بخشی از مقاله
چکیده
بعد از فروپاشی شوروی سابق و به پایان رسیدن جنگ سرد بین دو ابر قدرت - آمریکا و روسیه - در جهان، ژئوپلیتیک شاهد تغییرات اساسی در جهان از جمله در منطقه جنوب غرب آسیا شد. بنیادگرایی اسلامی و گروههای رادیکال در این منطقه با سرعت رشد کردند و گروههایی همچون القاعده، طالبان و اکنون هم گروه داعش بوجود آمدند و با جنگ هایی که برای دفاع از اسلام در مقابل غیر اسلام بخصوص غربی ها انجام شد، هیچ نتایج مثبتی در پی نداشت و الان هم با فعالیت این گروهها من جمله داعش در دو کشور عراق و سوریه به غیر از نابودی منطقه هم از جانب این گروهها و هم جبهه مخالف آنها هیچ تغییرات اساسی برای صلح و رفاه مردم بوجود نیاوردند.
این مقاله با توجه به این فرضیات: - 1 مؤلفههای ژئواکونومیک - منابع نفت و گاز و... - و - 2 مولفه های ژئوکالچر - ایدئولوژی، هویت، مذهب، قومیت و... - ، به ترتیب در گسترش و پیدایش، زمینه را برای گسترش گروه افراطگرای داعش فراهم کرده اند. این مقاله با رویکردی توصیفیBتحلیلی به مطالعه جنوب غرب آسیا با تأکید بر ورود نیروهای رادیکال ازجمله داعش و تأثیر آن بر ژئوپلیتیک منطقه و دو کشور عراق و سوریه با دیدگاهی ژئوپلیتیکی بررسی مینماید.
مقدمه
منطقه جنوب غرب آسیا طی چند سال اخیر و بهطور مشخص، بعد از فروپاشی شوروی سابق و پایان جنگ سرد با چالشها و ناامنیهایی مواجه شده که آثار آن بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در حافظه عمومی ملتها و بهویژه مردم منطقه بهجای مانده است. زیادهخواهی قدرتهای بزرگ در منطقه که با بهرهگیری از جمود فکری برخی از فرقههای سیاسی و مذهبی اسلامگرا همراه شده، یکی از مهمترین موضوعاتی است که افزون بر تشدید تنازعات سیاسی، تنازعات مذهبی را نیز شدت داده است.
دغدغه و مسئله این پژوهش رسیدن به نقطه کانونی دلایل بروز ناامنی و ریشهیابی آن در منطقه جنوب غرب آسیا و بهویژه دو کشور سوریه و عراق است. تداوم ناامنی در این دو کشور، بهگونهای تداوم ناامنی در کشورهای همجوار آن و ازجمله ایران بوده و میتواند پیامدهای امنیتی ناخوشایندی را برای نظام ج.ا.ایران در پی داشته باشد. ازاینرو چگونگی برخورد با این موضوع خود مسئلهای است که ذهنها را به خود مشغول ساخته است. سوریه و عراق دو کشوری تأثیرگذار در معادلات منطقهای بوده و از نقش مهم آنها در بازی سیاسی بین قدرتهای بزرگ نباید غافل ماند.
با توجه به عصر حاضر و ناآرامیهایی که در جهان بهخصوص در منطقه جنوب غرب آسیا بر سر قدرت و عقاید به وجود آمده است، مباحث این فصل در مورد تاریخچه و نظریاتی که ریشه در این ناآرامیها دارد موردبحث قرار میدهد و با آمدن گروه داعش و ادعای خلافت اسلامی در جهان باعث تغییرات ژئوپلیتیکی در این منطقه بخصوص در دو کشور عراق و سوریه شده است؛ که هدف اصلی این فصل ریشهیابی و نظریاتی مبتنی بر دو مؤلفه تأثیرگذار ژئوکالچر و ژئواکونومی بوده که منجر به کشمکش و ناآرامی در این منطقه شده است.
خاورمیانه در گذشته و حال صحنه دائمی مبارزه است که متأخرترین تحولات مهم آن عبارتاند از: گرایش آشکار امریکا برای سیطره کامل و ایجاد سلطه خود بر خاورمیانه، اشغال عراق و افغانستان، صدور قطعنامه 1559 جهت خروج نیروهای سوریه از لبنان و خلع سلاح مقاومت و نیروهای فلسطینی، تشکیل کمیته حقیقتیاب بهموجب قطعنامه 1595 پس از ترور حریری و متهم کردن سوریه فشار شدید امریکا و ناتو و غرب به سوریه و اشغال و ایجاد بیثباتی و جنگ فرقهای در سوریه و تلاش برای تغییر دولت اسد و خارج کردن آن از محور مقاومت، تلاش برای تجزیه عراق و سوریه و آغاز جنگ داخلی در این کشورها .[1]
همزمان با موج جدید جهانیشدن که از دهه 1970 م آغاز گردید جهان شاهد رشد جنبشهای بنیادگرایانه دینی بوده است و جهان اسلام بخصوص منطقه جنوب غرب آسیا شاهد این تغییر و تحولات بود که پیوسته این منطقه در طول تاریخ تغییرات زیادی داشته و ژئوپلیتیک منطقه چه در داخل - نیروهای منطقهای - و چه در خارج - نیروهای فرا منطقهای - ، عامل دخیل در این ژئوپلیتیک بودهاند. این پژوهش در پی پاسخ دادن به این پرسش است که چه عوامل ژئوپلیتیکی در پیدایش و گسترش گروه تروریستی داعش در دو کشور عراق و سوریه داشتهاند؟ ازاینرو پژوهش حاضر برای پاسخ دادن به این پرسش، بر آن است که از طریق عوامل مختلف ژئوپلیتیکی همچون:
-1 ژئوکالچر - ایدئولوژی، هویت، مذهب، قومیت و ... -
-2 ژئواکونومیک - منابع نفت، گاز و ... -
تحقیق و بررسی شودکه چه نقشی هم در پیدایش و هم در گسترش گروه رادیکال داعش داشتهاند.
بنیادگرایی اسلامی
رادیکالیسم اسلامی با سابقهای نزدیک به صدسال و ماهیتی اعتراضی مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. اولین مرحله شکلگیری رادیکالیسم اسلامی به اواسط دهه 1930 و تأسیس اخوان المسلمین بازمیگردد که رویکردی میانهرو داشت. فدائیان اسلام نمونه ایرانی این گروهها در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه میلادی هستند. مرحله دوم درروند شکلگیری این گروهها، سازماندهی بهوسیله تشکیلات مسلحانه است که به دهه 1960 مربوط میشود. رادیکالیسم در سومین مرحله شکلگیری از دهه 1990 پایهگذاری شد و القاعده افغانستان مهمترین گروه رادیکال در این مقطع میباشد .[2] ویژگی بارز این گروهها وجود الگویی فراقومی و فرامحلی میان آنهاست.
بهعبارتدیگر، هدف مبارزه آنها لزوماً نظام دولتی محلی نیست. همچنین ساختار چندملیتی و چند فرهنگی آنها نشان از گستره وسیع مناسبات آنها دارد. تداوم وجود یک دشمن برای آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است و همواره درصدد تعریف دشمن جدیدی برای خود هستند ]همان، .[2 مطابق ایدئولوژی القاعده، مرز میان انسانها را اعتقاد یا عدم اعتقاد به اندیشه ایشان مشخص میکند و کسانی که از این مکتب فکری پیروی نکنند، تحت عنوان کافر، مشرک و منافق مشمول قوانین وضعشده سختی قرار میگیرند. بر این اساس، همفکران ایدئولوژیک »دوست« و کسانی که اندیشه دیگری دارند »دشمن« تلقی میشوند و با استفاده از جهاد باید از بین بروند.
اما بههرحال، بنلادن و عناصر او محصول گونهای جهانیشدن هستند. جابهجایی جمعیتها از طریق تبعیدها و مهاجرتها، قبیله گرایی علمی، یعنی نقل و انتقالات از دانشگاهی به دانشگاه دیگر در مقیاس جهانی، نهادهای موعظهگر فراملی و فراملیتی و غیره. پس، بنلادن نماینده یک بنیادگرایی سنی، ازنظر ایدئولوژیک محافظهکار و فراملی - هم ازنظر ایدئولوژیکی و هم ازنظر سربازگیری - است .[3]که از ابزارهای جهانیشدن همچون رسانههای جمعی و اینترنت بهره میگیرد.
ژئوپلیتیک
برای اولین بار رودلف کیلن سوئدی در سال 1899 میلادی واژه ژئوپلیتیک را با تأثیر از آموزههای راتزل وارد ادبیات علوم جغرافیا کرد.[4] ازنظر علمی دریادار آلفرد تایر ماهان بهعنوان پدر ژئوپلیتیک شناخته میشود و بدین ترتیب ظهور این سنت بایستی در بوستون به سال 1890 و با انتشار تحقیق این دریادار با عنوان »تأثیر نیروی دریایی بر تاریخ.[ 5] « نقطه عطفی در علم ژئوپلیتیک یادکرد هرچند که وی از اصطلاح ژئوپلیتیک استفاده نکرد و 9 سال بعد توسط کیلن به وجود آمد. از آن زمان تاکنون از علم ژئوپلیتیک تعاریف و برداشتهای مختلفی با توجه به شرایط حاکم بر فضای جامعه جهانی و دخالت فاکتورهای جغرافیایی و غیر جغرافیایی در تحلیل قدرت شده است. ژئوپلیتیک بهعنوان شاخهای از جغرافیای سیاسی به آن بخش از معرفت بشر اطلاق میشود که به معلومات ناشی از ارتباط بین جغرافیا و سیاست مربوط میشود.[6]
ژئوکالچر و ژئواکونومی
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیدهای از تعاملات قدرت، فرهنگ و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگ همچون سایر پدیدههای نظام اجتماعی همواره در حال شکلگیری ، تکامل ، آمیزش و جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرافیایی کره زمیناند.[7] حیات کنونی بشر، وابسته به انرژی است و انرژی، محرکه تمامی فعالیتهای صنعتی، حمل نقل، خدمات، کشاورزی و ... است. در جهان کنونی، مهمترین عناصر انرژی، نفت، گاز طبیعی و زغالسنگ است.
بهعبارتدیگر، همچنان مهمترین منابع انرژی، منابع هیدروکربنی است؛ گرچه در دهههای اخیر، توجه ویژهای به انرژی هستهای شده است، اما نتوانسته است سهم عمده ای در میان دیگر حاملهای انرژی پیدا کند. ازاینرو منابع تأمین انرژی و مسیرهای انتقال انرژی هیدروکربنی، اعتبار ویژهای پیدا کرده است. رودلف کیلن، یکی از ویژگیهای پنجگانه کشور بهعنوان یک واحد قدرتمند را »گئوپلیتیک« میداند که منظور وی مشخصات جغرافیایی است .[8] بر این اساس ژئوکالچر و ژئواکونومی دو مولفه مهم در ژئوپلیتیک هستند که تاثیر زیادی در سیاست ملی و بین المللی در روند شکل گیری جوامع انسانی دارند.
منطقه جنوب غرب آسیا - خاورمیانه -
»خاورمیانه« واژه کهنی نیست و اگر صدسال پیش روزنامهنویسی در نوشتههای خود این واژه را به کار میبرد، خواننده نمیدانست منظور نویسنده چیست و در مورد چه منطقهای صحبت میکند. در حقیقت این واژه ساختهوپرداخته غرب هست و از خوی استعمارگری آنها سرچشمه میگیرد چراکه دوران نسبتاً طولانی است که سیاستمداران بهویژه در اروپای باختری و ایالاتمتحده کوشیده و میکوشند جهان سیاسی را به مناطق مختلف بر اساس میزان دوری یا نزدیکی بخشهای مختلف آن نسبت به خود تقسیم نمایند. این نگاه ویژه به جهان سیاسی بر پایه خود را یک سر جهان دیدن یا خود را مرکز جهان فرض کردن و باقیمانده جهان را دور یا نزدیک به خود دانستن متکی است. اینگونه تقسیم یا دستهبندی جهان سیاسی ریشه در رقابتهای ژئوپلیتیک خاور و باختر سیاسی دارد که نخست میان دو قدرت امپریالیستی بریتانیا و روسیه متداول شد آنگاه میان دو ابرقدرت شوروی و امریکا در جهان دوقطبی پیگیری گردید .[9]
عراق و سوریه
درباره اهمیت ژئوپلیتیک عراق، سر ویلسون فرماندار کل سیاسی منطقه در سالهای اشغال عراق توسط انگلستان، گفته است: »کلید کل منطقه استراتژیک در بغداد است و ما با اشغال عراق توانستیم خنجری در جهان اسلام فروکنیم و بدین طریق از تجمع مسلمین برعلیه خودمان در خاورمیانه جلوگیری کنیم. برای ما مسلم است که سیاست ما در زمان صلح باید حفظ این کشور باشد، زیرا برای ما بین النهرین مانند میخی است که همه کشورهای زیر سلطه انگلستان را در منطقه نگه میدارد.
لذا نباید با کشورهای جهان عرب یا سایر کشورهای اسلامی متحد شود، بلکه باید بهاندازه کافی از آنان دورنگه داشته شود..« به دنبال جنگ دوم خلیجفارس و شکست عراق و حمله مستقیم امریکا در پایان اسفند 1381 ، توسط قوای متحد به فرماندهی امریکا،عراق مجدداً بهعنوان یک منطقه استراتژیک برای غرب تحت سیطره و نظارت قرار گرفت که در این راستا اهداف ذیل دنبال میگردید:
- کنترل بر صلح اعراب و اسرائیل.
- دخالت و نظارت بر استراتژی انرژی جهان درزمینه تولید- توضیع و مصرف.
- خطرساز جلوه دادن عراق و درنتیجه بهانهجویی برای حضور دائمی در منطقه.
- جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی ایران.[10]
جمهوری عربی سوریه با مساحتی حدود 185180 کیلومترمربع، هشتاد و هفتمین کشور جهان ازنظر وسعت محسوب میشود. این کشور در جنوب غرب آسیا و ساحل شرقی دریای مدیترانه واقع گردیده و از شمال با ترکیه، از شرق با عراق و از جنوب با رژیم صهیونیستی و اردن، از غرب با لبنان و دریای مدیترانه هممرز است. سوریه در منطقه خاورمیانه قرار دارد و از کشورهای مهم این منطقه بهحساب میآید.
سوریه یک موقعیت مهم راهبردی ازنظر بازرگانی و سیاسی دارد و محل اتصال سه قاره مهم آسیا، آفریقا و اروپاست این کشور نقطه اتصال مراکز صنعتی و بازرگانی اروپا و مراکز تولید نفت در منطقه خلیجفارس میباشد. در صورت بهبود وضعیت عراق، این کشور میتواند محل عبور لولههای نفتی و گازی برای صادرات نفت و گاز ایران و عراق به اروپا از طریق دریای مدیترانه باشد. چنانکه اتصال راهآهن این سه کشور میتواند اهمیت بازرگانی سوریه را افزایش دهد. زیرا تجارت از این طریق هم سریعتر خواهد بود و هم واردکنندگان نفت مجبور به دادن مالیاتهای کانال سوئز نخواهند بود.[11]
جهاد در اسلام
برخی از اندیشمندان غربی مانند برنارد لوئیس و ساموئل هانتینگتون بین اسلام و خشونت به یک رابطه علی قائل هستند. ازنظر آنها جهاد یک موضوع محوری در برداشت همه مسلمانان از جهان میباشد. لوئیس گفته است: »اکثریت قابلتوجه علما، فقها و سنتگرایان اسلامی... وظیفه جهاد را در یک حالت مذهبی فهم میکنند. « او همچنین در مقالهای تحت عنوان »ریشههای خشم مسلمانان« در خصوص عوامل و ریشههای احساسات ضد غربی در خاورمیانه گفته است: »اسلام هم مثل دیگر ادیان جهان گاهی یک حالت خشونت را در پیروان خود ترویج میکند.[ 12] « ساموئل هانتینگتون در کتاب جنجالی خود، »برخورد تمدنها«، بحث کرده است که مسئله عمده برای غرب بنیادگرایی اسلامی نیست بلکه خود اسلام است؛ یک تمدن مختلف که مردم آن به برتری فرهنگی خود اعتقاددارند و حقیر شدن قدرتشان آنها را نگران کرده است .[13]
در خصوص پایه و اساس بودن و غیرعلمی بودن ادعاهای مزبور باید گفت که مسلمانان یک مقوله یکدست و یکپارچه نیستند و شامل مذاهب و فرقههای متعدد میشوند که هرکدام عقاید خاص خود رادارند. فرد هالیدی در این خصوص گفته است: »بین اسلام و »اسلام« تفاوت وجود دارد؛ اسلام بهعنوان یک دین شامل عقاید خاص و روشن درباره مسائل فوق طبیعی و مربوط به اخلاق؛ سرنوشت و معنا است. این موضوع برای معتقدان و دین شناسان است. اما در خصوص »اسلام« بهعنوان یک نظام اجتماعی و سیاسی نمیتوان به یک »اسلام« یکدست و یکپارچه معتقد بود. این »اسلام« شامل جوامع خاص و نظامهای سیاسی خاص با متغیرهای زمانی و مکانی میشود که در آن نمادها و اعتقادات اسلامی قرار میگیرد.