بخشی از مقاله
مديريت دانش در سازمانها: بررسي تأثير متقابل فناوري، فنون و انسان
چكيده
مقالهء حاضر حاوي مباحثي دربارهء اين است كه چگونه ميتوان فرآيند مديريت دانش را به فعاليتهايي در زمينهء ايجاد دانش، اعتبار بخشي به دانش، نمايش و عرضهء دانش، اشاعهء دانش و فعاليتهاي بهرهگيري از آن تقسيمبندي نمود. سازمانها به منظور استفاده از دانش بايد به سرعت در فعاليتهاي مربوط به مديريت دانش موازنه ايجاد كنند. عموماً برقراري چنين موازنهاي نيازمند ايجاد تغييرات در فرهنگ سازماني، فناوريها و فنون است. برخي از سازمانها بر اين
باورند كه با تمركز صرف بر افراد، فناوري و فنون ميتوان دانش را مديريت كرد. تمركز صرف بر اين سه عامل به ادامه فعاليتهاي رقابتي سازمانها كمك نميكند بلكه تعامل بين اينها است كه به شكل مؤثري سازمان را در زمينهء مديريت دانش خود توانمند ميسازد. با ايجاد يك محيط كاري پويا و آموزنده سازمانها ميتواند پيشرفتهاي رقابتيشان را حفظ كنند.
كليدواژهها: فناوري اطلاعات/ مديريت دانش/ سيستمهاي مديريت دانش/ دانشپژوهان/ تعامل
مقدمه
در سالهاي اخير «مديريت دانش» به يك موضوع مهم و حياتي مورد بحث در متون تجاري تبديل شده است. جوامع علمي و تجاري هر دو بر اين باورند كه سازمانهاي با قدرت دانش ميتوانند برتريهاي بلندمدت خود را در عرصههاي رقابتي حفظ كنند.
منابع نقد و بررسي و چشماندازهاي رقابتي سازمانها نشان دهندهء تأثيرات اين ديدگاه در عرصههاي استراتژيك سازمانهاي تجاري است. (نلسون و وينتر، 1982) اگرچه مديريت، آگاهي از پتانسيلهاي منابع دانش است، اما هنوز اتفاق نظري دربارهء ويژگيهاي اين دانش و روشهاي بهرهگيري از آن وجود ندارد. محققين و دانشگاهيان ديدگاه متفاوتي در خصوص مديريت دانش اتخاذ كرده و گسترهاي از راهحلهاي فناوري تا مجموعهاي از دستورات عملي را در نظر دارند.
به عنوان مثال اكثر مديران تجاري، قابليتهاي كامپيوترها و فناوريهاي ارتباطي را در مديريت دانش باور دارند، اين افراد استدلال ميكنند كه فناوري اطلاعات ميتواند از انبوه اطلاعات ذخيره شده در منابع قديمي مانند مراكز فروش، كارتهاي اعتباري مشتريان، فروشهاي تبليغاتي و اطلاعات مربوط به تخفيفهاي مقطعي، «دانش» فراهم آورد. يا برخي ديگر بر اين باورند كه «دانش» در ذهن انسانها است و آموزش كاركنان و انگيزهء عوامل كليدي مديريت آن به شمار ميروند.
مؤلف در اين مقاله ديدگاه مبسوطي به مقولهء دانش داشته و بيان ميدارد كه تعريف مديريت دانش صرفاً از منظر فناوري يا سيستمهاي اجتماعي، سبب انحراف به سمت يك ديدگاه و غفلت از ديگري است. همانگونه كه در ادامه بحث به آن پرداخته خواهد شد، سيستمهاي اجتماعي و فناوري در مديريت دانش به يك اندازه مهم هستند. تبديل داده و اطلاعات به يكديگر به واسطه فناوري اطلاعات صورت ميگيرد ولي فناوري اطلاعات گزينه ناتواني براي تبديل «اطلاعات» به «دانش» است. عوامل اجتماعي، «دانش» و «اطلاعات» را بهتر به يكديگر تبديل ميكنند اما همين عوامل در تبديل «داده» به «اطلاعات» كند هستند. اين يكي از دلايلي است كه ما اعتقاد داريم مديريت دانش از طريق بهينهسازي دو عامل زير سيستمهاي اجتماعي و فناوري بهتر انجام ميشود. ريشههاي اين ديدگاه را ميتوان در چشماندازهاي اجتماعي- فناوري سازمان يافت. (امري، 1959؛ تريست و بامفورس، 1951)
پژوهشگراني موفقيتهاي شركتهايي چون Hewlett-Packard, 3M, Xerox, Scandia AFS, Buck man Laboratories را نتيجه پروژههاي مديريت دانش ميدانند؛ اما به روشني اصول و فرآيندهاي مربوط به مديريت دانش را تشريح نميكنند. در اين مقاله مفهوم مديريت دانش بيان شده و نشان داده ميشود كه چرا سيستمهاي اجتماعي و فناوري در ارتباط با مديريت دانش از نقشي حياتي برخوردار هستند.
در اين مقاله توجه خاصي به فرآيندهاي تجاري و دانشگاهي شده است. مجامع دانشگاهي جديداً سازمانها را به عنوان منابع دانش در نظر ميگيرند. قابليت رقابت سازمانها با تواناييها و ظرفيتهاي سازماني مشخص ميشود. با تمركز بر مديريت دانش، اميدواريم كه ديدگاه متكي بر دانش را در سازمانها تبيين نمائيم. اين تحقيق به دو دليل براي مديران مهم است: نخست اين كه آنها بحثهاي زيادي دربارهء مديريت دانش شنيده و از ابعاد گوناگون مديريت دانش سردرگم شدهاند. آنها مشاهده ميكنند كه در عصر حاضر اكثر مشاغل به اطلاعات وابسته شده و بخش عظيمي از نيروهاي استخدامي به سوي اين صنعت در حركت
هستند. اين مقاله چارچوبي نظري از مقولهء مديريت دانش به دست ميدهد. دوم اين كه با توجه به فناوري اطلاعات مانند اينترنت، اينترانت، ارتباطات راه دور و سيستمهاي اجتماعي مانند آموزش و ايجاد انگيزش در كاركنان، اين مقاله توضيح ميدهد كه چرا داشتن درك و فهمي از مديريت دانش با اهميتتر شده است.
اين مقاله با توصيف «داده» و «اطلاعات» و «دانش» آغاز شده و به دنبال مفهوم مديريت دانش بيان ميشود. در ادامه اهميت سيستمهاي اجتماعي و فناوري در مديريت دانش تشريح شده است. مقاله با شرح مفاهيم اصلي و نتيجه تحقيق پايان ميپذيرد.
تمايز «داده»، «اطلاعات» و «دانش» مشكل است. تنها از طريق مفاهيم بيروني يا از ديدگاه كاربر ميتوان بين «داده»، «اطلاعات» و «دانش» تفاوت قائل شد. معمولاً داده به عنوان مواد خام، اطلاعات به عنوان مجموعهء سامان يافتهاي از داده و دانش به عنوان اطلاعات با مفهوم شناخته ميشود.
در مقالهء حاضر از اين ايده پيروي شده كه ارتباط بين «داده»، «اطلاعات» و «دانش» تكراري و برگشتپذير است و تبديل اين سه به يكديگر به ميزان سازماندهي و تفسير آنها بستگي دارد. همانگونه كه در شكل 1 نشان داده شده «داده» و «اطلاعات» بر مبناي «سازمان»: و «اطلاعات» و «دانش» بر مبناي «تفسير» از يكديگر متمايز شدهاند.
براي درك اين تفاوت اجازه دهيد بيماري را فرض كنيم كه به مطب دكتر مراجعه ميكند. دكتر اطلاعات بسياري از بيمار به دست ميآورد. برخي از اين اطلاعات براي تشخيص بيماري مهم است و برخي ديگر نامربوط كه به عنوان «داده» تلقي ميشود. دكتر به سرعت اطلاعات بدست آمده را بر مبناي دانش خود تفسير كرده و پس از يافتن الگويي مناسب در اطلاعات به تجويز دارو براي بيمار ميپردازد. در صورتي كه دكتر قادر به پيدا كردن الگويي مناسب در اطلاعات نباشد ممكن است آزمايشهاي بيشتري را تجويز كند يا بيماري را به يك متخصص ارجاع دهد. متخصصي كه بهتر ميتواند از اطلاعات عرضه شده بيمار، الگويي مناسب تهيه كند.
پس حالتهاي زير را در نظر ميگيريم: در صورتي كه دكتر انجام آزمايشهاي بيشتري را توصيه كند ممكن است قصد به دست آوردن اطلاعات بيشتري از بيمار را داشته باشد يا اين كه بخواهد به پارههاي ديگري از اطلاعات به واسطهء يافتههاي آزمايشگاهي دست يابد. اطلاعاتي كه از اين طريق به دست ميآيد ممكن است به تأييد يا رد فرضيههاي دكتر در تشخيص بيماري منجر شود. علاوه بر اين ممكن است كه تحليل مقدماتي از «داده»-كه بدون نتايج آزمايشگاهي ناقص بوده- براي تشخيص بيماري مناسب و كافي به نظر برسد. نكته اينجاست كه دكتر متناوباً بين «داده»، «اطلاعات» و «دانش» سير ميكند.
اگر دكتر بيمار را به يك متخصص ارجاع دهد ممكن است كه متخصص نوع كاملاً متفاوتي از اطلاعات را از بيمار به دست آورد يا اين كه پارههاي ديگري از اطلاعات كاملاً مربوط را بيابد كه پيش از اين دكتر عمومي آنها را براي تشخيص بيماري در نظر نگرفته بود. نكته اينجاست كه «داده»، «اطلاعات» و «دانش» به يكديگر مربوط هستند به اين دليل كه «داده» براي دكتر، در واقع «اطلاعات» مهمي براي متخصص است كه او را در يافتن الگوي مناسبي در تشخيص «دانش» ياري ميدهد.
با نگرش فراتري به اين موضوع، آشكار ميشود كه معمولاً «دانش پايه» عامل تمايز بين «داده»، «اطلاعات» و «دانش» است. اين يكي از دلايلي است كه در محيط و فضاي متكي به دانش، برخي مؤسسات يا شركتها ميتوانند همچنان برتريهاي اقتصادي و رقابتي خود را حفظ كنند. به همين دليل سازمانهاي مبتني بر دانش رويكرد مثبتي در زمينهء ايجاد دانش، افزايش ارزش افزوده، نمايش و اشاعهء اطلاعات دارند. پژوهشگراني به نامهاي كوهن و لوينتال در مباحث خود اين حقيقت را تشريح ميكنند كه گسترش دانش منوط به شور و هيجان يادگيري و دانش پيشين است. به عبارت ديگر دانش اندوخته شده عامل مؤثري در افزايش واكنش و فراگيري سهلتر مفاهيم است.
بنابراين بحث ما اين است كه دانش تركيب سازمان يافتهاي است از «داده» كه از طريق قوانين، فرآيندها و عملكردها و تجربه حاصل آمده است. به عبارت ديگر «دانش» معنا يا مفهومي است كه از فكر پديد آمده (ماراكاس، 1999) و بدون آن، «اطلاعات» يا «داده» تلقي ميشود. تنها از طريق اين مفهوم است كه «اطلاعات» حيات يافته و به «دانش» تبديل ميشود (بات، 2001). بنابراين تمايز بين «اطلاعات» و «دانش» به ديدگاه كاربر بستگي دارد. دانش يك مضمون وابسته است از آنرو كه «مفاهيم» در ارتباط با يك الگوي مشخص تفسير ميشود. (ماراكاس، 1999، ص 264)
ماهيت دانش سازماني
دانش فردي براي توسعهء دانش پايه سازماني ضروري است؛ هر چند دانش سازماني حاصل جمع سادهاي از دانشهاي فردي نيست. (بات، 2000)
تعامل بين فناوري، فنون و انسان مفهوم مديريت دانش را عمق ميبخشد زيرا الگوي تعامل بين فناوري، فنون و انسان براي هر سازمان منحصر به فرد است كه به راحتي قابل داد و ستد يا تقليد توسط سازمانهاي ديگر نيست. به طور كلي سازمانها داراي دانش پيش زمينه و دانش پس زمينه هستند. دستيابي، تدوين، تنظيم و نسخهبرداري از دانش پيش زمينه آسان است در حاليكه ضمني و مستقر بودن دانش پس زمينه نسخهبرداري و تقليد از آن را مشكل كرده است. اين امر بستگي به تاريخچه سازماني و كم و كيف آن دارد. اگرچه ما معتقديم اين دانش پيش زمينه نيست كه مؤسسهاي را براي دستيابي به عملكرد و اجراي بهتر قادر ميسازد. در واقع اين ارتباط و هماهنگي بين دانش پيش زمينه و پس زمينه است كه قابليت و كارايي سازمان را شكل داده و برتريهاي آن را باعث ميشود. همانگونه كه در شكل 2 نشان داده شده است (براهالد و هامل، 1990؛ لئونارد بارتون، 1992). اين يكي از دلايلي است كه قابليت مشترك را نميتوان با دانش پيش زمينه و پس زمينه هر سازمان بيارتباط دانست.
مديريت دانش
ما مديريت دانش را فرآيند ايجاد، تأييد، ارائه، توزيع و كاربرد دانش ميدانيم. اين پنج عامل در حوزهء مديريت دانش براي يك سازمان زمينهء آموزش، بازخورد، آموزش مجدد و يا حذف آموزش را فراهم ميآورد كه معمولاً براي ايجاد، نگهداري و احيا قابليتهاي سازمان مورد نياز است.