بخشی از مقاله

چکیده

امروزه دان شمندان از یک ک شف انقلابی پرده بردا شته و ن شان دادهاند مغز با هر فعالیتی که انجام میدهد، ساختارش را تغییر میدهد. آنها این ویژگی مغز را "انعطافپذیری ع صبی" نامیدهاند، ارتباط مغز را با فرهنگ مورد برر سی قرار داده و به این نتیجه ر سیدهاند که فرهنگ نیز مانند مغز ماهیتی انعطافپذیر، در حال تغییر، تأثیرپذیر و تأثیرگذار دارد و رابطهاش با مغز رابطه دوطرفه است. به این معنا که مغز فرهنگ را خلق میکند و فرهنگ هم مغز را شکل میدهد. تغییر در برخی از ق سمتهای مغز منجر به تغییر در سایر ق سمتها می شود و موجب هدایت غرایز حیوانی به سوی گرایشهای معنوی انسان و تعالی فرهنگ که از جمله اهداف تربیت در نگاه توحیدی می باشند، می گردد. انسانهای امروزی در مقایسه با سایر موجودات عالم بیشتر از گذشته میتوانند حامل فرهنگ و عامل تغییر فرهنگ باشند.

مقدمه
در گذشته علم پزشکی بر این باور بود آناتومی مغز ثابت است و تصور می شد پس از دوران کودکی، مغز تنها زمانی تغییر میکند که روند نزولی حاصل از گذر عمر آغاز گردد - کرامتی،. - 1394 اعتقاد بر این بود زمانی که انسان پا به دوره پیری میگذارد، سلولهای مغز نهتنها رشد نمیکنند بلکه در معرض آسیب و نابودی نیز قرار میگیرند و در نتیجه نمیتوانند جایگزین شوند یا خود را بازسازی نمایند - دویج، . - 1393 این موضوع حتی باعث شده بود نگرشها نسبت به ماهیت انسان نیز محدود شود. زیرا اگر بپذیریم مغز نمیتواند تغییر کند، باید پذیرفت فرهنگ انسان هم نمیتواند تغییر کند.

امروزه دانشمندان دریافتهاند که مغز با هر فعالیت متفاوتی که انجام میدهد، ساختارش را تغییر میدهد. آنها این ویژگی بنیادین مغز را "انعطافپذیری عصبی"1 نامیدند و آشکار ساختند که مغز آسیبدیده اغلب میتواند خود را دوباره سازماندهی کند و اگر بخشی از آن ناکام بماند و یا برخی از سلولها بمیرند بخش دیگر یا سلولهای دیگر میتوانند جایگزین شوند - دویج، . - 2016 این ایده یکی از شگفتانگیزترین اکتشافات قرن بیستم است و بر این اساس مقاله حاضر در صدد است تا ارتباط بین این ایده جدید یعنی قابلتغییر بودن مغز را با فرهنگ بهعنوان یک جریان سیال و متغیر با عنایت به تأثیر این رابطه بر تربیت معنوی انسان بررسی نماید.

تعریف فرهنگ

فرهنگ تمام ابعاد زندگی اعم از ذهنی، مذهبی، سیاسی، هنری و فرهنگی یک جامعه را در برمیگیرد. برخی تعاریف آن را مجموعهای از رسوم و تمدن و دستاوردهای یک دوره معین یا یک ملت معین، برخی آن را تعالی یافتن در هنرهای زیبا و علوم انسانی، گروهی آن را الگوی تلفیقی از دانش بشری و عقاید و رفتار انسانی و برخی دیگر آن را روش زندگی کردن و اندیشیدن و یا مجموعهای از دانستهها و تجربهها و اعتقادات یک قوم قلمداد کرده اند

فرهنگ را در معنای خاص سرمایه معنوی یک ملت که کلیه آثار ادبی، هنری و فکری را شامل می شود تعریف میکنند که این سرمایه اگر معطوف به ارضا نیازهای مادی باشد تمدن و اگر معطوف به ارضا نیازهای معنوی باشد فرهنگ نامیده میشود - اسلامی ندوشن، . - 31 :1371 فرهنگ از دیدگاه ذهنی، روشی است که از طریق آن افراد سعی میکنند خود و جهان پیرامونشان را درک و تفسیر نمایند و از این راه به رفتار خود نظم دهند. بر این ا ساس فرهنگ مفهومی برای سازگاری و ابزاری ذهنی برای حفظ و نگهداری ارتباط با محیط تلقی می شود

از نظر کلامر فرهنگ را میتوان از دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار داد: دیدگاهی که آن را یک فرآیند میداند که از عناصر پیچیدهای تشکیل شده است و همواره در قالبهایی نظیر جهانیشدن، حاکمیت نظام سرمایهداری یا مدرنیته در حال تغییر و تحول است و دیدگاهی که آن را در کنار اقت صاد سیا سی موردمطالعه قرار میدهد و اقت صاد را نیزاا ساً نوعی فرهنگ قلمداد میکند که با ارزشها، فرآیندهای تولید و مصرف و ترتیبات اجتماعی که این فرآیندها را سازمان میدهد سر و کار دارد

بر اساس تعاریف مطرح شده میتوان گفت کهاولاً فرهنگ ماهیتی انعطافپذیر و سیال دارد و همواره در حال تغییر استثانیاً. برای اینکه میراث بهجامانده از گذ شته حفظ شود باید قابلیت فهم را دا شته با شد و برای این منظور باید بتواند خود را بهتنا سب شرایط عر ضه نمایدثالثاً. نقش ارتباطات در فرهنگ قابلتأمل است و هیچ فرهنگی جزیره مجزایی نیست. زیرا از فرهنگهای دیگر تأثیر میپذیرد و بر آنها اثر میگذارد.

رابطه بین مغز و فرهنگ

در مورد این سؤال که چه رابطهای بین مغز و فرهنگ وجود دارد پاسخ سنتی دانشمندان این بوده که مغز انسان فرهنگ را تولید میکند. اما با توجه به دیدگاه جدید در زمینه انعطافپذیری عصبی، این پاسخ کافی به نظر نمیرسد. زیرا فرهنگ تنها بهواسطه مغز تولید نمی شود؛ بلکه بر اساس مجموعهای از فعالیتهاست که به مغز شکل میدهد.

در فرهنگ دینی آنچه را که ان سان از طریق حواس و مغز ک سب میکند، یک عطیه الهی ا ست. حتی خداوند قطرهای از منی را که در رحم ریخته میشود هم به خود نسبت داده و میفرمایند: "آیا فکر میکنید این قطره را شما آفریدهاید؟" واقعه . 58 -57 و سپس در سوره نحل آیه 78 میفرمایند: "خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج ساخت و شما هیچ نمیدانستید."

تحقیقات مکرر در زمینه انعطافپذیری عصبی نشان داده هر فعالیت مداومی که نقشهاش تهیهشده، مغز را هم بهاندازه ذهن تغییر میدهد. فعالیتهای فرهنگی هم از این قاعده مستثنا نیستند. مغز ما بر اثر فعالیتهای فرهنگی نظیر مطالعه، یادگیری موسیقی یا یادگرفتن یکزبان جدید تغییر میکند. همه ما مغزی داریم که تحت تأثیر فرهنگ است و با تکامل فرهنگ، بهطور مداوم تغییر میکند.

مغز ما از نظر جزئیات ظریف، تفاوتهای زیادی با مغز پیشینیان ما دارد. انسان معمولی در هر مرحله از رشد فرهنگی مجبور بوده مهارتها و تواناییهای جدید و پیچیدهای بیاموزد که همه آنها مستلزم تغییرات بزرگ در مغز بوده است. هر یک از ما در واقع میتوانیم مجموعه بسیار وسیعی از مهارتها و تواناییهای نیاکان خود را در طول زندگی یاد بگیریم، میتوانیم این تاریخ تکامل فرهنگی را از طریق انعطافپذیری مغز دوباره خلق کنیم. بنابراین، بر اساس اطلاعاتی که از انعطافپذیری عصبی داریم، میتوانیم بگوییم فرهنگ و مغز رابطهای دوطرفه دارند: مغز فرهنگ را تولید میکند و فرهنگ هم مغز را شکل میدهد. گاهی اوقات این تغییرات بسیار بزرگ است 

نقش فعالیتهای فرهنگی در تغییر ساختار مغز
در هر فرهنگی، اعضاء در فعالیتهای خاصی با هم شریک هستند، فعالیتهایی که حکم تأیید آن فرهنگ را دارد . برای کولیهای دریایی، این تأیید دید در زیر آب است. انسان برای دیدن در زیر آب ساخته نشده است. همان وقتیکه نیاکان ما برای دیدن در خشکی از دریا بیرون آمدند ما چ شمان خود را همراه با فلسها و بالهها کنار گذا شتیم. دیدن در زیر آب موهبت تکامل نی ست؛ موهبت انعطافپذیری ع صبی ا ست که به ما اجازه میدهد با محیطهای بسیار متنوعی خود را هماهنگ کنیم.

برخی از محققان ادعا میکنند همه انسانها سختافزار مغزی یکسانی دارند و عنا صر مغز شان برای انجام اعمال فرهنگی خا صی تو سعهیافتهاند، بع ضی برای زبان، بع ضی برای جفتگیری و بع ضی برای طبقهبندی دنیا. این عنا صر حدود دو میلیون سال پیش یعنی زمانی که ان سانها شکارچی بودند ک شف شدند. ازآنجاکه همه ما در این عنا صر م شترکیم، جنبههای ا صلی طبیعت و روان شنا سی ان سانها ن سبتاً جهانی ا ست. این روان شنا سان ا شاره میکنند که آناتومی مغز ان سان بالغ از دوران چهارم زمینشناسی تغییر نکرده است.

بررسیهای جدید نشان میدهد که میتوان مدارهای خواندن را در اسکنهای مغزی مشاهده کرد. بنابراین فعالیتهای فرهنگی باعث ایجاد مدارهای مغزی میشود که در مغز پیشینیان ما وجود نداشته است. ازاینرو مغز ما با تمام انسانهای پیش از ما تفاوت دارد. وقتی مهارت جدیدی یاد میگیریم یا توانایی جدیدی کسب میکنیم، مغز ما تا حدود زیادی، از نظر فیزیکی و عملکردی تغییر میکند. از سوی دیگر شواهد نشان میدهد فعالیتهای فرهنگی منجر به تغییر ساختار مغز میشود

قشر مغز انسان بهتنهایی 30 میلیارد عصب دارد و توانایی ساختن یکمیلیون میلیارد رابطهای سیناپسی را داراست - ادلمن، . - 2016 این اعداد نشان میدهد که چرا انسان را میتوان پیچیدهترین موجود شناخته شده در جهان دانست و چرا انسان توانایی تغییرات ریز ساختاری گسترده و مداوم را دارد و میتواند تعداد زیادی از رفتارها و عملکردهای ذهنی مختلف از جمله فعالیتهای فرهنگی را انجام دهد.

بیش از یک قرن است که متفکران، تحت تأثیر داروین پذیرفتهاند که ما در درون خود غرایز خشن حیوانی داریم اما نتوانستهاند توضیح دهند که این غرایز چگونه تعالی یافتهاند. متخصصان اعصاب قرن نوزدهم، مثل جان هاگلینگز جکسون و فروید جوان، به پیروی از داروین، مغز را به دو ق سمت تق سیم کردهاند: بخش "پ ستتر" که با حیوانات مشترک است و غرایز خشن حیوانی ما را پردازش میکند و بخش "عالیتر" که مخصوص انسانهاست و مانع بروز خصلتهای حیوانی می شود و با فرهنگ انسان در آمیخته است. در واقع، فروید معتقد بود متمدن شدن تا حدی به دلیل مهار شدن غرایز جنسی و تهاجمی صورت گرفته است و سرکوب بیشازحد غرایز ممکن است منجر به ایجاد بیماری روانی شود. او ابراز این غرایز به صورتی مقبول را تعالی نامید اما هیچگاه بهطور دقیق توضیح نداد که چگونه یک غریزه میتواند متعالی شود 

مغز انعطافپذیر معمای تعالی را حل میکند. مناطقی که برای انجام فعالیتهای انسان شکارچی نظیر کمین کردن تکاملیافتهاند به دلیل انعطافپذیری میتوانند به بازیهای رقابتی تعالی پیدا کنند. زیرا مغز به صورتی تکاملیافته که عناصرش را به شکلهای جدیدی به هم متصل میکند. ع صبهای مغز میتوانند به مراکز لذت مت صل شوند و به صورتی سیمک شی شده به نحوی بههم و صل گردند که یک کل جدید را بسازند. این کلها بیشتر از مجموع اجزاء هستند. زیرا یکی از قوانین اصلی انعطافپذیری مغز این است که وقتی دو منطقه از مغز با هم در تعامل هستند، بر هم تأثیر میگذارند و یک کل جدید میسازند .

وقتی غریزهای مانند کمین کردن به یک فعالیت متمدن مثل محاصره شاه حریف در صفحه شطرنج متصل میشود و شبکههای عصبی برای غریزه و فعالیت فکری به هم متصل میشوند، این دو فعالیت شروع به تعدیل یکدیگر میکنند. در این صورت بازی شطرنج هرچند هنوز هم بخشی از احساسات مهیج شکار را دارد اما دیگر یک کمین خونین نیست. زیرا تقسیم غرایز به پست و عالی از بین میرود. هرگاه غرایز پست و عالی یکدیگر را تغییر میدهند تا یک کل جدید بسازند، زمینه تعالی فرهنگ انسان را فراهم میسازند. در این زمینه حضرت مولانا میفرمایند:

قطره دانش که بخشیدی   //  ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش

قطره علم است اندر جان من  //  وا رهانش از هوا و ز خاک تن

مهر و رقت و صف انسانی بود  //  خشم و شهوت وصف حیوانی بود

از نظر قرآن انسان موجودی مادی - معنوی است که وجودش از ناتوانی آغاز میشود و بهسوی کمال سیر میکند. در چنین مکتبی هدف از تربیت، پرورش این دو بعد شخصیت در راستای حرکت بهسوی خداوند است که این کار از خانواده شروع میشود و در مدرسه و جامعه تداوم میابد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید