بخشی از مقاله

چکیده

حوزه جنوب غرب اسیا به لحاظ دارا بودن ارزش های ویژه ژئوپولتیک و ژئواکونومیک دربرهه های زمانی مختلف به دلیل منافع گاه متضاد میان کشورهای آن منطقه به بستری تنش زا میان کشورهای بومی آن تبدیل می شود . در سال های اخیر بروز تحولات در این منطقه عرصه را ابستن برخی چالش های سیاسی و امنیتی میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای منطقه نموده است . تحولات عراق ، انقلاب های عربی ، برنامه هسته ای ایران ، خریدهای تسلیحاتی کشورهای منطقه و نیز دور جدید رقابت های ایران با برخی کشورهای این حوزه موجبات واگرایی و بروز تنش هایی بر روابط آنها فراهم آورده است. در این میان اما دولت های فرامنطقه ای به عنوان کشورهای مداخله گر نقش ضلع سومی را ایفا نموده اند که استیفای منافع خود را در بر هم زدن توازن و ایجاد تنش میان کشورهای منطقه می دانند .

این مقاله در پی آنست تا با بررسی دلایل واگرایی و تنش زایی میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای جنوب غرب آسیا نقش قدرت های فرامنطقه ای را نیز مورد بررسی قرار دهد.

کلید واژگان:جنوب غرب آسیا، جمهوری اسلامی ایران، خلیج فارس، ایالات متحده آمریکا، امنیت


مقدمه

منطقه جنوب غرب آسیا به عنوان یکی از پرالتهاب ترین مناطق دنیا برای کشورهای این منطقه مخاطراتی را به دنبال داشته است. ایران و کشورهای عرب این منطقه به دلیل مسائل سیاسی و استراتژیک و نیازهای ژئوپلتیک همواره نسبت به یکدیگر نگرانی هایی را داشته اند. از آنجا که کشورهای منطقه با نگاهی منفعت گرایانه به تحرکات یکدیگر می نگرند، چالش های موجود از گذشته قابل پیش بینی بود. لذا سؤال این مقاله بر این اساس طرح شده است که دلایل تنش آفرین در روابط جمهوری اسلامی ایران و کشورهای جنوب غرب آسیا کدام است؟ فرضیه نگارنده این است که اولا، به دلیل تغییرات شگرفی که در اردوبندی پیمانهای منطقهای و بینالمللی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته، کشورهای جنوب غرب آسیا از دیدگاه امریکا به یک بستر مناسب برای وارد کردن فشار بر ایران تبدیل شدهاند.ثانیاً، برخی تلاشهای دو طرف برای بهبود روابط از جمله در روابط ایران و عربستان سعودی، جنبه لرزان و ناپایدار داشته است. به عنوان مثال در سطح قرارداد همکاریهای امنیتی بین دو کشور، این قرارداد نتوانسته به صورت الگویی برای دیگر کشورهای عرب خلیج فارس عمل کند. مقاله حاضر ضمن ریشهیابی وضعیت ناپایدار در روابط ایران و کشورهای عرب خلیج فارس، به بررسی راههای موجود برای بهبود روابط در آینده میپردازد. این مسئله از لحاظ سیاستگذاری برای تصمیمگیران حوزه سیاست خارجی حائز اهمیت فراوانی است، چرا که منطقه خلیج فارس در حوزه اولویت امنیت و منافع ملی ایران قرار دارد .

-1سیاست خاورمیانه ای امریکا

در پایان قرن بیستم، امریکای ها با اعلام دکترین نظم نوین جهانی، در پی آن بودند تا امنیت خود را از طریق ترویج ارزش های نظام سرمایه داری در چهارچوب پروسه دموکراسی سازی در کشورهای هدف و گسترش سیاست مبتنی بر بازار آزاد، تامین نمایند. « از نظر هنری کیسینجر امریکا با اعلام قصدش جهت ایجاد نظم

نوین جهانی ، درصدد ترویج کاربرد ارزش های داخلی خود نسبت به تمامی جهان بود(کگلی و ویتکف، (82:1388

-2استراتژی امریکا در دوره جدید

سیاست مبتنی بر زور سیاستی است که به طور روشن بر تهدیدات نظامی استوار است، اما این تهدیدات به معنای حذف همه بازیگران نیست بلکه روابط دوجانبه یا چند جانبه مبتنی بر انتخاب گزینه ای رامورد توجه قرار می دهد که به معنای انعقاد رسمی یا غیر رسمی تفاهمات امنیتی میان دوستان متحد است. برای ایالات متحده این انتخاب گزینه ای شامل اسرائیل، کره جنوبی و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است. این کشورها از کمک های مطلوب روابط تجاری و فناوری نظامی امریکا بهره مند می شوند تا بتوانند وارد دایره دوستان و متحدان شوند.

به لحاظ زمانی سیاست خارجی امریکا از زمان به قدرت رسیدن نومحافظه کاران در سال 2000 تغییراتی را نظاره گر بوده است، حادثه یازده سپتامبر بستر مناسبی برای تحقق ایده های انقلابی نومحافظه کاران فراهم ساخت، زیرا این حادثه دگرهای جدیدی برای امریکا تراشید، تا ضمن خارج کردن امریکا از سرگردانی در سیاست خارجی که عمده آن به دلیل عدم وجود دشمن عینی و یا ذهنی پس از فروپاشی شوروی بود؛ بستر تحقق ایده های حاکمان جدید امریکا را فراهم نماید و در حقیقت حوادث یازده سپتامبر فرصتی بی نظیر برای مقامات نومحافظه کار کاخ سفید فراهم کرد که برای پیشبرد سیاست های هژمونی گام بردارند(ابراهیمی،:1389 )(50مقاله امنیت خلیج فارس نقش امریکا و جایگاه ایران)

حوادث یازده سپتامبر تأثیر زیادی بر دکترین ایالات متحده گذاشت، به نحوی که سیاست خارجی این کشور پس از این حادثه در سه محور پیگیری شد:

-جلوگیری از گسترش سلاح کشتار جمعی

-جنگ با تروریسم و خشکاندن ریشه های آن

-حمایت از حقوق بشر و دموکراسی.(باقری دولت آبادی،(17 :1383

بر این اساس اولاً تروریسم تبدیل به مهم ترین تهدید ایالات متحده بعد از 11سپتامبر شده است، ثانیاً از منطقه خاورمیانه و خلیج فارس به عنوان منبع و سرچشمه رشد و توسعه تروریسم نام برده می شود. ثالثاً پیوند سه گانه

بین تروریسم، سلاح های کشتار جمعی و امنیت ملی آمریکا بعد از یازده سپتامبر شکل گرفته است، که باعث گردیده آمریکا تهدیدات مطرح شده علیه خود را از سوی تروریست ها و دولت های سرکش حامی آن ها که عمدتاً بدنبال گسترش سلاح های کشتار جمعی هستند بداند. و این امر چیزی است که آمریکا را با دو گزینه در مورد آنها روبرو کرده است: گزینه اول حذف و تغییر رژیم کشورهایی که از این تروریست ها حمایت کرده، به آنها پناه داده و یا به نحوی به رشد آنها کمک کرده اند و یا اینکه احتمال می رود تلاش آن ها جهت دستیابی به سلاح های کشتار جمعی به دلیل در اختیار قرار دادن آن به تروریست ها خطر آن ها را مضاعف نماید و گزینه دوم ایجاد فشار به این کشورها جهت ایجاد اصلاحات در داخل به نحوی که نه تنها زمینه گسترش دموکراسی، حقوق بشر، مشارکت سیاسی، عدالت اجتماعی تحقق یابد بلکه فقر، نابرابری، تضاد طبقاتی و عوامل دیگر که به

گسترش تروریسم کمک می کند در این کشورها برچیده شود.(باقری دولت آبادی،(176 :1383

در واقع یازده سپتامبر فرصتی طلائی برای امریکا فراهم آورند تا تغییراتی را در منطقه ایجاد کند، دولت سازی در افغانستان و عراق، دورزدن شورای امنیت، خروج از پیمان ABM و عملیاتی نمودن سپر دفاعی موشکی، طرح اصلاحات ساختاری در سازمان ملل در چارچوب منافع امریکا و پیگیری اصلاحات اقتصادی و فرهنگی به همراه دمکراتیزاسیون خاورمیانه، از جمله اقداماتی است که امریکا از زمان به قدرت رسیدن محافظه کاران پیگیری کرد در ماه اوت 2004جرج بوش رئیس جمهوری امریکا رسماً تجدید صف بندی جهانی نیروهای نظامی امریکا را که تأثیر ویژه ای بر منطقه خلیج فارس و دیگر مناطق جهان داشت، اعلام نمود. این تجدید صف بندی شامل نیروهای نظامی گسترده آمریکا در سرتاسر جهان مرکب از 230 پایگاه مهم نظامی، 5458 تأسیسات نظامی درجه دو که در اقصی نقاط جهان در فعالیت بوده و حدود یک میلیون نفر سرباز که387/920نفر از آنها در کشورهای مختلف فعالیت می نمایند، می شود.(دلمونته،(199 :1383

در حقیقت ایالات متحده بر تکمیل متدولوژی تهدید محور در امنیت ملی با هدف حفظ و توسعه منافع عالی خود در جهان پس از جنگ سرد تأکید دارد. به همین منظور به روشنی بر برتری منافع خود مبادرت می ورزد و از هیچ تلاشی جهت استیلا بر جهان دست بر نمی دارد. این متدولوژی تهدید محور در چند قلمرو به عنوان استراتژی ضد سلاح های هسته ای به کاربرده شده است و نمونه بارز آن برنانه هسته ای ایران است چرا که دستیابی ایران به فناوری هسته ای نگرانی امریکا را فراهم آورده است وهنوز این سیاست های امریکا حتی با به قدرت رسیدن رئیس جمهور دموکرات باراک اوباما ادامه دارد.

ایران با این توسعه هسته ای می تواند به قدرت مطلقی در منطقه تبدیل شود و از ملیت، منافع و تمامیت ارضی خود محافظت کند. اگر این اتفاق بیفتد، رقیبان ایران مثل امریکا واسرائیل عمده سیاست خارجی خود را در خاورمیانه خواهند باخت به همین دلیل این دو نگران پیشرفتو توسعه اتمی ایران هستند.

براساس منابع غربی تخمین زده می شود ایران تا ده سال آینده به شکاف هسته ای(فوزیوم)دست خواهد یافت. امریکا خواهان آن است که ایران برنامه هسته ای را متوقف کند. ایران دسترسی به فناوری هسته ای صلح آمیز را حق غیر قابل چشم پوشی خود می داند. و به عنوان عضوی از معاهده منع تولید و تکثیر سلاح های هسته ای((NPTاز حق داشتن انرژی هستهای برخوردار است(ابراهیمی فر،همان:(21

روشهای متداول دیگر امریکا برای رسیدن به اهداف خود، استراتژی پیشگیرانه و روش پیشدستانه است که از اهداف سیاستگذاری ملی-امنیتی امریکا محسوب می شود. در واقع می توان گفت امریکا یک استراتژی مشخص دارد: رویکرد ضد سلاح های هسته ای توأم با بازدارندگی، دیپلماسی زور، برتری نظامی جهانی و استفاده پیشگیرانه یا پیشدستانه از نیروی نظامی؛که این رویکرد در خلیج فارس به صورت سیاست زور جلوه نموده است. در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا بر این نکته تأکید شده است که ایالات متحده از راهبرد بازدارندگی و مهار به راهبرد تهاجم پیشگیرانه روی آورده است(محمد، (151 : 1383

بدین ترتیب، هدف از تهدیدات امریکا ایجاد نوعی توازن تقریبی میان بازیگران مستقل نیست، بلکه هدف، تقویت برتری نظامی و اقتصادی بین متحدان و دوستان است. گفته بوش در دوران تصدی ریاست جمهوری امریکا مبنی بر اینکه "هر که با ما نیست پس بر ما است" تعبیر روشنی از سیاست مبتنی بر زور است. اهداف امریکا در جنگ های خلیج فارس ماهیت نظامی داشته و از طریق کشتار دسته جمعی به آن دست یافته است در این جنگ ها ایالات متحده مایل به نشان دادن برتری نظامی خود بوده است تا به همگان بفهماند تمایلی به تحمل سرپیچی ندارد.

-3راهبرد آمریکا در نظم منطقه ای جدید خلیج فارس ومناطق پیرامون

در نظم منطقه ای به ویژه مناطق مهم، دو مسئله اساسی برای امریکا مطرح است. نخست، حفظ نظم براساس سازو کارهای محلی، و دوم مداخله در صورت ضرورت که هر دو با عث الزامی شدن سیستم های بازدارندگی به ویژه بازدارندگی گترده و یک جانبه می شود. در این مسیر امریکا در تعارضاتی درگیر خواهد شد که در آن طرفهای سومی با عنوان واحدهای منطقه ای مطرح هستند و علاوه بر آن دارای متحدین متعدد منطقه ای است که بایستی در صورت ضرورت در حمایت از آنها دست به اقدام عملی بزند. این در حالی است که نظم خاص

منطقه ای در قالب سیستم هژمونیک نیاز به طراحی سیستم بازدارندگی گسترده خواهد داشت.(قاسمی- کشاورز شکری، (166 :1388 در این رابطه "لی ادوارد" معتقد است که هژمون برای اثبات برتری خود و پرکردن خلاء ناشی از نبود رقیب مقتدر(همانند اتحاد شوروی)به انجام دو کار به صورت همزمان اقدام می کند:

-1 طرح دشمنان و رقبای تازه در عرصه بین المللی که با استناد به نظریه "تهدید نامتقارن" قابلیت آن را دارند تا جایگاه مقابل هژمون را به خود اختصاص دهند. در چنین حالتی است که طالبان، رژیم بعثی، جنبش حزب االله، و یا حکومتهایی همچون لبنان، سوریه و ایران به عنوان تهدید جدی برای امنیت ملی امریکا مطرح می شوند.

-2 استفاده از زور در قالب نظریه"اقدام پیشگیرانه" بر ضد بازیگرانی که در گذشته به عنوان دشمن معرفی شده اند.(مانند حمله به افغانستان و عراق)

بدیهی است که اتخاذ چنین رویکردی برای آن دسته از کشورهایی که به نوعی در مقابل سیاست هژمونیک آمریکا قرار دارند معنا دار بوده و حکایت از شکل گیری موج تازه ای از ناامنی می کند. .(اخباری-ایازی،:1386 )(50مقاله وضعیت خاورمیانه در ساختار ژئوپلتیکی هزاره سوم)

شکل گیری بحران های منطقه ای و نوع برخورد عرب با عرب نشانگر نوعی برنامه ریزی هدف دار از نظم جدید امریکایی است. نظمی که حضور امریکا در نقاط استراتژیک جهان را با بحران و درگیری های منطقه ای مواجه می سازد(اصول ومبانی ومزایا و چشم انداز یک همکاری امنیتی در خلیج فارس در همین مقاله مشاهده شود)

طی دوره ریاست جمهوری اباراک اوباما اقدامات وی نشان می دهد که سیاست های شعاری وی در عمل منجر به تغییرات تاکتیکی شد تا تغییر استراتژیکی. شرایط اوباما وی را وادار کرد که رویکر رئیس جمهور قبلی را تداوم بخشد، بدون اینکه بخواهد مسیر عمومی آن را تغییر دهد لذا به نظر می رسد که اوباما سیاستهای قبلی را با ابزار نرم را تداوم می بخشد. (ابراهیمی،)(51-52 :1389مقاله امنیت خلیج فارس نقش امریکا و جایگاه ایران)

-4دلایل چالش آفرین در منطقه خلیج فارس و جنوب غرب آسیا

4 -1عوامل درونی

4-1-1ناپایداری مرزها: در میان هشت کشور حاشیه خلیج فارس، همه کشورها با یکدیگر اختلافات سرزمینی دارند. تعدادی از این اختلافات حاد ومنازعه خیز بوده هستند، از جمله اختلافات ایران و عراق، عربستان و قطر و عراق و کویت که در این موارد مرز بین کشورهای منطقه در دریا و خشکی تعیین نشده است و اگر هم تعیین شده به ندرت مورد قبول دولتهای منطقه می باشند. نگاهی به جغرافیای سیاسی منطقه بیانگر این مهم است که در خلیج فارس از شانزده قطعه مرز دریایی تنها هفت قطعه تعین شده است. که از این تعدادفقط شش قطعه از آن به رسمیت شناخته شده است. تکرار ادعاهای ارضی از سوی رهبران منطقه و وجود مناطق بی طرف در نواحی مرزی کشورهای منطقه بیانگر ناپایداری مرزها در این منطقه در آغاز دهه 1980 میلادی بوده که گویای ظرفیت تنش آفرین این منطقه می باشد.

جنگ ایران وعراق و جنگ عراق و کویت گویای این موضوع است که مسائل مرزی نقش عمده ای در تحریک رهبران عراق برای طرح ادعاهای سرزمینی جنگ ها داشته است. از جمله دیگر اختلافات باید به عدم توافق بین عمان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی بر سر "واحه"(بوریمی) اشاره کرد که به منازعات و کشمکش های فراوانی منجر شده است. عمان با امارات علاوه بر واحه بوریمی، در منطقه "العین" در امارات شارجه و مناطق مرزی"ربع، روضه و دبا" رأس الخیمه نیز اختلافات دیرینه ای دارد. قطر و بحرین نیز در مورد جزایر "حوار" با یکدیگر اختلاف دارند. کویت و عربستان هم مدعی حاکمیت بر جزایر غیر مسکونی "قاروه" و "امالمرادیم" هستند. فروغی نیا، (116 :1383

ادعای امارات متحده عربی نسبت به جزایر ایرانی ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ، مشکلاتی را در اعتمادسازی و همکاری منطقه ای میان تهران با اعضای شورای همکاری خلیج فارس ایجاد کرده است. اختلاف نظر قطر و ابوظبی بر سر مالکیت جزیره حالول و چند جزیره کوچکتر و اختلاف نظر در مورد آبهای ساحلی و فلات قاره، حتی بندر نفتی ام السعید و اختلاف بر سر خورالعدید از جمله اختلافات سرزمینی میان کشورهای منطقه می باشد(فروغی نیا، (116 :1383 فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال دهم، شماره 4 زمستان 1382 عنوان مقاله چال شهای سیاسی و نظامی و پدیده ناامنی منطقه ای

4-1-2تفاوت های قومی-مذهبی

تاریخ اختلافات مذهبی کشورهای منطقه با اوج گرفتن ناسیونالیسم عرب و فارس که در کشورهای عربی و ایران جنبه قومی هم به خود گرفت بر می گردد، همچنانکه در ایران پیش از انقلاب تأکید خاصی بر تاریخ ایران پیش از اسلام و شکوه و جلال ایرانیان در مقابل سایر اقوام می شد و در سایر کشورهای عربی بر اسلام سنی ودر

عربستان نیز اسلام وهابی تأکید می شد. در مورد عربستان باید این نکته را اضافه کرد که اینکشور دو بُعد مذهبی و قومی را در یک چارچوب فرهنگی و در مقابل سایر اقوام و مذاهب قرار می داد که خود به عنوان نقطه تمایزی با دیگر کشورهای عرب به شمار می رفت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید