بخشی از مقاله


طراحی نمای ساختمان بر اساس الگو معماری ایرانی- اسلامی


چکیده نما و پوسته هر شهر بیانگر هویت، تاریخ و میراث آن شهر محسوب میشود. بنابراین دقت در طراحی،

اجرا و هماهنگی نماهای شهری میتواند باعث ارتقاء کیفیت بصری و هویت بخشیدن به شهر شود. امروزه التقاط سبکهای معماری در نمای ساختمانها، نوعی بیهویتی در مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی معماری و گونهای عدم یکپارچگی و پیوستگی در مفاهیم مرتبط با معماری در حوزه نماهای شهری را بوجود آورده است. در سالهای اخیر برای احیاء هویت معماری ایرانی-اسلامی اقداماتی چون الگوسازی در بافتهای فرسوده، تدوین ضوابط طراحی نما و برگزاری مسابقات طراحی صورت گرفته که از نتایج آنها قبول سهم مشترک حوزه عمومی و خصوصی بر نما است؛ اما این ناهمگونی همچنان باقی است. هدف از پژوهش حاضر، تدبیر ایدههای طراحی نمای ساختمان با توجه به معماری ایرانی - اسلامی برای هویت بخشیدن به معماری معاصر و نماهای شهری است. نتایج پژوهش بر مبنای استدلال منطقی منجر به تهیه اصول معمارانهای میشود که الهامبخش طراحان معاصر باشد تا باعث ارتقاء کیفیت بصری و هویت بخشیدن به نماهای شهری شود؛ بنابراین اهمیت بررسی موضوع آسایش بصری و نقش کیفیتهای محیطی در شکل گرفتن هویت شهری میباشد. روش تحقیق این نوشتار، از نوع تحلیلی - توصیفی بوده و از استدلال منطقی بهرهگیری شده است. جهت گردآوری اطلاعات از روش کتابخانهای، مقالات معتبر منتشر شده در نشریات معتبر علمی و از منابع دیجیتال نیز بهره برده شده است.

واژگان کلیدی: نمای ساختمان، اصول طراحی، معماری ایرانی، نمای شهری


-1 مقدمه

امروزه در شهرهای ایران، رشد فزاینده ساختمانسازی در راستای تأمین نیازهای مردم و از طرفی نوسازی بافت فرسوده، مشاهده میشود. پوسته خارجی ساختمان به عنوان یکی از مؤثرترین عناصر زیباشناختی در نمای شهری و همچنین به عنوان مفصل درون و بیرون فضای مسکونی، نقش مهمی بر سیمای شهری دارد. امروزه طراحی و اجرای نمای ساختمانها توسط متخصصین واجد شرایط انجام نمیشود و در برخی موارد طراح بدون علم و تحصیلات دانشگاهی، تنها بر مبنای تسلط بر نرمافزارهای سه بعدی به کپیبرداری از نمای ساختمانهای غربی میپردازد. هدف از این پژوهش، پیشنهاد الگویی برای طراحی نما با توجه به اصول زیباشناسی منظر شهری و عوامل آسایش بصری است که حاوی مفاهیم و سنتهای ایرانی-اسلامی باشد.

معماری ایرانی - اسلامی یکی از غنیترین نمونههای معماری بومی در جهان است که دستاوردهای آن قابل انکار نیست. اگرچه عدم ثبت این دستاوردها و البته فقر مطالعات دقیق و بررسیهای کارشناسانه، ضعف بزرگی است که در شناخته شدن این میراث گرانبها بیتأثیر نبوده و در عین حال ادله روشن و ابنیه ارزشمندی روی این خاک است که مستلزم توجه و عنایت بیشتری است. اگرچه این خاک و بوم به علت موقعیت استراتژیک خود، تهاجمات و ویرانگریهای بسیاری به خود دیده ولی تطابقپذیری، عاملی است که ایرانیان توانستهاند نه تنها فرهنگها و سنتهای دیرین خود را حفظ کنند؛ بلکه بر حاکمان غیرایرانی نیز تأثیر گذاشته و آنها را با خود همراه کنند (نظیف، .(1392

از طرفی نقش ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی مردم در حفظ و استمرار سنتهای ایرانی به عنوان مقاومتی معمارانه در زیر سلطه سلطنتهای غیرایرانی فضای نمادین ایرانی را تداوم بخشید. ورود اسلام به ایران نیز یکی از همین برهههای تاریخی است که این پایداری را به چالش کشید. اگرچه ایرانیان با میل و اراده خویش با پذیرش دین اسلام، داشتن مسجد را نیز به عنوان مکان عبادت قبول کردند؛ اما به مرور به سمت ساختن مساجدی رفتند که مناسب سنت معمارانه آنهاست (دویران و همکاران، .(1391 بعد از تأثیر عوامل اقلیمی و شرایط محیطی که منجر به تولید سرپناه برای انسان میشود؛ عوامل فرهنگی-اجتماعی نقش بسیار مهمی در شکلگیری فضاهای انسانساخت دارد. اگرچه نمیتوان نقش طبیعت، نیازهای فیزیولوژیکی انسان، منابع اقتصادی، فنون و مصالح قابل دسترس را در تولید معماری بیتأثیر دانست؛ در عین حال نقش عوامل زیرمجموعه فرهنگ مانند ایدئولوژی، اعتقادات، آداب و سنتها، روشهای زندگی، نیازهای روحی و روانی اجتماعی و فردی مردم در شکلدهی به فضاهای زیستی به خصوص بعد از رفع نیاز به سرپناه بسیار پررنگ خواهد بود . وظیفه هر بنا به عنوان جزئی از فرهنگ معماری، عینیت بخشیدن به یک اندیشه (ذهنیت ) به وسیله ظرف خاص آن است و بدین ترتیب این ظرف نمودی برای سنجش این فرهنگ خواهد بود؛ لذا هر ساختمان خود یک شاهد فرهنگی است (معماریان، .(1384

»راپاپورت«1 عامل فرهنگی را به عنوان عامل تعیین کننده غیرمادی دانسته و از عواملی چون اقلیم، تکنولوژی، سایت و . . . به عنوان عوامل درجه دو در شکلگیری معماری یاد میکند. او در تأیید نظر خود بعد از گذر از جبر اقلیم در تعیین فرم، به این نکته اشاره میکند که چگونه در اقلیمهای یکسان ظهور فرمهای متفاوت معماری را میتوان تجربه کرد (معماریان، 1384؛ .( 403 ایرانیان در برهههای مختلف زمانی نشاندادهاند که چگونه با فرهنگ غنی خود علیرغم نفوذ فکری و سیاسی اشغالگران و هدایت حکومتهای بیگانه ضمن حفظ آداب و سنن خود به احیاء معماری ایرانی نیز اقدام کردهاند.

-2 روش تحقیق

حوزه اصلی این پژوهش شامل تاریخ معماری ایرانی-اسلامی و منظر شهری است و با توجه به رویکرد میان رشتهای تحقیق، زمینه طراحی نمای شهری برای تحلیل این موضوع مناسب است. بر این اساس روش این نوشتار از نوع توصیفی-تحلیلی بوده و

 


2


از استدلال منطقی بهرهگیری شده است. جهت گردآوری اطلاعات از روش کتابخانهای، مقالات معتبر منتشر شده در نشریات معتبر علمی و همچنین منابع دیجیتال نیز استفاده شده است.

-3 معماری ایران در بستر زمان

در عصر سنت، ایده و شکل ساختمان در معماری ایران مشخص و معین بود. در این عصر، معمار به تبعیت از نظام فکری و اصول شکلی و اجرایی که میراث گذشته بود؛ ساختمان را طراحی و احداث میکرد. ولی از اواسط عصر قاجاریه، و مواجه هرچه بیشتر با جهان غرب، جامعه ایرانی دوقطبی شد. از این زمان، معمار با دوگانگی مواجه شد (قبادیان، .(1392 آیا باید منبع الهام و چارچوب کلی طرح او همچنان میراث معماری گذشته ایران باشد؟ و یا باید به دنبال معانی و اشکال جدید معماری که سوغات غرب است برود؟

آرتور پوپ1، آندره گدار2 و محمدکریم پیرنیا از نخستین کسانی بودند که به بررسی سیر تحول معماری ایران در طول تاریخ از آغاز تا اواسط عصر قاجاریه پرداختند. در ادامه از عصر قاجار تاکنون، در دو کتاب ارزشمند و مفید (معماری معاصر ایران) نوشته امیربانی مسعود در سال 1388 و کتاب (سبکشناسی و مبانی نظری در معماری معاصر ایران) نوشته وحید قبادیان در سال 1392 بررسی شد. در این پژوهش همانند کتاب قبادیان از تعاریف و تقسیمبندی معماری ایران در کتاب (شیوههای معماری ایرانی) توسط پیرنیا به عنوان مبنا برای تطبیق شیوههای طراحی نمای ساختمان با شیوه و الگوی معماری ایرانی-اسلامی استفاده شده است.

قبادیان معماری معاصر ایران را دلالت کننده بر سه عامل مهم میداند: (1) معماری باستان (شیوه پارسی و پارتی)، (2) معماری دوران اسلامی (شیوه اصفهانی) و (3) معماری غرب (از نیمه قرن 19 میلادی). این سه عامل سبکهای معماری معاصر ایران را شکل دادهاند. هر یک از این سه عامل، به صورت مستقل و یا در تلفیق با یکدیگر و با درجات متفاوت اهمیت، در دورههای مختلف معماری معاصر ایران به نمایش در آمدهاند. اگرچه عامل اول از اهمیت کمتری برخوردار است؛ اما باید توجه داشت که طرحها و روشهای اجرایی شیوه پارتی، بر معماری دوره اسلامی تاثیر گذار بوده است. به علاوه، تنها سبکی که در همه دورهها حضور داشته است؛ سبک معماری سنتی و یا سنتگرایی (به تبعیت از شیوه اصفهانی) بوده است. نقش عامل سوم و یا معماری غرب، امروزه فراگیر و گسترده از سایر عوامل است (قبادیان، .(1392

پیرنیا، اصول معماری ایرانی را نخست در دوره 1357-1324) شمسی) عرضه کرد. در آغاز، سخنی از »پنج اصل« نبود. در بیشتر مقالهها و مصاحبههای او در آن دوره، این اصول عبارت بود از چهار اصولی چون »درونگرایی« و »مردمواری«، »درونگرایی «، »پیمون« و »جفت و پدجفت« نام برده است (پیرنیا، .(1353 در سال 1355، در مقاله »مردمواری در معماری ایران«، این اصول »مردمواری«، »درونگرایی«، »پیمون« و »جفت و پدجفت« است (همان،.(64-62 همین اصول در سال 1357، در جزوه درسی »شیوهها و فنون معماری در ایران«، تکرار شده است (پیرنیا، .(1357 علاوه بر این، در یکی از دو مورد به اختصار از اصل یا ضابطهای در معماری ایرانی به نام »اقتصاد در معماری ایرانی« سخن گفته است. پیرنیا نخستین بار در دهه 1360 شمار اخیر این اصل را تثبیت کرد (پیرنیا، (1364؛ اما خود این اصل همچنان در تغییر بود. در نخستین سخنان در این دهه، از نیارش و پیمون به عنوان دو اصل مستقل یاد کرد و درباره درونگرایی نیز جداگانه بحث کرد (همان، .(6 در تقریرهای بعدی، موضوع »اقتصاد در معماری ایرانی« را پرورد و در قالب دو اصل »خودبسندگی« و »پرهیز از بیهودگی« مطرح کرد؛ جفت و پدجفت را از اصول حذف کرد و نیارش و پیمون را با هم یک اصل شمرد (پیرنیا، .(1370 عنوان و ترتیب نهایی این اصول در دهه 1370 چنین است؛ (1) مردمواری، (2) درونگرایی، (3) خودبسندگی، (4) پرهیز از بیهودگی و (5) نیارش و پیمون. پیرنیا تا زمان وفات (1376) ترتیب اخیر اصول را حفظ کرد و پیوسته کوشید درستی آنها را نشان دهد.




-4 مروری بر اصول معماری ایرانی

حال با توجه به منابع موجود به مرور اصول معماری ایرانی از دیدگاه پیرنیا پرداخته میشود؛ (1) مردمواری: بنایی مردموار است که در آن، مقیاس انسانی به نحو مطلوب رعایت شده باشد (پیرنیا، .(1370 یعنی اندامهای

بنا با اندامهای انسان و نیاز او تناسب داشته باشد (پیرنیا، .(1382 برای رسیدن به چنین مقصودی، معمار بایست زندگی انسان ایرانی و نیازهای او را در عرصهای گوناگون کاملاً میشناخت (پیرنیا،.( 1370 از طرفی میتوان گفت این اصل بیان میکند معماری مطلوب، معماری است که با احوال انسان و زندگی انسان درون آن متناسب باشد. آنچه بیش از هر چیز در این اصل درخور تأمل است؛ توجه به انسان و توجه به زندگی است. معماری را باید با زندگی درون آن شناخت. معماری و زندگی امری پیوسته است (بیدهندی و عبدااللهزاده، .(1391

(2) درونگرایی: بناهای جهان از نظر انتظام فضاهای بسته و باز بر دوگونه است؛ برونگرا و درونگرا. گاه بنا را مانند قفسی مشبک، در میان محوطه باز مینهند و درون آن مینشینند و بیرون را مینگرند؛ گاه محوطه باز را به درون بنا میآوردند و محوطه بسته را بر گرد آن مینشانند و آن را از نگریستن به بیرون بنا بینیاز میکنند (پیرنیا، .(1370 با تأمل در آثار پیرنیا و توجه به تکوین تدریجی اندیشههای او درباره اصول، میتوان دریافت که او سه عامل را موجب درونگرا شدن معماری ایرانی میدانسته است؛ (1) میل باطنی ایرانیان به درون و دل و نفس خود، (2) اهمیت حجاب در نزد ایرانیان از دیرباز تاکنون و اهمیت حریم و حفظ استقلال محدوه خصوصی، (3) عوامل اقلیمی (بیدهندی و عبدااللهزاده، .(1391

(3) خودبسندگی: معماران ایرانی میکوشیدند ساختمایههای بنا، یعنی مواد و مصالح آن را از نزدیکترین محل به دست آورند و نیازمند محلهای دیگر نباشند؛ میکوشیدند »خودبسنده« باشند (پیرنیا، .(1382 آنان بر این باور بودند که ساخت مایه باید »بومآورد« یا »ایدری« (اینجایی) باشد و در ساختن بنا باید تا حد ممکن، از امکانات محلی بهره گرفت؛ چرا که در این صورت، هم سرعت ساختن افزایش مییابد و هم طبیعت پیرامونش سازگارتر میشود و همچنین در تعمیر بنا ساختمایههایش همیشه در دسترس است (همان، .(31 به طور کلی خودبسندگی یعنی اینکه معمار به آنچه در دسترس دارد؛ بسنده کند . نکته مهم این است که دو اصل پیشین بر صفتهای بنا دلالت میکرد؛ صفتهایی که البته مظهر و نموداری از صفات معمار هم بود. اما در اینجا، خودبسندگی صفت و خوی معمار است. نمیتوان گفت فلان بنا خودبسنده است؛ بلکه میتوان گفت معمار آن خودبسنده است و به آنچه داشته اکتفا کرده است (بیدهندی و عبدااللهزاده، .(1391

(4) پرهیز از بیهودگی: هنرمندان و معماران ایرانی، به ویژه پس از اسلام میکوشیدند آنچه را بایسته بود؛ به بهترین نحو انجام دهند. آنان هرگز به خود اجازه نمیدادند حتی در مهمترین بناها، کاری بیهوده انجام دهند و چیزی بیهوده به کار برند. در سرزمینهای دیگر، هنرهای وابسته به معماری مانند نگارگری و سنگتراشی را هنر تزئینی میشمردند؛ اما در معماری ایرانی، هیچیک از اینها پیرایه (آذین) محض نبوده و وجود و کیفیت هر یک ضرورتی داشت . مثلاً اگر گنبدی را از تیزه تا پاکار کاشی میکردند؛ برای تزئین محض نبوده بلکه کاشی پنام (عایق رطوبتی و حرارتی) گنبد بود. کاشی را منقش میکردند تا در هنگام تعمیر، جای تعمیر شده پنهان بماند؛ زیرا عمر کاشی کوتاه بوده و در صورت تکرنگ و یکدست بودن، نمیتوان آن را به آسانی تعمیر کرد و به وضع نخست در آورد (پیرنیا، .(1382

(5 ) نیارش و پیمون: »نیارش« یعنی آنچه بنا را نگه میدارد (پیرنیا، ( 1366 و علم نیارش یعنی علم برپا نگه داشتن بنا. نیارش به همه کارهایی گفته میشود که برای ایستایی و پایداری بنا انجام میگیرد (پیرنیا، (1370 و شامل و حاصل سه علم است (همان، :(1370 استاتیک (سازه و تحلیل و محاسبه نیروها و استحکام بنا)؛ مصالح شناسی (جنس مصالح، ساختن و کاربرد آژندها و اندودها و . . . )؛ فن ساختمان (عناصر و جرئیات ساختمانی و اجرایی). نیارش نزد معماران ایرانی بسیار اهمیت داشت. آنان برخلاف معماران اروپایی، بیش از هر چیز به پوشش و مسائل فنی و جنبههای عملی طرح نظر داشتند. همین توجه به منطقی بودن بنا بود که آن را قوام میبخشید و زیبا میکرد. اساس زیبایی (زیبندگی) در معماری ایرانی، منطقی بودن و متناسب بودن و قرار گرفتن هر چیز در جای خود است (همان، (1370 در معماری ایرانی، طرح، اجرا، معماری و سازه از

4


یکدیگر جدا نبوده و چنین نبود که معمار آزادانه طراحی کند و در مرحله دیگر، کسی دیگر آن را برای اجرا آماده سازد و برای چگونگی برپاییاش محاسبه کند؛ بلکه این موارد همراه و آمیخته به هم انجام میگرفت (پیرنیا، .(1369 این آمیختگی با بهرهگیری از دستگاه »پیمون « محقق میشد (پیرنیا، .(1370 پیمون محصول نسبتهای آزمودهای بود که به یافتن اندازههای درست در طراحی معماری و سازه بنا میانجامد. اندازههای درست، اندازههایی است که هم کارایی را برمیآورد و هم زیبایی و هم ایستایی را (بیدهندی و عبدااللهزاده، .(1391

-5 منظر شهری

منظر شهر به عنوان مجموعهای از عناصر طبیعی و مصنوعی اعم از کالبد و فضاهای شهر، انسانها، رفتارها، فعالیتهای آنها و
. . .، به عنوان نخستین جلوه از شهر، آینه تمام نمای ویژگیهای تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و طبیعی شهر قلمداد میکنند (پاکزاد، .( 1385 سایمون بل به نقل از نقیزاده منظر را بخشی از محیط دانسته که میتواند در یک خط زمان خاص به آن توجه کرد و با بسترش در محیط ارتباط دارد. ادموند بیکن1 نیز در کتاب طراحی شهری در سال 1975 منظر را به عنوان نماد شاخص، نماد درجه، کیفیت تمدن و روحیات جمعی هر ملت و حاصل تصورات مردم آن شهر و حاصل عمل ارادی میداند. در کل میتوان منظر شهری را به عنوان مقولهای مطرح در کیفیت و مطلوبیت شهرها دانست که واقعیت عینی بوده و حاصل مشاهده و درک مظاهر گوناگون و ملموس شهر اعم از بناها، فضاها، فعالیتها، صداها، بومها و هنگام مواجهه شهروند با پدیده شهر (در مقیاسهای مختلف، اعم از دیدن شهر از دوردست یا هنگام قرار گرفتن در شهر و یا حتی هنگام استقرار در بناها) است. منظر شهر در مقیاسها و سطوح مختلف قابل رویت و درک است؛ در هر کدام از این سطوح عناصر متفاوت و خاصی در تشکیل منظر شهری موثر هستند. اکثر شهرهای ایران به علت استفاده از مصالح محلی در ساخت بناها از رنگی ثابت و مشخص، بیانگر ویژگیهای طبیعی آن سرزمین و در هماهنگی با آن برخوردار بودهاند؛ مثل رنگ سرخ ابیانه که نمونهای از بستر طبیعی یک مجتمع زیستی در منظر کلان آن است. اما منظر شهر هنگامی که ناظر در درون بافت شهر قرار میگیرد نیز مطرح است. در این حالت ویژگی بصری و عناصر متفاوت منظر شهر اعم از کالبد، انسانها و فعالیتها از فاصله نزدیکتر و در مقیاس بخشی از شهر قابل مشاهده ادراک هستند. معابر، عناصر تشکیلدهنده آن از جمله نمای ساختمانها، ارتفاع بدنهها، فعالیتهای جاری در آن، درختان، انواع فضاهای شاخص شهری و . . .، اجزاء اصلی منظر در مقیاس میانی هستند. منظر شهر در مقیاس خردتر نیز میتواند مطرح باشد؛ در قالب عناصری نظیر اجزاء تشکیلدهنده نمای ساختمان، جنس، رنگ و بافت مصالح، سایه روشنهای بدنهها، پنجرهها، اجزای تشکیلدهنده کف در پیادهروها، مبلمان و تجهیزات شهری و . . .. در معماری دوره تاریخی ایران جزئیات فضاها و نماها از جایگاهی خاص برخوردار بوده و در کمال دقت، طراحی و اجرا میشده است؛ به عنوان مثال اهمیت به کنجها و گوشهها و طراحی متفاوت آنها با سایر بخشهای نما که نقش مهمی در ارتقاء کیفیت منظر فضاهای عمومی شهر دارد. اما منظر شهری در مقیاسهای گوناگون خود، آن گونه که بیان شد؛ به عنوان نتیجهای از تأثیر متقابل عوامل شکلدهنده شهر و جامعه شهری در زمینههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و طبیعی، به عنوان جلوهای از شهر که همواره در برابر شهروندان قرار دارد در روحیات و رفتارهای آنان در محیط شهری و کیفیت زندگی آنان تأثیر قابل ملاحظهای برجای میگذارد (دویران و همکاران، .(1391

-1-5 زیباییشناسی در منظر شهری

نیاز به زیبایی جزء ناشناختهترین نیازها میباشد. "مازلو"2 معتقد است که این نیاز در بعضی افراد وجود دارد. اینگونه افراد با دیدن زشتی، بیمار میشوند و با قرار گرفتن در محیطی زیبا، بهبود مییابند. این حالت تقریباً به طور عام در کودکان سالم دیده میشود. در تعریف این نیاز سه موضوع ارزش، لذت و تعجب مهم است (متولی، .(1389 نکتهای که باید در مبحث

 


5


زیباییشناسی مورد توجه قرار بگیرد؛ تنوع طلبی است. انسان از یکنواختی محیط، احساس رکود و افسردگی مینماید؛ اگرچه محیط او زیباترین منظره یا اثر هنری باشد. چنانکه نگهبانان آثار هنری که مأموریت نگهداری دائمی از آنها را دارند؛ از تماشای آن اثر لذتی نمیبرند. جای تردیدی نیست که هر انسانی و هر قوم و ملتی از انسانها با نظر به چگونگی تفسیر و توجیهی که درباره حیات خود دارند و با نظر به فرهنگی که در آن زندگی میکنند؛ حقایقی را به عنوان آرمانها و ایدههای اعلاء برای خود پذیرفتهاند. این آرمانها و ایدهها اگر از سنخ عظمتهای معقول مانند: عدالت و آزادی و نظم و صوق اخلاق و فداکاری و سایر تجلیات تکاملی روح بوده باشند؛ تحقق و انطباق آنها در زندگی عینی انسانها، زیبایی عقلانی نامیده میشود و اگر از سنخ ترکیبات و کیفیات محسوس باشند؛ زیبایی حسی نامیده میشود (پاکزاد، .(1385

درک زیباشناسی از محیط شهری اساساً بصری و وابسته به زیبایی است؛ با وجود این تجربه، محیطهای شهری همه حسهای ما را در برمیگیرد و در بعضی شرایط شنوایی، بویایی و بساوایی میتوانند مهمتر از بینایی باشند. چنانکه "ونمیس"1 از طراحان درخواست میکند؛ که به ما اجازه دهید که سعی کنیم انعکاس فضاهایی را طراحی میکنیم تصور کنیم. بوهایی که بوسیله مصالح ساطع میشود؛ یا فعالیتهایی که آنجا اتفاق میافتد و لمس تجربهای که آن فضاها ایجاد میکنند. درک بصری از محیطهای شهری محصول ادراک و تشخیص است و آن چیزی است که ما را بر میانگیزد که درک کنیم؛ چطور آنها را درک کنیم؛ چطور اطلاعات جمعآوری شده را تفسیر و قضاوت کنیم و چطور فضا در ذهن ما جذاب به نظر میرسد. چنین اطلاعاتی، بیشتر از اینکه ما چه احساسی در مورد یک محیط ویژه داریم و برای ما چه معنی میدهد؛ تاثیر گرفتهاند. همانطور که عقاید زیبایی از لحاظ اجتماعی و فرهنگی ساخته میشود؛ پس زیبایی باید حداقل در بخشی بیشتر از سادگی در ذهن مشاهده کننده قرار بگیرد. تشخیص این موضوع مهم است که سلیقه و ذوق کلی عموم برای محیطهای ویژه گستردهتر از ملاک و معیار زیبایی استجک." نَسَر"2 خصوصیت از محیطهای دوستداشتنی را مشخص میکند. از دید او محیطهای نامطلوب برعکس این ویژگیها را دارند. در هر حالت، آن ویژگیهای با اهمیت برای مشاهده کننده، شامل (1) اصالت تاریخی داشتن، (2) تمیزی و نگهداری خوب، (3) نظم داشتن، (4) رنگ طبیعی داشتن و (5) فضاهای باز و تعریف شده هستند(نَسَر، .(1998

جک نَسَر در کتاب "سیمای ارزیابانه شهر" بیان میکند که مردم تجربه مواردی چون موسیقی، ادبیات و هنر را میتوانند برگزینند. اما در مورد شهر چنین امکانی برای افراد فراهم نیست. هر روزه افراد زیادی برای انجام فعالیتهای روزمره خود ناگزیر از عبور از فضای شهریاند و در طول این گذر، به ناچار بخشهایی از محیط شهری خود را تجربه میکنند و با آن درگیر میشوند (کارمونا3، .(2003 همچنین "کارمونا" اعتقاد دارد؛ فرم شهر و ظاهر آن باید طیف وسیعی از مردمی که آن را تجربه میکنند را راضی کند؛ همانطور که راپاپورت منظر شهر را نقطه تماس فرد با محیط پیرامون میداند. همچنین کاپلانها4 چهارچوب ترجیح محیطی افراد را برمیشمرد. کاپلانها اظهار میکنند که یکپارچگی، خوانایی، پیچیدگی و رمز و راز به عنوان کیفیتهای اطلاعاتی محیطها هستند که به ترجیهات مردم برای محیطهای کالبدی کمک میکنند. برای درک آنی از محیطها، فهمیدن بوسیله یکپارچگی و پیچیدگی محیطی حمایت شده است که در زمان طولانیتر کیفیتهای خوانایی و رمز و راز جستجوی محیطها را تشویق میکند (کارمونا، .(2003

-2-5 معیارهای زیباشناسی در منظر شهری

در این بخش مجموعهای از اصلیترین معیارهای ارزیابی بر اساس مفاهیم زیباییشناسی، در منظر شهری استخراج گردید؛ تا با تکیه بر آنها بتوان به آسایش بصری رسید.

 


-1-2-5توالی فضایی1

از نظر گوردن کالن2، "توالی" کلیدیترین معیار در تجربه زیبایی یک منظر میباشد. توالی در اندیشه کالن با مفهوم حرکت ارتباط مییابد؛ به طوری که در مقدمه کتاب خود اشاره میکند که »هر چند عابر پیاده در داخل شهر با سرعت ثابت حرکت میکند؛ ولی مناظر شهری در دستهای از آشکارسازیها به چشم میخورد. این را ما دید پی در پی مینامیم (کالن، .«(1382 دریافت چشماندازهای متوالی در طول مسیر منجر به جلب توجه انسان به محیط و ایجاد تاثیرات مطلوب بصری خواهد شد. یک راه طولانی به واسطهای که دید اولیه به زودی با چشم مأنوس میگردد؛ بیاثر و خسته کننده میشود. مغز انسان به تباینها و تفاوتها میان اشیاء عکسالعمل نشان میدهد؛ و وقتی که دو منظره (خیابان و فضای باز) در آن واحد در حافظه قرار میگیرند؛ یک تفاوت آشکاری احساس میگردد و بشر در یک احساس عمیقتری قابل مشاهده است. با کنار هم گذاردن مناظر دلانگیز در کنار یکدیگر، شهر سرزندهتر شده و در غیر اینصورت شهر در کنار ما بدون شکل و جنبش ظاهر میشود. با توجه به مطالب فوق شاخصهای پیشنهادی عبارتند از: ارتباط کالبدی اجزا با یکدیگر و با کل / تداوم حرکت/ نظم و تناسبات/ تعریف اتصالات/ المانهای ایستا و پویا/ عوامل ایجادکننده وحدت و تأکید (کارمونا، 2007 و غفاریسده، 1371 و توسلی، 1382 و حسینی و رزاقیاصل، 1387واَپِلیارد 3، .(1971
-2-2-5 پیچیدگی4

معیار پیچیدگی به معنای هماهنگی، تنوع، گوناگونی ایجاد وحدت در مناظر شهری میباشد. از نظر کالن، این معیار ثابت تحریک حس بصری و ارتقاء کیفیت فضا خواهد شد. وی در این رابطه مینویسد؛ "خصوصیت پیچیدگی در ساختمانهای امروزی در کمترین حد ممکن به نمایش گذارده شده؛ و به نظر میرسد برای جلوگیری از منسوخ شدن آن با چیزهای بدیهی، قطعات سنگ، دیوارهای حائل مشبک، تلاش در ایجاد چنین کیفیتی میشود (کالن، ."(1385پیچیدگی چشم را به خود مجذوب میکند و باعث میشود یک طرح حرفهای که از کنار هم گذاری دانش و تجربه خلق شده است؛ از یک کار آماتوری قابل تشخیص باشد. شهر یک رویداد هیجانانگیز در محیط است و باید در آن از یکنواختی و سریسازی پرهیز کرد. ایجاد تفاوتها و تباینها در سکانسهای یک مسیر میتواند شهر را سرزندهتر جلوه دهد. این معیار علاوه بر تنوع، به غنای اجزای منظر نظیر پوشش گیاهی، آب، کف و دیوارها و . . .، خصوصیات الگوهای محیط و نحوه ارتباط این الگوها با یکدیگر نیز دلالت دارد. شاخصهای پیشنهادی به منظور ارزیابی این معیار عبارتند از: تنوع در چشماندازهای طبیعی و مصنوع/ منظره قاب شده

و لحظهای/ تنوع در مسیر حرکت/ شکستگی بصری/ پیشآمدگی و عقب رفتگی/ رویداد (کارمونا، 2007 و غفاریسده، 1371
و توسلی، 1382 و حسینی و رزاقیاصل، .(1387

-3-2-5 شگفتی5

این معیار به تحریک حس اکتشاف در فضا با ایجاد جذابیت فضا برای ناظر اشاره میکند. این امر به نوعی فاش کردن یک راز است؛ حس که هر چه بیشتر در آن دقت کرد؛ مفاهیم بیشتری از آن آشکار میگردد. در دیدهای پی در پی لزوم توجه به تفاوتها و تباینهای کالبدی و بصری، تأکید، اختلاف سطح، در استناد قرار دادن بنا، انحراف، منحصر به فرد بودن و نشانهگذاری کردن در فضا به منظور ایجاد حس شگفتی در ناظر حائز اهمیت میباشد. توجه به موارد فوق، تمایل انسان را برای حضور در فضا و کشف جاذبههای آن افزایش داده و باعث سرزندگی فضای شهری خواهد شد. بر اساس مطالب ذکرشده، شاخصهای مورد نظر برای دستیابی به شگفتی در فضا، عبارتند از: تأکید/ انتظار/ انحراف/ تغییرسطح و شکنندگی شیب/ توجه




7


به جزئیات/ ایجاد سایه روشن (کارمونا، 2007 و غفاریسده، 1371 و توسلی، 1382 و حسینی و رزاقیاصل، 1387واَپِلیارد1، .(1971

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید