بخشی از مقاله

                 از فرمايشات أميرالمؤمنين عليه السّلام است در باب ارواح

  از فرمايشات‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ است‌ در باب ارواح كه‌:

فَإنَّ الْغَايَةَ أَمَامَكُمْ، وَ إنَّ وَرَآءَكُمُ السَّاعَة اروحَ تَحْدُوكُمْ. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ ءَاخِرُكُمْ [114].

«اي‌ مردم‌! لقاء خدا، نتيجة‌ اعمال‌، بهشت‌ و دوزخ‌، در جلوي‌ شماست‌ و مرتّباً روح شما بسوي‌ آن‌ حركت‌ مي‌كند و بدان‌ نزديك‌ مي‌شود. و آن‌ ساعت‌ مرگ‌ و اجل‌ پشت‌ سر شماست‌ و با آواز حُدِي‌ شما را ميراند و به‌ آن‌ غايتي‌ كه‌ در پيش‌ داريد مي‌رساند.»

(همانطور كه‌ براي‌ شتر در راههاي‌ طولاني‌ و بيابانهاي‌ گرم‌، براي‌ آنكه‌ طول‌ راه‌ را حسّ نكند و اين‌ مسافت‌ را طيّ كند ساربانان‌ آواز حُدِي‌ مي‌خوانند تا بالاخره‌ شتر را به‌ مقصد رسانيده‌، بارش‌ را برزمين‌ گذارند؛ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اجل‌ را به‌ آواز حُدي‌ تشبيه‌ مي‌فرمايد كه‌ از پشت‌ سر دائماً در گوش‌ انسان‌ مي‌نوازد تا بالاخره‌ او را وارد در اين‌ منزل‌ بگرداند.)

تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا. «بار خود را سبك‌ كنيد تا برسيد.»

 

ميفرمايد: ارواح‌ انبياء و ائمّه‌ و اولياء و پاكان‌ همه‌ رفتند و در منازل‌ خود در بهشتها مسكن‌ گزيدند، ارواح‌ مخلَصين‌ و مقرَّبين‌ همه‌ در مقصود آرميدند و قافله‌ به‌ منزل‌ رسيد؛ اي‌ بندگان‌ خدا! شما چرا معطّليد ؟ بار گناه‌، علاقه‌هاي‌ مادّي‌ و شهوي‌ فراوان‌ شما را خسته‌ و معطّل‌ نموده‌ و منضجر و كسل‌ كرده‌ است‌.

آنها را بريزيد، ريشة‌ علائق‌ را ببريد، خود را سبك‌ كنيد تا بدين‌ قافلة‌ رحمت‌ و لقاءِ الهي‌ خود را برسانيد و عقب‌ نيفتيد.

فَإنّما يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ ءَاخِرُكُمْ. «پيشينيان‌ كه‌ رفته‌اند در انتظار شما هستند.»

 

ميفرمايد: قيامت‌ بر پا نمي‌شود و بعث‌ و حشر و نشر انجام‌ نمي‌گيرد مگر آنكه‌ بازماندگان‌ به‌ گذشتگان‌ ملحق‌ شوند. پس‌ بواسطة‌ اعمال‌ سيّئه‌ و زشتيهائي‌ كه‌ نموده‌ايد نتوانستيد خود را به‌ ارواح‌ پاكان‌ برسانيد و آنها را در ترقّب‌ و انتظار نگاهداشته‌ايد؛ با اعمال‌ نيكو و اخلاق‌ پسنديده‌ و ملكات‌ فاضله‌ و عقائد حسنه‌ خود را به‌ قافلة‌ طيّبين‌ و طاهرين‌ برسانيد، و آنها را از انتظار بيرون‌ آوريد. و اگر فرضاً در دنيا عمر طولاني‌ كنيد، اگر اين‌ عمر توأم‌ با پاكي‌ دل‌ و نيّت‌ و اخلاق‌ و كردار شما باشد، در حال‌ حيات‌ ارواح‌ شما به‌ عالم‌ بالا و ملا اعلي‌ متعلّق‌ شده‌، و به‌ مقام‌ طهارت‌ و قرب‌ رسيده‌، و به‌ ارواح‌ پاكان‌ پيوسته‌ايد.

 

سيّد رضيّ رحمةُ اللَه‌ عليه‌، جامع‌ «نهج‌ البلاغة‌» در ذيل‌ اين‌ خطبه‌ مي‌گويد:

ý اين‌ جملات‌، از كلام‌ خدا و رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ گذشته‌، با هر كلامي‌ اگر قياس‌ شود و ميزان‌ گردد هر آينه‌ برتر و عاليتر خواهد بود و گوي‌ سبقت‌ را در ميدان‌ مسابقه‌ خواهد ربود.

 

و امّا خصوص‌ جملة‌ أخير آنحضرت‌ كه‌ ميفرمايد: تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، پس‌ كلامي‌ از اين‌ مختصرتر و پر معني‌تر و عميق‌تر در ميان‌ كلمات‌، به‌ گوش‌ أحدي‌ نرسيده‌ است‌، و از اين‌ جمله‌ زلال‌تر و دلنشين‌تر و سيراب‌ كننده‌تر در ميان‌ كلمات‌ حكمت‌آميز، كسي‌ به‌ خاطر نياورده‌ است‌[115].

چقدر أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ ياد مرگ‌ ميكرده‌، و اصحاب‌ خود را بدين‌ موضوع‌ توجّه‌ ميداده‌، و در ملا عامّ خطبه‌ها ميخوانده‌ است‌.

سيّد رضيّ رحمةُ اللَه‌ عليه‌ مي‌گويد: در بسياري‌ از اوقات‌ آنحضرت‌ اصحاب‌ خود را بدين‌ جملات‌ مخاطب‌ قرار داده‌ ميفرمود:

تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَهُ؛ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ. وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَي‌ الدُّنْيَا، وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ؛ فَإنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَـُودًا، وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً، لاَبُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَيْهَا وَالْوُقُوفِ عِنْدَهَا.

 

وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلاَحِظَ الْمَنِيَّةِ نَحْوَكُمْ دَانِيَةٌ، وَ كَأَنَّكُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِيكُمْ، وَ قَدْ دَهَمَتْكُمْ فِيهَا مُفْظِعَاتُ الاْمُورِ، وَ مُعْضِلاَتُ الْمَحْذُورِ.

فَقَطِّعُوا عَلاَ´ئِقَ الدُّنْيَا، وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَي‌. [116]

 

«آمادة‌ مرگ‌ شويد و مستعدّ و مجهّز گرديد، خداي‌ شما را رحمت‌ كند؛ بانگ‌ رحيل‌ در ميان‌ شما سرداده‌ شده‌ است‌.

و اعتماد و دلبستگي‌ خود را به‌ دنيا كم‌ كنيد، و بسوي‌ خدا با آنچه‌ در نزد شماست‌ از اعمال‌ صالحه‌ و توشه‌هاي‌ پسنديده‌ منقلب‌ گرديد؛ چون‌ در روبروي‌ شما گردنه‌اي‌ است‌ سخت‌، و منازلي‌ است‌ مخوف‌ و هولناك‌ كه‌ ناچار بايد بر آنها وارد شد و در آنجا اقامت‌ جسته‌ و درنگ‌ نمود.

 

و بدانيد كه‌ مرگ‌ به‌ شما نظر انداخته‌ و دائماً اين‌ نظر بسوي‌ شما نزديك‌ مي‌شود، و مثل‌ آنكه‌ شما در چنگالهاي‌ مرگ‌ گرفتاريد و آن‌ چنگالها در شما فرو رفته‌ است‌ و در اين‌ باره‌، امور بسيار سخت‌ و از پا درآورنده‌اي‌ شما را پوشانيده‌ و در بر گرفته‌ و مشكلات‌ طاقت‌ فرسائي‌ به‌ شما احاطه‌ نموده‌ است‌.

پس‌ علاقه‌ و محبّت‌ دنيا را ببريد و ريشه‌ آنرا در وجود خويش‌ نابود كنيد، و به‌ توشة‌ تقوَي‌ اعتماد كرده‌ و از آن‌ كمك‌ بجوئيد.»

ابن‌ حجر هيثمي‌ مكّي‌ در «الصّواعق‌ المحرقة‌» مي‌گويد:

وَ سُئِلَ عَلِيٌّ وَ هُوَ عَلَي‌ الْمِنْبَرِ بِالْكُوفَةِ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَي‌:

رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَـ'هَدُوا اللَهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم‌ مَّن‌ قَضَي‌' نَحْبَهُ و وَ مِنْهُم‌ مَّن‌ يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً [117].

فَقَالَ: اللَهُمَّ غَفْرًا، هَذِهِ ا لاْ يَةُ نَزَلَتْ فِيَّ وَ فِي‌ عَمِّي‌ حَمْزَةَ وَ فِي‌ ابْنِ عَمِّي‌ عُبَيْدَةَ بْنِ الْحَرِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ؛ فَأَمَّا عُبَيْدَةُ فَقَضَي‌ نَحْبَهُ شَهِيدًا يَوْمَ بَدْرٍ، وَ حَمْزَةُ قَضَي‌ نَحْبَهُ شَهِيدًا يَوْمَ أُحُدٍ، وَ أَمَّا أَنَا فَأَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا يَخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ ـ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إلَي‌ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ ـ عَهْدٌ عَهِدَهُ إلَيَّ حَبِيبِي‌ أَبُوالْقَاسِمِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ ] وَءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ. [118]

«از عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ در حاليكه‌ در فراز منبر مسجد كوفه‌ بود سؤال‌ كردند از آية‌ شريفة‌: رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَـ'هَدُوا اللَهَ عَلَيْهِ، فرمود:

خداوندا بيامرز آمرزيدني‌، اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ است‌ دربارة‌ من‌ و دربارة‌ عمويم‌ حمزه‌ و دربارة‌ پسر عمويم‌ عُبَيدة‌ بن‌ حارث‌ بن‌ عبدالمطّلب‌؛ امّا عبيدة‌ پس‌ در جنگ‌ بدر شهيد شد و به‌ رحمت‌ ايزدي‌ پيوست‌، و حمزه‌ در جنگ‌ اُحد شربت‌ شهادت‌ نوشيد، و امّا من‌ پس‌ در انتظار شقي‌ترين‌ امّت‌ بسر مي‌برم‌ كه‌ اين‌ را از اين‌ خضاب‌ كند ـ و اشاره‌ فرمود به‌ محاسنش‌ و به‌ سرش‌ ـ و فرمود: اين‌ عهدي‌ است‌ كه‌ حبيب‌ من‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ با من‌ استوار نموده‌ است‌.»

 

عمل فرشتگان قبض ارواح و ملك الموت عين عمل خداست

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم‌بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم‌

الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و الصَّلَوةُ و السَّلامُ عَلَي‌ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ

و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي‌ أعْدا´ئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الاْ´نَ إلَي‌ قيامِ يَوْمِ الدّينِ

و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم[119]

 

كيفيّت‌ قبض‌ روح‌ ارواح‌ طيّبه‌ و نفوس‌ ستمگران

:

قُلْ يَتَوَفَّب'كُم‌ مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي‌ وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي‌' رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.

اين‌ آية‌ كريمه‌ يازدهمين‌ آيه‌ از سورة‌ سجده‌، سي‌ و دوّمين‌ سوره‌ از قرآن‌ مجيد است‌. ميفرمايد:

«بگو (اي‌ پيغمبر) كه‌: شما را مي‌ميراند و جان‌ شما را مي‌گيرد آن‌ فرشتة‌ مرگي‌ كه‌ بر شما گماشته‌ شده‌ است‌ و مأموريّت‌ قبض‌ روح‌ شما را دارد، و پس‌ از آن‌ بسوي‌ پروردگارتان‌ بازگشت‌ خواهيد نمود.»

در اين‌ آية‌ مباركه‌ خداوند جلّ و عزّ قبض‌ روح‌ مردم‌ را نسبت‌ به‌ ملك‌ الموت‌ كه‌ همان‌ عزرائيل‌ است‌ داده‌ است‌.

در آية‌ شريفه‌اي‌ كه‌ مفصّلاً در مجلس‌ قبل‌ پيرامونش‌ بحث‌ شد خداوند نسبت‌ قبض‌ روح‌ را مستقيماً به‌ خودش‌ ميدهد:

اللَهُ يَتَوَفَّي‌ الاْنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا. [120]

 

«خداوند است‌ فقط‌ كه‌ هميشه‌ جانها را در هنگام‌ مرگ‌ مي‌گيرد.»

در آية‌ ديگر نسبت‌ قبض‌ روح‌ را نه‌ به‌ يك‌ فرشتة‌ خاصّ بلكه‌ به‌ فرشتگان‌ داده‌ است‌:

وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّي‌'´ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ. [121]

«و اوست‌ آن‌ خداوندي‌ كه‌ سيطره‌ دارد بر بندگانش‌، و از مقام‌ عالي‌ خود آنها را در تحت‌ عبوديّت‌ مسخّر داشته‌ و براي‌ حفظ‌ و حراست‌ آنها فرشتگاني‌ را مي‌گمارد و بسوي‌ آنان‌ گسيل‌ ميدارد، تا زمانيكه‌ مرگِ يكي‌ از شما مقدّر گردد فرشتگاني‌ كه‌ براي‌ انجام‌ اين‌ مأموريّت‌ فرستاده‌ايم‌ جان‌ او را مي‌گيرند و در اين‌ امر كوتاهي‌ نمي‌نمايند.»

در آية‌ چهارم‌ نسبت‌ سلام‌ و تحيّت‌ به‌ ملائكه‌اي‌ كه‌ قبض‌ روح‌ مردم‌ پاك‌ و پاكيزه‌ را مي‌كنند ميدهد:

 

الَّذِينَ تَتَوَفَّب'هُمُ الملائكة طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَـ'مٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[122].

«آن‌ دسته‌ از مردمي‌ كه‌ پاك‌ و پاكيزه‌اند، ملائكة‌ قبض‌ روح‌ از طرف‌ خدا به‌ آنها سلام‌ و تحيّت‌ فرستاده‌ مي‌گويند: سلامٌ عليكم‌، داخل‌ در بهشت‌ شويد در مقابل‌ أفعال‌ نيك‌ كه‌ بجاي‌ آورده‌ايد.»ين‌ سوره‌ ميفرمايد: در هنگام‌ قبض‌ روح‌ مردم‌ ظالم‌ و ستم‌ پيشه‌،

چون‌ ميخواهند آن‌ مردم‌ از در آشتي‌ و مسالمت‌ با آن‌ فرشتگان‌ رفتار كنند و زشتيها و بديهاي‌ خود را انكار بنمايند، براي‌ آنان‌ فائده‌اي‌ ندارد.

الَّذِينَ تَتَوَفَّب'هُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي‌´ أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن‌ سُو´ء ِ بَلَي‌'´ إِنَّ اللَهَ عَلِيمُ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.[123]

 

«آن‌ دسته‌ از مردمي‌ كه‌ به‌ نفس‌هاي‌ خود ستم‌ روا داشته‌اند، با فرشتگان‌ قبض‌ روح‌ از راه‌ مسالمت‌ و صلح‌ وارد شده‌ و اظهار ميدارند كه‌ ما مردمي‌ نبوديم‌ كه‌ مرتكب‌ عمل‌ بدي‌ شده‌ باشيم‌. بلي‌، بدرستيكه‌ خداوند به‌ آنچه‌ در دنيا بجاي‌ مي‌آورده‌ايد داناست‌.»

و پس‌ از آنكه‌ فرشتگان‌ اين‌ خطاب‌ را به‌ آنها مي‌كنند، آنها را دوباره‌ مخاطب‌ ساخته‌ مي‌گويند:

فَادْخُلُو´ا أَبْوَ ' بَ جَهَنَّمَ خَـ'لِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَي‌ الْمُتَكَبِّرِينَ. [124]

 

«پس‌ داخل‌ شويد از درهاي‌ جهنّم‌، و در جهنّم‌ مُخلَّد و جاودان‌ خواهيد بود؛ پس‌ بد جايگاهي‌ است‌ منزل‌ و محلّ مستكبران‌ و خودپسندان‌!»

در اين‌ آيات‌ همانطور كه‌ ملاحظه‌ مي‌شود، در بعضي‌ نسبت‌ قبض‌ روح‌ را به‌ خدا داده‌ است‌ و در بعضي‌ به‌ ملك‌ الموت‌ و در بعضي‌ به‌ ملائكه‌، و آن‌ ملائكه‌ نيز به‌ طريقي‌، قبض‌ روح‌ طيّبين‌ و پاكان‌ را مينمايند و بطريق‌ دگري‌ قبض‌ روح‌ ظالمين‌ و ستمكاران‌ را مي‌كنند.

 

جمع‌ بين‌ اين‌ آيات‌ را چه‌ قسم‌ بايد كرد ؟ اگر خود خدا قبض‌ روح‌ مي‌كند عزرائيل‌ و سائر فرشتگان‌ چه‌ مي‌كنند ؟ و اگر عزرائيل‌ مي‌كند سائر فرشتگان‌ چه‌ عملي‌ انجام‌ مي‌دهند ؟ و نسبت‌ اين‌ فعل‌ به‌ ذات‌ مقدّس‌ حضرت‌ ربوبي‌ عزّوجلّ چه‌ معني‌ دارد ؟ و اگر فرشتگان‌ مي‌كنند ملك‌ الموت‌ چكاره‌ است‌ ؟ و نسبت‌ قبض‌ روح‌ به‌ خدا نيز چه‌ معني‌ دارد ؟

اين‌ يك‌ مسأله‌اي‌ است‌ كه‌ بايد روشن‌ شود؛ زيرا علاوه‌ بر آنكه‌ در قرآن‌ كريم‌ تناقض‌ نيست‌، اين‌ آيات‌ اصل‌ مهمّي‌ از اصول‌ متقنة‌ توحيد را بيان‌ مي‌كنند.

 

معناي‌ توحيد ذاتي‌، صفاتي‌ و أفعالي‌

 براي‌ توضيح‌ اين‌ معني‌ مي‌گوئيم‌ كه‌ دين‌ مقدّس‌ اسلام‌ براساس‌ توحيد است‌؛ توحيد در ذات‌ و توحيد در صفات‌ و توحيد در أفعال‌. توحيد در ذات‌ يعني‌ در تمام‌ عوالم‌ وجود، يك‌ وجود مستقلّ قائم‌ بالذّات‌ بيش‌ نيست‌ و آن‌ وجود، ذات‌ مقدّس‌ حضرت‌ مُعطِي‌ الوجود جلّ و علا است‌، و بقيّة‌ موجودات‌ وجودشان‌ ظِلّي‌ و تبَعي‌ است‌ و معلولي‌ و ناقص‌ و ممكن‌.

توحيد در صفات‌ يعني‌ در تمام‌ عوالم‌ وجود و هستي‌ يك‌ علم‌ مطلق‌ و حيات‌ مطلقه‌ و قدرت‌ مطلقه‌ بيش‌ نيست‌ و همچنين‌ سائر صفات‌؛ و اين‌ صفات‌ اختصاص‌ به‌ ذات‌ مقدّس‌ حضرت‌ حيّ قديم‌ عالِم‌ قادر دارد، و صفاتي‌ كه‌ از علم‌ و قدرت‌ و حيات‌ در بقيّة‌ موجودات‌ مشاهده‌ ميگردد همه‌ از پرتو علم‌ و قدرت‌ و حيات‌ حضرت‌ واجب‌ الوجود است‌، و آنها استقلالي‌ ندارند بلكه‌ نسبت‌ به‌ صفات‌ الهيّه‌ در حكم‌ سايه‌ و صاحب‌ سايه‌ و در حكم‌ پرتو مُشعشع‌ از منبع‌ روشنائي‌ و قدرت‌ و علم‌ و حيات‌ است‌.

و توحيد در افعال‌ يعني‌ در تمام‌ جهان‌ هستي‌ و عالم‌ وجود يك‌ فعل‌ مستقلّ قائم‌ بالذّات‌ بيش‌ نيست‌، و تمام‌ افعالي‌ كه‌ از موجودات‌ ممكنه‌ صورت‌ مي‌گيرد همه‌ پرتو آن‌ فعل‌ مستقلّ بالذّات‌ كه‌ قائم‌ به‌ وجود واجب‌ الوجود است‌ بوده‌، و در عين‌ آنكه‌ نسبت‌ با ممكنات‌ دارد نسبت‌ با حضرت‌ پروردگار جلّوعزّ دارد.

يعني‌ كاري‌ كه‌ از موجودات‌ سر ميزند ظهور و طلوعي‌ است‌ از فعل‌ حضرت‌ ربّ عزّوجلّ، و آن‌ كار حقيقةً متعلّق‌ به‌ خداست‌، و به‌ امر خدا و اذن‌ خدا در آن‌ موجود به‌ ظهور مي‌پيوندد و طلوع‌ ميكند، و بر اين‌ اساسِ ظهور، با آن‌ موجود نيز نسبت‌ پيدا ميكند.

 

كيفيّت‌ ظهورروح در مظاهر عالم‌ امكان‌ و پيدايش‌ موجودات‌

پس‌ در حقيقت‌ و واقع‌ امر، فعلي‌ كه‌ از يك‌ موجود به‌ وقوع‌ مي‌پيوندد، در عين‌ آنكه‌ منسوب‌ به‌ اوست‌ منسوب‌ به‌ خداست‌، غاية‌ الامر نه‌ در عرض‌ هم‌، بلكه‌ در طول‌ هم‌.

چون‌ آن‌ موجود و خدا هر كدام‌ مستقلاّ آن‌ فعل‌ را انجام‌ نداده‌اند و نيز براي‌ وقوع‌ آن‌ فعل‌ با يكدگر شركت‌ نكرده‌اند، بلكه‌ اوّلاً و بالذّات‌ آن‌ فعل‌ از مصدر فعل‌ و وجود كه‌ ذات‌ مقدّس‌ خداست‌ صادر شده‌ و هويدا گشته‌ و سپس‌ در اينمورد ثانياً و بالعَرَض‌ پيدا شده‌ است‌.

حكيم‌ سبزواري‌ در اين‌ موضوع‌ فرموده‌ است‌:

فَالْكُلُّ بِالذّاتِ لَهُ دِلالَةْ حاكيَةٌ جَمالَهُ جَلالَهْ

وَ كُلُّ جُزْئِيٍّ مِنَ الاْسْما وُضِعْ وَضْعًا إلَهيًّا لِمَعْنَي‌ ما صُنِعْ

إذْ عَرَضُ الدِّلالَةِ الْعَرْضِيَّةْ تَزولُ لا الذّاتيَّةُ الطّوليَّةْ [125]

ميفرمايد: «تمام‌ موجودات‌ ذاتاً آيات‌ و مرائي‌ ذات‌ حقّند و بر وجود او دلالت‌ دارند و حكايت‌ از جمال‌ و جلال‌ او دارند. و هر يك‌ از موجودات‌ و اسماء جزئيّه‌ به‌ وضع‌ الهي‌ و واقعي‌ دلالت‌ بر ذات‌ او دارند نه‌ به‌ دلالت‌ وضعي‌ و تصنّعي‌، به‌ علّت‌ آنكه‌ دلالت‌ اگر عَرْضي‌ باشد از بين‌ ميرود بخلاف‌ دلالت‌ طوليّه‌ كه‌ ناشي‌ از علّيّت‌ و معلوليّت‌ است‌ و با ذات‌ موجود در حاقّ وجود او موجود است‌.»

و بنابراين‌ بايد گفت‌ كه‌ حضرت‌ ملك‌ الموت‌ كه‌ آئينه‌وار و مرآت‌ صفت‌، دلالت‌ بر ذات‌ مقدّس‌ حضرت‌ ربّ ودود مي‌كن                                                       

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید