بخشی از مقاله
آداب و رسوم گیلان و مازندران
آداب و رسوم گیلان
گستردگى رسوم و خصلتهاى فرهنگى گيلانيان با توجه به تعدد قومى و گوناگونى لهجهها به حدى است که حتى آشنايى مختصر آن در اين مختصر نمىگنجد. بعضى از آداب و آيينهاى مردمى گيلان به مرور در همهمه زندگى شهرى رو به فراموشى و برخى ديگر کمرنگ شده است. اينک شرح مختصر و موجز برخى از اين آداب و رسوم خواهد آمد:
- ورزشها، بازیها
- نوروز
- ازدواج
- ختنهسوران
- عزاداری ماه محرم
- عروسی گُولِی
ورزشها، بازیها
- آببازی (آبپاشان، آبریزان، تیرماسیزه)
- بندبازی (لافندبازی)
- ورزا جنگ
- چاه نخجیر
- آینه تکم
- کُشتی گیله مردی
- چوگان بازی
آببازى (آبپاشان، آبريزان، تيرماسيزه)
از مراسم متداول گيلان در گذشته، آببازى بود که امروزه کمتر اثرى از آن مىتوان يافت. اين جشن در شرق گيلان و غرب مازندران به ”تيرماسيزه“ به معنى سيزدهم ماه تير مشهور شده و احتمالاً همان تيرگان است. در فرهنگ ايران پيش از اسلام روز سيزدهم هر ماه، تير نام داشت و روز تير از تيرماه را جشن مىگرفتند. اين مراسم به ”آبريزان“ يا ”آبپاشان“ نيز معروف بود. جشن آبريزان تا عهد شاه عباس در طبرستان و گيلان بر قرار بود و سپس به تدريج از ياد رفت.
کتاب ”عالمآراى“ عباسى با توجه به اين که در تقويم ديلمى سال ۳۶۰ روز بود و ۵ روز آخر به حساب مىآمد، مراسم آبريزان را با محاسبهٔ ايام ”خمسهٔ مسترقه“ يعنى همان ۵ روز آخر سال و افزودن آن پس از پايان سه ماه بهار، در روز۱۳ ماه تير محاسبه مىنمايد و مىافزايد: ”در ميان عجم يعنى ايرانيان، اين روز به روز آبپاشان معروف است. در اين مراسم بزرگ و کوچک، مذکر و مؤنث به کنار دريا مىرفتند آببازى مىکردند و به طرب و خرمى مىپرداختند و به راستى مراسمى تماشايى به وجود مىآمد“. اين رسم در بعضى از نقاط کشور مانند يزد، کرمان و اصفهان نيز معمول بود و در ۱۳ تير ماه هر سال مردان و زنان در حالى که هر يک ظرفى همراه داشتند، به کنار رودخانه مىرفتند و به سر و روى يکديگر آب مىپاشيدند.
زکريا قزوينى نويسندهٔ کتاب ”عجايبالمخلوقات“ نيز از جشنى به نام ”آبپاشان“ ياد کرده و انگيزه آن را به قحطى شديد و توسل فيروز (جد انوشيروان) به خداوند و دعاى او براى باريدن باران و رفع قحطى و گرسنگى نسبت داده است. در اين باره آمده که مردم در اين روز به تبرک باران، از شدت شادى به يکديگر آب مىريختند و اين کار از آن زمان متداول شد.
از مراسم ديگر اين روز فالگيرى و ”لال شوشزنى“ است. در اين مورد، بزرگ خاندان بر بدن اهل خانه و دامها و نيز به در و ديوار و همه چيز چوب مىزد و خاموشى اهل خانه در برابر ضربات ترکه چوب، به باور آنها باعث برکت و رونق اقتصادى و معيشتى آنان مىشد.
آينه تکم
يکى ديگر از مراسم قبل از سال نو، اجراى يک نمايش عروسکى به نام ”آينه تکم“ است که در نواحى غربى استان گيلان انجام مىشد. ”تکمچىها“ از آذربايجان به نقاط هشتپر و حتى انزلى و رشت مىآمدند و پيامآور رسيدن سال نو و نوروز مىشدند.
”تکم“ عروسکى به شکل بز بود که به دستهاى متصل مىشد و آن را با پارچهها و منجوقهاى رنگى و پر مىآراستند و با بالا و پايين بردن دستهاى که از ميان چوبى سوراخدار مىگذشت، آن را به حرکت و جنبش وا مىداشتند. در کنار اين نمايش با صداى دو چوب که به هم مىخورد و آهنگى شاد را تداعى مىکرد، تکمچىها ترانههايى خوش آهنگ مىخواندند.
بندبازى (لافندبازى)
از نمايشهاى سنتى گيلان که بيشتر در جشنهايى مثل عروسى، عيد نوروز و يا در بازارهاى هفتگى اجرا مىشد، بندبازى است. در گيلان به آن ”لافندبازى“ نيز گفته مىشود و مانند همان بندبازى در سيرک است. نمايش بر روى طنابى که از روى دو ميله فلزى و چوبى محکم و ضربدرى شکل گذشته و در دو طرف مهار شده، انجام مىشود. اصلىترين فرد نمايش ”پهلوان“ نام دارد که بر روى طنابها با پاى برهنه راه مىرود و براى تعادل خود چوبى بزرگ به نام لنگر در دست مىگيرد. پهلوان با ايستادن داخل تشت و يا قابلمه بر روى طناب راه مىرود. گاه با دوچرخهاى که لاستيک آن را برداشتهاند فواصل دو تير را مىپيمايد. قرار دادن صندلى داخل يک سينى و نشستن روى صندلى و حفظ تعادل در همان حالت، از جمله عمليات دشوار اين افراد است. در پايين طناب شخصى که لباس مسخرهاى پوشيده و به ”يالانچى پهلوان“ مشهور است با لودگى و مسخرگى به تقليد از پهلوان مىپردازد. نقارهچى و سرناچى نيز با نواختن آهنگ، تماشاگران را در فضاى شاد اين نمايش سهيم مىسازند.
کُشتى گيله مردى
اين کشتى که امروزه همچنان پاى برجاست، يادگار صلابت و دلاورى مردم اين خطه است. کشتى ”گيله مردى“ ريشه در تاريخ دارد. ”مقدسى“ در قرن چهارم هجرى از اين کشتى ياد کرده است. ”ظهيرالدين مرعشى“ در مورد آن مىگويد رسم مردم ديلم است که جوانان روغن بر خود بمالند و پس از استراحت و خوراک کافى و لذيذ از گوشت، روغن، عسل و ... زور آنها زياد شده و قدرت مىيابند که با فرد ديگرى کشتى بگيرند.
کشتىگيران گيلهمرد مراتب خاصى نظير تنگوله يا نوچه، پهلوان، سرپهلوان يا ميداندار دارند. اين کشتى در محوطهاى محصور به نام ”سيمبر“ يا ”سبزهميدان“ برگزار مىشود. کشتى گيلهمردى معمولاً در تابستان و اعياد و عروسىها انجام مىشود. کشتىگيران که شلوارهايى به نام ”لاسپار“ به پا دارند با بالاتنهٔ لخت، ابتدا به حضار احترام مىگذارند و سپس با حرکات نمايشى قدرت خويش را به رخ حريفان مىکشانند. اين حرکات نمايشى ”فوزوما“ يا ”فزّومما“ خوانده مىشود.
پس از رجزخوانى، حريف با کف زدن به او پاسخ مىدهد. نبرد ابتدا با حواله کردن مشتها آغاز مىشود. اين بخش در موارد بسيار منجر به مجروح شدن و شکستگى استخوان يکى از طرفين مىشود. در اين کشتى هرگاه دست يکى از طرفين با زمين برخورد کند بازنده محسوب مىشود. جايزه اين مسابقات به صورت غيرنقدى و شامل پارچه، آينه، پيراهن، گوسفند و گاو و ... است. به اين جايزه ”بَرَََم“ مىگويند.
ورزا جنگ
از رسوم و نمايشهاى ديرين گيلان و بعضى از نقاط ايران، جنگ گاوهاى نر است. در گيلان به آنها ”ورزا“ يا ”ورزو“ گفته مىشود.
گاوهاى جنگى معمولاً توسط ملاکين يا روستاييان مرفه نگهدارى مىشدند و فقط به درد مبارزه و جفتگيرى مىخوردند. اين گاوها از شاخهاى محکم برخوردارند که وسيله دفاع و حمله آنهاست. کوهان پشت ورزاها به آنها صلابتى مىبخشد که هنرمندان سفالگر هزاران سال قبل را به الهام و ساخت شمايل سفالى آنان واداشته است. ساخت سفالينههاى قرمز رنگ ملهم از اين گاوهاى نر زورمند از مشخصههاى هنر باستانى گيلان است.
قديمىترين سندى که به چنين نمايشى در گيلان اشاره دارد فرمانى است نوشته بر روى سنگ مرمر قهوهاى و به خط نستعليق بر ايوان ورودى مسجد جامع لاهيجان که به دستور ”سلطان حسين صفوي“ نگاشته شده و طى آن اهالى را از ارتکاب اعمال خلاف بازداشته و امر به تأديب و تنبيه خلافکاران کرده است. اين فرمان که تاريخ ۱۱۰۶ هـ.ق را دارد مردم را از کبوترپراني، گرگدوانى و نگهدارى گاو و قوچ و ساير حيوانات به منظور جنگ با يکديگر بازداشته و اين اعمال را ممنوع شمرده است.
چوگان بازى
اين بازى که توسط اسبسواران انجام مىشود اولين بار در زمان عباس صفوى به هنگامى که لاهيجان را فتح نمود در گيلان مورد توجه قرار گرفت. پس از فرار ”خان احمدخان“ آخرين حاکم کيايى بيهپيش، ملک موروثى او به دست صفويان افتاد. به دستور شاه عباس باغ بزرگ او را براى ايجاد زمين اين بازى خراب کردند و از آن پس اين محل به سبزهميدان مشهور شد.
پولو (polo) کلمهاى انگليسى مأخوذ از واژهاى تبسى و به معنى چوگان است.
چاه نخجير
حکام قديم گيلان به شکار علاقه فراوان داشتند. در عمليات شکار که ”چاه نخجير“ ناميده مىشد، ابتدا قسمتى از جنگل به عنوان شکارگاه انتخاب مىشد. سپس با در هم پيچيدن شاخههاى درختان دو رشته پرچين محکم به مساحت يک يا دو فرسخ درست مىکردند. اين دو پرچين طورى تهيه مىشد که به تدريج بر يک نقطه متمرکز مىشدند به گونهاى که در آخرين مرحله به زحمت گذرگاهى براى عبور يک شکار باقى مىماند. اين دالان در انتها، به محوطهاى در عرض ده متر با پرچينهاى محکم و لانههايى موسوم به چاه، محصور مىشد. در روز شکار مردان گيل و ديلم پشت پرچينها جمع مىشدند و عدهاى فرياد زنان با ساز و نقاره هياهوى وحشتانگيزى ايجاد مىکردند. اين گروه بين دو پرچين پيش مىآمدند و به آرامى شکار را به طرف محوطه مورد نظر مىراندند. اطراف محوطه و کمى بالاتر، صفه کوچکى ايجاد مىشد که در آنجا مردان جاى مىگرفتند و هنگامى که حيوان به دام مىافتاد درهاى لانهها را مىبستند.
وقتى که گرازها، گرگها، شغالها و ... در اين لانهها محبوس مىشدند، گوزنها که نمىتوانستند از دالان به لانهها راه يابند با ضربات پيکان و تبر کشته مىشدند. والى و بزرگان دولت آنگاه روى صفه آمده و براى گشودن در لانهها فرمان مىدادند، به نحوى که تنها يک گراز مىتوانست در آن واحد خارج شود. در اين موقع مردى جوان براى ورود به محوطه انتخاب مىشد و هنگامى که گراز به طرف جوان حملهور مىشد او با يک ضربه گراز را از پاى درمىآورد.