بخشی از مقاله
نگاه و توجه به روایت، یعنی نگاه نمایشی به شعر از »افسانه«ي نیما آغاز شد. نیما با انتشار »افسانه« عنوان کرد که میخواهد شعر را به ساحت نمایش نزدیک کند. حافظ توانسته است از عناصر روایتشناسی براي پویایی بیشتر شعر خود استفاده کند. در بررسی روایت باید به چند عنصر اساسی توجه کرد که میتوان آنها را چنین نام برد:
-1طرح یا پیرنگ
دقیقترین و اصلیترین عنصر روایت، طرح یا پیرنگ است. در پیرنگ به این نتیجه میرسیم که روایتگر براي اینکه بتواند مخاطب را آنچنان که شایسته و بایستهي مطلب است، در حضور مطلب قرار دهد باید طرحی براي کار داشته باشد. یک طرح اندیشمندانه که هم از اتلاف انرژي و فرصت بکاهد و هم اینکه با بیشترین قدرت مخاطب را در اوج ماجرا قراردهد. در تعریف پیرنگ میتوان چنین گفت که پیرنگ در واقع » توالی زمانی رخدادها و حادثهها در اثر ادبی است.« در پیرنگ به حوادث نظم داده میشود؛ به گونهاي که خواننده را از حادثهاي به حادثهاي دیگر میرساند و نوعی حرکت ایجاد میکند. پیرنگ در یک شعر کلاسیک، رابطهاي علی و معلولی بین تک تک ابیات و در شعر امروز یک رابطهي ذاتی علی و معلولی است که از بندي به بندي دیگر و از حادثهاي به حادثهي دیگر شعر را به ساختاري واحد میرساند. پس پیرنگ نظم دادن به حوادث براساس رابطهي علت و معلولی است.
-2شخصیت و شخصیتشناسی
از دیگر عناصر روایت که نقش بسیار مهمی در جهان روایی امروز دارد، شخصیت و شخصیتشناسی است. شخصیت به نوعی با پیرنگ ارتباط دارد؛ چراکه این حادثهها و رخدادها هستند که باطن شخصیت را براي ما معرفی میکند و شخصیت هم عاملی است که رخدادها و حوادث را به وجود میآورد. کشف رابطهي رخدادها و شخصیتها ابتهاج ذهنی خواننده را موجب میشود. در انواع شخصیت، شخصیتهاي متفاوتی داریم؛ شخصیتهاي ساده، پیچیده، اکشن و ...، اما در یک تقسیمبندي اساسی شخصیتها به تک بعدي و چندبعدي تقسیم میشوند که میتوان آنها را با نام شخصیت فلت و شخصیت پویا نام برد. شخصیتهاي فلت، شخصیتهایی ساده و بدون تغییر هستند و در جریان روایت دچار تحول نمیشوند؛ اما شخصیتهاي پویا در جریان روایت حرکت و انتقال دارند و دچار تحول میشوند. شعر حافظ یکی از منابع غنی شخصیتهاي پیچیده است.
-3زمان
عنصر سوم در روایت زمان است. زمان یعنی آغاز و پایان و ما نمیتوانیم تعریف علمی و فلسفی از زمان ارائه دهیم. همهي تعریفها و شناختهاي ما در ساعت و دقیقه خلاصه میشود که با تغییر موقعیت فیزیکی در منظومهي شمسی میتواند تغییر بکند. زمان یعنی گذشته و آینده و توالی پی در پی گذشته و حال زمان را میسازد و این با پیرنگ ارتباط دارد. در این زمان یک رابطهي علی و معلولی وجود دارد که با زمان عادي متفاوت است.
-4مکان
مکان جایی است که حادثه در آن اتفاق افتاده، مکان یک رابطهي ذاتی با شخصیت و زمان دارد. به طور کلی باید بین مکان و شخصیتهاي داستان تناسب ذاتی وجود داشته باشد.
-5راوي
راوي ماجرا را روایت میکند، با گفتن راوي زاویهي دید هم مشخص میشود. راوي میتواند مسلط بر ماجرا و دور از ماجرا باشد تا ماجرا را به دیدهي مخاطب برساند. راوي میتواند به
عنوان یکی از شخصیتها در داستان حضور داشته باشد که در این صورت باید به آن به عنوان یکی از شخصیتهاي داستان توجه شود.حال با این مقدمه به بررسی عناصر روایت در غزل» در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد« میپردازیم. در این شعر با یک روایت اسطورهاي سر و کار داریم، ماجرا در ازل رخ میدهد و مکان آن تمام گسترهي هستی است. اولین کنش در این شعر تجلی است که به محض ظهور در اختیار عشق قرار میگیرد و عشق ماجرا را ادامه میدهد. شخصیتهاي این ماجرا را میتوان چنین برشمرد:
الف- عشق: این عشق بسیار سوزاننده و درگیر شونده است و همهي جهان را درگیر میکند.
ب- ملک: این شخصیت، شخصیتی بیخاصیت و غرق در کار خود است و هیچ شناختی ازعشق نمیتواند داشته باشد.