلاطين و پيمان هاي منعقـد شده با گروه هاي مختلف ، پيامبر همواره از نصيحت و نرمش استفاده نمـوده انـد و بـا اسـراي جنگي با روح مدارا و مسالمت جويانه رفتار کرده اند . نيز اصول سياست خـارجي و تعهـدات بين المللي کشور هاي اسلامي که بر گرفتـه از روش و مـنش پيـامبر اسـلام اسـت ، هـم گـواه صادقي است بر اين که آنچه برخي خاورشناسان و مغرضان در خـصوص خـشونت در اسـلام بيان مي کنند ، خطاست .
واژگان کليدي :
اسلام ، پيامبر(ص ) جنگ ، صلح ، قرآن ، خشونت گرائي ، يهود ، مسيحيت

طرح مسأله :
اسلام در تمام شئون مادي و معنوي رعايت اخلاق را به طور کامل لازم ميداند حتي در ميدان نبرد و جنگ که همه از آن ، زدن و بستن و انتقام و غلبه بر رقيب را ميفهمند. ولي اسلام نکات ظريف و دقيقي خاطنشان کرده و بدان وسيله حقيقت جنگ را از آن قيافه هولناک خود بيرون برده و ميدان جنگ را به صحنه فضيلت تبديل نموده است ، جنگ يکي از خطرناکترين لحظات زندگي آدمي است و در نظر غير مسلمين غير از زدن و کشتن و خون ريزي و غلبه بر حريف و نابودي مفهومي ندارد.
اما در اسلام اين چنين نيست بلکه جنگ در اسلام به معناي مبارزه با فساد و پليدي و ريشه کن کردن ستم و سرکوبي ستمگران و زنده ساختن حق و عدالت و آزادي است .
و در غير اين موارد حرب و جنگ عنوان نشده و در فقه و حديث ما با بي به نام (باب الحرب و القتال ) نداريم ، بلکه آن چه هست جهاد في سبيل الله است يعني کوشش و پيکار براي خدا و در راه او.
اسلام در عين اين که جنگ را به عنوان آخرين علاج تجويز کرده ، بنا داشته ميدان جنگ را به عنوان مکتب اخلاقي خود معرفي کند و اين نکته با مطالعه دقيق احکام جهاد و روش پيامبر اسلام در جنگ ها به روشني ديده ميشود. اسلام خواسته در کشمکش مرگبار جنگ که با دشمن جز جلادي و بيرحمي، از طرف خود انتظار ندارد، مسلمانان چنان بزرگواري و عطوفت از خود نشان دهند که دشمن با مشاهده اين از ته دل آن ها را تحسين کرده نسبت به هدف و مکتب و مذهب تغيير عقيده دهد و در حقيقت بايد گفت اسلام جنگ را براي صلح و آشتي خواسته و سر و سامان دادن به بيسامانيها و جايگزين کردن فضائل اخلاقي به جاي رذايل قرار داده است .
در زماني که پيامبر اکرم مبعوث شد، سرزمين عربستان و ديگر جوامع گرفتار جنگ و خونريزي و چپاول و غارت بوده و اين اعمال به عنوان کاري عادي و پسنديده محسوب ميشد. تا اين که خداي متعال براي تعديل و از بين بردن اين خصلت ها، آخرين مأمور الهي محمد بن عبدالله (ص ) را فرستاد تا برنامه صلح و اصلاح و آشتي را صلح گرايي و خشونت زدايي در اسلام و مقايسه با دين هاي يهود و مسيح . تا مرز برادري طرح و اجرا نمايد. چون يکي از وظايف رسول خدا به عنوان پيام آور رحمت و مسالمت در ميان مردم جهان بود.
تاريخ شاهد است که شخصيت رسول اکرم (ص ) غنيترين و کامل ترين شخصيت است و امتيازاتي را که خداي متعال به او داده و دوست و دشمن تصديق کرده اند، فکر اساسي ذات مبارکش را متجلي ميدارد و همه تصديق کرده اند که در جهت بندگي خدا عاليترين درجات اخلاص بود و حتي در خطرناکترين لحظه هاي زندگي از رعايت کمال ملايمت و نجابت و عفو و اغماض و محبت و عاطفه نسبت به عنودترين دشمنان خودداري نميفرمود و در همه حال حد اعلاي مکرمت و نبوت و حلم و بردباري و فداکاري را براي رفاه همه و خضوع و خشوع بينهايت و تسامح و تساهل معقول را هميشه به کار ميبرد.
در اين مقاله سعي بر آن داريم تا ديدگاه اسلام را در زمينه صلح گرائي و خشونت زدائي مورد بررسي قرار داده و يک مقايسه تطبيقي با اديان يهود و مسيحيت نيز داشته باشيم . و انتساب خشونت گرائي به دين اسلام را مورد نقد و بررسي اجمالي قرار داده و اينکه آيا آن حضرت موارد خشونت بار داشته يا خير؟ آيا مفهوم «جهاد» که از اصول بنيادين تاثير گذار بر روابط بين المللي دولتهاي اسلامي است ، آن طور که نويسندگان غربي و يا برخي مستشرقين ادعا مي کنند، «به مشابۀ جنگ دائمي مسلمين با جهان غير مسلمان » است ؟ به عبارت ديگر، آيا اسلام با تشريع قانون جهاد ابتدائي به منظور گسترش اسلام و توسعه و ترويج خدا پرستي، در صدد تحميل عقيدة خود بر ساير ملتها به زور شمشير به نام جهاد و تحکيم سيادت خود بر سراسر جهان مي باشد؟ يا آنکه جهاد اساساً ماهيت دفاعي دارد ؟ و همچنين ديدگاه و نگرش پيروان اديان يهود و مسيحيت در اين زمينه چگونه است ؟
الف - شيوه اشاعه دعوت اسلامي در قرآن ، سيره پيامبر(ص ) و ائمه اطهار (ع )
- قرآن دعوت کننده به صلح و آرامش
در متون سياسي و حقوق بين الملل ، صلح را ديپلماسي ادامه جنگ مي گويند و آن عبارت است از خاتمه بخشيدن به خشونت و درگيري ها, حل و فصل ادعاهاي جدال برانگيز از طريق مصالحه يا چشم پوشي و برقراري نظم جديدي، که صرف نظر از درست يا نادرست بودن آن ، تامين کننده ثبات ، امنيت ، آرامش و فراغ خاطر باشد. (ملک محمدي،١٣٧٢: ٥٤).
چشم انداز کلي و راهبرد اساسي قرآن دربارة صلح و همزيستي را مي توان در آيات زير
جستجو کرد:
١-قرآن مجيد به صراحت جنگ افروزي را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهي مي داند:
"و اذا توّلي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلک الحرث و اّلنسل والله لايحبّ الفساد" (قرآن ، بقره : ٢٠٥) « چون حاکميت يابد [با جنگ و خونريزي]، در راه فساد در زمين مي کوشد و زراعت ها و چهارپايان را نابود مي سازد.»
٢-قرآن به صلح و زندگي مسالمت آميز دعوت مي کند:" يا ايها الذين آمنوا دخلوا في السلم کافه و لا تبتعوا خطوات الشّيطان اّنه لکم عدوّ مبين ": (قرآن ، بقره : ٢٠٨) « اي ايمان آوردگان ! همگي در صلح و آشتي درآئيد و از گامهاي شيطاني پيروي نکنيد، که او دشمن آشکار شماست .»
٣-قرآن هر گونه تعدي، تجاوز و ستمگري را محکوم و از آن نهي مي نمايد:
" و لا تعتدوا انّ الله لا يحبّ المعتدين " (تعدي و تجاوز نکنيد، زيرا خداوند ستم پيشگان و تجاوزگران را دوست ندارد)
٤-قرآن تاکيد مي کند که هر گاه گروهي از کفار واقعاً بي طرفي برگزيده و در پي مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطه اي نداشته و حق جنگيدن با آنها را ندارند.
"فان اعتزلو فلم يقاتلوکم والقوا اليکم السّلم فما جعل الله لکم عليهم سبيلا"
(قرآن ، انفال : ٦٠)
(پس اگر از شما کناره گيري کردند و با شما پيکار ننمودند، بلکه پيشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمي دهد که معترض آنان شويد.)
٥- قرآن صلح و صفا و صميميت را براي بشرها به خير و نيکبختي مي داند:
"والصّلح خير...." (قرآن نساء:١٢٨)صلح و آشتي بهتر است از اين رو قرآن مجيددرموارد متعددي به ايجاد صلح و امنيت ، وفاق و دوستي مسالمت آميز فرمان مي دهد ( قرآن انفال :١)
٦-رويکرد اساسي قرآن نيک رفتاري با هم نوعان است هر چند از کفار باشند، مشروط بر آن که آنان نيز به اصول همزيستي مسالمت آميز پاي بند و متعهد باشند.
« خدا شما را از نيکي کردن و رعايت عدالت نسبت به کساني که در امر دين با شما پيکار نکردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي کند، چرا که خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد» (قرآن ممتحنه :٨)
از جمله مهم ترين وظايف ديگر انبيا و هم چنين پيامبر اکرم (ص ) اصلاح بين مردم و حرکت در جهت رفع اختلافات بود. آن چه در اينجا اهميت داشت حرکت براي نفي اختلاف ، بر پايه نشر فرهنگ توحيدي بود، نه نفي اختلاف و ايجاد وحدتي که خود برپايه ي تضاد و رقابت باشد.
در قرآن آمده است : "و أنزل معهم الکتاب بالحقّ ليحکم بين الّناس فيما اختلفوا فيه "١ و يا "ما انزلنا عليک الکتاب اّلا لتبّين لهم فهم اّلذي اخْتلفوا فيه "٢و هم چنين "و ما اختلفتم فيه من شي فحکمه الي الله "٣ و نيز "فان تنازعتم في شيء فردّوه الي الله و الرّسول "٤ بنابراين هدف اوليه پيامبران همانا ايجاد زمينه هدايت و حاکم کردن «سلم و آرامش » است به طوري که نيروي انسان ها وقف حرکت در مسير خدا شود نه در مسيرهاي بيهوده عمر آن ها در اهداف باطلي از بين ببرند.
به عبارت ديگر مکرر در قرآن آمده «فساد و نفي فساد» است ، موضوعي که نقطه مقابل «سلم و آرامش » است و با توجه به آيات فوق ، طبيعي به نظر ميرسد که اصوليترين اصل در اسلام ، تحقق «سلم » باشد که از ديدگاه اسلام تنها «سلمي» ميتواند واقعيت داشت باشد که «تسليم در برابر خدا باشد» يعني تنها جامعه اي که اعتقاد توحيدي داشته باشد روي آرامش را خواهد ديد.
و يا قرآن در جاي ديگر ميفرمايد "و الله يدعو الي دارالسّلام و يهدي من يشاء الي صراط مستقيم "٥که خداوند دعوت به دارالسلام ميکند و اين فقط حق خداوند است تا با ارسال رسل و انزال کتب چنين دعوتي را از بشر بنمايد.
بدين طريق به عنوان يک اصل مسلم و بر پايه آيات ذکر شده بايد گفت ، تحقق واقعي سلم در ديدگاه اسلام ، فقط بر پايه ايمان به خدا و رسول (ص ) امکان پذير است و هر راهي جز از آن براي تحقق «سلم و صلح » چيزي جز پيروي از «خطوات شيطان » نخواهد بود و لذا از ديدگاه اسلام بياعتبار است . پس تنها اجراي فرامين اسلام است که ضامن ايجاد صلح و آرامش و سلم واقعي است .(جعفريان ،١٣٧٣،ج ١: ٣٩٨-٤٠٠) از آنچه گذشت به خوبي روشن مي شود که اولاً در چشم انداز قرآن صلح يک "قاعده " است و جنگ "استشنا" ؛ثانياً لشکر کشي و نبرد در راه تحميل عقيده و اجبار در پذيرش دين در منطق قرآن مردود و بي اساس است .
ـ روح مدارا و مسالمت جويانه پيامبر (ص )و ائمه اطهار «ع » در برابردشمنان حضرت محمد (ص ) نمونه عالي و کامل مردان جهان با آن طبع ملايم و روش نرمي که داشت مي خواست اسلام به صورت ملايم و معتدلي در سراسر دنيا نفوذ کند، نه به طور اجبار و اعمال قدرت ، زيرا خوي صلح جويي محمد که به حسن خلق شهرت داشت ، يکي از فضايل برتر وي بود. به همين جهت نقشه مسالمت آميزي براي پيشرفت دعوت خود ترسيم کرده بود و روابط او با مردم بر اصول صلح و مسالمت بود و صورت خصومت نداشت . چه صلح جويي هدف و روح اسلام بود و بهترين طريق براي پيشرفت اسلام مسالمت و مدارا بود و نيز محمد (ص ) مي خواست مشرکين مجذوب تعليمات عاليه و محسنات دين اسلام شده ، با رغبت اين دين مقدس را قبول کنند.
محمد (ص ) چه از لحاظ ديني و چه از جنبه سياسي و اجتماعي ميل داشت با فرقه هاي غير مسلمان در حال صلح و سلم باشد تا بتواند در پيشبرد دين اسلام و نشر اين دين مبين به هدف نهايي خود دست يابد و در تئوري قانونگذاري اسلام جنگ بذاته هدف نهايي نبوده ، بلکه وسيله اي براي تأمين صلح شناخته شده که از اين راه صلح پايه گذاري شود.
روح مدارا و مسالمت و صلح جويي جزو تعليمات عاليه اسلام است ، حفظ نظم و استقرار صلح و امنيت و رفاه و آسايش مردم در صدر برنامه پيامبر اسلام (ص ) ذکر شده است ، ابزار خشونت و تعرض با مقصد اصلي و روح الهام بخش محمد که براي بسط نفوذ اسلام معتقد به تبليغ از طريق ارشاد و هدايت بود منافات داشت و سازگار نبود. بنابراين چنان چه جنگ را به محمد که مأمور تبليغ اسلام (يعني طريقه ي سلامت ظاهر و باطن ) بود تحميل نميکردند و متعرض محمد نميشدند محققاً هيچ گونه
تعرضي از طرف مسلمين متقابلاً عليه آنان صورت نميگرفت . (فراشبندي، ١٣٨٥:
(126-123
از ديدگاه قرآن يکي از رموز اساسي گسترش اسلام و گرايش سريع و همگاني به سوي آئين خاتم همان اخلاق نيکو و رفتارکريمانه پيامبر (ص ) بوده است : "فبما رحمۀ من الله لنت و لو کنت فظاً غليظ القلب لا نفضّوا من حولک ..."(قرآن آل عمران : ١٥٩) .
«پس به برکت و رحمت خداوند به آنان نرم خو و مهربان شدي و چنانچه تند خو و سخت دل بودي هر آينه از گرد تو پراکند مي شدند.»
رسول خدا (ص ) با دشمنان خويش با سعه صدر وعطوفت برخورد مي نمود. سنت رفتاري پيامبر عظيم الشان اسلام گواه بر اين است که حضرت رسول اکرم (ص ) و پيروان آن حضرت حتي يک جنگ تجاوز گرانه نداشته اند، بلکه همۀ جنگ هاي پيامبر دفاعي و در پاسخ به تجاوزات و پيمان شکني هاي دشمنان دين بوده است (حسيني، (93 :1382
پيامبر با هر کس که به او پيشنهاد صلح مي داد، پيمان صلح برقرار مي کرد و هر کس با او پيماني مي بست با او نمي جنگيد، مگر آنکه آنان عهد شان را مي شکستند، و عليه مسلمين به نبرد پرداخته و يا با دشمنان حربي مسلمين همکاري مي کردند مثل جنگ با يهوديان بني قريظه که با حضرت پيمان بستند ولي ديري نپائيد که عهد خود را شکسته و با احزاب ، در جنگ خندق عليه مسلمين وارد کارزار شدند (شاکرين ،١٣٨٧:
١٤). از رسول خدا (ص ) نقل شده است که فرموده اند «اي مردم در انتظار روياروئي با دشمن نباشيد، بلکه از خداوند عافيت را درخواست کنيد» (حسيني، ١٣٨٢: ٩٣). يکي از بزرگترين استراتژي پيامبر بعد از هجرت به مدينه و انجام جنگهائي با دشمن ، استراتژي صلح را دنبال کرد که با رزترين و ملموس ترين نمود عيني آن صلح حدبيه است .
اميرالمومنين علي ابن ابي طالب (ع ) نيز مي فرمايند: «من مسالمت را، مادامي که مايۀ وهن و خواري در اسلام نشود، کارآمدتر ومفيد تر از نبرد و کارزار يافتيم » (همان ) ويا در نامه اي که آن حضرت به مالک اشتر نوشته مي فرمايد:«از صلح با دشمن که ترا بسوي آن فرا مي خواند و خشنودي خداي بزرگ در آن است ، روي گردان مباش ، زيرا صلح و آشتي مايه آسايش سپاهيان تو و باعث آسودگي و رهائي تو دراندوهها،و سبب ايمني شهرهاي تو مي باشد. اما پس از صلح با دشمن ، از او سخت بر حذر باش و بترس ، زيرا چه بسا که دشمن به تو نزديک مي شود تا ترا غافلگير کند، پس احتياط و دور انديشي کن .» (نهج البلاغه ، نامه ٥٣: ٥٨٧-٥٨٨) و يا در جايي ديگر مي فرمايد: از خونريزي بپرهيز و از خون ناحق پروا کن ، که هيچ چيز همانند خون ناحق کيفر الهي را نزديک و مجازات را بزرگ نمي کند و نابودي نعمت ها را سرعت نمي بخشد و زوال حکومت را نزديک نمي گرداند...» (همان : ٥٩٨).
با توجه به تعاليم عاليه اسلام و سنت رسول خدا و حضرت علي (ع ) و ديگر ائمه اطهار (ع ) روشن مي شود که دعوت اسلام و پايگاه احکام و هدف شريعت آن صلح و سلام است و اين دعوتي از جانب خداست که آن را متوجه مسلمين ساخته است ، تا همگي پيام آور رحمت و مسالمت در ميان مردم باشند. بنابراين هدف اصلي پيامبر و ائمه ايجاد صلح و سلم و رحمت براي مردم بوده اند (بلاغي،١٣٦٨: ٨؛ مطهري ١٣٧٧: ٢٤٦).
- اتهامات عليه اسلام «اين که اسلام دين شمشير است »
از جمله مطاعني که دشمنان اسلام متوجه اين شريعت ميسازند اين است که ميگويند: اسلام ديني است که با تکيه بر شمشير به پا خاسته و پيروزيهاي گسترده و فتوحات تاريخيش تنها به وسيله سلاحي انجام گرفته است که پيغمبر (ص ) و يارانش بر گردن مردم نهاده اند و هرگاه اين شمشير در ميان نميبود، اين ديانت در خارج از صحراي عربستان حتي در داخل شبه جزيره جايي به دست نميآورد.
طرفداران اين نظريه غرض آميز ـ که در بسياري از مناسبات بر قلم مستشرقين و مبشرينشان روان ميشود ـ از اين مرحله از بيآزرمي و غرضراني هم گام فراتر مي نهند و حرکت عظيم اسلام و تحول خطيري را که در ترقي و تقدم بشر پديد آورده ، در شمار غارت ها و يغماگراييهايي به حساب ميآورند که از جانب اقوام وحشي سر ميزند و مردم را از شهر و ديارشان آواره و متواري ميسازد و زندگيشان را آشفته و بيسامان ميکند و استقلال رأي و اراده ايشان را در تدبير و اداره شئون حيات سلب ميکند و راي و اراده خود را بر همگي شئون مادي و فکري و روحي ايشان همي گمارد. اين گروه در بحث و بررسي خود جوينده حق و پژوهنده حقيقت نيستند و سخنانشان از سرچشمه انصاف و عدالت مايه نميگيرد. بلکه از کينه هاي کهنه و خصومت هاي ديرينه اي که نسبت به اسلام و مسلمين دارند، ناشي ميشود. (ويل دورانت ، ١٣٦٨، ج ٤، بخش اول : ٢٤١؛ بلاغي، ١٣٦٨: ٥)
اين اعتراض وقتي صحيح بود که در طلوع اسلام ، يعني قبل از آن که اعراب مشرک، گروه گروه به دين اسلام بگروند، جمعي در راه پيروزي آن مسلح شده و براي اشاعه آن جنگيده باشند. در صورتي که همه ميدانند که چنين نبوده و در بدايت امر، نه تنها مسلمانان بر هيچ کس تجاوز نميکردند، بلکه پيوسته خود، مورد تجاوز ديگران بوده اند.
اين وضع هم چنان برقرار بود، تا وقتي که دعوت محمدي را لبيک گفتند و مردمي پيرامون محمد (ص ) گرد آمدند. در آن هنگام نيز مسلمانان واقعي دست به شمشير مي بردند که مورد حمله و تعدي قرار ميگرفتند. هم چنين سپاهيان اسلام ، با کساني محاربه


مي کردند که پيمان استوار نميداشتند و سوگند ميشکستند و مسلمانان از آسيبشان ايمني نداشتند. اين مسلم است که مسلمانان ديري در مقابل دشمنان شکيبا ميبودند تا وقتي که مأمور شدند با همه آنان بجنگند، هم چنان که کفار با همه مسلمانان ميجنگيدند.
چنان که تاريخ حکايت گو است همه جنگ هاي رسول اکرم جنگ تدافعي بوده است ، نه جنگ تعرضي، مگر در مواردي که از عهدشکني دشمن و پافشاري در جنگ و اصرارش به تعرض يا هجوم مطمئن ميشد. (العقاد،١٣٦١ :٤١)
محاربات محمد (ص ) با همه طوايف و امم ، چه با قريش و روم و چه با يهود يکسان بود، يعني در هيچ مورد و در مقابله با هيچ گروه و قومي رسول خدا به تعرض و هجوم اقدام نميکرد، مگر در مواردي که اشاره نموديم .
ما از اين مدعيان ميپرسيم که مسلمين اگر در برابر چنين دشمن متجاوز پيمان شکن وارد جنگ نميشدند چه ميکردند؟ آيا بهتر آن بود که دشمن متجاوز را آزاد مي گذاشتند تا ايشان را طعمه شمشير و دستخوش توطئه خود سازد و اسلام را از بن براندازد؟ آيا با چنين تسليم و زبوني در مقابل دشمن متجاوز قدرت ادامه حيات ميداشتند؟
در صورتي که قرآن کريم در اين زمينه ميفرمايد: «و اگر نه اين بود که خدا بعضي از مردم را به وسيله بعضي از صحنه ي حيات هميراند، هر آينه فساد روي زمين را فرا ميگرفت ، ولي خدا بر مردم جهان داراي تفضل و احسانست و از اين رو به کساني که مورد تعدي واقع شده اند، حق ميدهد که آن تعدي و تجاوز را از جانب خود بگردانند ومتوجه طرف متعديسازندو دست هاي تجاوز و متجاوزين را قطع کنند». (قرآن ، بقره : ٢٥١).
- دلائل رد اين اتهام «اسلام دين شمشير است »
بطور کلي اسلام در سه مورد توسل به قدرت نظامي را جايز دانسته است :
مورد اول : محو آثار شرک و بت پرستي ، زيرا از نظر اسلام بت پرستي دين و آيين نبوده بلکه يک انحراف ، بيماري و خرافه پرستي است و نبايد اجازه داد مردم در يک راه غلط و ناشايست پيش روند.اسلام بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت کرد و چون مقاومت کردند متوسل به زور شد .
مورد دوم : آنجا که افرادي نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را در سر دارند،در اينجا اسلام فرمان دفاعي و توسل به قدرت نظامي داده است .
مورد سوم : توسل اسلام به قدرت نظامي در جهت کسب و بدست آوردن آزادي تبليغي است ، چون هر ديني حق دارد بطور آزاد و بصورت منطقي خود را معرفي کند .
اسلام مدت چهارده قرن از حيات خود را طي نموده و به فرض قبول اين ادعاي باطلي که اين ديانت به زور شمشير به پا خاسته و زندگي خود را با زور آغاز کرده است ، هيچ فرد عاقلي نميتواند ادعا کند که اين شمشير و اين نيروي مادي در همگي ادوار حيات اسلام با آن همراه بوده و از آن حمايت ميکرده است ، زيرا مردم جهان ، هيچ نيرويي را سراغ ندارند که افزون از سال هاي معدودي از نظريه اي حراست کرده و بيش از يک نسل يا دو نسل به حمايت آن پرداخته باشد.
اگر مروري به تاريخ مسلمين بکنيم ، ميبينيم که دولت هاي اسلامي يکي پس از ديگري شکل گرفتند. برخي با قوت و قدرت زيادي چند قرني دوام آوردند ولي پس از مدتي متلاشي شده از بين رفتند و دولت هاي بزرگ اسلامي به صورت امارات و دولت هاي کوچک متخاصم و متنازع تقسيم شده و هر بخش از بخش هاي آن دولت تحت تسلط نيروي بيدادگري قرار گرفته و در برابر هم قرار گرفتند و اگر آن نيروي معنوي و قدرت روحي اين دين (اسلام ) در ميان نميبود، بيم آن مي رفت که همه چيز ويران شود و اثري از آثار اسلام و مسلمين به جاي نماند.(بلاغي، ١٣٦٨: ٢١-٢٢) .
بنابراين مسلمين جز در جنگ عليه زور و مبارزه بر ضد نيرويي که ايشان را از اعمال فکر و عقل باز ميداشته متوسل به زور نشده اند، زيرا در مصاف زور و قلدري سلاح حجت برهان بيفايده است ولي به مجرد آن که دشمن متجاوز دست از تعرض و تجاوز کشيده اند، مسلمين معترض ايشان نشده اند. به همين جهت ملاحظه ميشود که مسلمين با دولت حبشه به آئين سازش و مسالمت رفتار کردند و به جنگ با آن سرزمين برنخاستند، ولي بر ضد حکومت ايران و روم وارد جنگ شدند به دليل اين که پادشاه ايران ، فرماندار خود در يمن را مأمور ساخت تا پيامبر (ص ) را تبعيد و تأديب و يا گردنش را بزند و براي او بفرستد و حکومت روم نيز پيشتازان سپاه خود را به قصد حمله به مدينه به سرزمين تبوک فرستاده بود. (همان : ٣١).
در بررسي سيره و تاريخ پيامبر روشن ميشود که رسول خدا (ص ) با هيچ يک از ملوک و حکام دو دولت بزرگ ايران و روم (مانند قبايل اعراب در عربستان )، بلکه با هيچ کدام از اميران و پادشاهان مبادرت به جنگ نکرده و تنها زماني جنگ بين دو گروه دشمن و مسلمين انجام گرفته که دشمن قصد حمله به سرزمين اسلامي را نموده و مسلمين نيز ضرورتاً مجبور به دفاع از آئين و سرزمين خود شده اند.
- اعتراف و تحسين انديشمندان شرقي و غربي در اين زمينه :
اين روش پيامبر«ص »باعث تحسين و اعتراف انديشمندان بزرگ از جمله ،غربيها شده است گاندي رهبر بزرگ هند مي نويسد: «عنف و اجبار در دين اسلام وجود ندارد.
حيات شخصي پيامبر اسلام ، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزي براي رد فلسفه عنف و اجبار در امر مذهب مي باشد» (شاکرين ، ١٣٧٨: ١٤). و يا ولتر در ستايش از محمد (ص ) و مسلمانان مي گويد :« دين اسلام وجود خود را به کشور گشائيها و جوانمردي هاي بنيان گزاراتش مديون است و حال آنکه مسيحيان به ياري شمشير و تلّ آتش ، آئين خود را به ديگران تحميل مي کنند... پروردگارا ! کاش همۀ ملتهاي اروپا روش مسلمانان را در پيش مي گرفتند (حديدي، ١٣٧٤: ١٨١)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید