بخشی از مقاله
ادبیات طبیعی و مصنوع
منظومه های حماسی طبیعی و ملی
که عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی ها، جان فشانی ها و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان حماسه کیل گمش و ایلیاد و ادیسه هومر، شاعر بزرگ یونان باستان و شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را در ادبیات فارسی نام برد. در این دسته منظومه ها شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدون کتبی یا شفاهی را با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند.
منظومه های حماسی مصنوع
در این منظومه ها شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سر و کار دار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خودرا در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در زبان فارسی و "انه ادید" سروده ی ویرژیل، شاعر روم باستان را برشمرد.
ادبیات حماسی را از چشم اندازی دیگر، به حماسه های اساطیر و پهلوانی، حماسه های عرفانی و حماسه های دینی تقسیم کرده اند.
زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود .
زبان و ادب فارسی ، زبان دوم عالم اسلام و زبان اول عالم تشیع ، عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی ، فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است .
ادبیات پایداری
عنوان ادبيات پايداري معمولاً به آثاري اطلاق ميشود كه تحت تأثير شرايطي چون اختناق و استبداد داخلي، نبود آزاديهاي فردي و اجتماعي، قانونگريزي و قانونستيزي با پايگاههاي قدرت، غصب قدرت و سرزمين و سرمايههاي ملي و فردي و... شكل ميگيرند. بنابراين جانماية اين آثار با بيداد داخلي يا تجاوز بيروني در همة حوزههاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي و ايستادگي در برابر جريانهاي ضد آزادي است.
صرفنظر از ويژگيهاي كلي اين نوع ادبيات، آنچه وجه مميزة آن از ساير مقولههاي ادبي است، در پيام و مضمون آن نهفته است. بدين معنا كه آثاري از اين دست اغلب آيينة دردها و مظلوميتهاي مردمي هستند كه قرباني نظامهاي استبدادي شدهاند. اين آثار ضمن القاي اميد به آينده و نويد دادن پيروزي موعود؛ دعوت به مبارزه و ايستادگي در برابر ظلم و ستم، ستايش آزادي و آزادگي، ارج نهادن به سرزمين مألوف و شهيدان و جانباختگان وطن را در بطن خود دارند.
كاربرد عنوان "ادبيات پايداري" بسيار جوان است و عمدتاً به سرودهها، نمايشنامهها، داستانهاي كوتاه و بلند، قطعات ادبي، طنزها، حسب حالها، نامهها و آثاري گفته ميشود كه در همين سده، نوشته و آفريده شدهاند و روح ستيز با جريانهاي ضد آزادي و ايستادگي در مقابل آنها را نشان ميدهند و متضمن رهايي و رشد و بالندگي جامعههاي انساني هستند.
ويژگيهاي كلي ادبيات مقاومت
بين ادبيات مقاومت با ديگر حوزههاي ادبيات، گذشته از بيان هنرمندانه، ويژگيهاي مشترك زير به چشم ميخورد:
1ـ بهرهگيري از نماد
آنچه اين نوع ادبيات را به استفاده از نماد ناگزير كرده است، نه فقط حاكميت فضاي اختناق، تهديد و ارعاب، كه زيبايي، ايجاز و قدرت در رساندن مراد و مقصود بوده است.
2ـ چهرة انساني عام داشتن
نمونههاي شاخص و برجستة ادب پايداري هرچند نمودها و نمادهاي قومي، منطقهاي و ملي را در خويش دارند، اما به دليل آنكه زبان وجدان عام بشري هستند، همة انسانها در هر زمان و مكان ميتوانند با آنها ارتباط دروني بيابند. به ديگر زبان ادبيات پايداري، فرازماني و فرامكاني است و هركس در همه گاه و همهجا ميتواند در آيينة آن آثار خود را بيابد يا چهرة سياه زشتكاران و اندوه نشسته بر چهرة دردمندان و شكوه ايستادن و ستيز با بيدادگريها را در آنها تماشا كند.
3ـ مشتركات ادبي، زباني، فكري
آثار ماندگار و موفق ادب پايداري همچون آثار بزرگ ادبي در حوزههاي ديگر، ميتوانند در قالب سبكهاي گوناگون تجلي يافته، از نظرگاه و ساختهاي گوناگون ادبي، زباني و فكري تحليل و ارزيابي شوند. اين آثار از زيباييهاي لفظي و معنوي سرشارند، از نظرگاه زباني قابل تحليل و تأملاند و از نظرگاه فكري و انديشگي، مضامين بلند و اصيل انساني در آنها متجلي است.
شاخصهاي ادبيات مقاومت
گذشته از وجوه مشترك با ديگر مقولههاي ادبي، وجوه بارز و متمايزي در ادبيات مقاومت ديده ميشود كه برخي از آنها عبارتند از:
1ـ ترسيم چهرة رنج كشيده و مظلوم مردم
مردم، قربانيان نخستين نظامهاي بيدادگر و استثمارپيشهاند. فقر، فساد، سرگرداني، مرگ و حتي جنايت محصول استبداد و بيداد است. ادب پايداري آيينة دردها، رنجمويهها، شروهها و مرثيههاي مردم است؛ مردمي كه گدازههاي درون را در خاكستر نگاهشان فرياد ميكنند و شاعر، شعرش را تفسير اين دردها ميسازد:
فلاتي بيباران
با علفچرهاي قحطيزدهاش
و گلهاي پراكنده
كه در جستوجوي خاربني دندانگير
بر خاكِ پوكِ سرخ سوختهاش
پوزه ميمالد
و چوپانبچهاي بيلبخند
كه با نيلبكش
چهار ترانة غمگين را
پيدرپي مينوازد?
مرگي ساده و پردرد
در طبيعت زيبا و فقير
اين است سهم ما
از تمامي بوليوي!
2ـ دعوت به مبارزه
ادب مقاومت، پرخاشگر و تندخو و بيپرواست و دعوتكننده به قيام، ايستادگي و ايثار؛ دعوتي كه گاه به صورت فرياد اعتراض است و گاه در چهرة نبرد مسلحانه:
فريادهاي وطن را
بر گيتارهايتان بنوازيد
تا ترانههاي ناخوانده
چون خوني جوان
در رگها بجوشد
و عشق
چون زيباترين دختر بومي
در حلقة آزادي و بهار
دست بيفشاند
آرزوهاي سوخته
در حنجرههاتان تازه ميشود.
و سرودهاتان
زحمتكشان را رويينتن ميكند
ميراث تازيانهخوردگان را
ـ هرچه هست ـ
بر گيتارهايتان بنوازيد
زخمههاتان
پرواز كبوتراني خونرنگ
و آوايتان
جرعهاي خوش
براي عطشناك گلوي وطن است
عصيانهاي وطن را
بيآنكه نفس تازه كنيد
بر گيتارهايتان بنوازيد
3ـ بيان جنايتها و بيدادگريها
در نظامهاي مستبد و بيدادگر، شكنجه و تازيانه و زندان، خفه كردن فريادها در گلو، تبعيد و ترور، قانون است. "جواد جميل" شاعر عراقي در شعري با عنوان "ترور" ميگويد:
...صداي تقتق قدمهايشان بلند بود
صدايشان طعم مرگ ميداد.
و چشمهايشان چون چشمان وحوشي بود
كه شب جنگ آن را پوشانده باشد
ـ كيستند؟
ـ "اسم لازم نيست
آمدهايم تا چيزهايي را بشناسي."
و آرامش شب
با صداي تيري لرزيد
و ريسمان باريكي از خون
خاموشانه پيچيد
...
بر جسد زرد
يك تكه ورق پيدا كرديم
"تروريستها
نصّ قانون برايشان اجرا شد."
و "جبرا ابراهيم جبرا" شاعري از سرزمين فلسطين در مجموعه شعر "در بيابانهاي تبعيد" از تبعيد و خيانت ميگويد:
بهارهاي پياپي را در بيابانهاي تبعيد ميگذرانيم.
با عشق خود چه كنيم
درحاليكه چشمانمان پر از خاك و شبنم يخزده است؟
4ـ توصيف و ستايش جانباختگان و شهيدان
مبارزان راه آزادي و ايثارگراني كه هستي خود را به ميدان نبرد آوردهاند و در شكنجهگاه يا ميدان مبارزه جان باختند، نماد عظمت و افتخار و الگوي فداكاري هستند:
اي قهرمانان!
اين خون شماست
در قلب من
كه چون شهابها فرو افتاد
و عشق مرا انگيخت
كدام پيكر با اين خون تطهير نمييابد.
)بخشي از شعر "شيپور شهيدان" از سنّيه ـ صالح شاعر مشهور سوري، در كتاب خاكستر تمدنها، ص 18)
و "حميد المختار" شاعر فلسطيني، در توصيف شكوهمندي شهادت شهيدان ميگويد:
وقتي او را به چوبة اعدام بستند
و به سويش آتش گشودند
همگي در خون تپيدند
اما او هنوز بر پاي ايستاده بود.
"آله خاندروگازهلا" شاعر و ترانهپرداز السالوادوري در سوگ "ويكتورخارا" ـ آوازخوان مقتول شيلي ـ مي گويد:
او را در پرسههاي بيپايان كوليوارش
درمييابيم
كه ترنّم زنگدارش
چون ناقوس شبانگاهي
خواب مسموم قاره را آشفته ميكند
او ميراث بوميان پابرهنه
فرزند بيبديل خلق لاتين
ويكتور خاراست
5ـ القاي اميد به آينده و پيروزي موعود
شاعر و نويسنده از پس ابرهاي تيرة يأس و سرخوردگي كه آسمان چشمان مردم تحت ستم و جور را فراگرفته است، به روشنايي افق فردا نظر دارند و ميكوشند با نويد دادن شكست بيترديد ستم و پيروزي عدالت، بارقة اميد را در قلبها روشن نگه دارند. اين رسالت در آثار منظوم و منثور شاعران و نويسندگان ديني با بهرهگيري از وعدههاي قرآني صورت ميگيرد و البته ساير شاعران و نويسندگان نيز به شيوههاي ديگر ميكوشند مردم را به پيروزي نهايي حق بر باطل اميدوار سازند.
"عدنان الضائغ" شاعر تبعيدي عراقي ميگويد:
كتابهاي تاريخ را ورق ميزنم
انگشتانم به خون آلوده ميشوند
هرگاه فصلي از سرگذشت خودكامهاي
به اتمام رساندم
نگهبانان به سوي فهرست سوقم دادند
تا در آنجا از ترس بلرزم
اي ژنرالها
اي ژنرالها
با رؤياهايمان چهها كه نكرديد؟!
با اينهمه چكمه
از گردنهايمان ميگذريد
درحاليكه ما هنوز
براي خورشيد دست ميتكانيم
6ـ ستايش آزادي و آزادگي
آزادي، آرمان آزاديخواهان است. ستيز با زندان، بند و اختناق و نيز آرزوي روزهايي كه خورشيد آزادي از پشت ابرهاي تيرة بيداد بدمد، فضاي شعر پايداري را پر كرده است. آزادي در ادبيات پايداري، فرشته است، پيامبر است، نسيم و سبزه و درخت و بهار است و شاعر هماره در جستوجوي آن، تا آن حد كه در آرزوي يافتنش، مرگ را به جان ميخرد و توصيه ميكند پس از مرگ، جسدش را در صحرا (نماد رهايي و گستردگي) بيفكنند. و هرگز در قبر (به دليل شباهت آن به زندان) قرار ندهند. "احمد الصافي النجفي" (1984ـ1977) شاعر عراقي در شعري با عنوان "آزادي جاودان" ميگويد:
پس از مرگم مرا در صحرا افكنيد، چه خوش است زندگي و مرگ من در صحرا
در قبر حبسم مكنيد چون كه از زندان، حتي پس از مرگ بيزارم
وقتي بدنم خورش كركسها و شيرهاي درّنده شود،
اجزاي پيكرم را خواهم ديد كه با من در هر سو در سير و سياحتند
چه سفر بينظيري است چنين سفري بعد از مرگ كه من در زندگي نيز به شوق آن جان ميدادم
7ـ ستايش سرزمين خود
شاعران و نويسندگان ـ بهويژه آوارگان و تبعيديان ـ در يادكرد سرزمين خود، به ستايش گذشتهها، مبارزات، مردم و حتي مظاهر ديار خود ميپردازند. در شعر شاعران فلسطين اين ويژگي با اندوهي بزرگ و گاه پرخاش به دشمن، بيش از شاعران ديگر سرزمينها ديده ميشود:
يافا، فردا موقع درو به نزد تو برميگرديم
همراه پرستو و بهار
و با دوستاني كه از تبعيدگاه و زندانها برميگردند.
در موقع چاشتگاه با چكاوكها
و مادران
اينجا پناهگاه شمارة بيست است
هنوز حال ما خوب است و خانواده
و دوستان آواره
از زاغههاي دور به خويشان سلام ميرسانند
"جبرا ابراهيم جبرا" شاعري از ناصرة فلسطين، خطاب به سرزمين خويش، از يادهاي كودكي و خاطرات پيش از غصب كشورش سخن ميگويد:
اي سرزمين ما، اي جايي كه جوانيمان در تو
مانند رؤيايي، در ساية درختهاي پرتقال
و ميان درختهاي بادام مزرعهها گذشت
ما را به ياد بياور، اينك كه
ميان خارهاي بيابانها
و كوههاي سنگلاخ سرگردانيم
8ـ طرح بيهويتي جامعه و تبعيديان
دوري از وطن و آوارگي، زيستن در غربت، بهويژه براي نسلي كه در غربت متولد ميشود، زمينهساز فراموشي سرزمين، كمرنگ شدن حساسيتهاي ملي و گاه فراموشي و تأثيرپذيري از فرهنگ بيگانه است. يكي از دغدغههاي نويسندگان و شاعران، بيهويتي نسلي است كه در غربت زيسته و امكانات غربت و تمتّع گرفتن از آنها رنج مردمش را از يادش برده است و ميكوشد با پناه بردن به توجيهات گونهگون، خود را به آنچه "هست" راضي نگه دارد.
"عبدالوهاب البياتي" شاعر عراقي ميگويد:
اين روز هرگز از براي من نبود
در بسته بود!
اين روز هرگز از براي من نبود
بيحاصل خواهم بود! چارهاي نيست؛ هميشه در ناكجاآباد خواهم ماند.
نه چهرهاي دارم و نه تاريخي، از ناكجاآبادم
و شاعرة مشهور بلغارستان بلاگاديميتروا در شعر "بذرهاي زمستان" ميگويد:
تبعيد ـ
ترجمان بينواي خود بودن
زبان بيگانه، حضور تو را انكار ميكند
آسانتر خواهي يافت
كر و لال بودن را
9ـ طرح نمادهاي اسطورهاي ملي و تاريخي
هرگاه سخن از ملت و سرزمين به ميان ميآيد، اسطورهها و نمادهاي ملي نيز مطرح ميشوند. "شاعران مصر فقط به اسطورههاي عربي كه در ميراث عربي قديم وجود دارد، بهخصوص به داستانهاي الف ليله و ليله ـ هزار و يك شب ـ توجه دارند ولي شاعران ديگر عرب به اساطير كهن عربي اكتفا نميكنند، بلكه اسطورههاي ملل قديم جهان را نيز در شعرشان ميآورند. اسطورهها و نمادها پل پيوند گذشته و امروزند:
نياكان من آناناند
كه سنگ اهرام را برافراشتند
و گلدستة اسلام را ساختند
و ما در روزگار پرافتخارمان
آشتي را پايهگذاري ميكنيم.
سوگند به اهرام و اسلام و آشتي
كه تو را خواهم كشت
با همة شرنگهايي كه تلخزار روزگار
به من چشاند
در خون تو شنا خواهم كرد
زمينهها، عوامل پيدايي و رواج ادب مقاومت
سرشت انسان، بدي را برنميتابد، از اينرو ناسازگاري خود را با بيداد و ناروا به اشكال مختلفي چون: اعتراض، پرخاش، ستيزهگري، رويارويي و مقابله نشان ميدهد. اما آنهنگام كه روح عناد با مظاهر زشتي و شر در كالبد كلمات دميده ميشود، ادب مقاومت جان ميگيرد. به ديگر سخن، ادب مقاومت، تجلي ستيز با بدي و بيداد با سلاح "كلمه" است. بر اين اساس از ديرباز انسان با اين سلاح بُرّا و كارآ به ميدان آمده و پيروزيهاي درخشاني را نيز رقم زده است. طنز، هجو (حتي هزل)، حبسيهها، نمايشنامهها، داستانها، سرودههاي روشنفكرانه و معترضانه همه و همه در اين حوزه قرار ميگيرند. برخي زمينههاي پيدايي ادب مقاومت را در عوامل زير بايد جستوجو كرد:
1ـ اختناق و استبداد داخلي و سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي.
2ـ استعمار و استثمار قديم و جديد.
3ـ غصب قدرت، سرزمين و سرمايههاي ملي و فردي
4ـ تجاوز به حريم ارزشهاي فردي، ديني، اجتماعي، ملي و تاريخي.
5ـ قانونگريزي و قانونستيزي پايگاههاي قدرت.
6ـ جريانهاي ديني (مانند اسلام و مسيحيت و...) و غيرديني و مكتبهاي فكري، نظير ماركسيسم و...
حضور و وجود اين عوامل، گرچه همة شامّههاي قوي اجتماعي و ادبي و هنري را برانگيخت تا به ستيز با بيداد و بدي برخيزد و مردم را نيز ضد آن بشورانند، اما در اين ميان، نقش نويسندگان و شاعران در شكلگيري و رواج مقاومت ـ كه رساترين و تأثيرگذارترين شيوة مبارزه با بيداد و بيدادگر است، نمود و بروز چشمگيرتري دارد.
بدون شك تحقق اين دو ويژگي ـ يعني رسايي و تأثيرگذاري اثر ـ جز با بهرهگيري از همة ابعاد ادبي ميسّر نخواهد شد و نويسندگان و شاعران با آگاهي به اين مسئله و با بهرهگيري از شعور عميق خويش، زبان و واژگان خود را انتخاب كرده، انديشة برتر خويش را به تصوير ميكشند و اين، همان راز و رمز رسايي، تأثيرگذاري و سرانجام مانايي اين آثار است.
ادبيات پايداري در تاريخ اسلام
نخستين سرودههاي پايداري در تاريخ اسلام، قصايد ابوطالب(ع) در ستايش و دفاع از ساحت پيامبر و مسلمانان شكنجهديده است. "هنگامي كه ابوطالب(ع) ديد كار به سختي كشيده و هر قبيلهاي از قريش، افراد مسلمانشدة خود را شكنجه ميدهند و از دينشان باز ميدارند، در ميان بنيهاشم و بنيمطلب بن عبدمناف بهپاخاست و آنان را به حمايت از رسول خدا و نگهداري وي دعوت كرد. پس همگي جز ابولهب به وي پيوستند و دعوت وي را در حمايت از رسول خدا پذيرفتند و ابوطالب كه بدينكار شادمان شده بود قصيدهاي در فضل رسول خدا و مدح آنان گفت كه ابياتي از آن چنين است:
اذا اجتمعت يوماً قريشٌ لمفخرٍ
فعبد منافٍ سرّها و صميمُها
فان حصل اشراف عبد منافها
بني هاشم اشرافها و قديمها
و ان فخرت يوماً فان محمّداً
هوالمصطفي من سرّها و كريمُها"
يعني:
اگر روزي قريش براي مباهات و افتخار گرد آيند، عبد مناف روح و قلب آن است و اگر اشراف عبد مناف را بخواهيم، شرافت و پيشتازي در بنيهاشم است. اگر افتخار هاشم را بخواهيم، محمد مصطفي(ص) بزرگ و بزرگوار آنان است.
سرودههاي ابوطالب در هنگامة توانسوز شعب ابيطالب، گواه ايمان و اعتقاد عميق قلبي او به پيامبر است. نخستين سرودهاي كه در تاريخ اسلام در صحنة نبرد ثبت شده، از آنِ حمزه سيدالشهداست. پيامبر در ناحية "ابواء" ـ مدفن مادرش آمنه ـ به جنگ دشمنان شتافت ولي آنها گريخته بودند. در هنگام بازگشت، حمزه ـ چابكسوار اسلام ـ را مأمور كرد با سي تن سواره كه همگي از مهاجران بودند به مقابله با ابوجهل بشتابد. هرچند با وساطت شخصي به نام "مجد بن عمرو حنبي" جنگي درنگرفت، اما حمزه در شعري از اينكه در اين جنگ، پرچم فرماندهي را از دست پيامبر دريافت كرده و نخستين فرمانده سپاه مسلمانان شده، اينگونه سروده است:
بامر رسولالله اول خافقٍ
عليه لواءٌ لم يكن لاحَ من قبلي
لواءٌ لديه النصر من ذي كرامهٍ
الهٌ عزيزٌ فعله افضل الفعل
فلمّا تراءينا انا خوا فعقلوا
مطايا و عقلنا مدي غرض النّبل...
يعني:
به فرمان رسول خدا نخستين پرچم جهاد به عهدة من سپرده شده درحالي كه پيش از من چنين پرچمي به اهتزاز درنيامده بود. پرچمي كه پيروزي آن را صاحب فضلي عزيز يعني خداوندي كه حكمش برترين حكمهاست، تضمين كرده است. وقتي دشمنان ما را ديدند، بازنشستند و مركبها را بستند. ولي ما دامن همت بستيم و آمادة نبرد شديم.
در سرايا و غزوات، شاعراني چون "حسّان بن ثابت" به ستايش ياران پيامبر و هجو و بدگويي دشمن ميپرداختند. رجز صحابهاي چون "ابودجانه" و شخص علي(ع) (بهويژه در جنگ احزاب در مقابل "عمرو بن عبدود") از سرودههاي شكوهمند و رجزگونهاي است كه اهميت سرودههاي عصر پيامبر را در صحنههاي نبرد به خوبي نشان ميدهد. پيامبر اينگونه سرودهها را ميستود و به روايت "ابنهشام" وقتي "كعب بن مالك" در پاسخ به قصيدة "عبدالله بن زبعري" شعري به اين مضمون سرود كه قريش آمد تا "با خداوند ستيزه كند، پيداست كسي كه با خداوند ستيزه كند به يقين مغلوب خواهد شد"، رسول خدا به او گفت: "لقد شكرك الله يا كعب علي قولك هذا".(1)
سرودههاي عصر پيامبر در تحليلي كلي و نهايي داراي مضامين زير است:
1ـ معرفي و تبيين مكتبي كه پاسداري از آن حتي به بهاي مبارزه كردن تا پاي جان، ارزش دارد.
2ـ شناساندن چهرة پيامبر كه همچون سخن و سيره و مسائل وحي شده به او، صداقت محض است.
3ـ ايجاد روحيه در افراد براي جنگ كردن تا پيروزي و اميدوار كردن آنها به فرا رسيدن امداد الهي.
4ـ ايجاد سستي و فترت در روحية دشمن.
5ـ توصيف شهيدان و ارزش شهادت.
6ـ مرثيه و سوگ شهيدان.
7ـ هجو دشمنان (چرا كه پيامبر به شعرا ميفرمود: دشمنان را هجو كنيد) (اميني، ص 18ـ14)
گفتني است كه در عصر پيامبر و ائمه، شعر تنهاترين و اصليترين رسانهاي بوده كه به دليل انس و الفت با جامعه، كاركردي بسيار مؤثر داشته است. اگر پيامبر شعر نميسرود و نميخواند، ولي ساير امامان همگي به شعر ميپرداختند، چنانكه در جنگ صفين بخشي از پاسخهاي حضرت علي(ع) به نامههاي معاويه، شعرگونه است. شگفت است كه در نبرد سپاه علي(ع) با معاويه، زني به نام "اُم سنان" بر بلندي ميايستاد و با سرودههاي مهيّج خويش سپاه را به مبارزه تشويق ميكرد. داستان رويارويي اين زن با معاويه در تاريخ آمده است. (اعثم كوفي، ص 522ـ521).
زيباترين سرودههاي پايداري در تاريخ اسلام را بايد در حماسة شگفت و عظيم عاشورا جستوجو كرد. امام عاشورا خود، چه در مسير آمدن به كربلا و چه در عرصة نبرد، سرودههايي دارد كه هرچند برخي از آنها متعلق به شاعران بزرگ عرب مانند "يزيدبن مفرغ" است، اما عمدة آنها بديههسراييهايي هستند كه امام به مقتضاي حال و اوضاع سروده است. رجزهاي امام حسين(ع) در صحنة نبرد، همگي شورانگيز و شكوهمند، حماسي و استوار و سرشار از مفاهيم و مضامين عميق ايستادگي، پاكبازي و آزادگي است.
الموتُ خيرٌ من ركوب العار
والعارُ اولي من دخول النّار
"مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از قبول آتش"
صحابه بزرگوار امام نيز در لحظة رويارويي با دشمن و جانفشاني در ميدان، رجز ميخواندند و سرودههاي آنان (كه ترجمان ايمان، خلوص و ازجانگذشتگي آنها بود) در ميدان طنين ميافكند.
رجزهاي كربلا كه با رجز امام حسين(ع) و خواندن شعر "فروه بن مَسَيك" آغاز ميشود مجموعاً 34 رجز است. اين رجزها كه كوتاه، كوبنده، ترسيمكنندة آرمان مبارزان و سمت و سوي مبارزات و در جهت ستايش از امام و تحقير دشمنان و در يازده مورد بيانگر تقابل ديني و رويارويي دو مذهب بوده، با نوعي مفاخره ـ رسم رجزخواني عرب ـ همراه بوده است. گاه نيز نمونههايي از رثا در آنها ديده ميشود. در رجزها، از حقانيت راهي كه مبارزان برگزيدهاند و بيدادي كه در مقابل آنها صف كشيده است. سخن به ميان ميآيد.
پس از كربلا، هرچند دشمن بر اين باور بود كه همهچيز پايان يافته است، اما گويي اين حادثه، خود آغاز راه بود، چنانكه خطبههاي شگفتآور و ستمبرانداز زينب(س) و امام سجاد(ع) نمونههاي درخشان ادب مقاومت در مقابل بيداد به شمار ميروند. پس از آن نيز سرودههاي "فرزدق" ـ بهويژه قصيدة مشهور ايشان در مقابل "هشام بن عبدالملك" ـ سرودههاي شاعراني چون "داوود بن عباس" يا "داوود سلمي" در سوگ شهيدان فخ، "اشبع بن عمرو سلمي" در رثاي حضرت رضا(ع)، مرثية "دعبل بن علي خزاعي" كه در رثاي فرزندش احمد سروده و در آن به هجو خلفاي عباسي و شهادت حضرت رضا(ع) اشاره كرده است، شعر "علي بن عباس رومي" در شهادت يحيي ـ از نوادگان زيدبنعلي(ع) ـ و سرودههاي شاعران بزرگ ديگر بارقههايي بود در شب بيداد كه چهرة ستمگر را رسوا و حقيقت پنهان را آشكار كرد. در تاريخ شيعه، ادب مقاومت جايگاهي رفيع و گسترده دارد كه بررسي آن نيازمند مجالي ديگر است.
ادبيات مقاومت در ايران
اگر از قرون اولية حضور اسلام در ايران، در پي يافتن نمونههاي ادب مقاومت باشيم، اولين نمونهها را در نهضت مشهور شعوبيه مييابيم. پس از شكست ايرانيان از اعراب مسلمان، گروهي با پرداخت جزيه و خراج، به آيين پدران خويش و فرهنگ گذشته وفادار ماندند و با پيروي از اديان كهن ايراني (زردشتي، مانوي و مزدكي)، آثار نسلهاي پيشين را كه به خط اوستايي يا پهلوي بود نگهداشتند.
گروه ديگري كه عمدة ايرانيان از آن گروه به شمار ميآيند به دين اسلام گرويدند و پس از آشنايي با زبان، فرهنگ و تمدن اسلامي و عربي در شئون مختلف حكومت، نفوذ كردند و به موقعيتهاي حساس و پستهاي كليدي دست يافتند.
متأسفانه فاتحان عرب، به دليل پيروزيهاي چشمگير و وسعت دامنة فتوحات به دامگاه غرور افتادند و گاه به احياي فرهنگ نژادپرستانهاي كه پيشتر زير گامهاي بلند اسلام فرو شكسته بود، به تحقير پرداختند. ديگران كه جلوههاي بارز اين تعصب كور و غرور ناروا را در عصر حكومت بنياميه ميتوان يافت. اين غرور تا به آنجايي رسيد كه بعضي از سفها و متعصبان عرب هيچكس از اعاجم را لايق فرمانروايي نميدانستند.(2)
اين تحقيرها، با روح اسلام كه ارزش را در تقوا، جهاد و علم ميجويد، مغاير بود. تحقيرشدگان ايراني كه با باورهاي ديني و اعتقادي ميزيستند، بيآنكه اين دين را رها كنند در مقابل افكار سلطهطلبانه و مغرورانة تحقيرگران ايستادند و با بيان مفاخر و آثار نياكان خويش و تحقير و پستانگاري عرب، به مبارزه با آنان پرداختند. نخستين ايراني كه در عصر اموي و در كشاكش تحقيرهاي بنياميه، زبان به بيان افتخارات اجداد خود گشود، "اسماعيل بن يسار" ـ از موالي بنيتميم، شاعر شعوبي عصر "عبدالملك بن مروان" و "هشام بن عبدالملك" ـ است كه در سال 101 درگذشت. وي روزي نزد "ابنهشام" قصيدهاي را برخواند كه برخي ابيات آن چنين است:
اصلي كريمٌ و مجدي لايُقاسُ به
و لي لسانٌ كحدّ السّيف مسمومٍ
احمي به مجد اقوامٍ ذوي حسبٍ
مِنْ كُلّ قومٍ تباج الملك معمومٍ...
من مثل كسريً و سابور الجنود معاً
و الهرمزان لفخرٍ او لتعظيمٍ
در اين سروده، شاعر، اصل خود را بزرگ و عظمت خود را غيرقابل قياس و زبانش را شمشيري بُرّنده دانسته و به پادشاهاني چون كسرا و شاپور و هرمزان باليده و افتخار كرده است.
گفتهاند اين اشعار آنچنان خشم هشام را برانگيخت كه دستور داد در آبش افكنند و او تا مرز خفگي پيش رفت. پس او را از آب گرفتند و به حجاز فرستادند.
"بشاربنبرد" ديگر شاعر متعصب ايراني است كه سرودههاي او در تحقير عرب و ستايش ايراني در جلد سوم "الاغاني" آمده است.
بازتاب شعوبيگري را در شعر "ابوالقاسم فردوسي" مييابيم:
ز شير شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جايي رسيدهست كار
كه تاج كياني را كند آرزو
تفو بر تو اي چرخ گردون تفو!
و از منصفان معاصر كه بازتاب شعوبيگري را در شعرش مييابيم، "ملكالشعراي بهار" است كه ميگويد:
انديشة شعوبيگري و مقاومت در مقابل تبعيضگرايي و ستمگري بنياميه و بنيعباس در ايران نهتنها در سرودهها كه در احاديث برساخته نيز ديده ميشود. حتي كتابهايي چون "فضائلالفرس" اثر "ابوعبيده معمر بن المثني" "المثالب" اثر "علان الفارسي الشعوبي" و "فضل العجم علي العرب" اثر "سعيد بن حميد البختكان" نوشته شد كه البته همگي از ميان رفتهاند و تنها قسمتهايي از آنها باقي مانده كه در كتابهايي چون "العرب ابن قتيبه"، "البيان و التبيين" جاحظ، "العقد" الفريد ابن عبد ربّه و "عيونالاخبار" ابن قتيبه آمده است.
دفاع از اهل بيت(ع)؛ چهرهاي از ادب مقاومت
ايرانيان بيش و پيش از اقوام ديگر با اهل بيت آشنا و شيفته و باورمند آنها بودهاند. "كسايي مروزي" (شاعر قرن چهارم) در منقبت و ستايش و دفاع از امام علي(ع) ميگويد:
فهم كن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين
فضل حيدر، شيرمردان، مرتضاي پاكدين
فضل آنكس كز پيامبر بگذري فاضلتر اوست
فضل آن ركن مسلماني امام المتّقين...
سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت
سير شد منبر ز نام و خوي سكين و تكين
منبري كآلوده گشت از پاي مروان و يزيد
حق صادق كي شناسد وآن زينالعابدين
مرتضي و آل او با ما چه كردند از جفا
يا چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين
كآن همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان
وين همه ميمون و منصورند اميرالفاسقين
اي كسايي هيچ منديش از نواصب وز عدو
تا چنين گويي مناقب، دل چرا داري حزين؟
ابيات اين قصيده گواه رنج بزرگ او از ستايش سلاطين غزنوي (سكّين) و وصف زيبارويان (تكين) و فراموش شدن نام پيامبر و فرزندانش و غصب منبري است كه روزي جايگاه پيامبر بود. رنج و دردهاي خاندان پيامبر، خوشگذراني خلفاي عباسي و دشمني مخالفان، علاوه بر اينكه بيانگر غمهاي شاعرند، تصويري از اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي قرن چهارم ايران نيز به دست ميدهند.
شاعر بزرگ قرن پنج "ناصرخسرو قبادياني" از شاخصترين و برجستهترين شاعراني است كه از اهل بيت دفاع ميكند و فضايل و برتريهاي خاندان علي(ع) را برميشمارد:
بهار دل دوستدار علي
هميشه پر است از نگار علي...
از امّت سزاي بزرگي و فخر
كسي نيست جز دوستدار علي
فردوسي شاعر بزرگ همين عصر، خود را پيرو راه علي(ع) ميداند و ميگويد:
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
يقين دان كه خاكِ پيِ حيدرم
و اين در دوراني است كه اتهام به شيعه بودن، براي كشتن كافي بوده است و به تعبير "تاريخ بيهقي" انگشت در جهان كرده، قرمطي ميجستند.
حبسيه، نوعي ادب پايداري
در ادبيات فارسي، زندانسرودهها يا حبسيّاتي كه گاه توأم با سوز و آه و اندوه و گاه بيانگر شكوه پايداري شاعرند، فراوانند. سرودههاي "مسعود سعد سلمان"، "ناصرخسرو"، "خاقاني"، "ملكالشعرا"، "فرخي يزدي" و ديگر شاعران زنداني، آميزهاي از تأثّر، شكايت، انتقاد، سركشي و پايداري است. شاعران زنداني در ايران دو دستهاند:
1ـ آنانكه به علت مخالفت با حكومت و به جرم اتهامات سياسي، مورد تعقيب و بازداشت حكومت وقت قرار گرفتند، نظير "مسعود سعد سلمان"، "فلكي شرواني"، "مجيرالدين بيلقاني"، "ابوالمعاني نصرالله منشي"، "خاقاني"، "ملكالشعرا"، "فرخي يزدي"، "موسوي گرمارودي" و...
2ـ سخنوراني كه از نظر مذهب و اعتقاد با غالب مردم زمان خود اختلاف داشتند و به بيديني متهم شدند و حكومت وقت براي به دست آوردن دل عوام ـ نه به خاطر ايمان قلبي ـ در صدد آزار و زندان برآمد، نظير "بابا افضل"، "عين القضاة همداني"، "فضلالله حروفي"، "عمادالدين نسيمي"، "شجاع كاشاني"، "حياتي كاشاني"، "ابوالقاسم امري" و "محمدباقر خردهاي" (ظفري، ص 40)
ادب پايداري در عصر مشروطه و معاصر
دورة جديد، دورة آشنايي با فرهنگ و ادبيات اروپايي و اثرپذيري از آن است. بارزترين دوران ادب پايداري در ايران تا عصر انقلاب اسلامي، عصر مشروطه است. در اين دوره، گونههاي مختلف ادب چون داستان، طنز، شعر، تصنيف و نمايشنامه، عرصة ستيز با بيدادگري حكومت، رخوتزدگي جامعه، تبعيض و بيعدالتي، جهل و بيقانوني و گاه نيز ستيز با مظاهر ديني و شعاير مذهبي است. دو جريان روشنفكري غربي و شرقي در اين دوره شكل ميگيرد و شاعران و نويسندگان با ستايش وطن، گذشتههاي افتخارآميز، دعوت به مبارزه و تاختن به مظاهر بيداد و تمسخر آنها، در پي آفريدن فضايي تازه هستند. وجود روزنامهها در اين دوره امكان ارتباط را سادهتر ميسازد؛ چنانكه شعر طنزآميز "نسيم شمال" (سيداشرف الدين گيلاني) كه شعري ساده، روان و سرشار از واژگان مردمي است، از طريق روزنامهها به افواه عمومي راه يافت و زمزمة پير و جوان شد.
اي دل غافل بر احوال وطن خون گريه كن
خيز اي عاقل، به اين دشت و دمن خون گريه كن...
اي دريغا دستخوش شد كشور كاووس كي
آه و واويلا كه عمر مملكت گرديد طي
جاي رطل و جام مي، غولان نهادستند پي
جاي بلبل تكيه زد زاغ و زغن، خون گريه كن
در اين دوره پديدهاي نو به نام تصنيف شكل گرفت كه در برانگيختن جامعه و طرح مفاسد دربار و حكومت و اختناق و ستم حاكم بسيار مؤثر بود. طنز موفق دهخدا با عنوان "چرند و پرند" و امضاي معروف "دخو" و داستانها و كتابهايي چون "كتاب احمد"، "سفينة طالبي"، "شرح زندگاني من"، "مسالك المحسنين"، و... نمونههايي موفق در ادب پايداري اين دورهاند كه در آگاهي و بيداري اجتماعي نقش بسزايي داشتند.
در دوران اختناق رضاخاني و حاكميت پهلوي دوم در همة حوزههاي ادبي ـ نثر و نظم ـ آثار رسواگرانه و روشنفكرانه فراوان است. اگر ويژگي آثار عصر مشروطه، صراحت در بيان است، شاخص آثار اين دوره ـ بهويژه در قلمرو شعر ـ بهرهگيري از نماد در انتقاد از جامعة فقير، ويران، بيدادزده و لبريز از اختناق و سانسور است. از اين روست كه مشاهده ميكنيم داستانها، نمايشنامهها و سرودهاي اين دوره همگي با زباني نمادين از اوضاع دردناك و تيرة ايران سخن ميگويند. در كنار آثار روشنفكرانه اين دوره كه عمدتاً متأثر از انديشههاي ماركسيستي يا غربي هستند، نويسندگان و شاعران ديني برجستهاي را نيز ميتوان يافت كه در حوزة شعر، داستان، نمايشنامه، يا ساير گونههاي ادبي، از فقدان آزادي و عدالت سخن گفتهاند. در سالهاي 56 و 57، اين آتش زير خاكستر كمكم جان گرفت و زمينه را براي اندكي صراحت در گفتار فراهم ساخت. همين آتش اشتياق براي آزادي بيان بود كه بعدها به آتشفشاني مبدل شد كه پيروزي 22 بهمن 57 را رقم زد، ادب مقاومت را ميان مردم كوچه و بازار كشاند و هنگامي كه با شور و التهاب انقلابي آنها درآميخت، به صورت زيباترين، مؤثرترين و رساترين شعارها تجلي يافت...
انقلاب اسلامي و ادبيات پايداري
ادبيات پايداري در عصر انقلاب اسلامي را به چند دوره ميتوان تقسيم كرد:
1ـ ادبيات پايداري در عصر قيام و حركت تا پيروزي بهمن 57.
2ـ ادبيات پايداري در دورة هشت سال دفاع مقدس.
3ـ ادبيات پايداري پس از جنگ هشت ساله.
4ـ ادبيات پايداري نهضتها و حركتهاي اسلامي، مانند انتفاضه، بوسني و...
جز پيامهاي برانگيزاننده و پرشور امام خميني(ره) كه آگاهيبخش، حركتآفرين و جهتدهنده است، شعارهايي كه در راهپيماييها بر زبان جاري ميشود يا به صورت نوشتههاي كوتاه بر ديوارها نقش ميبندد، نوعي "ادبيات پايداري" است كه نظير آن را در عصر مشروطه نيز ميتوان يافت، با اين تفاوت كه در سال 57 اين شعارها و سرودهها، سرشار از مضامين ديني بهويژه مضامين فرهنگ عاشوراست. آنچه در اين نوشتههاي "خودجوش" ديده ميشود ظرافت، ايجاز، برانگيزانندگي و طنز شگفتي است كه در عمدة شعارها و ديوارنوشتهها به چشم ميآيد. سرايندة بسياري از اين شعارها خود مردم هستند، گرچه گاه شاعران و نويسندگان برجستهاي نيز در پديد آمدن اين نوشتهها و سرودهها سهم و نقش داشتهاند، منتها حاكميت شرايط اختناق و ارعاب مانع از آن ميشد كه نام آنها در كنار سرودههايشان مطرح و شناخته شود. در فاصله سالهاي 56 و 57 بسياري از آثار نويسندگان و شاعران كه قبلاً فرصت و جرئت چاپ نيافته بود، به چاپ رسيد و با استقبال چشمگير مردم روبهرو شد و همين امر برخي ناشران سودجو را به چاپ اينگونه كتابها تحريض كرد.
روزنامهها و نشريات در سال 57 (كه فضا براي اندكي تنفس آزاد فراهم شده بود) به بيان ناگفتههايي پرداختند كه تا پيش از آن امكان طرح آنها نبود. روشنگريها و افشاگريهاي آنها در اين دوره، نقطة عطفي در تاريخ مطبوعات ما به شمار ميآيد.
ويژگيهاي ادبيات پايداري بين سالهاي 57 تا 59 (آغاز هشت سال دفاع مقدس)، به شرح زير است:
1ـ ستايش آزادي و آزادگي
2ـ ستايش مجاهدان و ستمستيزان
3ـ دعوت به وحدت، يكپارچگي و همدلي و پرهيز از تفرقه و گسستگي
4ـ محكوم كردن استبداد و بيداد داخلي و حاميان آن
5ـ ستايش جهاد، هجرت، شهادت و پاكبازي
6ـ مردمستايي بهويژه مردم محروم و فداكار
7ـ محكوم كردن زرپرستي، اشرافيت و روحية دنيازدگي و ثروتاندوزي
8ـ طرح الگوها و اسوههاي تاريخي بهويژه الگوهايي كه در تاريخ اسلام مطرح بودهاند، چون: ابوذر، سلمان، مالكاشتر و نيز مبارزان معاصر چون: ميرزا كوچك خان، سيدجمال اسدآبادي، شريعتي و...
9ـ بهرهگيري از اساطير شاهنامهاي و چهرههاي حماسي.
10ـ استفاده از عناصر حماسي، فرهنگي و ارزشي عاشورا.
11ـ ستايش چهرههاي تراز اول انقلاب بهويژه امام خميني(ره)، طالقاني و...
12ـ ايجاد روحية نشاط و اميد به آينده در افراد و ترسيم افقهاي پيروزي.
ويژگيهاي ادبيات پايداري قبل از هشت سال دفاع مقدس
1ـ بهرهگيري گسترده از قالبهاي نو (نيمايي و سپيد) در كنار قالب كلاسيك.
2ـ طولاني بودن اشعار به دليل داشتن زبان روايي (بهويژه سرودههايي كه به شرح رويدادهاي انقلاب ميپرداخت).
3ـ بُرّايي و درشتناكي كلمات و مهيّج بودن موسيقي كلام (كه براي القاي شور انقلابي در افراد قالب بسيار مناسبي بود).
4ـ گرايش به صراحت در داستانها به جاي استفاده از نماد.
5ـ رشد چشمگير ادبيات كودكان و داستانهاي كودكانه كه بسياري از آنها داراي موضوعات يكسان و حتي پرداخت نزديك به هم بودند.
6ـ آغاز سرودههاي نسبتاً موفق براي كودكان و نوجوانان (عمدتاً در قالب چهارپاره).
7ـ غلبة شعارگونگي بر ساير گونههاي گفتاري و وفور عناصر عاطفي در متن براي برانگيزاندن مخاطب.
8ـ حضور عناصر و مضامين ديني بهويژه شيعي در نوشتهها و سرودهها.
ويژگي بارز نخستين سرودههاي دفاع مقدس
با شروع هشت سال پايداري و ايثار، مطبوعات، رسانهها و تمامي آنچه به صورتهاي مختلف در جبههها نوشته يا سروده ميشد، حفظ و حمل بار سنگين "پايداري فرهنگي" را عهدهدار شدند. بر خلاف آنكه برخي تصور ميكنند در ادبيات اين دوره نوعي پرهيز يا ستيز با قالبهاي نو (نيمايي و سپيد) ديده ميشود، نخستين سرودههاي اين دوره در قالبهاي نو سروده شد. با مطالعة دقيق شش ماه آغازين جنگ، آمار سرودههاي نو بيش از سرودههاي كلاسيك سنتي است. ويژگيهاي بارز نخستين سرودههاي دفاع مقدس عبارتند از:
1ـ بهرهگيري گسترده از قالبهاي نيمايي.
2ـ انتخاب زبان روايي.
3ـ طولاني بودن سرودهها كه تا حدي از زبان روايي تبعيت ميكرد.
4ـ غلبة زبان رجز و شعار بر ساير گونههاي شعري.
5ـ بهرهگيري از زبان تصوير و آرايههاي بديعي.
6ـ بهرهگيري از آيات، روايات و گفتههاي حضرت امام(ره) (يا مضمون هرسه) كه نشان از حضور آشكار دو عنصر اساسي ـ اسلام و انقلاب ـ در فرهنگ ادبيات پايداري است.
7ـ تلفيق نمادهاي ملي (مانند كاوه، سياوش، درفش، البرز، خزر، ديو، اهريمن و...) و نمادهاي مذهبي و ديني و نمادهاي فرهنگ اسلامي (مانند عاشورا، كربلا، ذوالفقار، بدر و...) با يكديگر.
در سالهاي دوم و سوم دفاع مقدس (61ـ60) كمكم قالبهاي ديگر شعري فرصت ظهور و بروز يافت و در سالهاي 61 تا 65 موج رباعيسرايي و دوبيتيگويي همپاي مثنوي و غزل و نوسرودهها باعث شد كه شاعران درجة اول رباعيسرا و دوبيتيگو، اين دو قالب را رها كنند.
در سالهاي پاياني هشت سال دفاع مقدس، سرودههايي رواج يافت كه ميتوان آنها را شعر "ترديد و اعتراض" نام نهاد. در اين سرودهها نوعي دلواپسي و نگراني خاطر از كمرنگ شدن ارزشها، فراموش شدن دستاوردهاي عظيم مجاهدت و ايثار، رشد رفاهطلبي و عافيتگرايي و... به چشم ميخورد. اين ويژگي گاه با طنزي خاص همراه است. "سلمان هراتي" را آغازگر اين شيوه بايد دانست، شيوهاي كه بعدها كساني چون: "سيدحسن حسيني"، "قيصر امينپور"، "عليرضا قزوه" و تني چند از شاعران تا سالهاي پس از جنگ نيز آن را ادامه دادند.
ادبيات انقلاب، در حوزة نثر ـ بهويژه در دهة دوم ـ و در قلمرو شعر ـ بهويژه در دهة آغازين ـ داراي عناصري است كه شايسته است بهطور مستقل بررسي شود. گذشت دو دهه از عمر انقلاب، براي بررسي ادبيات انقلاب كافي است. گرچه برخي منتقدان به دليل نگرش خاص كه به انقلاب دارند و عمدتاً از سر ناباوري، برآنند كه انقلاب، ادبيات مستقل ندارد و بهترين آنها با اين استدلال كه هنوز زمان بررسي اين نوع ادبيات فرا نرسيده است، اين مهم را به آينده موكول ميكنند، درحالي كه همين افراد ادبيات پيش از اين دوره را زماني تحليل كردند كه حتي يك دهه از آن دوره فاصله نگرفته بودند.
ادبيات امروز انقلاب نميتواند هويتي مستقل و قابل بررسي نداشته باشد، مگر اينكه باور كنيم انقلاب فقط در شئون سياسي جامعه روي داده و مثلاً در قلمرو ادبيات هيچ اتفاقي نيفتاده است! و اين قولي است كه هيچكس بر آن نيست.
ادبيات انقلاب در حوزههاي شعر، داستان (كوتاه و بلند)، طنز ادبي و مطبوعات، همتهايي سترگ ميطلبد تا دقيق و عميق و بركنار از افراط و تفريط و به دور از دامچالههايي كه نگرشهاي خاص سياسي بر سر راه پژوهشگران و منتقدان اين حوزه ميگستراند، آن را تحليل، مطالعه، نقد و بررسي كنند. هرچند گامهايي در اين راه برداشته شده است اما به نظر ميرسد كليگويي راه به جايي نخواهد برد. لذا شايسته است پژوهشگران با تكيه بر مصاديق روشن و هزاران مجموعه شعر و داستانهاي كوتاه و بلند و صدها هزار سند موجود در مطبوعات، دريچة ادبيات امروز را به آفاقي روشن بگشايند و براي آن شناسنامة مستند و مقبولي صادر كنند.
مروري بر كاركردهاي جامعهشناسانه ادبيات پايداري
آب در سرپنجه قدرت است، هوا نيز مسخر است.
چه ميشد كه اگر نگاه روزگار دگرگون ميگشت؟
خوابي كه سلطه فرنگ ديده است
ممكن است تعبير آن خواب دگرگون گردد
تهران اگر ژنو شرق شود
سرنوشت زمين شايد تغيير يابد(اقبال لاهوري)1
اقبال لاهوري كه با فلسفه «خودي» را نقطه عطف و اتكاي مسلمانان در دوران معاصر دانسته و بر اين باور است كه مسلمانان با بازگشت به هويت ديني خود ميتوانند در بزرگترين تحولات جهان در قرن بيستم و پس از آن بيشترين نقش را داشته باشند، با سرودن اين شعر پيشبيني ميكند كه تهران به عنوان مركز انقلاب اسلامي در آيندة نه چندان دور قرارگاه مسلمانان و ژنو شرق خواهد گرديد. اين نگرش آن هم در دوران قبل از پيروزي انقلاب كه هنوز نهضت انقلابي ملت مسلمان ايران، اوج نگرفته بود، حكايت از ديدگاه ژرف و عميق و فلسفي اين فيلسوف شاعر مسلمان دارد كه با بينشي ژرف كشور خود پاكستان را مهياي چنين خيزش عميق و گستردهاي ندانسته و ايران را به عنوان مركز تحول عظيم قرن بيستم به جهانيان معرفي ميكند. هنوز چند سالي از زمان سرايش اين شعر و قصيده مشهور انقلابي اين شاعر، فيلسوف بزرگ نگذشته است:
اي جوانان عجم جان من و جان شما
چون چراغ سوزم در خيابان شما
فكر رنگينم كند نذر تهيدستان شرق
پاره لعلي كه دارم از بدخشان شما
ميرسد مردي كه زنجير و غلامان بشكند
ديدهام از روزن ديوار زندان شما
حلقه گرد من زنيد اي پيكران آب و گل
آتشي در سينه دارم از نياكان شما