بخشی از مقاله

چکیده

از زمان استقرار جمهوری اسلامی ایران، آمریکا و قدرت های غربی رویکرد براندازی و تغییر نظام سیاسی ایران را در پیش گرفتند، پیگیری این هدف با دو شیوه صورت گرفت: شیوه اول؛ بکار گیری قدرت سخت بود که طراحی کودتا، حمایت و تحریک جنگ داخلی، تحمیل و حمایت از جنگ هشت ساله عراق علیه ایران و نیز وضع تحریم های اقتصادی سنگین را به اجرا درآورد. شیوه دوم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مورد توجه قرار گرفت و پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 جدیت بیشتری یافت، استفاده از قدرت نرم و توسل به براندازی نرم است.

نگارنده در پژوهش حاضر به دنبال جواب این سوال می باشد که تغییر کیفیت و ماهیت جنگ ها و جنگ رسانه ای غرب علیه ایران چه پیامد هایی برای ایران داشته است؟ و این تغییر شرایط چه الزاماتی را برای ایران داشته است؟ و فرضیه پژوهش هم این می باشد که به نظر می رسد با تغییراتی که در ماهیت و کیفیت جنگ ها در چند دهه اخیر روی داده دولت های غربی و آمریکا به این نتیجه رسیده اند که برای مقابل با ایران و تضعیف حکومت بهترین راه جنگ نرم رسانه ای و فرهنگی می باشد.

تا به حال برای دست یابی به اهداف خود در این استراتژی جدید، هزینه های زیادی صرف کرده اند که در نهایت باعث شده است که آسیب پذیری ایران در حوزه های اجتماعی و فرهنگی بسیار افزایش یابد. و دولت ایران در دوره های مختلف مجبور شده است که سیاست های مختلفی را برای مقابله با این تهاجم پنهان اتخاذ کند که در پژوهش حاضر بررسی خواهد شد.

کلید واژه: جنگ رسانه ای، جنگ نرم، جنگ روانی، جنگ فرهنگی، ایران.

مقدمه

جنگ نرم به وسیله ی کمیته ی خطر جاری ایالات متحده در سال های پایانی دهه 1980طرّاحی شد. کمیته خطر جاری در اوج جنگ سرد و در دهه 1970 با مشارکت استادان برجسته علوم سیاسی و مدیران با سابقه سازمان سیا و پنتاگون تأسیس شد. در آن مقطع و در پی اصلاحات گورباچف مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی و تغییر در قوانین اقتصادی این کمیته با منتفی دانستن جنگ سخت و رو در رو با اتحاد جماهیر شوروی، تنها راه به زانو درآوردن بلوک شرق را جنگ نرم و فروپاشی از درون معرفی کرد. سیاست گذاران پنتاگون و سیا با سه راهبرد دکترین مهار، نبرد رسانه ای و ساماندهی نافرمانی مدنی، اتحاد شوروی را به فروپاشی و شکست وا داشتند.

نظریه جنگ نرم طی دهه های اخیر وارد ادبیات سیاسی شده است. در این باره منسجم ترین کتابی که با عنوان» قدرت نرم انتشار یافته، به جوزف نایتعلّق دارد، وی معتقد است مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر بر اجبار و مبنای قدرت نرم اقناع است نوام چامسکی و ادوارد هرمن در کتاب ایجاد رضایت معتقدند که رسانه ها، اغلب در برنامه های خود اهدافی همچون سرگرم کردن و تفریح مردم، اطلاع رسانی و همسو نمودن افکار، باورها، ارزش ها، قضاوت ها و رفتار اجتماعی مخاطبان را با نظام فکری و ارزشی از پیش تعیین شده حاکم بر رسانه ها دنبال می کنند. از میان نقش ها و اهداف سه گانه فوق، چامسکی همسویی فکری را اصلی ترین وظیفه در جوامع غربی توصیف می کند که در قالب یک مدل پروپاگاندای نظام مند و غیر شفاف، با استفاده از گفتمان زبانی غیر مستقیم تحقق می یابد.

از زمان استقرار جمهوری اسلامی ایران، آمریکا و قدرت های غربی رویکرد براندازی و تغییر نظام سیاسی ایران را در پیش گرفتند، پیگیری این هدف با دو شیوه صورت گرفت: شیوه اول؛ بکار گیری قدرت سخت بود که طراحی کودتا، حمایت و تحریک جنگ داخلی، تحمیل و حمایت از جنگ هشت ساله عراق علیه ایران و نیز وضع تحریم های اقتصادی سنگین را به اجرا درآورد. شیوه دوم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مورد توجه قرار گرفت و پس از حوادث 11 سپتامبر 2001جدیت بیشتری یافت، استفاده از قدرت نرم و توسل به براندازی نرم است.

نگارنده در پژوهش حاضر به دنبال جواب این سوال می باشد که تغییر کیفیت و ماهیت جنگ ها و جنگ رسانه ای غرب علیه ایران چه پیامد هایی برای ایران داشته است؟ و این تغییر شرایط چه الزاماتی را برای ایران داشته است؟ و فرضیه پژوهش هم این می باشد که به نظر می رسد با تغییراتی که در ماهیت و کیفیت جنگ ها در چند دهه اخیر روی داده دولت های غربی و آمریکا به این نتیجه رسیده اند که برای مقابل با ایران و تضعیف حکومت بهترین راه جنگ نرم رسانه ای و فرهنگی می باشد.

تا به حال برای دست یابی به اهداف خود در این استراتژی جدید، هزینه های زیادی صرف کرده اند که در نهایت باعث شده است که آسیب پذیری ایران در حوزه های اجتماعی و فرهنگی بسیار افزایش یابد. و دولت ایران در دوره های مختلف مجبور شده است که سیاست های مختلفی را برای مقابله با این تهاجم پنهان اتخاذ کند که در پژوهش حاضر بررسی خواهد شد.

چارچوب نظری

نخستین نظریه ای که پیرامون دامنه اثرات رسانه های عمومی فرمول بندی شده است، نظریه گلوله است که از آن با اسامی دیگری مانندنظریه سوزن تزریقی یا نظریه کمربند انتقال نیز یاد می شود. چفی و دیگر بانیان این نظریه بر این باورن که پیام های ارتباط جمعی بر همه مخاطبانی که در معرض آنها قرار می گیرد، اثرات قوی و کم و بیش یکسانی دارند.

درتقابل با دیدگاه نظریه گلوله، نظریه ی دیگری تدوین و ارائه شده است که از آن تحت عنوان »نظریه اثرات محدود رسانه ها« یاد می شود. جوزف کلاپر در اثری تحت عنوان »اثرات ارتباط جمعی« به تشریح این الگوی نظری پرداخته است. به باور کلاپر نخست اینکه وسایل ارتباط جمعی به صورت مستقیم بر مخاطبان تاثیر نمی گذارند، بلکه اثرات خود را از طریق عوامل واسطه ای بر جای می نهند. دوم اینکه، عوامل واسطه ای رسانه را تبدیل به یک عامل ثانویه و نه یک عامل علّی، می سازند.

براساس نظر متولیان دیدگاه اثرات محدود، رسانه ها تاثیرات ناچیزی بر مخاطبان خود می گذارند. همین اثرات محدود نیز زمانی نمایان خواهند شد که مخاطبان خواهان آن باشند. سومین نظریه مربوط به اثرات رسانه ها، نظریه کاشت است؛ فرمول بندی این نظریه حاصل تحقیقات گسترده ای است که گرینر و دیگران پیرامون اثرات تلویزیون انجام داده اند. به باور گرینر و همکارانش، تلویزیون با نفوذ فراگیر در بین خانواده ها مبادرت به کاشت جهان بینی، نقش ها و ارزش های رایج در ذهن آنان می نماید. به رغم بانیان و حامیان نظریه کاشت، تلویزیون بیش از رسانه های دیگر اندیشه ها، سبک زندگی و روابط درون و برون فردی افراد جامعه را شکل می دهد. زیرا این رسانه بیش از رسانه های دیگر در زندگی روزمره مردم حضور دارند.

نظریه مک لوهان، که از آن تحت عنوان نظریه جبرگرایی رسانه ای یاد می شود، یکی از اثرگذار ترین نظریه های رسانه می باشد. مک لوهان با بیان جمله کوتاه موجز »رسانه پیام است، رویکرد نوینی به رسانه ها عرضه داشت. به باور او هر یک از رسانه ها بر کارکرد یک یا چند حس از حواس ما تاثیر می گذارند. او تلویزیون را رسانه ای دیداری، شنیداری و بساوایی - لامسه ای - میداند و معتقد است که تلویزیون زندگی ما را مجدداً به صورت قبیله ای در خواهد آورد. ما بر اثر تلویزیون از دولت – ملت های مجزا دور شده و یک »دهکده جهانی« خواهیم داشت.

نوئل نومان در باب تاثیر رسانه ها نظریه جدیدی ارائه کرده است که به »نظریه مارپیچ سکوت مشهور شده است. سورین و تانکارد این نظریه را به شرح زیر خلاصه کرده اند: در خصوص یک موضوع مناقشه انگیز، اغلب مردم درباره واکنش افکار عمومی حدس هایی می زنند. آنها سعی می کنند دریابند که نظر آنان در اکثریت قرار دارد یا در اقلیت. پس از آن می کوشند دریابند که تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آنها قرار دارد یا نه، چنانچه آنان احساس کنند که در جهت مخالف قرار دارند، سعی می کنند که درباره موضوع سکوت اختیار کنند.

همچنین اگر تصور کنند که تغییر افکار عمومی در جهت فاصله گرفتن از آنهاست، به سکوت اختیار کردن گرایش می یابند . هر قدر آنها بیشتر احساس کنند که دیدگاه متفاوتی عرضه نشده است، در نتیجه آنها هم بیشتر ساکت می مانند مک گوایر با رویکرد دیگری به اثرات رسانه ها، به ویژه رادیو و تلویزیون، پرداخته است، وی به جای بحت در خصوص دامنه و میزان تاثیر رسانه ها، به دسته بندی انواع اثرات رسانه ها پرداخته است.

به باور او رسانه ها دارای دو نوع تاثیر مطلوب و نامطلوب هستند. که اثرات نامطلوب عبارتند از: افزایش رفتارهای پرخاشگرانه، ترویج آرمان ها و گروه های مبتذل، گسترش اندیشه های قالبی و کلیشه ای، ترویج رفتارهای نامناسب جنسی و ایجاد فرایندهای فکری نا متعادل و اثرات مطلوب هم عبارتند از: اصلاح الگوی مصرف، ترویج رفتار رای دادن و مشارکت سیاسی و اجتماعی، افزایش آگاهی های عمومی و بهبود رفتارهای عمومی، تغییر و بهبود سبک زندگی، القای ایدئولوژی و تعلیم آموزه های مختلف سیاسی و اجتماعی.

تعریف مفاهیم

جنگ فرهنگی اصطلاحی خاص در حوزه مطالعات میان رشته ای جنگ و فرهنگ به شمار می آید که ریشه آن به اندیشه افرادی چون کلاوزویتس باز می گردد؛ آنجا که در باب جنگ به بحث مهم فضیلت و جنگ می پردازد. آنچه که کلاوزویتس از آن به مثابه  بزرگ منشی های اخلاقی تعبیر نمود، دلالت بر مبادی و اصول فرهنگی دارد که نقش محوریی را در طرح پیشبرد جنگ ایفاء می نماید. حال اگر بتوان به هر طریقی این مبادی و اصول فرهنگی را هدف قرار داد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید