بخشی از مقاله
امام خميني و مسأله جنگ و صلح در طول هشت سال دفاع مقدس
خبرگزاري فارس: اين مقاله با نگاهي مستند و مستدل به دوران دفاع مقدس سعي در بررسي مساله جنگ و صلح از ديدگاه امام خميني در طول هشت سال دفاع مقدس ملت ايران را دارد.
1ـ مقدمه
همانطور كه بارها تكرار شده است و ميدانيم جنگ تحميلي عليه ايران به ابتكار آمريكا و توسط عراق آغاز شد. از يك نگاه آمريكا حق داشت همه تلاشخود را براي تغير دوباره حكومت ايران به كار گيرد. آرنولد توينبي ميگويد: بديهي است كه ذهن آدمي از خلاء روحي و معنوي كراهت دارد و اگر بر مردمي يا جامعهاي اين بدبختي فرود آيد كه سرچشمه زلال الهامات و اميدهايي كه زماني بدانها دلبسته بوده است از دست بدهد دير يا زود در صدد تصرف نخستين مائدهاي كه فراراهش قرار گيرد برخواهد آمد و حتي اگر اين مائده خشن و فريبنده باشد تصاحب آن را به محروميت ترجيح خواهد داد.
آمريكا نيز حكايت چنين جامعهاي را دارد كه ذكرش در اين جملات ميرود. اگر آغاز سرمايهگذاري آمريكا در ايران را 28 مرداد 1332 در نظر بگيريم حكومت آمريكا در طي 25 سال با تمام توان و امكانات ايران را و فقط ايران را به عنوان استراتژيكترين نقطه منطقه ـ از نظر نقاط ساحلي در جنوب و شمال و مركزيت در ميان كشورهاي منطقه و مرزهاي طولاني با شوروي و ... تحت پوشش مادي و معنوي قرار داده بود. تمام اميدهاي طولاني مدت خود را به رژيم حاكم بر ايران بسته بود و يكي از پايه هاي اصلي آينده جهاني شدن و نقش آمريكا در تحولات بينالملل را نيز ايران قرار داده بود.
حال انقلابي ضد آمريكايي نه تنها همه امكانات مادي را كه براي منظورهاي فوق فراهم شده بود تصاحب كرد بلكه شعار جدي نفي آمريكا در صحنه بينالملل را هم سرلوحه سياست خود قرار داد.
از اين منظر كه به تحولات سالهاي آخر دهه 1970 مينگريم آمريكا بايد به هر طريق ممكن ـ حتي جنگ ـ تا قبل از استقرار كامل انقلاب اسلامي به اين كابوس وحشتناك پايان ميداد. از طرفي هم آمريكا ميدانست كه انقلاب اسلامي از جهات متعدد با ساير نمونههاي مشاهده و مطالعه شده انقلابهاي جهان متفاوت است. بنابراين غيرقابل پيشبيني بودن انقلاب را خطري بزرگتر ارزيابي ميكرد با توجه به اينكه ايران هم هر روز بر آرمانها و اهداف بينالمللي خود تأكيد مينمود.
ريچارد نيكسون سياستمدار كهنهكار آمريكا در مورد انقلاب ايران ميگويد:« افسانهاي كه درباره انقلاب ايران گفته ميشود اين است كه اين انقلاب از فساد شاه و سركوب پليس و فقر تودهها ناشي ميشد اين ديدگاه خطاست. در حكومت شاه وضع ايران از تمام كشورهاي منطقه سواي اسرائيل بهتر بود. جوانان از اين انقلاب حمايت كردند نه براي اينكه خواهان آزادي ، شغل ، مسكن و لباس بهتر بودند چون چيزي را ميخواستند تا به آن بيش از ماديگرايي معتقد باشند. پس از انقلاب مردم ايران همان
چيزي را بدست آوردند كه انقلاب قول داده بود. اينكه آنها تصور ميكردند به چه چيزي دست خواهند يافت كاملا روشن نيست اما جاي انكار نيست كه انقلاب اسلامي يك انقلاب واقعي انديشهها را ارايه داد و آنها آن را با عشق و ايمان پذيرفتند». همين نامعلوم بودن خواسته انقلاب ايران براي جهان غرب و اتكاي اركان انقلاب برايمان و قواعد غيرمادي ترس از آنرا بيشتر ميكرد.
2ـ سالهاي آغازين جنگ
اگر به خاطر بياوريم با سپري شدن مدت كوتاهي از جنگ پيش بينيها از پايان خوش هجوم ناگهاني عراق و شكست چند روزه ايران به تلخي يأس براي هم پيمانان صدام بويژه آمريكا مبدل شد. رهبريهاي حضرت امام خميني (ره) باعث شد كه جنگ عامل پيوند و انسجام روزافزون گردد و حلقه اتحاد مردم حول رهبري ايشان روز به روز تنگتر شود تا افرادي كه با اين جريان همسو نبودند در خارج اين دايره قرار گيرند. بنيصدر به عنوان يكي از مهمترين عوامل شكستهاي شش ماهه ايران در فروردين ماه 59 عزل شد و معادلات سياسي و نظامي ايران شكل تازهاي به خود گرفت.
عزل بنيصدر ، افشاي توطئهها ، وقايع تكان دهنده پياپي مثل ترورها و بمبگذاريها همه و همه حقانيت خط امام و مظلوميت آنرا اثبات ميكرد . امام نيز بعد از هركدام از وقايع دلخراش در پيامي به مردم آنها را اميدوارتر ميكردند و لزوم خشكاندن ريشه تهاجمات را واجبتر. در يك نگاه آماري به صحيفه امام (ره) حجم بيانات و پيامهاي امام به مردم ايران تا قبل از سال 63 و بخصوص در اولين سالهاي جنگ چندين برابر سالهاي بعد است كه نشان از سياست كنترلي حضرت امام در شرايط بحراني آنروزها دارد.
ساير مسؤولان هم هر روز به مردم گوشزد ميكردند علت اينكه تاكنون نتوانستيم در امر جنگ گشايشي حاصل كنيم كارشكنيها و خيانتهاي بنيصدر بوده و امروز فصل جديدي در اين نبرد آغاز شده است. فضاي فكري كه آن روزها بر ذهن عموم مردم ايران حاكم شده بود علت مضاعفي شد بر مقبوليت خط امام تا مردم را به انسجامي فوقالعاده برساند. در ميان نيروهاي نظامي هم بركناري بنيصدر عاملي شد براي نزديكي سپاه و ارتش در آن مقطع زماني چرا آنها ريشه اختلافات را خشكيده ميديدند و ضرورت وحدت را نيز لازم. همين عوامل براي پيروزيهاي مكرر رزمندگان اسلام كفايت ميكرد.
وقتي امام خميني (ره) در مقام فرماندهي كل قوا بر لزوم شكسته شدن حصر آبادان تأكيد كردند ماشين پيشروي ايران در مسير بازپسگيري مناطق اشغالي شروع به حركت كرد. پس از عمليات ثامنالائمه كه به محاصره آبادان پايان داد در عمليات طريقالقدس رزمندگان اسلام بستان را آزاد كردند. دهلاويه ، غرب شوش و دزفول در عمليات بزرگ فتحالمبين آزاد شد و در نقطه اوج پيروزيها در عمليات بيتالمقدس خرمشهر نيز آزاد گشت. همه اين عملياتها به صورت مشترك و هماهنگ ميان نيروهاي ارتش و سپاه اعم از زميني و هوايي اجرا ميشد.
ضعف تسليحاتي عراق ، نداشتن توقع چنين پيروزيهايي از ايران و حضور گسترده نيروهاي مردمي در جبهه باعث شد كه تنها عكسالعمل عراق در مقابل بازپسگيريهاي مناطق اشغالي توسط ايران تسريع در عقبنشيني و فرار از منطقه باشد. در طول قريب به 9 ماه بدوت حتي يك شكست همه عملياتهاي ايران به پيروزي منجر ميشد و در اين مدت نسبتا طولاني هر روز بر وحدت و انسجام و روحيه ملت ايران افزوده ميگشت و ايمان آنها به رهبري امام و اخلالص مسؤولان هر روز بيشتر از روز قبل ميشد. تصور ميزان پتانسيل قدرت مردم ايران در پايان بهار سال شصت و يك هم اكنون بار يما بسيار دشوار است.
3ـ جنگ يا صلح مسأله پس از فتح خرمشهر
85% از مناطق اشغالي پس از چهار عمليات بزرگي كه ذكر آنها شد آزاد گشت و تها حدود 2500 كيلومتر مربع از خاك ايران كه البته در امتداد خط مرزي واقع شده بود در دست عراق باقي ماند. اين امتداد طولاني كه عمدتا در ارتفاعات بودند و تسلط عراق بر آنها بيچون و چرا بود را نيروهاي ما نتوانستند آزاد كنند و از جهتي هم نقاط مهمي به حساب ميآمدند زيرا نيمي از مرز مشترك دو كشور از قصر شيرين تا چزابه و نيز طلائيه و كوشك تا شلمچه و دو شهر مهران و نفت شهر در اشغال دشمن متجاوز بود.
هر چند به جز نفت شهر كه پايان جنگ در دست عراق باقي ماند رزمندگان اسلام همه مناطق ديگر را در طي سالهاي بعد آزاد كردند ولي اصرار عراق به نگه داشتن اين مناطق بعد از عقبنشينيها يكي از عمده دلايل بدبيني رجال سياسي ايران در سال شصت و يك به مفهوم صلح بود. اما از طرف ديگر فشارهاي بينالمللي براي پذيرش صلح آغاز شد. عراق خود را در همه محافل و مجامع صلحطلب معرفي ميكرد و ايران را گرم كننده آتش جنگ.
حضرت امام در آنروزها به وضوح در باب صلحخواهي ايران اظهار نظر ميكردند. ايشان در موارد متعدد ميفرمودند كه «ما صلح ميخواهيم خيلي هم ميخواهيم» و يا «دنيا بداند كه ما حاضريم صلح كنيم» اما واقعيت اين بود كه ايران ادامه گلولهباران توپخانه عراق و خالي نكردن مناطق اشغالي را نشان فريبكاري آنها رژيم و مغاير با پيشنهاد آتشبس و صلح ميدانست. از طرفي هم متوقف كردن حركت پرشور نيروهاي مردمي به صلاح نبود چرا كه اولا در صورت نياز دوباره بوجود آوردن آمادگي و روحيه موجود غيرممكن بود و ثانيا اينكه اصلا خود مردم و بخصوص رزمندگان هم در شرايط رو به جلو و پيروزيهاي پياپي عزم را جزم يكسره كردن كار جنگ و رژيم عراق كرده بودند و دستور توقف و بدتر از آن صلح بدون در نظر گرفتن آن همه خسارت و شهيد و مجروح و مناطق در دست اشغال از سوي آنها قابل پذيرش نبود و به فرموده امام يك ملت انقلابي را هم نميتوان كنترل كرد و تحمل بعضي رفتارها از هر كه باشد را ندارند. جهتگيري عموم رجال سياسي نظامي نيز همين بود كه تا د رموضع قدرتيم و موتور جنگ بر روي دور پيروزي افتتاده تكليف آنرا معين كنيم.
اما پيروزيها و پيشرويها و بازپسگيري مناطق اشغالي در سال 61 ايران را در موقعيتي قرار داد كه تصميمگيري درباره نحوه ادامه جنگ را دشوار ميكرد. اما دستور داده بودند كه پس از رسيدن به مرزها پيشروي متوقف شود. نيروهاي مردمي زيادي طبق آمار و اطلاعات سپاه از آغاز عملياتهاي چهارگانه تا پايان فتح خرمشهر به منطقه سرازير شدند به صورتي كه منحني جذب نيرو رشد فوقالعادهاي را نشان ميداد فشارهاي بينالمللي هم براي تحميل صلح به ايران هر روز رو به افزايش بود. هنوز بخشي از مناطق كشور در اشغال دشمن بود و بازپسگيري آنها هم غيرممكن و در اين شرايط بود كه عراق پيشنهاد صلح را مطرح ميكرد.
قاعدتا پس از شكستهاي پيدرپي و عقب نشينيها بايد عراق در موضع انفعال و ضعف قرار ميگرفت و به شرايط ايران تن ميداد ولي در پيشنهادهاي صلح اصلا به اين موضوع توجهي نميشد. فقط مقصود آتشبس بود ولاغير . مثل همان هفته دوم جنگ كه عراق درخواست آتشبس ميداد در حالي كه به اندازه يك استان كشور را در تصرف داشت و مقامات ايراني هم گفتند كه تا زماني كه يك سرباز عراقي در خاك ايران باشد فكر كردن به صلح هم بيمعناست و ما از طولاني شدن جنگ هم هراس نداريم. اين بار هم در عموم پيشنهادهاي صلح اكثر شرايط ايران از جمله تعين متجاوز، حالي كردن مناطق اشغالي ، تعيين دقيقمرزها پرداخت غرامت و …. ناديده گرفته ميشد. بنابراين طبيعي بود كه به حكم عقل و منطقل چنين صلحي پذيرفته نشود.
در اين شرايط بودكه حضرت امام ضمن اينكه مثل هميشه بر صلح عادلانه تأكيد كردند بار ديگر پيش شرطهاي ايران براي صلح را اين گونه تعيين كردند، «ما همان مطلبي كه از اول گفتيم، همه دولتمردان ما همان مطلب را ميگويند بايد بيقيد و شرط اينها بيرون بروند … بايد تمام ضررهايي كه به ما وارد كردهاند ما حالا مقدارش را نميدانيم كارشناس بايد بيايد بگردد و مقدارش را معلوم كند كه چقدر مقدارش اس آن هم بايد تحقق پيدا كند و بايد مجرم هم معلوم بشود كه چه كسي است» به اين ترتيب پذيرش صلح از طرف ايران منوط به شرايطي شد كه عراق و جامعه بينالملل به آنها تن نميدادند.
اما نگهداشتن نيروهاي متجاوز عراقي بر سر مرزهاي جنگ براي ايران خالي از ضرر نبود از جمله:
1ـ3) حمله نكردن به دشمن درحالي كه او هم توان هيچگونه تهاجمي را نداشت آرامشي بر منطقه جنگي حاكم ميكرد كه جز ايجاد خستگي و تضعيف روحيه ثمري براي ارتش و سپاه ايران نداشت چرا كه هر روز نيروهاي آماده و پر انرژي ما بايد منتظر مينشستند تا شايد اگر حملهاي شد مقاومت كنند.
2ـ3) عراق فرصت كار و بدست ميآورد تا با استفاده از آرامش حاكم بر ترميم نيروي زميني ازكار افتاده خود بپردازد.
3ـ3) توپخانه دوربرد عراق از نزديكترين نقطه به مرز خاك ايران را هدف قرار ميداد در صورتي كه اگر نيروهاي عراقي كمي عقبتر رانده ميشدند برد توپها كفايت هدفگيري خاك را نميكرد.
4ـ3) باز پسگيري مناطق اشغالي از درون خاك خودمان غيرممكن بود چرا كه نيروهاي عراقي بر ارتفاعات مستقر بودندو هر گونه حمله از طرف ما با شكست مواجه ميشد.
5ـ3) تضميني وجود نداشت كه آينده در موقعيتي بهتر از اين موقعيت قرار گيريم و از نظر نظامي بهترين فرصت بوجود آمده بود. فرماندهان جنگ هر روز دلايل خود را كه بخشي از آنها ذكر شد خدمت امام مطرح ميكردند و مصرانه درخواست داشتند كه ايشان اجازه ورود به خاك عراق را صادر نمايند. پس از چندي كه امام دلايل را كافي و حجت را تمام ديدند مجوز لازم را دادند. به اين ترتيب بود كه تعقيب متجاوز و به موازات آن تلاش براي آزادسازي سومار و مهران آغاز شد.
4ـ پيشروي درخاك عراق
در ابتداي تابستان 61 اول عمليات رمضان طراحي و به اجرا در آمد و به دنبال آن هم عمليات والفجر مقدماتي و والفجر 1 كه در مجموع به موفقيت چنداني هم همراه نبودند. ولي همين نبردهاي ابتداي كه در طول 6 ماه صورت گرفت تغيير شگرفي در مواضع كليه بخشهاي انقلاب اسلامي نسبت به جنگ بوجود آورد. تأثيرگذاري سياست بر جنگ و اختلاف نظر مسؤولان سياسي و فرماندهان نظامي در اين دوره كاملا آشكار است.
در بخش سياسي كشور تأثير مستقيم اين نبردها اين بود كه در تصور آسان بودن پيشروي سريع در خاك عراق ترديدهاي جدي بوجود آورد و مسؤولين كشور كه تنها به انگيزه كسب پيروزيهاي نظامي به منظور دريافت امتيازاتت سياسي با ادامه جنگ موافق بودند از آن پس به هر چه كوتاهتر شدن جنگ و هر چه بيشتر شدن امتيازات دريافتي از عراق ميانديشيدند. در حالي كه عراق جنگ را به عنوان مسأله اصلي خود تلقي ميكرد در ايران نگها به جنگ به چشم واقعهاي موقت و زودگذر بود و تأثير مستقيم اين نگاه اين بودكه استراتژي بزرگ كشور استراتژي نظامي نبود بلكه دنبال كردن راهكارهاي ديپلماتيك براي رسيدن به صلحي شرافتمندانه و در كنار آن دفاع از
كشور در حد نياز بود. طولي نكشيد كه يكسري از شخصيتهاي سياسي شروع به بيان حرفهايي مبني بر پايان دادن به جنگ كردند. برخي ميگفتندهمان پس از فتح خرمشهر بهتر بود صلح را ميپذيرفتيم و يكسري ديگري ميگفتند هنوز هم دير نشده و هم اكنون زمان مناسبتتر است. اما اين اظهارنظرها در حالي بيان ميشد كه عراق همانطور كه ذكر شد جنگ را در رأس مسايل كشورش قرار داده بود. گلولهباران مناطق مرزي تا حد توان ، تجاوزات هوايي ، مقامات جدي در مناطق اشغال شده خاك ايران و اخبار موثق از تقويت منابع انساني و تجهيزات نظامي همگي مؤيد اين موضوع بودند بنابراين مسلم بود كه پذيرش صلح در قالب قطعنامه 514 سازمان ملل براي ايران چند پيامد داشت:
الف. از دست دادن مناطق اشغالي خاك ايران به بهانه ادعاي عراق در مورد اروند.
ب. مشخص نشدن متجاوز و بالطبع عدم توانايي غرامت خواهي
ج. تجهيز ارتش عراق و حمله مجدد
بر اين اساس بود كه براي مسؤولان كشور مشخص شدكه ادامه جنگ پيشرويهاي بيشتر و تحت فشار گذاشتن عراق و بالطبع جوامع بينالملل از اين طريق تنها راه دادخواهي در دنياي بيرحمي بود كه ايران مظلومترين كشور آن به حساب ميآمد.
5-ـ موضع امام در قبال ادامه جنگ
در آستانه عمليات رمضان قطعنامه 514 توسط سازمان ملل تنظيم شد كه در آن موضوع تعيين متجاوز پرداخت غرامت اصلا نيامده بود و فقط كمي به مسايل مرزي پرداخته بودند. دكتر محمدجواد لاريجاني قائم مقام وزير خارجه وقت ميگويد «وقتي با آيتالله خامنهاي و حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني و مهندس ميرحسين موسوي به اين نتيجه رسيديم كه سعي كنيم به نوعي آتشبس را بپذيريم خدمت حضرت امام رسيديم ايشان فرمودند آتشبس ضروري است منتهي بايد مسأله مشخص بشود و آن اينكه مسؤول تجاوز معرفي شود. آتشبس كه بد نيست»
مسؤولان درجه يك نظام هم ميدانستند كه اين آتشبس نه دوامي دارد و نه ارزشي اما جو موجود و ترس از پيامدهاي طولاني شدن جنگ نيز آنها را در فضايي پر از شك و ترديد قرار داده بود. اگر به همان ترتيب زمان ميگذشت و مسؤولان در عالم ترديد باقي ميماندند هم دامنه اختلافات بيشتر ميشد و هم اينكه به ازاي هر روز از نظر نظامي به نوعي ايران يك گام از دشمن عقب ميماند.
امام در آن زمان با رهبري قاطع خويش موضع صحيح كه همان بسيج امكانات براي ادامه جنگ تا رسيدن به نتيجهاي قابل قبول بود را تقويت و تثبيت كردند و به اگر و اماها پايان دادند. ايشان باز هم بر موضع هميشگي خويش كه از ابتداي جنگ داشتند تأكيد كردند: «از اول من گفتهام كه ما به شرط اينكه پيروز بشويم به ميدان نيامدهايم ما براي اداي يك وظيفه اسلامي ، وجداني ، ملي وارد شدهايم در اين ميان» اينطور نگاه تكليفي به جنگ باعث مي شود كه افراد هم خود را مكلف ببينند و بعد ارزيابي كنندكه به حكم وظيفه چه نقشي را بايد ايفا نمايند و بالطبع تأثير مثبتي در همكاري و مشاركت مردم در جنگ داشته است. از آنجا كه نمونه آرماني ما شيعيان سيره ائمه (ع) ميباشد امام با مثالي به تعميم سيره عملي امام علي (ع) پرداخته و ميفرمايند: «فرض كنيم كه حضرت امير (ع) امروز د رايران بود و رييس دولت بود وملاحظه
ميكرد كه يك جمعيتي صدام و آنهايي كه با او موافقند يعني همه دولتهاي دنيا به استثناي بعضي اين هجوم كرده است به ايران و خرابي كرده است و نفوس مردم را تلف كرده است و آواره كرده است و غارت كرده است…. اميرالمؤمنين با اين كشوري كه در معرض خطر است چه ميكرد؟ همه افراد را ميفرستاد جنگ با فشار اموال اشخاصي كه ثروتمند بودند و اينها را ميگرفت و ميفرستاد و اگر نميرسيد عباي خويش را ميداد، عباي من را هم ميداد ، كلاه شما را هم ميداد براي حفظ كشور اسلام براي حفظ نواميس خود اين مردم». وقتي مردم از زبان مرجعي كه در جايگاه ديني و سياسي حضرت امير (ع) در زمان خود نشسته است اينگونه ميشنوند اگر به آن امام معصوم اعتقاد قلبي و به اين رهبر مشروع التزام عملي داشته باشند ـ كه عموم مردم ايران در آن زمان داشتند. حتما به همه فرامين رهر خويش جامعه عمل خواهند پوشاند.
ايشان در پاسخ به اتهام جنگ طلبي ايران در تشريح اوضاع همه كارها را در راستاي دفاع قلمداد كرده ، ميگويند «براي دفاع از كشور خودمان و دفاع از ملت مظلوم خودمان وارد عراق شديم براي اينكه نگذاريم هر روز آبادان و اهواز و اينجاها مورد حمله آنها واقع بشود و مورد توپهاي دور برد آنها و موشكهاي آنها باشد و ميخواهيم اينها را به حدي برسانيم كه نتوانند اين كار را بكنند»
. اما از آنجا كه نميخواستند ـ و به صلاح كشور هم نبود ـ كه خللي در انسجام مردم ايجاد شود آنهايي را پس از عزم ملي براي دفاع از كشرو هنوز هم دم از صلح ميزدند به شدت تخطئه كردند. در تاريخ معاصر ايران داستاني كه چندين بار در مقاطع مختلف تكرار شده علم شدن مليگرايي و خلق پرستي در مقابل پرچم اسلام است و متأسفانه در عموم دفعات و با قدرت زياد ضرباتي گاه جبران ناپذير بر جبهه اسلام وارد كرده است. در سالهاي مورد نظر ما هم كساني كه از شجاعت و خطرپذيري كمي برخوردار بودند باز هم از اين حربه استفاده كرده و قرباني شدن ملت و ميهن را مستمسك مخالفت و كارشكني خود قرار دادند. امام نيز كه تفاومت مشهودي با همه رهبران اسلامي در طول تاريخ ايران داشتند به هيچ وجه كوتاه نيامده و در پاسخ راجع به آنها گفتند «آنهايي كه از ما ميخواهند با صدام صلح كنيم و به جنگ ادامه ندهي
م آنها صلح آمريكايي ميخواهند بعضي از آنها سر تا قدمشان آمريكايي است و از عمال شاه سابق بودند و حالا اسلامي شدهاند و براي وطنشان و براي حفظ خون مردم وطنشان ناله ميكنند و اشك تمساح ميريزند». در مجموع امام جنگ را مشروعيت ديني بخشيده و بالاتر اينكه تقديس كردند ايشان در همان اوايل بارها و بازها جنگ را رحمتاللهي و عامل رستگاري تشيع معرفي كردند و از حضرت امير نقل ميكردند كه :«ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله الخاصه اوليائه» مردم ايران هم از عمق وجود به كلام امام ايمان داشتند و رزمندگان اسلام بر خود ميباليدند كه امامشان آنها را از مجاهدين ميداند و نه قاعدين.
به اين شكل بودكه امام وحدت و انسجام ملي و احول مسأله جنگ بوجود آوردند و با رهبري ايشان بود كه آن روز عموم مردم ايران پذيرفتند «ما امروز در رأس مسايلمان جنگ است. اگر يك روز غفلت كنيم حمله خواهد كرد» من به ملت ايران عرض ميكنم كه به همه مصمم باشيد و مجهز … براي جنگ بيشتر مهيا شويد كه دفاع از اسلام است ، دفاع از نواميس مسلمين است . دفاع از قرآن كريم است، دفاع از ملت ايران است و ملتهاي ديگر است و ما بايد با قدرت بايستيم و هيچ عقبنشيني نكنيم». تعميم تأثيرات جنگ به ساختار فرهنگي جامعه و در ارتباط مستقيم گذاشتن آن با ارزشهاي حاكم مثل اسلام ، نواميس قرآن ، ملت و …. هنري غيرقابل انكار در رهبري
حضرت امام است. چرا كه جريان تبديل شدن ارزش به هنجار و همچنين جريان دروني شدن ارزشها و هنجارها زماني كه آنها با ارزشهاي قديمي و هنجارهاي دروني افراد در ارتباط تنگاتنگ قرار گيرند بسيار كوتاه ميگردد. نتايج تحقيقات مختلف عموما به عنوان تأييدي بر اين نظريه است كه «اهداف سازمان در عمل تنها زماني قابل دستيابي است كه اين اهداف به سطح ساختارهاي كوچك وغيررسمي انتقال داده شود و به ارزشها و ملاكهاي حاصل تغيير شكل يابند». و چيزي كه در رابطه با انتظارات و توافق وكارآيي سازمان ميـوان به نحو مثبت ارزيابي كرد اين است كه «تركيب و ادغام رهبري و رسمي و غيررسمي بهترين نتيجه و ثمره را به بار ميآورد»
. 6ـ جنگ تبليغاتي
1ـ6) عمليات تبليغاتي عراق عليه ايران
عراق از ابتداي جنگ در مقابل فشار تبليغاتي كه از جانب ايران وارد ميشد و به عتل عمق اثر بخشي كلام امام بر مردم عراق و حتي ارتش آن كشور سعي در مشروعيت بخشيدن به صدام و حزب بعث داشت. آنها براي ملت خويش چهرهاي منفي از ايران ترسيم ميكردند و صدام را ابرمرد و منجي معرفي مينمودند. همه تلاش حزب بعث اين بود كه صدام در مقابل ايدئولوگ و نجات دهنده اعراب معرفي شود. همچنين به موازات اين تلاش مضاعفي را براي تخريب جمهوري اسلامي ايران و مسؤولان آن بويژه حضرت امام مصروف ميداشت. عده محورهاي تبليغات دولت عراق عليه ايران به طور خلاصه به شرح زير ميباشد:
ـ ضد اسلامي بودن ايرانيان و بخصوص دولت ايران
ـ آتشپرست و مجوس بودن مردم ايران
ـ قتل عام اسراي عراقي در ايران
- اعزام كودكان 9 ساله به جبهه بدون آموزش و بدون اسلحه
ـ تعطيل كردن مدارس و فرستادن اجباري دانشآموزان به علت كمبود نيرو
ـ استفاده ابزاري از جنگ براي سركوب رقباي داخلي
ـ به خدمت گرفتن اجباري اقوام غيرفارس مثل كرد و ترك و لر
ـ ارتباط با اسرائيل و آمريكا
هرچند عمده اين تبليغات در اثر اغراق زياد خيلي قابل پذيرش نبود ولي در برخي موارد هم فشار تبليغاتي رژيم و عراق براي ايران دردسر زا ميشد حتي مثلا سازمان ملل و سازمان جهاني حقوق بشر و مورد فرستادن كودكان به جنگ كرارا به ايران تذكر ميدادند.
2ـ6) ايران و جنگ تحميلي
امام تا آنجا كه ممكن بود شايعات اساسيتر و حساستر را بيجواب نميگذاشتند مثلا در مورد رابطه ايران با آمريكا و اسرائيل كه به ميزان وسيعي در كل جهان بخصوص منطقه پخش شده بود فرمودند «ما تا آخر ايستادهايم و با آمريكا روابط ايجاد نخواهيم كرد مگر اينكه آدم بشود و از ظلم كردن دست بردارد. ... مع ذالك ميبينيد شياطين ... ميگويند ايران با اسرائيل و آمريكا رابطه دارد» و يا در مورد اسلامخواهي و مسلماني صدام به شهيد كردن علما توسط او اشاره ميكنند و به عنوان يك شاهد عيني از عملكرد او ميگويند «صدام از زماني كه من در نجف تبعيد بودم در بين مردم به عنوان مخالف اسلام و جلادي و خونخواري معروف بود ... وقتي رييس جمهور شد به اسم اينكه ايران و ايرانيها فارس و مجوسند با تحريك آمريكا از زمين و دريا و هوا به ايران حمله كرد»
اما به طور كلي ايران به اندازه عراق در بعد تبليغاتي موفق نبود چون اولا خود ايران هيچ رسانه فعال و بينالمللي نداشت و ثانيا هيج كشوري با اين خصوصيت حامي ايران نبود حجتالاسلام حكيم كه از فضايي خارج از ايران ميتوانست به تحولات بنگرد گفته است « كليه رسانه هاي غربي تلاش ميكنند ايران را به انزوا بكشانند و تا حدودي هم موفق شدهاند ولي متأسفانه ايران در معرفي چهره واقعي انقلاب موفق نبوده است
». 7ـ ردپاي آمريكا و مسير ادامه جنگ
گردانندگان سياست آمريكا يا به قول سي.رايت ميلز همان برگزيدگان قدرت آن كشور كه عمدتا صهيونيست هستند پيش از آنكه به منافع حكومت آمريكا درجنگ ايران و عراق فكر كنند با توجه به تأثير مثبت اين منازعه بر حيات سياسي نامشروع رژيم صهيونيستي آتش آنرا بر افروخته و گرم نگه ميداشتند.
اسحاق شامير در همان سالها گفته بود. اين جنگ بايد ادامه پيدا كند زيرا ادامه آن به طولانيتر شدن عمر اسرائيل كمك ميكند». اين اظهارات صريح و بيشرمانه مؤيد تحليل ايران بود كه علت جنگ را ترس از به خطر افتادن منافع اسرائيل در منطقه پس از سقوط حكومت پهلوي ميدانست . تمام تلاش آمريكا اين بود كه جنگ را در حالتي بينابين نگه دارد براي بدست آوردن نتايجي از قبيل اينكه:
ـ بتواند هر روز منطقه را از خطر ايران بترساند تا جمهوري اسلامي روز منزويتر شود ـ بتواند در گرماگرم جنگ به كشورهاي حوزه خليج فارس اسلحه و ادوات نظامي بفروشد
ـ در سطح جهاني ايران را به جايي برساند كه چاره اي جز دوستي با آمريكا نداشته باشد.
مقامات آمريكايي بنابر اظهارات خودشان ميديدند كه «ايران منابع اندكي در اختيار دارد، از نظر ديپلماتيك منزوي است و از نظر سلاح در مضيقه» كه همه اين شرايط براي منافع آنها ارضا كننده خواهد بود. با نگاه به اين شرايط بودك ه بعدها آمريكاييها اعتراف كردند «ما در ابتدا ميگفتيم بگداريد ايران و عراق هر چه قدر ميخواهند به جان يكديگر بيفتند».
يك نكته مهم را بايد در اينجا مدنظر قرار داد و آن اينكه هدف آمريكا فقط برقراري جنگ بود نه شكست ايران. آمريكا جنگ ايران و عراق را در توازن ميخواست چرا كه از منظر آمريكا سقوط ايران ممكن بود باعث تجربه كشور يا حاكم شدن حزب توده و بالطبع شوروي گردد و از طرفي پيروزي عراق هم مطلوب نبود چرا كه ممكن بود عراق را تبديل به قدرت مطلق منطقه بكند و اين تهديدي براي كشورهاي عربي و بالطبع منافع جهان غرب در اين منطقه بود.
1ـ7) حمايتهاي آمريكا از عراق
پس از پيشرويهاي ايران حفظ توازني كه از آن سخن گفتيم نياز به قدرتمند شدن عراق داشت. در همين راستا آمريكا حمايتهاي آشكار خود از رژيم عراق را آغاز كرد. برژينسكي مشاور امنيت ملي كارتر گفت «آمريكا بايد در جهت متوقف كردن انقلاب اسلامي كاملا از رژيم عراق پشتيباني كند و با صدام روابط فوقالعاده برقرار كند، ماسكي وزير امور خارجه آمريكا با ديدار وزير خارجه عراق در نيويورك مذاكراتي انجام داد ، كيسينجر مخفيانه به عراق سفر كرد ، كنگره آمريكا به درخواست دولت ، عراق را از ليست حاميان تروريست حذف كرد تا بتواند سلاح به آن كشور بدهد و تصويب كرد كه 9 ميليارد دلار اعتبار براي عراق طي سالهاي 82 تا 85 اختصاص داده شود. 2/1 ميليارد دلار هم از طرف دولت به شركتهاي خصوصي وام اعطا شد تا خط لوله نفت عراق را از طريق اردن احداث كنند. سيا هم موظف شده بود اطلاعات ماهوارهاي خود را از ايران در اختيار عراق قرار دهد.
2ـ7) جنگ نفتكشها اولين حضور نظامي آمريكا
آغاز اقدامات عملي آمريكا بر ضد ايران جنگ نفتكشها بود كه با يك طراحي حساب شده نتايج بسيار مطلوبي براي آمريكا به بار آورد. جنگ نفتكشها با كمك فرانسه در سال 62 آغاز شد. آنها عراق را با هواپيماهاي سوپر استاندارد فرانسوي تجهيز كردند كه به عراق توانايي ميداد با موشكهاي اگزوسه نفتكشهاي ايران را هدف قرار دهد
1ـ2ـ7) تأثير جنگ نفتكشها بر ايران
الف ـ كاهش توليد و صدور نفت كه چون عمده درآمد ايران از فروش نفت بود باعث كاهش شديد درآمدها ميشد
ب ـ افزايش هزينههاي توليد و استخراج نفت
ج ـ افزايش هزينههاي صدور به خصوص حق بيمه محمولات و حق سورشارژ كشتيهاي تجاري
د ـ افزايش صدور نفت اعراب حوزه خليج فارس و كم رنگ شدن نقش ايران در بازار نفت
2ـ2ـ7) تأثير جنگ نفتكشها بر عراق
الف ـ كاهش قيمت نفت و افزايش هزينهها يصدور كه نتيجهاش كاهش درآمدها بود
ب ـاحتياج بيشتر عراق به كمكهاي آمريكا و حاميان عرب كه خود 3 نتيجه داشت
ج ـ صدام بيشتر تابع آمريكا ميشد
د ـ شيخنشينهاي خليجفارس با افزايش درآمد بيشتر خود را مديون آمريكا ميدانستند
ه ـ اعراب با كمكهاي خود به عراق هر روز صدام را وامدارتر و دستهاي خود را آلودهتر به جنگ ميكردند
اين برنامه از پيش طراحي شده پس از اجرا علاوه بر همه منافع فوق بهانهاي هم بدست آمريكا داد تا براي كنترل از نزديك جنگ وارد خليجفارس شود و آن بهانه اسكورت كشتيهاي كويتي به درخواست آن كشور با توجه به ناامني خليجفارس بود.
8ـ امام خميني و انديشه اتحاد اسلامي
حضرت امام بر اساس تحليل خود از منطقه ذرهاي اميد به هيچ يك از حكومتهاي اطراف نداشتند. نداي ايشان در عرصه بينالملل فرايد مظلوميت ملت انقلابي ايران بود، ايشان با دلي آكنده از درد ميفرمودند. ما در منطقهاي به زندگي مرگبار خود ادامه ميدهيم كه اكثر حكما آن چشم و گوش بسته تحت فرمان آمريكا به جنايات اسرائيل و حزب بعث عراق مشروعيت ميدهند و يا در جمع مهمانان خارجي دهه فجر فرموده ما كشورمان ، كشوري است كه جز خداوند تبارك و تعالي پناهي ندارد، اين فرياد مظلوميت خود عامل ديگري بر وحدت مردم بود زيرا بر خلاف قبل از انقلاب كه وسعت جنايات آمريكا بواسطه ، رژيم پهلوي نياز به روشنگري رهبران انقلابي داشت اين بار چنگال خونين قدرتهاي ستمگر جهانيرا همه مردم بالاي سر تك تك خودشان احساس ميكردند و هر روز بر حقانيت موضع خودشان كه خط امام بود بيشتر پي ميبردند كه نتيجهاش انسجام مضاعف بود.
امام بارها سران عرب منطقه را نصيحت كرده بودند ولي آنها هر روز از مواضع اسلامي و ضد اسرائيلي خويش عقبنشيني ميكردند. كشورهاي عربي از آنجا كه قدرت خود را بسيار كمتر از آن ارزيابي ميكردند كه بتوانند در مقابل غرب قد علم كنند ـ شايد درسي بود كه از جنگ 6 روزه با اسرائيل گرفتند ـ خود را ناچار ميديدند در زير علم قدرتي بزرگتر باشد. امامدر دفاعات متعدد آنها را به حمايت از ايران و وحدت با ديگر مسلمين دعوت كرده بودند ولي بيش از آنكه به اسلام ايمان داشته باشند از آمريكا ميترسيدند. حتي دولت خودگردان فلسطين كه همان حيات دوباره خود را مديون انقلاب اسلامي ايران بود. از ابتدا جنگ اعلام بيطرفي كرد دولتي كه نه بسط يدي داشت و نه قدرتي.
شيوخ عرب آنقدر مرعوب قدرت آمريكا شده بودند كه هر روز طرحي را براي صلح با اسرائيل دست و پا ميكردند. يك روز معاهده كمپ ديويد در روز ديگر طرح 8 مادهاي فهد. امام خميني پس از فتح خرمشهر با ادبيات سياسي خاصي خطاب به اعراب كه ناشي از نااميدي نسبت به اصلاح آنان بود صريحا آنها را تهديد كردند تا اگر به دامن اسلام پناه نميآورند لااقل با خيال آسوده هم جذب آمريكا نشوند. ايشان در پيامي كه به مناسبت فتح خرمشهر صادر كردند در مورد همان طرحها فرمودند. «ما خطر بزرگ براي كشورهاي اسلامي خصوصا حرمين شريفين ميدانيم. اسلام به ما اجازه سكوت نميدهد. و يا در آستانه حج و زماني كه زمزمههاي ـ مبني بر محروم كردن ايران از آن بود فرمودند «من به حكومتهاي اطراف خليج و به حكومتهاي منطقه هشدار ميدهيم كه دست از مخالفت با ايران و مساعدت با صدام بردارند .... ننشينند در كاخهاي بزرگ خودشان و خيال كنند كه حالا كه در كاخ هستيم پس به ايران هم ميتوانيم چه بكنيم. خدا نكند كه امسال حجاج ايراني نروند به مكه و خدا نكند كه اين اسباب نشوند كه اسلام و مسلمين انفجار در آنها حاصل بشود و ديگر نه شيخي وجود پيدا بشود و نه از بستگان آمريكا»
جهان غرب از اتحاد احتمالي دنياي اسلام هراس داشت امام اين را ميدانستند و مدام تذكر ميدادند. آمريكا ميترسد چنانچه صدام از بين برود .... ملت عراق يك حكومتي خودش تأسيس ميكند موافق ميل خودش اسلامي و اگر ايران و عراق به هم پيوند پيدا كنند و اتصال پيدا كنند ساير اين كشورهاي كوچولويي كه در منطقه هست آن هم به اينها ميپيوندند و آمريكا از اين منطقه ارزخيز كه براي او حاضر است هزاران لشكر خودش را از بين ببرد محروم خواهد شد» با اين تحليل بود كه خطاب به اعراب ميگفتند: «شماها چه داعي داريد كه دايما دم از اين ميزنيد كه ايران خطر است براي ما؟ ايران خطر است براي آمريكا ايران خطر است براي شوروي ، نه براي شما ، ايران رحمت است براي شما
» 9ـ شرايط و وقايع سالهاي 62 تا 65
1ـ9) همانطور كه قبلا اشاره شد پيروزيهاي بعد از فتح خرمشهر و پيشرويهاي درون خاكعراق آنقدر چشمگير نبود. طبق اطلاعات و آمار سياه مثلا در يكي از موفقترين عملياتهاي بزرگ يعني خبر حدود 40% از اهداف مورد نظر تأمين شد. بعد از آن هم هر روز به علت تجهيز عراق مقابله دشوارتر ميشد با در نظر گرفتن اينكه ايران هم مجبور بود به جز جبهه غرب و جنوب بخشي از نيروي خود را صرف مقابله جنگ نفتكشها در خليج فارس كند.
2ـ9) آمريكا پس از فتح خرمشهر براي اينكه ايران را دچار تشتت نيرو كند و از قدرت پيشروي ايران در عراق بكاهد توسط اسرائيل حمله به جنوب لبنان را ترتيب داد. توقع هم اين بودكه ايران به خاطر حساسيت خاصي كه روي لبنان دارد بخشي از نيرو و تجهيزات خود را به آنجا منتقل كند. امام هر چند به زعم خودشان دير ولي واقعا خيلي زود اين مسأله را دريافته بودند. ايشان در يك سخنراني فرمودند: «آمريكا ـ يك توطئه ديگري عميقتر اجرا كرده است كه در اين توطئه ما هم يك قدري باز ميخورديم و او اين است كه يك نقطهاي كه پيش ما خيلي بزرگ است و ما نسبت به او حساسيت زياد داريم آن غائله را پيش آورد تا اينكه ملت ما را از آن مطلبي كه در كشور خودش ميگذرد و از آن جنگي كه در كشورخودش ميگذرد غافل كند، قضيه هجوم اسرائيل به لبنان» و بعد به عنوان اينكه تكليف دولت و ملت ايران را در اين زمينه مشخص كرده باشند فرمودند «بايد همه ملت ما و همه دولتمردان ما توجه به اين معنا داشته باشند كه در عين حال كه ما لبنان را با ايران از حيث مصالح و مفاسد جدا نميدانيم لكن نبايد كاري بكنيم كه نتوانيم هم لبنان را و هم ايران را نجات دهيم ... ما راهمان اين است كه بايد از راه شكست عراق دنبال لبنان برويم».
البته از كمكهاي مخفي و موضعگيري صريح نسبت به اين موضوع هيچگاه حكومت ايران و خود حضرت امام غافل نشدند. مثلا در پاسخ به تبليغات حكومت عراق براي صلح ميگفتند «صلحطلبي شما مثل صلحطلبي اسرائيل است ـ يعني واد شده است و شهرهاي لبنان را گرفته است و حالا ميگويد كه با ما بياييد ديگر آتش بس كنيم». و اين نشان ميداد كه هنوز لبنان براي ايران يك دغدغه است.
3ـ9) در كنار تحريمهايي كه عليه ايران اجرا ميشد بلوكغرب ميكوشيد تا با در اختيار گذاشتن فنآوريهاي پيشرفته نظامي و سلاحهاي كشتار جمعي عراق را هر چه بيشتر تقويت كند كه در نتيجه بمباران تأسيسات اقتصادي ايران در همين ايام شكل گستردهتري به خود گرفت. به موازات اين حمايتها ابرقدرت شرق هم عملا و به شدت با ايران بر سر دشمني افتاد. شوروي در ابتداي جنگ هر چند حمايتي از ايران نميكرد ولي در فهرست پشتيبانان تمام عيار صدام هم قرار نداشت. چرا كه به عنوان قدتر مقابل آمريكا نميخواست در اين جنگ با او هم پيمان شود. شايد اين تصور را هم روسها داشتند كه در صورت پيروزي ايران از منفع منطقه بينصيب نمانند. اما پس از چندي آشكارا تغيير موضع داده و كمكهاي شاياني به حكومت عراق كردند. اين تغيير موضع چند علت داشت:
الف ـ ايران به خواسته روسها مبني بر حمايت نكردن مجاهدين افغاني تن نداد.
ب ـ شوروي از آمريكا بر سر موضوع افغانستان امتيازاتي گرفت تا يكه تاز آن منطقه باشد و در قبال آن عراق را ياري كند.
ج ـ انحلال حزب توده در سال 62 و دستگيري سران آن هم براي شوروي بسيار گران تمام شد. زيرا اركان اصلي اين حزب همه جاسوس روسها در ايران بودند و اعترافات و محاكمه آنها نه تنها شوروي را آزاد ميداد بلكه آينده منافع آن دولت در ايران را در پردهاي از ابهام فرو ميبرد.
در مجموع شوروي پس از اين چرخش ابتدا نيروي هوايي عراق را مجهز به ميگهاي 25 كرد كه با آن نيرو قدرت ميداد بالاتر از سقف برد پدافند هوايي ايران پرواز كنند و به سادگي در آسمان شهرهاي ايران خصوصا تهران ظاهر شد، و بمباران نمايند. و در حركت بعد هم ليبي را وادار كرد تا كارشناسان نظامي خود را پس از خرابكاري در سيستم هدايت موشكهاي زمين به زمين اسكاد و موشكهاي زمين به هوايسام از ايران خارج كند كه اولا قدرت مقابله موشكي ايران از بين ميرفت و ثانيا از كار افتادن موشكهاي زمين به هوا پدافند هوايي تهران را بسيار ضعيف كرده بود كه باعث قدرت ميگهاي عراقي ميشد.
البته پس از چندي كارشناسان ايراني در ميان ناباوري همگان اين موشكها را راهاندازي كردند ولي خسارات و تلفات اين دوره بيش از اندازه بود. حكومت عراق هم چون به هيچ مرا ميپايند نبود با بيرحمي تمام اهداف غيرنظامي را تخريب ميكرد. توينبي ميگويد: جنگهاي مليگرايانه بيرحمانهتر از جنگ هاي مذهبي است زيرا موضع يا بهاه دشمنها كمتر معنوي و بيشتر مادي است». بگذريم از اينكه نه تها اهداف عراق مليگرايانه نبود بلكه حزبي و تابع منافع آمريكا بود و بالطبع با وحشيگري تمام به ايران هجوم ميآورد.
10ـ وضعيت داخلي ايران پس از فتح خرمشهر
بعد از حذف بنيصدر ديگر هيچ نظارتي بر عملكردها نبود كه اين دو علت داشت يكي اعتماد مسؤولان رده بالاي نظام به يكديگر و ديگري شرايط بحراني جنگ و لزوم يكدستي فضاي سياسي.
امام با هدف تمركز دادن سياست داخلي بر جگ به عنوان پشتيباني قاطع از اركان نظام فرمودند، من اعلام ميكنم به همه ملت كه امورز مخالفت با دولت ، مخالفت با مجلس ، مخالفت با جمهوري اسلامي، مخالفت با ارگانهايي كه در جمهوري اسلامي است مخالفت با اسلام است و موجب تباهي در اين كشور و اين ملت است.
در اثر اين حمايت بيچون و چرا كمكم تفكري بر كشور حاكم شد كه هرگونه انتقاد و تخرب را عين كفرتلقي ميكرد. بنابراين هيچ ارزيابي از عملكردها ارايه نميشد. از طرف ديگر هر روز مسؤولان و برنامهريزان نظامي عدم توفيقات را به عوامل خارجي نسبت ميدادند و مسؤولان اقتصادي مشكلات را به جنگ، در نتيجه فضايي بوجود آمده
بود كه هيچ مسؤول ايراني خطا كار به حساب نميآمد. البته بسته بودن فضاي سياسي لازمه شرايط جنگ بود ولي تعطيلي باب انتقاد آفتي بود در جهت خودمحوري مسؤولان. همگان در طي سالهاي جنگ آنقدر به اين فضا عادت كرده بودند كه مثلا وقتي نخستوزير شنيد كه شايد چند وزيرش را مجلس سوم رأي نگيرند استعفا كرد. البته با تذكر امام كه نظارتهاي قانوني را حق همه و مثبت دانستند مهندس موسوي استسعفايش را پس گرفت ولي توجه به اين مثال به عنوان نمونه، گوشياي از فضاي آن روزها را ترسيم ميكند.
بعد از فرسايشي شدن جنگ كم كم اختلافات بوجود آمد و تقريبا مرزها مشخص بود هر چند كه مرزبنديهاي فكري و اقدامات عملي به صورت زيرزميني شكل ميگرفت. امام كه از اين اختلافات كاملا مطلع بودند هر از گاهي به مسؤولان تذكر ميدادند كه بايد اين بار بزرگ را به منزل برسانيم و در اين راه متحد باشيم و گرايشي خاص به اين گروه و آن گروه نداشته باشيم».
سست شدن آرمانهاي اوليه انقلاب و سوءاستفاده برخي سودجويان كه در بحثهاي دولتي فعال بودند باعث شد كه فسادهايي از قبيل احتكار يا اختلاس كم كم نمايان شود. اضافه شدن اين مشكلات بر اقتصاد بيمار كشور باعث ميشد كه با تمام تلاشي كه دولت در جهت رفاه مردم اعمال ميكرد مشكلي به نام تورم گريبانگير كشور شود، يكي از نتايج طبيعي تورم آشكار شدن شكافهاي اقتصادي و پيدايش اختلاف طبقاتي بود.
امام هيچگاه در اين دوران منكر مشكلات نبودند يكي از خصوصيات مؤثري كه رهبر را به افراد تحت رهبري نزديك ميكند اين است كه او در مقام خود نشان دهد كه مشكلات مردم را درك ميكند و از آنها آگاه است. امام با بيان اينكه «از حيث گراني ما هم نگران هستيم، از اين گراني همه نگران هستند اما چاره چيست؟» خود و مردم را در يك جايگاه قرار ميدادند. به عبارت ديگر ضمن قبول مسأله لاينحل بودن آن را با توجه به شرايط صريحا ميگفتند و اميد بيهوده نميدادند. تأثير اين برخورد بر مردمي كه از عمق وجود به رهبر خود ايمان دارند باور مشكلات ، تحمل آنها و ياري رهبري ميباشد. و از طرفي ديگر امام هميشه مردم را به ياد آرمانهاي انقلاب ميانداختند. ميفرمودند «ملتي كه براي شهاد ميرود ملتي كه زن و مردش عاشق شهادت هستند ديگر از اينكه فلان چيز كم است فلان چيز زياد است نمينالد ... نرخش كم باشد ، نرخش زياد باشد».
كلام امام تسكيني بود بر دردهاي مردم و باعث ميشد كه تأثير اين شرايط بر مردم بريدن از امام و انقلاب نباشد بلكه نهايتا وقتي از زبان مسؤولان مشكلات را ناشي از جنگ ميشنوند كم كم از آن سرد شوند. ولي تأثير اين وضعيت بر مسؤولان مهمتر بود چرا كه در عين ناباوري طبقه جديدي در كشور بوجود آمد كه سابقه انقلابي داشتند. شعار انقلابي هم ميدادند ولي از امكانات رفاهي نسبتا بهتري برخوردار بودند. اثر منفي اين واقعيت انكار ناشدني بر مردم از تأثير فشار اقتصادي آنها بسيار بيشتر بود. امام خميني در اين زمينه هميشه تذكرات را به مسؤولان گوشزد ميكردند. ميفرمودند «بايد افراد متوجه اين معنا باشند كساني كه واقعا دلشان براي اسلام ميتپد و
براي كشورشان متوجه اين معنا باشند كه پست ميزان نيست مقام ميزان نيست ....». ايشان بخصوص به روحانيت سفارش ميكردند كه «من از دو جهت نگران هستم يك جهتي كه زيطلبگي در بين ما ضعيف بشود يا از بين برود يك جهت ديگر هم اينكه مبادا خداي نخواسته اختلاف پيدا بشود كه هر دو اينها از باب اينكه شما در جايي واقع شدهايد كه مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد ميخواهيد بكنيد مردم را مبادا يك وقتي به واسطه خارج شدن ماها از زيطلبگي مردم را از ما منصرف كنند كه انصراف از روحانيت منتهي ميشود به انصراف از اسلام».
11ـ امام با فرمايشي شدن جنگ مقابله ميكنند.
فرسايشي شدن جنگ و شرايطي كه ذكر آنها گذشت غير از اينكه در مردم احساس خستگي بوجود ميآورد 2 نتيجه ديگرهم داشت: اول اينكه همه مسؤولان كشور چون طي چند سال برنامههاي خود را با جنگ هماهنگ كرده بودند كم كم به آن عادت كرده و ديگر در برنامهريزيها نگاهشان به جنگ مانند نگاه به يك عنصر هميشگي در حاشيه بقيه مسايل و مسؤوليتها بود. و دوم اينكه رزمندگان و بخصوص داوطلبين بسيجي كه در جبههها در شرايط نه حمله و نه دفاع قرار گرفته بودند و تنها فعاليتشان به غير از مقاطع خاص و كوتاه عمليات ـ عموما شركت در درگيريهاي كوچك بود، آتش شور و اشتياقشان آرام آرام فروكش ميكرد و از شرايط حاكم بر جنگ خسته
ميشدند. افت روحيه رزمندگان از اطمينان فرماندهان به نگه داشتن جنگ در توازن ميكاست. زيرا «روحيه بالا و خوب نبرد واحدهاي مختلف نظامي در شرايط جنگي به عنوان يك شكل ظاهري مضاعفي از انضباط تلقي ميشود». و از بين رفتن نظم يگانها ممكن بود ضايعات جبران ناپذيري به جبهه خودي بزند. مجموعه اين شرايط باعث ميشد كه به طور كلي جنگ در ايران كم كم عليرغم صلاح كشور و خواست امام در حاشيه قرار گيرد. از آنجا كه انسجام اجتماعي مردم حول مسأله جنگ بود با كم رنگ شدن نقش آن در حيات كشور وحدت مردم نيز دستخوش آسيب ميشد.
امام در اين مقطع مدام تذكر ميدادند كه مسؤولين مراقب شرايط باشند. ايشان هميشه وحدت مسؤولين را گوشزد ميكردند كه نمونههايي از آن ذكر شد و بعد نيز خواهد آمد به ائمه جمعه نيز سفارش ميكردند « مردم را در صحنه حاضر نگه داريد» و آرزو ميكردند كه: «من اميدوارم كه اين مردم با بيشتر در صحنه باشند و از جنگ خسته نشوند. جنگ در اسلام يك امري بوده كه از آن وقتي كه اسلام حكومت پيدا كرده جنگ همراهش بود». خطاب به رزمندگان ميفرمودند. همانطور كه اشخاص حول كعبه ميگردند و عبادت ميكنند شماهم در سنگرهايتان عبادت ميكنيد ... من هر شب به شما دعا ميكنم». يا ميگفتند «حكم اسلام اين است امروز». از جايگاه مرجع مذهبي نيز ضمن بيان اينكه «قضيه جنگ امروز براي همه ما اهميتش بيشتر از فروع دين است» در پاسخ به استفتائات ، جنگ را بر زيارت مكه، اذن پدر و مادر و ادامه درس طلاب مقدم دانستند.
مجموعه اين مواضع حضرت امام مقاومتي بسيار مؤثر بود در برابر آن امواج فرمايشي كه مطمئنا بخشي از زمينه پيروزيهاي سال 65 را بايد در اينجا جستجو كرد.
12ـ اختلافات ارتش و سپاه
از عمليات فتحالمبين به بعد جنگ در شب انجام ميشد و بدون استفاده از قواي زرهي و با حضور گسترده نيروي انساني همراه با ايثارگريهاي سپاه و بسيج. با اينكه به قول كاستن به قول جامعهشناس برجسته جنگ. بيترديد جنگ براي داوطلب از جاذبه خاصي برخوردار است زيرا او با روي گشاده آن را ميپذيرد و براي دفاع از يك آرمان وارد جنگ ميشد» اما هيچ كدام از شرايطي كه ذكر شد با اصول منظم و كلاسيك جنگ همخواني ندارد.
به تدريج نياز نيروهاي رزمي و عملا نياز جبهه به تخصصهاي نظامي كم كم از بين رفت. همين موضوع باعث شد به مرور زمان ابتكار عمل در خط مقدم بدست سپاه نيفتد و نيروي زميني ارتش كه در مدت طولاني پس از آزادسازي خرمشهر پتانسيل بالاي خود را در اولين عملياتهاي آزادسازي با موفقيت به ارا گذاشته بود. در جبهههاي مياني محدود شده و عملا به نوعي سرگرم جنگ گردد. اگر به موضوع فوق نكات زير را هم بيفزائيم ـ كه براي كوتاهتر شدن كلام به طور خلاصه به آنها اشاره ميشود ـ نگاه ما دقيقتر خواهد بود.
ـ خط استراتژي دقيق و از پيش تعيين شده نظامي جز در چند عمليات بزرگ
ـ كوچك بودن صحنههاي عمليات در بسياري از موارد تا آن حد كه طراحي استراتژيك را غير ممكن ميكرد
ـ صرفهجويي در استفاده از امكانات زرهي به علت تحريم تسليحاتي و فشار اقتصادي
ـ تشكيل شدن بدنه ارتش از سرباز بر خلاف داوطلب بودن نيروهاي تحت فرماندهي سپاه
ـ كسب مجوز توسط سپاه براي گرفتن سرباز و جذب سربازهاي انقلابيتر و محروم شدن ارتش از آنها كه بالطبع ايجاد دوگانگي بيشتر در روحيه ارتش و سپاه ميكرد.
ـ دستگيري فرمانده نيروي دريايي ارتش (ناخدا يكم افضلي) و فرمانده جبهه مياني نيروي زميني (سرهنگ عطاريان) به جرم عضويت در حزب توده و جاسوسي براي شوروي كه باعث متهمتر شدن ارتش به دور بودن از انقلاب و فاصله گرفتن از سپاه كاملا انقلابي شد.
امام به اين موضوع توجه جدي داشتند. بيانات و پيامدهاي ايشان در طي سالهاي نيمه دوم جنگ مالامال از تذكرات در اين موارد است. ميفرمودند « شما توانستيد در مقابل تمام قدرتهاي عالم بايستيد و تا اين روح برادري محفوظ است ... شما محفوظيد» «اگر بناباشد كه يك وقت خداي نخواسته ارتش بگويد من سپاه هم بگويد من بسيج هم بگويد من آن روز است كه فاتحه همهتان خوانده شده است». ايشان به فرمانده سپاه ميگفتند « هميشه به سپاه سفارش كنيد .... با ارتشي ها با برادري رفتار كنند» و در پاسخ به شهيد محلاتي نماينده خود در سپاه كه در مورد اقدام براي جلوگيري از گروهگرايي سؤال كرده بودند مرقوم كردند: «در اين امر كه با سرنوشت سپاه سر و كار دارد با قاطعيت و بدون ملاحظه از احدي انجام گيرد».
هر چند تدابي رامم كاهش دهنده بخشي از مشكلات بخصوص كم توجهي سپاه به ارتش بود ولي واقعيت اين بود كه ابتكار عمل جنگ در دست سپاه بود نه ارتش. بنابراين احساس ميشد كه هم سپاه بايد امكانات بيشتري داشته باشد و هم منظمتر عمل كند. در همين راستا امام به سپاه دستور دادند كه تحت نظارت آيتالله خامنهاي از بعضي امكانات ارشت استفاده كند» همينطور در ششمين سال جنگ حكم تشكيل 3 نيروي مجزاي زميني ، هوايي و دريايي را به سپاه ابلاغ كردند.