بخشی از مقاله
چکیده
این مقاله به بررسی دستاوردها و کاستی هاي شیوه مطالعه "معنی زبانی" در دو سنت مطالعاتی اختصاص دارد: فلسفه زبان و روانشناسی زبان. در ابتدا تاریخ مختصري از هریک مطرح خواهد شد. سپس تفاوت روش شناختی، تنگناها و دستاوردهاي آن دو، در مقایسه با یکدیگر مورد بحث قرار می گیرد. در پایان نیز، پیچیدگی هاي پرداختن به مطالعه "معنی زبانی" در هر دو سنت معاصر مطرح می شود.
.1 مقدمه
تفکرات درباره فلسفه زبان به قرن 4 ق.م. و آراي افلاطون در رسالههاي کراتیلوس و لاخس باز میگردد. در فلسفه زبان بسیار اندیشه ها هستند که توسط فلاسفه طرح شدهاند. بررسی سرشت “معنی”منجر به جدا شدن شاخهاي از معنیشناسی شده است به نام معنی شناسی فلسفی که در آن سعی می شود تا مسئله “معنی” از منظر آراي فلاسفه زبان توضیح داده شود.
روانشناسی زبان، همانگونه که از نام آن برمی آید، نیز شاخه اي است که با زبان به مثابه پدیدهاي روانی و ذهنی سروکار دارد؛ یعنی زبان را آنگونه که در ذهن فرد ذخیره می شود و بازنمایی و بازیابی میگردد، مورد مطالعه قرارمیدهد. روانشناسی زبان در پی پاسخ به سؤالاتی از این دست است:چگونه سخنگوي زبان تصورات ذهنی خود را به شکل حرکات اندامهاي گفتاري درمیآورد؟ به هنگام پردازشهاي زبانی به چه بازنمودهاي ذهنی1 دست یافته میشود؟ ساختار این بازنمودهاي ذهنی چیست؟ و چه فرایندهایی یک بازنمود - مانند واجی - را به بازنمود دیگري - مانند معنایی - تبدیلمیکنند؟[8] در زیر پیشینه این پژوهشها و دستاوردها و مشکلات حل ناشده در هر دو حوزه بررسی می شود.
.2 معنی زبانی در فلسفه زبان
.1 .2 پیشینه
در نظر یونانیان اسم به اندازه خود شی واقعی است و رابطه بسیار نزدیک و واقعی با آن دارد. چنانچه آنها معتقد بودند که اسم به همان اندازه جزئی از شخص است که عضو بدن آن شخص. رواقیان پس از ارسطو به تمایز میان صورت و معنی اشاره کردند و از این رهگذر مفاهیمی را باز شناختند که بی شباهت به دال و مدلول سوسوري نیست. دستاوردهاي رومیان در زبان شناسی و تاریخ آن بیشتر جنبه هاي نحوي را شامل می شود. آنها در تحلیلهاي زبان شناختی خود کمتر بررسیهاي معنایی را مورد توجه قرار دادند.
از فلاسفه قرون وسطی می توان آنسلم، آبلار و راسلین را نام برد. از مکاتب عمده و مهم این دوره هم می توان به نام گرایی و واقع گرایی اشاره کرد . نظریه معرفت آنسلم را واقع گرایی نامیده اند. زیرا به نظر او یک" صورت کلی" در ذهن انسان هست که آگاهی به چیزي کلی دارد که فراتر از ذهن اوست و همان اندازه واقعیت دارد که یک چیز معین واقعیت دارد. راسلین مخالف سر سخت مذهب اصالت واقع آنسلم بودبه. نظر او کلیات صرفاً کلمات هستند و رابطه میان کل و جز نتیجه تحلیل ذهنی است .
در این نگرش کلیات، انتزاعات و جهانیها واقعیت ندارند و فقط مصادیق منفرد واقعیت دارند. دستور زبان پورت رویال در مدارس پورت رویال در دوره نوزائی تألیف شد. در میان اصحاب این مکتب منطق دانان و نویسندگان کتابهاي منطقی بودند و به این خاطر است که نشانه هاي نفوذ منطق در زبان شناسی و در فضاي دستوري زبانهاي مورد بررسی آنها محسوس تر است. دانشمندان پورت رویال طبقات نه گانه کلمه را پذیرفتند اما این طبقات را بر اساس ملاحظات معنی شناسی به دو دسته تقسیم کردند ؛ طبقات اسم، حرف تعریف، ضمیر، وجه وصفی، حرف اضافه و قید به موضوع هاي فکر مربوط می شوند و سه طبقه دیگر حرف ربط ، فعل و اصوات با شکل یا شیوه هاي فکر ارتباط دارند. در عصر خرد هابس اولین فایده اساسی استعمال کلمات را علائم و وسایل یادآوري می داند که در ثبت افکارمان اتفاق می افتد. او اسامی را به چند طبقه تقسیم می کند و می گوید برخی اسامی خاصند و تنها براي دلالت به یک شی واحد بکار می روند و برخی عام و براي دلالت به اشیا کثیر.
در عصر تجربه آرائ فرانسیس بیکن ، جان لاك، جورج بارکلی و دیوید هیوم اهمیت دارند. آنچه در بررسی آرائ زبانی بیکن بسیار مشهور است ، طرح مساله " بت" ها است که مانعی در راه کسب دانش محسوب می شوند. از میان آنها بتهاي بازاري را نوعی می داند که از معاملات و روابط مردم با هم پدید می آیند. زیرا اشخاص از راه زبان به هم مربوط می شوند و از سوء تشکیل کلمات و وافی نبودن آنها موانع عظیمی در راه اندیشه ایجاد می شود. بحث لاك درباره معانی واژه ها بخشی از مخالفت او علیه مثل افلاطونی است که در قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم دوباره در حال زنده شدن بود.
او معتقد است که فایده کلمات این است که علائم محسوس تصوراتند و تصوراتی که کلمات نماینده آنند عبارتند از معانی آنها. کلمات علامت مستقیم تصورات بشري هستند. لاك استدلال خود را بر این باور استوار می سازد که حیوانات به تجرید دست نمی یابند زیرا ما در آنها استفاده از لغات را نمی بینیم. بارکلی می گوید این گفته بر اساس این اعتقاد ساده است که انسان به خاطر کاربرد زبان می تواند صور ذهنی خود را مجرد یا کلی کند . بارکلی می گوید منکر معانی کلی نیست بلکه منکر صور کلی انتزاعی هستم زیرا در عبارات لاك این تصور نهفته بود که صور کلی توسط تجرید یا انتزاع تشکیل می یابند.
هیوم نیز محتویات ذهن را به دو طبقه تقسیم می کند که یکی تأثیرات و دیگري صور. تأثیرات معلومات بلافصلی هستند که از حواس به دست می آیند و صور عبارتند از تصورات حافظه و تخیل. در عصر روشنگري، لایبنیتس در کتاب گفتار در متا فیزیک درباره شناخت معتقد است براي آنکه طبیعت تصورات را بتوانیم بهتر درك کنیم ، باید تنوع شناخت ها را در یابیم . یوهان گوتفرید فون هردر در رساله اي به نام جستارهائی درباره خاستگاه زبان، زبان و اندیشه را از یکدیگر جدائی ناپذیر می داند و معتقد است که زبان هم ابزار، هم محتوا و هم صورت اندیشه آدمی است .
در عصر جدیدفردریک، نیچه زبان را صرفا ً زبان انتقال مفاهیم محسوب نمی کند بلکه آن را مقوم معنی در کلیه گستره ها به شمار می آورد . او در کتاب انسانی بیش از حد انسانی یاد آور شده است که مردم می پندارند زبان تصویري حقیقی از جهان به دست می دهد . نیچه این رویکرد را لغزش آمیز میداند و میگوید زبان گستره اي هزار پیچ است که آدمیان را به محدودیتشان واقف می سازد . ..... به همین جهت نیاید زبان را با حقیقت و درستی مرتبط دانست . بدین معنی که زبان به بناي حقیقت کمکی نمی کند. هایدگر نظر متفاوتی را بیان می کند و می گوید : سخن زبان را باید در آنچه گفته شده است بیابیم . باید بکوشیم تا آنچه را به صورت ناب بیان شده است بیابیم و به آنچه که به طور ناسره و تصادفی گفته شده، اعتماد نکنیم .
سخن ناب آن چیزي است که کمال و تناسب آن با آنچه گفته شده است آشکار باشد و سخن ناب همانا شعر است. دو رهیافت دیگر و دو غایت کاملاً متفاوت در مورد معنی در قرن بیستم توسط هوسرل و دریدا - 1930 - به بیان درآمدند . هوسرل قائل به معنی پیشا زبانی است و زبان را وسیله بیرونی کردن دنیاي درون می داند. او اندیشه سخنور را محلی می داند که در آن معنی آرمانی را می توان یافت . چندگانگی افعال ذهنی در مورد افراد مختلف باعث وجود چند گانگی معنی نمی شود . اما بر داشت دریدا کاملاً متفاوت و غیر متعارف است. او وجود اختلاف را در هیچ ذهنی نمی پذیرددر. نظر او اصلاً مدلولی وجود ندارد.
اگر هم حرکتی در نشانه هست بین دالها است او معتقد است که ما در گرایش به محور و مرکز تقابلهاي دوگانه را مانند جسم و جان، معقول و محسوس ایجاد کرده ایم و باور دارد که چنین میراثی به زبان شناسی هم رسیده است و تقابلهاي دو تایی دال و مدلول یا صورت و معنی را باعث شده است. او به بنیان فکنی تقابلهاي دو تایی در مطالعه زبان می پردازد. در دیدگاه او منش زبان عدم تحقق معنی است که در غیاب همه مدلولها وجود دارد. باید توجه داشت که تمایز نهادن میان فلسفه زبان و تحلیل زبانی فلسفه اهمیت دارد. تحلیل زبانی فلسفه در پی آن است که با تحلیل زبانی و معنایی کلمات و تحلیل روابط منطقی بین آنها در زبانهاي طبیعی مسائل پیچیده فلسفه را حل کند و این در حالی است که فلسفه زبان تلاشی است براي تحلیل ویژگیهاي عمومی و کلی در همه زبانهاي طبیعی از قبیل معنی، مصداق، مفهوم، شرط صدق، کارگفتها و غیره. فلسفه زبان موضوعی است در حیطه کاري فلسفه، بر خلاف تحلیل زبانی فلسفه که یک روش فلسفی است
.2 .2 نمونه هائی از نظریه هاي معنائی در فلسفه زبان
یکی از سؤالات مهم که اغلب در فلسفه زبان بدان پرداخته می شود این است که به واسطه چه چیزي نشانههاي فیزیکی و اصوات فیزیکی خاص تبدیل به واژهها و عناصر زبانی معنیدار می شوند. لازم به ذکر است که فلاسفه به تعدادي از این نظریات درباره معنی دست یافتهاند:
.1 .2 .2 نظریه نامگذاري
افلاطون در رساله کراتیلوس خود “واژه” را واحد معنی در نظر گرفته بود و معتقد بود که واژه به “چیزي” در جهان خارج دلالت میکند. به عبارت دیگر هر واژه »برچسبی« است براي چیزي که در اطراف ماست. او رابطه میان »واژه« و »چیز« متناظر با آن را مستقیم و طبیعی می دانست در حالی که ما اکنون میدانیم این رابطه مستقیم نیست، زیرا می توانیم در نبود یک مصداق خاص مانند “رودخانه” از آن حرف بزنیم و گاهی میتوانیم درباره واژه هایی صحبت کنیم که مصداقی ندارند مانند “سیمرغ” و این رابطه طبیعی هم نیست، زیرا اگر طبیعی بود باید فقط یک زبان در دنیا وجود می داشت. حتی دیدگاه ارسطو هم که رابطه بین واژه و “چیز” را قراردادي و مستقیم می دانست خالی از اشکال نیست، زیرا نارسایی عمده اي دارد و آن این که بسیاري از واژه ها به چیزي در جهان خارج ارجاع نمی دهند. آیا چیزي در جهان خارج وجود دارد که بتوان آن را “دیو” نامید؟