بخشی از مقاله

عوامل شکل گيري حزن و تحولات آن در عرفان و تصوف
چکيده
حزن از شروع پيدايش ، همانند ديگر مباحث عرفاني ، تحولاتي را پشـت سـر گذاشـت .
عامل اولية شروع حزن و اندوه، آياتي از قرآن کريم و احاديثي از پيامبر (ص ) است کـه مسلمانان را از عذاب آخرت بيم مي دهد. با تأثر از اين آيات و احاديـث ، عـدهاي غـرق در ترس و خوف، با نگاهي به نقائص اعمال خود، در حزن و اندوه فرو رفتند. حزن در ابتدا، عکس العمل روحي و رواني اين عده از اصحاب پيامبر (ص ) بـود کـه بـه بکـائين مشهور شدند؛ ولي در طي قرن اول هجري، به سبب بحـرانهـاي سياسـي و اجتمـاعي بيشتر مورد توجه قرار گرفت و به عنوان يک ميراث معنوي، از زاهدان اوليه به عرفان و تصوف اسلامي رسيد.
بعد از اين که حزن وارد حلقه هاي بحث صوفيان شد، مراتبي براي آن قائل شـدند و علاوه بر خوف، از قبض و هيبت نيز به عنوان عوامل ايجاد آن نام برده شد و در برابر آن، بحث دربارة رجا، بسط و انس هم رونق گرفت .
کليد واژهها: حزن، خوف، رجا، قبض ، بسط ، مکتب بغداد.

١- مقدمه
حزن يا اندوه به عنوان يک اصل ، از همان سدة اول هجري در بين زاهدان مسلمان مطرح بوده است و هم زمان با شکل گيـري عرفـان و تصـوف اسـلامي ، مـورد توجـه صوفيان قرار گرفت و همراه با ديگر مباحث عرفاني ، تحول يافت . پـس از ورود آن بـه عرفان و تصوف، به عنوان يکي از اصول عرفان عملي مطرح شد و بخشي از اعمالي به شمار مي رفت که سالک در جهت رسيدن به مراحل بـالاي سـلوک، بايـد بـه آن التـزام عملي داشته باشد. حـزن بخشـي از تهـذيب و رياضـت بـراي رسـيدن بـه خودسـازي محسوب مي شد تا به وسيلة آن، سلوک در مراحل برتر عرفان ممکن گردد.
سرّي سقطي ، ازعرفاي قرن سوم، ده شرط را براي صوفي لازم مـي دانـد : «الحـزن الدائم و الهمّ الغالب والخشية المقلقلة وکثرة البکاء و التضرّع فـي الليـل والنهـاروالهربُ مـن مواطن الراحة و کثرة الوله و وجلُ القلب وتنغضُ العيش ومراقبة الکمد» (ابي نعـيم ،١٩٦٧،ج١٠ :١١٨). جنيد بغدادي در اهميت اندوه و جايگاه مهم آن گفته است : «صوفي آن باشد کـه دل او چون دل ابراهيم سلامت يافته باشد از دوستي دنيا و به جاي آرندة فرمان خـداي بود و تسليم او چون تسليم اسماعيل و اندوه او چون اندوه داوود و فقـر او چـون فقـر عيسي و صبر او چون صبر ايوب و شوق او شوق موسي وقـت مناجـات واخـلاص او اخلاص محمد (عطار،١٣٧٤ : ٣٨٢)، که در اين سخن ، اندوه را در رديف ترک دنيا، تسليم ، انجام اوامر الهي ، فقر، صبر، اخلاص و شوق قرار مي دهد.
احمد غزالي متوفي قرن ششم ، هـيچ چيـز را در راه سـلوک و رسـيدن بـه خـدا مؤثرتر از اندوه نمي داند (غزالـي ، ١٣٧٦: ١٩٨) و کثـرت بکـاء را بـراي يـک سـالک کـه خواستار طي مدارج عالي عرفان است ، نافع مي داند و دلايلي از پيـامبر (ص ) و قـرآن کريم نيز براي آن ذکر مي کنـد (همـان). عبـدالخالق غجـدواني بـراي تهـذيب نفـس سالکان، رعايت مسائلي را ضروري مي داند که مهمترين و نخسـتين آن، انـدوه و حـزن است ؛ او مي گويد: «بايد که دل تو هميشه اندوهگين باشد و بدن توبيمـار و چشـم تـو گريان وعمل تو اخلاص و دعاي توتضرّع و جامة تو کهن و رفيق تو درويش و ماية تو فقر و خانة تو مسجد و مونس تو حق سبحانه » (شعيب ،١٣٧٩: ١٦٣).
شيخ نجم الدين کبري (مقتول به سال ٦١٨) که سرسلسلة بسياري از فـرق تصـوف دوران بعد به شمار مي رود، نه تنها حزن را يکي از اصول عرفـان عملـي مـي دانـد و در کنار ذکر و صيام و . . .از آن نام مي برد، بلکه آن را مقدمة همة اعمال سالک مـي دانـد و معتقد است که در هر حال و موقعيت بايـد دل عـارف محـزون باشـد. او بـراي حـزن مراتبي در نظر مي گيرد و تفاوتش را با سکوت و ناله و فريـاد برمـي شـمارد (نجـم الـدين کبـري، ١٣٦٨: ٢١٩). بنابراين ، سخناني که از عارفان به دست آمده نشان مي دهد که حـزن يک مقام يا مرحله نيست که عارف از آن بگذرد بلکه حالتي است که در تمـام مراحـل سلوک همراه سالک و عارف است و در هر مرحله اي از سلوک به نـوعي بـر سـالک و حتي عارف عارض مي شود.
٢- عوامل شکل گيري حزن در اسلام
تاريخ تصوف نشان مي دهد که آغاز شکل گيـري حـزن، بـه زمـان حيـات پيـامبر اکرم(ص ) بازمي گردد. آيات قـرآن کـريم ، احاديـث نبـوي، حـالات صـحابه و اوضـاع اجتماعي چهارعامل مهمي بود که نقش اساسي در شکل گيري حزن در بين مسـلمانان داشت . اين عوامل ، نه تنها دليل شکل گيري حزن در صدر اسلام بود، بلکـه زمينـه هـاي لازم را براي تداوم آن در طي سدههاي اول و دوم فراهم کرد.
٢-١-قرآن کريم
آيات الهي قرآن، مهمترين دليل ايجاد حزن در بين مسلمانان بـود. در قـرآن کـريم آيات فراواني وجود دارد که مؤمنان را از عذاب الهـي و مجـازاتهـايي کـه در انتظـار گناهکاران است بيم مي دهد. اين آيات فقط خوف دهنده از عذابهاي اخروي نبودنـد، بلکه در مؤمنان حزن و اندوهي نيز ايجاد مي کردند؛ چون هنگامي که مؤمن به اين آيات مي نگرد علاوه بر ترس از عذاب، اندوهي هم سراپاي وجود او را دربرمـي گيـرد، چـون که اين امکان را در نظر مي گيرد که به جهت نقصاني کـه در طاعـات و عبـادات داشـته است ، خود نيز گرفتار اين عذابها شود. بنابراين ، آيات عـذاب در مؤمنـان هـم ايجـاد خوف مي کند و هم به سبب اين خوف، حزن و اندوهي را در آنان به وجود مي آورد.
حسن بصري دربارة رابطة حزن و تعاليم قرآن مي گويد : «به خـدا قسـم ، بنـده بـه قرآن ايمان نياورده، مگر اين که محزون باشد» (ابي نعيم ،١٩٦٧، ج٢ : ١٣٣) و در جايي ديگر مي گويد: «سوگند به خدا، اي بني آدم که اگر قرآن مي خوانديـد و بـه آن ايمـان داشـتيد، حزنتان در دنيا زياد مي شد و خوفتان از آخرت شدّت مي گرفت و بر گريـه تـان افـزوده
مي گشت » (همان : ١٣٤). ابو علي دّقاق هم سخناني با همـين مضـمون دارد و مـي گويـد:
«خوف از شرايط ايمان بود و حلم (عقل )، قـال الله تعـالي : و خـافون إن کنـتم مـؤمنين »
(قشيري ، ١٣٤٥ : ١٩٠ ). آيات ديگري نيز دليل بـر خـوف اسـت ؛ ماننـد: «وهـدي للنـاس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون کثيراً» (قرآن:٩١.٦)؛ «انـي اخـاف علـيکم عـذاب يـوم عظيم » (قرآن: ٥٩.٧)؛ «وادعوهُ خوفاً و طمعاً» (قرآن:٥٦.٧)؛ « اني اخـافُ علـيکم عـذاب يـوم محيط » (قـرآن:٨٤.١١). اين گونه روايات به روشني نشان مي دهد قرآن تـا چـه انـدازه در پيدايش خوف و حزن تأثيرداشته است . علاوه بر آيات عذاب که باعث تـرس و خـوف در بين مؤمنين شده است ، آياتي نيز مستقيماً دلالت بر لزوم گريـه و انـدوه دارد و آن را مي ستايد و توصيه مي کند؛ مثلاً : «فَلْيَضْحَکوُا قَليلاً و ليَبْکـوُا کَثيـراً » (قـرآن، ٨٣.٩) و «اُدعُ رّبک تضرّعاً و خفيةً » (قرآن : ٧ . ٥٥ ).
٢-٢- احاديث نبوي
در کنار آيات الهي ، احاديث و رفتار پيامبر اسلام(ص ) نيز در ايجاد حـزن و انـدوه در بين زاهدان تأثير فراواني داشته است . دربارة ايشان رواياتي منقول است کـه پيوسـته محزون و در فکر بودهاند (غزالي ، ١٣٧٦ : ١٩٨؛ قشيري ١٣٤٥ : ٢٠٩).
احاديث منقول از ايشان، از دو جهت پشتوانة معنوي پيـروان حـزن و انـدوه بـوده است : اول اين که اندوه و گريه را کفارة گناهان مي داند؛ در اين باره ابوسعيد خـدري از پيامبر(ص ) روايت مي کند که «هيچ چيز نبود که به بندة مؤمن رسد از دردي يا انـدوهي يا مصيبتي يا رنجي الا که بدان، ايشان را کفارتي باشد از گناه واندوه دل را پاک کنـد از پراکندگي و غفلت » (قشيري، ١٣٤٥: ٢٠٨). در جايي ديگر از وي نقل شده است که قطـره اشکي از اشکهاي [ندامت ] گناهکار، غضب پروردگار را فرو مـي نشـاند (غزالـي ، ١٣٧٦: ٢٠٧). ايشان چشم هاي گريان از ترس خداوند را بر آتش حرام مي داننـد و مـي فرماينـد چشم هاي خود را به گريه عادت دهيد (همان: ٢٠٦). حضرت (ص ) مـي فرماينـد: «چـون بنده را از بيم خداي تعالي موي بر تن برخيزد و برانديشـد، گناهـان وي همچنـان فـرو ريزد که برگ از درختان» (غزالي ، ١٣٥٢: ٧٠٥). ايشان در مقامي ديگـر مـي فرماينـد «هـيچ قطرهاي نزد خداي تعالي دوست تر از قطره اشکي نبود که از بيم خـداي تعـالي و قطـره خون که در راه حق تعالي ريزد» ( همان).
دوم اين که ايشان عبادت را بدون گريه و اندوه، بي معني مي دانند و مـي فرماينـد: « للساجد هذَا السُُّجود فاينَ البُکاء» (همان). اين روايت ، نشان مي دهد که ايشـان خـوف را ملازم عبادت به شمار مي آورد و معتقد است که عبادت بايد به همراه تضرع بـه درگـاه باري تعالي باشد؛ اين تضرع، نتيجة خوف از واقعيت هايي است که فقط پيـامبر(ص ) از آن خبر دارد. ايشان در اين باره فرمودهاند: «اگر بدانيد آن چه را که من مـي دانـم ، کمتـر مي خنديديد و بسيار مي گريستيد و به بيابانها مي شتافتيد و بر زمـين آرام نمـي گرفتيـد»
(سراج، ١٣٨٢: ٧٨و ١٦٠).
٢-٣- رفتار صحابه
در زمان حيات پيامبر(ص )، در بين صحابه گروهي پديد آمدند کـه بکـائين ناميـده شدند. آنها از تمام لذات جهان چشم پوشيده بودند و تمام قواي خود را صرف آخرت و رضاي خداوند مي کردند. مشهورترين بکائين ، عثمان بـن مظعـون بـود کـه ابـي نعـيم اصفهاني در حلية الاوليا با اين کلمـات از او نـام مـي بـرد: «و مـنهم المتقشّـفُ المحـزون الممتحنُ في عينه المطعون، ذو الهجرتين ، عثمـان بـن مظعـون» (ابـي نعـيم ،١٩٦٧، ج١: ١٠٢) و همچنين از عرباض بن ساريه نام مي برد که به سبب حزن و خـوف، پيوسـته چشـماني اشکبار داشت (همان،ج ٢: ١٣).
٢-٤- اوضاع اجتماعي
پس از آيات قرآن کريم ، احاديث پيامبر (ص ) و حالات صحابه ، عوامـل اجتمـاعي را بايد از مهمترين علل تقويت و تداوم حزن به شمار آورد. حسن بصري دربـارة قـرن اول و اوضاع اجتماعي آن زمان مي گويد: «و الله ما مـنَ النـاس رجـلٌ ادرک القـرن اول، اصبح بين ظهرانيکم الا اصبح مغموماً و امسي مغموماً» (ابي نعيم ، ١٩٦٧،ج٢: ١٣٣). در ظاهر کلام، علت اين اندوه ذکر نشده است ؛ اما ذکر کردن قرن اول هجري، خود دليل اين غم است ؛ يعني حوادث اين قرن باعث شده بود که همه - البته همة افـراد آگـاه نـه عمـوم مردم - در حزن و اندوه باشند. روايات ديگري از حسن بصـري بـه دسـت مـا رسـيده است و شاهد بر نقش اوضاع اجتماعي در ايجاد حزن و اندوه، در بين زاهـدان آن دوره است : «گويند روزي کسي از وي پرسيد که چگونه اي؟ گفت : چگونه باشد حـال قـومي که در دريا باشند و کشتي بشکند و هر يک بر تخته اي بمانند. گفت صعب باشد. گفت : حال من چنين است .» (ابي نعيم ، ١٩٦٧، ج٢ :١٣٦ ) او اسلام را به کشتي اي شبيه مي داند کـه در طوفان حوادث روزگار، شکسته است و هر کدام از مسلمانان به تختـه پـارهاي پنـاه بردهاند. او همة ناآرامي ها و تحـولات جامعـة اسـلامي را در طـول قـرن اول مـي بينـد؛ جنگ هاي داخلي ، شهادت علي (ع )، قتل عثمان، شهادت امام حسين (ع )، واقعـة عبـدالله زبير، حکومت يزيد و جانشينان بعدي او که باعث نارضايي اکثر مسلمانان شده بود.
اين حالت حزنآور را در افراد وارسـتة ديگـر نيـز مـي تـوان سـراغ گرفـت ؛ امـام سجاد(ع ) پيشواي چهارمين نيز تحت تأثير اين اوضاع نابهنجار اجتماعي و جامعه اي که ازاهداف والاي اسلام منحرف شده بود، گوشه گيري اختيار مي کنند و با دعا و مناجـات و انجام صحيح عبادات، سعي در هدايت پيروان خود دارند. درباره امـام محمـدباقر(ع ) نيز ذکر شده است که شب هنگام که آن اجتماع پريشان، به خواب مي رفـت ، دسـت بـه مناجات برمي داشتند و پيوسته گريان بودند و علت اندوه خـويش را حادثـة کـربلا و از دست دادن حسين (ع ) و اصحابش مي دانستند (هجويري، ١٣٨٠: ٩٤).
حوادث و بحرانهاي قرن اول هجري باعث عکس العمـل هـاي متفـاوتي در بـين مسلمين شده بود؛ عدهاي بي اعتنا بودند، اما برخي که خود را مسؤول مي ديدند در صدد برآمدند تا جامعة اسلامي را از اين بحرانها نجات دهند و آن را اصلاح کنند. اين افـراد نيز دو راه در پيش گرفتند: برخي دست به شمشير بردند و از طريق مبارزات نظـامي و سياسي اين هدف را دنبال کردند، مانند امام حسين (ع )، عبدالله بن زبيـرو مختـار ثقفـي .
همين وضعيت نابسامان که هرگونه اقدام نظامي و سياسي را در بدو پيـدايش سـرکوب مي کرد، باعث شد که عدهاي ديگر، راههاي غيرنظامي در پيش بگيرند و با کنارهگيري از جامعه و روي آوردن به دعا و عبادت و اندوه دائم ، مبارزهاي فرهنگي را با بحـرانهـاي اجتماعي و ديني آغاز کنند.
روي آوردن به حزن و اندوه، از جهاتي مي توانست نوعي قيـام بـر ضـد وضـعيت اجتماعي باشد؛ اولاً مردمي را که از تعاليم اسلامي فاصـله گرفتـه بودنـد، متوجـه ديـن مي کرد و با يادآوري انذارهاي قرآن و عقوبت هـاي اخـروي و بـرانگيختن تـرس از آن، مانع از دنياپرستي و گناه مي شـد. ثانيـاً چـون مـردم بـه ايـن بزرگـان بـه ديـده احتـرام مي نگريستند، حزن و اندوه مداوم آنهـا را بـر نارضـايي آنـان از شـرايط زمانـه ، حمـل مي کردند و باعث مي شد تا مردم با تأسّي از رفتار آنان، در برابر بحرانهاي اجتمـاعي و مسبّب هاي آن، موضع گيري کنند. ثالثاً چون مهمترين ابزار و عامـل در دسـت حاکمـان فاسد، دنيا و تعلقات دنيوي بود و از طريق آن عدهاي را به دور خود جمع کـرده بودنـد و به فساد و بي ديني دامن مي زدند، اصلاحگران مي توانستند با توجـه دادن عمـوم مـردم به آخرت و بي ارزش جلوه دادن دنيا، اين ابزار اساسي را از آنان بگيرند و به اصـطلاح، آنها را خلع سلاح کنند.
٣ - عوامل استمرار و گسترش حزن پيروان مکتب حزن، براي تداوم و استمرار آن، بر اساس روايـات نقلـي و دلايـل عقلي به توجيه حزن پرداختند. اسناد زيادي در دست است که تـلاش ايـن افـراد را در جهت مستند و مستدل کردن آن نشان مي دهد. آنها در اين راه، دو دست آويـز داشـتند که عبارت است از: ابزارهاي نقلي و ابزارهاي شهودي.
٣ -١- ابزارهاي نقلي
ابزارهاي نقلي که مهمترين پشتوانه براي پذيرش و گسـترش حـزن اسـت ، شـامل آيات قرآن کريم و احاديث پيامبر (ص ) مي شود. اين عامل ، علاوه بر اين کـه مهمتـرين عامل شکل گيري حزن در اسلام است ، نقش اساسـي در تـداوم آن نيـز بـه عهـده دارد.
زاهدان و صوفيان، اين روايات را پشتوانه معنوي بحث حزن مي دانستند. در ايـن ميـان، آيات قرآن که بيان کننده عذاب آخرتند، بيشترين تأثير را در ايجاد حـزن داشـته اسـت ؛ زيرا به خاطر ايمان به قرآن و اين آيات، ترسي دائم در افراد ايجاد مي شـد و بـه خـاطر اين ترس، پيوسته محزون بودند.
روايات فراواني در اين زمينه در دست است و نشان مي دهد که تعدادي از زاهدان، عامل حزن خويش را آيات عذاب مي دانستند. دربارة حسن بصري گفته شده است کـه
«اگر شخصي ، او را مي ديد فکر مي کرد که اندوه خلايق بر او ريخته شده از شدت اندوه و طول اشک و کثرت ناراحتي و بي قراري» (ابن جوزي، ١٩٩٢، ج٧: ١٣٦؛ ابن جـوزي، ١٩٨٥، ج٣: ٢٣٣) و يا شخص گمان مي کرد که او تازه به مصيبتي گرفتار شده (ابن جـوزي، ١٩٨٥، ج٣: ٢٣٣) و از شدت خوف چنان مي نمود که گفتي در پيش جلاد نشسته است و هرگـز کسي لب او را خندان نديدي (عطار، ١٣٤٦: ٣٥). حسن بصري علـت ايـن همـه انـدوه را ترس از آن مي داند که فردا در آتش افکنده شود (ابن جـوزي، ١٩٩٢، ج٧: ١٣٧؛ ابـن جـوزي، ١٩٨٥، ج٣: ٢٣٣).
از عبدالواحد بن زيد که در سال ١٧٧ هجري در گذشـته و از شـاگردان محمـدبن واسع و مالک دينار است ، روايت شده که «اي برادران آيا از خوف آتش گريه نمي کنيد؟ بدانيد که هر کس از ترس آتش [جهنم ] گريه کند، خدا او را از آن در امان نگاه مي دارد. آيا از ترس تشنگي روز قيامت گريه نمي کنيد؟ و به ياد آب خنک ايام دنيا؟ به اين اميـد که شما را از آب خنک باغهاي بهشت سيراب کنند (بـدوي، ١٩٧٨: ٢٠٩). به غير از آيـات قرآن، احاديث پيغمبر(ص ) نيـز از ابزارهـاي نقلـي گسـترش حـزن در بـين صـوفيان و زاهدان است که به آن اشاره شد.
از بين اصحاب پيغمبر(ص )، حالات بکائين ، الگوي بسيار مؤثري بود که بسـياري از زاهدان به آنان اقتدا مي کردند. احوال برخي از خلفا، دست آويز ديگري براي گسترش حزن بود؛ مثل آنچه از علي (ع ) نقل شده و دربارة عمر گفته شده که از شدت گريه دو خط تيره در صورتش بود و توصيه مي کرد که چشمانت را با مکحل حزن، سرمه بکـش هنگامي که غافلان مي خندند (غزالي ، ١٣٧٦: ٢٠٧).
ابزارهاي نقلي به نتيجه گيريهاي عقلي نيز منتهي مي شود کـه مـي تـوان شـواهدي براي آن ذکر کرد. پيامبر (ص ) خود به اين مسأله اشاره کردهانـد کـه «عاقـل تـرين شـما ترسندهترين شماست از خداي تعالي » (غزالي ، ١٣٥٢: ٧٠٥). حسن بصري دليل عقلي حزن را اين گونه ذکر مي کند: «انسان از يک طرف در معرض ارتکاب اعمـال بـد اسـت و از طرفي ديگربا مرگ و بازخواست پس از آن مواجه است ؛ علاوه بر اين ، ترس از نـاتواني در اداي حقوق مردم وهمچنين خدعه و غدردنيا از جمله عواملي است که انسان عاقـل با انديشيدن به آن، گرفتار اندوه مي شود» (بـدوي، ١٩٧٨ : ١٧١). سـخن ديگـري نيـز از او نقل شده است که مي گويد: «اگر انسان عاقل باشد و بينديشد، چون هميشه خود را بين گناه و بازخواست مي بيند، طبيعتاً بايد اندوهگين باشد که انـدوه چنـين شخصـي نشـانة سلامت عقل و انديشة اوست (ابي نعيم ،١٩٦٧، ج٢: ١٣٣). فضيل عياض مي گويـد «بـر هـر چيزي زکات است و زکات عقل درازي اندوه است . حبيب عجمـي نيـز گريـه و انـدوه خويش را نتيجه عقلي حوادث بعد از مرگ مي داند. او براي انـدوه خـود دليلـي عقلـي مي آورد و مي گويد: «راهي را مي خواهم بپيمايم که هرگز نپيمودهام و در زير خاک بروم و تا روز قيامت در آنجا بمانم » (ابن جـوزي، ١٩٩٢، ج٧: ١٩٨؛ ابـن جـوزي، ١٩٨٥، ج٣: ٣١٦ و ٣٢٠ و ج٤: ٣٥).
همانگونه که مشاهده مي شود، دلايل نقلي وعقلي که در توجيه حزن و اندوه به آن استناد مي شود، همه بر پاية خوف از آخرت و بـيم دوزخ و نقـص در انجـام طاعـات و عبادات است . اين حزن، خاص زاهدان اوليه بود که صرفاً ترس از دوزخ را عامل اصلي حزن خود مي دانستند.
٣-٢- ابزارهاي شهودي
با شکل گيري عرفان و تصوف اسلامي ، ابزارهاي شهودي جـايگزين دلايـل نقلـي مي شود. منظور از ابزارهاي شهودي، تفاسير و تأويلات جديدي از مباحث شرعي است که مبتني بر ذوق و مشرب عرفا و صوفيان باشد. حزن در بين صوفيان، صـرفاً ناشـي از ترس به خاطر گناه و مجازات آخرت نيست ؛ هرچند به ابزارهاي نقلي نيز زيـاد اسـتناد مي کردند، اما ابزارهاي شهودي و دلايل معرفتي ، مهمترين دست آويز صوفيان مي شـود و شواهد فراواني مي توان براي آن ذکر کرد.
ابوعلي دقاق مي گويد: «اندوهگين در ماهي راه خداي چندان ببُرد که بـي انـدوهي به سالهاي بسيار نُبرد» (قشـيري، ١٣٤٥: ٢٠٨). مالک دينار حزن را عامـل سـلامت روح و قلب مي داند و معتقد است قلبي که در آن حزن نباشد ويران مي شود (بدوي، ١٩٧٨: ٢٠٢).
جنيد بغدادي پا را فراتر نهاده، حزن را از نتايج شناخت خدا برمي شمارد و معتقد اسـت «کسي که خدا را بشناسد هرگز شادمان نيست » (انصـاري،١٣٦٢: ١٩٠). مسـتملي بخـاري مي گويد: «تولد خوف از معرفت خيزد» (مستملي بخاري ، ١٣٦٥ : ١٣٥١ ). نهرجوري حـزن را رابطة مستقيم عارف با خدا مي داند و مي گويد: «هرگاه پروردگارم بخشي از حقـي را که بر من دارد بخواهد، آن لحظه ، شروع حزن من است و هرگاه در بازگردانـدن آن بـه من مهلت دهد، آن لحظه ، شروع سرور من است ؛ زيرا او به جود و کرم معروف است و من به ضعف و عجز و نياز» ( ابي نعيم ، ١٩٦٧،ج١٠، ٣٥٦)؛ به استناد سخن او مي تـوان پـي برد که حزن ناشي از ضعف و عجز اسـت و رجـا (کـه در عرفـان مقابـل خـوف قـرار مي گيرد) به جود و کرم خداوند، زايل کنندة آن است . جنيد نيز همين تعريف را از رجا دارد و در تعريف آن مي گويد: «رجا اعتماد به جود خداوند کريم اسـت » (رادمهـر، ١٣٨٠
:١٨٠). احمد غزالي مهمترين و مثمرترين عامل را در راه رسيدن به خدا حزن مي داند. او مي گويد:«يقين شناس که هيچ چيز در اين راه (راه رسـيدن بـه خـدا) مثمرتـر از انـدوه نيست . من يرالله به خيراً جعل في قلبه نائحة و قال عليه السلام: لو أنَّ مَحزوناً بکي في امّةٍ لرَحمَ اللهُ تلکَ اُمّة بُبکائه و الهموم عُقوبات الذُّنوبْ» (غزالي ، ١٣٧٦: ١٩٨).
بشربن حارث مي گويد: «اندوه پادشاهي است چون جايي قرار گرفت رضـا ندهـد هيچ چيز باز او قرار گيرد» (قشيري، ١٣٤٥: ٢٠٩). همچنين در همين مأخذ نقل شده اسـت که «هر دل که اندر وي اندوه نباشد خراب شود همچون سرائي که اندرو ساکن نباشـد، خراب شود» (همان: ٢٠٩).
قشيري معتقد است که اندوه بر دو گونه است : اندوه دنيا و اندوه آخرت که انـدوه آخرت مذموم است (قشـيري، ١٣٤٥: ٢٠٩)؛ اما ابوعثمان حيري مي گويد کـه انـدوه بـه هـر روي فضيلت است (همـان: ٢١٠). صوفياني مانند عبدالخالق غجدواني و جنيد بغدادي نيز حزن را بدون هيچ شرطي از لوازم سلوک به شمار آوردهاند کـه قـبلا بـه سـخنان آنـان اشاره شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید