بخشی از مقاله
آفرینش انسان
هدف از آفرينش انسان چيست؟
در پاسخ به اين سؤال بايد در اصل مسأله خلقت انسان و وجود تكاليفي كه برگردن انسان نهاده شده بحث شود تا مسأله جاودانگي انسان و تسويه اعمال تبيين گردد.
از ديدگاه قرآن عالم هستي داراي هدف و غايت ميباشد. جهان آفرينش بيهوده خلق نشده و به سوي مقصد و مقصودي در حركت و تكاپو ميباشد پروردگارا جهان آفرينش را بيهوده نيافريدي(1) يا گمان كردهاي كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما بسوي ما بازگشت نميكنيد(2).
فرق اساسي كه انسان با ساير مخلوقات الهي دارد. رسيدن او به كمالات انساني و زندگي جاودانگي از مقام خليفة الهي ميباشد. و آن ميسّر نميشود مگر با اعمال و رفتار نيك و فائق آمدن از آزمايشهاي الهي و در نهايت در محكمة عدل الهي با دادن حساب. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: اي بندگان خدا پيش از آنكه رفتار و كردار شما مورد ارزيابي قرار گيرد خود را بسنجيد و قبل از آنكه به حساب شما برسند خودتان به حساب خود برسيد(3) انسان منحصر در زندگي دنيوي نيست، بلكه موجودي جاودانه است كه با تلاش اختياري خود سعادت يا شقاوت جاودانه خويش را رقم ميزند. سعادت و شقاوتي كه اين جهان محدود ظرفيت تحقق آنرا ندارد. خداوند ميفرمايد: بلكه شما زندگي دنيا (و نعمات مادي آن) را بر ميگزينيد در حالي كه (نعمتها و مواهب) آخرت بهتر و پايدارتر است.(4)
پس با توجه به رابطة تكويني دنيا و آخرت، به ناچار بايد پيوند دين و دنيا را پذيرفت؛ زيرا هر عمل دنيوي در ثواب و عقاب اخروي مؤثر است و با توجه به اين كه دين، تضمين كنندة سعادت اخروي انسانها است و حتي به اعتقاد سكولارهاي ملايم، در آباداني دنيا مؤثر است، بايد در بُعد فردي و اجتماعي دنيا، اظهار نظر كند و انسان را در عالم دنيا به حال خود وا نگذارد؛ در نتيجه، پيوند عميقي بين دين و دنيا برقرار است، حتي ارتباط قرار دادي دنيا و آخرت در به حاشيه راندن سكولاريسم اثر دارد؛ زيرا اعتقاد به خدا و حيات اخروي، در تصميمگيريها و عملكردهاي دنيوي تأثير ميگذارد.(5)
مكتبهاي مادي كه منكر امور معنوي و ماورايي هستند در همة مسايل دين موضعي دنياگرايانه دارند و مفهوم و معناي كمال و سعادت، مصداق واقعي آن دو، و راه دستيابي به آن را در امور مادي خلاصه ميكنند. امّا مكتبهاي غيرمادي و به ويژه مكتبهاي الهي ديدگاهي بس فراتر و گستردهتر و والاتر از مظاهري مادي و دنيوي را ارايه ميكنند.
كه قرآن كريم آنرا با واژگان فوز (كاميابي) فلاح (رستگاري) و سعادت (خوشبختي) ياد كرده است. استاد مطهري ميفرمايند: حكماي الهي ميگويند واجب الوجود بالذات واجب من جميع الجهات و الحيثيات است. لهذا واجب الفياضيه است. از اين رو هر كس طالب هر چه باشد، خدا او را مدد ميكند، چنين نيست كه اگر كسي طالب دنيا باشد خدا بفرمايد تو گمراه هستي و برخلاف ارشاد و هدايت ما عمل كردهاي پس ما تو را تأييد نميكنيم، نه چنين نيست، دنيا طلب هم در دنيا طلبي خويش در حدودي كه اين سراي اسباب و علل و تمانع و
تزاحم امكان ميدهد مورد تأييد و حمايت الهي است و از بذل و بخشش بيدريغ او بهرهمند ميگردد. به عبارت ديگر جهان، سرزمين مستعد و مناسبي است براي كاشتن و روئيدن و رشد كردن و درو كردن، بستگي دارد به اين كه انسان چه بذري براي رشد و پرورش انتخاب كنند و چه محصول بخواهد بدست آورد، هر بذري انتخاب كند همان بذر عيناً در مزرعه مستعد و مناسب اين جهان رشد داده ميشود. بلي يك حمايت مخصوص از براي اهل حقيقت هست كه رحمت رحيميه ناميده ميشود دنيا طلبان از اين رحمت محرومند، زيرا خواهان آن نيستند. ولي رحمت رحمانية خدا در تمام مردم و در تمام مسيرها علي السويه جريان دارد.(6)
از طرفي انسان در وجودش غريزة آزادي طلبي است و نميخواهد هيچ قيد و بندي داشته باشد و اين آزادي به گونهاي كه در آن تعرض به مال و جان انسانها و رواج بيبند و باري در جامعه و عدم حاكميت قانون در نظاممندي جوامع بشري موجبات اختلال نظم و آسايش را به دنبال خواهد داشت، چگونه است كه بعضي از جوامع بشري حتي اعتقاد به مبدأ و معاد هم ندارند و با توسل به تجارت خود و ديگران و بهرهجويي از عقل، قانوني را وضع كرده و آنرا به مرحلة اجرا ميگذارند و با توسل به آن اشخاص را مجازات ويا تشويق ميكنند و جامعه را به حال خود وانميگذارند ـ با اينكه انسان صلاحيت كافي براي قانون گذاري ندارد چرا كه وضع و يا كشف چنين قانوني بر يك انسان شناسي كامل و شناخت جايگاه انسان در جهان
هستي است و پر واضح است كه انسان هنوز بزرگترين مسأله و مجهول بشريت است بشري كه به موجود ناشناخته لقب گرفته است. انساني كه آفت غفلت، خطا و نسيان در وجودش نهفته است(7) پس چگونه خداوند متعال كه خالق همة هستي ميباشد قانون و برنامهاي نداشته باشد. بنابراين وقتي كه قادر متعال ميفرمايد به حساب همة بندگانش رسيدگي خواهد كرد همه از روي مصلحت و دوست داشتن ميباشد و ما نبايد نسبت به حساب دهي بيتوجه بوده و از آن اعلام نارضايتي نماييم. چون خداوند ميفرمايد: آنچه را كه انجام دادهاند حاضر مييابند و پروردگار تو، به احدي ستم نميكند(8)
منابع:
1. آل عمران، آيه 191.
2. مؤمنون، 115.
3. عنصر الاسلام، نهج البلاغه ـ خطبه 90.
4. سوره اعلي، آيههاي 16 ـ 17.
5. خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، انتشارات: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه، چاپ اول، صفحة 227. استاد مطهري، عدل الهي، انتشارات صدرا، چاپ دهم.
6. فلسفة حقوق، تهيه و تدوين (مؤسسة امام خميني (ره))، چاپ چهارم، صفحه 66.
7. سورة كهف، آيه 49.
راز آفرينش انسان از ديدگاه فلسفه و عرفان اسلامي چيست؟
مقدمه:
يكي از مباحث مهمي كه در فلسفه مطرح ميگردد، مبحث علّت و معلول است كه در اين بحث تقسيمات مختلفي را براي علّت ذكر ميكنند؛ از جمله اين كه علّت يا داخلي است و يا خارجي و منظور از علّت داخلي، علّتي است كه با معلول متّحد ميگردد و در ضمن وجود آن باقي ميماند و خود بر دو قسم است:
الف، ماده: نسبت به نوعي كه مركب از ماده و صورت است؛ ب، صورت: نسبت به نوعي كه مركب از ماده و صورت ميباشد. مادّه حيثيت بالقوهي شيء است و صورت، حيثيت بالفعل آن و منظور از علّت خارجي، علّتي است كه وجود آن بيرون از وجود معلول است كه خود بر دو قسم است:
1. فاعل: كه عبارت است از پديدآورندهي معلول؛ 2- غايت: چيزي است كه معلول به خاطر آن پديد ميآيد(1). اكنون بحث ما در علّت غائي است. علّت غائي براي هر كار اختياري ضرورت دارد و حقيقت آن محبت و شوقي است كه نسبت به حصول نتيجهي كار در درون فاعل مختار وجود دارد و علّت غائي ناميدن نتيجهي كار به اين خاطر است كه محبت و شوق فاعل به حصول آن، موجب به وجود آمدن آن ميگردد. افعال الهي نيز كه از فاعل مختار سر ميزند، علّت غائي دارند. و از اين قاعده مستثنا نيستند اكنون بحـث در اين است كه آن غايت و هدف، در آفــرينش انسان چه ميباشد(2).
در مورد هدف خداوند از آفرينش انسان، اقوال مختلفي وجود دارد: بعضي از صاحبنظران هدف و علّت غائي در افعال الهي را انكار كردهاند (نظريهي اشراق(3) - نظريهي اشاعره(4)) گروهي ديگر هدف الهي را سود رساندن به مخلوقات شمردهاند (معتزله) (5) و گروه سومي قائل به وحدت علّت فاعلي و علّت غائي در مجردات تامه شدهاند.(6)
قول اوّل
اين سؤال كه هدف خدا از آفرينش چيست، صحيح نيست، چون خدا خود هدف است نه اين كه هدف داشته باشد. هر كس كه كاري انجام ميدهد براي آن است كه نقص خود را با آن كار بر طرف كند. احتياجي دارد و ميخواهد آن احتياج را برطرف كند تا به كمال برسد. اگر خودِ كمال مطلق - يعني خدا - خواست كار انجام بدهد، ديگر اين سؤال صحيح نيست كه كمال مطلق براي چه اين كار را انجام ميدهد. هر فاعلي كاري را انجام ميدهد كه به كمال برسد. اين سؤال كه خود كمال مطلق به چه منظور كاري را انجام ميدهد؟ سؤال درستي نيست. بلكه دربارهي كمال مطلق اين گفته ميشود كه او چون كمال مطلق و خير محض است و يكي از شعب كمال، جود و سخا است، از چنين ذاتي خير و احسان وجود صادر ميشود و آن
افاضهي هستي است. افاضه هستي بهترين جود است(7)، پس خدا منزّه از آن است كه هدف داشته باشد؛ چون كمال محض و غني محض است؛ بلكه خود او هدف است امّا از آنجا كه حكيم كار بيهوده نميكند، عالَم كه فعل اوست هدف دارد.(8)
قول دوّم
گــروهــي از متكلمان (= معتزله) بر آناند كه خداوند در افعالش غايات و اغراضي دارد؛ امّا اين غايات و اغراض - اموري نيست كه به سود خداوند باشد و خير و نفعي را به او واصل گرداند، بلكه - مصالحي است كه به خلايق مربوط ميشود و بهرهاش به ايشان ميرسد.(9)
من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم
اگر غايتي كه خداوند را به سوي فعل سوق داده و فعل خداوند بلكه فاعليت او بر آن متوقف ميباشد همان خير و مصلحتي باشد كه بر فعل مترتب ميگردد، در اين صورت غير خدا - كه همان مصلحت مترتب بر فعل است - در خداوند تأثير كرده است، با آن كه خداوند فاعل نخستين بوده و عليتش تام ميباشد و متوقف بر هيچ چيز نيست.(10)
قول سوم
اين كه گفته ميشود فعل الهي معلل به اغراض نميشود، بنا بر اين محال است براي خدا هدفي وجود داشته باشد، آن چنان كه براي افعال انساني وجود دارد؛ يعني او در ذات خود فاقد چيزي نيست تا با كار، واجد شود. امّا اين بدان معنا نيست كه فعل خداوند عبث است و هيچ غرضي ندارد و جمع معلل نبودن به اغراض و عبث نبودن فعل الهي به اين است كه بگوييم: هدف خداوند خارج از ذاتش نيست. پس هدف نهايي بر ميگردد به آنچه كه لازمهي ذات الهي است و مقتضاي اسماي حسناي الهي و صفات علياي اوست. به زبان فلسفي
چنين ميشود كه هدف خود ذات است.زبان عرفاني اين كه خدا دوست داردكه صفات او تجلّي كند و بالاخره كاري كه انجام ميدهد براي خود اوست، چون خودش را دوست دارد و البته نه اين كه نفعي عايدش ميشود بلكه چون خودش را دوست دارد، آثار خود را هم دوست دارد و ايجاد ميكند. پس هدف از فعل زاييده نميشود بلكه مقدم بر فعل است. اين حاصلِ همان مطلبي است كه گفتيم در فعل الهي علّت غايي و فاعلي يكي است".(11) "آن چه كه در هر كار اختياري ضرورت دارد، مطلق علم و حُبّ است. خواه علم حضوري باشد يا حصولي و
خواه شوق زايد بر ذات باشد يا حُبّي كه عينِ ذات است"(12) و "همان گونه كه علم الهي بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به مخلوقاتش كه جلوههايي از وجود او هستند با اختلاف مراتب و درجاتشان تعلق ميگيرد، حب الهي هم بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به خير و كمال مخلوقاتش تعلق ميگيرد و در ميان مخلوقات هم اصالت و تبعيت نسبي در محبوبيت و مطلوبيت وجود دارد، يعني حب الهي به مخلوقات در درجهي اول به كاملترين آنها كه نخستين مخلوق است تعلق ميگيرد و سپس به ساير مخلوقات، الاكمل فالاكمل؛ و حتّي در ميان ماديات و جسمانيات كه تشكيك خاصّي ندارند ميتوان وجود كاملتر را هدف آفرينش ناقصتر شمرد و جمادات را مقدمهاي براي پيدايش انسان به حساب آورد (خلق لكم ما في الارض جميعاً) و سر انجام حب به انسان كامل(13) را علّت غايي براي آفرينش جهان مادّيدانست و به اين معنا ميتوان گفت كه خداي متعال جهان مادّي را براي تكامل موجودات
جسماني و رسيدن آنها به خير و كمال واقعي خودشان آفريده است؛ زيرا هر موجودي كه داراي مراحل مختلفي از كمال و نقض است كاملترين مرحلهي آن اصالت نسبي در محبوبيت و مطلوبيت خواهد داشت؛ ولي لازمهي آن اين نيست كه موجودات ناقصتر يا مراحل ناقصتر از وجود يك موجود، هيچ مرتبهاي از مطلوبيت را نداشته باشند. به همين منوال ميتوان اهدافي طولي براي آفرينش نوع انسان در نظر گرفت؛ يعني هدف نهايي رسيدن به آخرين مراتب كمال و قرب الهي و بهره مندي از عاليترين و پايدارترين فيض و رحمت و رضوان ابدي است و هدف
متوسط تحقق عبادت و اطاعت از خداتعال است كه وسيلهاي براي رسيدن به آن مقام عالي و هدف نهايي محسوب ميشود و هدف قريب فراهم شدن زمينههاي مادّي و اجتماعي و تحقق شناختهاي لازم براي انتخاب آزادانهي راه راست زندگي و گسترش خداپرستي در جامعه است. از اين رو در قرآن كريم بعد از تأكيد بر اينكه آفرينش جهان و انسان باطل و بيهوده نيست و داراي هدف حكيمانه ميباشد،(14) از يك سوي هدف از آفرينش جهان را فراهم شدن زمينهي آزمايش و انتخاب آزاد براي انسان معرفي كرده است.(15) و از سوي ديگر هدف از آفرينش انسان را پرستش خداي متعال قلمداد نموده(16) و سر انجام هدف نهايي را جوار رحمت الهي و بهرهمندي از فوز و فلاح و سعادت ابدي دانسته است.(17) با توجه به آنچه
گفته شد، ميتوان راه جمعي بين اقوال سه گانه ياد شده در نظر گرفت؛ يعني منظور كساني كه علّت غايي را فقط ذات مقدس الهي دانستهاند اين است كه مطلوب ذاتي و بالاصاله براي خداي متعال چيزي جز ذات مقدسش كه خير مطلق و داراي كمالات بينهايت است نميباشد و منظور كساني كه علّت غايي را از افعال الهي نفي كردهاند، اين است كه داعي زائد بر ذات ندارد و فاعليت وي از قبيل فاعليت بالقصد نيست و منظور كساني كه علّت غايي و هدف از آفرينش را سود رساندن به مخلوقات يا به كمال رسيدن آنها قلمداد كردهاند اين است كه خواستهاند هدف فرعي و تبعي را بيان كنند و حاصل آن كه براي هر يك از دو قول ديگر ميتوان تأويل صحيحي در نظر گرفت كه منافاتي با قول مورد قبول (قول 3) نداشته باشد".
منابع:
1. دستگاه آفرينش، مقالهي اول از علامهي طباطبايي غرض از آفرينش
2. معارف قرآن، محمدتقي مصباح، ص 154 تا ص 179
3. تفسير تسنيم، آية اللَّه جوادي آملي
4. آموزش عقايد، استاد محمدتقي مصباح يزدي، درس 44، جلد 3.
5. مجلهي پيك همايش، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها 6 - آموزش فلسفه، استاد محمد تقي مصباح يزدي، درس 39 و 68.
6. شيرواني، ترجمه و شرح نهاية الحكمه، جلد 2، صص 31 و 32.
7. آموزش فلسفه، ج 2، صص 404 و 405.
8. آموزش فلسفه، جلد 2، ص 405.
9. شيرواني، ترجمه و شرح نهايه، جلد 2، ص 147 و ص 148.
10. شيرواني، ترجمه و شرح نهايه، جلد 2، ص 147 و ص 148.
11. آموزش فلسفه، جلد 2، ص 405.
12. آية اللَّه جوادي آملي، پيك همايش، تابستان 79، ص 60.
13. آية اللَّه جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 2، ص 368.
14. ترجمه و شرح نهاية الحكمه، ج 2، ص 149.
15. همان، ص 150.
16. معارف قرآن، ص 151 158.
17. آموزش فلسفه، جلد 2، ص 107.
مراحل پيدايش انسان در قرآن چگونه بيان شده است؟
قرآن كريم در آغاز سورة حج براي آگاهي دادن به معاد و دليل آوردن بر اثبات آن، همچنين در ابتداي سورة مؤمنون براي بيان مبدأ و ابتداي خلقت انسان، با بياني شيوا و دقيق به سير تكاملي انسان پرداخته و مراحل مختلف آن را بيان داشته است، و ما نيز در اينجا با استفاده از كلام الهي، مسأله پيدايش انسان و سير تكاملي خلقت او را به ترتيب و در طي مراحل مختلف، متذكر ميشويم. اما قبل از ورود به بحث، ذكر اين نكته لازم است كه به علت اختصار، آيات شريفه ذكر نميشود، لذا شما ميتوانيد به سورة حج آية 5 و سورة مؤمنون آيات 12 الي 16 مراجعه نماييد.
ـ مرحلة اول: تراب (خاك)، فانا خلقناكم من تراب به درستي كه ما شما را از خاك آفريديم.(1)
اين گام نخست است كه انسان با آن عظمت، با آن همه استعداد و شايستگيها، اين افضل مخلوقات و برترين موجودات جهان، از خاكي كه در كم ارزش بودن ضرب المثل است، اين نهايت قدرت نمايي خداست كه از چنين مواد سادهاي چنان موجود بديعي آفريده است.
در اينجا منظور از خاك ممكن است خاكي باشد كه حضرت آدم (ع) از آن آفريده شده است، و همچنين امكان دارد اشاره به اين باشد كه همة انسانها قطع نظر از اين نيز از خاك هستند، چرا كه تمام مواد غذايي كه نطفه را تشكيل ميدهد. و سپس مواد تغذيه كننده آن، همه از خاك گرفته ميشوند. البته بدون شك قسمت قابل توجهي از بدن انسان را آب و قسمتي را اكسيژن و كربن تشكيل ميدهد كه از خاك گرفته نشده، ولي از آنجا كه ستون اصلي اعضاي بدن را موادي كه از خاك گرفته شده تشكيل ميدهند، اين تعبير كاملا صحيح ميباشد كه انسان از خاك است.(2)
ـ مرحلة دوم؛ اين مرحله از چند قسمت تشكيل شده است:
1. نطفه: ثم جعلنا نطفة في قرار مكين(3) سپس او را نطفهاي در قرارگاه مطمئن (= رحم) قرار داديم. خاك اين موجود ساده و پيش پا افتاده و خالي از حس و حركت و حيات، تبديل به نطفه ميشود، نطفهاي كه از موجودات زنده ذرّهبيني اسرار آميزي تشكيل يافته كه در مرد اسپرم و در زن اوول ناميده ميشود البته بايد متذكر شد كه در آيه شريفه، از سورة مؤمنون، (و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين، و ما انسان را از عصارهاي از گل آفريديم)(4) مراد از انسان، نوع بشر است كه در نتيجه شامل آدم (ع) و همة ذرّيه و نسل او ميشود، لكن يك فرقي ميتوان بين خلقت آدم (ع) و بقية انسانها قائل شد و آن اينكه حضرت آدم (ع) از گل آفريده شده، ولي از آن به بعد نسل او از نطفه خلق شدهاند، به قرينه اين كه خداوند متعال در جاي ديگري از قرآن ميفرمايد: و بدأ خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين(5) يعني خداوند متعال آفرينش انسان را از گل آغاز كرد سپس نسل او را از عصارهاي از آب ناچيز و بيقدر آفريده.
2. عَلَقه؛ ثم خلقنا النطفة علقة(6) سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) درآورديم.
مرحلة پس از نطفه، مرحلة عقله است كه در اين مرحله، سلولهاي نطفه هم چون يك دانه توت بدون شكل در كنار هم قرار ميگيرند كه به صورت يك قطعه خون بسته ميباشد و آن را در زبان علمي مورولا مينامند.(7)
3. مُضغه؛ فخلقنا العلقة مضغة(8) و علقه را به صورت مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده شده) درآوريم.
در اين مرحله كم كم جنين شكل يك قطعه گوشت جويده شده به خود ميگيرد بيآنكه اعضاي بدن در آن مشخص باشد، اما از اين مرحله به بعد، بعضي از جنينها، خلقت و شكل آنها كامل ميشود. يعني تام الخلقه ميشوند و مراحل رشد را ادامه ميدهند ولي بعضي ديگر خلقت آنها ناقص مانده و از ادامه مراحل محروم ميشوند و سقط ميگردند.
در رابطه با اين مراحل سه گانه روايتي از امام رضا (ع) وارد شده است كه حضرت فرمودند: نطفه چهل روز در رحم به صورت نطفه است، بعد از چهل روز، چهل روز ديگر به صورت علقه است و چون اين چهل روز نيز تمام شد، چهل روز ديگر به صورت مضغه است كه مجموعاً چهار ماه ميشود، بعد از تمام شدن چهار ماه، خداوند دو ملك ميفرستد كه كار آنان خلق
كردن است و آنها به دستور و اذن الهي مأمور ميشوند تا كودك را با ويژگيها و خصوصياتي كه خداوند دستور داده، از قبيل: دختر يا پسر بودن، اجل و مدت عمر، رزق، عمل و سعادت و شقاوت، صورتگري كنند و سپس به امر الهي در او نفخ روح نمايند،(9) لذا از اين مرحله به بعد يعني از چهار ماهگي جچنين زنده ميشود. اما جنين در رحم مادر، دو مرحله ديگر را بايد طي كند تا اجازه خروج به او داده شود:
4. عظام؛ فخلقنا المضغة عظاما(10) و مضغه را به صورت استخوانهايي درآورديم.
در اين مرحله در پوستة جنين تغييراتي پيدا ميگردد و شكل آن متناسب با كاري كه بايد انجام دهد تغيير مييابد و اعضاي بدن آن كم كم ظاهر ميشود. از شگفتيهاي اين مرحله بايد بيان داشت كه اين مرحله با مرحلة قبل تفاوت اساسي و كلي دارد چرا كه آن گوشت جويده شده (مضغه) به طور كامل از جنس گوشت بودن خارج شده و به استخوان تبديل ميگردد و اين يكي از شگفتيهاي خلقت انسان است.
5.لحم؛ فكسونا العظام لحما(11) و بر استخوانها گوشت پوشانديم. در اين مرحله لباسي براي آن استخوانها در نظر گرفته ميشود تا او را از آسيبها و خطرات محافظت نمايد و به او زيبايي عطا كند، چرا كه اگر اين لباس بر استخوانهاي بدن انسان پوشانده نميشد، شكل ظاهري انسان به صورت اسكلت استخواني ميبود بدون اينكه داراي زيبايي باشد لذا خداوند آن استخوانها را با لباسي از گوشت پوشاند.
مرحلة سوم؛ از اين مرحله به بعد جنين از رحم خارج شده و سر تكاملي و رشد خود را در عالم خارج از رحم ادامه ميدهد، كه اين مرحله از سه قسمت تشكيل شده است: 1ـ دوران طفوليت؛ ثم نخرجكم طفلا(12) بعد شما را به صورت طفل بيرون ميآوريم.
اين مرحله با مراحل قبلي كه جنين در شكم مادر بود تفاوت اساسي دار، چرا كه خداوند متعال در سورة مؤمنون ميفرمايد: ثم أنشاناه خلقا آخر يعني از اين مرحله به بعد ما موجود ديگري را ايجاد و تربيت كرديم، و نفرمود ثم خلقناه...، براي اين كه دلالت كند بر اين كه آنچه به وجود آورديم حقيقت و چيز ديگري است غير از آنچه در مراحلي قبلي بود. مثلاً در اين مرحله كه انسان شده. او را صاحب حيات و قدرت و علم كرده كه اين اوصاف در مراحل قبلي نبوده يعني در مراحل قبلي نبود يعني در مراحل قبل، صرف مادهاي مرده و جاهل و عاجز بود سپس تبديل، به موجودي زنده و عالم و قادر گرديد،(13) لذا خداوند تعبير ميآورد به ثم انشأناه خلقا آخر.
2.دوران رشد و بلوغ؛ ثم لتبلغوا أشدّكم(14) سپس هدف اين است كه به حد رشد و بلوغ خويش برسد.
در اين مرحله اشاره دارد به اين كه پس از گذراندن دوران طفوليت، به مرحلة رشد و بلوغ ميرسد يعني در اين مرحله اعضاء و قواي بدني نيرومند شده و عقل و جسم به كمال ميرسند. البته بعضي اين دوران از زندگي را از جواني تا حدود 40 سالگي ميدانند(15) كه دوران كمال عقل و فكر و جسم انسان است.
3. وران پيري و كهنسالي؛ و منكم يرد الي أرذل العمر(16) و بعضي آن قدر عمر ميكنند كه به بدترين مرحلة زندگي (و پيري) ميرسند، طبق ما قبل اين آية شريفه، عدهاي از انسانها پس از مرحله رشد و بلوغ و قل از اين كه به اين مرحله برسند عمر آنها پايان يافته و روح از بدن آنها گرفته ميشود، ولي عدهاي ميمانند و به اين مرحله ميرسند، البته ديگر پير و كهنسال شده و همة سرمايههاي حياتي خود را از دست دادهاند و ديگر منتظر سلامتي و نشاط جواني نيستند بلكه منتظر رسيدن مرگ هستند لذا پستترين مراحل عمر به شمار مياورد كه بعضي آن را از سن 60 سالگي و بالاتر دانستهاند(17)
ـ مرحلة چهارم؛ فرا رسيدن مرگ: ثم انكم بعد ذلك لميتون(18) سپس شما بعد از آن ميميريد.
خداوند تذكر ميدهد كه اين انسان با همة شگفتيهايش تا ابد در دنيا زنده نميماند، بلكه زماني ميرسد كه اين ساختنان عجيب فرو ميريزد، لذا اين قسمت از آيه بيان آخرين مراحل تدبير الهي در دنيا است و ميرساند كه مرگ از مراحلي است كه در مسير تقديم به طور حتم بايد باشد و همه بايد آن را طي كنند.
ـ مرحلة پنجم؛ زنده شدن دوباره: ثم انكم يوم القيامه تبعثون(16) سپس در روز قيامت برانگيخته ميشويد.
و براي اين كه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان ميگيرد، پس اين آفرينش با اين همه شكوه و عظمت، براي اين چند روز زندگي، امري بيهوده است، بلافاصله ميفرمايد و شما روز قيامت بار ديگر به زندگي باز ميگرديد و برانگيخته ميشويد، البته در سطحي عاليتر و در جهاني وسيعتر و گستردهتر. و اين همان تماميت تدبير و آخرين نقطه در مسير آدمي است چرا كه هر كس به آنجا قدم گذارد ديگر بيرون شدني نيست(20) و يك زندگي ابدي دارد.
منابع:
1. حج/5.
2. ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه (تهران، دار الكتب الاسلاميه) ج14، ص17 به بعد.
3. مؤمنون/13.
4. مؤمنون/12.
5. سجده/7 و 8؛ حجر/29.
6. مؤمنون/14.
7. ناصر مكارم و همكاران، منبع قبلي، ج14، ص17.
8. مؤمنون/14.
9. محمد حسين طباطبايي (ره)، الميزان، ترجمة محمد باقر موسوي همداني، (قم، دفتر انتشارات اسلامي)، ج14، ص498، و ج15، ص30 و سيد هاشم حسيني بحراني، البرهان في التفسير القرآن (تهران، بنياد بعثت، چاپ اول،) ج4، ص110، (روايت نقل به مضمون است)
10. مؤمنون/14.
همان.
11. حج/5.
12. محمد حسين طباطبايي (ره)، تفسير الميزان، ترجمة محمد باقر موسوي همداني، (قم، انتشارات اسلامي)، ج15، ص24.
13. حج/5.
14. عبدالحسين طيب، اطيب البيان، (تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم) ج9، ص226.
15. حج/5.
16. عبدالحسين طيب، اطيب البيان، (تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم) ج9، ص266.
17. مؤمنون/15.
18. مؤمنون/16.
19. محمد حسين طباطبايي (ره)، تفسير الميزان، ج15، ص27.