بخشی از مقاله
عدالت
قلمرو
بي گمان اصل مترقي عدل از حياتي ترين اصول و قواعد اسلامي، بلكه بشري ايت زيرا روايات فراوان، عقل مستقل بر ضرورت و اهميت آن تأكيد دارد و از سوي ديگر بر تمامي معارف اصول اعتقادي و احكام تشريعي و مقولات اخلاقي سايه افكنده است. از اين رو استاد شهيد بر اثر مقوله عدالت، همانند خون است كه در تمامي اجزا و پيكره اسلام جريان دارد. ايشان در اين باره مي گويد: اگر قوانين اسلامي را از اين جهت (يعني از بعد حاكم بودن و قابليت انعطاف و تطابق با محيط كنيم) چهار دسته است:
پاره اي از قوانين مربوط به رابطه انسان با خداست كه اسمش عبادت است. دسته دوم اس
ت كه مربوط به رابطه انسان با خودش كه اصطلاحاً اخلاق ناميده مي شود. اينكه براي خودش چگونه بايد باشد اخلاق شخصي و فردي انسان چگونه بايد باشد انسان خودش بسازد و به عبارت ديگر غرايزش را چگونه تنظيم كند. نوع سوم مربوط است به ارتباط انسان و ارتباط انسان نه با خودش و نه با خدا بلكه با خلق خدا، آن هم غير از انسانهاي ديگر اينكه رابطه با گياهها و با
حيوانات چگونه و بر چه اساسي بايد باشد.
قسم چهارم، كه از همه مهم تر و بيشتر مورد توجه و دستخوش تغيير و تحول است رابطه است يعني قوانيني كه مربوط است به روابط انسانها با يكديگر كه خيلي تغيير مي كند چون متحول است… قوانيني عبارت است از حقوق تكاليف يعني بايدها و وظايفي كه افراد نسبت به يكديگر دارند استاد بر اين باور است كه اصل عدالت بر هر يك از آموزه ها و معارف ديني از جمله در تشريع شيوه استنباط آنها اثر مستقيم دارد ايشان در اين باره مي فرمايند:
عدل در قرآن آنجا كه به توحيد با معارف مربوط مي شود به نگرش انسانبه هستي و آفرينش مي دهد و به عبارت ديگر نوعي جهان بيني است آنجا كه نبوت و تشريع و قانون مربوط مي شود معي
ار قانون شناسي است و به عبارت ديگر جاي يابي است براي عقل كه در رديف كتاب و سنت است منابع فقه و استنباط به شمار آيد آنجا كه به امامت و رهبري مربوط مي شود يك شايستگي است اخلاق به ميان مي آيد آرماني انساني است و آنجا كه به اجتماع كشيده مي شود يك مسئوليت است.
به نظر استاد شهيد نه تنها تمامي معارف و آموزه هاي ديني متأثر از عدالت است. بلكه صحيح جهان، قوانين و حاكمان و راه صحيح اجراي مسئوليتها نيز رعايت عدالت است ايشان مي فرمايند:
(اصل عدالت)، مسأله اي كه در قرآن تا اين پايه بدان اهميت داده شده كه هم جهان بيني است شناخت قانون و هم ملاك شايستگي رعايت و رهبري و هم آرماني انساني و هم مسئول مسلمين.
ايشان در مقام تبين جايگاه و قلمرو عدالت در رابطه با معارف اسلام به ويژه با معارف اسلام به ويژه اعتقادات يكي از شيعي را توجه بر اين مقوله دانسته و ريشه بيشتر امتيازات فكري شيعه را نيز همين امر دانست مي فرمايد:
شيعه همچنان كه در فروغ // احكام استقلال داشت در اصول و مسائل كلامي فلسفي و به اصول اسلامي نيز كاملاً مستقل بود در مكتب كلامي فلسفي شيعه مسائل عدل و توحيد مطرح و عمده ابراز گرديد در چهار مسأله معروف يعني عدل، عقل، استطاعت و حكمت جانب معتزله حمايت در جهت شيعه جز عدله به شمار آمد ولي در مكتب شيعه، مفهوم هر يك از اين چهار تا با آنچه بود، تفاوتهايي داشت. در اين مكتب اصل عدل به مفهوم جامع خود تأييد شد بدون آنكه كوچكترين توحيد افعالي يا توحيد ذاتي وارد آيد عدل در كنار توحيد قرار گرفت و به حق گفته شد كه علويان و الجبر و التشبيه امويان در اين مكتب، اصالت عدل و حرمت عقل و شخصيت آزاد و مختار حكيمانه جهان اثبات شد.
از نگاه استاد شهيد افزون بر اينكه عدالت به عنوان يك اصل و قاعده در جهان بيني و جهان
شناسي بر شناخت حاكم شايسته از ناشايسته به كار مي رود در مقام اجرا و عمل سبب شده با اسلام و انقلاب رهايي بخش و يك مكتب برخوردار از حكومت براي اداره جامعه نشانده است. وي مي فرمايد:
اسلام اگر تنها به شكل يك آيين اخلاقي و مكتب پند و نصيحت بروز نمي كرد قادر بود كه آن ربادهنده را قاتل باشد ليكن به صورت يك مكتب و يك انقلاب اجتماعي ظهور كرد و ناهمواري كرد. در جاي ديگر عدالت را يك وظيفه اجتماعي در تمامي عرضه هاي زندگي و حقي همگاني فرموده است.
به هر حال، عدالت تنها يك حسنه اخلاقي و يك فاصله روحي نيست كه از نظر فردي خوب است عادل باشد مثل اين كه خوب است اهل رضا و تسليم باشد … عدالت معناي وسيع تري حقوق اجتماعي است و يك اصل اجتماعي بزرگ اسلامي است و اسلام به آن فوق العاده اهميت داده و يك وظيفه اجتماعي بزرگ مي داند علي بن ابي طالب عليه السلام شهيد راه عدالت شد خودش عادل بود بلكه مردي عدالت خواه بود …
مقوله عدالت از مباحث كليدي و زيربنايي به شمار مي آيد از اين رو نگاه عميق به آن مسئله ابعاد و جهات مختلف آن است مانند مفهوم و ماهيت، اقسام علل تحقق و آثار و نتايج اجراي عدالت مي نويسد:
بحث در باب عدالت به طور كلي در سه قسمت است:
يكي معني و مفهوم عدالت و اينكه عدالت چيست. عدالت روحي و حتي عدالت بوني و مزاجي كه در همه مركبات هست چيست. به اصطلاح بحث ماهوي كرده بيان مي كنيم و چون عدالت عبارتست از اعطا كل ذي حق حقه در همين جا بحث بينش چيست و حقوق از كجا انتزاع مي شود؟ آيا خود حق قراردادي است با طبيعي و آيا در اسلام حق است (نظير حقيقت از نظر سوفسطائيان) يا طبيعي است (نظير حقيقت در نظر فلسفه واقع بين).
بحث دوم درباره علل و موجبات عدل است كه موقوف است به سه چيز يكي بودن قوانين و ديگري اجرا و تنفيذ آنها علي السواء و يكي شعور مردم به حقوق خود كه لايدرك الحق الا بالحد.
بحث سوم در انواع دل كه عدل تنها نفي امتيازات نژادي و طبقاتي نيست در هست.
بحث چهارم در آثار عدل است كه اگر باشد سعادت و آرامش و اتحاد و پيشرفت اجتماعي و عمومي پيدا مي شود و اگر به هم خورد، در عوض عقده ها و جنايات اخلاقي و آشفتگ
ي زياد پيدا مي شود.
در ضمن بايد دانست كه حق ثابت است و قابل تغيير و تبديل نيست مثل دين است كه اعم بدهد يا ندهد او ثابت است لهذا مولي فرمود: فان الحق القديم لايبطله شي اما عدل حق است به ذي حق نظير كاري كه خون مي كند و غذا به همه بدن مي رساند به شكل عادلانه مرحله اجرايي حق است.
استاد شهيد بر اين باور است كه بسياري از آيات در ارتباط با عدل است و در اين رابطه آيات گزارش مي كند و در يك تقسيم بندي اين آيات را به چهار دسته اساسي تقسيم مي كند. ايشان مي فرمايد:
آيات قرآن (عدل) چهار قسمت است عدل تكويني، عدل تشريعي، عدل اجتماعي، عدل اخلاقي. آنگاه پس از آيات بسياري در ارتباط با هر يك از اين اقسام نقل مي كند درباره اقسام اجتماعي اينگونه مي نويسد:
آنچه در قرآن در زمينه عدل اجتماعي آمده چهار قسمت است:
1ـ عدل خانوادگي، آيات ديگر كه درباره نفي مضارهو تطبيق بر اهل آمده نيز دليل اين مطلب.
2ـ عدل قضايي، نساء 62 ، مائده 45 ، مائده 8 و نساء 135 (شهادت) .
3ـ عدل اصطلاحي اجتماعي، نمل 76 و آل عمران 21 .
4ـ عدل سياسي، نساء 60 ، مائده 48 ، مائده 2 و 8 (قوم مخالف سياسي) قسط و نسبت به غيرمجارب .
بيشترين آيات مربوط به عدل و درباره عدل جمعي و گروهي است اعم از خانوادگي اجتماعي تا آنجا كه اين بنده به تقريب بدست آورده در حدود 16 آيه در اين زمينه است:
جايگاه عدالت در نظام تشريع
عدالت اصلي است داراي ابعاد و جنبشهاي گوناگون و از اين جهت در علوم مختلف مورد ب
حث قرار گرفته است.
از جمله دانش هايي كه اصل عدالت در آن از جايگاه والايي برخوردار است و در بسياري نقش آفر ين و محور قرار گرفته دانش فقه است.
مقوله عدالت در فقه از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته است از جمله اينكه احكام فقهي و مفاسد است همين مطلب يكي از تفاوتهاي اساسي فقه شيعي از فقه اشاعره به شمار آمد از مباحث نيز تأثيرگذار بوده است اين مطلب هر چند جداگانه و به تفصيل در دانش فقه و اصول است و بسيار از مطالب آن همچنان نياز به تحقق دارد با اين وصف به شكل پراكنده در دانش اشاراتي به اين امر گرديده و اصل مطلب پذيرفته شده است كه در انجام احكام و دستورات مفاسدي هست هر چند در چگونگي آن و نحوه آگاهي و دست يابي به آنها جاي بحث زيادي حوصله اين نوشته خارج است استاد شهيد در نوشته هاي مختلف و موارد گوناگون تعامل فرعي را مورد توجه قرار داده است. از جمله نقش عدالت در نظام فقهي اشاره كرده است ايشان به نظر فقهاي اهل سنت به اعتبار قياس و تبيين نظر فقهاي شيعه در معتبر نبون // قياس و اينكه استنباط احكام حاجتي به قياس نيست مي فرمايد:
عليهذا، اصل عدل و اصل تبعيت احكام از مصالح و مفاسد نفس الامري و بالطبع اصل حسن اصل حجت عقل به عنوان زيربناي فقه اسلامي شيعي معتبر شناخته شد و بالاخره اصل عدل جا فقه اسلامي بازيافت.
ايشان نه تنها براي اصل عدل در فقه شيعه جايگاه اساسي قايل بود نقش آن در فقه اهل قابل انكار مي دانست از اين رو پس از تقسيم فقهاي اهل سنت به اهل سنت به اهل حديث (فقهاي مدينه) رأي و قياس (فقهاي عراق) در توصيف آنها آورده است.
اهل رأي و قياس معتقد بودند كه عدالت و مصلحت مي تواند راهنماي خوبي براي فقه باشد فقيه خود را موظف مي ديدند درباره آنچه مقتضاي عدالت است و آنچه مصلحت اقتضا مي كند اصطلاحاتي از قبيل استحسان يا اصطلاح از همين جا پيدا شد همه در موارد ديگر جايگاه عدل را در نظام تشريعي تا آنجا والا مي داند كه افزون بر معيار براي سنجش احكام عادلانه بودن احكام شرعي را جزء آموزه هاي ديني و به تعبير بهتر عدالت دانسته است وي در اين باره نوشته است:
اصل عدالت از مقياس هاي اسلام است كه بايد ديد چه چيز بر او منطبق مي شود عدالت در احكام است نه در سلسله معلولات، نه اين است كه آنچه دين گفت عدل است بلكه آنچه
مي گويد اين معناي مقياس بودن عدالت است براي دين پي بايد بحث كرد كه آيا دين مقياس عدالت مقياس دين مقدسي اقتضا مي كند كه بگوييم دين مقياس عدالت است اما حقيقت اين طور جاهليت دين را مقياس عدالت و حسن و قبح مي دانستند لذا در سوره اعراف (23) از آنها نقل كار زشتي را به حساب دين مي گذاشتند و قرآن مي گويد بگو خدا امر به فحشا نمي كند. ايشان در جاي ديگر از غفلت فقها از اصل مترقي عدالت در نظام اجتهاد و استنباط اظهار مي نويسد:
اصل عدالت اجتماعي با همه اهميت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در هر حال چون بالوالدين (25) احساناً و «اوفو بالعقود» (26) عموماً در فقه به دست آمده است و تأكيدي كه در قرآن كريم بر روي مسأله عدالت اجتماعي دارد معهذا يك قاعده و اصل عام در فقه نشده و اين مطلب سبب ركود تفكر اجتماعي فقهاي ما گرديده است.
ايشان در همين رابطه افزون بر دانش كلام عدالت را در وفقه اصل حاكم و زيربناي مباحث فقهي اهميت آن مي فرمايد:
ريشه مسأله عدل را در جهان اسلام تنها در علم كلام و در ميان متكلمان نبايد جستجو كرد و جاي ديگر دارد و آن فقه اسلامي است.
استاد شهيد در اين رابطه كه نظام تشريع و اجتهاد در احكام فقهي داير مدار مصالح و مفاسد مصلحت و مفسده مرتبط با فرد مكلف در احكام فردي و شخصي و با مصلحت و مفسده هاي اجتماعي مرتبط با جامعه در احكام اجتماعي سياسي و حكومتي فرموده اند: يكي از مس
ائلي كه از صدر اسلام در ميان مسلمين مطرح بوده اين است كه در اين دين محض است يعني خالي از هر مصلحت و حكمتي و صرفاً يك دستور اجباري محض باشد وجود ندارد ايشان در مقام تبين پيوند و ارتباط وثيق ميان اصل عدالت و احكام فقهي مي فرمايد:
علماي اسلام مي گويند هر دستوري از دستورات اسلام چه واجب چه مستحب. حتماً به خاطر يك مصلحت يا دفع يك مفسده است و به همين جهت خاصيت حكيمانه اي را دارد حرف نمي زند اين پيوندي كه ميان عقل و دين اسلام هست در مورد هيچ ديني وجود ندارد.
در جاي ديگر جايگاه عدل را در وفقه شيعه زيربنايي و آن را ملاك برتري مكتب فقهي شيعه فقه و اجتنهاد شيعه مانند كلام و فلسفه راه مستقلي طي كرده است در فقه شيعه اصل مصالح مفاسد نفس الامري و قاعده ملازمه حكم عقل و شرع مورد تأييد قرار گرفت و حق محفوظ ماند. اما رأي و قياس بيش از آنچه در ميان گروه اهل حديث از اهل تسنن مورد تخطئه و او ميان شيعه مورد تخطئه قرار گرفت. عليهذا اصل عدل و اصل تبعيت احكام از مصالح و مفاسد بالطبع اصل حسن و قبح عقلي و اصل حجت عقل به عنوان زيربناي فقه اسلامي شيعي شد و بالاخره اصل عدل جاي خويش را در فقه اسلامي بازيافت.
ايشان از جمله مصيبتهاي بزرگ و غيرقابل جبران را كه فقه شيعه و سنتي گرفتار آن شده از حسن و قبح عقلي مي داند كه سر از اخباري گري در آورد و پيامدهاي منفي را به دنبال مي آورد مي فرمايد:
اينكه بحث عدل را پيش آورديم براي اين بود كه تأثير بحث عدل را در تفسير اصل عدالت اجتماعي باشيم و ديگر اينكه انكار اصل عدل و تأثير اين انكار كم و بيش در افكار مانع شد كه فلسفه اجتماعي كند و بر مبناي عقلي و علمي قرار بگيرد و راهنماي فقه قرار بگيرد فقهي به وجود آمد غيراصول اسلام و بدون اصول و مباني و بدون فلسفه اجتماعي اگر حريت و آزادي فكر باقي بود ما اصحاب سنت بر اهل عدل پيش نمي آمد و بر شيعه هم مصيبت اخبارگري نرسيده بود ما اجتماعي مدوني داشتيم و فقه ما بر اين اصل بنا شده بود و دچار تضادها و بن بست ها كنوني نبود.
شيوه هاي پشتيباني از عدالت
از جمله مباحث مفيد و ضروري بررسي راههاي تأمين عدالت در جامعه است استاد شهيد توجه داشته و در لابه لاي نوشته ها و گفته ها بدان اشاراتي داشته است ايشان بر اين باور است قوانين براساس عدل و انصاف كافي نيست بلكه تبين راه كارهاي اجرايي آن نيز مهم است از تشريع قوانين نصب حاكم و مدير عدالت خواه را نيز لازم مي داند در اين باره مي فرمايد: از آنچه در اين باره اقدامات اسلام در تأمين عدالت اجتماعي گفته شد معلوم گرديد كه اقدامات زمين
ه دو قسمت است يكي در قسمت قانوني و ايجاد امكانات مساوي قانوني براي همه زيرا آزادي حق اشتعال مقامات قضايي و حكومتي و نظامي و ديني و حق تعليم و تعلم و كسب انتخاب شغل و حرفه را براي همه علي السويه است چه تكاليف عبادي و چه غيرعبادي مجازات نيز فرقي و تفاوتي قائل نشده است. پس اسلام هم از لحاظ حقوق براي همه امكان شده است و هم از لحاظ اجرا كافي است كه زماني را كه رسول خدا متصدي امور بوده و همچنين زمان حاضر را … خواهيم ديد كه اسلام تا چه اندازه عدالت اجتماعي را اجرا كرده است.
در جاي ديگر در ارتباط با عوامل تأمين عدالت اجتماعي در جامعه اسلامي بر اين عقيده است بعد عدالت مربوط مي شود به اجراي آن در جامعه و روابط ميان انسانها با همديگر از اين رو در سيره ائمه عليه السلام نيز بر اين جهت تأكيد و اهتمام بيشتر ديده مي شود و اين امر از ويژگيهاي اسلام است استاد مي فرمايد:
در اجتماع نيز مانند روح و بدن بايد تعادل برقرار باشد از لحاظ همه حقوق و مواهب و از لحاظ كار و حق اگر نه ناهمواري پيدا مي شود. مثلاً مناصب بايد علي السويه و به تقسيم شود در زمان عثمان پيدا شد كه ميان خويشاوندان عثمان تقسيم شد احترامات بايد مساوي باشد حلقه مي نشست و اجازه نمي داد جلو پايش بلند شود چون او بود به تبع ايرانيان كه خود اين طور عمل مي كردند و
لهذا پيغمبر فرمود: ان الله يكره من عنده يراه متميزاً بين اصحان به القاب جايز نيست. القاب هم كه تقسيم مي شود يكي حضرت مستطاب اجل ارفع عمده وچي و يكي حسن كچل و حسين كور و تقي چهار بايست اينها همه دليل بر ناهمواري بلندي هاست.
استاد شهيد از جمله عوامل تأمين كننده عدالت در جامعه را افزون بر قوانين و ايمان امر به معروف و نهي از منكر و قوانين بازدارنده تحت عنوان قوانين جزايي مي داند و در اين باره مي نويسد:
اسلام براي برقراري عدالت اجتماعي علاوه بر ايمان از دو اصل ديگر هم استفاده كرده است.