بخشی از مقاله


قوم نگاري قوم تالش

(با نگاهی گذرا بر آداب و رسوم(هویت) تالش زبانان گیلان)


چکیده:

 

هدف ما از این نوشته آن است که جایگاه و قدمت تالشان رادر زمان حاضر چه به صورت رسمی و چه به صورت غیر رسمی را در سنن، آداب و رسوم، گفتار، زبان، آیین، و ....که ماهیت، تاریخی ـتوصیفی بوده با استفاده از روش جمع-
آوري اطلاعات کتابخانهاي و همچنین از طریق مشاهده مشارکتی و مصاحبه چه بصورت نوشتاري و چه گفتاري با مراجعه به منابع دست اول و دوم و مردم و مطلعان را بررسی؛ تا روشن سازیم که جایگاه تالشان در بین اقوام ایران از نظر تاریخ، آداب و رسوم و سنن و در یک کلام فرهنگشان چگونه بوده و هست؟

هر قومی همانطور که اذعان شده، بر پایه باورها، عقاید، ارزشها و داشته هایی استوار است که به آن بخش از جنبه هاي مادي و قابل لمس آنها تمدن اطلاق می شود، تالش نیز یکی از این اقوامها در ایران است .

سرزمین کوهستانی و پوشیده از جنگلهاي انبوه با آب و هواي معتدل و بارانی حد فاصل بین کوه و دریاي مازندران که موطن و مورد سکونت قوم تالش است در غرب استان گیلان در حال حاضر به صورت رسمی شامل شهرستان تالش و فومن و ماسال و رضوانشهر میباشد، و بخش دیگر آن ایالت لنکران است که در جمهوري آذربایجان قرار دارد.
این قوم داراي آداب و رسوم و سنن خاصی هستند که مخصوص به خودشان هستند و همین آداب و رسوم آنها را از دیگر اقوام ایرانی متمایز و به یک نماد برتر و بدیل و بکر تبدیل کرده و براي هر فرد خارج از این قوم آن را بسیار قابل تامل و زیبا و دوست داشتنی مینمایاند، و بخاطر همین بی بدیل بودنش ما بر آن شدیم تا شمهایی از فرهنگ این قوم را واکاوي کنیم.

واژگان کلیدي:قوم نگاري، آداب و سنن، رسوم، زبان، تالشان

 

مقدمه:

گرچه اصطلاح »اتنیسیتی« (در فارسی به معناي قومیت)، ریشه در اصطلاح یونانی براي اشاره به غیر یهودیان یا غیر مسیحیان و افراد درجه دوم به کار میرفت اما اصطلاح قومیت براي معنادار کردن نوع ویژهاي از تفاوتهاي فرهنگی به کار رفت. در جهان کمتر کشوري را سراغ داریم که از یک قوم واحد تشکیل شده باشد، کشورهاي ملی امروز یا از ابتدا از ترکیب چند"گروه قومی"ساخته شدهاند یا در اثر مهاجرت اعضاي گروههاي قومی به آنها ترکیب چند قومی یافتهاند.

از میان حدوداً دویست کشور جهان شاید دوازده کشور باشد که بتواند مدعی نوعی یکپارچگی یا خلوص قومی باشد.

در مباحث مربوط به شکلگیري هویتهاي ملی و قومیدر حدي که مورد علاقهي دانشمندان علوم سیاسی و جامعه شناسان سیاسی است، سه رویکرد اصلی را می توان از یک دیگر بازشناخت: -1 رویکرد دیرینهگرا، -2 رویکرد ابزارگرا و

-3 رویکرد برساختهگرا. در رویکرد دیرینه گرا باید گفت که احساس تعلق قدرتمنديکه به گروه قومی وجود دارد از پیش در ذهن اعضاي گروه شکل گرفته است. باور به تبارمشترك، زبان، فرهنگ، مذهب، و حتی شناسههاي فیزیکی مربوط به نژاد به عنوان اصول تنظیم کنندهي گروهبندي فرد در کنار تجارب تاریخی و اجتماعی گروه در نظر گرفته میشوند؛ ماکس وبر درباره گروههاي قومی معتقد است که این گروههاي انسانی داراي باوري ذهنی به اجداد مشترك هستند.(مالشویچ، 1389، (49

در رویکرد ابزارگرا، قومیت اساسا ابزاري است براي بسیج اجتماعی و سیاسی اعضاي گروهی خاصی در جهت تامین خواستههاي سیاسی مشخص؛ در این دیدگاه منافع فردي یا گروهی همواره یکی از انگیزههاي مهم در برانگیختن احساسات قومی یا همانند سازي با هویت قومی محسوب میشود.
برساختهگرایان قوم را امري ساخته و پرداخته شده در جریان فرایندي از تبادل معنا در میان اعضا در نظر میگیرند که در نتیجه آن ملت خلق میشود و در جریان ساخته شدن ملت، از انواع اسطورهها و افسانهها به خصوص افسانههایی دربارهي مبدأ ملت از قوم بهرهگیري میشود. نظریههاي گوناگونی را میتوان ذیل رویکرد برساخته گرا قرار داد یا با آن مرتبط دانست، از جمله نظریههاي انتخاب عاقلانه، نظریه گروهها، نظریه رقابت، و نظریه مرزهاي قومی.(مالشویچ،
1389، (116

فردریک بارث قومیت را از بیرون به درون تعریف و یک رویکردي رابطهاي براي آن پیشنهاد کرد که به موجب آن احساس در مقابله با هویت ادراك شدة گروههاي قومی یا نژادي دیگر با عضویت در یک اجتماع دیگر شکل میگیرد و هویتهاي گروهی از طریق سازماندهی اجتماعی "تفاوتهاي فرهنگی"ساخته میشوند. ودر ادامه شرح دادکه: »مالکیت« برخی ویژگیهاي فرهنگی موجب تفاوت گروه اجتماعی نمیشود بلکه تعامل اجتماعی با دیگر گروهها است که تفاوت را ممکن، آشکار و از لحاظ اجتماعی معنادار میکند. به بیان خود بارث: »از این دیدگاه، کانون اساسی تحقیق، نه تعلق به گروهی خاص، بلکه مرز قومیت است که معرف گروه است، تفاوت تنها در اثر تعامل با دیگران ایجاد شده، توسعه یافته و ادامه مییابد. از نظر او مرزهاي قومی نخست و پیش از هر چیز به عنوان محصول کنش اجتماعی توضیح داده میشوند.

تفاوت فرهنگی، به خودي خود، مولد اجتماعات قومی نیست؛ تماس اجتماعی با دیگران است که به تعریف و مقولهبندي

»ما« در برابر »آنها« منجر میشود. »هویتهاي گروهی همیشه باید در رابطه با آن چیزي که نیستند - یعنی در رابطه با افرادي که عضو گروه نیستند - تعریف شود، قومیت چیز خاص یا مایملک جمعی معین و متعلق به گروه خاصی نیست؛ کنشگران اجتماعی در جریان روابط و تعاملات اجتماعی، تمایزهاي فرهنگی خود را بازمیشناسند و به همین گونه توسط همتایان خود بازشناخته میشوند.(مالشویچ، 1389، (176

باتوجه به این نظریات و بخصوص تطابق نظریه بارث با اهداف ما در خصوص این مقاله، میپردازیم به گذشته و جوانب قوم تالشان، قومی که تالش نامیده شده، در نقطه اي از ایران در میان دنباله رشته کوههاي البرز که از کرانه غربی سفید رود آغاز میشود و به سوي شمال تا دشتهاي مغان و لنکران امتداد مییابد و باریکه جلگهاي آن حد فاصل بین کوه و دریاي مازندران به استثناي آن بخش که از دیر باز جاي سکونت قوم گل-گلیک بوده همچنین سراسر دشت لنکران تا حدود رودخانه کورا (کوروش) سرزمینی است که تالش نامیده شده است و بخش کوهستانی این سرزمین در نقشههاي جغرافیایی با نام»کوههاي تالش «مشخص گردیده است . دیار مزبور موطن و محل سکونت قومی است که آن را نیز

«تالش «مینامند و زبانی که قوم تالش به آن سخن میگویند »تالشی« نامیده شده، محل سکونت فعلی تالشان در ایران از حدودهاي آستارا تا نزدیک رودبار و منجیل از یک سو و از سوي دیگر کوه هاي طالش و دریاي مازندران از جهت دیگر است، یعنی مسافتی به طول سیصد کیلومتر را شامل میشود که در این مساحت تا حدود سیصد هزار نفر نیز زندگی می کنند که در حدود یک چهارم آنها به تعبیر تالش »کوئج« یعنی ساکن کوه و سه چهارم بقیه جلگه نشین یا همان» گلنج «هستند، و بخش دیگر آن که از تاریخ انعقاد عهدنامه گلستان از خاك ایران جدا گردید موسوم به ایالت لنکران میباشد.


این سرزمین تا دوران پهلوي به پنج بلوك (بلوكخمسه تالش) از جمله کرگاوند، اسالم، تالشدولاب، شاندرمن و ماسال

تقسیم شود، که بخش تالشدولاب از قدرت برتري نسبت به دو بلوك دیگر برخوردار بود. حکومت بلوك شاندرمن مقر آن در بیتم (bitam) بود از موضع قدرت کمتري نسبت به ماسال برخوردار بود بخاطر همین مرکز بخشداري به ماسال

منتقل شد. همچنین قدرت کرگانرودیها به اسالمیها چربید و قدرت به آنجا منتقل شد، در حال حاضر تالشان در شهرستانهاي آستارا، تالش، فومن، و ماسال و رضوانشهر سکونت دارند. (عبدلی، 1371 ،(22

این سرزمین در مقاطع تاریخی نامهاي مختلفی داشته است. در منابع متعلق به زمان باستان: آثار نویسندگان یونان و رم و در اغلب تحقیقات جدید از مردم تالش بنام کادوسیان یا کادوسیها و از دیار تالش با نام سرزمین یا کشور کادوسی یاد شده است. چنانکه از پاراگرافهاي زیر میآید: کادوسیان در زمان مادها که فرمان گزارش هووخشتر بود که بیشترین خاك ایران را در آن زمان بر عهده داشتند، در ناحیه باریک و گرم میان کوه هاي البرز و دریاي خزر زندگی میکردند از پذیرفتن سیادت مادها خودداري کردند، یا شاید تاریخ تالشان یا کادوسیان به حتی دورتر از این نیز میرسد، برخی منشاء و نژاد آنها را ایرانی و آنان را از ساکنان اصلی این کشور، پیش از آمدن آریائیها دانسته اند. مورخان یونانی به کادوسیان کوسیان یا کیسی و یا کاسسو میگفتند. (عبدلی، 1378 ،(15
در واقع ما میخواهیم به پیشواز بررسی شیوههاي مختلف زندگی قومی برویم و به پرسشی پاسخ بدهیم که براي خود نگارندگان تا حدودي پوشیده است، در انجام این کار از چند شیوه کار استفاده شده است بخشی اسنادي و از کتابها و نوشتههاي اهل تحقیق و بخشی نیز با مشاهده مستقیم و در مواردي حتی مشاهده مشارکتی در زندگی آنها و با آنها و بخشی دیگر با مصاحبه از قدما، بزرگان، آشنایان، و باسوادان، و..... این قوم بدست آمده.
هدف کلی در این تحقیق در قدم اول شناخت اجمالی قوم تالش این که کلمه تالش چه معنی دارد؟ از کجا آمده و از چه زمانی متداول گردیده است موضوعی است که سعی میشود در این مقال به آن پاسخ داده شود، ودر قدم دوم پی بردن به تغییرات پدید آمده در این مدت: از نظر شغلی، شیوه زندگی، باورها، شیوه امرار معاش و در یک کلام تغییرات اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی می باشد، و آنچه که موجب شد تا انجام این کار ضرورت پیدا کند، قدمت این قوم ایرانی بود.

وجه تسمیه تالش:

هر قوم و نژاد و قبیلهاي داراي یک ریشه و گذشتهاي است که بر اساس آن زندگی حال و آینده خود را بنا میکند، به این ریشهها و داشتهها و نداشته و استعدادها از جمله تاریخ، زبان، نظام سیاسی و نظام خانواده و نظام فرهنگی و اقتصاد و دین و غیره هویت اطلاق میشود. قوم تالش یکی از این اقوام است، که به روایات مستند، سابقه حضورشان به ایران قبل از آریاییها در این کشور میرسد.

تالش قبل از اینکه به این نام شناخته شود، کادوسی شناخته میشد (عبدلی، 1383، (3و در منطقهاي زندگی میکرد که در زمان مادها و بعد هخامنشیان در ساتراپ یا کشور یازده هخامنشیان یعنی" کاسپیانه" نامیده میشد و نام دریا نیز از همین ساتراپ کاسپیان (کاسپین) برگرفته شده است. یعنی تالش دگرگون شده و فارسی شده کلمه کادوس و کادوش می باشد. (عبدلی، 1371 ،(34
آقاي عبدلی در کتاب تاتها و تالشان نقل قولی از کتاب نشانههایی از گذشته هاي دور گیلان و مازندران نوشتهي آقاي جهانگیر سرتیپ را مینویسد که میگوید: شمال و جنوب دره سفید رود مسکن طوایف کادوس بوده است که از آن جمله کوهستانهاي طارم علیا و سفلی و خلخال میباشد.( عبدلی، 1371 ، ( 36
در تأیید این ادعا آقاي عبدلی با نقل قول از حسن پیرنیا مینویسد: کادوسیان مردمی بودند که در گیلانات سکنی داشتند و کادوس مصحف یا یونانی شده تالوش هستند که در قرن بعد تالش یا تالش شده، برخی از محققین از بومی-

هاي ایران قبل از آمدن آریاییها به این سرزمین میدانند و اینها در گیلان و قسمت شمال شرقی آذربایجان سکنی داشتند.(عبدلی، 1378، (14

این تغییر شکل یافتن نام تالشان را آقاي جواد مشکور در کتاب ایران در عهد باستان نیز تأیید می کند.(عبدلی، 1369،-

(40

از دوره صفوي به بعد کلمه تالش به عنوان نام دیار رواج بیشتري دارد، و از زمان قاجاریه به ساکنان توالش »تالش« و-

نام مردم دیار طالش خوانده شد و در آخر علاوه بر مستندات، به تعبیر مردم بومی تالش بیشتر نام قوم است تا دیار، ولی صحیحترین ادعا این است که تالشی یکی از زبانهاي باستانی و قدیمی ایران که طبق مستنداتی که بعدا اشاره خواهد شد ارتباط بسیار نزدیکی با زبان اوستایی دارد، و آخرین تعبیري که از تالش و تالشی شده است این است که به خاطر زمینشان که از گل رس چسبیده که به »تول« شهرت دارد برگرفته می باشد، (مجاوري، 1384، . (3 این تعبیر که هر چند علمی نیست توسط آقاي عبدلی نیز تأیید میشود، او مینویسد: برخی نیز تالش را در اصل تولش و تول که در اصطلاح تالشی گل می باشد، گویند. (عبدلی، 1378، (29

مارسلبازن تالشان را به سه بخش تقسیم میکند: بخش اول طالش مرکزي (طالش بنیادي) که شامل کرگانرود، اسالم، تالشدولاب پرهسر و خوشابر و گیل دولاب و رضوانشهر و ... می شود که نزدیک سیویک درصد جمعیت تالش را در خود جاي داده است بخش دوم طالش جنوبی است که شامل شاندرمن تا چنار رودخان بوده و جمعیتی در حدود چهل و چهار درصد تالشان

را در خود جاي داده است وفاداري این بخش به زبان تالشی بیشتر می باشد.

بخش سوم که شامل تالشان ترك زبان شمالی می شود که هر چند به قول آقاي بازن نمیتوان مرز مشخصی براي این بخش متصور شد ولی حدودا از دره لیسار به بعد را شامل میشود و چیزي در حدود بیست و نه درصد تالشان را در بر می گیرد.(که این درصدها مطمئنا امروز شاید دیگر اعتبار علمی خود را از دست دادهاند)(بازن، 52،(1367

اسامی قدیمی و باستانی که ارتباط تالشان کنونی را با باستانیان میرساند نیز از این قرار است البته فقط به چند مورد از آنها اشاره میشود.( اورما(urma از دو بخش »اور« به معنی شهر و »ما« به معنی ایزدماه و در مجموع شهر ایزدماه که

در جنوب غربی رضوانشهر وجود دارد. که در تمدن سومري نیز اورشلیم، اور و اورك مؤید این ادعاست، همچنین هیره دشت((heradast ومنطقهاي در لیسار تالش بنام سنگه( (senga در ییلاقات تالشدولاب و انگرهدول(چاله انگور) که

سنگه به معنی نیایش و داد در زبان اوستایی و انگره صفت ایزدان اهریمنی و چند آیین زرتشت میباشد به علاوه دول یعنی چاله و گودي است.

و در آخر این بحث لازم است واژهاي دیگر مترادف با تالش یعنی »گالش« را نیز تا حدودي معرفی نمایم. این گروه که زندگی نزدیک به تالشان دارند. آقاي مارسل بازن گالش را به گیلکهاي کوهستانی نشین دامداري که داراي لهجه گیلکی گالش یا دیلمی هستند، مینامد (بازن،1367 ،(32

ساخت اجتماعی تالش:

عدهاي از پژوهشگران به دلایلی زندگی تالشان را زندگی ایلی و عشیرهاي نمیدانند، ولی برخی نیز با دلیل اثبات کرده-

اند که تالشان نیز عشایرند، ابتدا باید بدانیم که عشایر به چه کسانی گفته می شود. در تعریف عشایر سه فاکتور و معیار مد نظر قرار می گیرند که عبارتند از: داشتن ساخت ایلی، معاش مبتی بر دامداراي و کوچ رو بودن .

ابتدا به ساکن در پاسخ به این ادعا باید گفت که: تالشان به سه دلیل زیر عشایر محسوب میشوند،

-1تطابق و سازگاري تالشان با محیط طبیعی که آنها را براي فعالیتهاي خاصی (دامداري) آماده کرده است. -2علاقه به نوعی زندگی سنتی مثل پرورش بز که دلیلی است بر عشق به بافتن سیاه چادر و به دنبال آن کوچ.

-3حفظ قومیت تالش و افتخار به این وضعیت تا جایی که تالشان عار دارند از این که خود را رشتی (گیلک) یا ترك معرفی نمایند.

ایل یا بزرگترین تجمع زندگی عشایر در تالش وجود دارد، در بلوکات تالش با آخرین تجدید نظر انجام شده شش ایل

:کرگانرود، اسالم، تالشدولاب، خوشابر، شاندرمن و ماسال دیده میشود.

جامعه عشایري تالش خود از سه قشر عمده تشکیل شده است: دامداران مرفه، دامداران متوسط، چند پیشگان تفاوت اصلی این سه قشر در تفاوت در تعداد دامشان می باشد. ( عبدلی، 1371، ( 42

تقریبا میشود ادعا کرد که عشایر با جلگه چندان سروکار ندارند و سیطره کوچ آنها به کوه مربوط میشود که تالشان به آن"گیریه"میگویند که عشایر تالش نیمی از سال یعنی در فصل گرما را در مناطق سردسیر یا ییلاق و نیم دیگر را در فصل سرما در مناطق گرمسیر یا قشلاق سپري میکنند و در بین این دو فصل حدود بیست تا سی روز را در منطقه میان کوه(مینهکوه) میگذرانند، و تالشان اصطلاح"میان رودخان"را برایش بکار میبرند که هم در رفت و هم در برگشت
و بیشتر در برگشت از ییلاق در این منطقه میمانند.

منطقه کوهستانی تالشان خود به چهار قسمت تقسیم میشود که هر کدام نام جداگانه و کارکرد جداگانهدارد نیز .

-1آجور: که در زمستان مورد استفاده قرار میگیرد و منطقه قشلاق آنهاست و"زمستونگاه" نامیده می شود. و تا ارتفاع هزار متري را شامل میشود، و مراتع زمستانی تالشان محسوب میشود، براي یالهرمه(تعداد گوسفندان زیاد) برگ درختان که قبلا سرشاخه ها را بریده و در بالاي درختان جا داده میدهند و براي نوزادان و یالهرمهها نیز باقی مانده و برگ درختان همیشه سبز که به آن در میان تالشان(بینع) گفته می شود، میدادند.

-2میان رخون (میان بند)، منطقه استفاده پاییزه تالشان است که اصطلاحا به آن محل چراي پاییز( پاییزهچره) نام داده و از ارتفاع هزارتادو هزار متري را شامل می شود.

-3ایسپیت(اسپید یا سفید)، به مناطق مرتفع بالاي دو هزار متري اطلاق میشود، که دیگر جنگل تمام شده و به مراتع سرسبز بدون درخت که روشنایی بیشتر دارد درآن سبزهزار روییده و به این اعتبار اسپید گفته میشود، این منطقه هم در پاییز وهمقسمتی از بهار مورده استفاده عشایر قرار میگیرد،در فصل پاییز به دامها هم علف و هم برگ درختان(بینه)

داده میشود.
"-4بند یا تاوستونگاه" که به آن بخشی از ایسپیت که از جنگل فاصله دارد و محل برپایی سیاه چادر رمهگردانان است گفته میشود این منطقه فقط در تابستان مورد استفاده قرار میگیرد.

زبان تالشان:

زبان تالشی، زبان رایج مردمانی است که در نیمه غربی استان گیلان تا بخشهایی از استان اردبیل و همچنین در برون مرز در منطقه مورد مناقشه جمهوري آذربایجان و ارمنستان (قفقاز) زندگی میکنند. این زبان به گروه زبانهاي شمال باختري ایران تعلق دارد. فصلنامه تحقیقات تالش، زبان تالشی را به عنوان یکی از زبانهاي شمال غربی ایران و نزدیک به تاتی میداند(محمد پرست، 1392، .(5 این ادعا را مارسل بازن نیز تأیید میکند او میگوید : در حقیقت زبان تالشی زبان واسطهاي بین گیلکی و تاتی است که به تاتی نزدیکتر است.(بازن، 1367 ، (415

در مورد زبان تالشی خاورشناسانی از جمله برنهارددارن (1881-1805)م روسی تحقیق کردهاند، اودر نوشته هاي خود از گویشهاي طبري و گیلکی و تاتی و تالشی نمونه آورده است.(نعمتی، 7،(1393

آقاي عبدلی تلویحا اشاره به این دارد که زبان تالشی و تاتی جزئی از یک زبان کادوسی که آنهم وابسته به حوزه پهلوي شمالی- پارتی است، که از بقایاي زبان هند و اروپایی است،(عبدلی، 1378 ،(150 از نظر او اولین واحدهاي تالش و تاتی با پارتی و تاتی و تالشی با اوستایی شباهتهایی قائل است و براي اثبات این ادعا واژگان زیادي را مثال زده که در این دو دسته زبان مثل هم تلفظ میشود، براي نمونه واژه »این« در فارسی- در تاتیem در تالشی em –im و در

پارتی نیزim تلفظ می شود و یا »از« ضمیر اول شخص مفرد در تاتی نیز az در تالشی نیز az و در اوستایی نیز az می باشد، یا حیوان اسب در هر سه زبان asb تلفظ میشود البته در اوستایی aspa یا اکنون در هر سه زبان esb تلفظ

میشود و الی آخر.(همان، (151

برخی از اسامی موجود در منطقه در مقایسه با زبانهاي اقوام مختلف ایرانی مربوط به هیچ کدام نیست بلکه نشانگر این است که این اسامی بسیار کهن و اوستایی است، مثل گیسوم و ماسوله و چسلی، فومن، گسکر، اورما و ارده و اخیرا هرو

(مرکز شهرستان خلخال) ورازشت و گلدشت و ... یا اردج که یکی از طوایف ایل تالشدولاب بخش پرهسر میباشد، ارده به صورتarda یا arder در چند جاي گاتها از جمله هات سی و چهار و چهل و شش آمده است و ابراهیم پورداوود آن

را پارسا، راد و نیک اندیش و ستایشگر معنی کرده است. این زبان در کوهستانها تقریبا خالص مانده است ولی در جلگههاي از آستارا تا هشتپر جاي خود را به ترکی داده (در تحقیقات آقاي مارسل بازن در این مناطق این ادعا وجود دارد که هنگامی که با برخی از ساکنین این مناطق مراجعه کرده آنها با زبان ترکی میگفتند: »بیز تالشوخ« یعنی ما تالشیم). و در جنوب نیز با همزیستی بیشتر با گیلکی آمیخته است که گروه اخیر نیز به دلیل مالکیت بر مناصب و پستهاي سیاسی از یک سو و به تبع آن حاکمیت بر منابع انسانی و رسانه هاي گروهی بویژه رادیو و تلویزیون استان و پخش برنامههاي شبکه باران به زبان گیلکی و توجه کمتر به زبان تالشی و تاتی، عرصه را بر این دو زبان در اقلیت مانده

تنگ نموده و طبیعی است که القاء و اگر مداوم تکرار شود بتدریج کودکان تالشی و تاتی زبان مادري خود را فراموش و زبان گیلکی و فارسی را جایگزین آن میکنند که به احتمال قریب این امر عامدا انجام میگیرد...

در مجموع عوامل زیر به عنوان عوامل آسیب و تهدید زبان تالشی می باشد :

-1رسوخ زبان گیلکی از جنوب شرقی و گرفتن اکثر مناصبها و عدم توجه به نقش این قوم.

-2 حضور مؤثر و چشمگیر مهاجران آذربایجان شرقی- اردبیل و خلخال و تهدید از سوي ترك زبانان وحتی مهاجران کرمانج خلخال بویژه مهاجران از کلستان و مورستان و خلفلوکه بیشترشان سنی مذهب نیز هستند وبه این جهت هم سنخ هستند، و عدم انعطاف نسبت به رسوم و آداب و سنن خود و تلاش در جهت حاکم کردن آداب و سنن خود.

-3عامل روانشناختی و جامعه شناختی مبنی بر کسب و جاهت اجتماعی و پرستیژ، بنابراین تکلم به زبان فارسی با فرزندان خود در بین نسل جوان و حتی گاهی اوقات اگر دو تالش یکدیگر را نشناسند ولی با آنکه از قیافه و لباس یکدیگر میتوانند به هویت یکدیگر پی ببرند با وجود این به فارسی تکلم میکنند.
در کل میتوان واژگان در این زبان را به چند گروه تقسیم کرد: گروه اول گروه کثیري از واژگانی را شامل میگردنند که اصیل و سنتیاند و فقط اختصاص با زبان تالشی دارند، گرچه چگونگی گویش و پردازش این لغات در هر نقطه از مناطق تالشنشین با هم متفاوتند، ولی اصالتا همزاد و هم ریشهاند، این کلمات واژگان بکري هستند که تالشان توانستهاند از اعصار گذشته تا به امروز در مقابل امواج متلاطم گردش دوران، سالم به ساحل نجات و ماندگاري رهنمون سازند و در مقابل هجوم زبانهاي رایج همجوار خود را از آن مراقبت و محافظت کنند، این واژگان در تکلمات روزمره هیچ قومی یافت نمیگردند، مثل ناجه (آرزو) ،زیر (دیروز)،ویر(یاد)و....

گروه دوم: در این گروه ما با واژگانی روبرو میشویم که در فرهنگ کلامی سایر اقوام ایرانی نیز یافت میگردند، این واژگان هر چند با گویش خاص آن اقوام تکلم میشوند، اما پایه و بنیانشان همان واژههاي است که در زبان تالشی وارد
زبان آن اقوام شده یا بر عکس، در این گفتمان مجال پرداختن به آن نیست، مثل خاص(قشنگ)، چاك (قبراق و سرحال
) و، ور(برف)، جیگا(جا-مکان)و(لحاف و تشک) ....

گروه سوم: در این گروه ما به واژگانی بر میخوریم که در زبان ملی ما، فارسی هم دیده میشوند، شواهد گویاي آن است که پایه و اساس زبان فارسی با گویشهاي اقوام ایرانی بنا نهاده شده است و پارسیان هم در گذشتهاي سه هزار ساله، فقط یک قوم محسوب میشدند و بعد از پیروزي بر مادها و مسلط شدن به صورت کامل در سرزمین ایران باستان، زبان پارسی در ایران ترویج پیدا کرده است و سرانجام به عنوان زبان ملی در بین تمام اقوام ایرانی به رسمیت شناخته شده است، یعنی واژگانی که به صورت مشترك بین زبان تالشی و زبان ملی(فارسی) وجود دارد، مثل گردن، کمر، چرا، مو و ابرو و...(نعمتی، 1393 ،(6

مذهب تالشان:

از بازماندههاي زیر خاکی آنها میتوان تا حدودي حدس زد که دین مردم منطقه احتمالا دین نیاکان ایران زمین، بویژه میترائیسم و زرتشتی و با تعجب علیرغم فراوانی آب و حاصلخیزي و بارور بودن زمین کمتر اثري از آناهیتاگرایی مشاهده میشود، اسامی مناطق و قلعهها که بیانگر این ادعاست.

در دوره اسلامی با وجود اینکه مناطق شمال کشور از جمله گیلان و مازندران بدلیل صعبالعبور بودن دیرتر از سایر مناطق ایران فتح شد ولی بعد از تسخیر توسط مسلمانان به اسلام وفادار ماند و مأمنی جهت پیدایش و گسترش نهضت هاي شیعی مذهب و حتی محلی براي پیدایش حکومتهاي شیعی بود از جمله آل بویه، دیلمیان و بعدها شکلگیري و

تحکیم نهضت اسماعیلیه در مجاورت گیلان و حتی یکی از مهمترین قلاع این نهضت در رودبار بود که با مسئولیت

»بزرگ امید« شخص دوم این نهضت قرار داشت و مؤسس سلسله صفویه یعنی شاه اسماعیل صفوي دوران اصلی شکل-

گیري شخصیت خود را در لاهیجان در خدمت یکی از بزرگان مذهب تشیع گذراند و نهضت خود و سلطنت صفوي و مذهب تشیع را از اینجا شروع کرد؛ ولی برخی از یاران و طرفداران شیخ صفی که نمیخواستند مذهب سنی(شافعی)

خود را از دست بدهند، براي حفظ آن به منطقه تالش مهاجرت کرده و در آنجا به تبلیغ پرداختند. در این باره به سراغ نوشته هاي آقاي عبدلی برویم این نویسنده با حدس بیان میکند که مذهب مردم این منطقه تا دوره تیموري سنی شافعی بود ولی بر اثر تبلیغات و جنگهاي کیائیان شیعه مذهب "گیلان بیه پیش" با اسحاقیان شافعی مذهب "گیلان بیهپس" و به دنبال آن مساعی شاهان صفوي، موجب گردید که رواج مذهب تشیع در بین قوم مذکور گسترش پیدا کند، ولی برخی از یاران و اصحاب شیخ صفی که نمیخواستند تغییر مذهب دهند به منطقه تالش آمده و به پاسداري و تبلیغ مذهب شافعی پرداختند که اکنون قبور برخی از آنها از جمله شیخ جنیده و شیخ مجدالدین در ییلاق برزکوه رضوانشهر بخش پرهسر گواه ادعاي ماست. آنچه که مسلم است پیروي و پایبندي به مذهب براي عموم ایلوندان یکسان

æ الزامی است. ولی آن چه خیلی مهم و چشمگیراست این است که به لحاظ جغرافیایی غرب گیلان بیشتر سنی مذهب

æ مرکز و شرق شیعه مذهب هستند و حتی این فرمول در باره خود تالشان نیز صادق است و تالشهاي غربی و شمالی بیشتر سنی مذهب وتالش هاي مرکزي و جنوبی شیعه مذهب میباشند و جالبتر اینکه در مناطق سنینشین که شیعیان در اقلیت میباشند چنان در کنار هم با تفاهم متقابل زندگی میکنند که کسی متوجه تفاوت مذهبی آنها نمیشود.
با شیوه عملکرد مسؤلین مذهبی و سلسله مراتب رهبران شیعه تا حدودي آشنایی داریم، جهت آشنایی با سلسله مراتب اهل تسنن بطور خلاصه به معرفی روحانیون مذهب شافعی (سنی) در تالش میپردازیم:

«-1 شیخ:« بالاترین شخصیت روحانی و مذهبی میباشد که نسب از مهاجرین و انصار یا صحابه میبرد و با طریقه عرفان آشناست و در مقام مقایسه، هم رتبه با آیتاله در مذهب شیعه است. مقام شیخ به اندازهاي در بین تالشهاي سنی مذهب محترم میباشد که در مکالمات روزانه خود جهت استناد به گفتههاي خود حتما به مقام و مرتبت و جد شیخ قسم میخورند"شیخی جدي".
«-2 افندي: « عالمی روحانی است که صرف و نحو و آداب بلاغت و اصول و منطق و حدیث را میداند.

«-3 ملا:« کسی است که دوره مقدماتی علوم شرعی و دروس متوسط عربی و فارسی را خوانده است و مقام محلی دارد، برپایی نماز جماعت و انجام امور شرعی در اعیاد و مجالس دفن و ختم اموات از جمله وظائف اوست.

«-4 صوفی:« فرد مؤمن و پرهیزگاري است که قرائت قرآن و مسائل شرعی را بیان میکند و مبلغ یکی از طریقهها در محیط زندگی خود میباشد و تولیت آرامگاهها و مشایخ بر عهده آنهاست و این نقش موروثی است.

مناسبت هاي فرهنگی و اجتماعی تالشان:

روابط اجتماعی تالشان نشات گرفته از نظام ایلی است و تبعیت از یک وابستگی و پیوستگی نظام قبیلهاي ایران است با کمی تفاوت با سایر ایلات وعشایر ایران در تمام ایلات خان در راس ایل قرار دارد و ولی برخلاف ایلاتی چون شاهسون و بختیاري بعد از ایل به جاي طایفه تیره قرار داشته و کوچکترین واحد ایلی در بین تالشان،"کوچ" یا "پارگاه" قرار دارد که در راس آن پدر دیده میشود و گاهی شامل یک خانواده هستهاي و گاهی خانواده گسترده میشود، که در یک پارگاه

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید