بخشی از مقاله

جنگ خندق ( 17 شوال سال 5 هجري)


مهمترين حادثه ي اين سال جنگ خندق است به پيامبر خبر رسيد كه كفار قريش با هماهنگي و هم عهدي با قبايل مختلف آماده نبرد با پيامبر مي شوند پيامبر مسأله را با اصحاب خود در ميان گذاشتند به پيشنهاد صحابي بزرگ ايشان حضرت سلمان فارسي در اطراف مدينه خندق حفر كردند خندق به صورت يك زاويه قائمه حفر شد چون نيازي نبود كه در اطراف مدينه حفر خندق به صورت دايره انجام شود يك رشته كوه در يك طرف مدينه و قلعه بني قريضه هم در كنار آن عملاً مدينه را از دو سمت و سو محفوظ مي داشت نقطه ضعف در دو قسمت ديگر مدينه بود در حفر خندق 2 هزار نفر شركت داشتند لذا حفر خندق در مدت 6 روز انجام شد عرض خندق 4 متر و عمق آن پيش از 2متر بودت بعضي از محققين معتقدند كه طول خندق 12000 زارع يعني حدود 5/5 كيلومتر بوده است با توجه به اينكه عرض آنرا 5 متر و عمق آن نيز 5 متر تخمين زده اند با اين حساب بايد هر ده نفر در 6 روز 20 متر از خندق را حفر كرده باشند يعني 500 متر خاكبرداري بعبارت ديگر 500/137 متر خاكبرداري توسط مسلمانان در عرض 6 روز صورت گرفته باشند 

چنانكه ديديم ابوسفيان در سال 4 هجرت گروهي را به بدر آورد اما در وسط راه پيشيمان شد و برگشت اين بازگشت موقعيت فرماندهي او را در نظر بزرگان قريش ضعيف كرد و ناچار شد به تهية سپاه بزرگ و متعلمي بپردازد سرانجام در سال هجرت سپاهي بين هفت تا هزار تن فراهم آورد كه 600 تن سواره جزء آنان بود اين لشكر بزرگ رو به مدينه نهاد چون سپاه از قبيله هاي مختلف عرب تشكيل شده بود اين جنگ احزاب ناميده اند

به علاوه در اين جنگ گروهي از يهوديان بني فقير كه در خيبر به سر مي بردند با قريش و قبيله غعلغان عليه پيغمب متحد شدند يهوديان بني قريفله نيز كه پيرامون مدينه سكونت داشتند و متعهد بودند كه قريش را ياري نكنند پيمان شكني كردند و با مردم مكه همدست شدند در مقابل اين لشكر انبوه پيغمبر فقط 30 هزار سپاهي داش ت كه به جز چند تن بقيه پياده بودند مردم مدينه بر خلاف جنگ احد اين بار پذيرفتند كه شهر حالت دفاعي بخود بگيرد در اين جنگ بود كه به صلاح دير سلمان فارسي براي حفاظت شهر خندقي كندند مدينه از 3 سو به وسيله نخلستان و ساختمان محفوظه بود و دشمن نمي توانست از اين 3 جانب به شهر حمله برد و با كندن خندقي در شمال آن سمت نيز از هجوم سراران دشمن محفوظ ماند پيش از آنكه سپاه مكه به نزديكي مدينه رسد كار كنمدن خندق پايان يافت چون دشمن بر انجا رسيد در شگفت ماند چه تا آن رو چنان مانعي براي پيشروي جنگي نديده بود سواران نمي توانستند از خندق بهمند و چون پيش مي آمدند تيراندازان به آن ها مجال نمي دادند عمروبن عبدور و عكرمه بن آبي جمل تصميم گرفتند از خندق عبور كند عمرو كه شجاعي نامدار بود به دست علي ( ع) كشته شد به صورت ظاهر جنگ خندق براي مدينه زيان آور بود سپاه اندك مسلمانان در مقابل آن لشكر انبوه چه مي توانست بكند؟ پيغمبر نخست خواست قبيلة غطفان را از جمع لشكريان جدا كند بدانها پيام داد يك سوم محصول مدينه از آن شما بر شرطي كه با قريش همكاري نكنيد انصار مدينه از پيغمبر پرسيدند اين مصالحه وحي آسماني است؟ گفتند در اين صورت ما تن به چنين شكستي نمي دهيم آن روزها كه خدا ما را به دين اسلام هدايت نكرده بودجه خواري تن در نمي داديم امروز كه خدا به سبب تو ما را رستگار ساخته چگونه ممكن است خود را زبون سازيم در نتيجه آن مصالحه انجام نشد .

عسرت در حفر خندق
بسياري از مورخين و محققين وقتي مي خواهند به جنگ احزاب با خندق بپردازند و اسناد و مدارك را مورد بررسي قرار دهند از شكوه شور انگيز مسلمانان در حفر خندق و مقامت چهل روزه آنان در برابر كفار و مشركين قريش دار سخن مي دهند و ناتوانمي بت پرستان و همپيمانان آنها را در نفوذ به مدافع مسلمانان مورد تجزيه و قرار مي دهخند كمتر ديده و شنيده ايم كه محققين به عمق فاجعه اي كه احزاب در چند قدمي آنها براي همدم و نابودي حرث و نسل مسلمين تدارك ديده بودند اشاره كنند مسلمانان در شرايط بسيار سختي به لحاظ اقتصادي و معيشتي بسر مي بردند شهر مدينه در محاصره بود منافقين مدينه آخرين اطلاعات ازمواضع مسلمانان و تغيير و تحولات جبهه ها را به مشركين مي دادند و يهوديان بين قرينه كه با مسلمانان پيمان نامه امضا كرده بودند با نزديك شدن قريش به نزديك مدينه پيمان شكني كردند و به آنها پيوستند اين دو گروه اطلاعات مهمي را از مسايل مسلمانان به دشمن مي دادند قريش بر مبناي اين اطلاعات بهتر مي توانستند براي شكست مسلمانان برنامه ريزي كنند مهمتر از همه اين كه حفر خندق در فصل تابستان در ماه رمضان انجام شده است از غذا و نان خبري نبود مسلمانان براي اينكه احساس گرسنگي نكنند سنگ پهني را در دستمان قرار مي دادند . آنرا به شكم خود مي بستند اين سنگ به حجر مجاعه معروف شد

در چنين شرايطي به حفر خندق اقدام كردن در محاصره دشمنان به دفاع از تماميت اسلام پرداختن و با توكل بر قدرت قاهره الهي در انتظار پيروزي بودن دليل محكم و نيرومندي برا ايمان مومنان صدر اسلام و برهان مستحكمي بر ارزشمندي جنگ خنداست مشركين قريش در 17 شوال سال5 هجري به پشت خندق رسيدند و بسيار تعجب كردند زيرا تا آنروز چنين پديده اي را براي دفاع از شهرها نديده بودند قريش پي برد كه فكر حفر خندق از غير عرب است بنابراين در پشت خندق متوقف شدند و به حفر سنگر و نصب چادر پرداختند روزها طول كشيد و امكان نفوذ به مدينه وجود نداشت
چندين بار ابوسفيان نمايندگاني را به نزد كعب اين اسد رئيس يهوديان بني قريضه فرستاد و تقاضاي كمك كرد كعب همپيمان پيامبر بوده او درآغاز تقاضاي همكاري با قريش را رد كرد ولي بالاخره اصرار حي بن اخصلب رئيس قبيله بني نضير و ديگر شخصيت هاي مكه مقاومت او را شكست و حاضر شد پيمان خود را با پيامبر بكشند او 3 نوع همكاري را به قريش قول داد:

1ـ به قريش آذوقه و خوار و بار بدهد
2ـ نيروي رزمنده براي جنگيري در اختيار قريش بگذارد
3ـ در مدينه به ناامني و تخريب و احياناً ترو دست بزند

و البته اين يك پيروزي بزرگ براي قريش بود پيامبر از پيمان شكني كعب آگاه شدند بر حفاظت از شهر و نظارت بيشتر بر بني قريضه و رفت و آمدهاي به داخل قلعه آنها افزودند پيامبر به منظور ايجاد رعب در دل بني قريضه و وحشت در دل مشركين قريش و تقويت روحيه مردم مسلمان مدينه همه روزه گروههاي منظمي را به داخل شهر مدينه و كوچه هاي فرستاند و آنها شعار الله اكبر و لا الله الا الله را با صداي رسا و دسته جمعي سر مي دادند بسياري از يهوديان بني قريضه از رفتار پيامبر و مسلمانان متوجه شدند كه پيمان شكنه آنها را پيامبر فهميده اند بنابراين سخت به وحشت افتادند عمر وبن عبدود شجاع معروف عرب با پريدن از روي خندق محاصره را شكست و خود را به سپاهان اسلام رساند و مبارز طلبيد بهمراه عمرو چند تن ديگر فرماندهان قريش مانند عكرمه بن ابي جهل و هبيره بن وهب و نوضل بن عبد الله و... و از عرض خندق عبور كردند. البته نوضل بن عبد الله به ميان خندق سقوط كرد حضرت امير ( ع ) به ميان خندق آمد و او را از پاي در آورد .

حفظ زبان
1ـ سعي كه در گفتن آنچه كه مردم راخوش نيايد،بي پروا باشد،درباره اش خبرهايي خواهند گفت كه نمي دانند
2ـ زبان عاقل در نهانگاه دلش قرار دارد،ودل احمق بر سر زبانش ‍‍.
واز مضامين عجيب وشريفي ومنظور امام (ع) اين است كه: عاقل زبان را به حال خود ميگذارد،تا با دل خود شور نمايد و در ذهن آنرا بر ميرسد،و احمق هر چه بر زبانش آيد،بر تفكر وتحليل آن پيشي دارد .پس به اين ماند كه زبان عاقل دنباله رو و احمق پيرو زبان اوست.
3ـ دل احمق در دهانش قرار دارد وزبان عاقل در دلش.{هر دو معني يكي باشد}
4- وحشي است زبان،مي گزد اگر غفلت كنند از آن.
5ـ وقتي عقل كمال يافت،كس به پر گويي نپرداخت.

6ـبر مردم زماني ميرسد كه جز سخني چنين را تحويل نگيرند،وجز بد كار را طرفه كار نخوانند،وجز منصف را ضعيف نينگارند.
7- آدمي مخفي است در زير زبان.
8-سخني بخردانه بر زبان نياوردن،سودي نمي بخشد،همانطور كه سخني به ناداني گفتن.
9-ابهت آدمي در كمتر سخن گفتن حاصل مي گردد،وانصاف داشتن به تعداد دوستان مي افزايد،وبا بخشش قدر مرتبت آدمي بالا مي رود،وبا تواضع،نعمت كامل مي شود،وتحمل رنج،مرد را سرآمدمي سازد،و عدالت،دشمن را مقهور مي گرداند،و بردباري مقابل فرد كم عقل،ياران را مي افزايد.
10-حكيمان اگر سخني درست گويند،درمان كنند واگر نه درد افزايند.

11-بيانگر ميزان عقل توست فرستاده است،واز آنچه بر زبان مي راني رساتر است نامه ات.
12-وقتي سخنت به اوج رسيد،گشايش حاصل مي گردد وهنگاميكه زنجيره بلايا آدمي را در بر ميگيرند،راحتي فرا مي رسد.
13- اگر از دهان كسي چيزي پريد تا وقتي كه ميتواني آن را به نيكي توجيه كن نبايد كه بر آن گمال بد بري
14ـ سخن به زبان توست تا به سخنش نگفته اي، و چون گفتي تو در اختيار آني بنابراين مراقب زبان خود باش آنگونه كه درهم و دينارت را مراقبي چه بسا حرفي نعمتي را به باد داد و نقمتي را بر نهاد
15ـ تا مرد سخن نگويد عيب و هنرش نهفته مي ماند

16ـ چه بسا حرفي كه برش آن از يورش بردن بيشتر است
17ـ با كسي كه به تو گفتن آموخت تيز گويي مكن و در برابر آنكه آداب سخن را با تو گفت به بلاغت دم نزن
18ـ سكوت خوب نيست وقتي بايد سخن گفت همانطور كه سخن از روي ناداني صحيح نيست
19ـ آن كسي كه در زبان هم ناخشنودي خود را بيان نمود اجر يابد و از آن نخستين برتر است

20ـ بعضي مردم كار ناشايست را با دست و زبان و دل خود زشت مي شمارند اين چنين افرادي خصايل نيك را به غايب كسب نموده و بعضي مردم به زبان و دل زشت مي شمارند ولي دست به كار نمي شوند اين افراد خصلت از خصايص نيك را كسب كرده اند و يك خصلت را ضايع نموده اند و بعضي ناشايست را تنها به دل زشت مي شمارند و به دست و زبان چنين نكنند اين افراد در خصلت را كه شريف تر است ضايع داشته اند به يك خصلت نموده اند و بعضي به طور كلي ناشايست را نه به دل و نه به زبان و نه به دست مقابله نكرده اند اين افراد مردگاني ميان زندگان و تمام اعمال نيك و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهي از منكر تنها بازدهي است بر درياي پر خروش به واقع امر به معروف و نهي از منكر نه اجلي را نزديك سازند و نه از مقدار روزي كم مي كنند و بهتر از همه عدالت گويي نزد حاكم ستمكار است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید