بخشی از مقاله

 

نقش الف ولام تعریف در معنی ایات با تکیه بر تفسیر کشاف


چکیده


در این مقاله سعی شده است یکی از حروف دقیق و پرکاربرد زبان عربی که "الف ولام" تعریف می باشد را مورد بررسی قرار داده ومعانی مختلفی که از این حرف در ترجمه آیات شریفه قرآن وارد شده را مورد بررسی قرار دهیم. از آنجا که زمخشـری صاحب تفسیر "الکشاف" در مورد این حرف دقت نظر زیادی را به کار بسته است و از منظور بلاغی آن را مورد توجـه قـرار داده لذا این تفسیر تکیه گاه بحث قرار گرفته است.
الف و لام در این بحث از نظر سیر تحول و نگاه های مختلف مورد توجه قرار گرفته است و اگر چه تکیه گاه بحث روی معـانی بلاغی آن است ولیکن برخی دیدگاه های صرفی و نحوی نیز در مورد این حرف مورد بررسی و مناقشه قـرار گرفتـه اسـت و سپس ریشه بلاغی آن را که زمخشری با الهام از عبد القاهر جرجانی ذکر کرده است مورد توجه قرار داده است.

کلید واژه ها:

الف ولام ، تعریف، زمخشری ، بلاغت، قرآن


بحث از معانی حروف و تامل در آنها یکی از مهمترین بابها در تفسیر قرآن کریم است. چرا که بـا توجـه بـه وسعت معانی حروف در زبان عربی بعضی از اوقات عدم درک صحیح از یک حرف، تفسـیر و معنـی آیـه را تغییر داده و ممکن است درک ناصحیحی به وجود بیاورد. به عنوان مثال حرف " إلی" در آیه شریفه وضـو » فاغسلوا وجوهکم وأیدیکم إلی المرافق : صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید « (المائده : (6 به معنای مـع بوده و بیانگر حد معین شستن است ولیکن برخی به اشتباه معنای ظاهری آن را لحاظ کرده و فتـوا بـه شسـتن دستها از ابتدای نوک انگشت به سمت آرنج داده اند. (عاملی، : 1360 ج( 229 :3 یکی از حروفی که در
کلام عرب زیاد به کار برده می شود و به سبب کثرت استعمال از نظر معنایی زیاد درآن دقت نمی شود الف و لام تعریف است که در این مقاله سعی کردیم انواع مختلف معانی آن را بـا توجـه بـه تفسیر زمخشری بیان کنیم. شاید این سؤال به ذهن متبادر شود که ما چرا تفسیر زمخشری را به عنـوان میـدان بحث در این زمینه انتخاب کردیم لذا لازم است قبل از ورود در بحث مقدمه ای در این باب بیان کنیم :

نکته اول اینکه : علوم بلاغت از ابتدا به عنوان علومی که در خدمت خود بلاغت باشند به وجود نیامدند بلکـه از ابتدا ودر قرون اولیه اسلامی این علوم به عنوان ابزاری برای فهم و درک بهتر و صحیحتر آیات قرآن ظهـور پیدا کردند لذا با نظری گذرا بر کتب بلاغی آن دوره و اسامی آنها می توان به این نکتـه دسـت یافـت. بـرای نمونه "معانی القرآن فراء" و "مجاز القرآن ابو عبیده معمر بن المثنی" به عنوان اولین کتابهـای بلاغـی از آن نمونه اند.


نکته دوم : اینکه در جریان پرورش و رشد علوم بلاغی گروههای مختلفی پا به عرصه گذاشـتند کـه از نمونـه های ایشان می توان به فلاسفه و علمای نقد و علمای لغت اشاره کرد. یکی از گروههایی که تاثیر بسـزایی در رشد بلاغت داشتند متکلمین بودند که از ابزار بیان و بلاغت قرآن کریم درجهت دفاع وعقیده خویش بهره می گرفتند. از سردمداران این جنبش می توان به جاحظ معتزلی اشاره کرد که با طرح مباحث مهم بلاغی الحق می توان وی را از مهمترین مؤسسین بلاغت عربی دانست. سیر رشد بلاغـت ادامـه داشـت تـا اینکـه نوبـت بـه عبدالقاهر جرجانی رسید وایشان با ابتکارات و خلاقیات وموشکافی های بسیاری کـه در دو کتـاب "اسـرار البلاغه" و "دلائل الإعجاز" خود به کار برد بلاغت را در زمینه خدمت به ساحت مقـدس قـرآن بـه عرصـه جدیدی وارد کرد و می توان گفت که ایشان با طرح نظریه نظم ازدهار و شکوفایی خاصی به بلاغت و به طور خاص بلاغت قرآنی بخشید. بعد از عبد القاهر، زمخشری معتزلی به عنوان یکی دیگر از متکلمین اثر کـذار بـر سیر بلاغت عربی توانست با درک خوب و دقیق مفاهیم بلاغی از مدرسه عبد القاهر تمام آموخته های بلاغیش را برای خدمت به مشرب فکری معتزلیش به کار گرفته و تفسیری بنویسد که مـی تـوان گفـت نـوعی تطبیـق مشرب بلاغی عبدالقاهر بر آیات قرآن کریم است.


-2 الف و لام تعریف در نحو


می توان گفت که علمای نحو در دقت نظر در حرف الف و لام تعریف گوی سبقت را از علمای بلاغت ربوده اند وشاید بتوان گفت که علمای بلاغت خمیر مایه بحث های خود در این باره را از علمای نحو گرفتـه انـد. نگرش علمای نحو به الف و لام تعریف در مورد اصلی و غیر اصلی بودن الف به دو شاخه تقسیم می شـود : بعضی همچون خلیل و سیبویه الف و لام را با هم حرف تعریـف دانسـته و برخـی لام بـه تنهـایی را حـرف

تعریف دانسته اند (سیبویه، 1985م: ج:3 ص(324 و (الأنباری، 2004م: 304و (305 با این توضیح که کسـانی که الف و لام را با هم تعریف دانسته اند یا همچون سیبویه همزه آنرا وصل دانسته و یا همچـون خلیـل همـزه آنرا قطع دانسته اند که به خاطر کثرت استعمال تبدیل به وصل شده است (المرادی، :1992 ج(185 :1 شاید یکی از کسانی که الف و لام را مورد بررسـی و دقـت قـرار داده ابوالقاسـم عبـدالرحمن بـن اسـحاق الزجاجی متوفی 337 ه باشد. وی کتابی نوشته به نام "کتاب اللامات" و انواع لام در زبان عربـی را بـه طـور دقیقی از نظر لفظی و معنوی مورد دقت قرار داده است البته ایشان متأثر از سیبویه بـوده و اقـوال وی را نقـل کرده و لام تعریف را به صورت مفصل تری از لامهای دیگر بررسی کرده است. وی در کتاب خـویش اشـاره می کند به اینکه علما دو گونه اعتقاد در باره الف و لام دارند : (الزجاجی، 19 و .(18

گروهی(علمای نحو کوفه و بصره) آن را جزء کلمه نمی دانند و گروهی آن را جزء کلمه می داننـد و خلیـل جزء گروه دوم است. (چنان که ذکر کردیم) سپس زجاجی در پی رد سخن خلیل و هم کیشانش بر آمده و می گوید : أولاً لام در موارد غیر تعریف تنها و به عنوان حرف معنی آمده همچون لام ملکیت و قسم و استحقاق و أمر و...(پس می تواند در تعریف نیز به عنوان حرف معنی بیاید) ثانیاً : الف وصلی کـه در ال تعریـف آمـده هیچگاه دلالت بر معنایی نداشته چه در اسم چه در فعل چه در حرف پس در تعریف نیـز نمـی توانـد حـرف معنی باشد فلذا این الف ملحق به لام است نه أصلی و چگونه می تواند اصلی باشد حال آنکـه اسـمش الـف وصل است. ودیگران نیز گفته اند که : إنما سمیت الف الوصل لاتصال ماقبلها بما بعـدها فـی وصـل الکـلام وسقوطها منه.

سپس زجاجی با استناد به قول مازنی} وی ابوعثمان بکربن عثمان استاد مبـرد متـوفی 249 اسـت نـام وی در طبقات زبیدی ص/ 143 إنباء الرواه ج1 ص/ 246 معجم الأدباء ج7 ص107 آمده است{ که می گوید : أقوال قدما اگر صادق بود مورد قبول و در غیر اینصورت می بایست به حقیقت عمل نمود قائـل بـودن بـه اصـلیت همزه وصل را رد کرده و به تعلیل ساکن بودن لام تعریف می پردازد و می گوید : اگر کسی بگوید : چـرا لام


تعریف وجوبا ً ساکن است و حال آن که شما گمان می کنید آن حرف معنی است؟ می گوییم : حـرف معنـی بودن لام تعریف گمان نیست بلکه حقیقت است چون که هنگامی که ما می گوییم : قام القوم و خـرج الغـلام و... الف آن به خاطر وصل بودن ساقط می شود و لام به تنهایی دلالت بر تعریف می کند و اگـر الـف حـرف اصلی بود حذف آن می بایست باعث اخلال در معنی می شد. (الزجاجی: 20 و (21 زجاجی بعد از مقدمـه ای
که ذکر شد به بیان انواع الف و لام تعریف پرداخته که ذکر آنها در این جا بحث را به درازا می کشاند.

در اینجا ذکر این نکته نیز لازم است که از آنجایی که الف و لام حرف تعریف بوده و اسم علم نیز خود نوعی از معارف به حساب می آید لذا علمای نحو دخول این دو علامت را با هم در یک اسم جائز نمی دانند لذا در صورت ورود این دو علامت در یک اسم الف و لام را از تعریف بودن خارج دانسته و آن را تلمیح نامیده اند

که اشاره به همان اصلی دارد که عَلَم از آن نقل شده و این نقل گاهی از صفت بوده همچون حـارث و گـاهی

از مصدر همچون فضل و گاهی از اسم جنس غیر مصدر همچون نعمان چنان که ابن مالک گفته است :

وبعض الأعلام علیه دخلا للمح ما قد کان عنه نقلا
کالفضل والحارث وانعمان فذکر ذا و حذفه سیان

ابن مالک در الفیه معروف خود در اولین بیت به نظریه اختلاف در اصالت همزه الف و لام اشاره کرده و مـی گوید :

»ال حرف تعریف أو اللام فقط : بعضی الف و لام با هم و بعضی لام به تنهایی را حرف تعریف دانسته اند .« علی ای حال حرف تعریف نزد نحویان به چند نوع تقسیم شده است که تعداد انواع آن تقریباً به 11 نـوع مـی رسد و ما بطور خلاصه به برخی از آنها اشاره می کنیم: (المرادی، 1992م: ج(197 :1 1-2 ال تلمیح صفت که بر روی اسمهای علمی می آید که اصل وضع آنها صفت بوده و ال بـرای اشـاره بـه همین موضوع بر اسم وارد می شود همچون الحسین یا الحارث.


3-2 زائده غیر لازمه همچون النفس در شعر: رأیتک، لما أن عرفت وجوهنا... صددت وطبت الـنفس، یـا قـیس عن عمرو واین نوع را دو قسم دانسته اند زائده نادره در کلام و زائده جهت ضرورت

4-2 ال بدل از ضمیر همچون آیه شریفه : فإن الجنه هی المأوی یعنی مأ واه


5-2 بدل از همزه در لفظ جلاله االله در نظر کسانی که االله را الإله دانسته اند و (االله) أصلش الإله است.


6-2 بقیه ی الذی مثل قول شاعر : » من القوم، الرسول االله منهم... لهم، دانت رقـاب بنـی معـد « یعنـی الـذین رسول االله منهم. که اسم با اکتفاء به ألف واللام حذف شده است.

7-2 ال موصول که بر مشتقات وارد می شود همچون : الضارب.


8-2 ال تفخیم و تعظیم در لفظ جلاله االله


-3 تاریخچه ای از الف و لام تعریف در بلاغت

شاید بتوان گفت اولین کسی که با تدقیق و تحلیل موشکافانه الف و لام را از منظور بلاغی مورد بررسی قـرار داد عبد القاهر جرجانی واضع علم معانی و بیان باشد. ایشان با طرح مبحثی در با ب فرقهای تعریف و تنکیـر
خبر مثالی را در این باب وارد می کند.2 مبنی بـر اینکـه بـین جملـه "زیـد منطلـق" و "زیـد المنطلـق" و

"المنطلق زید" اختلافاتی وجود دارد سپس می گوید جمله اول زید منطلق به کسی گفته می شود که نسـبت به اصل انطلاق صرف نظر از اینکه از زید یا از غیر زید سرزده بی اطلاع است. اما جمله دوم به کسـی گفتـه می شود که میداند انطلاقی صورت گرفته ولیکن نمی داند که این انطلاق از جانب چه کسی بوده آیا از جانب زید بوده یا غیر او. در این هنگام است که متکلم با اضافه الـف و لام انطـلاق را عینیـت بخشـیده و در زیـد محدود می گرداند. وبه همین دلیل و به خاطر این فرق که بین دو تعبیر مذکور وجود دارد میتوان گفت : زیـد منطلق و عمرو لیکن نمی توان گفت : زید المنطلق و عمرو چرا که این عبارت اخیر با تخصیص شروع شـده سپس واو عاطفه آن را نقض کرده لذا جمع بین نقیضین صورت گرفته است. سپس در شرح این الف و لام بـر آمده و می گوید : الف و لام موجود در المنطلق که مسند نیز می باشد برای بیان عهد و همچنـین بـرای بیـان جنس آمده ودارای صورتهای مختلف می باشد :

یکی اینکه متکلم بخواهد برای ابراز مبالغه جنس خبر را در مخبر عنه محصور کند. مثل اینکه بگوید : زید هـو الجواد. یعنی اینکه : زید از نظر جود در اوج کمال است به طوری که گویی برتر از او موجـود نیسـت. و در چنین جمله ای الف و لام برای بیان جنس است.

دوم اینکه : متکلم بخواهد ادعا کند که خبر در مبتدا محصور است وجز در او جای دیگری نمی باشد. و ایـن در حالی است که خبر معرف به ال و مقید به چیزی باشد. مثل اینکه بگوید : هو الـوفی حـین لا تظـننفـسٌ بنفسٍ خیراً.

سوم اینکه متکلم قصد اختصاص خبر به مبتدا را ندارد ولیکن می خواهد مشهور بودن این اختصـاص را بیـان کند. مثل اینکه به شاعری بگوید : أنت الشاعر و به این وسیله بخواهد بگوید که : شاعر بـودن در ایـن شـاعر معروف و ظاهر ومعهود است.

چهارم اینکه متکلم بخواهد بیان کند که صفت معهود بر مبتدا صدق می کند. گویی که الف و لام در آن برای بیان حقیقت است مثل اینکه بگوید : زید هو البطل که در این صورت الف و لام بـرای بیـان حقیقـت جـنس است. سپس بیان می کند که این الذی اگر مسند واقع شود جزء این نوع محسوب می شود مانند شعر شاعر:

أخوک الذی إن تدعه لملمهٍ یحبک، وإن تغضب إلی السیف یغضب

سپس عبد القاهر بین دو جمله "زید المنطلق" و "المنطلق زید" مقایسه کرده و بیان میکند که : جمله دوم از جهت قصر و اختصار قوی تر است چرا که المنطلق به خاطر وجود الف و لام در آن عام تر و الـف و لام در آن برای بیان استغراق است.

بعد ازعبد القاهر بلاغت نویسان ابوابی در علل تعریف مسند یا مسند الیه بازکرده واین بحث را گسترش دادند. فخر راز ی با ذکر مباحثی که عبد القاهر در باره الف و لام دارد در باره بیت شعری از خنساء که عبـد القـاهر آورده بحث می کند و آن بیت این است :

إذا قبح البکاء علی قتیلٍ رأیت بکاءکلحسنا الجمیلاً

فخر رازی با نقل قول از عبد القاهر که ال را در حسن الجمیلا ال جنس دانسته دقت نظری بیشتر به خرج داده و ضمن مقبول دانستن نظر عبد القاهر گفتهوأقول" لو جعل ذلک مفیداً للحصر علی وجه المبالغه لم یکـن فیـه خلل" (الرازی، 1985م: (53

-4 تبویب بلاغی الف و لام نزد زمخشری


زمخشری با الهام گرفتن مبحث تعریف با الف و لام از عبد القاهر، توانست این مبحث را به نوعی جمع بنـدی کرده و با استناد به آیات قرآن کریم آنرا نام گذاری نماید. وی الف و لام جنس را به دو قسمت تقسیم کرد که یک قسم بیانگرماهیت بوده و قسم دیگر بیانگر اجزاء که در اینصورت الف و لام استغراق می باشد. سپس نوع دیگری برای الف و لام قائل شده و آن را الف و لام عهد حضوری نامیده است. و آن الف و لامی اسـت کـه اشاره به چیزی دارد که ذکر آن در کلام پیشین یا تصریح شده و یا تلویح. وی همچنین نوعی را برای الـف و لام تعریف ذکر کرده به نام عهد ذهنی که به نوعی شباهت به نکره داشته و اثر تعریف در آن ضعیف می باشد به طوری که اعراب بعد از آن را بنا بر قاعده "الجمل بعد النکرات صفات" حمل بر صفت می نماید. چرا که این الف و لام اگرچه اسمش تعریف است ولی به علت عدم قصد تعریف در آن نکره محسوب می شود مانند سخن شاعر:

"ولقد أمر علی الئیم یسبنی فمضیت ثمت قلت لا یعنیننی"

زمخشری با استناد با این بیت الف و لام در الئیم را شبه نکره دانسته چرا که افاده واضح به معرفه ندارد لذا آن را شبه نکره دانسته. (الزمخشری، 1407هـ : ج(185 :3 زمخشری با تیز بینی و دقت بالای خود تمام معانی بلاغی الف و لام تعریف را ذکرنمود به طـوری کـه دکتـرشوقی ضیف در کتاب "البلاغه تطور وتاریخ" میگوید:لم» یکد الزمخشری یترک للبلاغیین بعده شیئاً یضـیفونه فی معانی لام التعریف: زمخشری هیچ چیز را برای بعد از خود در معنای لام تعریف باقی نگذاشت (یعنی همه چیز را گفت)3.« (شوقی ضیف: (245


-5 شکل کامل بلاغی الف و لام تعریف نزد متأخرین :

متاخرین با الهام از قدما "ال" را به دو نوع تقسیم نموده اند ( فضل عیاس، 1409هـ : ج4 :3 )که عبارتنـد از : عهد وجنس.

"ال" عهد الف و لامی است که ذکر آن گذشته باشد و آن خود سه قسم است : -1-5 "عهد صراحتی" یعنی اینکه اسم معرف به "ال"قبلاً تصریح شده باشد.

2-5 "عهد کنایی" یعنی اینکه به کنایه ذکر آن گذشته باشد همچون سخن همسر عمران که فرزند خود را نذر عبادتگاه کرده بود وهنگامی که دارای فرزند دختر گردید خطاب به باری تعالی فرمـود : »ولـیس الـذکر کـا الأنثی : و پسر چون دختر نیست.« (آل عمران : (36 3-5 "علمی ( حضوری )" یعنی اینکه باوجود عدم ذکر معرف به ال مخاطب علم حضـوری بـه معرفـه دارد مثل اینکه دانشجویی به دوستانش بگوید : جاء الاستاذ.


اما " ال " جنس نیز دارای سه نوع است :

1-5 جنس به قطع نظر از افراد. مثل : الرجل خیر من المرأه 2-5 در نظر گرفتن شخصی غیر معین مثل سخن حضرت یعقوب به برادران یوسف که می خواستند ایشـان را

همراه خود ببرند : »و أخاف أن یأکله الذئب وأنتم عنه غافلون : و میترسـم از او غافـل شـوید و گـرگ او را بخورد .« (یوسف : (13 3-5 استغراق یعنی در نظر گرفتن کل افراد مورد شمول که استغراق نیز خود به دو نوع تقسیم می شود :

1-3 حقیقی : یعنی شامل کل افراد بشود مثل آیه شریفه »إن الإنسان خلق هلوعا : به راستی که انسـان سـخت آزمند ]و بیتاب[ خلق شده است« (المعارج : (20

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید