بخشی از مقاله

نقش و کاربرد رویکرد برنامهریزی ارتباطی در نظریههای نوین شهرسازی
چکیده
ارتقاء کیفیت محیط و بهبود سطح زندگی ساکنان آن موضوع اصلی علم شهرسازی است. این موضوع به دلیل ماهیت چند بعدی خود از پیچیدگی و گستردگی ویژهای برخوردار است. شهر، پدیدهای فراتر از کالبد ظاهری است. ابعاد اجتماعی و فرهنگی هر شهر به عنوان بعد پنهان در طرحهای شهری بهشمار میروند که به دلیل ماهیت غیرکالبدی و دشواری شناخت و درک، همواره در عرصههای نظریهپردازی و عملی مورد کم توجهی واقع شدهاند. در این مقاله سعی شده است با اشاره به سیر تکوینی نظریههای شهرسازی به ویژه با تأکید بر زمینههای اجتماعی و فرهنگی، به بررسی رویکرد برنامهریزی ارتباطی به عنوان یکی از مهمترین مبانی فکری در زمینه طرح مباحث اجتماعی، فرهنگی در زمینه شهرسازی پرداخته شود. این تحقیق در پی پاسخ به این سؤاالت است: رویکرد برنامه ریزی ارتباطی در سیر تکوینی نظریههای شهرسازی از چه جایگاهی برخوردار بوده و اصول و الزامات آن کدام است؟ نحوه عملکرد آن چگونه است و در وادی عمل با چه مشکالتی مواجه شده است؟ با مطالعه نظریههای مطرح در برنامهریزی شهری میتوان نتیجه گرفت که ابعاد اجتماعی زندگی شهری در نظریههای برنامهریزی شهری به ویژه در نظریههای نیمه نخست قرن بیستم کمتر مورد توجه بوده اند. توجه به مباحث اجتماعی از نیمه دوم قرن بیستم به طور جدیتری در نظریههای برنامهریزی شهری گنجانده شده و در اواخر قرن گذشته به طور جد رویکرد ارتباطی در نظریههای برنامهریزی شهری مورد توجه قرار گرفتند. این رویکرد در حوزه نظری و عملی دارای نقاط قوت و ضعفی است که به تفصیل در متن مقاله مورد مداقه قرار گرفته است.

واژگان کلیدی: برنامهریزی ارتباطی، زمینههای اجتماعی و فرهنگی، نظریههای شهرسازی.

مقدمه
در ابتدای قرن بیستم نظریههای شهرسازی به طور عمده کالبد محور بوده و ابعاد دیگر شهر همچون ابعاد اجتماعی و فرهنگی در فرایند برنامهریزی کمتر مورد توجه قرار میگرفتند. با چنین رویکردی برنامهریزان شهری نیز در عمل فعالیتهای خود را ناظر به بخش کالبدی شهرها مینمودند و تصور بر این بود که با حل مسایل کالبدی بسیاری از مشکالت شهرها نیز قابل حل خواهد بود. نتایج چند دهه تجربه اقدامات عملی شهرسازی نشان داد که در عمل شهرها با مشکالت عدیده اجتماعی و فرهنگی - Taylor, 1999, p.11 - و زیست محیطی مواجه شدند. اواخر دهه 1950 میالدی شیوه برنامهریزی کالبد محورکه نواحی گستردهای از شهر را تخریب، پاکسازی و مورد بازتوسعه قرار میداد، به دلیل عدم داشتن حساسیت اجتماعی، مورد انتقاد گسترده قرار گرفت. انتقاد از نظریههای کالبد محور منجر به شکل گیری نظریههای جایگزین دیگری شد که هم کارکردهای اجتماعی- اقتصادی و هم ساختارهای کالبدی را مورد توجه قرار میداد. بر این اساس، تفکر راهبردی و دیدگاه ساختاری- عملکردی و به دنبال آن از دهه 1960 میالدی به این سو رویکرد - Alexander, 1992, p.40 - توجه به مباحث اجتماعی به تدریج در دستور کار نظام برنامهریزی شهری برخی از کشورها قرار گرفت. در نیمه دوم قرن بیستم زمینههای اولیه پرداختن به جنبههای اجتماعی در شهرسازی فراهم شد. این مقاله با هدف تبیین جایگاه مباحث اجتماعی در نظریههای شهری به ویژه در برنامهریزی ارتباطی تدوین شده است. در ابتدا با نگاهی کلی به نظریههای مطرح در حوزه برنامهریزی شهری نحوه نگرش و شیوه عمل هر یک از آنها در مورد مباحث اجتماعی به تصویر کشیده میشود. این نظریهها به عنوان زمینه و مقدمهای برای طرح نظریه برنامهریزی ارتباطی مورد توجه و بررسی قرار گرفته اند. در ادامه مفهوم کنش ارتباطی به عنوان یکی از زمینه های فکری اثرگذار در نظریه برنامهریزی ارتباطی مورد مطالعه قرار گرفته است. در نهایت کاربرد برنامهریزی ارتباطی در شهرسازی به همراه اصول و الزامات اساسی این نوع برنامهریزی از دیدگاه صاحبان نظران و همچنین نقاط ضعف و قوت آن بیان شده است.
.1 بنیانهای نظری برنامهریزی ارتباطی1
برنامهریزی ارتباطی را میتوان یکی از نظریههای مطرح از دهه 1990 به این سو قلمداد نمود. این نظریه بر آن است تا با فاصله گرفتن از رویکردهای خردگرایانه و فردباورانه دهههای پیشین روزنهای باشد به سوی رویکردهای اجتماع محور که از فرایندهای پایین به باال با تأکید بر مقیاس محلی در برنامهریزی استفاده میشود حرکت کند. نظریه برنامهریزی ارتباطی بر پایه اندیشههای اندیشمندانی قرار داردکه ضمن انتقاد از برنامهریزی خردگرا - برنامهریزی عقالنی از باال به پایین - بر رویکرد عقالنیت ارتباطی تأکید مینمایند . - Abdi daneshpour, 2008, p.446 - رویکرد برنامهریزی عقالنی– جامع طی دهه 1980 و 1990 از طرف اندیشمندان مکتب انتقادی فرانکفورت به ویژه یورگن هابرماس مورد انتقاد جدی قرار گرفت. یورگن هابرماس با ارائه نظریه ارتباطی تصریح کرد که اساس برنامه ریزی موثر و موفق بر شیوههای ارتباطی مبتنی است . - Eftekhari & Behzadnasab, 2001, p.14 - پیش نیاز تحقق این ارتباط سازنده کنار گذاشتن عقالنیت ابزاری - که به عنوان تنها استدالل در برنامهریزی خردگرا مورد استفاده قرار میگیرد - و استفاده از دامنه وسیعتری از استداللها شامل استدالل فنی– ابزاری و استدالل اخالقی میباشد - . - Campbell, 1996, p.85 بدین ترتیب تحوالت نظریهای که با انتقاد از اثباتگرایی از یک سو و گرایش به دموکراسی از سوی دیگر در عرصههای نظریهای شروع شده بود توسط اندیشمندانی همچون فرستر - 1995 - 2؛ هیلی1997 - 3 - ؛ سگر1994 - 4 - ؛ اینس - 1995 - 5؛ بوهر - 1999 - 6 وارد برنامهریزی شد و تحت عناوینی همچون برنامهریزی ارتباطی یا برنامهریزی مباحثهای مطرح گردید . - Mohamadi, 2007, p.7 - عالوه بر این زمینه نظری میتوان گسترش این رویکرد نوین در برنامهریزی را نتیجه شکستهای ناشی از برنامهریزی مبتنی بر رویکرد عقالیی دانست. رویکرد عقالیی با دو خصیصه تخصص محوری و غیر مشارکتی بودن مبتنی بر نگرشهای تمرکزگرا در برنامهریزی همراه است. از جامعه به عنوان منبع آماری استفاده میکند و پرسشگری در این نوع برنامهریزی فقط برای جمعآوری اطالعات است. برنامهریزی ارتباطی محصول دو جریان عمده عملی و فکری بوده است. جریان عملی که طی آن به دلیل پیامدهای مشکل ساز اجرای برنامههای جامع و عقالیی، جوامع با آن دست به گریبان شده بودند که از مهمترین آنها میتوان به بیتوجهی این نوع برنامهریزی نسبت به مسایل اجتماعی مردم و ساکنان شهرها - که منجر به بروز اعتراضاتی در محالت مختلف شهرها شده بود - و عدم تعادلهای اجتماعی و کالبدی به وجود آمده ناشی از اجرای این برنامهها اشاره کرد - Maroofi, 2001, p.38 - و دومین عامل جریان فکری متعلق به مکتب فرانکفورت بود که با انتقاد از عقالنیت ابزاری و طرح ایرادهایی بنیانهای فکری و نظریهای برنامهریزی خردگرا را مورد هدف قرار داد. به این ترتیب با ارائه نظریههای برنامهریزی مشارکتی و بهدنبال آن برنامهریزی ارتباطی، برنامهریزی خردگرا که از سالها پیش بهدلیل ناکارآمدی در عرصههای عمل با تردید روبرو شده بود این بار به طور اساسی بهدلیل بنیانهای فکری خود مورد سئوال وتردید واقع شد. جدول 1 بیانگر برخی از این شرایط میباشد.

.2 برنامهریزی ارتباطی بر پایه نظریه کنش ارتباطی
یورگن هابرماس از نادر متفکران مکتب فرانکفورت است که با خوشبینی به آینده و مدرنیته مینگرد و معتقد است تمدن بشری توانایی گریز از خودبیگانگی و سایر تبعات جامعه صنعتی را دارد. وی رمز این موفقیت را در ارتباط جستجو میکند و شاه کلید آن را کنش ارتباطی انسان میداند. هابرماس وجود عرصه عمومی یا حوزه عمومی شهروندی را عامل پایداری این کنش میداند. هابرماس از مارکس انتقاد میکند و معتقد است مارکس به اشتباه قلمرو عمومی از جمله عرصههای سیاسی را به شالودهای اقتصادی، تقلیل داده است . - Piroznia, 2008, p.10 - اگرچه هابرماس نیز به تأثیر اقتصاد بر دیگر ابعاد جامعه اعتقاد دارد؛ اما ضمناً معتقد است سیاست و فرهنگ را نمیتوان صرفاً نتیجه عوامل اقتصادی دانست او همچنین به تقلیل دادن کنش انسان به یک کنش هدفمند عقالنی در حوزه اقتصادی نیز انتقاد میکند و معتقد است نوع دومی از کنش انسان یعنی کنش ارتباطی در شکل دهی جوامع انسانی و تکامل آنها بسیار تأثیرگذار بوده است. هابرماس کنشهای انسانی را به دو دسته کلی تقسیم میکند: کنش عقالنی و هدفمند که نیروهای اقتصادی و فنآوری را هدایت میکند و کنش ارتباطی که فعالیتهای شهروندان در تصمیمگیریها هدایت میکند Eftekhari&Behzadnasab, 2001, - . - p.15 حوزه عمومی همان فضایی است که کنش ارتباطی در آن تحقق مییابد. این حوزه تحت سلطه کنشگران قدرت اقتصادی و مقامات دولتی نیست بلکه در دسترس همه شهروندان است. این حوزه نیازمند وجود انجمنهای داوطلبانه و مستقل شهروندان و دستگاههای نهادینه شدهای است که اجازه انتشار بدون محدودیت اطالعات را داشته باشند. بنابراین سازمانهای غیردولتی جزء جدایی ناپذیر جامعه بوده و امکان آگاهی یافتن شهروندان درباره مسایل روز را فراهم مینمایند. عرصه عمومی در شرایط ایدهال عرصهای است که به طور برابر در دسترس همه شهروندان قرار گیرد و تحت سلطه یا کنترل هیچ عامل یا عواملی نباشد. این در حالی است که از نظر هابرماس این حوزه همواره مورد تهاجم دو قشر سیاستمداران - صاحبان قدرت - و فعاالن اقتصادی - صاحبان پول - میباشد. همچنین هابرماس معتقد است در فضای گفتگوی آزاد نباید هیچ قدرتی به جز قدرت استدالل برتر بهکار گرفته شود و تنها این استدالل باید پیروز شود. به نظر هابرماس تمرکز قدرت رسانهها در دست نخبگان سیاسی و اقتصادی مهمترین عامل فشار و تحدید حوزه عمومی است. چراکه اینان از طریق تبلیغات حقایق ساختگی را در یک حوزه عمومی از پیش ساخته و مصنوعی تزریق میکنند
و به این ترتیب تشخیص حقایق و انجام گفتگوهای صادقانه دشوار شده است. در این میان جنبشهای اجتماعی در پی خالصسازی فضاهای عمومی و تالش برای جایگزین کردن عقالنیت ارتباطی به جای عقالنیت ابزاری میباشند. از نظر هابرماس نابرابری اجتماعی بزرگترین آفت عرصههای عمومی میباشد . - Piroznia, 2008, p.10 - هابرماس مدعی است که سه حوزه علم و اخالق و هنر توسط عقالنیت ابزاری احاطه شده است که این امر محصول نظام سرمایهداری است و به دلیل تسلط متخصصان بر آنها، این سه حوزه از زندگی روزمره مردم فاصله گرفتهاند. به منظور مواجهه با هجوم متخصصان بر زندگی روزمره هابرماس عقالنیت ارتباطی را ارائه میکند که تالش میکند زمینههای برقراری یک ارتباط تحریف نشده را ایجاد نماید. از نظر هابرماس سوءاستفادههایی که در سه کنش دیگر اتفاق میافتد در این کنش وجود ندارد یا به حداقل میرسد. بدین جهت وی این کنش را مناسبترین نوع کنش میداند و در کتاب نظریه کنش ارتباطی به تفصیل به شرح آن میپردازد . - shafiee, 2005, p.10 -
.3 کاربرد نظریه کنش ارتباطی در شهرسازی
از مفاهیم مطروحه توسط هابرماس، عدهای از نظریهپردازان در عرصه شهرسازی تحت عنوان نظریه برنامهریزی ارتباطی استفاده کردهاند. جان فریدمن، جان فاستر، پتسی هیلی از جمله افراد سرشناس در این زمینه میباشند. از دهه1990 به این سو برای ترجمه و تشریح مفاهیم هابرماس در فلسفه برنامهریزی، واژهها و اصطالحات زیادی وارد حوزه برنامهریزی شده است. مفاهیمی چون برنامهریزی ارتباطی برنامهریزی مباحثهای 7 برنامهریزی از طریق مذاکره.8 از این میان عنوان برنامهریزی ارتباطی شاید از برجستگی بیشتری در میان نوشتههای دهه اخیر برخوردار باشد. ریچاردسون ویژگیهای زیر را برای این نوع برنامهریزی بر میشمارد. الف - در داخل سیستم پلورالیست ایده ال جای میگیرد. ب - هدفش تعریف مجدد عقالنیت به شیوه ارتباطی است. ج - تالش میکند نظریه جدید و منحصر به فردی از برنامهریزی ارائه کند. د - موافق و همراه مدرنیسم است . - Mohamadi, 2007, p.6 - پتسی هیلی نیز اجزای اصلی نظریه برنامهریزی ارتباطی را چنین بیان میکند . - Healey, 1993, p.240 -
-1 برنامهریزی فرایندی تعاملی و تفسیری است که بر تصمیم گیری و عمل متمرکز است. این فرایند باید با مباحث اخالقی و تجارب زیبایی شناختی تقویت شود به عبارت دیگر مقولههای اخالق و زیبایی شناختی باید در فرایند برنامهریزی وارد شوند.

-2 الزمه این روش مباحثات بین افراد و فرهنگها براساس احترام متقابل است.

-3 برنامهریزی را گروهی از افراد با سیستم معنایی، دانش و روشهای استدالل متفاوت برعهده میگیرند؛ لذا هدف اصلی کنش ارتباطی تالش برای رسیدن به سطحی از فهم متقابل است.

-4 حوزههای مباحثهای - یعنی جایی که بحث های عمومی در آن اتفاق می افتد و مسایل، شیوهها، راهبردها، ارزشها شناسایی میشود و تضادها نمایان میشوند - از اهمیت خاصی برخوردار است.

-5 در این فرایند انواع مختلفی از دانستن، فهمیدن، ارزیابی کردن و قضاوت کردن وجود دارد. بنابراین همه موارد به جز مواردی که توسط عموم افراد خارج از دستور تشخیص داده میشود ارزش به بحث گذاشتن و پاسخگویی را دارد. -6 با توجه به اهمیت مؤلفههایی چون جامعیت، یکپارچگی، مشروعیت و حقیقت در این روش باید ظرفیت و امکان بازخورد و انتقاد بسط داده شود تا مشارکتکنندگان کنشهای خاصی را که از طریق فرایند ارتباطی کشف میشوند، ارزیابی نمایند.

-7 در فرایند مذاکره و مباحثه شمول همه گروههای ذی نفع از اهمیت باالیی برخوردار است و با توجه به امکان بروز تضاد منافع بین گروههای مختلف، توجه به اخالق یک نکته مهم است.

-8 با توجه به ماهیت روش ارتباطی، مشارکت کنندگان نه تنها از دانش دیگران بهرهمند میشوند؛ بلکه در فرایند یادگیری متقابل نیز قرار میگیرند.

-9 در این روش مشارکت کنندگان از ظرفیت و توان تغییر و ارتقای درک و شناخت خود برخوردارند و از طریق تالشهای مستمر برای نقد و ارائه استداللهای قوی برای تحلیلهای جایگزین، میتوانند شرایط موجود را تغییر دهند. -10 در این شیوه مشارکت کنندگان تشویق میشوند تا به راههای عملی رسیدن به امیال برنامهریزی دست یابند.

رویکرد برنامهریزی ارتباطی به مرور مورد اقبال گسترده در کشورهای مختلف قرارگرفته است شاید بتوان علت این اقبال عمومی را به بنیانهای فلسفی و عملی و سیاسی این رویکرد مرتبط دانست. در بحث فلسفی اعتقاد بر این است که برنامهریزی ارتباطی موجبات ارتقاء بنیان و اصول دموکراسی در فرایندهای تصمیمگیری و پرورش ایده کثرتگرایی در جامعه را بهوجود میآورد. در بحث عملی نیز چنین بیان شده است که برنامهریزی ارتباطی تمرین ایجاد توافق از طریق ایجاد ارتباط، مباحثه و مناظره میان گروههای مختلف دخیل در جریان برنامهریزی میباشد. سومین دلیل مربوط به بنیانهای سیاسی جامعه میباشد، در تحلیلهای سیاسی و دانش سیاسی، امروزه مسلم و مسجل شده است که اشکال ارتباطی حکومت، اجراییتر و در رسیدن به اهداف متعالی جامعه موفقتر بودهاند . - Murray, 2002, p.50 -

.4 الزامات اساسی برنامهریزی ارتباطی در عمل
برنامهریزی ارتباطی برای آنکه بتواند در حوزه عملیاتی به شکل اثرگذار و موثر ایفای نقش نماید، نیازمند ایجاد تغییر درسه حوزه کلی میباشد - Allmendinger &Tewdwr-jones , 2002, pp.36-40 - این سه زمینه عبارتند از:

الف - تغییر در نظام برنامهریزی: نظامهای برنامهریزی موجود برای عمل در یک فرایند برنامهریزی غیر تعاملی و نظام از باال به پایین تبیین و تهیه شدهاند، لذا برای انجام فرایند برنامهریزی تعاملی با رویکردی از پایین به باال تغییر درنظام برنامهریزی الزامی میباشد.

ب - تغییر در شیوه ساخت و تهیه برنامه: در برنامهریزی ارتباطی شیوه تهیه برنامه به گونهای متفاوت از شیوههای متداول آن می باشد. در این نوع برنامهریزی از شیوههای مباحثه، گفتگو و میانجیگری در ساخت برنامه استفاده میشود. دراین روش برنامه از قبل توسط عدهای از کارشناسان تهیه نشده است؛ بلکه در فرایند مذاکره و مباحثه میان آحاد مختلف ذی نفع در زمینه موضوع برنامهریزی است که اهداف برنامه و گزینههای عمل مورد شناسایی قرارگرفته و برای اجرا انتخاب میشوند، به عبارتی در این شیوه برنامهریزی از کلیترین تا جزییترین بخش یک
برنامه با تعامل، مباحثه و در صورت لزوم میانجیگری انتخاب شده و به اجرا در میآید.

ج - تغییر در مهارتها و تواناییهای برنامهریزان: برنامهریزی ارتباطی مستلزم مجموعهای از تغییرات در نظریه و عمل برنامهریزی میباشد. بدیهی است انجام و رخداد چنین تغییراتی درگرو وجود برنامهریزانی است که دانش، آگاهی، توانایی و مهارتهای الزم برای اعمال این تغییرات را کسب کرده باشند. آموزش برای مهارتهای برقراری ارتباط موثر با مردم و گروههای درگیر و دخیل در برنامهریزی، آموزش فن میانجیگری در شرایط وجود تضاد منافع میان گروههای ذی نفع از جمله آموزشهای مورد نیاز برنامهریزان است که در کنار سایر آموزشهای متداول این حرفه برای آنها ضروری میباشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید