بخشی از مقاله

چکیده:

دستیابی به توسعه پایدار شهري، نیازمند نظریهبرنامهریزي و همچنین نظام برنامهریزي جامع و کارآمد است. که موضوع و زمینه کار آن، نقش برنامهریزان، حدود مسئولیت و اختیار آنان، رابطه آنها با سایر تصمیمسازان و تصمیمگیران، روش کار، اهداف و ارزشهاي برنامهریزي را تعیین کند. طی دهههاي اخیر دیدگاهها و نظریات برنامهریزي از نظر موضوع، هدف، روش و فرایند، تحول بسیارى یافتهاند. علیرغم سابقه بیش از 60 ساله برنامهریزي توسعه در ایران، نظام برنامهریزي توسعه ملی و توسعه شهري داراي کاستیهایی اساسی بوده و موفقیت چندانی در عمل حاصل نشده است.

ریشه همه مشکلات جامعه و نظام برنامهریزي ایران را باید در مدیریت متمرکز دولتی، برنامهریزي با رویهاي محافظهکارانه و تکنوکراتیک در قلمروي دیوانسالارنه از بالا به پایین، بیتوجهی به نقش گروههاي ذينفع بویژه شهروندان در فرایند برنامهریزي توسعه، شکاف بین تصمیم و اجرا، فنگرا و تخصص محوربودن پیشنهادهاي برنامهریزان دانست. امروزه تحولات جامعه ایران از یکسو و شاخصهاي اجتماعی، اقتصادي، جمعیتی و زیستمحیطی همگی دال بر به بنبست رسیدن الگوهاي زورمندمدارياند. مشارکت فراگیر گروههاي ذینفع و شهروندان، تصمیمگیري مردمسالارانه، قانونمند، شفاف و پاسخگو به اجتماعات محلی و حرکت به سمت نظریه یادگیري اجتماعی ضروري است.

-1 مقدمه

دستیابی به توسعه پایدار و همه جانبه، نیازمند نظریهبرنامهریزي و همچنین نظام برنامهریزي جامع و کارآمد است. طی دهههاي اخیر دیدگاهها و نظریات برنامهریزي شهري در جهان، تحول بسیارى یافته است و با رفع دوگانگیها، برنامهریزى و اجراء به هم نزدیک شدهاند. مفهوم توسعه از انحصار دیدگاههاي رشد اقتصادي و انگاره غربی خارج شده و با دیدگاههاي نوین، پایداري، مشارکت، عدالت اجتماعی، خوداتکایی و تعادل بوم-شناسانه عجین شده است.

رویکردهاي مرتبط با فرایند برنامهریزي توسعه نیز بیشتر راهبردي و مشارکتی هستند تا فن سالارانه و تکنوکراتیک. سرانجام اینکه از نظر جایگاه بیشتر غیر متمرکزند تا با نگرش از بالا به پایین. ولی در ایران علیرغم سابقه بیش از 60 ساله برنامهریزي توسعه، نظام برنامهریزي توسعه ملی و توسعه شهري داراي کاستیهایی اساسی بوده و موفقیت چندانی در عمل حاصل نشده است.

تحت تاثیر تحولات جهانی انواع مختلف برنامهریزي با مبانی و روشهاي مختلف و در سطوح مختلف بهکار رفته است. ضرورت دگرگونی و اتخاذ رویکرد مناسب در محتوا و فرایند برنامهریزي توسعه، بهمنظور کاهش ابهامات و کج فهمی ها و ایجاد درك و فهم مشترك و همچنین تدوین سیستماتیک دانش برنامهریزي در کشور ضروري است.

-2 برنامهریزي و توسعه

تعاریف فراوانی با دیدگاههاي گوناگون از برنامهریزي شده است. به گفته پیتر هال "برنامهریزي دستیابی آگاهانه به هدفی است، که از طریق تنظیم اقدامات متوالی منظم صورت میپذیرد"

چند دههاي است که مفهوم توسعه با اصطلاح برنامهریزي پیوند تنگاتنگی پیدا کرده است و به عنوان هدف کلان برنامهریزي در حوزه عمومی در دنیا پذیرفته شده است

درك وجهی از معناي توسعه و فاصله وضع موجود با وضع مطلوب، شالوده اقدامات از پیش اندیشیدهاي در عرصه اجتماعی را ریخت که "برنامهریزي توسعه" نام گرفته است

در اینصورت برنامه-ریزي توسعه فرایند تصمیمگیري به قصد تعیین مناسبترین خطمشیها در مقطع زمانی معین به منظور دستیابی به هدفهایی در زمینه امکانات، استعدادها و نیازهاي جامعه براي بهبود کیفیت زندگی مردم است لیکن پیش نیاز برنامهریزي توسعه، احراز دانشی است که رابطه علی بین سلسله اقدامات - با منابع، وسایل و راه مشخص - و اهداف پیشبینی شده برقرار میسازد. در اینجاست که نظریههاي توسعه به میان آمده و پرتوافکن برنامهریزي میشوند. این نظریهها به تبیین علل عقبماندگی یا رکود و نیز عوامل توسعه آفرین پرداخته و در این چارچوب نظري، راهبردهاي توسعه را ترسیم میکنند .

مفهوم توسعه طی چند دهه اخیر از انحصار دیدگاههاي رشد اقتصادي و انگاره غربی خارج شده است و دیگر توسعه را افزایش مصرف سرانه و برابر با رشد و کارایی نمیدانند. بلکه دیدگاههاي نوین، پایداري، مشارکت، عدالت اجتماعی، خوداتکایی و تعادل بومشناسانه را با مفهوم توسعه پیوند دادهاند.

همزمان با تغییر مفهوم توسعه، رویکردهاي مرتبط با فرایند برنامهریزي توسعه نیز متحول شدهاند. در این عرصه دو دیدگاه غالب وجود داشته است: دیدگاه اول که در نیمه دوم قرن بیستم تا اویل دهه 1990، دیدگاه غالب بوده و در برخی از کشورها از جمله ایران هنوز هم رایج است، مدل برنامهریزي از بالا به پایین یا همان برنامهریزي عقلانی - علمی است. در این دیدگاه متخصصان برنامهریزي با استفاده از روشهاي علمی و تکنیکهاي تحلیلی برنامهریزي میکنند. از مشارکت شهروندان در تصمیمگیري استفاده نمیشود .

این نوع برنامهریزي نتیجهگرا بوده، و فرایند برنامهریزي در این مدل از اهمیت پایینی برخوردار است. در مقابل دیدگاه دوم چرخشی از دیدگاههاي برنامهریزي مبتنی بر اثباتگرایی محض به نظریههاي اثباتگرایی جدید و نظریههاي هنجاري و انسانگرایانه و برنامهریزي از پایین و ..، مباحث تازهاي مطرح شده که فرایند برنامه-ریزي را متحول ساخته است

این رهیافت که بر پایه نظریه کنش ارتباطی یورگن هابرماس بنا شده است . بیشتر بر فرایند تاکید دارد تا نتیجه. این مدل بر اهمیت گفتگو در تصمیمسازي برنامهریزي و مشارکت حداکثر بازیگران تاکید دارد

تحقق توسعه همه جانبه و پایدار به عنوان "فرایند پیچیده، جامع و چند بعدي که به جز رشد اقتصادي، کلیه ابعاد و همه نیروهاي یک اجتماع را شامل شده و همه مردم انتظار دخیل شدن در آن و منتفع شدن از مواهب آن را دارند" مستلزم برنامهریزي اصولی و مؤثري است که دربردارنده فرایند تعاملی میان نیروهاي مؤثر و منتفعشوندگان از توسعه، رویکرد ترکیبی پایین به بالا و بالا به پایین، نگرش محلی، توانمندسازي و جوشش از پایین جامعه هدف، انتقال دانش، تجربه و مشارکت مؤثر جامعه در فرایند برنامهریزي توسعه است

-3 نظریه هاي برنامهریزي

یکی از بارزترین ویژگیهاي برنامهریزي شهري در طول یکصد سال که از رسمیت یافتن آن میگذرد، وجود دوگانگیهایی در آن بوده است. دوگانگی در نقش و جایگاه برنامهریزان، ماهیت برنامهریزي و دوگانگی در انواع برنامهریزي، بخشی از اینها را تشکیل میدهد

برخی نظیر آندریاس فالودي و هايتاور، از نبود توافق درباره تعریف برنامهریزي و نظریه آن سخن میگویند - faludi, 1973:3 , hightower, . - 1969:326 گالووي و ماهینی به وجود اختلاف و اغتشاش در اندیشه برنامهریزي اشاره میکنند - Galloway . - & Mahainy, 1977:62 ویلدافسکی نیز از پیچیدگی و گنگشدن برنامهریزي یاد میکند

در واقع نظریههاي مختلف باید انواع برنامهریزي، موضوع و زمینه کار آن، نقش برنامهریزان، حدود مسئولیت و اختیار آنان، رابطه آنها با سایر تصمیمسازان و تصمیمگیران، روش کار، اهداف و ارزشهاي برنامهریزي و مواردي نظیر آن را تعیین کنند

در نگرش کلی، نظریههاي برنامهریزي به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول نظریههاي مربوط به فرایند برنامهریزي1 یا نظریه برنامهریزي2 است که در پی تبیین روال و روش کلی برنامهریزي هستند و گروه دوم نظریههاي قائم به موضوع مورد برنامهریزي3 یا نظریه در برنامهریزي 4 است که در پی تبیین محصول برنامه-ریزي با تکیه بر دانش مرتبط با مورد برنامهریزي میباشد. گروه اول به این پرسش پاسخ میدهند که برنامه-ریزي روندش چیست و چه نوع روالی طی میشود تا به تصمیم و برنامه برسد؟ در حالی که گروه دوم متوجه این پرسش که در موردي که میخواهیم برنامهریزي کنیم چه دانشی داریم تا به اهداف و محصول مورد نظر برسیم؟ اولی بر روند5 و دومی بر محصول6 برنامه تاکید میکند

تفاوت موضوع نظریه محتوایی و فرایندي در بعضی از متون اصلی با تفاوت میان "چهچیز؟" و "چگونه؟" بیان شده است - بركپور: . - 42 : 1381 به نظر فالودي هر دو نوع نظریه براي برنامهریزيِ موثر ضروري است اما نظریهبرنامهریزي باید بیشتر جنبه فرایندي داشته باشد تا محتوایی. برنامهریزان باید نظریه فرایندي را به عنوان پوشش یا لحاف نظریه محتوایی ببیند، و نه برعکس

نظریه برنامهریزي عموما تحت تأثیر فرایندهاي اجتماعی- اقتصادي هر دوره و نظام ارزشی حاکم بر جوامع، مفهوم و مصداق پیدا میکند. و به شدت از ارزشهاي سیاسی - دموکراتیک و غیردموکراتیک - بینش و نگرش مردم، میزان نقشپذیري جامعه و برنامهریزان در عرصه برنامهریزي و همچنین رهیافت برنامهریزي - بالا به پایین یا پایین به بالا - تأثیر می-گیرند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید