بخشی از مقاله
اخلاق
يكى از دانشهاى مفيد، علم «اخلاق» است. اين واژه، جمع«خلق» استبه معناى خوى، طبع، سجيه و عادت. موضوع اين علم رفتار و كردار آدمى است. همه عالمان و دانشورانو فيلسوفان از روزگاران كهن تا به امروز به اين رشته از دانش،علاقه و دل بستگى داشتهاند و هر يك به نحوى در باب آن سخنگفتهاند. اما اخلاق بر دو نوع است: نظرى و عملى. اخلاق نظرىدر باره پايهها و مبانى اخلاق، مفهوم تكليف اخلاقى و مسائلى ازاين دست، بحث مىكند ; يعنى مباحثى كه مستقيما به فعل اخلاقىمربوط نمىشود، اما اخلاق عملى مستقيما به خود عمل مربوط است،انجام عمل احسان، پرهيز از دروغ، غيبت، بهتان، احترام به پدرو مادر و مسائلى از اين قبيل كه به قصد قربت انجام مىشود
درحوزه اخلاق عملى است. آن چه كه براى شخص مومن ارزشمند است اخلاق عملى است، زيرا تاعمل خير با نيتخالص، انجام نگيرد، رشد و كمال و فلاح محققنخواهد شد. هرچه ما در باره اخلاق و يا عرفان نظرى تفحص كنيم،جز انبوهى از اطلاعات و معلومات چيزى نصيبمان نخواهد شد، زيراكه قلب و دل ما از آنها بىبهره است فقط چاقى و فربهى ذهن،صورت گرفته است. اين سخن به معناى بىارجى و بىمنزلتى عرفان و اخلاق نظرى نيست،چرا كه آن هم در جاى خود مغتنم است، بلكه سخن در راه نجات ومسير رشد و برآمدن انسان است. شك نيست كه جمع بين اخلاق نظرى وعملى، بسيار پسنديده است و آدمى را مسلط مىكند، اما تقيد برعمل و سلوك در مسير اخلاق عملى است كه انسان را از درههاىهولناك دنيا و آخرت، نجات مىدهد.
سالك در مسير اخلاق عملى، به دنبال الگو است تا بتواند از اوسرمشق بگيرد و طى طريق نمايد. در مكتب ما چهارده معصوم پاكعليهم السلام بهترين الگو براى سلوك و گام زدن در وادى اخلاقعملى هستند; همانهايى كه خداوند متعال آنان را پاك گردانيد وسپس اسوه قرار داد. از اين رو است كه در اين مقاله، اشارهاىكوتاه به اين الگوهاى اخلاق عملى مىافكنيم. در كلمات قصار امام على بن ابى طالب (ع) در نهج البلاغه آمدهاست كه امام مىفرمايد: «من نصب نفسه للناس اماما فليبدابتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبهبلسانه و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم; هر كه خود را پيشواى مردم خواهد، بايد كه پيش از ادبكردن ديگران به ادب كردن خود بپردازد و بايد كه ادب كردنديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسى كه آموزگار و ادبكننده خويش است، سزاوارتر به تعظيم است، از آن كه آموزگار وادب كننده مردم است.»
امام صادق (ع)
امام صادق (ع) فرمود:«شيعيان ما وقتى كه در كوچه و بازار راه مىروند و مردم آنها رامىبينند به ما رحمت و درود مىفرستند» و معناى شيعه اين است كهاينها با عمل ديگران را درس مىدهند نه اين كه در گفتار خوبصحبت كنند، حرف بزنند، وعظ و پند و موعظه بدهند، اما به قولخواجه شيرازى: «چون به خلوت مىروند آن كار ديگر مىكنند». از امام صادق يا امام باقر عليهما السلام پرسيدند: معنى اينآيه چيست؟ «اتقوا الله حق تقاته» امام فرمود:«يطاع و لا يعصى; فرمان خدا را ببرد و عصيان خدا را نكند».
موسى و خضر
در يك داستان كه در سوره كهف آمده است داستان خضر و موسى استكه حضرت موسى (ع)، بالاى بلندى ايستاده بود و مردم را موعظهمىكرد، بنى اسرائيل پاى صحبتش نشسته بودند، حضرت نگاهى به اينجمعيت انداخت، حالتى به او دست داد، فرشته وحى نازل شد، باديدن اين جمعيتبه خود باليدى، بايد هنوز درس بياموزى حركتكن. موسى حركت كرد، در كنار صخرهاى مشاهده كرد كه دور صخرههمهاش سبز و خرم است و مردى نشسته است، بعد از سلام و احوالپرسى گفت: پيش شما آمدهام كه تعليمم بدهى، چيزى ياد بگيرم.اولين سؤالم اين است كه: يا خضر! چه كردى به اين مقامرسيدى كه من بايد شاگردى تو را بكنم؟ در جواب گفت: معصيتخدارا نكردم، آن چه گفت عمل كردم و از محرمات پرهيز نمودم. واقعااگر انسان نافرمانى خدا را نكند به مقامات بالايى مىرسد. در دل آدمى دو چيز با هم جمع نمىشود: هم خدا و هم هواى نفس.چطور امير المؤمنين (ع) در اين دعاى صباح مىفرمايد: خدا نكنداين پردهها دور دل مرا گرفته باشد. آيا حجابها دور دل مرانگرفته است آيا خود علم، حجاب نيست؟ مگر علم تنها انسان راآدم مىكند.ضرب المثلى است كه مىگويند:«ملا شدن چه آسان، آدم شدن چهمشكل»، برخى از بزرگان هم اين ضرب المثل را اين گونه گفتهاندكه:«عالم شدن چه مشكل، آدم شدن محال است». حضرت امام رهضرب المثل را از قول استاد عرفان خود، مرحوم آية الله شاهآبادى،تكرار مىكردند. چرا عالم شدن مشكل است؟ چون همين علمباعثبدبختى انسان مىشود كه چرا به من آية الله نگفتيد، چرامرا جلو نينداختيد، چرا او جلو افتاد و زد و برد، چرا من عقبماندهام؟ اين حجابها است كه انسان را بيچاره مىكند.
نامه يك معلم اخلاق
جوانى به معلم اخلاقى نامهاى نوشته بود و از او خواسته بود كهبراى قدم برداشتن در راه كمال چه عملى انجام دهد؟ جواب نامهداده شد، بعد از دريافت نامه به منزل ما آمد، گفتم: آيا عطشتمرتفع شده؟ گفت: نه، من نامه نوشتم، ولى جواب خيلى مختصر بود.گفتم چه بود؟ گفت: جواب اين جمله بود: راه رسيدن به كمال دوچيز است: تعبد و تجنب; يعنى انسان عبادت خدا را بكند و ازگناه پرهيز بكند، همين و بس. من شرفياب محضر مبارك آن عارف و آن معلم اخلاق شدم و عرض كردم:شما جواب نامه را به اختصار نوشتهايد. فرمود: چه نوشتهام؟ من عين عبارت نامه را خواندم. فرمود: همين است،غير از اين چيز ديگرى نيست. البته اصل اين سخن از مرحوممير داماد است و به ملا صدرا در همان جلسه اول گفت: راه رسيدنبه كمال، فقط بندگى حضرت حق است.
اخلاقهاى عملى در كربلا
نمونههاى فراوانى از اخلاق عملى را در حادثه كربلا مىتوان ديد;يك نمونه آن وقتى است كه امام حسين (ع) خواست از كنار جسد علىاكبر (ع) بلند شود، حضرت زينب (س) بسيار بىتابى مىكرد وضجهها مىزد، كسانى كه نمىشناختند، مىپنداشتند كه مادر حضرتعلىاكبر است. اما وقتى كه به همين حضرت زينب (س) خبر شهادتفرزندش را دادند و او را به سوى خيمه آوردند، هيچ عكسالعملىاز خود نشان نداد و حتى از خيمه هم بيرون نيامد. بعدهاپرسيدند چرا از خيمه بيرون نيامدى؟ فرمود:مىترسيدم اگر از خيمه بيرون بيايم دل برادرم منقلب بشود! آرى،اين صفت معلم است كه با عمل خود به ديگران درس مىدهد. حضرت امام زين العابدين (ع) مىفرمايد: ديدم عمهام زينب در شب يازدهمنماز شب را نشسته مىخواند، پرسيدم: عمه چرا نشسته نمازمىخوانى؟فرمود: چه كنم زانوانم ديگر قدرت ندارد.اين همان اخلاق عملى است. شخصى مىگويد: روزى ميهمان امام مجتبى(ع) بودم، گفتم به مسجدبروم و دو ركعت نماز بخوانم، پيرمردى را ديدم گوشهاى ايستادهبه من تعارف كرد، به كنارش رفتم، دستبرد زير عبا و چيزىبيرون آورد، درش را باز كرد. ديدم نانى را به من تعارف كرد،نان را برداشتم، ديدم با دست نمىتوانم آن نان را بشكنم. رو بهپيرمرد كرده گفتم: آقا اين نان چيست كه آن را اين چنينبستهاى؟ فرمود: بستهام كه نكند فرزندانم كه علاقه و محبتبه مندارند، يك مقدار روغن به اين نان بمالند تا لذيذ بشود. اينعلى (ع) است و اين درس اخلاق عملى است. «اتقوا الله فى الخلوات فان الناظر هو الله» در خلوت هم ازمعصيت پرهيز كن. چرا؟ ناظر چه كسى است؟
در روايتى امامهفتم(ع) مىفرمايد: به گناه كوچكتبه كوچكى نگاه نكن، ببين كهنافرمانى و معصيت چه كسى را انجام مىدهى، خدا را نافرمانىمىكنى ولو كوچك باشد. «لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه» اينها اسوههاى ماهستند، اينها پيشوايان ما هستند. «اولئك آبائى فجئنىبمثلهم» نفس انسان از همه چيز براى ما عزيزتر است، نفس رامىخواهيم. اين نفسى كه زين العابدين(ع) در دعاى ابى حمزه عرضهمىدارد: «خدايا من به خاطر كدام لحظهام اشك بريزم، كدامساعتم، آيا براى خاطر آن لحظهاى كه در تاريكى قبر مىگذارند،در آن وحشتكده، آن جا، يا براى آن لحظهاى كه بايد از قبر خارجشوم. «ابكى لخروجى عريانا» يا به خاطر برهنه محشور شدن اشكبريزم.«انظر مرة عن يمينى و مرة عن شمالى فاذا الخلائق فى شان غيرشانى، مردم را به فكر خودشان مىبينم. «لكل امرء يومئذ شانيغنيه».
آن ساعت را گريه كنم، اشك بريزم، كدام لحظه؟ آيا اينلحظات را ما در پيش نداريم. امير مؤمنان (ع) فرمود:«فان امامكم عقبة كوودا» ما گردنهها داريم، اين صراط را كهمىگويند اين صراط از دنيا كشيده شده است. مرحوم علامه طباطبايى (ره) در جلد اول تفسير الميزان در ذيل«اهدنا الصراط المستقيم» مىنويسد: «اين صراط از دنيا كشيدهشده، از اين صراطى كه از مو باريكتر است.» بعضى با مختصرى ازجلوههاى دنيا دين خود را مىفروشند و به «صراط» و «روزحساب» توجهاى ندارند. قرآن مجيد مىفرمايد: فرداى قيامت جلوى پرده را نگاه كن، يكچيزى شيشه مانند، جهنمىها، بهشتىها را مىبينند، آنها را نگاهمىكنند، همه در ناز و نعمتخوشند «يطوفون عليهم ولدان مخلدونباكواب و اباريق و كاس من معين» اين همه نعمت در اختياراينها است، جهنمىها مىبينند كه همكلاسىاش در بهشت نعيم استاما اين، در اين طرف است. قرآن مىفرمايد:«ا لم نكن معكم» جهنمىها داد مىزنند آقايان بهشتىها آيا مادر دنيا با شما نبوديم؟ زن به شوهر، شوهر به زن مىگويند مگرما در دنيا با هم نبوديم؟ «قالوا بلى» بوديم، «و لكنكمفتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى» هواى نفس،شما را مغرور كرد، مقام، تو را مغرور كرد.بچهها را ديدهايد، وقتى كه دستبچهها را بگيرى و جلوى مغازهاسباببازىفروشى ببرى، هر كدام چيزى مىخواهند و به همان چيزهم دلخوشند، ما هم حالت همان بچهها را داريم، مقام، مثل همانعروسك يا ماشين كوكى است كه بچه به او دلخوش است.
بعدی
اخلاق نيك و بد در قرآن
پيشگفتار (روش بحث)
در جلد اول اين كتاب (اخلاق در قرآن) اصول كلّى، مسائل اخلاقى و طرق مختلف تهذيب نفس، مكتبها، انگيزه ها و نتيجه ها، به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفت و رهنمودهاى مهمّ قرآن مجيد در زمينه اين مسائل در شكل تفسير موضوعى بيان شد.
اكنون نوبت آن رسيده است كه با استفاده از آن اصول كلّى به سراغ تك تك «فضايل» و «رذايل» اخلاقى برويم و هر يك را در پرتو رهنمودهاى وحى و آيات مورد بررسى قرار دهيم.
عوامل شكل گيرى آن فضايل و رذايل، آثار و نشانه ها، نتايج و عواقب خوب و بد هر يك، و بالاخره طرق مبارزه با رذايل اخلاقى و كسب فضايل را مورد بررسى قرار دهيم.
هنگام ورود در اين بحث، در فكر فرو رفتيم كه با استفاده از كدام نظم و ترتيب در اين بحث پرتلاطم وارد شويم!
آيا بايد روش فلاسفه يونان را در تقسيم اخلاق به چهار بخش(حكمت، عدالت، شهوت و غضب) قناعت كنيم؟ در حالى كه نه هماهنگ با آيات قرآن است كه ما در اين بحثها در سايه آن حركت مى كنيم و نه فى حدّ ذاته خالى از نقيصه يا نقيصه هاست كه در جلد اول به آن اشاره شد.
آيا فضايل و رذايل را طبق حروف الفبا ترتيب دهيم و بحثها را به اين صورت پيش ببريم، در حالى كه روش الفبايى در اين گونه مسايل غالباً از روش منطقى جدا مى شود و
[16]
بحثها ناهماهنگ مى گردد.
آيا به سراغ ساير مكتبهاى شرق و غرب در مسايل اخلاقى برويم و نظم بحث را از آنها بگيريم؟! در حالى كه هر كدام براى خود مشكل يا مشكلاتى دارند و اضافه بر اين، ممكن نيست هماهنگ با تفسير موضوعى قرآن در زمينه اخلاق گردد.
ناگهان به لطف پروردگار و با يك الهام درونى روش تازه اى به نظر رسيد كه برخاسته از خود قرآن و با الهام گرفتن از آن باشد و آن اينكه: مى دانيم قرآن مجيد قسمت مهمّ مباحث اخلاقى و عملى را در لابلاى شرح تاريخ گذشتگان و اقوام پيشين آورده و به خوبى مجسّم ساخته است كه هر كدام از اين رذايل و فضايل چه بازتابهاى وسيع و گسترده اى در جوامع انسانى دارد و عاقبت كار آنها به كجا مى رسد و انصافاً قرآن از اين نظر داد سخن داده كه مسايل اخلاقى را در بوته آزمايشهاى عينى و خارجى قرار داده است تا نتيجه گيرى از آن براى هر خواننده و شنونده اى بسيار سريع و عميق باشد!
به همين دليل فكر كرديم بهتر است معيار نظم مباحث را با توجّه به شرايط ويژه اى كه بر بحثهاى ما حاكم است، همان تواريخ قرآن مجيد و معيارهاى حاكم بر آن بدانيم.
به تعبير ديگر: نخست به سراغ داستان آفرينش آدم و حوّا و وسوسه هاى شيطان و دور شدن آنها از بهشت مى رويم و رذايلى كه سبب پيدايش ماجراى عبرت انگيز طرد شيطان از بساط قرب خداوند و محروم شدن آدم و حوّا از بهشت شد را در طليعه بحث قرار مى دهيم.
مى دانيم شيطان به خاطر «استكبار» و «خودخواهى» و «خود برتر بينى» و سپس «لجاجت» و «تعصّب» از سجده بر آدم خوددارى كرد و از درگاه خدا رانده شد و آدم(عليه السلام) و حوّا به خاطر «حرص» و «آز» تسليم وسوسه هاى بى منطق دشمن خود ـ شيطان ـ شدند و در دام او افتادند.
بعد نوبت به داستان «هابيل» و «قابيل» و صفات زشتى كه انگيزه قتل هابيل شد مى رسد و به همين ترتيب به سراغ داستان نوح و ماجراهاى ديگر تاريخى، مخصوصاً ماجراى قوم بنى اسرائيل و موسى(عليه السلام) مى رويم و در آينه زندگى انبياى الهى فضايل و آثار آن را مى بينيم و در زندگى اقوام منحرف كه گرفتار انواع مجازاتهاى الهى شدند آثار رذايل را مشاهده مى كنيم.
اين روش هم جالب و شيرين است و هم با بحثهاى قرآنى سازگارتر مى باشد. اضافه بر
[17]
اين به بحثهاى فضايل و رذايل جنبه عينيّت مى بخشد و آنها را در صحنه حسّ و تجربه قرار مى دهد.
[18]
سفيد
[19]
1- تكبّر و استكبار
اشاره
نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبياء و آغاز خلقت انسان به چشم مى خورد و اتّفاقاً به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق، امّ المفاسد و مادر همه رذايل اخلاقى و ريشه تمام بدبختيها و صفات زشت انسانى است، تكبّر و استكبار مى باشد كه در داستان شيطان به هنگام آفرينش آدم(عليه السلام) و امر به سجود فرشتگان و همچنين ابليس براى او آمده است.
داستانى است بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز، داستانى است بسيار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى.
قابل توجّه اينكه پيامدهاى سوء تكبّر و استكبار نه تنها در داستان آفرينش آدم ديده مى شود كه در تمام طول تاريخ انبياء ـ طبق آياتى كه خواهد آمد ـ نيز نقش بسيار مخرّب آن آشكار است.
امروز نيز در جوامع انسانى مسأله استكبار، سخن اوّل را در مفاسد جهانى و نابسامانى هاى اجتماعى بشر مى زند و بلاى بزرگ بشريّت در عصر ما نيز همين استكبار است كه بدبختانه همه در آتش آن مى سوزند و فرياد مى كشند، ولى كمتر كسى در فكر چاره است!
با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى گرديم و آيات قرآن را در اين زمينه مرور مى كنيم،
[20]
از آيات مربوط به آدم گرفته تا خاتم مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم.
1ـ وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِيْسَ اَبى وَاسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِيْنَ (سوره بقره،آيه34)
2ـ قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَمَا يَكُونُ لَكَ اَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصّاغِرِينَ (سوره اعراف،آيه13)
3ـ وَاِنِّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَاسْتَغْشَوا ثِيابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (سوره نوح،آيه7)
4ـ فَاَمّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً اَوَلَمْ يَرَوا اَنَّ اللهَ الَّذى خَلَقَهُمْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (سوره فصّلت،آيه15)
5 ـ قالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ كُنّا كارِهينَ (سوره اعراف، آيه88)
6 ـ وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جائَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِى الاَْرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ (سوره عنكبوت،آيه39)
7ـ لَتَجِدَّنَ اَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذينَ اَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا اِنّا نَصارى ذلِكَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ اَنَّهُمْ لايَسْتَكْبِرُونَ (سوره مائده،آيه82)
8 ـ ثُمَّ عَبَسَ و بَسَرَ * ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ * فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (سوره مدّثّر،آيه22تا24)
9ـ اَلَّذينَ يُجادِلُونَ فى آياتِ اللهِ بِغَيْرِ سُلْطان اَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللهِ وَ عِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللهُ عَلى كُلِّ قَلْب مُتَكَبِّر جَبّار (سوره مؤمن،آيه35)
10ـ قيلَ ادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (سوره زمر،آيه72)
11ـ سَاَصْرِفُ عَنْ آياتِىَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ يَرَوا كُلَّ آيَة لايُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لايَتَّخِذُوهُ سَبيلا وَ اِنْ يَرَوا سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلا ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (سوره اعراف،آيه146)
12ـ لاجَرَمَ اَنَّ اللهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ اِنَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (سوره نحل،آيه23)
13ـ لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ اَنْ يَكُونَ عبْداً لِلّهِ و لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ
[21]
عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ اللهُ جَمِيعاً * فَاَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَيُوَفّيهِمْ اُجُورَهُمْ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً اَلِيماً وَ لايَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِيّاً وَ لا نَصِيراً (سوره نساء،آيه172ـ173)
14ـ اِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها لاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ لايَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فى سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِى الُْمجْرِمِينَ (اعراف، 40)
ترجمه
1ـ و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبّرش) از كافران شد!
2ـ گفت: «از آن(مقام و مرتبه ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبّر كنى! بيرون رو كه تو از افراد پست و كوچكى!
3ـ (در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند»!
4ـ (در مورد قوم عاد مى خوانيم): «امّا قوم عاد بناحق در زمين تكبّر ورزيدند و گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمى دانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند!»
5 ـ (در داستان شعيب آمده است): «اشراف زورمند و متكبّر از قوم او گفتند: «اى شعيب» به يقين تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده اند از شهر و ديار خود بيرون خواهيم كرد يا به آيين ما بازگرديد!» گفت: «آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه ما مايل نباشيم؟!»
6 ـ (در داستان موسى(عليه السلام) آمده است): «و «قارون و فرعون» و «هامان» را نيز هلاك كرديم، موسى با دلايل روشن به سراغشان آمد، امّا آنان در زمين برترى جويى كردند، ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند!»
7ـ (و در باره مسلمانان و عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم): «بطور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت و نزديكترين دوستان به مؤمنان را كسانى مى يابى كه مى گويند «ما نصارى هستيم» اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى عالم
[22]
و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبّر نمىورزند».
8 ـ بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كارشد ـ سپس پشت (به حق) كرد و تكبّر ورزيد ـ و سرانجام گفت: (اين قرآن) چيزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست!
9ـ همانها كه در آيات خدا بى آنكه دليلى براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند (اين كارشان) خشم عظيمى نزد خداوند و نزد آنان كه ايمان آورده اند بار مى آورد، اين گونه خداوند بر دل هر متكبّر جبّارى مهر مى نهد!»
10ـ به آنان گفتهمى شود: «از درهاى جهنّم وارد شويد جاودانه در آن بمانيد، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران!»
11ـ به زودى كسانى را كه در روى زمين بناحق تكبّر مىورزند از (ايمان به) آيات خود منصرف مى سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند به آن ايمان نمى آورند، اگر راه هدايت را ببينند آن را راه خود انتخاب نمى كنند و اگر طريق گمراهى را ببينند آن را راه خود انتخاب مى كنند! (همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند!
12ـ قطعاً خداوند از آنچه پنهان مى دارند و آنچه آشكار مى سازند با خبر است، او مستكبران را دوست نمى دارد!
13ـ هرگز مسيح از اين ابا نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او (از اين ابا دارند) و آنها كه از عبوديّت و بندگى او روى برتابند و تكبّر كنند به زودى همه آنها را(در قيامت) نزد خود جمع خواهدكرد; امّا آنها كه ايمان آوردندو اعمال صالح انجام دادند، پاداششان را به طور كامل خواهد داد و از فضل و بخشش خود بر آنها خواهد افزود و آنها را كه ابا كردند و تكبّر ورزيدند مجازات دردناكى خواهد كرد و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت!
14ـ كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبّر ورزيدند(هرگز) درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى شود و(هيچگاه) داخل بهشت نخواهد شد مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اين گونه گنهكاران را جزا مى دهيم!
تفسير و جمع بندى
[23]
بلاى بزرگ در طول تاريخ بشر
آيات قرآن مجيد مملوّ است از بيان مفاسد استكبار و بدبختى هاى ناشى از تكبّر و مشكلاتى است كه در طول تاريخ بشر از اين صفت مذموم در جوامع انسانى به وجود آمده، تأثير اين صفت رذيله در پيشرفت و تكامل انسان در جهات معنوى و مادّى بر هيچ كس پوشيده نيست و آنچه در آيات بالا آمده در واقع گلچينى از آيات ناظر به اين موضوع است.
در آيه اول و دوم سخن از ابليس و داستان معروف او به ميانآمده، در آن هنگام كه خداوند به همه فرشتگان دستور داد كه به خاطر عظمت آفرينش آدم(عليه السلام)سجده كنند ـ و ابليس در آن زمان به خاطر مقام والايش در صف فرشتگان جاى گرفته بود ـ همگى سجده كردند جز ابليس كه در برابر اين فرمان خدا سرپيچى كرد و استكبار ورزيد و از كافران شد، و به دنبال اين سرپيچى صريح و آشكار و حتّى آميخته به اعتراض نسبت به اصل فرمان خدا، فرمود از آن مقام و مرتبت فرود آى! تو حق ندارى در آن جايگاه تكبّر كنى! بيرون رو كه از افراد پست و حقير خواهى بود.(وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِيْسَ اَبى وَاسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِيْنَ... قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَمَا يَكُونُ لَكَ اَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصّاغِرِينَ)(1)
در حقيقت اين نخستين گناهى است كه در جهان به وقوع پيوست، گناهى كه سبب شد فردى همچون ابليس كه ساليان دراز ـ و به تعبير امير مؤمنان على(عليه السلام) در خطبه قاصعه شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود ـ به خاطر تكبّر يك ساعت تمام اعمال و عبادات او بر باد رفت(و از آن مقام والا كه همنشين با فرشتگان و مقام قرب خدا بود يكباره سقوط نمود).
(اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ، وَ كانَ قَدْ عَبَدَاللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة... عَنْ كِبْرِ ساعَة واحِدَة)(2)
در اين داستان عبرت انگيز نكات بسيار مهمّى در باره خطرات تكبّر نهفته شده و از آن به خوبى استفاده مى شود ككه اين صفت رذيله ممكن است سرانجام به كفر و بى ايمانى منتهى گردد، چنانكه در آيات بالا آمده بوداَبى وَاسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِيْنَ(3).