بخشی از مقاله
جنگهای پیامبر – جنگ بدرو جنگ احد و جنگ خندق
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
پیامبر در مدینه
بنای مسجد
هجرت خانواده پیامبر
جنگ بدر
کاروان قریش-
بسیج شدن کفارمکه وسپاه اسلام در آستانه درگیری و شکست در جنگ بدر
جنگ احد در آستانه جنگ
جنگ خندق
اوضاع ارتش کفار
رابطه بنی قریظه با مشرکان
شهدای اسلام کشته های مشرکان
این قراداد مکتوبی است ازمحمدپیامبر(ص) میان مؤمنان ومسلمانان که ازقریش ویثرب وهرکس ازآنان پیروی کرده وایشان بپیوندد وهمراه آنان جهاد کند زیرا آنان در میان آدمیان یک امتند مهاجرانی که از قریشند برهمان حال عشیره ای خویش در میان خود خونبها می پردازند وفدیه اسیرخویش را به مقدار متداول و عادلانه به مؤمنان می دهند.
مؤمنان پرهیزکار بر بهترین و ارزشمندتری ## هیچ مشرکی مال یاجانی از آن قریش را در پناه خویش نگیرد ومانع دسترسی مؤمنی به آن نشود. هرکس مؤمنی را برجنایت قتلی بکشد با آگاهی روشن از آن باید که قصاص شود مگمراینکه ولی مقتول راضی شود.
پیامبردرمدینه وهجرت پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) به خانه کلثوم بن هدم از قبیله بنی عمروبن عوف در می آید. ابوبکر رضی الله عنه به خانه ##بن اساف از قبیله بنی الحارث بن خزرج که در سنح#است می رود.علی بن ابیطالب(ع) سه شبانه روز در مکه می ماند تا ودیعه هایی را که مردم نزد رسول خدا گذاشته اند به آنان بازگرداند. وحضرت علی(ع) بعد از انجام کاربه نزد رسول خدا در خانه کلثوم بن هدم می رود وآنجا زندگی می کند. علی بن ابیطالب که در قبا یک یا دوشب زندگی می کند بعدها می گوید : درقبا زن مسلمانی بود بی شوهر .می دیدم که در تاریکی شب سردی به درخانه او می آید در می زند وزن به در خانه می آید وآنمرد چیزی را که همراه دارد به او میدهد تا به داخل خانه می برد به حال اوظنین شدم به او گفتم" ای کنیزخدا این مردکیست که هرشب می آید و درب خانه تورا می زند وتو بیرون می آیی و او چیزهای به تو می دهد که نمی دانم چیست. در حالیکه توزن مسلمان هستی که شوهرنداری؟ زن گفت: این سهل بن حنیف بن واهب است چون داند که من زنی هستم که کسی راندارم وقتی شب در می آید دست به بتهای قبیله ای دراز می کند وآنهارا شکسته پیش من می آورد که اینها را آتش کن" رسول خدا روزهای دوشنبه دوازدهم ربیع الاول
سه شنبه و چهارشنبه و پیج شنبه را در قباء در محله قبیله عمروبن عوف می گذراند ومسجد خویش را بنیان می نهد. عقبان بن مالک و عباس بن عباده بن بنی نضله همراه ثنی چند از مردان بنی سالم بن عوف به خدمت وی آمد و می گویند "ای پیامبر خدا در محله ما اقامت کن که در میان کثرت و تجهیزات وسلیه رفاع خواهی بود. می فرماید " راه این اشاره به ماده شتری که برآن سواراست را باز بگذارید زیرا این فرمانی دریافته است"شتر ازمحله های بنی ## وبنی ساعده
وینی حارث بن خزرج و بنی عدی بن نجار می گذرد راهش را باز می کنند تا روانه می شود چون به محله بنی مالک بن نجار می رسد برنقطه ای که بعدها ##مسجد می شود زانو می زند وآنروز یک میدان خرما خشک کنی است مال دو پسرک یتیم از بنی نجار که تحت سرپرستی معاذبن عفراء قرار دارند و نامشان سهل وسهیل پسران عمرواست. ماده شتر زانو می زند. رسول خدا که بر آن نشسته است فرود نمی آید شتر برمی خیزد و سمافت کوتاهی می رود در حالیکه رسول خدا
عنان آن را رها کرده هیچ نمی کشد سپس نگاهی به پشت سرش افکنده آنگاه باز می گردد به همان جا که نخست زانو زده بود ودوباره زانو می زند سپس جا خوش می کند و سینه وزیرگلوبرخاک می نهد ودر این هنگام پیامبر خدا فرور می آید ودستور می دهد تا در آن زمین مسجدی ساخته شود. خود ## ابوایوب می ماند تا مسجد و خانه های خویش را می سازد شخصا در پنای مسجد همراه با مسلمانان شرکت می کند. مهاجران و انصار به کار می پردازند ویکسره کار می کنند یکی از مسلمانان چنین می سراید: اگر بنشینیم در حالیکه پیامبر کار می کند.سرزدن ان از ما کاری بس گمراهانه باشد. و مسلمانان این سرود را خواندن می گیرند
"لاعیش الا عیش الاخرۀ اللهم ارحم الانصار والمهاجرۀ "
زندگانی جز زندگانی آخرت نباشد . خدایا بر انصار ومهاجران ببخشای رسول خدا وزن سخن آنان را برهم می زند و می گوید"لا عیش الاعیش الاخرۀ اللهم ارحم المهاجرین والانصار زندگانی جز زندگانی آخرت نباشد خدا پیامبر مهاجرین وانصار ببخشای بردوش عماریاسر خشت بیش از حد می نهند به حضور پیامبر می آید که ای پیامبر خدا مرا کشتند برمن آنقدر خشت می نهند که خود بر دوش نمی گشتند"رسول خدا با دست خویش برگیسوان مجعد عماریاسر می کشد ومی گوید"
دریغا برپسر سمیه اینها نیستند که تورا می کشند درواقع تورا دارودسته تجاوزکاران مسلح داخلی را می کشند" علی بن ابیطالب این سرود را می خواند: کسی که مسجد بنا می کند و نشسته وبرخاسته سرگرم کار در آن است با کسی که تن از گردو وغبار می کشد برابر نیست. عمار یاسر این سرود را از وی فراگرفته بنای خواندن را می گذارد چون بسیار می خواند عثمان بن عفان گمان می برد که وی کنایه به او می زند راوی می گوید پسرسمیه از صبح می شنوم که چه می کنید به خدا سوگند خواهید دید که این چوبدستی را با بینی ات آشنا خواهم کرد ." پیامبرخدا به خشم می آِید و می گوید "ازجان عمارچه می خواهند او آنان را به بهشت می خواند وآنان وی را به دوزخ
می خوانند عمار پوست میان دودیده و بینی من است. رسول خدا از خانه ابوایوب انصاری به زیدبن حارثه به ابورافع دو شتر و پانصد درهم پول می دهد و آنان در مکه می فرستند تا دختران پیامبر فاطمه وام الکلثوم را با سوده دختر زمعه همسرپیامبربه مدینه آورند رقیه دختر دیگرپیامبرپیش از این با شوهر خود عثمان هجرت کرده است.زینب دختر بزرگ پیامبر را شوهرش را ابوعاص که هنوز کافر است نزد خویش نگاه می دارد زیدبن حارثه همسرخویش ام ایمن وپسرخود اسامه را نیز به مدینه می آورد عبدالله بن ابی بکرهمراه ایشان خانواده ابوبکرازجمله عایشه را به مدینه می آورد وآنان را درخانه حارثه ابن نعمان جای می دهد طلحه نیز با همین عده به مدینه می آید جنگ بدرسرزمینی که قریش در آن تجارت می کند وکاروانهای بازرگانی خویش را به آنجا می فرستد . غزه ایالت جنوبی فلسطین در ساحل مدیترانه است .
قریش کاروان بزرگی به راه انداخته وبه طرف غزه می فرستد کاروانی که در آن سرمایه کلان گرد آمده است هیچ مرد و زنی در قبیله قریش نیست که مبلغی کم یازیاد همراه کاروان نکرده باشد می گویند اموال آن کاروان به پنجاه هزار دینارمی رسد پیامبر چون در انتظار آن است که کاروان قریش از غزه بازگردد طلحه بن عبیدالله وسعیدبن زید را روز پیجشنبه دوم رمضان برای خبرگیری از حرکت کاروان می فرستد و خود یارانش رابرای ## به کاروان بسیج می کند. پیامبر مسلمانان را بسیج می کند و می گوید" اینک کاروان قریش که سرمایه های آنان را دربردارد در راه است شاید خدا آن را نصیب شما سازد عده ای به شتاب آماده حرکت می شوند بطوریکه بعضی همراه
پدرخویش به راه می افتند مثل سعدبن خیثمه که با پدرش همراه می شود وبه پدرش می گوید: اگر پای بهشت در میان نبود می گذاشتم تا تنها نصیب شود. اما من امیدوارم که در این سفر به شهادت نائل آیم" پدر می گوید "بگذارتنها نصیب من شود وتودرکنار زنان خانواده بمان" سعد نمی پذیرد پدر می گوید: چاره ای جزاین نیست که یکی از ما دو نفر برای سرپرستی خانواده بماند" آنگاه قرعه می کشند و قرعه جهاد بنام سعد می افتد پیامبر عمروبن ام کلثوم را برای پیش نمازی مردم تعیین می کند وخود با مسلمانان روزیکشنبه دوازدهم رمضان از مدینه بیرون می آید پرچم سفیدی را به صعب بن عمیر می دهد و پیشاپیش حضرت دو پرچم ساه در اهتزاز است. یکی بنام عقاب در دست علی بن ابیطالب است ودیگری بدست "سعدبن معاذ" شامگاه یکشنبه دوازدهم رمضان
پیامبر با مسلمانان از بیوت السقیا حرکت می کند سیصدو پیج نفرند. هشت نفر هم به اجازه یا به دستور پیامبر در مدینه مانده اندو بعدها سهم ومزد آنان را می دهد . دویا سه اسب همراه دارند. یکی مال مقداد بن عمروبهرانی . هم پیمان بنی زهره که سبحه نام دارد ودیگری متعلق به مرتد بن ابی مرتد غنوی که سپل نام دارد وسومی مال زبیربن عوام است. هفتاد شتر نیز همراه دارند که بیست تای آن را سعدبن عباده تقدیم کرده است. برهرشتری از یک تا چهار نفر به نوبت سوار می شدند عده ای هم همه راه را پیاده می روند. سعدبن ابی وقاص از پیادگان می گوید: من از کارآمدترین یاران پیامبربودم پیاده راه می پیمودم و ماهرترین تیرانداز بودم چه در رفتن وچه در برگشتن حتی یک قدم سوار نشدم کاروان قریش که سی نفر از جمله عمروبن عاص و محرمۀ بن نوفل همراه آنند ازغزه به طرف مکه به راه می افتد. و در زرقاء از شهرستان معان ## از قبیله جذام به آنان خبر می دهد که محمد همراه یارانش وقتی آنان از مکه به طرف غزه حرکت کرده اند به
تعقیب آنان پرداخته و کاروان قریش ## عمر## بیست مثقال طلا مأمور رساندن خبر به قریش می کنند . حکیم بن بسیج شدن کفار مکه خرام که به هیچ وجه مایل به حرکت با کاروان قریش نیست و نشانه هایی از عاقبت شوم آن به چشم دیده می شود برخلاف میل قلبی خود همراه سپاه می شود. مرالظهران یک منزلی مکه ابوجهل چند شترسر می برد یکی از آنها که هنوز جان می دهد به هرسومی پرد وهمه چادرهای اردو را به خون خویش می آلاید.پیامبرجمعه هفدهم رمضان سپاه اسلام شامگاهان دردره بدر اردو می زند علی و زبیر و سعدبن ابی وقاص و # بن عمرو را می
فرستد تا به جستجوی آب برخیزد و اشاره به کوه کوچکی به نام ظریب می فرماید" امیدوارم که خبررا در کنار چاهی که پشت این کوه است بیابید باسرعت به طرف کوه می روند و می بینند شتران آبکش را وآبکشان قریش در کنار همان چاهی هستند که پیامبر خدا را یادکرده است. با هم درگیر می شوند و بیشترین آنها می گریزند آن شب سپاه مشرکان تا صبح نگهبانی می دهد.
حباب بن منذر به پیامبرمی گوید: این وضع خوبی نیست .بیا برویم به نزدیک محل آبگیری دشمن که در آنجا چاهی وجود دارد که آب خوشگواری دارد و آب زیادی که خشک شدنی نیست و در آنجا حوضی می سازیم و آنجا آب می نوشیم و می جنگیم وبقیه چاهها را خراب می کنیم. رسول خدامی گوید: ای حباب این تدبیردرستی است که تو پیشنهاد کردی آنگاه برخاسته وتمام این کارها را انجام می دهند.
رسول خدا در حالیکه زرهی بنام" ذات الفضول" برتن و شمشیر اهدایی سعد بن عباد بنام "عضب " را در دست دارد از قرارگاه فرماندهی خویش به سپاه چنین می فرماید: هر کس یکی از افراد دشمن را بکشد سازوبرگ وی از آن خواهد بود. هرکس یکی را به اسارت بگیرد مال او خواهد بود"
بعدها حکیم بن حزام که بسیار سالخورده است در گزارش جنگ بدرمی گوید " روبرو شدیم و جنگیدیم آنگاه پیامبر مشتی ریگ برگرفته به طرف ما پرتاب کرد وصدایی از آسمان به زمین شنیدیم مثل افتادن مشتی ریگ در تشت. و ما روبه هزیمت نهادیم" پیامبرنمازعصر را دربدر می خوانند آنگاه راهی اثیل می شوند عمیربن وهب جمعی که از شیاطین قریش بود روزی پس ازواقعه بدربا صفوان بن امیه در حجرنشسته بود واز مصیبت "اصحاب قلیب" سخن می گفت. ابن هشام از این اسحاق روایت می کند تمام سوره انفال یکجا پس از واقعه بدر کبری نزول یافت کشته های قریش دربدر 70نفر می باشدکه بدست مسلمانان وفرشتگان کشته شدند روایت شده که 36 نفر را علی بن ابیطالل کشته است. مسلمانان جمعا در جنگ بدر 314نفر بودند و عده شهدای مسلمانان 14نفر بودند آیات مربوط به غزوه بدر
1- سوره آل عمران آیه های 12و 13
2- سوره نساء آیه 23
3-سوره انفال آیات 7- 4-19-36-51-67-71
ازسوره حجر و سوره آل عمران در نزول فرشتگان برای نصرت مؤمنان و آیات 9و12 سوره انفال در نزول فرشتگان و کشته شدن کافران بدست فرشتگان 4- شهدای بدر در جنگ بدر چهارده نفر که شش تن از مهاجران و هشت تن از انصار بودند جنگ بین قینقاع .وقتی پیامبر به مدینه آمد یهودیان با وی پیمان صلح بسته اند وتعهداتی از آنها گرفته است ازجمله این که از هیچیک از دشمنان او پشتیبانی نکنند. چون در بدر دشمن را شکست می دهد و پیروز مندانه به مدینه باز می آیدبنای تعدی را می گذارند و عهد و پیمانهای گذشته را می شکنند
5- چند روز بعد زنی برای فروش جنسی به بازار می رود بعد از فروش آن برای خرید به مغازه یک زرگر یهودی می نشیند و چند یهودی با آشکارکردن حجاب آن اورا مسخره می کنند وزن مسلمان فریاد می کشد ومرد مسلمان به زرگر حمله برده و اورا می کشد. یهودیان به مرد مسلمان حمله برده اورا به شهادت می رسانند و مسلمانان برای انتقام گیری به پا می خیزند .رسول خدا در روز شنبه پانزدهم شوال لشکربه سوی بنی قنیقاع می کشد . پیامبر ابولبابه را به اداره مدینه در غیاب خویش می گمارد وخودبا سپاهی از شهر بیرون آمده یهود بنی قنیقاع را دردژهای آنان به مدت پانزده روز محاصره می کند و در روز اول ذیقعده از دژها بیرون آمده خودرا تسلیم حکم وی می کند و پیامبر دستور می دهد که آنهارا از مدینه کوچ دهند . محمدبن مسلمه به دستور پیامبر اموال آنها رااز دژها و خانه هایشان بیرون می آورد. دردژهای آنها اسلحه و ابزار زرگری بسیاری کشف می کنند. پیامبراز سلاحهای آنها سه کمان و دو زره و سه شمشیر و سه نیزه بر می دارد. کمانها کثوم وروها و بیضا نام دارند. عباده قنیقاع را وادار به کوچ می کند. و سه روز به آنان مهلت می دهد تا کوچ کنند .سه آیه 67-68-69 سوره انفال در مورد غنائم و اسیران نخله است که تا این زمان بلاتکلیف مانده است. جنگ احد در روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجری 32ماه پس از هجرت اتفاق افتاد. چون مشرکان از بدر به مکه بازمیگردند بارکاروانی که ابوسفیان از شام آورده است
طبق معمول همچنان در دارالندوه متوقف است وابوسفیان به علت نبودن صاحبان کالاها ازتوزیع آنها خودداری کرده است. اشراف قریش می گویند سود این کالاها را مردم می دهند لشکری برای جنگ با محمد تدارک ببینند . در جنگ احد مشرکان بر سربردن زنان در این جنگ بحث می کنند و در آخر با بردن زنان موافقت می کنند. سپاه قریش و متحدانش مرکب است از 3000هزار مرد وجنگی 700نفرشان زره پوشند 200 اسب یدک می کشند و 3000 شتردارند وباسازوبرگ واسلحه ساز. یگانه پرچم دردست طلحه بن ابی طلحه است.
جنگ احد
شب پنجشنبه پنجم شوال پیامبر دودیده بان بنام سپاه قریش درراه انس ومونس پسران فضاله را برای کسب اطلاعات درباره دشمن می فرستد آن دو قریش را در عقیق می بیند و از پی آنها می آیند تا قریش در وطاء اردو می زنند از آنجا برای عرض گزارش به خدمت پیامبر باز می گردند .سپاه قریش پس از ده روز راهپیمایی روز پنجشنبه پنجم شوال به ذوالحلیفه می رسد. انها 3000 شترو 200اسب همراه دارند. صبحگاهان از ذوالحلیفه به وطاء آمده اردو می زنند درمدینه به محض اینکه سپاه مشرکان در آن حدود اردو می زنند و استقرارمی یابند پیامبر احباب بن منذر را مخفیانه مآموریت می دهد تا نیروی دشمن راارزیابی کند واطلاعات لازم را گردآورده گزارش دهد. و تآکیدمی فرماید که گزارش خود را در حضور دیگران ندهد مگر اینکه نیروی دشمن اندک باشد. بعدازبرگشت به پیامبر می گوید که سپاه پرشماری دیدم ای رسول خدا به 3000 نفر تخمین زده ام. شب جمعه چهره های برجسته اوس وخزرج از ترس اینکه مشرکان شبیخون بزنند تا صبح به نگهبانی می ایستند.پیامبر سه پرچم می سازد.پرچم اوس را به اسید بن حضیر می سپاد و پرچم خزرج را به حباب بن منذر و پرچم مهاجران را به علی بن ابیطالب . پیامبر صفوف آرایش جمگی سپاه را می آراید و پنجاه کماندار را به فرماندهی عبدالله بن جبیر برکوه عینین می گمارد تکیه سپاه رابه
کوهستان احد می دهد و روی آن را به مدینه می نهد. به طوریکه کوه عنین در سمت چپ سپاه قرار دارد. سپاه مشرکان در دره احد پشت به مدینه ورو به احد متمرکز می شوند. پیامبرنزدیک تیراندازان آمده به آنها می فرماید: پشت جبهه ما را حراست کنید زیرا بیم آن داریم که ازپشت سربه ما حمله شود. موضع خودشان را محکم نگاه دارید واز آن تکان نخورید حتی اگر دیدید آنان را شکست داده و وارد ارودگاهشان شدیم ازجای خودتان تکان نخورید واگردیدید دارند مارا می کشند بمه کمک ما نیایید و ازما دفاع نکنید.
خدایا تورا بر اینها شاهد می گیرم شما باید اسبهای آنها را با تیر بزنید ## وبرما زیرا اسبها از برابر تیر می گریزند چهار نفر در موقع حمله نشانه ای بر سر می نهند علی بن ابیطالب (ع) پارچه پشمین سپیدی برسر می بندد زبیربن عوام پارچه زردی و ابودجانه پارچه سرخی برسرمی بندند حمزه پرشترمرغی بر کلاه خویش می نهد اولین کس که باعث درگیری می شود ابوعامراست حضرت علی (ع) وطلحه بن ابی طلحه با هم در میان رو سپاه نبرد می پردازند. و رسول خدابه تماشا نشسته و با ضربه شمشیر حضرت علی فرق او راشکافته می شود و تا چانه او پایین می آید وبرزمین می غلتد وکشته می شود پرچم را پس از طلحه برادرش عثمان بن ابی طلحه می گیرد و حمزۀ بن عبدالمطلب به او حمله می کند وضربه شمشیری بر شانه او وارد می کند که دست و شانه را تا پاره ای از تنه او قطع می کند و به طوریکه ریه او نمایان می ود وحشی برده ای حبشی
است که هند به او می گوید "انتقام مرابگیر" بالاخره وحشی از فرصتی به حمزه با قدم بر آبراهه می لغزد استفاده می کند و ## بین خودرا نشانه می رود وبرزیرناف او فرود می آید آنگاه شکم اورا می شکافد و جگرش را بیرون می کشد برای هند دختر عثبه می برد. و هند آن جگر را می گیرد و می جود ولی آن ر از دهان بیرون می افلکند وقتی پرچمداران سپاه شرک یکی از پس ازدیگری کشته می شوند صفوف سپاه گسیخته می شود وروی به هزیمت می نهند .یاران تغییر مسیرجنگ پیامبر چون می بینند که دشمن شکست خورده هرکدام برای بدست آوردن غنیمت تلاش می کنند واز حرف پیامبر که گفته بود تا آخر نگهبانی دهید سرپیچی می کنند وخالدبن ولید وقتی می بیند
تیراندازان برای بدست آوردن غنیمت موضع خویش را رها می کنند. باسواره نظام خویش حمله می برد مشرکان سواره می تازند و صفوف مسلمانان از از هم می پراکندند چون نعش حمزه بن عبدالمطلب در برابر پیامبر نهاده می شود براو نماز می گذارند و چهار تکبیرمی گوید :چون حمزه را در آرامگاهش می نهند پیامبر دستور می دهد تا عبای پشمین سیاهی را برروی پیکر او بکشند .عبا را چون برسروچهره او می کشند پاهایش عریان می ماند وچون پایین وبرروی پاهایش می کشند چهره اش نمایان می شود می فرماید"چهره اش را بپوشانید"برروی پاهایش بوته های خشک می نهند. آنگاه پیامبر دستورمی دهد عبدالله بن ## را هم که مشرکان اورا به بدترین شکلی مثله کرده اند درآرامگاه حمزه جای می دهند عده سپاهیان اسلام در جنگ احد اول 1000نفر ورد میدان جنگ 700نفر می باشد ومقصد کافران هم ایستگاهی درمقابل مسلمانان برای تلافی جنگ بدرو نتیجه آن کشته شدن بیش از 70نفر از بزرگان مسلمین ونزول 60آیه از سوره آل عمران " واذ غدوت من اهلک تبوی المومنین مقاعد للقتال والله سمیع علیم" که درباره جنگ احد فرستاده شده است پیامبر روزسه شنبه هشتم ذی القعده سال پنجم هجری سپاه خویش را در اطراف مدینه آرایش جنگی می دهد و محاصره دشمن پانزده روز طول می کشد روزچهارشنبه بیست و سوم ذی القعده به مدینه باز می گردد در این مدت عبدالله ابن ام مکثوم ادراه شهررا برعهده دارد وقتی پیامبر یهودیان بنی نضیررا کوچ می دهد آنها به خیبرمی روند در آنجا عده کثیری از یهودیان که در کار جنگ ورزیده اند زندگی می کنند اما خانه از ثروت و تجمل بنی نظیر را ندارند.بنی نضیربخش
برجسته وممتاز یهودیان را تشکیل می دهد وبنی قریظه از بازماندگان کاهنی از بنی هارون هستند چون بنی نضیربه خیبر می رسند حیی بن الخطیب کنایه بن ابی الحقیق ## هوذه بن قیص وائلی از قبیله اوس وتیره بنی خطمه وابو عامر فاسق که ملقب به راهب است همراه ده پانزده نفر به مکه می روند وقریش و تابعان آن قبیله را به جنگ با محمد دعوت می کنند قریش می گویند: ما محمد شما خواهیم بود تا ریشه محمد رابرکنیم. ابوسفیان از یهودیان می پرسند "شما اهل کتاب قدیمی وصاحب علم دین هستید" درباره وضعی که ما ومحمد آن هستیم اظهار نظر کنید که آیا دین ما بهتر است یا دین محمد. ما خانه کعبه را آباد می داریم قربانی می کنیم حاجیان را آب می دهیم وبتها
را می پرستیم و می گویند خدایا تو شاهد باش که شما از او به حق نزدیکترید شما این خانه کعبه را بزرگ و محترم می دارید وآب برا ی حاجیان تامین می کنید قربانی تقدیم می دارید وآنچه را که پدرتان می پرستیدند می پرستید .بدین جهت شما بیش از او به حق نزدیکترید بعدها درباره جواب آنها چنین وحی می آید" الم تر الی الذین اوتئا نصیبا من الکتاب بومنون بالجبت والطاغوت و یقولون للذین کفروا هولاء اهدی من الذین امنوا سبیلا..." آیا ننگریستی به کسانی که پاره ای کتاب آسمانی دریافت کرده اند که به بت وطاغوت ایمان می آورند وبه کسانی که کافر شده اند می گویند اینان از کسانی که ایمان آوردند راه یافته ترند. قریش دست به تدارک جنگ می زند که در میان قبایل صحرا نشین کشته انها را به کمک وشرکت در جنگ می خوانند وعشایر و افراد تابع خویش را شریک به شرکت می کنند یهودیان هم به سراغ بنی سلیم می روند. سران بنی سلیم وعده می دهند که اگر اگر قریش آهنگ جنگ کند آنها شرکت خواهند کرد. قریش و افرادی از عشایر محمدشان ## به تعداد چهارهزار نفر حرکت می کنند پرچم جنگ را در دارالندوه می بندند و سیصد اسب ویکهزار وپانصد شتر با خود می آورند وفرماندهی آنها با ابوسفیان پسر حرب است . بنی سلیم هفتصد نفرند به فرماندهی سفیان بن عبدشمس پدر ابوالاعوری که بعدها در جنگ
صفین با معاویه بن ابی سفیان است ودرمرالظهران به سپاه قریش می پیوندند مجموعه کسانی که از قریش و بنی سلیم و غطفان وبنی اسد شرکت کرده اند ده هزارنفرند یعنی سه لشکر فرماندهی کل آنها با ابوسفیان است به محض اینکه سپاه قریش ازمکه روی به مدینه می نهند چند سوار از قبیله خزاعه حرکت کرده چهارروز خود را به پیامبر می رسانند وخبر حرکت سپاه کفاررا به وی میدهند پیامبرفرمان بسیج صادر می فرماید وبه مسلمانان اطلاع می دهد که دشمنانشان چه کرده است وپیامبر مثل همیشه با مسلمانان مشورت می کند ونظریات مختلفی داده می شود که در پایان نظریه سلمان فارسی که برکندن خندق می باشد را می پذیرند پیامبر سواراسبی می شود وچند نفر از مهاجران وانصار با او همراه می شوند ومی روند تا خط دفاعی مناسب را انتخا ب کنند پس از بازدی منطقه تمرکز را چنین می بیند که کوه کوچک سلع را که اینک در بازار مدینه است پشت سرقرار دهد و از مذاد## که یکی از باروهای بنی حرام ودر مغرب مسجد فتح است تا ذباب وسپس را## وکوه کوچکی در کنار کوه بنی عبید و در مغرب بطحان خندقی حفر می کنند همان روز مسلمانان را دعوت می کنند برای کندن خندق او به آنان اطلاع می دهد که دشمن به زودی سرخواهد رسید پیامبر هر عده ای به کندن بخشی می گمارد از راتج تا ذباب مال مهاجران است. واز ذباب تا کوه بنی عبید به انصارواگذار می کند. بقیه اطراف مدینه هم با شبکه ای از خانه های مردم پوشیده است همه در کندن خندق کمک می کنند چون زنبه به تعداد کافی نیست برای پایان رساندن کار خود بعضی با دامن پیراهن خود خاک حمل میکنند وخندق را به قامت یک مردی کندند . بعد هم پاره سنگهای بسیاری ازکوه سلع زنبه نهاده می آورند وپشت دیواری کوتاه خاکی می نهند تا برای راندن دشمن از آنها استفاده می کند وقتی هم جنگ در می گیرد مهمترین ابزار جنگی آنان همین قلوه سنگها است که پرتاب می کنند. همه در حال کارسرود می خوانند پیامبراین سرود را برلب دارد" هذاالجمال ال جمال خیبر هذا ابر ربنا و اطهر
براء بن عازب بعدها نقل می کند که من کسی را پیراهن ابریشمی سرخ زیباتر از پیامبر ندیده ام اوسپید موست. و خیلی هم سپید بود